۱٬۲۳۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
سپس فرمود: به خدا قسم دوستان ما وقتی که با دیگران راجع به آنچه دوست نمی دارند وارد بحث می شوند، گویی به شدت علیه ما وارد جنگ شده اند. هرگاه دیدید یکی از دویتان ما دارد از اسرار ما چیزی را فاش می کند مانع شوید، و اگر نتوانستید از فردی بالاتر که می تواند او را منع کند کمک بگیرید. و همانطور که در انجام نیازهای خود با دقت و زیرکی عمل می کنید، در انجام نیازهای من هم اینگونه باشید. اگر آنانی که اسرار ما را فاش می کنند و شما منعشان می کنید سخن شما را نپذیرفتند، پس کلام او را همانجا در زمین دفن کنید و اشاعه ندهید، نگویید او چنین و چنان می گوید؛ زیرا این سخنان به اسم من تمام می شود. به خدا قسم اگر به آنچه گفتم عمل کنید شماها از اصحابم شمرده خواهید شد. | سپس فرمود: به خدا قسم دوستان ما وقتی که با دیگران راجع به آنچه دوست نمی دارند وارد بحث می شوند، گویی به شدت علیه ما وارد جنگ شده اند. هرگاه دیدید یکی از دویتان ما دارد از اسرار ما چیزی را فاش می کند مانع شوید، و اگر نتوانستید از فردی بالاتر که می تواند او را منع کند کمک بگیرید. و همانطور که در انجام نیازهای خود با دقت و زیرکی عمل می کنید، در انجام نیازهای من هم اینگونه باشید. اگر آنانی که اسرار ما را فاش می کنند و شما منعشان می کنید سخن شما را نپذیرفتند، پس کلام او را همانجا در زمین دفن کنید و اشاعه ندهید، نگویید او چنین و چنان می گوید؛ زیرا این سخنان به اسم من تمام می شود. به خدا قسم اگر به آنچه گفتم عمل کنید شماها از اصحابم شمرده خواهید شد. | ||
==3. تاکید بر اصول== | ==3. تاکید بر اصول== | ||
این دیدگاه ضمن تأکید بر اصول اساسی اسلام و ارکان سه گانه آن (توحید، نبوت، معاد)، برای ورود در جرگه مسلمانی و خروج از دایره کفر، بر مشترک میان مذاهب پافشاری می نماید. با این نگرش تمامی یکتا پرستانی که پیرو پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) می باشند را مسلمان شمرده، و آنان را مشمول تمامی احکام اسلام می داند. که در میان شهادت به یکتایی خداوند و رسالت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) برای تحقق اسلام کفایت می کند. این اصل در حقیقت پاسخ قاطعی است به کسانی که به بهانه های واهی حکم به عدم مسلمانی عده ای از افراد جامعه بزرگ اسلامی می نمایند، در حالیکه به قبله آنان نماز گزارده و بر اساس کتاب آسمانی قرآن زندگی خود را تنظیم نموده اند، و با تمام وجود به پیامبر عزیز اسلام عشق می ورزند. | این دیدگاه ضمن تأکید بر اصول اساسی اسلام و ارکان سه گانه آن (توحید، نبوت، معاد)، برای ورود در جرگه مسلمانی و خروج از دایره کفر، بر مشترک میان مذاهب پافشاری می نماید. با این نگرش تمامی یکتا پرستانی که پیرو پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) می باشند را مسلمان شمرده، و آنان را مشمول تمامی احکام اسلام می داند. که در میان شهادت به یکتایی خداوند و رسالت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) برای تحقق اسلام کفایت می کند. این اصل در حقیقت پاسخ قاطعی است به کسانی که به بهانه های واهی حکم به عدم مسلمانی عده ای از افراد جامعه بزرگ اسلامی می نمایند، در حالیکه به قبله آنان نماز گزارده و بر اساس کتاب آسمانی قرآن زندگی خود را تنظیم نموده اند، و با تمام وجود به پیامبر عزیز اسلام عشق می ورزند.<ref> | ||
<ref>چند دیدگاه در اینکه مسلمان چه کسی است: | |||
چند دیدگاه در اینکه مسلمان چه کسی است: | |||
شیخ صدوق می گوید: «الإسلامُ هُوَ الإقرارُ بالشِّهادَتَينِ، وَهُوَ الَّذي يُحقَنُ بِهِ الدِّماءُ والأموالُ، وَمَن قالَ: »لا إله إلا اللهُ وَ محمدٌ رسولُ اللهِ»؛ فقد حُقِنَ مالُهُ وَدَمُهُ إلاَّ بِحَقَّيهِمَا». اسلام همان اقرار به شهادتین است، که به واسطه آن جان و مال شخص محترم شمرده می شود. هر کس که بگوید: (لا إله إلا الله و محمد رسول الله)؛ جان و مالش محفوظ است مگر در حالت قصاص؛ (هدایه: 55). | شیخ صدوق می گوید: «الإسلامُ هُوَ الإقرارُ بالشِّهادَتَينِ، وَهُوَ الَّذي يُحقَنُ بِهِ الدِّماءُ والأموالُ، وَمَن قالَ: »لا إله إلا اللهُ وَ محمدٌ رسولُ اللهِ»؛ فقد حُقِنَ مالُهُ وَدَمُهُ إلاَّ بِحَقَّيهِمَا». اسلام همان اقرار به شهادتین است، که به واسطه آن جان و مال شخص محترم شمرده می شود. هر کس که بگوید: (لا إله إلا الله و محمد رسول الله)؛ جان و مالش محفوظ است مگر در حالت قصاص؛ (هدایه: 55). | ||
آیة الله خویی می گوید: «إذا أقرَّ وَلَدُ الكافِرِ بِالاسلامِ وَأجرى الشَّهادَتَينِ على لِسانِهِ فَلا مُحالَةَ يَحكُمُ بِطَهارَتِهِ وَإسلامِهِ لاطلاقِ ما دَلَّ على تَحَقُّقِ الاسلامِ بِالاقرارِ بِالشَّهادَتَينِ». وقتی که بچه کافر به اسلام اقرار کند، یعنی شهادتین را بر زبان جاری کند حکم به طهارت و اسلام او می شود. (كتاب الطهارة، السيد الخوئي: 2/ شرح67). | آیة الله خویی می گوید: «إذا أقرَّ وَلَدُ الكافِرِ بِالاسلامِ وَأجرى الشَّهادَتَينِ على لِسانِهِ فَلا مُحالَةَ يَحكُمُ بِطَهارَتِهِ وَإسلامِهِ لاطلاقِ ما دَلَّ على تَحَقُّقِ الاسلامِ بِالاقرارِ بِالشَّهادَتَينِ». وقتی که بچه کافر به اسلام اقرار کند، یعنی شهادتین را بر زبان جاری کند حکم به طهارت و اسلام او می شود. (كتاب الطهارة، السيد الخوئي: 2/ شرح67). | ||
کحلانی از علمای اهل سنت نیز می گوید: «إنَّهُ يَكفِي فِي الايمَانِ الاقرارُ بِالشَّهادَتِينِ وَلا يَلزَمُ التّبرِيُ مِن سَائرِ الأديانِ». ایمان همان اقرار به شهادتین است، و تبری از سایر ادیان لازم نیست. (سبل السلام: 153). | کحلانی از علمای اهل سنت نیز می گوید: «إنَّهُ يَكفِي فِي الايمَانِ الاقرارُ بِالشَّهادَتِينِ وَلا يَلزَمُ التّبرِيُ مِن سَائرِ الأديانِ». ایمان همان اقرار به شهادتین است، و تبری از سایر ادیان لازم نیست. (سبل السلام: 153). | ||
