۸۷٬۹۰۶
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «<div class="wikiInfo">جایگزین= ابو سعید الخراز|بندانگشتی|ابوسعید {...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
'''ابوسعید خراز''' (د ۲86ق) نیز از عارفان بزرگِ مکتب [[بغداد]] و از مریدان [[سری سقطی]] بود. مقام | '''ابوسعید خراز''' (د ۲86ق) نیز از عارفان بزرگِ مکتب [[بغداد]] و از مریدان [[سری سقطی]] بود. مقام قرب محور تعالیم ابوسعید خراز را تشکیل میدهد. به گفتۀ او، حقیقت قرب پاکی دل از ما سوی الله و آرام یافتن آن با حق تعالی است<ref>قشیری، عبدالکریم، ج۱، ص۶، الرسالة القشیریة، قاهره، ۱۳۶۷ق/۱۹۴۸م. - عطار نیشابوری، فریدالدین، ج۱، ص۴۶۱، تذکرةالاولیاء، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۴۶ش</ref>همچنین طبقهبندیهای متعددی از اولیا به دست میدهد و بالاترین مقام را مقام «اهل التیهوهیه و الحیروریة» یا «اهل المحاباة» میخواند<ref>نویا، پل، ج۱، ص۲۰۱، تفسیر قرآنی و زبان عرفانی، ترجمۀ اسماعیل سعادت، تهران، ۱۳۷۳ش</ref>. | ||
=القاب= | =القاب= | ||
غیر از لقب خرّاز<ref>ابونصر سرّاج، کتاب اللُّمَع فیالتصوف، ج۱، ص۱۹۶، چاپ رینولد الین نیکلسون، لیدن ۱۹۱۴، چاپ افست تهران</ref> | غیر از لقب خرّاز<ref>ابونصر سرّاج، کتاب اللُّمَع فیالتصوف، ج۱، ص۱۹۶، چاپ رینولد الین نیکلسون، لیدن ۱۹۱۴، چاپ افست تهران</ref> او را با القاب لسانالتصوف <ref>محمدبن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۴۵۶، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش</ref> و قمرالصوفیة<ref>خطیب بغدادی، تاریخ مدینه السلام (اختصارات)، ج۴، ص۲۷۶</ref> نیز خواندهاند. | ||
=تولد= | =تولد= | ||
درباره تاریخ تولد و خانواده | درباره تاریخ تولد و خانواده او اطلاع چندانی در دست نیست. همچنین اطلاعات پراکندهای نیز درباره سفرهای او در دست است<ref>ابونصر سرّاج، کتاب اللُّمَع فیالتصوف، ج۱، ص۲۰۵، چاپ رینولد الین نیکلسون، لیدن ۱۹۱۴، چاپ افست تهران</ref>. او به احتمال قوی در ایام محنت صوفیان که به دست غلام خلیل پدید آمده بود از بغداد به [[مصر]] مهاجرت کرد و مدتی را نیز در [[مکه]] مجاور بود<ref>عبدالرحمانبن احمد جامی، نفحاتالانس من حضراتالقدس، ج۱، ص۷۲، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۶ش</ref>. | ||
=اساتید و هم عصران= | =اساتید و هم عصران= | ||
خرّاز با صوفیان بسیاری معاصر یا معاشر بود، از جمله [[ذو النون المصری|ذوالنون مصری]]، | خرّاز با صوفیان بسیاری معاصر یا معاشر بود، از جمله [[ذو النون المصری|ذوالنون مصری]]، ابوعبدالله نَباجی، ابوعبید بُسری، بِشربن حارث، عَمروبن عثمان مکی <ref>محمدبن حسین سلمی، طبقات الصوفیة، ج۱، ص۲۲۸، چاپ نورالدین شریبه، حلب ۱۴۰۶/۱۹۸۶</ref>. و با برخی از آنها نیز مکاتبه میکرد<ref>ابونصر سرّاج، کتاب اللُّمَع فیالتصوف، ج۱، ص۲۳۳، چاپ رینولد الین نیکلسون، لیدن ۱۹۱۴، چاپ افست تهران</ref>. گفتهاند که خرّاز شاگرد محمدبن منصور طوسی بوده و از او و ابراهیمبن بشّار خراسانی روایت کرده است<ref>عبدالرحمانبن احمد جامی، نفحاتالانس من حضراتالقدس، ج۱، ص۷۲، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۶ش</ref>. برخی چون علیبن محمد واعظ مصری، ابومحمد جریری و [[علیبن حفص رازی]] نیز از خرّاز روایت کردهاند<ref>خطیب بغدادی، تاریخ مدینه السلام (اختصارات)، ج۴، ص۲۷۶</ref>. | ||
