پرش به محتوا

عز بن عبدالسلام: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ي' به 'ی')
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵: خط ۵:
|-
|-
|نام‎های دیگر
|نام‎های دیگر
|سلطان العلماء، بائع الملوك و شیخ الإسلام
|سلطان العلماء، بائع الملوک و شیخ الإسلام
|-
|-
|درگذشت
|درگذشت
خط ۱۲: خط ۱۲:
</div>
</div>


أبو محمد عز الدین عبد العزیز بن عبد السلام بن أبی القاسم بن حسن السُّلَمی الشافعی (577هـ/1181م - 660هـ/1262م) ملقب به سلطان العلماء، بائع الملوك و شیخ الإسلام، او عالم و قاضی مسلمان، متبحر در [[فقه]] وأصول، تفسیر و لغت  تااینکه به مقام اجتهاد نائل شد<ref>العز بن عبد السلام، محمد الزحیلی، الطبعة الأولى، 1412هـ-1992م، دار القلم، دمشق، ص39</ref>.
'''أبو محمد عزالدین عبدالعزیز بن عبدالسلام بن أبی‌القاسم بن حسن السُّلَمی الشافعی''' (577هـ/1181م - 660هـ/1262م) ملقب به سلطان العلماء، بائع الملوک و شیخ الإسلام، عالم و قاضی مسلمان، متبحر در [[فقه]] وأصول، تفسیر و لغت  تااینکه به مقام اجتهاد نائل شد<ref>العز بن عبد السلام، محمد الزحیلی، الطبعة الأولى، 1412هـ-1992م، دار القلم، دمشق، ص39</ref>.
=در زبان دیگران=
=در زبان دیگران=
==حافظ ذهبی==
==حافظ ذهبی==
خط ۲۰: خط ۲۰:
العز بن عبدالسلام در سال 577 هجری قمری (1181م) در [[دمشق]] به دنیا آمد و در آنجا بزرگ شد و به فراگیری علوم شریعت و زبان عربی پرداخت و  خطیب مسجد اموی شده و در زاویه غزالی آن به تدریس پرداخت.  
العز بن عبدالسلام در سال 577 هجری قمری (1181م) در [[دمشق]] به دنیا آمد و در آنجا بزرگ شد و به فراگیری علوم شریعت و زبان عربی پرداخت و  خطیب مسجد اموی شده و در زاویه غزالی آن به تدریس پرداخت.  
=فعالیت ها=
=فعالیت ها=
او با تدریس برای طلابی از سراسر کشور و همچنین با نصیحت حاکمان و مخالفت با آنان در صورت انجام کاری که به عقیده او مخالف [[شرع]] بود به شهرت رسید.این امر منجر به زندانی شدن او شد.سپس برای مهاجرت به [[مصر]] رفت. و به عنوان قاض القضات آنجا منصوب شد و به تدریس و فتوا اشتغال یافت.او خطیب مسجد عمرو بن العاص نیز بود. او مردم را به جنگ با تاتارها و صلیبیون تحریک و تشویق نمود و خودش نیز در جهاد شرکت کرد. حیات او تا سال 660 هجری قمری (1262 میلادی) که در [[قاهره]] درگذشت ادامه داشت و در همان جا نیز به خاک سپرده شد.
او با تدریس برای طلابی از سراسر کشور و همچنین با نصیحت حاکمان و مخالفت با آنان در صورت انجام کاری که به عقیده او مخالف [[شرع]] بود به شهرت رسید. این امر منجر به زندانی شدن او شد. سپس برای مهاجرت به [[مصر]] رفت و به عنوان قاض القضات آنجا منصوب شد و به تدریس و فتوا اشتغال یافت. او خطیب مسجد عمرو بن العاص نیز بود. او مردم را به جنگ با تاتارها و صلیبیون تحریک و تشویق نمود و خودش نیز در جهاد شرکت کرد. حیات او تا سال 660 هجری قمری (1262 میلادی) که در [[قاهره]] درگذشت ادامه داشت و در همان جا نیز به خاک سپرده شد.


=اوضاع سیاسی=
=اوضاع سیاسی=
خط ۵۰: خط ۵۰:


عده ای از علما که علوم و هنرهای گوناگون را در کشورهای مختلف در هم آمیختند در این قرن به شهرت رسیدند، از جمله:
عده ای از علما که علوم و هنرهای گوناگون را در کشورهای مختلف در هم آمیختند در این قرن به شهرت رسیدند، از جمله:
[[فخرالدین رازی|فخر الدین الرازی]] (المتوفى عام 606هـ)،المبارك بن الأثیر الجزری المحدث اللغوی (606هـ)،موفق الدین بن قدامة الحنبلی (620هـ)،التبریزی الأصولی (621هـ) أبو القاسم الرافعی القزوینی الفقیه الشافعی (623هـ)،عز الدین علی بن الأثیر الجزری المؤرخ الأدیب (630هـ)،سیف الدین الآمدی الأصولی (631هـ)،شهاب الدین عمر السهروردی الواعظ المتصوف، که به دمشق آمد و با العز بن عبد السلام (632هـ)دیدار کرد.
[[فخرالدین رازی|فخر الدین الرازی]] (المتوفى عام 606هـ)،المبارک بن الأثیر الجزری المحدث اللغوی (606هـ)،موفق الدین بن قدامة الحنبلی (620هـ)،التبریزی الأصولی (621هـ) أبو القاسم الرافعی القزوینی الفقیه الشافعی (623هـ)،عز الدین علی بن الأثیر الجزری المؤرخ الأدیب (630هـ)،سیف الدین الآمدی الأصولی (631هـ)،شهاب الدین عمر السهروردی الواعظ المتصوف، که به دمشق آمد و با العز بن عبد السلام (632هـ)دیدار کرد.
محیی الدین بن عربی المتصوف (638هـ)،ابن أبی الدم الحموی القاضی الفقیه (642هـ)،ابن الصلاح المحدث (643هـ)،الحافظ ابن النجار المؤرخ (643هـ)،ابن الحاجب الأصولی النحوی الفقیه المالكی (646هـ)،مجد الدین بن تیمیة الفقیه (652هـ)،الحافظ عبد العظیم المنذری (656هـ)،العز بن عبد السلام (660هـ)،ابن مالك النحوی (672هـ)،محیی الدین یحیى بن شرف النووی المحدث الفقیه (676هـ)،ابن خلِّكان المؤرخ (684هـ)،القاضی البیضاوی الأصولی المفسر (685هـ)،عبد الرحمن الفزاری الفقیه المعروف بالفركاح (690هـ).
محیی الدین بن عربی المتصوف (638هـ)،ابن أبی الدم الحموی القاضی الفقیه (642هـ)،ابن الصلاح المحدث (643هـ)،الحافظ ابن النجار المؤرخ (643هـ)،ابن الحاجب الأصولی النحوی الفقیه المالکی (646هـ)،مجد الدین بن تیمیة الفقیه (652هـ)،الحافظ عبد العظیم المنذری (656هـ)،العز بن عبد السلام (660هـ)،ابن مالک النحوی (672هـ)،محیی الدین یحیى بن شرف النووی المحدث الفقیه (676هـ)،ابن خلِّکان المؤرخ (684هـ)،القاضی البیضاوی الأصولی المفسر (685هـ)،عبد الرحمن الفزاری الفقیه المعروف بالفرکاح (690هـ).