چنانکه ابن عابدین و ابن نجیم مصری و حصفکی و بسیاری می گویند: «لايُفتى بِكُفرِ مُسلِمٍ أمكَنَ حَملُ كَلامِهِ عَلى مَحمِلٍ حَسَنٍ»؛ حاشیه رد المحتار: 4/ 414 و البحر الرائق: 5/210 و الدر المختار:4/ 414.حکم به کفر مسلمانی که بتوان کلام او را (که احتمال کفر از آن می رود) بر معنای نیکویی حمل کرد نمی شود.</ref> | چنانکه ابن عابدین و ابن نجیم مصری و حصفکی و بسیاری می گویند: «لايُفتى بِكُفرِ مُسلِمٍ أمكَنَ حَملُ كَلامِهِ عَلى مَحمِلٍ حَسَنٍ»؛ حاشیه رد المحتار: 4/ 414 و البحر الرائق: 5/210 و الدر المختار:4/ 414.حکم به کفر مسلمانی که بتوان کلام او را (که احتمال کفر از آن می رود) بر معنای نیکویی حمل کرد نمی شود.</ref> | ||
خط ۴۴: | خط ۴۹: | ||
این دیدگاه تنها راه پیوند مسلمانان با دستورات دینی و احکام شرعی در عصر حاضر را اجتهاد می داند؛ و بر اجتهاد به عنوان اصلی مهم برای فهم دین، پافشاری و تاکید دارد. و از آن بعنوان سرمایه ای بزرگ برای شکوفایی دینی و نشاط اسلامی یاد می کند. و نسبت به اجتهاد دیگر مذاهب نگاهی تسامحی دارد چنانکه رشید رضا در یک کلام طلایی می گوید: (نَتَعاوَنُ فِیمَا اِتَّفَقنَا فِيهِ وَيَعذِرُ بَعضُنا بَعضاً فِيمَا اِختَلَفنَا فِيهِ)؛ در آنچه که اتفاق داریم با هم همکاری می کنیم؛ و در اختلافیات همدیگر را معذور می داریم. | این دیدگاه تنها راه پیوند مسلمانان با دستورات دینی و احکام شرعی در عصر حاضر را اجتهاد می داند؛ و بر اجتهاد به عنوان اصلی مهم برای فهم دین، پافشاری و تاکید دارد. و از آن بعنوان سرمایه ای بزرگ برای شکوفایی دینی و نشاط اسلامی یاد می کند. و نسبت به اجتهاد دیگر مذاهب نگاهی تسامحی دارد چنانکه رشید رضا در یک کلام طلایی می گوید: (نَتَعاوَنُ فِیمَا اِتَّفَقنَا فِيهِ وَيَعذِرُ بَعضُنا بَعضاً فِيمَا اِختَلَفنَا فِيهِ)؛ در آنچه که اتفاق داریم با هم همکاری می کنیم؛ و در اختلافیات همدیگر را معذور می داریم. | ||
<ref>اعانه المستفید بشرح کتاب التوحید: 2/135؛ زیاده الایمان و نقصه و حکم: 1/451؛ مساله التقریب بین اهل السنه: 2/228؛ منهج الاشاعره فی العقیده: 1/86. عده ای دیگر از بزرگان نیز همین نظر را دارند: | <ref>اعانه المستفید بشرح کتاب التوحید: 2/135؛ زیاده الایمان و نقصه و حکم: 1/451؛ مساله التقریب بین اهل السنه: 2/228؛ منهج الاشاعره فی العقیده: 1/86. عده ای دیگر از بزرگان نیز همین نظر را دارند: | ||