=جایگاه= | =جایگاه= | ||
خرّاز در میان اهل [[تصوف]] بهویژه در مکتب | خرّاز در میان اهل [[تصوف]] بهویژه در مکتب بغداد مقامی بلند داشت، از [[جنید بغدادی]] نیز چنین نقل شده است: «اگر ما آنچه را ابوسعید بدان رسیده از خداوند طلب کنیم، هلاک خواهیم شد»<ref>عبدالرحمانبن احمد جامی، نفحاتالانس من حضراتالقدس، ج۱، ص۷۳، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۶ش</ref>. گفته شده است هرچند وی خود را شاگرد جنید میخواند، اما درحقیقت از او برتر بود<ref>عبداللّهبن محمد انصاری، طبقاتالصوفیه، ج۱، ص۱۵۹، چاپ محمدسرور مولائی، تهران ۱۳۶۲ش</ref>. با وجود این عباسبن مهتدی در باب ورع بر او خرده گرفته است<ref>محمدبن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۴۶۰، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش</ref>. خرّاز از میان معاصرانش ابنعطا آدمی را بزرگ میداشت و او را صوفی حقیقی میدانست<ref>عبداللّهبن محمد انصاری، طبقاتالصوفیه، ج۱، ص۳۵۷، چاپ محمدسرور مولائی، تهران ۱۳۶۲ش</ref>. | ||
=دیدگاه خرّاز= | =دیدگاه خرّاز= | ||
تصوف خرّاز همچون جنید با رعایت [[شریعت]] همراه بود. او مقام [[نبوت]] را برتر از ولایت میدانست و معتقد بود که هر نبی قبل از نبوت حائز مقام ولایت بوده است. همچنین او از گروهی از صوفیان دمشق بهسبب قول بدعتآمیزشان درباره رؤیت خدا انتقاد کرده بود. با وجود این علمای ظاهر او را بهسبب برخی مطالب، که در کتاب السّرّ آورده بود، به کفر منسوب کردند<ref>محمدبن احمد ذهبی، سیر اعلامالنبلاء، ج۱۳، ص۴۲۱، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹/ ۱۹۸۱ـ۱۹۸۸</ref>. خرّاز در پاسخ کسی که علت [[تکفیر]] را از او | تصوف خرّاز همچون جنید با رعایت [[شریعت]] همراه بود. او مقام [[نبوت]] را برتر از ولایت میدانست و معتقد بود که هر نبی قبل از نبوت حائز مقام ولایت بوده است. همچنین او از گروهی از صوفیان دمشق بهسبب قول بدعتآمیزشان درباره رؤیت خدا انتقاد کرده بود. با وجود این علمای ظاهر او را بهسبب برخی مطالب، که در کتاب السّرّ آورده بود، به کفر منسوب کردند<ref>محمدبن احمد ذهبی، سیر اعلامالنبلاء، ج۱۳، ص۴۲۱، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹/ ۱۹۸۱ـ۱۹۸۸</ref>. خرّاز در پاسخ کسی که علت [[تکفیر]] را از او پرسید گفته بود: «گفتم میان من و حق حجاب نیست»<ref>عبداللّهبن محمد انصاری، طبقاتالصوفیه، ج۱، ص۱۸۳، چاپ محمدسرور مولائی، تهران ۱۳۶۲ش</ref>. به خرّاز اشعار اندکی نسبت داده شده است<ref>ابونصر سرّاج، کتاب اللُّمَع فیالتصوف، ج۱، ص۲۵۶، چاپ رینولد الین نیکلسون، لیدن ۱۹۱۴، چاپ افست تهران</ref>. | ||
=وفات= | =وفات= | ||
تاریخ وفات او را به اختلاف بین ۲۷۷ تا ۲۹۷ ذکر کردهاند<ref>خطیب بغدادی، تاریخ مدینه السلام (اختصارات)، ج۴، ص۲۷۸</ref>. برخی متأخران <ref>عبدالحسین زرینکوب، جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۱۲۳، تهران ۱۳۶۳ش</ref> | تاریخ وفات او را به اختلاف بین ۲۷۷ تا ۲۹۷ ذکر کردهاند<ref>خطیب بغدادی، تاریخ مدینه السلام (اختصارات)، ج۴، ص۲۷۸</ref>. برخی متأخران <ref>عبدالحسین زرینکوب، جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۱۲۳، تهران ۱۳۶۳ش</ref> تاریخ ۲۸۶ را ترجیح دادهاند. | ||
