۱۶۰
ویرایش
Bageri1334 (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Bageri1334 (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۸۴: | خط ۸۴: | ||
با توجه به گزارش هايي که از موسي رسيده ميتوان گفت وي در آغاز چندان با عقيده بني هاشم و اهل بيت درباره خلافت آشنا نبوده چنانکه به گفته خود وقتي ترديد مردي ثقفي را درباره نمازخواندن شيخين بر فاطمه زهرا (س)شنيده او را نزد پدرش سب کرده و کافر دانسته ولي عبدالله محض او را ازاينکار نهي کرده و رفتار مرد ثقفي را قابل توجيه دانسته زيرا رفتار شيخين با فاطمه بسيار بزرگ بوده و اضافه کرده که آنها براي قطعي کردن امر خلافت حتي پس از سه روز نتوانستند بر پيامبر خدا نيز نماز بگذارند و جنازه آن حضرت سه روز برزمين باقي بود. گويا موسي پس از اين ماجرا، از پدرش پيروي کردن از حضرت فاطمه در برخورد با شيخين و تبري از آنها را گزارش کرده و خود نيز به آن معتقد شده است. | با توجه به گزارش هايي که از موسي رسيده ميتوان گفت وي در آغاز چندان با عقيده بني هاشم و اهل بيت درباره خلافت آشنا نبوده چنانکه به گفته خود وقتي ترديد مردي ثقفي را درباره نمازخواندن شيخين بر فاطمه زهرا (س)شنيده او را نزد پدرش سب کرده و کافر دانسته ولي عبدالله محض او را ازاينکار نهي کرده و رفتار مرد ثقفي را قابل توجيه دانسته زيرا رفتار شيخين با فاطمه بسيار بزرگ بوده و اضافه کرده که آنها براي قطعي کردن امر خلافت حتي پس از سه روز نتوانستند بر پيامبر خدا نيز نماز بگذارند و جنازه آن حضرت سه روز برزمين باقي بود. گويا موسي پس از اين ماجرا، از پدرش پيروي کردن از حضرت فاطمه در برخورد با شيخين و تبري از آنها را گزارش کرده و خود نيز به آن معتقد شده است. | ||
موسي در زمان آغاز قيام حسنيان سن و سال چنداني نداشت چنانکه او را يک کودک ميخواندند در عين حال به خاطراينکه کوچکترين پسر عبدالله محض و عصاي دست او بود به محافل مختلفي که پدرش در آن رفت و آمد داشت راه مييافت. از جمله اين محافل جلسات متعددي است که عبدالله محض در تلاش براي جلب نظر امام صادق(ع) در آنها شرکت داشت و امام در آخرين جلسه پس از نا اميد کردن عبدالله از همراهي با او، سرنوشت قيام محمد و کشته شدنش را دقيقا بيان کرده و از همراهي موسي با برادرش سخن گفته و در آخرموسي را توصيه به پناه بردن و عذرخواهي از عباسيان فرموده است. | موسي در زمان آغاز قيام حسنيان سن و سال چنداني نداشت چنانکه او را يک کودک ميخواندند در عين حال به خاطراينکه کوچکترين پسر عبدالله محض و عصاي دست او بود به محافل مختلفي که پدرش در آن رفت و آمد داشت راه مييافت. از جمله اين محافل جلسات متعددي است که عبدالله محض در تلاش براي جلب نظر امام صادق(ع) در آنها شرکت داشت و امام در آخرين جلسه پس از نا اميد کردن عبدالله از همراهي با او، سرنوشت قيام محمد و کشته شدنش را دقيقا بيان کرده و از همراهي موسي با برادرش سخن گفته و در آخرموسي را توصيه به پناه بردن و عذرخواهي از عباسيان فرموده است. | ||