(1) علامة محمد تقی قمی: «محاولة جادة لتعزيز الروابط بين أتباع هذه المذاهب من خلال تفهّم الإختلاف الواردة بينها ونزع آثاره السلبية وليس إزالة أصل الإختلاف من البين»؛ تلاش جدی برای استحکام روابط میان پیروان مذاهب از طریق شناسایی اختلافات ما بین آن ها و جلوگیری از آثار منفی آن، البته نه به این معنا که بخواهند اصل اختلافات را ریشه کن نمایند. (قصة التقریب: 15). | (1) علامة محمد تقی قمی: «محاولة جادة لتعزيز الروابط بين أتباع هذه المذاهب من خلال تفهّم الإختلاف الواردة بينها ونزع آثاره السلبية وليس إزالة أصل الإختلاف من البين»؛ تلاش جدی برای استحکام روابط میان پیروان مذاهب از طریق شناسایی اختلافات ما بین آن ها و جلوگیری از آثار منفی آن، البته نه به این معنا که بخواهند اصل اختلافات را ریشه کن نمایند. (قصة التقریب: 15). | ||
و این حقیقت با دعوت به همکاری در کارهای نیک و خداپسندانه به هدف اصلاح امور مسلمانان صورت می گیرد. (رسالة التقریب، ش: 49). | (2) شیخ علاء الدين زعتري: « التقريب يعني أن يتحد المسلمون علی أصول الإسلام وأن يعذّر بعضهم بعضاً في أفهامهم ما دامت تحتمل ذلک وهو دعوة إلی التعاون علی البرّ والتقوی لإصلاح المسلمين »؛ تقریب یعنی: اتحاد پیدا کردن مسلمانان بر اصول اسلام، و اینکه در موارد اختلافی عذر همدیگر را بپذیرند. و این حقیقت با دعوت به همکاری در کارهای نیک و خداپسندانه به هدف اصلاح امور مسلمانان صورت می گیرد. (رسالة التقریب، ش: 49). | ||
(3) آية الله سبحاني: «إنّما المراد من التقريب، هو التقريب بين القادة للمذاهب وبالتالي بين القادة وأتباعهم وذلک من خلال رسم الخطوط العريضة المشترکة التي تجمع المذاهب الإسلامية في مجالي العقيدة والشريعة وأنّه لو کان هناک خلاف فيهما فهو بالنسبة إلی الأمور المتفق عليها قليل جداً»؛ تقريب یعنی ایجاد نزدیکی میان رهبران مذاهب و به دنبال آن میان پیروان آنهاست. و این مهم با حرکت بر اساس مشترکات عقیدتی و اسلامی رخ می دهد، زیرا اختلافات میان آن ها در قبال اشتراکات بسیار ناچیز است. (مقدمه کتاب خصائص الوحي المبين). | (3) آية الله سبحاني: «إنّما المراد من التقريب، هو التقريب بين القادة للمذاهب وبالتالي بين القادة وأتباعهم وذلک من خلال رسم الخطوط العريضة المشترکة التي تجمع المذاهب الإسلامية في مجالي العقيدة والشريعة وأنّه لو کان هناک خلاف فيهما فهو بالنسبة إلی الأمور المتفق عليها قليل جداً»؛ تقريب یعنی ایجاد نزدیکی میان رهبران مذاهب و به دنبال آن میان پیروان آنهاست. و این مهم با حرکت بر اساس مشترکات عقیدتی و اسلامی رخ می دهد، زیرا اختلافات میان آن ها در قبال اشتراکات بسیار ناچیز است. (مقدمه کتاب خصائص الوحي المبين). | ||
(4) آیت الله واعظ زاده خراسانی: «تقریب یعنی تأکید بر مشترکات و معذور دانستن یکدیگر در موارد اختلافی بر مبنای (للمصیبِ أجرانِ وللمخطئ أجرٌ واحدٌ)». (کتاب تقریب مذاهب از نظر تا عمل) | (4) آیت الله واعظ زاده خراسانی: «تقریب یعنی تأکید بر مشترکات و معذور دانستن یکدیگر در موارد اختلافی بر مبنای (للمصیبِ أجرانِ وللمخطئ أجرٌ واحدٌ)». (کتاب تقریب مذاهب از نظر تا عمل) | ||