=آرا و آثار= | =آرا و آثار= | ||
خرّاز زهد و باطنگرایی را در صورت مخالفت با ظاهر شرع | خرّاز زهد و باطنگرایی را در صورت مخالفت با ظاهر شرع باطل میدانست<ref>ابونعیم اصفهانی، حلیةالاولیاء و طبقاتالاصفیاء، ج۱۰، ص۲۴۷، چاپ محمدامین خانجی، بیروت ۱۳۸۷/۱۹۶۷</ref>. درباره سماع از او نقل شده است که او [[پیامبر اکرم|پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم]] را در خواب دیده و پیامبر وی را که در حال خواندن بیتی انگشت بر سینه میزد از این کار نهی کرده <ref>محمدبن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۴۵۸، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش</ref>. و ظاهرآ این قول به نوعی حرمت سماع را از نظر وی بازمینماید. | ||
گفته شده است که خرّاز اولین کسی بود که از علم فنا و بقا سخن گفت<ref>محمدبن حسین سلمی، طبقات الصوفیة، ج۱، ص۲۲۸، چاپ نورالدین شریبه، حلب ۱۴۰۶/۱۹۸۶</ref>. این قول پذیرفتنی نیست و بهتر است گفته شود که موضوع فنا و بقا محور مباحث و تعالیم خرّاز بوده است. از نظر او اولین مقام کسی که به علم [[توحید]] دست یابد و آن را محقق سازد، فنای ذکر اشیاء است از قلب او و انفراد او با خدای تعالی<ref>عبدالکریمبن هوازن قشیری، الرسالة القشیریة فی علمالتصوف، ج۱، ص۳۰۲، چاپ معروف زریق و علی عبدالحمید بلطهجی، دمشق ۱۴۰۸/۱۹۸۸</ref>. به عقیده او اولین مقام اهل معرفت، تحیّر با افتقارات و بعد سُرور با اتصال و آنگاه فنا با انتباه و در نهایت بقا با انتظار است که هیچ مخلوقی به رتبهای از این بالاتر دست نمییابد<ref>محمدبن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۴۶۰، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش</ref>. او فنا را فنای بنده از رؤیت بندگی و بقا را بقای بنده به شاهد الهی تعریف میکرد و بر آن بود که وقتی خداوند بخواهد بندهای را به دوستی برگزیند، ابتدا درِ ذکر را بر وی میگشاید و سپس او را به قرب رهنمون میشود<ref>علیبن عثمان هجویری، کشفالمحجوب،ص ۳۱۶، چاپ و ژوکوفسکی، لنینگراد ۱۹۲۶، چاپ افست تهران ۱۳۵۸ش</ref>. سپس او را به مجالس انس با خود بالا میبرد و بر کرسی توحید مینشاند. بعد حجابها را از برابر او برمیدارد و او را در دار فردانیت قرار میدهد و جلال و عظمت خود را بر وی آشکار میسازد. در این مرحله، سالک هیچ اراده و خواستی ندارد، در حفظ و حمایت خداوند قرار میگیرد و فانی میشود. توکل آموزه دیگری است که در تعالیم ابوسعید بسیار مورد تأکید نظری و عملی واقع شده است<ref>ابونصر سرّاج، کتاب اللُّمَع فیالتصوف، ج۱، ص۳۲۹، چاپ رینولد الین نیکلسون، لیدن ۱۹۱۴، چاپ افست تهران</ref>. مراحل طریق از نظر او با توبه آغاز میشود و با گذر از مقام خوف و رجاء ، سیر سالک به ترتیب به مرتبه صالحان، مریدان، مطیعان، اولیا و مقربان میانجامد<ref>ابونعیم اصفهانی، حلیةالاولیاء و طبقاتالاصفیاء، ج۱۰، ص۲۴۸، چاپ محمدامین خانجی، بیروت ۱۳۸۷/۱۹۶۷</ref>. جمله معروف او درباره معرفت در آثار بسیاری از صوفیان<ref>عبداللّهبن محمد انصاری، طبقاتالصوفیه، ج۱، ص۶۳۵، چاپ محمدسرور مولائی، تهران ۱۳۶۲ش</ref>.