پرش به محتوا

عبدالملک بن مروان: تفاوت میان نسخه‌ها

۹٬۶۰۶ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۹ سپتامبر ۲۰۲۱
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶۹: خط ۶۹:


از بزرگترین گناهان این حاکم اموی این بود که شخص خونریز و پلیدی را به نام [[حجاج بن یوسف ثقفی]] بر جان و ناموس مردم [[مسلمان]] مسلط کرد؛ کسی که مقام عبدالملک را از [[پیامبر]] برتر می‌دانست، در دشمنی با خاندان پیامبر و [[امیرالمؤمنین علی (ع)]] سرآمد روزگار بود و شنیدن کلمه‌ی [[کافر]] برای او خوشایندتر از شنیدن [[شیعه]] بود.  
از بزرگترین گناهان این حاکم اموی این بود که شخص خونریز و پلیدی را به نام [[حجاج بن یوسف ثقفی]] بر جان و ناموس مردم [[مسلمان]] مسلط کرد؛ کسی که مقام عبدالملک را از [[پیامبر]] برتر می‌دانست، در دشمنی با خاندان پیامبر و [[امیرالمؤمنین علی (ع)]] سرآمد روزگار بود و شنیدن کلمه‌ی [[کافر]] برای او خوشایندتر از شنیدن [[شیعه]] بود.  
=عبدالملک بن مروان کیست=
دوران خلافت عبدالملك بن مروان مدت بيست و يك سال طول كشيد. مورخان از عبدالملك به عنوان فردى زيرك، با احتياط و دور انديش، اديب، باهوش و دانشمند ياد كرده اند. <ref> ابن اثير، الكامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر، 1399 ه.ق، ج 4 ص 520)</ref>
مؤلف [[الفخرى]] مى ‏گويد: «عبدلملك فردى خردمند، عاقل، دانشمند، فاضل، اديب، باهوش، جبار، بسيار باهيبت، فوق العاده سياستمدار، و داراى حسن تدبير بود» <ref>ابن طقطقا، الفخرى، بيروت، دارصادر، 1386 ه.ق، ص 122و 124</ref>
[[هندشاه]] مى‏ نويسد: «او مردى بود عاقل و فاضل و فصيح و [[فقيه]]، و علم اخبار و دقايق اشعار، نيكو دانستى و صاحب رأى و تدبير بود». <ref> تجارب السلف، تصحيح: عباس اقبال، چاپ سوم، تهران، كتابخانه طهورى، 1357 ه.ش، ص 75</ref>
او پيش از رسيدن به قدرت، يكى از فقهاى [[مدينه]] به شمار مى‏ رفت. <ref> ابن طقطقا، الفخرى، بيروت، دارصادر، 1386 ه.ق، ص 122-سيوطى، تاريخ الخلفأ، تحقيق: محمد محيى الدين عبدالحميد، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، 1383 ه.ق، ص 216</ref> و به [[زهد]] و [[عبادت]] و ديندارى شهرت داشت و اوقات خود را در [[مسجد]] با [[عبادت]] سپرى مى‏ كرد به طورى كه به او <big>حمامه المسجد</big> (كبوتر مسجد) مى‏ گفتند!(5) گويند: پس از مرگ پدرش مروان، هنگامى كه خلافت به او رسيد، سرگرم خواندن قرآن بود، اما با شنيدن اين خبر، قرآن را بست و گفت: «اينك بين من و تو جدايى افتاد! و ديگر با تو كارى ندارم»!. <ref>هندوشاه، همان كتاب، ص 76</ref>
او براستى از [[قرآن]] جدا شد و در اثر غرور قدرت، چنان دستخوش [[مسخ]] شخصيت گرديد كه مورخان از كارنامه سياه حكومت او به تلخى ياد مى‏ كنند. [[سيوطى]] و [[ابن اثير]] مى‏ نويسند: در طى [[تاريخ اسلام]] عبدالملك نخستين كسى بود كه غدر و خيانت ورزيد ([[عمرو بن سعيد بن العاص]] را پس از امان دادن كشت) و نخستين كسى بود كه مردم را از سخن گفتن در حضور [[خليفه]] منع كرد و نخستين كسى بود كه از [[امر به معروف]] جلوگيرى كرد. <ref>سيوطى، تاريخ الخلفأ، تحقيق: محمد محيى الدين عبدالحميد، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، 1383 ه.ق، ص 217؛ ابن طقطقا، الفخرى، بيروت، دارصادر، 1386 ه.ق، ص 122؛ابو العباس المبرد، الكامل فى اللغه و الادب، تحقيق: نعيم زر زور (و) تغاريد بيضون، بيروت، دارالكتب العلميه، 1985 م، ج 2، ص 192؛ هندوشاه، همان كتاب، ص 76؛ جرجى زيدان، تاريخ تمدن اسلام، ترجمه على جواهر كلام، تهران، اميركبير، 1336 ه.ق، ج 4، ص 100</ref>