=نسب=
=نسب=


اسمش به اتفاق تمامی منابع قابل اعتمادعبد العزیز بن عبد السلام بن أبی القاسم بن حسن بن محمد بن مُهَذَّب بوده است<ref>طبقات الشافعیة الكبرى، تاج الدین السبكی، هجر للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة الثانیة، 1413هـ، ج8 ص209</ref>.
اسمش به اتفاق تمامی منابع قابل اعتماد عبدالعزیز بن عبدالسلام بن أبی القاسم بن حسن بن محمد بن مُهَذَّب بوده است<ref>طبقات الشافعیة الكبرى، تاج الدین السبكی، هجر للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة الثانیة، 1413هـ، ج8 ص209</ref>.
نسبش نیزالسُّلَمی المغربی الدمشقی المصری الشافعی بود.او"السُّلَمی" بود زیرا به بنی سلیم، یکی از قبایل معروف مضر منتسب بود که بسیاری به آنها نسبت داده می شود.
نسبش نیزالسُّلَمی المغربی الدمشقی المصری الشافعی بود. او"السُّلَمی" بود زیرا به بنی سلیم، یکی از قبایل معروف مضر منتسب بود که بسیاری به آنها نسبت داده می شود.
مغربی؛ زیرا اصالت او به مغرب عربی بر می گردد.شاید یکی از اجداد او از مغرب آمده و در شام اقامت کرده است.
مغربی؛ زیرا اصالت او به مغرب عربی بر می گردد. شاید یکی از اجداد او از مغرب آمده و در شام اقامت کرده است.
الدمشقی؛نسبتش به دمشق از آن جهت بود که العز در آنجا به دنیا آمد، رشد کرد و تحصیل نمودو در مناصب و مشاغل مختلف مشغول شد و بیشتر عمر خود را در آنجا گذراند.
الدمشقی؛نسبتش به دمشق از آن جهت بود که العز در آنجا به دنیا آمد، رشد کرد و تحصیل نمود و در مناصب و مشاغل مختلف مشغول شد و بیشتر عمر خود را در آنجا گذراند.
مصری؛ در اشاره به مصر که به آنجا کوچ کرد و در آنجا سکنی گزید، در آنجا درگذشت و مدفون شد، و به همین دلیل است که در مورد او گفته شده است: «مغربی اصالتاً، دمشقی زاده و مصری زندگی و وفات یافت».
مصری؛ در اشاره به مصر که به آنجا کوچ کرد و در آنجا سکنی گزید، در آنجا درگذشت و مدفون شد، و به همین دلیل است که در مورد او گفته شده است: «مغربی اصالتاً، دمشقی زاده و مصری زندگی و وفات یافت».


خط ۹۲: خط ۹۲:
از شرح حال العز بن عبدالسلام چنین بر می آید که او در خانواده ای فقیر و گمنام زندگی می کرده است، بنابراین هیچ اشاره ای به پدر و مادر و دیگر اعضای خانواده و یا در مورد مراحل کودکی او نشده است.
از شرح حال العز بن عبدالسلام چنین بر می آید که او در خانواده ای فقیر و گمنام زندگی می کرده است، بنابراین هیچ اشاره ای به پدر و مادر و دیگر اعضای خانواده و یا در مورد مراحل کودکی او نشده است.
آنچه در منابع ذکر شده این است که وی علم را در سنین پایین آغاز کرده است، ابن السبکی از پدرش نقل می کند:
آنچه در منابع ذکر شده این است که وی علم را در سنین پایین آغاز کرده است، ابن السبکی از پدرش نقل می کند:
از شیخ امام شنیدم كه می‌فرمود: شیخ عزالدین در آغاز بسیار فقیر بود و فقط در امر علم آموزی اشتغال داشت  و علت آن این بود كه در الكلّاسة(گوشه درب شمالی ساختمان و مدرسه مسجد اموی در دمشق است)مى‌خوابید.  
از شیخ امام شنیدم که می‌فرمود: شیخ عزالدین در آغاز بسیار فقیر بود و فقط در امر علم آموزی اشتغال داشت  و علت آن این بود که در الکلّاسة(گوشه درب شمالی ساختمان و مدرسه مسجد اموی در دمشق است)مى‌خوابید.  
شبی در مسجد این ندا را شنید: «ای پسر عبدالسلام! دانش می خواهی یا تجارت؟» شیخ عزالدین فرمود: «علم; زیرا منجر به به ثروت می شود.»
شبی در مسجد این ندا را شنید: «ای پسر عبدالسلام! دانش می خواهی یا تجارت؟» شیخ عزالدین فرمود: «علم; زیرا منجر به به ثروت می شود.»
پس بامدادان «التنبیه» نوشته أبی إسحاق الشیرازی که از فقهای شافعی است را گرفت و در مدت کوتاهی حفظ کرد و به راه علم قدم نهاد، پس داناترین مردم زمان خود و از عابدترین خلق خدا بود<ref>طبقات الشافعیة الكبرى، ج8 ص212</ref>. "   
پس بامدادان «التنبیه» نوشته أبی إسحاق الشیرازی که از فقهای شافعی است را گرفت و در مدت کوتاهی حفظ کرد و به راه علم قدم نهاد، پس داناترین مردم زمان خود و از عابدترین خلق خدا بود<ref>طبقات الشافعیة الكبرى، ج8 ص212</ref>. "   
خط ۱۰۴: خط ۱۰۴:
در مورد سفر او به بغداد، تراجمی که او را ذکر کرده اند که او به علم و کسب آن علاقه مند شد و در اوج جوانی به بغداد، پایتخت خلافت عباسی، زیستگاه علم و دانش رفت که مقصد طلاب از همه ممالک اسلامی در آن دوران بود زیرا سرمایه ثروت علمی و کتابخانه های فراوان و امکان تحصیل در پاره ای از علوم و معارف در آنجا وجود داشت، از این رو از ابوحفص بن طبرزد و حنبل بن عبدالله الرصافی کسب علم کرد. ابن رفیع سلامی می گوید: از برخی از اهل حدیث شنیدم که می گفتند: او برای طلب علم وارد بغداد شد و روز ورودش مصادف با وفات حافظ ابوالفرج بن جوزی در سال 597 هجری قمری بود. پس از آنکه به شکوهی که می خواست رسید به دمشق بازگشت.
در مورد سفر او به بغداد، تراجمی که او را ذکر کرده اند که او به علم و کسب آن علاقه مند شد و در اوج جوانی به بغداد، پایتخت خلافت عباسی، زیستگاه علم و دانش رفت که مقصد طلاب از همه ممالک اسلامی در آن دوران بود زیرا سرمایه ثروت علمی و کتابخانه های فراوان و امکان تحصیل در پاره ای از علوم و معارف در آنجا وجود داشت، از این رو از ابوحفص بن طبرزد و حنبل بن عبدالله الرصافی کسب علم کرد. ابن رفیع سلامی می گوید: از برخی از اهل حدیث شنیدم که می گفتند: او برای طلب علم وارد بغداد شد و روز ورودش مصادف با وفات حافظ ابوالفرج بن جوزی در سال 597 هجری قمری بود. پس از آنکه به شکوهی که می خواست رسید به دمشق بازگشت.


