پرش به محتوا

جایگاه هجرت در اسلام (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۸: خط ۳۸:
قرآن و روایات گاهی برای اهمیّت هجرت به نمونه‏های عینی و عملی هجرت اشاره می‏کند که در اینجا به بعضی از آنها اشاره می‏شود:
قرآن و روایات گاهی برای اهمیّت هجرت به نمونه‏های عینی و عملی هجرت اشاره می‏کند که در اینجا به بعضی از آنها اشاره می‏شود:


1. حضرت ابراهیم علیه‏السلام
==1. حضرت ابراهیم علیه ‏السلام==
 
حضرت ابراهیم علیه‏السلام بعد از جریان آتش سوزی نمرود و انجام رسالت خویش در سرزمین بابل تصمیم گرفت به سوی شام هجرت کند(5). در قرآن آیات مختلفی به این مطلب اشاره دارد:
حضرت ابراهیم علیه‏السلام بعد از جریان آتش سوزی نمرود و انجام رسالت خویش در سرزمین بابل تصمیم گرفت به سوی شام هجرت کند(5). در قرآن آیات مختلفی به این مطلب اشاره دارد:
1. «وَقالَ اِنّی مُهاجِرٌ اِلی رَبّی اِنَّهُ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ(6)؛ گفت من به سوی خدای خود مهاجرت می‏کنم. او عزیز و حکیم است.»
1. «وَقالَ اِنّی مُهاجِرٌ اِلی رَبّی اِنَّهُ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ(6)؛ گفت من به سوی خدای خود مهاجرت می‏کنم. او عزیز و حکیم است.»
2. «اِنّی ذاهِبٌ اِلی رَبّی سَیَهْدین(1)؛ من به سوی خدای خویش می‏روم. بزودی مرا هدایت خواهد کرد.»
2. «اِنّی ذاهِبٌ اِلی رَبّی سَیَهْدین(1)؛ من به سوی خدای خویش می‏روم. بزودی مرا هدایت خواهد کرد.»
3. «وَ نَجَّیْناهُ وَلُوطا اِلَی الاَْرْضِ الَّتی بارَکْنا فیها لِلْعالَمینَ(2)؛ او (ابراهیم) و لوط را به سرزمینی که برای جهانیان پر برکتش ساخته بودیم، نجات [و رهائی] بخشیدیم.»
3. «وَ نَجَّیْناهُ وَلُوطا اِلَی الاَْرْضِ الَّتی بارَکْنا فیها لِلْعالَمینَ(2)؛ او (ابراهیم) و لوط را به سرزمینی که برای جهانیان پر برکتش ساخته بودیم، نجات [و رهائی] بخشیدیم.»