(5) آیت الله تسخیری: «تقریب یعنی نزدیک شدن پیروان مذاهب اسلامی با هدف تعارف و شناخت مشترکات یکدیگر و توسعه مشترکات به منظور دستیابی به برادری و اخوت دینی بر اساس اصول اسلام و مشترکات اسلامی و نیز معذور نمودن یکدیگر در نقاط مورد اختلاف».</ref> | (5) آیت الله تسخیری: «تقریب یعنی نزدیک شدن پیروان مذاهب اسلامی با هدف تعارف و شناخت مشترکات یکدیگر و توسعه مشترکات به منظور دستیابی به برادری و اخوت دینی بر اساس اصول اسلام و مشترکات اسلامی و نیز معذور نمودن یکدیگر در نقاط مورد اختلاف».</ref> | ||
=تقریب در نگرش غیر دینی= | =تقریب در نگرش غیر دینی= | ||
خط ۶۳: | خط ۷۲: | ||
زادگاه اين واژه مغرب زمين است. در گذشته هر كس در كليسا چند منصب داشت يا كسي كه معتقد بود در كليسا مي توان چند منصب داشت پلوراليست خوانده مي شد. اما امروزه در عرصه فرهنگي پلوراليست به كسي گفته مي شود كه در يك عرصه فكري خاص اعم از سياسي، مذهبي، هنري و يا غير آن صحت همه روش هاي موجود را بپذيرد. اين گرايش نقطه مقابل اعتقاد به انحصارگرايي (exclusivism) است؛ يعني اعتقاد به اينكه تنها يك روش يا يك مكتب بر حق است و ساير روش ها و مكاتب نادرست مي باشند. | زادگاه اين واژه مغرب زمين است. در گذشته هر كس در كليسا چند منصب داشت يا كسي كه معتقد بود در كليسا مي توان چند منصب داشت پلوراليست خوانده مي شد. اما امروزه در عرصه فرهنگي پلوراليست به كسي گفته مي شود كه در يك عرصه فكري خاص اعم از سياسي، مذهبي، هنري و يا غير آن صحت همه روش هاي موجود را بپذيرد. اين گرايش نقطه مقابل اعتقاد به انحصارگرايي (exclusivism) است؛ يعني اعتقاد به اينكه تنها يك روش يا يك مكتب بر حق است و ساير روش ها و مكاتب نادرست مي باشند. | ||
پلوراليسم در عرصه هاي گوناگوني مطرح مي شود و در هر كدام از اين زمينه ها گاه فقط به معناي پذيرش كثرت در مقام عمل است، به اين معنا كه با يكديگر همزيستي مسالمت آميز داشته باشند و به نظر يكديگر احترام بگذراند و اجازه اظهار نظر و رأي بدهند که اين پلوراليسم عملي است. | پلوراليسم در عرصه هاي گوناگوني مطرح مي شود و در هر كدام از اين زمينه ها گاه فقط به معناي پذيرش كثرت در مقام عمل است، به اين معنا كه با يكديگر همزيستي مسالمت آميز داشته باشند و به نظر يكديگر احترام بگذراند و اجازه اظهار نظر و رأي بدهند که اين پلوراليسم عملي است. | ||
گاهي نيز به معناي پلوراليسم نظري و علمي هر دو به كار مي رود، به اين معنا كه قائل به صحت همه انظار مختلف در عرصه سياست يا فرهنگ يا اقتصاد يا دين بشويم، يا قائل شويم كه همه انظار بخشي از حقيقت را در بردارند و چنان نيست كه يكي حق محض و ديگري نادرست باشد. مبناي پلوراليسم عملي همزيستي مسالمت آميز است؛ لذا توصيه ميكنند كه كثرت هاي موجود در جامعه به جاي تنازع و اصطكاك با يكديگر، نيروهاي خود را صرف خودسازي دروني نمايند و بايكديگر به صورت مسالمت آميز زندگي كنند. اين سخن به اين معنا نيست كه همه گروهها