=مخالفت با الملك الأشرف موسى=
=مخالفت با الملک الأشرف موسى=
این موضوع بیانگر مقام اول عز بن عبدالسلام در دمشق و درگیری او با ملک ارجمند موسی ایوبی است.
این موضوع بیانگر مقام اول عز بن عبدالسلام در دمشق و درگیری او با ملک ارجمند موسی ایوبی است.
العز شهرت یافته بود و علمش شناخته شده بود و شخصیتش در حیات علمی و در سطح رسمی و مردمی ظاهر شد و بر عقیده امام [[ابوالحسن اشعری]] براهل سنت بود. از جمله در موضوع عقیده به صفات خداوند متعال.از جمله اینکه می گوید: «کلام الله سبحانه و تعالی معنایی است قائم به ذات، ازلی و قدیم، نه صرفا حرف و صدا» برخلاف برخی از حنبلیان که فقط بر ظواهر حکم می کنند.
العز شهرت یافته بود و علمش شناخته شده بود و شخصیتش در حیات علمی و در سطح رسمی و مردمی ظاهر شد و بر عقیده امام [[ابوالحسن اشعری]] براهل سنت بود. از جمله در موضوع عقیده به صفات خداوند متعال.از جمله اینکه می گوید: «کلام الله سبحانه و تعالی معنایی است قائم به ذات، ازلی و قدیم، نه صرفا حرف و صدا» برخلاف برخی از حنبلیان که فقط بر ظواهر حکم می کنند.
خط ۱۱۳: خط ۱۱۳:
در نتیجه مناظره سلطان مقداری از دیدگاه خود عقب نشینی کرد ولی از ملاقات با شیخ العز امتناع ورزید و نامه ای نوشت که از ایمان خود با پیروی از خلفای راشدین دفاع کند.
در نتیجه مناظره سلطان مقداری از دیدگاه خود عقب نشینی کرد ولی از ملاقات با شیخ العز امتناع ورزید و نامه ای نوشت که از ایمان خود با پیروی از خلفای راشدین دفاع کند.
و او را در فتنه انگیزی و ادعای اجتهاد برای ایجاد مذهب پنجم معرفی کرد.
و او را در فتنه انگیزی و ادعای اجتهاد برای ایجاد مذهب پنجم معرفی کرد.
و چون نامه به دست شیخ رسید؛اوآن را خواند و شدیدتر از آن و رساتر از قبل و آنچه در آن آمده بود پاسخ داد: «اما از درخواست مناظره در جمع علما انگیزه ای جز نصیحت به سلطان و عموم مسلمانان نداشتم... رد و باطل كردن بدعتها، فتنه انگیزى نیست، زیرا خداوند متعال علما را به آن امر فرموده و به آنها امر كرده كه آنچه را مى دانند بیان كنند، و هر كه امر خدا را اطاعت كند و از دین خدا حمایت كند، رسول خدا او را لعنت نخواهد کرد.
و چون نامه به دست شیخ رسید؛اوآن را خواند و شدیدتر از آن و رساتر از قبل و آنچه در آن آمده بود پاسخ داد: «اما از درخواست مناظره در جمع علما انگیزه ای جز نصیحت به سلطان و عموم مسلمانان نداشتم... رد و باطل کردن بدعتها، فتنه انگیزى نیست، زیرا خداوند متعال علما را به آن امر فرموده و به آنها امر کرده که آنچه را مى دانند بیان کنند، و هر که امر خدا را اطاعت کند و از دین خدا حمایت کند، رسول خدا او را لعنت نخواهد کرد.
و اما آنچه در مورد اجتهاد و مذهب پنجم ذکر شد، اصول دین دارای مذهب نیست، زیرا اصل یکی است.و اختلاف در فروع است... من مدعی ام که از گروه حزب الله و طرفداران و سربازان آن هستم.و هر سربازی که خود را به خطر نمی اندازد، سرباز نیست.»و چون رسول نزد سلطان برگشت و نامه را خواند، خشمش شدید شد و خشمش فزونی گرفت و حنبلیان یقین یافتند که شیخ آسیب دیده و مفسده شده است و صاحب خانه را احضار کرد و نامه ای بر او برد. به شیخ که «سه شرط برای او قائل شدیم: فتوا ندهد، با کسی ملاقات نکند و در خانه بماند». شیخ العز از پیام خشنود شد و در خانه خود ماند و سه روز ماند تا شیخ علامه جمال الدین حصیری که شیخ حنفیان در زمان خود بود. نزد شاه آمد، پس بر او وارد شد و برای او توضیح دادو از فضیلت شیخ و صحت گفته‌های او که عقیده همه مسلمین است، و همه آنچه را که در دو نامه قبل گفته درست بوده است.
و اما آنچه در مورد اجتهاد و مذهب پنجم ذکر شد، اصول دین دارای مذهب نیست، زیرا اصل یکی است.و اختلاف در فروع است... من مدعی ام که از گروه حزب الله و طرفداران و سربازان آن هستم.و هر سربازی که خود را به خطر نمی اندازد، سرباز نیست.»و چون رسول نزد سلطان برگشت و نامه را خواند، خشمش شدید شد و خشمش فزونی گرفت و حنبلیان یقین یافتند که شیخ آسیب دیده و مفسده شده است و صاحب خانه را احضار کرد و نامه ای بر او برد. به شیخ که «سه شرط برای او قائل شدیم: فتوا ندهد، با کسی ملاقات نکند و در خانه بماند». شیخ العز از پیام خشنود شد و در خانه خود ماند و سه روز ماند تا شیخ علامه جمال الدین حصیری که شیخ حنفیان در زمان خود بود. نزد شاه آمد، پس بر او وارد شد و برای او توضیح دادو از فضیلت شیخ و صحت گفته‌های او که عقیده همه مسلمین است، و همه آنچه را که در دو نامه قبل گفته درست بوده است.
در اینجا سلطان گفت: ما از خداوند برای آنچه پیش آمد طلب مغفرت می کنیم.و تأخیر حق او را جبران کنیم و به خدا قسم او را ثروتمندترین عالمان قرار دهم».نزد شیخ فرستاد و از او دلجویی  و حلالیت کرد و از طرفین خواست که از سخن گفتن  در باب کلام خودداری کنند.و هیچ کس نباید در  این مورد  فتوایی صادر کند.
در اینجا سلطان گفت: ما از خداوند برای آنچه پیش آمد طلب مغفرت می کنیم.و تأخیر حق او را جبران کنیم و به خدا قسم او را ثروتمندترین عالمان قرار دهم».نزد شیخ فرستاد و از او دلجویی  و حلالیت کرد و از طرفین خواست که از سخن گفتن  در باب کلام خودداری کنند.و هیچ کس نباید در  این مورد  فتوایی صادر کند.
خط ۱۳۹: خط ۱۳۹:
العز بن عبدالسلام در سال 639 هجری قمری وارد مصر شد و در مصر با ملک نیک ایوب ملاقات کرد و با استقبال فراوان از وی پذیرایی کرد و او را با تکریم و تکریم گرامی داشت.
العز بن عبدالسلام در سال 639 هجری قمری وارد مصر شد و در مصر با ملک نیک ایوب ملاقات کرد و با استقبال فراوان از وی پذیرایی کرد و او را با تکریم و تکریم گرامی داشت.