پاداش هجرت ابراهیم علیه‏السلام
===پاداش هجرت ابراهیم علیه ‏السلام===
خداوند به عنوان پاداش هجرت ابراهیم علیه‏السلام ، بعد از آن به او نعمتهای بزرگی عطا فرمود:
خداوند به عنوان پاداش هجرت ابراهیم علیه‏السلام ، بعد از آن به او نعمتهای بزرگی عطا فرمود:
1. فرزندان لایق و شایسته که بتوانند چراغ ایمان و نبوت را در دودمان او روشن نگهدارند.
1. فرزندان لایق و شایسته که بتوانند چراغ ایمان و نبوت را در دودمان او روشن نگهدارند.
2. در دودمان حضرت ابراهیم علیه‏السلام نبوت و کتاب آسمانی قرار داد.
2. در دودمان حضرت ابراهیم علیه‏السلام نبوت و کتاب آسمانی قرار داد.
3. پاداش دنیوی همچون نام نیک و لسان صدق فی الاخرین به او عنایت فرمود.
3. پاداش دنیوی همچون نام نیک و لسان صدق فی الاخرین به او عنایت فرمود.
4. در آخرت او را از صالحان قرار داد.
4. در آخرت او را از صالحان قرار داد.
قرآن به همین پاداشها اشاره دارد، آنجا که می‏فرماید: «وَقالَ إِنّی مُهاجِرٌ الی رَبّی إِنَّهُ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیم وَوَهَبْنا لَهُ اِسْحاقَ وَیَعْقُوبَ وجَعَلْنا فی ذُرِّیَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْکِتابَ وَءآتَیْناهُ اَجْرَهُ فِی الدُّنْیا وَاِنَّهُ فِی الاْءخِرَةِ لَمِنَ الصّالِحینَ(3)؛ و [ابراهیم] گفت: من به سوی پروردگارم هجرت می‏کنم که او عزیز و حکیم است و ما به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم، و در دودمانش نبوّت و کتاب [آسمانی[ قرار دادیم و پاداش او را در دنیا دادیم و در آخرت از صالحان است.»
قرآن به همین پاداشها اشاره دارد، آنجا که می‏فرماید: «وَقالَ إِنّی مُهاجِرٌ الی رَبّی إِنَّهُ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیم وَوَهَبْنا لَهُ اِسْحاقَ وَیَعْقُوبَ وجَعَلْنا فی ذُرِّیَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْکِتابَ وَءآتَیْناهُ اَجْرَهُ فِی الدُّنْیا وَاِنَّهُ فِی الاْءخِرَةِ لَمِنَ الصّالِحینَ(3)؛ و [ابراهیم] گفت: من به سوی پروردگارم هجرت می‏کنم که او عزیز و حکیم است و ما به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم، و در دودمانش نبوّت و کتاب [آسمانی[ قرار دادیم و پاداش او را در دنیا دادیم و در آخرت از صالحان است.»
خداوند بر اثر هجرت و تلاش ابراهیم علیه‏السلام تمام احوال ناراحت کننده او را به ضد آن و به بهترین حالت تبدیل نمود؛ بت پرستان بابل می‏خواستند ابراهیم را با آتش بسوزانند آتش گلستان شد. آنها می‏خواستند او همیشه تنها بماند، خداوند آنچنان جمعیّت و کثرتی برای او قرار داد که دنیا از دودمان‏اش پر شد. بعضی از نزدیک‏ترین افراد به او ـ از جمله آذر ـ گمراه و بت پرست بودند، خداوند در عوض به او فرزندانی داد که هم خود هدایت یافته بودند و هم هدایتگر دیگران شدند.
خداوند بر اثر هجرت و تلاش ابراهیم علیه‏السلام تمام احوال ناراحت کننده او را به ضد آن و به بهترین حالت تبدیل نمود؛ بت پرستان بابل می‏خواستند ابراهیم را با آتش بسوزانند آتش گلستان شد. آنها می‏خواستند او همیشه تنها بماند، خداوند آنچنان جمعیّت و کثرتی برای او قرار داد که دنیا از دودمان‏اش پر شد. بعضی از نزدیک‏ترین افراد به او ـ از جمله آذر ـ گمراه و بت پرست بودند، خداوند در عوض به او فرزندانی داد که هم خود هدایت یافته بودند و هم هدایتگر دیگران شدند.
ابراهیم علیه‏السلام در آغاز مال و جاهی نداشت، امّا خداوند در پایان مال و جاه عظیمی به او عطا کرد.
ابراهیم علیه‏السلام در آغاز مال و جاهی نداشت، امّا خداوند در پایان مال و جاه عظیمی به او عطا کرد.
ابراهیم علیه‏السلام در ابتدا به قدری گمنام بود که حتّی بت‏پرستان بابل هنگامی که می‏خواستند از او یاد کنند می‏گفتند: «سَمِعْنا فَتًی یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ اِبْراهیمُ»؛ «شنیدیم جوانکی گفتگوی بتها را می‏کرد که به او ابراهیم گفته می‏شود.» اما خدا آنچنان اسم و آوازه‏ای به او داد که به عنوان شیخ الانبیا یا شیخ المرسلین معروف شد. این همه بر اثر هجرت و تلاش او در راه خدا بود.
ابراهیم علیه‏السلام در ابتدا به قدری گمنام بود که حتّی بت‏پرستان بابل هنگامی که می‏خواستند از او یاد کنند می‏گفتند: «سَمِعْنا فَتًی یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ اِبْراهیمُ»؛ «شنیدیم جوانکی گفتگوی بتها را می‏کرد که به او ابراهیم گفته می‏شود.» اما خدا آنچنان اسم و آوازه‏ای به او داد که به عنوان شیخ الانبیا یا شیخ المرسلین معروف شد. این همه بر اثر هجرت و تلاش او در راه خدا بود.