يكديگر را حق بدانند، بلكه بايد وجود كثرت را بعنوان يك واقعيت بپذيرند. اما اين منافاتي ندارد با آنكه هر گروهي خود را بر حق بداند و ديگران را بر باطل. در بعد نظري مقتضاي پلوراليسم اين است كه انسان نبايد سخت گير و مطلق گرا باشد و روي يك فكر خاص تعصّب بورزد و آن را صد در صد صحيح و حق بداند. در حقيقت بازگشت آن به نوعي شك گرايي در بُعد معرفت شناسي است. | گاهي نيز به معناي پلوراليسم نظري و علمي هر دو به كار مي رود، به اين معنا كه قائل به صحت همه انظار مختلف در عرصه سياست يا فرهنگ يا اقتصاد يا دين بشويم، يا قائل شويم كه همه انظار بخشي از حقيقت را در بردارند و چنان نيست كه يكي حق محض و ديگري نادرست باشد. مبناي پلوراليسم عملي همزيستي مسالمت آميز است؛ لذا توصيه ميكنند كه كثرت هاي موجود در جامعه به جاي تنازع و اصطكاك با يكديگر، نيروهاي خود را صرف خودسازي دروني نمايند و بايكديگر به صورت مسالمت آميز زندگي كنند. اين سخن به اين معنا نيست كه همه گروهها يكديگر را حق بدانند، بلكه بايد وجود كثرت را بعنوان يك واقعيت بپذيرند. اما اين منافاتي ندارد با آنكه هر گروهي خود را بر حق بداند و ديگران را بر باطل. در بعد نظري مقتضاي پلوراليسم اين است كه انسان نبايد سخت گير و مطلق گرا باشد و روي يك فكر خاص تعصّب بورزد و آن را صد در صد صحيح و حق بداند. در حقيقت بازگشت آن به نوعي شك گرايي در بُعد معرفت شناسي است. | ||
پلوراليسم ديني: و اما پلوراليسم ديني نیز گاهي در بُعد نظري مطرح مي شود و گاهي در بُعد عملي. منظور از پلوراليسم ديني در بُعد عملي يعني احترام به عقيده طرف مقابل و هر مذهب و ديني كه بدان معتقد است، و زندگي مسالمت آميز در كنار يكديگر، بدون ایجاد هرگونه مزاحمت اجتماعي براي ديگري. مثلاً در مورد مذهب كاتوليك يا مذهب پروتستان برخي مي گويند يكي از دو مذهب بايد حاكم باشد و لذا بايد با ديگري مبارزه كرد تا از بين برود. | پلوراليسم ديني: و اما پلوراليسم ديني نیز گاهي در بُعد نظري مطرح مي شود و گاهي در بُعد عملي. منظور از پلوراليسم ديني در بُعد عملي يعني احترام به عقيده طرف مقابل و هر مذهب و ديني كه بدان معتقد است، و زندگي مسالمت آميز در كنار يكديگر، بدون ایجاد هرگونه مزاحمت اجتماعي براي ديگري. مثلاً در مورد مذهب كاتوليك يا مذهب پروتستان برخي مي گويند يكي از دو مذهب بايد حاكم باشد و لذا بايد با ديگري مبارزه كرد تا از بين برود. | ||
اما براساس پلوراليسم ديني بايد اين دو مذهب، اگر چه از حيث نظري هر كدام ديگري را باطل مي داند، در عمل با يكديگر برادرانه زندگي كنند. و امّا پلوراليسم ديني در بُعد نظري به معناي حقانيت في الجمله همه اديان و مذاهب است که به سه نوع متفاوت طرح شده است: | اما براساس پلوراليسم ديني بايد اين دو مذهب، اگر چه از حيث نظري هر كدام ديگري را باطل مي داند، در عمل با يكديگر برادرانه زندگي كنند. و امّا پلوراليسم ديني در بُعد نظري به معناي حقانيت في الجمله همه اديان و مذاهب است که به سه نوع متفاوت طرح شده است: | ||
