confirmed، مدیران
۳۷٬۲۰۱
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۹۹: | خط ۹۹: | ||
سنّ ابن عباس هنگام رحلت پیامبر (ص) در کتب تاریخی بین 10 تا 15 سال نقل شده است. <ref>صفة الصفوة،ج1،ص323؛اسدالغابة،ج3،ص193</ref> | سنّ ابن عباس هنگام رحلت پیامبر (ص) در کتب تاریخی بین 10 تا 15 سال نقل شده است. <ref>صفة الصفوة،ج1،ص323؛اسدالغابة،ج3،ص193</ref> | ||
=ایمان به دوازده امام= | |||
عطا می گوید: «ما سی تن از بزرگان طائف در بیماری دم مرگ عبداللّه بن عباس بر او وارد شدیم، او ناتوان شده بود، سلام کردیم و نشستیم. ابن عباس از من پرسید: عطا اینها چه کاره اند؟ گفتم: آقا! اینها بزرگان شهرند و عبداللّه بن سلمة بن حضرمی طائفی، عمارة بن ابی الاجلح و ثابت بن مالک در میان آنهایند. | |||
من یک به یک از آنها نام بردم و آنان نزد او رفتند و گفتند: ای پسر عموی [[رسول خدا]]! تو پیامبر خدا را دیده و سخن او را شنیده ای، ایشان پیرامون اختلاف این امت چه گفتند؛ گروهی [[علی]] را بر دیگران مقدم دانسته اند و گروهی دیگر او را پس از سه تن قرار دادند؟ | |||
ابن عباس نفسی کشید و گفت: از رسول خدا شنیدم که فرمود: «علی با حق است و حق با علی است. او امام و جانشین پس از من است؛ هر کس به او تمسّک جوید، رستگار می شود و نجات می یابد و هر کس از فرمانش سرپیچی کند، گمراه شود. آری، او مرا [[کفن]] می کند و [[غسل]] می دهد و قرضم را ادا می کند. او پدر دو سبط من، [[حسن]] و [[حسین]] است و امامان نه گانه از نسل حسین هستند و مهدی این امت، از ماست». | |||
عبداللّه بن سلمة بن حضرمی گفت: ای پسر عموی رسول خدا! چرا پیش تر این ها را به ما نگفتید؟ گفت: به خدا [[سوگند]]! من آنچه را شنیده بودم، بازگفتم و شما را نصیحت کردم لیکن شما نصیحت کنندگان را دوست ندارید! | |||
سپس گفت: ای بندگان خدا! تقوای الهی پیشه کنید همانند تقوای کسی که از این موضوع عبرت می گیرد...پیش از رسیدن مرگ برای آخرت کاری بکنید و به ریسمان محکم عترت پیامبرتان چنگ زنید که من از او شنیدم که می فرمود: «هرکس پس از من به خاندانم تمسّک جوید، از رستگاران است.» | |||
آنگاه به شدت گریست و حاضران گفتند: آیا با این جایگاهی که نسبت به رسول خدا داری، می گریی؟ رو به من کرد و گفت: ای عطا! من برای دو چیز می گریم؛ ترس از قیامت و جدایی دوستان! | |||
سپس مردم پراکنده شدند و ابن عباس به من گفت: ای عطا! دستم را بگیر و مرا به صحن خانه ببر، آنگاه دست ها را به آسمان بلند کرد و گفت: پروردگارا! من به وسیله [[محمد و آل محمد]] به تو تقرّب می جویم. پروردگارا! من به وسیله آقایم [[علیّ بن ابی طالب]] به تو تقرّب می جویم. و این عبارت را آن قدر تکرار کرد تا بر زمین افتاد. ما پس از ساعتی درنگ، او را بلند کردیم و دیدیم که چشم از جهان فرو بسته است.» <ref>ابن خزاز قمی، کفایة الاثر، ص 10 ـ 22، ابو عمرو کشّی،اختیار معرفة الرجال، ص56، شماره 106؛ کتاب سلیم بن قیس هلالی، ص 231 ـ 238</ref> | |||
=پانویس= | =پانویس= |