confirmed، مدیران
۳۷٬۲۰۱
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶۸: | خط ۶۸: | ||
یوسف پدر حجاج، بر پایه برخی گزارشها نزد [[عبدالملک بن مروانِ]] (۶۵–۸۵ق) [[اموی]]، از مقام و منزلتی برخوردار و حکمرانی مناطقی را از سوی او عهدهدار بود. <ref>البدایه و النهایه، ج9، ص119</ref> | یوسف پدر حجاج، بر پایه برخی گزارشها نزد [[عبدالملک بن مروانِ]] (۶۵–۸۵ق) [[اموی]]، از مقام و منزلتی برخوردار و حکمرانی مناطقی را از سوی او عهدهدار بود. <ref>البدایه و النهایه، ج9، ص119</ref> | ||
=حجاج بن یوسف که بود= | |||
یکی از شخصیتهای مهم در دوره [[حکومت بنیامیه]] که جایگاه مهمی در استقرار و تحکیم بنای این حکومت داشته، حجاج بن یوسف بن حکم بن ابى عقیل بن مسعود بن عامر بن معتب بن مالک بن کعب بن عمرو بن سعد بن عوف بن ثقیف قسى بن منبه بن بکر بن هوازن بن منصور بن عکرمه بن خصفه بن قیس بن عیلان بن مضر از قبیله ثقفی <ref>مسعودی، أبو الحسن على بن حسین (م 345)؛ التنبیه و الإشراف، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ دوم، 1365 ش، ص 292 و البلاذرى، أحمد بن یحیى بن جابر (م 279)؛ کتاب جمل من انساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلى، بیروت، دار الفکر، ط الأولى، 1417/1996، ج 13، ص 352</ref> بود که در سال چهلودو هجری در [[طائف]] دیده به جهان گشود. <ref>طبرى، محمد بن جریر (م 310)؛ تاریخ طبرى، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، چاپ پنجم، 1375 ش، ج 7، ص 2727.</ref> در برخی منابع آمده است که وی در شبی که [[عمر بن خطاب]] مرد به دنیا آمد <ref> بلعمی، تاریخنامه طبرى، تحقیق محمد روشن، تهران، البرز، چاپ سوم، 1373 ش، ج 4، ص 663</ref> وی کسی بود که عبدالملک در مورد او به پسرش گفت: حجاج بود که ما را بر منبر خلافت قرارداد <ref>الدینوری، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتیبه؛ الإمامه و السیاسه، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، ج 2، ص 58</ref> و برخی معتقدند که حجاج بلایی بود که [[خداوند]] به دعای عمر بن خطاب بر سر مردم [[عراق]] فرو فرستاده است. <ref>مقدسى، مطهر بن طاهر؛ آفرینش و تاریخ (البدء و التاریخ)، ترجمه محمد رضا شفیعى کدکنى، تهران، آگه، ج 2، ص 915 و 916</ref> | |||
گویند حجاج فردی بود که چشمان تنگ و کمنور داشت و استخوان نشیمن گاهش دارای عیب و نقصان بود. از دیگر ویژگیهای جسمی او دارا بودن ساقهایى بسیار لاغر و نازک، کوچک اندام و با صدایى نازک بود و بالاتنه کوتاهی داشت. کنیهاش ابو محمد بود و مادرش او را کلیب نام نهاده بود. <ref>مقدسى، مطهر بن طاهر؛ آفرینش و تاریخ (البدء و التاریخ)، ترجمه محمد رضا شفیعى کدکنى، تهران، آگه، ج 2، ص 916</ref> مادرش فارغه دختر [[همام بن عروه بن مسعود ثقفی]]، همسر مطلقه حارث بن کلده بود که قبل از آن در [[نکاح]] مغیره بن شعبه بود <ref> بحرالعلوم، محمد؛ الحجاج سیف الامویین فی العراق، بیروت، دارالزهراء، 1986 م، ص 10</ref> و در ازدواجش با یوسف، حجاج را به دنیا آورد. | |||
در مورد تولدش اینطور آمده که سحرگاهی حارث بر فارغه، مادر حجاج، وارد شد، وی را دید که دندان خویش خلال میکند. حارث بیرون رفت و طلاقنامه برای زن فرستاد. بعدازآن یوسف بن ابی عقیل او را به زنی گرفت و او حجاج را که طفلی زشترو بود، از مادر و غیر مادر پستان به دهان نمیگرفت. <ref>8] لغت نامه دهخدا، ذیل همین اسم.</ref> | |||
در این موقع به او خون خوراندند و این پیشنهاد [[ابلیس]] بود که در قالب آدمی ظاهر گشته بود ابلیس از کار آنها پرسید، گفتند: «فارعه (این نام مادر حجاج بود) پسرى از یوسف آورده و پستان مادر و غیر مادر نمیگیرد.» گفت: «یک بزغاله سیاه را بکشید و سق او را با خون بزغاله بیالایید روز دوم نیز چنین کنید و روز سوم بز سیاهى را کشتند و سق وی را با خون آن بیالایید، پسازآن گوسفند سیاهى را بکشید و سق وی را با خون آن بیالایید، و صورتش را خونآلود کنید که بهروز چهارم پستان خواهد گرفت.» گوید چنین کردند. به همین جهت پیوسته در کار خونریزى بیاختیار بود و میگفت که بهترین لذتهاى او خونریزى است و انجام اعمالى که دیگران از ارتکاب آن دریغ دارند. <ref>مسعودی، أبو الحسن على بن الحسین (م 346)؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ پنجم، 1374 ش، ج 2، ص 129</ref> البته به نظر میرسد این نقل افسانه باشد، چراکه غیرممکن به نظر میرسد و شاید به سبب ظلم و آدمکشی حجاج به این صورت نقل گردیده است. ازجمله خصلتهای حجاج پرخوری بود که در برخی محافل نقلقول میگردیده است. <ref> مسعودی، پیشین، ص 507</ref> | |||
=پانویس= | =پانویس= |