confirmed، مدیران
۳۷٬۲۱۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۳۸: | خط ۱۳۸: | ||
این کتاب در حجمی بسیار کوچکتر از کتابهای دیگر است و غزالی در اواخر عمر این کتاب را نگارش کرده است. او در این کتاب تلاش کرده تجربههای نفسی و عقلی خود در راه رسیدن به حقی که عمر خود را در راه رسیدن به آن گذرانده بود، بنویسد. امروزه ترجمه فارسی این کتاب نیز وجود دارد. <ref>کیایی نژاد، زین الدین، راه رستگاری (ترجمه المنقذ من الضلال)، ماهنامه جلوه، شماره 22، خرداد 1326ش</ref> | این کتاب در حجمی بسیار کوچکتر از کتابهای دیگر است و غزالی در اواخر عمر این کتاب را نگارش کرده است. او در این کتاب تلاش کرده تجربههای نفسی و عقلی خود در راه رسیدن به حقی که عمر خود را در راه رسیدن به آن گذرانده بود، بنویسد. امروزه ترجمه فارسی این کتاب نیز وجود دارد. <ref>کیایی نژاد، زین الدین، راه رستگاری (ترجمه المنقذ من الضلال)، ماهنامه جلوه، شماره 22، خرداد 1326ش</ref> | ||
=غزالی و راهزنان= | |||
در حدود قرن پنجم هجری، نیشابور مركز و سواد اعظم آن ناحیه بود و [[دارالعلم]] محسوب می شد. [[طلاب]] علم در آن نواحی برای تحصیل و درس خواندن به نیشابور می آمدند. غزالی نیز طبق معمول به نیشابور و [[گرگان]] آمد و سالها از محضر اساتید و فضلا با حرص و ولع زیاد كسب فضل نمود. و برای آنكه معلوماتش فراموش نشود و خوشه هایی كه چیده از دستش نرود، آنها را مرتب می نوشت و جزوه می كرد. آن جزوه ها را كه محصول سالها زحمتش بود مثل جان شیرین دوست می داشت. | |||
بعد از سالها عازم بازگشت به وطن شد. جزوه ها را مرتب كرده در توبره ای پیچید و با قافله به طرف وطن روانه شد. | |||
از قضا قافله با یك عده دزد و راهزن برخورد. دزدان جلو قافله را گرفتند و آنچه مال و خواسته یافت می شد یكی یكی جمع كردند. | |||
نوبت به غزالی و اثاث غزالی رسید. همینكه دست دزدان به طرف آن توبره رفت، غزالی شروع به التماس و زاری كرد و گفت: «غیر از این، هرچه دارم ببرید و این یكی را به من واگذارید.» <ref>مجموعه آثار شهید مطهری . ج18، ص: 234</ref> | |||
دزدها خیال كردند كه حتما در داخل این بسته متاع گران قیمتی است. بسته را باز كردند، جز مشتی كاغذ سیاه شده چیزی ندیدند. | |||
گفتند: «اینها چیست و به چه درد می خورد؟ » | |||
غزالی گفت: «هرچه هست به درد شما نمی خورد، ولی به درد من می خورد. » | |||
به چه درد تو می خورد؟ . | |||
اینها ثمره ی چند سال تحصیل من است. اگر اینها را از من بگیرید، معلوماتم تباه می شود و سالها زحمتم در راه تحصیل علم به هدر می رود. | |||
راستی معلومات تو همین است كه در اینجاست؟ . | |||
بلی. | |||
علمی كه جایش توی بقچه و قابل دزدیدن باشد، آن علم نیست، برو فكری به حال خود بكن. | |||
این گفته ی ساده ی عامیانه، تكانی به روحیه ی مستعد و هوشیار غزالی داد. او كه تا آن روز فقط فكر می كرد كه طوطی وار از استاد بشنود و در دفاتر ضبط كند، بعد از آن در فكر افتاد كه كوشش كند تا مغز و دماغ خود را با تفكر پرورش دهد و بیشتر فكر كند و تحقیق نماید و مطالب مفید را در دفتر ذهن خود بسپارد. | |||
غزالی می گوید: «من بهترین پندها را، كه راهنمای زندگی فكری من شد، از زبان یك دزد راهزن شنیدم. » <ref> غزالی نامه ، صفحه ی 116</ref> | |||
=پانویس= | =پانویس= |