خط ۷۲: | خط ۸۴: | ||
برخی تسامح (Tolerance) را غیر از پلورالیسم میدانند و میگویند در تسامح، انسان آزادی و حقوق دیگران را محترم میشمارد اگرچه معتقد باشد که همه حقیقت پیشخود اوست. | برخی تسامح (Tolerance) را غیر از پلورالیسم میدانند و میگویند در تسامح، انسان آزادی و حقوق دیگران را محترم میشمارد اگرچه معتقد باشد که همه حقیقت پیشخود اوست. | ||
(2) حقيقت از نگاه عقل نمی تواند یکی بیشتر باشد، و هر يك از اديان راهي به سوي آن حق واحد است. | (2) حقيقت از نگاه عقل نمی تواند یکی بیشتر باشد، و هر يك از اديان راهي به سوي آن حق واحد است. | ||
(3) قضاياي ديني از قبيل گزاره هاي غيرحسي اند؛ و اين گزاره ها يا اصولا بي معنا هستند؛ و يا اگر هم معنايي داشته باشند قابل اثبات نيستند. لذا همه در يك رديف اند و هر فردي هر ديني را بپسندد مي تواند آن را اختيار كند. پلورالیسم دینی در دهههای اخیر با کار (جانهیک) در جهان مسیحی بالا گرفت. وی میدید که بسیاری از غیر مسیحیها تحت تأثیر ادیان دیگر، انسانهایی پاک و بیآزار بار آمدهاند، بنابراین گفت: پس نگوئیم که مسیح خداست و فقط به وسیله او میتوان به بهشت رسید! چرا که در این صورت پس عمل خیر بقیه چه میشود؟ | (3) قضاياي ديني از قبيل گزاره هاي غيرحسي اند؛ و اين گزاره ها يا اصولا بي معنا هستند؛ و يا اگر هم معنايي داشته باشند قابل اثبات نيستند. لذا همه در يك رديف اند و هر فردي هر ديني را بپسندد مي تواند آن را اختيار كند. پلورالیسم دینی در دهههای اخیر با کار (جانهیک) در جهان مسیحی بالا گرفت. وی میدید که بسیاری از غیر مسیحیها تحت تأثیر ادیان دیگر، انسانهایی پاک و بیآزار بار آمدهاند، بنابراین گفت: پس نگوئیم که مسیح خداست و فقط به وسیله او میتوان به بهشت رسید! چرا که در این صورت پس عمل خیر بقیه چه میشود؟ | ||
امروزه از پلورالیسم دینی معنای دیگری منظور میشود که با معنای اصلی متفاوت است و آن اینکه حقیقت مطلق و رستگاری را منحصر در یک دین و مذهب و پیروی از یک شریعت و آئین ندانیم، بلکه معتقد شویم که حقیقت مطلق مشترک میان همه ادیان است؛ و شرایع و مذاهب مختلف، جلوههای گوناگون حق مطلقاند و در نتیجه همه پیروان ادیان و مذاهب به نجات دست مییابند. | امروزه از پلورالیسم دینی معنای دیگری منظور میشود که با معنای اصلی متفاوت است و آن اینکه حقیقت مطلق و رستگاری را منحصر در یک دین و مذهب و پیروی از یک شریعت و آئین ندانیم، بلکه معتقد شویم که حقیقت مطلق مشترک میان همه ادیان است؛ و شرایع و مذاهب مختلف، جلوههای گوناگون حق مطلقاند و در نتیجه همه پیروان ادیان و مذاهب به نجات دست مییابند. | ||
