۸٬۲۰۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۰: | خط ۱۰: | ||
به طور کلی همه فرق عمده معتزله در برخی از اصول با یکدیگر متفق و مشترک اند. ابوالحسن اشعری، در مقالات الإسلامیین اصول معتزله را ذکر کرده است. | به طور کلی همه فرق عمده معتزله در برخی از اصول با یکدیگر متفق و مشترک اند. ابوالحسن اشعری، در مقالات الإسلامیین اصول معتزله را ذکر کرده است. | ||
1. اعتقاد به توحید و این که خداوند به هیچ یک از صفات آفریدگان، که نشانه حدوث است، متصف نیست. | 1. اعتقاد به توحید و این که [[خداوند]] به هیچ یک از صفات آفریدگان، که نشانه حدوث است، متصف نیست. | ||
2. خداوند قابل روءیت نیست، چشم ها او را نبینند و بصیرت ها او را درنیابند. | 2. خداوند قابل روءیت نیست، چشم ها او را نبینند و بصیرت ها او را درنیابند. | ||
خط ۲۰: | خط ۲۰: | ||
5. خداوند هرگز کفر و گناه و افعال دیگر را نیافریده است. | 5. خداوند هرگز کفر و گناه و افعال دیگر را نیافریده است. | ||
6. اعتقاد به اینکه مرتکب گناه کبیره نه موءمن است و نه فاسق (منزلة بین المنزلتین). | 6. اعتقاد به اینکه مرتکب گناه کبیره نه موءمن است و نه [[فاسق]] (منزلة بین المنزلتین). | ||
7. اعتقاد به وجوب امر به معروف و نهی از منکر. | 7. اعتقاد به وجوب امر به معروف و نهی از منکر. | ||
خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
==جایگاه عقل نزد معتزله== | ==جایگاه عقل نزد معتزله== | ||
باید توجه داشت که معتزله به اصالت | باید توجه داشت که معتزله به اصالت [[عقل]]، اعتقاد کاملی داشتند. اینان عقل گرایانی بودند که می خواست، هر آنچه را که از طریق وحی رسیده است به محک عقل خویش بسنجند و در این مقصود راه افراط و زیاده روی در پیش گرفتند تا جایی که اگر چیزی را در قرآن و حدیث نمی توانستند با عقل خود تطبیق کنند آن را انکار می کردند. این ظاهربینی و زیاده روی در مشی استدلالی سبب عکس العمل شدیدی در عالم اسلام گردید وابوالحسن اشعری که خود عمری در اعتزال گذرانده بود، بر علیه معتزله شورید و عقاید آنها را مخالف دین دانست و پیروان زیادی پیدا کرد. | ||
گروهی از معتزله در اواخر قرن سوم هجری و اوائل قرن چهارم تبدیل به یک جامعه نخبه روشنفکر شده بودند که مردم به آنها با سوء ظن و تردید می نگریستند. چرا که در آثار و افکارشان، دوری از قرآن و حدیث و تقرب به مفاهیم نظری و کاملاً ذهنی فلسفه هند و یونان مشهود و محسوس بود. آنان، با بینشی روشنفکرانه و ذهنی گرایانه، از واقعیت های جامعه غافل شده و در عوالم خاصی سیر می کردند. تداوم این شرایط، سقوط و اضمحلال محتوم معتزله را به دنبال داشت. | گروهی از معتزله در اواخر قرن سوم هجری و اوائل قرن چهارم تبدیل به یک جامعه نخبه روشنفکر شده بودند که مردم به آنها با سوء ظن و تردید می نگریستند. چرا که در آثار و افکارشان، دوری از قرآن و حدیث و تقرب به مفاهیم نظری و کاملاً ذهنی [[فلسفه]] [[هند]] و [[یونان]] مشهود و محسوس بود. آنان، با بینشی روشنفکرانه و ذهنی گرایانه، از واقعیت های جامعه غافل شده و در عوالم خاصی سیر می کردند. تداوم این شرایط، سقوط و اضمحلال محتوم معتزله را به دنبال داشت. | ||
=اشاعره= | =اشاعره= |