آمده است، بنابر آن معرفت یا حاصل «عین جود» از سوی خداوند است یا ناشی از «بذل مجهود» از سوی بنده. او مَثَل نَفْس آدمی را همچون آبی میدانست که در حالت سکون و آرامش پاک و صاف است، اما در صورت حرکت، به سبب موادی که در آن، تهنشین میشود، تیره میگردد. نفس آدمی نیز در صورت رویارویی با حوادث و محنتهاست که ترکیب واقعی خود را نشان میدهد و ازاینرو آدمی باید خویش را در چنین مواقعی مورد بازجست قرار دهد تا به شناخت خود نایل آید<ref>محمدبن حسین سلمی، طبقات الصوفیة، ج۱، ص۲۳۱، چاپ نورالدین شریبه، حلب ۱۴۰۶/۱۹۸۶</ref>. | گفته شده است که خرّاز اولین کسی بود که از علم فنا و بقا سخن گفت<ref>محمدبن حسین سلمی، طبقات الصوفیة، ج۱، ص۲۲۸، چاپ نورالدین شریبه، حلب ۱۴۰۶/۱۹۸۶</ref>. این قول پذیرفتنی نیست و بهتر است گفته شود که موضوع فنا و بقا محور مباحث و تعالیم خرّاز بوده است. از نظر او اولین مقام کسی که به علم [[توحید]] دست یابد و آن را محقق سازد، فنای ذکر اشیاء است از قلب او و انفراد او با خدای تعالی<ref>عبدالکریمبن هوازن قشیری، الرسالة القشیریة فی علمالتصوف، ج۱، ص۳۰۲، چاپ معروف زریق و علی عبدالحمید بلطهجی، دمشق ۱۴۰۸/۱۹۸۸</ref>. به عقیده او اولین مقام اهل معرفت، تحیّر با افتقارات و بعد سُرور با اتصال و آنگاه فنا با انتباه و در نهایت بقا با انتظار است که هیچ مخلوقی به رتبهای از این بالاتر دست نمییابد<ref>محمدبن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۴۶۰، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش</ref>. او فنا را فنای بنده از رؤیت بندگی و بقا را بقای بنده به شاهد الهی تعریف میکرد و بر آن بود که وقتی خداوند بخواهد بندهای را به دوستی برگزیند، ابتدا درِ ذکر را بر وی میگشاید و سپس او را به قرب رهنمون میشود<ref>علیبن عثمان هجویری، کشفالمحجوب،ص ۳۱۶، چاپ و ژوکوفسکی، لنینگراد ۱۹۲۶، چاپ افست تهران ۱۳۵۸ش</ref>. سپس او را به مجالس انس با خود بالا میبرد و بر کرسی توحید مینشاند. بعد حجابها را از برابر او برمیدارد و او را در دار فردانیت قرار میدهد و جلال و عظمت خود را بر وی آشکار میسازد. در این مرحله، سالک هیچ اراده و خواستی ندارد، در حفظ و حمایت خداوند قرار میگیرد و فانی میشود. توکل آموزه دیگری است که در تعالیم ابوسعید بسیار مورد تأکید نظری و عملی واقع شده است<ref>ابونصر سرّاج، کتاب اللُّمَع فیالتصوف، ج۱، ص۳۲۹، چاپ رینولد الین نیکلسون، لیدن ۱۹۱۴، چاپ افست تهران</ref>. مراحل طریق از نظر او با توبه آغاز میشود و با گذر از مقام خوف و رجاء ، سیر سالک به ترتیب به مرتبه صالحان، مریدان، مطیعان، اولیا و مقربان میانجامد<ref>ابونعیم اصفهانی، حلیةالاولیاء و طبقاتالاصفیاء، ج۱۰، ص۲۴۸، چاپ محمدامین خانجی، بیروت ۱۳۸۷/۱۹۶۷</ref>. جمله معروف او درباره معرفت در آثار بسیاری از صوفیان<ref>عبداللّهبن محمد انصاری، طبقاتالصوفیه، ج۱، ص۶۳۵، چاپ محمدسرور مولائی، تهران ۱۳۶۲ش</ref>.آمده است، بنابر آن معرفت یا حاصل «عین جود» از سوی خداوند است یا ناشی از «بذل مجهود» از سوی بنده. او مَثَل نَفْس آدمی را همچون آبی میدانست که در حالت سکون و آرامش پاک و صاف است، اما در صورت حرکت، به سبب موادی که در آن، تهنشین میشود، تیره میگردد. نفس آدمی نیز در صورت رویارویی با حوادث و محنتهاست که ترکیب واقعی خود را نشان میدهد و ازاینرو آدمی باید خویش را در چنین مواقعی مورد بازجست قرار دهد تا به شناخت خود نایل آید<ref>محمدبن حسین سلمی، طبقات الصوفیة، ج۱، ص۲۳۱، چاپ نورالدین شریبه، حلب ۱۴۰۶/۱۹۸۶</ref>. | ||