البته اینکه هر یک از ادیان از چه مقداری از حقانیت برخوردارند یک دیدگاه وجود ندارد؛ عده ای می گویند: دین واحدی از طرف خداوند آمده که چهرههایی مختلف دارد. و اعتقاد به همه ی ادیان چهرههای یک حقیقتند. پس اختلاف در جوهر ادیان نیست بلکه در فهم دین است؛ کسانی به گونهای آن امر الهی را فهمیدند و یهودی شدند، عدهای دیگر، به شکل دیگری فهمیدند و مسیحی شدند، و کسانی به شکل دیگری فهمیدند و مسلمان شدند. نباید بگوئیم که این دین یا مذهب درست است و آن نادرست؛ برای اینکه هر کس طبق ذهنیت و شرایط خود درکی از این واقعیت دارد. آنچه در اختیار ماست، فهمهای مختلفی است که به صورت قاطع نمیتوان ادعا کرد که کدام بهتر یا درست است. البته با یک قراینی میتوان فهمی را بر فهم دیگر ترجیح داد. | البته اینکه هر یک از ادیان از چه مقداری از حقانیت برخوردارند یک دیدگاه وجود ندارد؛ عده ای می گویند: دین واحدی از طرف خداوند آمده که چهرههایی مختلف دارد. و اعتقاد به همه ی ادیان چهرههای یک حقیقتند. پس اختلاف در جوهر ادیان نیست بلکه در فهم دین است؛ کسانی به گونهای آن امر الهی را فهمیدند و یهودی شدند، عدهای دیگر، به شکل دیگری فهمیدند و مسیحی شدند، و کسانی به شکل دیگری فهمیدند و مسلمان شدند. نباید بگوئیم که این دین یا مذهب درست است و آن نادرست؛ برای اینکه هر کس طبق ذهنیت و شرایط خود درکی از این واقعیت دارد. آنچه در اختیار ماست، فهمهای مختلفی است که به صورت قاطع نمیتوان ادعا کرد که کدام بهتر یا درست است. البته با یک قراینی میتوان فهمی را بر فهم دیگر ترجیح داد. | ||
ما صراط مستقیم نداریم بلکه صراطهای مستقیم داریم. این پلورالیسم یعنی پذیرفتن چند نوع فهم و چند نوع برداشت و چند نوع معرفت نسبت به یک حقیقت واحد، حتی اگر با یکدیگر متضاد باشند. | ما صراط مستقیم نداریم بلکه صراطهای مستقیم داریم. این پلورالیسم یعنی پذیرفتن چند نوع فهم و چند نوع برداشت و چند نوع معرفت نسبت به یک حقیقت واحد، حتی اگر با یکدیگر متضاد باشند. | ||
عده ای دیگر معتقدند: حقیقت مجموعهای از اجزا و عناصری است که هر یک از این عناصر در یک دین از ادیان یافت میشود؛ در این صورت حقیقت، مطلب واحدی نسبت به یک موضوع واحد نیست و ما هم هیچ دین جامعی نداریم، بلکه مجموعی از ادیان دارای حقیقتند که هر یک سهمی از حقیقت دارند. | عده ای دیگر معتقدند: حقیقت مجموعهای از اجزا و عناصری است که هر یک از این عناصر در یک دین از ادیان یافت میشود؛ در این صورت حقیقت، مطلب واحدی نسبت به یک موضوع واحد نیست و ما هم هیچ دین جامعی نداریم، بلکه مجموعی از ادیان دارای حقیقتند که هر یک سهمی از حقیقت دارند. | ||
خلاصه هیچ دینی که جامع همه حقایق و خالص از همه باطلها باشد، وجود ندارد. نه مسلمان و نه هیچ کس دیگری نمیتواند بگوید که دین من به تمام حقیقت رسیده است. | خلاصه هیچ دینی که جامع همه حقایق و خالص از همه باطلها باشد، وجود ندارد. نه مسلمان و نه هیچ کس دیگری نمیتواند بگوید که دین من به تمام حقیقت رسیده است. |