۸۷٬۷۷۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ي' به 'ی') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۳: | خط ۲۳: | ||
=تربیت= | =تربیت= | ||
پدرش به تجارت مشغول بود و همین امر باعث شد تا برای پسرش معلمی برای آموختن [[قرآن کریم]] و [[فقه]] و مسائل مذهبی بگیرد او کل [[قرآن]] را در یک سال حفظ کرد | پدرش به تجارت مشغول بود و همین امر باعث شد تا برای پسرش معلمی برای آموختن [[قرآن کریم]] و [[فقه]] و مسائل مذهبی بگیرد او کل [[قرآن]] را در یک سال حفظ کرد و اصول فقه، خواندن و نوشتن را در اندلس آموخت. بنابراین مشغله او این بود که هر روز قدمی در راه حق و حقیقت بردارد. ابوالعباس در صداقت، عفاف در تجارت مشهور بود. او صدها هزار صدقه می داد. در مراقبت از حقوق الهی کوشا بود. او روزهای زیادی از هر ماه را روزه می گرفت و شبها به [[نماز]] می پرداخت و زبان خود را از سخنان بیهوده و تهمت باز می داشت. در محیطی مناسب برای تصوف بزرگ شد. در سال 640 هجری قمری برابر با سال 1242 میلادی پدرش قصد زیارت [[حج]] را داشت. بنابراین او و برادر و مادرش وی را همراهی کردند. آنها از طریق [[الجزایر]] و از طریق دریا سفر خود را شروع کردند در سواحل [[تونس]] باد و طوفانی درگرفت و قایق آنها غرق شد اما عنایت خداوند شامل حال آنها شد و ابوالعباس مرسی و برادرش هر دو از غرق شدن جان سالم به در بردند. به تونس رفته و در آنجا به سال 640 هجری قمری با ابوالحسن شاذلی ملاقات کرد و در سال 1244 میلادی با او به [[مصر]] رفت <ref>کتاب مناهج المفسرین ص175</ref>. | ||
=سلوک صوفیانه= | =سلوک صوفیانه= | ||
ابوالعباس مرسی [[تصوف]] را به دست معروف ترین شیخ [[صوفی]] ابوالحسن شاذلی | ابوالعباس مرسی [[تصوف]] را به دست معروف ترین شیخ [[صوفی]] ابوالحسن شاذلی دریافت کرد و به او گفت: "ای ابوالعباس! من فقط تو را همنشینی و استادی کرده ام تا من باشی و من تو هستم. <ref>لطائف المنن، تألیف: ابن عطاء الله السکندری، ص92</ref>" پس از آنکه علوم زمان خود مانند فقه، [[تفسیر]]، [[حدیث]]، [[منطق]] و [[فلسفه]] را آموخت به مسیر تصوف و دریافت این علوم روی آورد. ابوالحسن شاذلی ـ استاد ـ و ابوالعباس مرسی ـ جانشین وی ـ کتاب و رساله ای تألیف نکردند و از خود هیچ تألیفی برجای نگذاشتند <ref>تاریخ تصوف. ۲. صص. ۷۶</ref>. | ||
" پس از آنکه علوم زمان خود مانند فقه، [[تفسیر]]، [[حدیث]]، [[منطق]] و [[فلسفه]] را آموخت به مسیر تصوف و دریافت این علوم روی آورد. ابوالحسن شاذلی ـ استاد ـ و ابوالعباس مرسی ـ جانشین وی ـ کتاب و رساله ای تألیف نکردند و از خود هیچ تألیفی برجای نگذاشتند <ref>تاریخ تصوف. ۲. صص. ۷۶</ref>. | |||
=ملاقات با شاذلی= | =ملاقات با شاذلی= | ||
خط ۳۴: | خط ۳۳: | ||
خودش می گوید وقتی از راه مرسیه در اندلس وارد تونس شدم جوان بودم در آن زمان شخصی به من پیشنهاد کرد که به محضر شاذلی بروم و من گفتم استخاره خواهم کرد شب در عالم رویا دیدم از کوهی بالا می روم و دو نفر در سمت چپ و راست من هستند از یکی از آنها پرسیدم تو که هستی گفت من خلیفه زمان هستم بعد از نماز صبح این داستان را به دوستی که مرا به دیدار شاذلی دعوت کرد گفتم و به دیدار او رفتم او از من اسم و نسبم را پرسید و من گفتم و او در جواب گفت ده سال است که منتظر تو هستم و بعد از آن ملازم او شد و با او به