الصالح ایوب را جاه طلب توصیف می کنند، هنگامی که می خواست ارتش خود را تقویت کند، رهبران آن را انتخاب کند و از خود محافظت کند، ممالیک ترکیه را (از پول دولت) خرید و از آسیای مرکزی و غربی آورد و آنها را در زمینه سوارکاری آموزش داد. قلدری و جنگیدن تا لشکر به دست آوردند تا اینکه اعتمادشان را جلب کردند و اعتمادشان را جلب کردند و یکی از آنها به مقام نایب سلطانی مستقیم رسید.این شاهزادگان همچنان در حكومت بردگی بیت المال مسلمین هستند و شیخ آزاد بودن آنها را ثابت نكرده است و لذا حكم شرعی بطلان مأموریت آنها از یك طرف و عدم نفوذ است. اقدامات خصوصی و عمومی آنها از سوی دیگر. با وجود این، جلال از سوی آنها علنی نشد و او پرچم شورش مسلحانه را بر ضد آنها برافراشت، بلکه اولاً آن را به آنها ابلاغ کرد و ثانیاً از اعمال آنها جلوگیری کرد، «و آنها را با فروش، خرید یا ازدواج اصلاح نکرد. و مصلحتشان به آن برهم خورد و از میان آنان نایب سلطان بود.» سخنان بر آنان بود و کارشان آشفته شد و به خشم آمدند و طغیانشان برخاست، ولی خشم را فرو نشاندند و آنان را فرو بردند. با نیکی و معامله به شرف آمدند و با او ملاقات کردند تا به نظر او از سرنوشت آنان جویا شوند، پس حکم شرع و فروختن آنها را به نفع بیت المال قطع کرد، سپس آزاد شدند تا آزاد شوند. و سپس امور مبادله را به عهده می گیرند و صریح و صریح به آنها می گوید: «برای شما مجلسی می گذاریم و به بیت المال مسلمین خوانده می شوید و از راه مشروع آزاد می شوید. آنها امتناع کردند و مغرور شدند و در تصمیم گیری در مورد جلال تنها نبودند، پس موضوع را به سلطان ایوب در میان گذاشتند، پس نزد او فرستاد و بررسی کرد، ولی او برنگشت، سلطان کلمه تند است. در شرف، و نتیجه آن انکار شیخ از دخالت او در این امر است که به او مربوط نمی شود و به او مربوط نمی شود.
الصالح ایوب را جاه طلب توصیف می کنند، هنگامی که می خواست ارتش خود را تقویت کند، رهبران آن را انتخاب کند و از خود محافظت کند، ممالیک ترکیه را (از پول دولت) خرید و از آسیای مرکزی و غربی آورد و آنها را در زمینه سوارکاری آموزش داد. قلدری و جنگیدن تا لشکر به دست آوردند تا اینکه اعتمادشان را جلب کردند و اعتمادشان را جلب کردند و یکی از آنها به مقام نایب سلطانی مستقیم رسید.این شاهزادگان همچنان در حکومت بردگی بیت المال مسلمین هستند و شیخ آزاد بودن آنها را ثابت نکرده است و لذا حکم شرعی بطلان مأموریت آنها از یک طرف و عدم نفوذ است. اقدامات خصوصی و عمومی آنها از سوی دیگر. با وجود این، جلال از سوی آنها علنی نشد و او پرچم شورش مسلحانه را بر ضد آنها برافراشت، بلکه اولاً آن را به آنها ابلاغ کرد و ثانیاً از اعمال آنها جلوگیری کرد، «و آنها را با فروش، خرید یا ازدواج اصلاح نکرد. و مصلحتشان به آن برهم خورد و از میان آنان نایب سلطان بود.» سخنان بر آنان بود و کارشان آشفته شد و به خشم آمدند و طغیانشان برخاست، ولی خشم را فرو نشاندند و آنان را فرو بردند. با نیکی و معامله به شرف آمدند و با او ملاقات کردند تا به نظر او از سرنوشت آنان جویا شوند، پس حکم شرع و فروختن آنها را به نفع بیت المال قطع کرد، سپس آزاد شدند تا آزاد شوند. و سپس امور مبادله را به عهده می گیرند و صریح و صریح به آنها می گوید: «برای شما مجلسی می گذاریم و به بیت المال مسلمین خوانده می شوید و از راه مشروع آزاد می شوید. آنها امتناع کردند و مغرور شدند و در تصمیم گیری در مورد جلال تنها نبودند، پس موضوع را به سلطان ایوب در میان گذاشتند، پس نزد او فرستاد و بررسی کرد، ولی او برنگشت، سلطان کلمه تند است. در شرف، و نتیجه آن انکار شیخ از دخالت او در این امر است که به او مربوط نمی شود و به او مربوط نمی شود.


در این هنگام، العز متوجه شد که شاهزادگان از او تبعیت کرده اند و در برابر آنچه به اعتقاد او حقیقت و اجرای قانون است، ایستاد، بنابراین اعلام عقب نشینی کرد و خود را از دستگاه قضایی منزوی کرد و تصمیم گرفت. رفت و تصمیم خود را فوراً اجرا کرد و خانواده و وسایل خود را سوار بر الاغ کرد و سوار بر الاغ دیگری شد و قاهره را ترک کرد. به محض انتشار این خبر در میان مردم، مردم اعلام کردند که در کنار جلال ایستادند و با پیوستن به جلال تصمیم به نافرمانی غیرمسلح گرفتند، پس شکوه جز اندکی به خارج از قاهره نرسید تا اینکه اکثر مسلمانان از علما. صالحان و بازرگانان، حتی زنان و پسران به او پیوستند. شخصی به سلطان گفت: «پادشاه خود را بشناس وگرنه با شیخ خواهد رفت.» پس سلطان خود سوار شد و به شیخ رسید و از او دلجویی کرد و دلش را شیرین کرد و از او خواست که برگردد و به قاهره بازگردد. پس جلال با شرط او موافقت کرد که شاهزادگان را با فراخواندن آنها بفروشند و همه به قاهره بازگشتند.
در این هنگام، العز متوجه شد که شاهزادگان از او تبعیت کرده اند و در برابر آنچه به اعتقاد او حقیقت و اجرای قانون است، ایستاد، بنابراین اعلام عقب نشینی کرد و خود را از دستگاه قضایی منزوی کرد و تصمیم گرفت. رفت و تصمیم خود را فوراً اجرا کرد و خانواده و وسایل خود را سوار بر الاغ کرد و سوار بر الاغ دیگری شد و قاهره را ترک کرد. به محض انتشار این خبر در میان مردم، مردم اعلام کردند که در کنار جلال ایستادند و با پیوستن به جلال تصمیم به نافرمانی غیرمسلح گرفتند، پس شکوه جز اندکی به خارج از قاهره نرسید تا اینکه اکثر مسلمانان از علما. صالحان و بازرگانان، حتی زنان و پسران به او پیوستند. شخصی به سلطان گفت: «پادشاه خود را بشناس وگرنه با شیخ خواهد رفت.» پس سلطان خود سوار شد و به شیخ رسید و از او دلجویی کرد و دلش را شیرین کرد و از او خواست که برگردد و به قاهره بازگردد. پس جلال با شرط او موافقت کرد که شاهزادگان را با فراخواندن آنها بفروشند و همه به قاهره بازگشتند.
خط ۱۷۴: خط ۱۷۴:


و من مثل دو پا بودم: مرد سالم و مردی که زمان او را در آن انداخت و تو شکست خوردی.
و من مثل دو پا بودم: مرد سالم و مردی که زمان او را در آن انداخت و تو شکست خوردی.
ساعتی سکوت کرد، سپس گفت: من در هشتاد و سه سالگی زندگی می‌کنم، زیرا این شعر شرافت فراوانی دارد و بین من و آن سن و سال نسبتی نیست. ابن سبكى گفت: امر چنان بود كه خداى تعالى او را رحمت كند.
ساعتی سکوت کرد، سپس گفت: من در هشتاد و سه سالگی زندگی می‌کنم، زیرا این شعر شرافت فراوانی دارد و بین من و آن سن و سال نسبتی نیست. ابن سبکى گفت: امر چنان بود که خداى تعالى او را رحمت کند.


العز در دهم جمادی الاولاء قبل از ظهر در انتهای قرافه در پای موکتم از کنار حوض به خاک سپرده شد روز دفن او معروف بود تشییع جنازه عمومی و خصوصی او با حضور مردم مصر و قاهره موجودات بی شماری در تشییع جنازه شرکت کردند و پادشاه مصر و شام الظاهر بایبارس برای او دعا کرد. الظاهر بایبارس از مرگ العز متاثر شد و از مرگ او در زمان حکومتش پشیمان شد و گفت: معبودی جز خدا نیست، مرگ شیخ جز در کشور من مورد توافق نیست.
العز در دهم جمادی الاولاء قبل از ظهر در انتهای قرافه در پای موکتم از کنار حوض به خاک سپرده شد روز دفن او معروف بود تشییع جنازه عمومی و خصوصی او با حضور مردم مصر و قاهره موجودات بی شماری در تشییع جنازه شرکت کردند و پادشاه مصر و شام الظاهر بایبارس برای او دعا کرد. الظاهر بایبارس از مرگ العز متاثر شد و از مرگ او در زمان حکومتش پشیمان شد و گفت: معبودی جز خدا نیست، مرگ شیخ جز در کشور من مورد توافق نیست.
خط ۲۱۱: خط ۲۱۱:
العز بن عبدالسلام در دومین بهار سال 637 هجری قمری توسط ملک نیک اسماعیل در مسجد اموی دمشق سخنوری را بر عهده گرفت تا اینکه شاگردش ابوشمع مقدسی شایستگی شیخ را در این مقام بیان کرد و فرمود: «و در ده روز آخر بهار دوم، در دمشق، سزاوارترین مردم در امامت آن زمان، شیخ الفقیه عزالدین بن عبدالسلام اللّه علیه و آله و سلم را به دست گرفت. سلمی مفتی شام آن زمان، ناصر السنه سرکوبگر بدعت.
العز بن عبدالسلام در دومین بهار سال 637 هجری قمری توسط ملک نیک اسماعیل در مسجد اموی دمشق سخنوری را بر عهده گرفت تا اینکه شاگردش ابوشمع مقدسی شایستگی شیخ را در این مقام بیان کرد و فرمود: «و در ده روز آخر بهار دوم، در دمشق، سزاوارترین مردم در امامت آن زمان، شیخ الفقیه عزالدین بن عبدالسلام اللّه علیه و آله و سلم را به دست گرفت. سلمی مفتی شام آن زمان، ناصر السنه سرکوبگر بدعت.


العز خطیبی متهور بود پس احکام را بیان می کرد و چون مردم گوش دادن را فراموش کردند و شروع به باطل کردن بدعت ها کرد و آنچه را که به دین وابسته بود از مبلغان و ائمه و دیگران زدودن کرد، مانند چکش زدن شمشیر بر منبر و سیاه پوشیدن و خطبه و مداحی زیاد حاکمان، پس شرف را سیاه نمی پوشید خطبه او و قافیه نمی کرد و در خلوت می گفت و از مدح پرهیز می کرد. از پادشاهان، ولى در صورت صالح بودن و تا زمانى كه بر حق بودند، براى آنها دعا مى كرد، چنان كه جلال در بلاغت امر به معروف و نهى از منكر مى كرد، لذا نماز غائب را عملاً باطل مى كرد، زیرا به نظر او دلیل شرعی در آن نبود، سپس به همین دلیل نماز نیمه شعبان را باطل کرد، پس ابن صلاح با او مخالفت کرد و نامه ای در تأیید آن و دفاع از صحت آن تنظیم کرد.
العز خطیبی متهور بود پس احکام را بیان می کرد و چون مردم گوش دادن را فراموش کردند و شروع به باطل کردن بدعت ها کرد و آنچه را که به دین وابسته بود از مبلغان و ائمه و دیگران زدودن کرد، مانند چکش زدن شمشیر بر منبر و سیاه پوشیدن و خطبه و مداحی زیاد حاکمان، پس شرف را سیاه نمی پوشید خطبه او و قافیه نمی کرد و در خلوت می گفت و از مدح پرهیز می کرد. از پادشاهان، ولى در صورت صالح بودن و تا زمانى که بر حق بودند، براى آنها دعا مى کرد، چنان که جلال در بلاغت امر به معروف و نهى از منکر مى کرد، لذا نماز غائب را عملاً باطل مى کرد، زیرا به نظر او دلیل شرعی در آن نبود، سپس به همین دلیل نماز نیمه شعبان را باطل کرد، پس ابن صلاح با او مخالفت کرد و نامه ای در تأیید آن و دفاع از صحت آن تنظیم کرد.