2. حضرت موسی علیه‏السلام
==2. حضرت موسی علیه‏ السلام==
حضرت موسی علیه‏السلام یکی از فرعونیان را کشت. این قتل یک قتل ساده نبود؛ بلکه جرقه‏ای برای یک انقلاب و هجرت بود. دستگاه فرعونی نمی‏توانست به سادگی از کنار آن بگذرد که بردگان بنی اسرائیل، قصد جان اربابان خود کنند! زیرا تکرار آن تهدیدی علیه حکومت وقت بود. لذا جلسه مشورتی تشکیل دادند و حکم قتل موسی علیه‏السلام را صادر کردند. در این هنگام یک حادثه غیر منتظره موسی علیه‏السلام را از مرگ حتمی رهائی بخشید. «مردی از نقطه دور دست شهر (از مرکز فرعونیان) با سرعت آمد و به موسی علیه‏السلام گفت: این جمعیّت برای کشتنت به مشورت نشسته‏اند، فورا از شهر خارج شو که من از خیرخواهان توام(1).
حضرت موسی علیه‏السلام یکی از فرعونیان را کشت. این قتل یک قتل ساده نبود؛ بلکه جرقه‏ای برای یک انقلاب و هجرت بود. دستگاه فرعونی نمی‏توانست به سادگی از کنار آن بگذرد که بردگان بنی اسرائیل، قصد جان اربابان خود کنند! زیرا تکرار آن تهدیدی علیه حکومت وقت بود. لذا جلسه مشورتی تشکیل دادند و حکم قتل موسی علیه‏السلام را صادر کردند. در این هنگام یک حادثه غیر منتظره موسی علیه‏السلام را از مرگ حتمی رهائی بخشید. «مردی از نقطه دور دست شهر (از مرکز فرعونیان) با سرعت آمد و به موسی علیه‏السلام گفت: این جمعیّت برای کشتنت به مشورت نشسته‏اند، فورا از شهر خارج شو که من از خیرخواهان توام(1).
موسی از شهر خارج شد، در حالی که ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثه‏ای. عرض کرد پروردگارا! مرا از این قوم ظالم رهائی بخش. هنگامی که متوجّه جانب مدین شد، گفت: امیدوارم پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند.(1)
موسی از شهر خارج شد، در حالی که ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثه‏ای. عرض کرد پروردگارا! مرا از این قوم ظالم رهائی بخش. هنگامی که متوجّه جانب مدین شد، گفت: امیدوارم پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند.(1)
آری موسی علیه‏السلام بعد از این که محیط را آلوده و نا امن تشخیص داد، تصمیم گرفت به سوی سرزمین «مدین» که شهری در جنوب شام و شمال حجاز و از قلمرو مصر و حکومت فرعونیان خارج بود هجرت کند.
آری موسی علیه‏السلام بعد از این که محیط را آلوده و نا امن تشخیص داد، تصمیم گرفت به سوی سرزمین «مدین» که شهری در جنوب شام و شمال حجاز و از قلمرو مصر و حکومت فرعونیان خارج بود هجرت کند.
موسی علیه‏السلام ، جوانی که در ناز و نعمت بزرگ شده، باید دوران هجرت و سختی را پشت سر بگذارد و از تارهائی که قصر فرعون بر گرد شخصیّت او تنیده بود، بیرون آید؛ در کنار مستضعفان قرار گیرد؛ درد آنها را با تمام وجودش احساس کند و آماده یک قیام الهی بر ضد مستکبران گردد.
 
پاداش هجرت موسی علیه‏السلام :
موسی علیه ‏السلام ، جوانی که در ناز و نعمت بزرگ شده، باید دوران هجرت و سختی را پشت سر بگذارد و از تارهائی که قصر فرعون بر گرد شخصیّت او تنیده بود، بیرون آید؛ در کنار مستضعفان قرار گیرد؛ درد آنها را با تمام وجودش احساس کند و آماده یک قیام الهی بر ضد مستکبران گردد.
 