او دو سال پس از شكست دادن [[عبدلله بن زبير]] در [[مكه]] (در سال 75 هجرى) در جريان سفر [[حج]] وارد مدينه شد و ضمن سخنانى خطاب به مردم چنين گفت: من نه همچون خليفه خوار شده ([[عثمان]])، نه همچون خليفه آسان گير ([[معاويه]]) و نه مانند خليفه سست خرد ([[يزيد]]) هستم، من اين مردم را جز با شمشير درمان نمى‏ كنم، شما از ما كارهاى [[مهاجران]] را مى‏ خواهيد، اما، مانند آنان رفتار نمى‏ كنيد (ما را به پرهيزگارى مى‏ خوانيد و خود به آن عمل نمى‏ كنيد) به خدا [[سوگند]] از اين پس هر كس مرا به [[تقوا]] امر كند، گردن او را خواهم زد! <ref>سيوطى، تاريخ الخلفأ، تحقيق: محمد محيى الدين عبدالحميد، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، 1383 ه.ق، ص 218؛ ابن اثير، همان كتاب، ج 4، ص 522؛ بعضى از اين كارها را معاويه نيز قبلاً كرده بود.</ref>
جمله اخير را براى آن گفت كه خطيبان و [[ائمه جمعه]]، هنگام خواندن خطبه جمعه، گفتار خود را با جمله «اتق الله» (پرهيزگار باش) آغاز مى‏ كردند <ref>دكتر شهيدى، سيد جعفر، زندگانى على بن الحسين، چاپ اول، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى،گ 1365 ه.ش، ص 98</ref> پيدا است وقتى كسى كه خود را خليفه پيامبر قلمداد مى ‏كرد، در شهر پيامبر و كنار مدفن او چنين سخنانى بگويد و بر سنت او اين گونه حمله برد، رفتار و گفتار مأموران او در ايالت هاى دور افتاده چگونه خواهد بود.
عبدالملك در مدت حكومت طولانى خود، آن چنان با ظلم و فساد و بيدادگرى خو گرفت كه نور [[ايمان]] در دل او به كلى خاموش گشت. وى روزى خود به اين امر اعتراف كرد و به [[سعيد بن مسيّب]] چنين گفت: «چنان شده‏ ام كه اگر كار نيكى انجام دهم خوشحال نمى ‏شوم، و اگر كار بدى از من سر زند، ناراحت نمى‏ گردم»! سعيد بن مسيب گفت: [[مرگ]] دل در تو كامل شده است! <ref>ابن طقطقا،الفخرى، بيروت، دار صادر، 1386 ه. ص 122؛ ابن اثير، ج 4، ص 521؛ هندوشاه، همان كتاب، ص 76</ref>
عبدالملك غالبا با زنى به نام <big>ام الدردا</big> گفتگو مى‏ كرد. روزى ام الدردا به وى گفت: «اى امير المؤمنين! شنيده‏ ام پس از عبادت و [[تهجد]]، [[شراب]] نوشيده ‏اى»؟! و او پاسخ داد: «نه تنها شراب كه خون مردم را نيز نوشيده ‏ام»!! <ref>سيوطى، تاريخ الخلفأ، تحقيق: محمد محيى الدين عبدالحميد، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، 1383 ه.ق، ص، 216</ref>
او كه روزى از لشکر كشى يزيد به مكه (جهت سركوبى [[عبدالله بن زبير]]) به خدا پناه مى‏ برد و ابراز نفرت مى‏ كرد، پس از رسيدن به حكومت، نه تنها اين عمليات را ادامه داد، بلكه شخص سفاكى چون [[حجاج]] را مأمور اين كار كرد و او [[مسجد الحرام]] و [[كعبه]] را (كه پسر [[زبير]] در آنجا متحصن شده بود) با منجنيق سنگباران كرد! <ref>سيوطى، تاريخ الخلفأ، تحقيق: محمد محيى الدين عبدالحميد، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، 1383 ه.ق، ص 217؛ هندوشاه، همان كتاب، ص 76</ref> نمايندگان عبدالملك نيز در مناطق مختلف كشور اسلامى، به پيروى از او، حكومت وحشت و اختناق به وجود آورده بودند و با زور و قلدرى با مردم رفتار مى‏ كردند.
[[مسعودى]] مى‏ نويسد: «عبدالملك فردى خونريز بود. عمال او ماند «حجاج» حاكم [[عراق]]، [[مهلب]] حاكم [[خراسان]]، و [[هشام بن اسماعيل]] حاكم مدينه نيز همچون خود وى سفاك و بي رحم بودند». <ref>مروج الذهب و معادن الجوهر، بيروت، دارالاندلس، ج 3، ص 91</ref> هشام بن اسماعيل كه حاكم مدينه بود، چندان بر مردم سخت گرفت و آن چنان خاندان پيامبر را آزار داد كه وقتى وليد بعد از مرگ پدرش به حكومت رسيد، ناچار شد او را از كار بركنار نمايد. <ref> ابن واضح، تاريخ يعقوبى، تعليق: سيد محمد صادق بحرالعلوم، نجف، مكتبه الحيدريه، 1384 ه.ق، ج 3، ص 27 و 29؛ محمد بن سعد، الطبقات الكبرى، بيروت، دارصادر، ج 5، ص 220</ref> بدتر از همه آنان حجاج بود كه جنايات او در [[تارخ اسلام]] مشهوراست. عبدالملك پس از شكست عبدالله بن زبير توسط حجاج، او را به مدت دو سال به استاندارى [[حجاز]] (مكه و مدينه و [[طائف]]) منصوب كرد. <ref>ابن قتيبه دينورى، الامامه و السياسه، الطبعه الثالثه، قاهره، مكتبه مصطفى البابى الحلبى، 1328 ه.ق، ج 2، ص 31</ref>


=پانویس=
=پانویس=
confirmed، مدیران
۳۷٬۱۹۱

ویرایش