شکوه و جلال در بلاغت دمشق چندان دوام نیاورد، پس حدود یک سال در آنجا ماند، چنانکه داستان پادشاه عادل اسماعیل در اتحاد او با فرانکها اتفاق افتاد، پس جلال به دعا برای او رفت و عمل او را انکار و افشا کرد. پرونده او علناً به همین دلیل در سال 638 هجری قمری از خطابه برکنار شد و او را به زندان انداخت.هنگامی که العز در سال 639 هجری قمری به مصر کوچ کرد، شهرت او بر او پیشی گرفت، پس او را در مصر، حاکم آن، ملک صالح ایوب، با تکریم و تکریم و افتخار پذیرفت. و شکوه مواضع او تا اینکه واقعه تبلاخنه واقع شد و خود بنای پشت مسجد را ویران کرد و دست به انزوا از دادگستری زد وگرنه مانند دمشق شما را بر منبر رسوا خواهد کرد. پس سلطان از این فرصت استفاده کرد و او را بدون آزار و اذیت از سخنان عمومی منزوی کرد و او را به تدریس گماشت.
شکوه و جلال در بلاغت دمشق چندان دوام نیاورد، پس حدود یک سال در آنجا ماند، چنانکه داستان پادشاه عادل اسماعیل در اتحاد او با فرانکها اتفاق افتاد، پس جلال به دعا برای او رفت و عمل او را انکار و افشا کرد. پرونده او علناً به همین دلیل در سال 638 هجری قمری از خطابه برکنار شد و او را به زندان انداخت.هنگامی که العز در سال 639 هجری قمری به مصر کوچ کرد، شهرت او بر او پیشی گرفت، پس او را در مصر، حاکم آن، ملک صالح ایوب، با تکریم و تکریم و افتخار پذیرفت. و شکوه مواضع او تا اینکه واقعه تبلاخنه واقع شد و خود بنای پشت مسجد را ویران کرد و دست به انزوا از دادگستری زد وگرنه مانند دمشق شما را بر منبر رسوا خواهد کرد. پس سلطان از این فرصت استفاده کرد و او را بدون آزار و اذیت از سخنان عمومی منزوی کرد و او را به تدریس گماشت.
خط ۲۴۴: خط ۲۴۴:
اگر شما از احکام او راضی نیستید، من به آنچه او حکم کرده راضی هستم
اگر شما از احکام او راضی نیستید، من به آنچه او حکم کرده راضی هستم
عز بن عبدالسلام در اجرای احکام و مصالحه بین مردم سخت گیر بود و به حق و شرع به عنوان بدیل قانع نبود، هر چند یک تار مو باشد، و هر چقدر هم که خطرناک باشد. و این موضوع حتی برای سلطان، شاهزادگان و دستیارانش شرم آور بود. این تصویر مایه خستگی، به خطر افتادن، تهدید، اخراج و زندانی شدن قاضی محترم بود و بارها برای حمایت از قضاوت خود دست به انزوا زد و سه دلیل را بیان کرد.
عز بن عبدالسلام در اجرای احکام و مصالحه بین مردم سخت گیر بود و به حق و شرع به عنوان بدیل قانع نبود، هر چند یک تار مو باشد، و هر چقدر هم که خطرناک باشد. و این موضوع حتی برای سلطان، شاهزادگان و دستیارانش شرم آور بود. این تصویر مایه خستگی، به خطر افتادن، تهدید، اخراج و زندانی شدن قاضی محترم بود و بارها برای حمایت از قضاوت خود دست به انزوا زد و سه دلیل را بیان کرد.


===دلایل عزل او از قضاوت===
===دلایل عزل او از قضاوت===
خط ۲۸۳: خط ۲۸۲:
العز در کتاب احکام الاحکام فصلی از بدعت ها را خاتمه داد و آنها را تعریف کرد و گفت: بدعت کاری را انجام داد که در عصر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم معلوم نبود. آن را تقسیم کرد و حکم هر بخش را بیان کرد.
العز در کتاب احکام الاحکام فصلی از بدعت ها را خاتمه داد و آنها را تعریف کرد و گفت: بدعت کاری را انجام داد که در عصر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم معلوم نبود. آن را تقسیم کرد و حکم هر بخش را بیان کرد.


در حالی که سربازان ایستاده اند او را با صدای بلند صدا می کند، پس می گوید: «آقا این کار را کردم، این از زمان پدرم است.» گفت: «شما از کسانی هستید که بگو: (ما پدران خود را بر امتى یافتیم) پس سلطان حكم به لغو آن میخانه داد، باجى گفت: از شیخ پرسیدم كه وقتى از جانب سلطان آمد و خبر منتشر شد: «آقا، چطورى. شما؟" گفت: پسرم، من او را در آن عظمت دیدم، خواستم به او دشنام دهم که پیر نشود و به او آسیبی نرساند، گفتم: ای آقا، از او نمی ترسیدی؟ گفت: به خدا سوگند پسرم، من به حیثیت خدای تعالی استناد کردم، پس سلطان در برابر من تضعیف شد.
در حالی که سربازان ایستاده اند او را با صدای بلند صدا می کند، پس می گوید: «آقا این کار را کردم، این از زمان پدرم است.» گفت: «شما از کسانی هستید که بگو: (ما پدران خود را بر امتى یافتیم) پس سلطان حکم به لغو آن میخانه داد، باجى گفت: از شیخ پرسیدم که وقتى از جانب سلطان آمد و خبر منتشر شد: «آقا، چطورى. شما؟" گفت: پسرم، من او را در آن عظمت دیدم، خواستم به او دشنام دهم که پیر نشود و به او آسیبی نرساند، گفتم: ای آقا، از او نمی ترسیدی؟ گفت: به خدا سوگند پسرم، من به حیثیت خدای تعالی استناد کردم، پس سلطان در برابر من تضعیف شد.


==نصیحت حکام==
==نصیحت حکام==
خط ۲۹۵: خط ۲۹۴:
=تصوف=
=تصوف=


علما و نویسندگان و گردآورندگان قدیم و متجدد در وصف العز بن عبدالسلام به عرفان یا برائت او از او اختلاف زیادی داشتند و در این زمینه اقوال تقسیم شده است.صوفیان عصر او مانند ابوی الحسن شاذلی و شهاب الدین عمر سهروردی در مجالس آنها شرکت می کردند و کتب صوفیانه را می خواندند و برخی از آثار آنها را تمرین می کردند. ابن السبكى مى گوید: شیخ عزالدین از شیخ سهروردى پارچه عرفانى پوشید و از او گرفت و اظهار داشت كه در دست او رساله القشیرى را مى خواند، سپس ابن ال سابکی گفت: «شیخ عزالدین در عرفان برتری داشت و تألیفات او قاضی است.» بدین ترتیب سیوطی گفت: «او کرامات بسیار دارد و از شهاب سهروردی پارچه عارف بر تن کرده است. شعرانی می گوید: «شیخ عزالدین رضی الله عنه پس از ملاقات با شیخ ابوالحسن شاذلی و تحویل او به مردم می فرمود: یکی از بزرگترین گواه بر اینکه صوفیه. فرقه بر بزرگ‌ترین پایه‌ی دین نشسته است، آن چیزی است که کرامت و معجزه به دستشان می‌رسد و هیچ‌یک از آن‌ها برای فقیهی اتفاق نمی‌افتد، مگر اینکه راه آنها را آن‌طور که دیده می‌شود طی کند.» پیش از آن شیخ عزالدین ممکن است خداوند از او راضی بود، مردم را نکوهش می کرد و می گفت: «آیا ما راهی جز کتاب و سنت داریم؟» چون طعم آنها را چشید و زنجیر آهنین جزوه را برید، با تمام وجود شروع به تعریف و تمجید از آنها کرد. ستایش.»
علما و نویسندگان و گردآورندگان قدیم و متجدد در وصف العز بن عبدالسلام به عرفان یا برائت او از او اختلاف زیادی داشتند و در این زمینه اقوال تقسیم شده است.صوفیان عصر او مانند ابوی الحسن شاذلی و شهاب الدین عمر سهروردی در مجالس آنها شرکت می کردند و کتب صوفیانه را می خواندند و برخی از آثار آنها را تمرین می کردند. ابن السبکى مى گوید: شیخ عزالدین از شیخ سهروردى پارچه عرفانى پوشید و از او گرفت و اظهار داشت که در دست او رساله القشیرى را مى خواند، سپس ابن ال سابکی گفت: «شیخ عزالدین در عرفان برتری داشت و تألیفات او قاضی است.» بدین ترتیب سیوطی گفت: «او کرامات بسیار دارد و از شهاب سهروردی پارچه عارف بر تن کرده است. شعرانی می گوید: «شیخ عزالدین رضی الله عنه پس از ملاقات با شیخ ابوالحسن شاذلی و تحویل او به مردم می فرمود: یکی از بزرگترین گواه بر اینکه صوفیه. فرقه بر بزرگ‌ترین پایه‌ی دین نشسته است، آن چیزی است که کرامت و معجزه به دستشان می‌رسد و هیچ‌یک از آن‌ها برای فقیهی اتفاق نمی‌افتد، مگر اینکه راه آنها را آن‌طور که دیده می‌شود طی کند.» پیش از آن شیخ عزالدین ممکن است خداوند از او راضی بود، مردم را نکوهش می کرد و می گفت: «آیا ما راهی جز کتاب و سنت داریم؟» چون طعم آنها را چشید و زنجیر آهنین جزوه را برید، با تمام وجود شروع به تعریف و تمجید از آنها کرد. ستایش.»