===پاداش هجرت موسی علیه‏السلام:===
1. رسالت و نبوت.
1. رسالت و نبوت.
2. کلیم اللّه‏ شدن. «خداوند فرمود: ای موسی تو را با رسالتهای خویش و با سخن گفتنم بر مردم برگزیدم.(2)
2. کلیم اللّه‏ شدن. «خداوند فرمود: ای موسی تو را با رسالتهای خویش و با سخن گفتنم بر مردم برگزیدم.(2)
3. آسان کردن کارها.
3. آسان کردن کارها.
4. گره گشائی از زبان.
4. گره گشائی از زبان.
5 . فصاحت و بلاغت.
5 . فصاحت و بلاغت.
6. وزارت برادر و... .
6. وزارت برادر و... .
این پاداشها در آیات 24 تا 36 سوره طه بیان شده است.
این پاداشها در آیات 24 تا 36 سوره طه بیان شده است.
3. هجرت پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و مسلمانان
 
==3. هجرت پیامبر اکرم صلی‏ الله ‏علیه ‏و‏آله و مسلمانان==
مسلمانان دو بار هجرت کردند:
مسلمانان دو بار هجرت کردند:


1. هجرت محدود:
1. هجرت محدود:
گروه کوچکی از مسلمانان بعد از دیدن وضع رقت‏بار مسلمانان و شکنجه بی‏امان مشرکان و... مسئله را با پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله مطرح کردند و از حضرت کسب تکلیف نمودند.
گروه کوچکی از مسلمانان بعد از دیدن وضع رقت‏بار مسلمانان و شکنجه بی‏امان مشرکان و... مسئله را با پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله مطرح کردند و از حضرت کسب تکلیف نمودند.
حضرت در پاسخ فرمود: «اگر به سرزمین حبشه سفر کنید، [برای شما بسیار سودمند خواهد بود] زیرا بر اثر وجود یک زمامدار نیرومند و دادگر در آنجا به کسی ستم نمی‏شود و آنجا سرزمین دوستی و پاکی است و شماها می‏توانید در آن سرزمین بسر ببرید تا خدا فرجی برای شما پیش آورد(3).»
حضرت در پاسخ فرمود: «اگر به سرزمین حبشه سفر کنید، [برای شما بسیار سودمند خواهد بود] زیرا بر اثر وجود یک زمامدار نیرومند و دادگر در آنجا به کسی ستم نمی‏شود و آنجا سرزمین دوستی و پاکی است و شماها می‏توانید در آن سرزمین بسر ببرید تا خدا فرجی برای شما پیش آورد(3).»
کلام پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، چنان اثر کرد که در زمانی کوتاه آنهایی که آمادگی بیشتری داشتند، بار سفر بستند. شبانه و مخفیانه، برخی پیاده و بعضی سواره راه جدّه را پیش گرفتند و مجموع آنها در این نوبت ده یا پانزده نفر بودند. چهره شاخص آنها جعفر بن ابیطالب بود و میان آنها چهار زن مسلمان نیز دیده می‏شد(1).
 
کلام پیامبر اسلام صلی ‏الله‏ علیه ‏و‏آله، چنان اثر کرد که در زمانی کوتاه آنهایی که آمادگی بیشتری داشتند، بار سفر بستند. شبانه و مخفیانه، برخی پیاده و بعضی سواره راه جدّه را پیش گرفتند و مجموع آنها در این نوبت ده یا پانزده نفر بودند. چهره شاخص آنها جعفر بن ابیطالب بود و میان آنها چهار زن مسلمان نیز دیده می‏شد(1).
 
