۸٬۲۰۰
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «تناسخ, انتقال روح پس از مرگ از جسمى به جسم دیگر است, خواه جسم دوم جسم انسان باش...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
تناسخ, انتقال روح پس از مرگ از جسمى به جسم دیگر است, خواه جسم دوم جسم انسان باشد خواه جسم حیوان یا گیاه یا جماد | '''تناسخ''', انتقال روح پس از مرگ از جسمى به جسم دیگر است, خواه جسم دوم جسم انسان باشد خواه جسم حیوان یا گیاه یا جماد. | ||
=تناسخ در لغت= | |||
در زبان انگلیسى, واژه tansmigration و metempsychosis که غالباً درباره انتقال روح به بدن انسان یا حیوان به کار مى رود و از واژه یونانیِ meta+psyche :روح, نفس«دوباره, گرفته شده است, متداول ترین واژه ها براى اشاره به این مفهوم است. (واژه هاى دیگر عبارتند از rebirth به معناى تولد دوباره که بیشتر در ادیان هندى به کار مى رود, reincarnatio به معناى تجسد دوباره, palingenesis از یونانى: palin+genesis به معناى تکوین« دوباره و metensomatosis از واژه یونانى به معناى meta+soma جسم«دوباره.) در منابع اسلامى علاوه بر اصطلاح تناسخ, گاه از واژه هاى دیگرى چون عود, نقل یا انتقال نفس و رجعت روح (که البته با رجعت اصطلاحى در نزد شیعه متفاوت است) استفاده شده است. چهار اصطلاح نَسخ, مَسخ, رسخ و فسخ معمولاً اقسام تناسخ شمرده شده اند و به ترتیب بر انتقال روح انسان به جسم انسان ,حیوان, گیاه و جماد دلالت دارند (ایجى, 374; تهانوى, ذیل واژه (تناسخ); براى تعاریف دیگر, نک: ابن حزم, 1/165; حلى, 399; سبزوارى, 5/195). | |||
=تناسخ در اصطلاح= | |||
اصطلاح تناسخ معمولاً جامع همه اقسام پیش گفته است. دو قسم تناسخ صعودى و نزولى را نیز براى اشاره به سیر از مراتب پایین به بالا و به عکس به کار برده اند. براى مثال انتقال روح از جسم انسان به جسم گیاه, تناسخ نزولى است و عکس آن, تناسخ صعودى نام دارد. تناسخ هم چنین به معناى فرا رفتن از جسم انسانى ـ براى مثال تعلق یافتن به اجرام سماوى یا تبدیل شدن به ملائک ـ به کار رفته است (طبرسى, 2/344; ایجى, همان جا, ملاصدرا, 3/438). | اصطلاح تناسخ معمولاً جامع همه اقسام پیش گفته است. دو قسم تناسخ صعودى و نزولى را نیز براى اشاره به سیر از مراتب پایین به بالا و به عکس به کار برده اند. براى مثال انتقال روح از جسم انسان به جسم گیاه, تناسخ نزولى است و عکس آن, تناسخ صعودى نام دارد. تناسخ هم چنین به معناى فرا رفتن از جسم انسانى ـ براى مثال تعلق یافتن به اجرام سماوى یا تبدیل شدن به ملائک ـ به کار رفته است (طبرسى, 2/344; ایجى, همان جا, ملاصدرا, 3/438). | ||
=اعتقاد به تناسخ= | |||
صورت هاى مختلفى از اعتقاد به تناسخ از قدیم ترین ایام در سراسر جهان وجود داشته است. سابقه این اعتقاد حتى بنا به شواهدى ـ البته بحث انگیز ـ ممکن است به دوره پارینه سنگى باز گردد. در میان جوامع متمدن, هند از قدیمى ترین منابع این اعتقاد است. در آیین هاى مختلف هندى, از جمله آیین بودا, هندو, جاین و سیک, از دیرباز صورت هاى متنوعى از تناسخ رایج بوده است (نک: ابوریحان بیرونى, تحقیق ماللهند). امروزه نیز تأثیر و جاذبه آیین بوداست که اهمیت مفهوم تناسخ را هم در سطح فرهنگ عمومى و هم در مباحث تخصصى فلسفه دین که عمدتاً ناظر به مسیحیت بوده, افزایش داده است. یونانیان باستان تناسخ را مى شناختند, اما خاستگاه این اعتقاد در میان آنان به درستى معلوم نیست. یونانیان خاستگاه اعتقاد به تناسخ را مصر مى دانستند, البته درباره صحت این انتساب تردید وجود دارد (براى اطلاعات بیشتر, نک: دایرةالمعارف دین, ذیل مدخلِ Transmigration و Reincarnation; دایرةالمعارف دین و اخلاق, ذیل Transmigration, Greek and Roman). | صورت هاى مختلفى از اعتقاد به تناسخ از قدیم ترین ایام در سراسر جهان وجود داشته است. سابقه این اعتقاد حتى بنا به شواهدى ـ البته بحث انگیز ـ ممکن است به دوره پارینه سنگى باز گردد. در میان جوامع متمدن, هند از قدیمى ترین منابع این اعتقاد است. در آیین هاى مختلف هندى, از جمله آیین بودا, هندو, جاین و سیک, از دیرباز صورت هاى متنوعى از تناسخ رایج بوده است (نک: ابوریحان بیرونى, تحقیق ماللهند). امروزه نیز تأثیر و جاذبه آیین بوداست که اهمیت مفهوم تناسخ را هم در سطح فرهنگ عمومى و هم در مباحث تخصصى فلسفه دین که عمدتاً ناظر به مسیحیت بوده, افزایش داده است. یونانیان باستان تناسخ را مى شناختند, اما خاستگاه این اعتقاد در میان آنان به درستى معلوم نیست. یونانیان خاستگاه اعتقاد به تناسخ را مصر مى دانستند, البته درباره صحت این انتساب تردید وجود دارد (براى اطلاعات بیشتر, نک: دایرةالمعارف دین, ذیل مدخلِ Transmigration و Reincarnation; دایرةالمعارف دین و اخلاق, ذیل Transmigration, Greek and Roman). | ||
افلاطون ـ احتمالاً به پیروى از سنت فیثاغورثى ـ اورفه اى ـ فرض تناسخ را در چند رساله از جمله فایدون, فدروس, جمهور و تیمائوس مطرح کرد. همین سنّت از افلاطون به نوافلاطونیان و گنوسیان (Gnostics) منتقل شد. در مسیحیت فرقه هاى مختلف گنوستیک مانند کاتارها (Cathars) از جمله فرقه آلبیگائیان (Albigenses) و مانویان, آن را ادامه دادند. در جهان اسلام, رواج فلسفه یونان و نیز تأثیر و حضور مانویت از اسباب تداوم آن نزد فیلسوفانى چون محمد بن زکریاى رازى و احتمالاً الاهى دانانى چون ابن ابى العوجاء شد (براى تفصیل قول رازى درباره تناسخ نک: محمدابن زکریاى رازى, 284ـ286; 96ـ97; ابوحاتم رازى, 12, 62). همین جریان نزد یهودیان از طریق مانویت و فلسفه نوافلاطونى بر اهل قباله اثر نهاد (نک: دایرةالمعارف دین, همان جا دایرةالمعارف دین و اخلاق, ذیل Transmigration, دایرةالمعارف یهود, ذیل Gilgul; شولم, 242ـ243, 250, 280ـ284). | افلاطون ـ احتمالاً به پیروى از سنت فیثاغورثى ـ اورفه اى ـ فرض تناسخ را در چند رساله از جمله فایدون, فدروس, جمهور و تیمائوس مطرح کرد. همین سنّت از افلاطون به نوافلاطونیان و گنوسیان (Gnostics) منتقل شد. در مسیحیت فرقه هاى مختلف گنوستیک مانند کاتارها (Cathars) از جمله فرقه آلبیگائیان (Albigenses) و مانویان, آن را ادامه دادند. در جهان اسلام, رواج فلسفه یونان و نیز تأثیر و حضور مانویت از اسباب تداوم آن نزد فیلسوفانى چون محمد بن زکریاى رازى و احتمالاً الاهى دانانى چون ابن ابى العوجاء شد (براى تفصیل قول رازى درباره تناسخ نک: محمدابن زکریاى رازى, 284ـ286; 96ـ97; ابوحاتم رازى, 12, 62). همین جریان نزد یهودیان از طریق مانویت و فلسفه نوافلاطونى بر اهل قباله اثر نهاد (نک: دایرةالمعارف دین, همان جا دایرةالمعارف دین و اخلاق, ذیل Transmigration, دایرةالمعارف یهود, ذیل Gilgul; شولم, 242ـ243, 250, 280ـ284). |