۸۷٬۹۱۷
ویرایش
Mohsenmadani (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'ك' به 'ک') |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
خطابيه از «[[غلات|غلاة]]» و پيرو ابو الخطاب محمد بن مقلاص بن راشد بودند | خطابيه از «[[غلات|غلاة]]» و پيرو ابو الخطاب محمد بن مقلاص بن راشد بودند که اسماعيل يا ابو طياب نيز کنيه داشت. وی از غلات شيعه و دستاندرکاران امامت [[اسماعيل بن جعفر]] بود. کشّى روايت مى کند که [[امام جعفر صادق]] (ع) فرمود لعن اللّه ابا الخطاب و لعن اللّه من قتل معه و لعن اللّه من بقى منهم و لعن اللّه من دخل قلبه رحمة لهم. | ||
==شرح حال== | ==شرح حال== | ||
ابو الخطاب در | ابو الخطاب در کار امامت [[اسماعيل بن جعفر]] دست داشت و نخست از اصحاب [[امام محمد باقر]] (ع) و [[امام جعفر صادق]] (ع) بود. [[ابو حاتم رازى]] در کتاب «الزينه» که از تأليفات قرن چهارم هجرى است، نام ابو الخطاب را جزء مؤسسان [[اسماعيليه]] آورده است.در آثار اسماعيليه در دو کتاب به تفصيل از عقايد ابو الخطاب سخن رفته، نخست کتاب مشهور «ام الکتاب» است که از کتب سرّى و مقدس اسماعيليان [[آسياى ميانه]] مى باشد که [[ولاديمير ايوانف]] آن را کشف و به طبع رسانيد، در اين کتاب ابو الخطاب مقامى بلند دارد و به عنوان مؤسس فرقه اسماعيليه ياد شده و در عظمت مانند [[سلمان فارسى]] دانسته شده است. ديگر آثار نصيريه است که مطالبى راجع به ابو الخطاب در آن ها است. <ref>محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 182 </ref> [[نوبختى]] و [[ابى خلف اشعرى]] و [[کشّى]]، نخستين کسانى هستند که در کتاب هاى خود درباره گزافه گوئي هاى ابو الخطاب و يارانش سخن گفته اند.به قول [[عبد الکریم شهرستانى]]، ابو الخطاب امامان را نخست [[پيغمبر]] و سپس خدا مى پنداشت و به الوهيت جعفر بن محمد (ع) و پدران او قائل بود و مى گفت که حضرت امام جعفر صادق (ع) خداى روزگار خويش است و او آن کسى نيست که وى را حس مى کنند و از وى روايت مى کنند، چون از عالم بالا به اين جهان نزول کرده و به صورت انسان مجسم شده است. <ref>محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 182 با ویرایش و اصلاح عبارات</ref> | ||
==تغییر در اعتقادات== | ==تغییر در اعتقادات== | ||
در منابع مربوط به فرق و نحل آمده است که ابو الخطاب هیچ گاه بر یک روش استقامت نداشته است. ابتدا مدعی می شود که وصی امام صادق علیه السلام است و از حضرت اسم اعظم خدا را آموخته است. <ref>سعدبن عبدالله اشعری، کتاب المقالات و الفرق، ص۵۱</ref> در مرحله بعد ادعا می کند که امامان در واقع نبی هستند. <ref>بغدادی، الفرق بین الفرق، ص۲۴۷</ref> و در ادامه می گوید که پیامبر صلوات الله علیه و امام علی و بقیه امامان خدا هستند.همچنین در برخی از مواضع خودش را پیامبر می خواند. هنگامی که دختر وى از دنیا می رود و او را به | در منابع مربوط به فرق و نحل آمده است که ابو الخطاب هیچ گاه بر یک روش استقامت نداشته است. ابتدا مدعی می شود که وصی امام صادق علیه السلام است و از حضرت اسم اعظم خدا را آموخته است. <ref>سعدبن عبدالله اشعری، کتاب المقالات و الفرق، ص۵۱</ref> در مرحله بعد ادعا می کند که امامان در واقع نبی هستند. <ref>بغدادی، الفرق بین الفرق، ص۲۴۷</ref> و در ادامه می گوید که پیامبر صلوات الله علیه و امام علی و بقیه امامان خدا هستند.همچنین در برخی از مواضع خودش را پیامبر می خواند. هنگامی که دختر وى از دنیا می رود و او را به خاک می سپرند، [[يونس بن ظبيان]] که از پیروان ابو الخطاب بود، بر سر قبرش حاضر می شود و خطاب به او می گوید: السلام عليک يا بنت رسول اللّه، يعنى اى دخت پيغمبر بر تو درود باد.<ref>محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 182 با ویرایش و اصلاح عبارات </ref>بعد از آن که امام صادق علیه السلام او را به دلیل اعتقادات باطلش لعن و طرد کرد، خودش ادعای خدایی کرد. <ref>بغدادی، الفرق بین الفرق، ص۲۴۷</ref> | ||
==سر انجام== | ==سر انجام== | ||
نوبختى مى نويسد هنگامى | نوبختى مى نويسد هنگامى که خبر سخنان غلوآميز ابو الخطاب و یارانش به [[عيسى بن موسى]] والى [[کوفه]] رسيد، با آنان جنگید و هفتاد تن از ایشان را در [[مسجد کوفه]] کشت و نیز ابو الخطاب را گرفته به قتل رسانيد و جسدش را بر دار کرد. <ref>محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 182 با ویرایش و اصلاح عبارات | ||
</ref> | </ref> | ||