شیرین‏ترین و زیباترین خاطره این هجرت سخنان جذاب و زیبای جعفر بن ابیطالب نزد نجاشی زمامدار حبشه بود. او رو به جعفر کرد و پرسید: چرا از آیین نیاکان خود دست برداشته‏اید و به آیین جدید که نه با دین تطبیق می‏کند و نه با کیش پدرانتان، رو آورده‏اید.
شیرین‏ترین و زیباترین خاطره این هجرت سخنان جذاب و زیبای جعفر بن ابیطالب نزد نجاشی زمامدار حبشه بود. او رو به جعفر کرد و پرسید: چرا از آیین نیاکان خود دست برداشته‏اید و به آیین جدید که نه با دین تطبیق می‏کند و نه با کیش پدرانتان، رو آورده‏اید.
جعفر چنین پاسخ داد: «ما گروهی بودیم نادان و بت‏پرست که از مردار اجتناب نمی‏کردیم؛ همواره به دنبال کارهای زشت بودیم؛ همسایه پیش ما احترام نداشت؛ ضعیف و افتاده محکوم زورمندان بود و با خویشاوندان خود به ستیزه و جنگ برمی‏خاستیم. روزگاری به این منوال گذشت تا این که یک نفر از میان ما که سابقه درخشانی در پاکی و درستکاری داشت برخاست و با فرمان خدا ما را به توحید و یکتاپرستی دعوت نمود و ستایش بتان را نکوهیده و زشت شمرد؛ دستور داد در ردّ امانت بکوشیم و از ناپاکیها اجتناب ورزیم و با خویشاوندان و همسایگان خوش‏رفتاری نماییم و از خونریزی و آمیزشهای نامشروع و شهادت دروغ و نفله کردن اموال یتیمان و از نسبت دادن زنان پاکدامن به کارهای زشت بپرهیزیم. به ما دستور داد، نماز بخوانیم؛ روزه بگیریم و مالیات ثروت خود را بپردازیم. ما به او ایمان آورده، به ستایش و پرستش خدای یگانه پرداختیم و آنچه را حرام شمرده بود، حرام شمرده و حلالهای او را حلال دانستیم، ولی قریش در برابر ما ناجوانمردانه قیام نمودند و شب و روز ما را شکنجه دادند تا ما از آئین خود دست برداریم، بار دیگر سنگها و گِلها را بپرستیم، گرد خباثت برویم و ما مدتها در برابر آنها مقاومت کردیم تا آن که تاب و توانایی ما تمام شد. برای حفظ آیین خود، دست از مال و زندگی شسته به سرزمین حبشه پناه آوردیم، آوازه دادگری زمامدار حبشه بسان آهن‏ربا ما را به سوی خود کشانید و اکنون نیز به دادگری او اعتماد کامل داریم.(1)
جعفر چنین پاسخ داد: «ما گروهی بودیم نادان و بت‏پرست که از مردار اجتناب نمی‏کردیم؛ همواره به دنبال کارهای زشت بودیم؛ همسایه پیش ما احترام نداشت؛ ضعیف و افتاده محکوم زورمندان بود و با خویشاوندان خود به ستیزه و جنگ برمی‏خاستیم. روزگاری به این منوال گذشت تا این که یک نفر از میان ما که سابقه درخشانی در پاکی و درستکاری داشت برخاست و با فرمان خدا ما را به توحید و یکتاپرستی دعوت نمود و ستایش بتان را نکوهیده و زشت شمرد؛ دستور داد در ردّ امانت بکوشیم و از ناپاکیها اجتناب ورزیم و با خویشاوندان و همسایگان خوش‏رفتاری نماییم و از خونریزی و آمیزشهای نامشروع و شهادت دروغ و نفله کردن اموال یتیمان و از نسبت دادن زنان پاکدامن به کارهای زشت بپرهیزیم. به ما دستور داد، نماز بخوانیم؛ روزه بگیریم و مالیات ثروت خود را بپردازیم. ما به او ایمان آورده، به ستایش و پرستش خدای یگانه پرداختیم و آنچه را حرام شمرده بود، حرام شمرده و حلالهای او را حلال دانستیم، ولی قریش در برابر ما ناجوانمردانه قیام نمودند و شب و روز ما را شکنجه دادند تا ما از آئین خود دست برداریم، بار دیگر سنگها و گِلها را بپرستیم، گرد خباثت برویم و ما مدتها در برابر آنها مقاومت کردیم تا آن که تاب و توانایی ما تمام شد. برای حفظ آیین خود، دست از مال و زندگی شسته به سرزمین حبشه پناه آوردیم، آوازه دادگری زمامدار حبشه بسان آهن‏ربا ما را به سوی خود کشانید و اکنون نیز به دادگری او اعتماد کامل داریم.(1)
