confirmed، مدیران
۳۷٬۴۰۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۹۹: | خط ۹۹: | ||
عباس پذیرفت. خبر به حمزه رسید. او نیز همراه آنان نزد ابوطالب رفت. ابوطالب گفت:"[[عقیل]] را برای من بگذارید، فرزندان دیگرم را خودتان انتخاب کنید". رسول خدا، علی را انتخاب کرد که همراه خویش ببرد و عباس، طالب را و حمزه، جعفر را برگزید. <ref> سیرة النبی، ج 1، ص208</ref> | عباس پذیرفت. خبر به حمزه رسید. او نیز همراه آنان نزد ابوطالب رفت. ابوطالب گفت:"[[عقیل]] را برای من بگذارید، فرزندان دیگرم را خودتان انتخاب کنید". رسول خدا، علی را انتخاب کرد که همراه خویش ببرد و عباس، طالب را و حمزه، جعفر را برگزید. <ref> سیرة النبی، ج 1، ص208</ref> | ||
=[[اسلام]] آوردن حمزه= | |||
پس از [[مبعوث]] شدن [[محمد(ص)]] به پیامبری، حمزه نیز به وحدانیت خدا و [[رسالت پیامبر]] [[شهادت]] داد و به [[دین]] برادرزادهاش [[ایمان]] آورد. پس از اسلام آوردن حمزه بود که پیشنهادهای قریش یکی پس از دیگری به رسول خدا شروع شد؛ زیرا آنان دیدند که شجاعترین فرد، به پیامبر ایمان آورده است و دیگر امیدی به پشتیبانی حمزه از خویش نداشتند، اما پیامبر هیچ یک از پیشنهادهای آنها را نپذیرفت. | |||
پس از سخنرانی ابوجهل در میان قبیله قریش، آنها تصمیم به کشتن پیامبر گرفتند. | |||
روزی ابوجهل، رسول خدا را در [[صفا]] دید و به او ناسزا گفت. پیامبر بدون اعتنا به او راهی منزل شد. کنیز [[عبدالله بن جدعان]] که این جریان را مشاهده کرده بود، همان روز ناسزاگویی ابوجهل را به حمزه اطلاع داد. سخنان او تأثیر عجیبی بر حمزه گذاشت. از این رو، بدون تأمل در عواقب کارش تصمیم گرفت انتقام برادرزادهاش را بگیرد. به همین دلیل، از همان راه که آمده بود برگشت و ابوجهل را دید که در میان اجتماع قریش نشسته است. او بدون اینکه با کسی حرف بزند، به طرف ابوجهل رفت و با کمان شکاری خود محکم بر سر او کوبید. سر ابوجهل شکست. سپس حمزه گفت:"به [[پیامبر]] ناسزا میگویی؟! من به او ایمان آوردهام و به راهی که او رفته است، میروم. اگر قدرت داری با من ستیزه کن". ابوجهل رو به اجتماع قریش کرد و گفت:" من در حق [[محمد]] بد رفتاری کردم. حمزه حق دارد ناراحت شود". <ref>فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام، ص 114</ref> | |||
=پانویس= | =پانویس= |