نامه قشیری که گفته می شود العز بن عبدالسلام آن را خوانده است.
نامه قشیری که گفته می شود العز بن عبدالسلام آن را خوانده است.
خط ۳۰۷: خط ۳۰۶:
=اساتید=
=اساتید=


العز بن عبدالسلام از بزرگ ترین علمای دمشق و بغداد و قاهره کسب علم کرده است و ابن السبکی مهم ترین و مشهورترین شیوخ عز و تخصص آنان را ذکر کرده است، فخر الدین بن عساكر، اصول را نزد الشیخ سیف الدین الآمدی، حدیث از الحافظ أبی محمد القاسم بن الحافظ الكبیر أبی القاسم بن عساكر، وشیخ الشیوخ عبد اللطیف بن إسماعیل بن أبی سعد البغدادی، وعمر بن محمد بن طَبَرْزَد، وحنبل بن عبد اللطیف الرصافی، والقاضی عبد الصمد بن محمد الحرستانی، و بَرَكات بن إبراهیم الخُشُوعی»<ref>العز بن عبد السلام، محمد الزحیلی، ص56-57</ref>
العز بن عبدالسلام از بزرگ ترین علمای دمشق و بغداد و قاهره کسب علم کرده است و ابن السبکی مهم ترین و مشهورترین شیوخ عز و تخصص آنان را ذکر کرده است، فخر الدین بن عساکر، اصول را نزد الشیخ سیف الدین الآمدی، حدیث از الحافظ أبی محمد القاسم بن الحافظ الکبیر أبی القاسم بن عساکر، وشیخ الشیوخ عبد اللطیف بن إسماعیل بن أبی سعد البغدادی، وعمر بن محمد بن طَبَرْزَد، وحنبل بن عبد اللطیف الرصافی، والقاضی عبد الصمد بن محمد الحرستانی، و بَرَکات بن إبراهیم الخُشُوعی»<ref>العز بن عبد السلام، محمد الزحیلی، ص56-57</ref>


=شاگردانش=
=شاگردانش=
خط ۳۱۶: خط ۳۱۵:
تاج الدین بن بنت الأعز.
تاج الدین بن بنت الأعز.
أبو شامة المقدسی.
أبو شامة المقدسی.
عبد الرحمن بن إبراهیم الفزاری، المعروف بالفركاح.
عبد الرحمن بن إبراهیم الفزاری، المعروف بالفرکاح.
شهاب الدین القرافی.
شهاب الدین القرافی.
عبد الوهاب بن الحسین بن عبد الوهاب المهلّبی البَهْنسی.
عبد الوهاب بن الحسین بن عبد الوهاب المهلّبی البَهْنسی.
خط ۳۲۹: خط ۳۲۸:
تعبیر العز بن عبدالسلام: تلخیص تعبیر «اللحن و العیون لموردی» است.
تعبیر العز بن عبدالسلام: تلخیص تعبیر «اللحن و العیون لموردی» است.
اشاره به اختصار در برخی از انواع استعاره که گاه به اختصار استعاره قرآن خوانده می شود. ابن النقیب آن را در مقدمه تفسیر خود خلاصه کرده است که به نادرستی با عنوان «الفائل الجاهبه فی علوم القرآن و علم البیان» منسوب به ابن قیم جوزیه چاپ شده است. دکتر گفت. زکریا سعید علی: «آنچه با عنوان «فوائد الجاهب» یا «گنجینه عرفان» منسوب به امام ابن قیم جوزیه منتشر شد، در واقع مقدمه شیخ ابن النقیب در علوم بلاغت است. که آن را در برابر تفسیر بزرگ خود از قرآن قرار داده است، چنانکه سیوطی کتاب العز را با اضافات بر آن تلخیص کرده و آن را «استعاره ی شوالیه ها به استعاره ی قرآن» نامیده است. این کتاب جلال همراه با کتاب احکام او از همه مهم‌ترین کتاب‌ها محسوب می‌شود.
اشاره به اختصار در برخی از انواع استعاره که گاه به اختصار استعاره قرآن خوانده می شود. ابن النقیب آن را در مقدمه تفسیر خود خلاصه کرده است که به نادرستی با عنوان «الفائل الجاهبه فی علوم القرآن و علم البیان» منسوب به ابن قیم جوزیه چاپ شده است. دکتر گفت. زکریا سعید علی: «آنچه با عنوان «فوائد الجاهب» یا «گنجینه عرفان» منسوب به امام ابن قیم جوزیه منتشر شد، در واقع مقدمه شیخ ابن النقیب در علوم بلاغت است. که آن را در برابر تفسیر بزرگ خود از قرآن قرار داده است، چنانکه سیوطی کتاب العز را با اضافات بر آن تلخیص کرده و آن را «استعاره ی شوالیه ها به استعاره ی قرآن» نامیده است. این کتاب جلال همراه با کتاب احکام او از همه مهم‌ترین کتاب‌ها محسوب می‌شود.
امالی عزالدین بن عبدالسلام که شامل: الامالی در تفسیر برخی از آیات قرآن کریم، امالی در توضیح برخی از احادیث منتخب و الامالی در بحث برخی مسائل فقهی است.تفسیر القرآن الكریم.
امالی عزالدین بن عبدالسلام که شامل: الامالی در تفسیر برخی از آیات قرآن کریم، امالی در توضیح برخی از احادیث منتخب و الامالی در بحث برخی مسائل فقهی است.تفسیر القرآن الکریم.