بیان شیرین و سخنان دلنشین «جعفر» به قدری مؤثر افتاد، که شاه حبشه در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود، به او گفت: قدری از کتاب آسمانی پیامبر خود را بخوان. جعفر آیات 16 تا 35 سوره مریم را خواند و نظر اسلام را درباره پاکدامنی مریم و موقعیت عیسی علیه‏السلام روشن ساخت. هنوز آیات سوره به آخر نرسیده بود؛ که صدای گریه نجاشی و اسقفها بلند شد و قطرات اشک، محاسن و کتابها را ـ که در برابر آنها باز بود ـ تر نمود.
بیان شیرین و سخنان دلنشین «جعفر» به قدری مؤثر افتاد، که شاه حبشه در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود، به او گفت: قدری از کتاب آسمانی پیامبر خود را بخوان. جعفر آیات 16 تا 35 سوره مریم را خواند و نظر اسلام را درباره پاکدامنی مریم و موقعیت عیسی علیه‏السلام روشن ساخت. هنوز آیات سوره به آخر نرسیده بود؛ که صدای گریه نجاشی و اسقفها بلند شد و قطرات اشک، محاسن و کتابها را ـ که در برابر آنها باز بود ـ تر نمود.
مدتی سکوت مجلس را فرا گرفت؛ زمزمه‏ها خوابید و نجاشی به سخن آمد و گفت: «اِنَّ هذا وَما جاءَ بِهِ عیسی لَیَخْرُجُ مِنْ مِشکاةٍ واحِدَةٍ؛ اینها و آنچه را که عیسی آورده است، از یک منبع نور سرچشمه می‏گیرد.» سپس خطاب به نمایندگان قریش که در مجلس حاضر بودند گفت: «بروید، من هرگز اینها را به قریش تحویل نخواهم داد.(2)» بعد از این سخنان، نمایندگان قریش به سرکردگی عمرو عاص و عبداللّه‏ بن ربیعه، از در حیله وارد شدند و به شاه حبشه گفتند: «این گروه درباره عیسی عقائد مخصوصی دارند، که هرگز با اصول و عقائد جهان مسیحیّت سازگار نیست و وجود چنین افرادی برای آیین رسمی شما خطرناک است.» «نجاشی» رو به نماینده جمعیّت مهاجران نمود و گفت: «درباره مسیح عقیده شما چیست؟» جعفر پاسخ داد، عقیده ما درباره حضرت مسیح همانست که پیامبر، خبر داده است. «هُوَ عَبْدُ اللّه‏ِ وَرَسُولُهُ وَرُوحُهُ وَکَلِمَتُهُ اَلْقاها اِلی مَرْیَمَ الْبَتُولِ الْعَذْراءِ(3)؛ وی بنده و پیامبر خدا و روح و کلمه‏ای از ناحیه اوست، که به مریم عطا نمود.»
مدتی سکوت مجلس را فرا گرفت؛ زمزمه ‏ها خوابید و نجاشی به سخن آمد و گفت: «اِنَّ هذا وَما جاءَ بِهِ عیسی لَیَخْرُجُ مِنْ مِشکاةٍ واحِدَةٍ؛ اینها و آنچه را که عیسی آورده است، از یک منبع نور سرچشمه می‏گیرد.» سپس خطاب به نمایندگان قریش که در مجلس حاضر بودند گفت: «بروید، من هرگز اینها را به قریش تحویل نخواهم داد.(2)» بعد از این سخنان، نمایندگان قریش به سرکردگی عمرو عاص و عبداللّه‏ بن ربیعه، از در حیله وارد شدند و به شاه حبشه گفتند: «این گروه درباره عیسی عقائد مخصوصی دارند، که هرگز با اصول و عقائد جهان مسیحیّت سازگار نیست و وجود چنین افرادی برای آیین رسمی شما خطرناک است.» «نجاشی» رو به نماینده جمعیّت مهاجران نمود و گفت: «درباره مسیح عقیده شما چیست؟» جعفر پاسخ داد، عقیده ما درباره حضرت مسیح همانست که پیامبر، خبر داده است. «هُوَ عَبْدُ اللّه‏ِ وَرَسُولُهُ وَرُوحُهُ وَکَلِمَتُهُ اَلْقاها اِلی مَرْیَمَ الْبَتُولِ الْعَذْراءِ(3)؛ وی بنده و پیامبر خدا و روح و کلمه‏ای از ناحیه اوست، که به مریم عطا نمود.»
شاه حبشه، از گفتار جعفر کاملاً خوشحال شد و گفت: «به خدا سوگند، عیسی را بیش از این مقامی نبود.» ولی وزیران و اطرافیان منحرف، گفتار شاه را نپسندیدند و او علی رغم افکار آنها عقاید مسلمانان را تحسین نمود و به آنها آزادی کامل داد.
شاه حبشه، از گفتار جعفر کاملاً خوشحال شد و گفت: «به خدا سوگند، عیسی را بیش از این مقامی نبود.» ولی وزیران و اطرافیان منحرف، گفتار شاه را نپسندیدند و او علی رغم افکار آنها عقاید مسلمانان را تحسین نمود و به آنها آزادی کامل داد.