مصر سفر کرد<ref>شیال، جمال الدین، ج۱، ص۱۹۲ ـ ۱۹۴، اعلام الاسکندریه، قاهره، ۱۹۶۵ م</ref>. | خودش می گوید وقتی از راه مرسیه در اندلس وارد تونس شدم جوان بودم در آن زمان شخصی به من پیشنهاد کرد که به محضر شاذلی بروم و من گفتم استخاره خواهم کرد شب در عالم رویا دیدم از کوهی بالا می روم و دو نفر در سمت چپ و راست من هستند از یکی از آنها پرسیدم تو که هستی گفت من خلیفه زمان هستم بعد از نماز صبح این داستان را به دوستی که مرا به دیدار شاذلی دعوت کرد گفتم و به دیدار او رفتم او از من اسم و نسبم را پرسید و من گفتم و او در جواب گفت ده سال است که منتظر تو هستم و بعد از آن ملازم او شد و با او به مصر سفر کرد<ref>شیال، جمال الدین، ج۱، ص۱۹۲ ـ ۱۹۴، اعلام الاسکندریه، قاهره، ۱۹۶۵ م</ref>. | ||
شاذلی در او فطرتی پاک وآمادگی لازم برای حرکت در مسیر سلوک می دید پس تربیت او را به دست گرفت و به او گفت آنچه در اولیای خدا هست | شاذلی در او فطرتی پاک وآمادگی لازم برای حرکت در مسیر سلوک می دید پس تربیت او را به دست گرفت و به او گفت آنچه در اولیای خدا هست | ||
در تو نیز هست و آنچه در تو هست در اولیای خدا نیست که کنایه به آمادگی روحی بالای ابوالعباس دارد.ابوالعباس پس از مرگ ابوالحسن | در تو نیز هست و آنچه در تو هست در اولیای خدا نیست که کنایه به آمادگی روحی بالای ابوالعباس دارد. ابوالعباس پس از مرگ ابوالحسن شاذلی در سال 656 هجری قمری / 1258 میلادی رهبری طریقه شاذلی را بر عهده گرفت و او در آن زمان چهل سال داشت<ref>نفحات الانس. صص. ۵۶۸</ref>. | ||
=نظرات= | =نظرات= | ||
خط ۵۳: | خط ۵۲: | ||
پیامبران برای امم خود به عنوان عطیه هستند و پیامبر ما [[محمد(ص)|محمد صلی الله علیه و آله]] هدیه است. تفاوت هدیه با عطیه در این است که عطیه برای نیازمندان و هدیه برای محبوبان است. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اى مردم! من در حقیقت رحمتى اهدایى [از جانب خدا ] هستم. | پیامبران برای امم خود به عنوان عطیه هستند و پیامبر ما [[محمد(ص)|محمد صلی الله علیه و آله]] هدیه است. تفاوت هدیه با عطیه در این است که عطیه برای نیازمندان و هدیه برای محبوبان است. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اى مردم! من در حقیقت رحمتى اهدایى [از جانب خدا ] هستم. | ||
طی به دو قسمت تقسیم می شود: یک طی اصغر داریم و یک طی اکبر. طی اصغر برای بسیاری اتفاق می افتد که زمین را از شرق به غرب آن با یک نفس طی می کنند ولی طی اکبر یعنی طی مراتب روح و نفس. او از استادش نقل می کند که پیامبر فرمود:من سید اولاد آدم هستم ولی این فخری ندارد و آنچه من به آن فخر می کنم عبودیت حضرت حق است. | طی به دو قسمت تقسیم می شود: یک طی اصغر داریم و یک طی اکبر. طی اصغر برای بسیاری اتفاق می افتد که زمین را از شرق به غرب آن با یک نفس طی می کنند ولی طی اکبر یعنی طی مراتب روح و نفس. او از استادش نقل می کند که پیامبر فرمود: من سید اولاد آدم هستم ولی این فخری ندارد و آنچه من به آن فخر می کنم عبودیت حضرت حق است. | ||
من تهدید شدم که اگر با مردم ننشینم(ایشان را هدایت نکنم و عزلت گزینم) آنچه را به من عنایت کردند از من سلب می کنند. | من تهدید شدم که اگر با مردم ننشینم (ایشان را هدایت نکنم و عزلت گزینم) آنچه را به من عنایت کردند از من سلب می کنند. | ||
=وفات= | =وفات= |