==الحدیث والسیرة والأخبار==
==الحدیث والسیرة والأخبار==
خط ۳۳۸: خط ۳۳۷:
بدایة السول فی تفضیل الرسول: ساق فیه العز اثنین وثلاثین وجهاً لتفضیل النبی محمد، «وهی تعداد الخصائص التی خصه الله بها».
بدایة السول فی تفضیل الرسول: ساق فیه العز اثنین وثلاثین وجهاً لتفضیل النبی محمد، «وهی تعداد الخصائص التی خصه الله بها».
قصة وفاة النبی ﷺ.
قصة وفاة النبی ﷺ.
ترغیب أهل الإسلام فی سكنى الشام: وفیها بیان فضل الشام والترغیب بالسكن فیها.
ترغیب أهل الإسلام فی سکنى الشام: وفیها بیان فضل الشام والترغیب بالسکن فیها.
مجلس ذم الحشیشیة.
مجلس ذم الحشیشیة.
الإیمان والعقیدة وعلم التوحید
الإیمان والعقیدة وعلم التوحید
كان العز بن عبد السلام یعتقد بعقیدة الأشاعرة من أهل السنة والجماعة، وكان من المدافعین عنها الواقفین فی وجه الفرق المخالفة لها، وقد خصص بعض الرسائل فی بیان الإیمان والعقیدة، منها:
کان العز بن عبد السلام یعتقد بعقیدة الأشاعرة من أهل السنة والجماعة، وکان من المدافعین عنها الواقفین فی وجه الفرق المخالفة لها، وقد خصص بعض الرسائل فی بیان الإیمان والعقیدة، منها:


رسالة فی علم التوحید.
رسالة فی علم التوحید.
الملحة فی اعتقاد أهل الحق، و همچنین به نام: "رسالة فی العقیدة" یا "الاعتقاد". که در رد حنابله که متعرض أبو الحسن الأشعری در موضوع صفات الله تعالى  
الملحة فی اعتقاد أهل الحق، و همچنین به نام: "رسالة فی العقیدة" یا "الاعتقاد". که در رد حنابله که متعرض أبو الحسن الأشعری در موضوع صفات الله تعالى  
الفرق بین الإسلام والإیمان: وهی جواب لسؤال، لذلك ورد بعضها فی "الفتاوى الموصلیة" وتكلم العز فیها عن زیادة الإیمان ونقصه، وهو رأی جمهور أهل السنة والجماعة.
الفرق بین الإسلام والإیمان: وهی جواب لسؤال، لذلک ورد بعضها فی "الفتاوى الموصلیة" وتکلم العز فیها عن زیادة الإیمان ونقصه، وهو رأی جمهور أهل السنة والجماعة.
نبذة مفیدة فی الرد على القائل بخلق القرآن.
نبذة مفیدة فی الرد على القائل بخلق القرآن.
وصیة الشیخ عز الدین بن عبد السلام إلى ربه الملك العلام: وهی رسالة صغیرة فی العقیدة.
وصیة الشیخ عز الدین بن عبد السلام إلى ربه الملک العلام: وهی رسالة صغیرة فی العقیدة.
أحوال الناس یوم القیامة وذكر الخاسرین والرابحین منهم: وهی رسالة من ستین صفحة فی العقیدة والزهد وفضائل الأعمال والتربیة.
أحوال الناس یوم القیامة وذکر الخاسرین والرابحین منهم: وهی رسالة من ستین صفحة فی العقیدة والزهد وفضائل الأعمال والتربیة.


==الفقه والفتاوى==
==الفقه والفتاوى==


الغایة فی اختصار النهایة: وهو كتاب كبیر یقع فی خمس مجلدات كبیرة، اختصر فیه أشهر كتب الفقه الشافعی المسمى "المذهب" وعنوانه "نهایة المطلب فی درایة المذهب" لإمام الحرمین الجوینی الذی یقع فی 27 مجلداً، وقام إمام الحرمین نفسه باختصار كتابه باسم "المعتصر"، وجاء العز فاختصر المختصر.
الغایة فی اختصار النهایة: وهو کتاب کبیر یقع فی خمس مجلدات کبیرة، اختصر فیه أشهر کتب الفقه الشافعی المسمى "المذهب" وعنوانه "نهایة المطلب فی درایة المذهب" لإمام الحرمین الجوینی الذی یقع فی 27 مجلداً، وقام إمام الحرمین نفسه باختصار کتابه باسم "المعتصر"، وجاء العز فاختصر المختصر.
الجمع بین الحاوی والنهایة: ولعله لم یُكمل، وهو كتاب یجمع بین كتابین یوصفان بأنهما أعظم كتابین فی الفقه الشافعی، الأول: "الحاوی أو الحاوی الكبیر" لأبی الحسن الماوردی، ویقع فی أربع وعشرین مجلداً، والثانی: "نهایة المطلب فی درایة المذهب" لإمام الحرمین الجوینی، وهما أهم كتب الفقه الشافعی وأكثرهما توسعاً فی المذهب.
الجمع بین الحاوی والنهایة: ولعله لم یُکمل، وهو کتاب یجمع بین کتابین یوصفان بأنهما أعظم کتابین فی الفقه الشافعی، الأول: "الحاوی أو الحاوی الکبیر" لأبی الحسن الماوردی، ویقع فی أربع وعشرین مجلداً، والثانی: "نهایة المطلب فی درایة المذهب" لإمام الحرمین الجوینی، وهما أهم کتب الفقه الشافعی وأکثرهما توسعاً فی المذهب.
أحكام الجهاد وفضائله: وهو رسالة فی الجهاد وأحكامه وفضائله.
أحکام الجهاد وفضائله: وهو رسالة فی الجهاد وأحکامه وفضائله.
مقاصد الصلاة: وهی رسالة صغیرة عن «فضل الصلاة، وبیان شرفها، وأنها أفضل العبادات بعد الإیمان بالله تعالى».
مقاصد الصلاة: وهی رسالة صغیرة عن «فضل الصلاة، وبیان شرفها، وأنها أفضل العبادات بعد الإیمان بالله تعالى».
مقاصد الصوم
مقاصد الصوم
مناسك الحج:  
مناسک الحج:  
صلاة الرغائب:  
صلاة الرغائب:  
الفتاوى الموصلیة:  
الفتاوى الموصلیة:  
خط ۳۶۴: خط ۳۶۳:
==أصول الفقه==
==أصول الفقه==


كتاب "الإشارة إلى الإیجاز"  «وهما شاهدان على إمامة العز وعظیم منزلته فی علوم الشریعة».
کتاب "الإشارة إلى الإیجاز"  «وهما شاهدان على إمامة العز وعظیم منزلته فی علوم الشریعة».
القواعد الصغرى:  
القواعد الصغرى:  
الإمام فی بیان أدلة الأحكام:  
الإمام فی بیان أدلة الأحکام:  


==الزهد والتصوف والتربیة والأخلاق وفضائل الأعمال==
==الزهد والتصوف والتربیة والأخلاق وفضائل الأعمال==
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۸۸۶

ویرایش