اما موسي به راه پدر خود رفت و به همراه وي دستگير شد هنگاميکه در ربذه آل حسن را براي رفتن به هاشميه نگهداشته بودند. منصور از آنها خواست تا يکي از خود را داوطلبانه دراختيارش بگذارند و بدانند که ديگر هرگز به نزدشان باز نمي گردد. پسربرادران عبدالله هرکدام براياينکار داوطلب ميشدند اما عبدالله گفت حاضر نيستم برادرانم داغ فرزندانشان را بچشند به همين جهت موسي را نزد منصور فرستاد. منصور که بسيار خشمگين بود فرمان داد تا او را تازيانه بسياري زندند که برخي هزار تازيانه گويند موسي خود ميگويد از شدتاين ضربات از هوش رفته موسي ميگويد وقتي به هوش آمدم منصور مرا به نزد خود خواند و دليلاين شکنجه خود را آتشفشان خشمي دانست که نتوانسته بود همه آن را بازگرداند و در ادامه او را تهديد کرد که اگر فديه زندگي اش را ندهد او را بکشد. پس ازاينکه موسي دراين ديدار خود را نسبت به اقدامات خاندانش بي طرف دانست منصور از او خواست تا برادرانش محمد و ابراهيم را زند او بياورد اما موسي حضور و تعقيب جاسوسان منصور را مانع از اعتماد و نزديک شدن برادرانش به خود دانست و به همين دليل منصور نيزبه والي حجاز فرمان دارد تا او را تعقيب نکند. مدتي گذشت تااينکه با گزارش حاکم مدينه که به موسي مظنون بود دوباره تحت تعقيب قرار گرفت. براساس گزارشي که طبري نقل کرده موسي دراين مقطع دوباره دستگير شد و به زندان افتاد ودر زندان هاشميه همراه خاندانش بود. | اما موسي به راه پدر خود رفت و به همراه وي دستگير شد هنگاميکه در ربذه آل حسن را براي رفتن به هاشميه نگهداشته بودند. منصور از آنها خواست تا يکي از خود را داوطلبانه دراختيارش بگذارند و بدانند که ديگر هرگز به نزدشان باز نمي گردد. پسربرادران عبدالله هرکدام براياينکار داوطلب ميشدند اما عبدالله گفت حاضر نيستم برادرانم داغ فرزندانشان را بچشند به همين جهت موسي را نزد منصور فرستاد. منصور که بسيار خشمگين بود فرمان داد تا او را تازيانه بسياري زندند که برخي هزار تازيانه گويند موسي خود ميگويد از شدتاين ضربات از هوش رفته موسي ميگويد وقتي به هوش آمدم منصور مرا به نزد خود خواند و دليلاين شکنجه خود را آتشفشان خشمي دانست که نتوانسته بود همه آن را بازگرداند و در ادامه او را تهديد کرد که اگر فديه زندگي اش را ندهد او را بکشد. پس ازاينکه موسي دراين ديدار خود را نسبت به اقدامات خاندانش بي طرف دانست منصور از او خواست تا برادرانش محمد و ابراهيم را زند او بياورد اما موسي حضور و تعقيب جاسوسان منصور را مانع از اعتماد و نزديک شدن برادرانش به خود دانست و به همين دليل منصور نيزبه والي حجاز فرمان دارد تا او را تعقيب نکند. مدتي گذشت تااينکه با گزارش حاکم مدينه که به موسي مظنون بود دوباره تحت تعقيب قرار گرفت.<ref>تاريخالطبري، ج7، ص:544؛مقاتل الطالبيين، أبو الفرج الأصفهاني ، ص:335</ref> براساس گزارشي که طبري نقل کرده موسي دراين مقطع دوباره دستگير شد و به زندان افتاد ودر زندان هاشميه همراه خاندانش بود.<ref>تاريخالطبري، ج7، ص:544</ref> | ||
موسي ميگويد من کوچکترين فرزندان هند براي عبدالله محض بودم و او با من بسيار مهربان بود به همين دليل به منصور پيام داد که من ميخواهم طي نامهاي به محمد و ابراهيم از آنها بخواهم تا تسليم شوند او در منصور موافقت کرد و در نامهاي که برايشان نوشت از آنها خواست که بيايند ولي به من گفت که به آنان بگو نزد من نيايند. موسي بااين بهانه از زندان خارج شد اما پس از مدتي که حاکم مدينه نتيجهاي ازاين زنداني نديد وي را به زندان بازگرداند. | موسي ميگويد من کوچکترين فرزندان هند براي عبدالله محض بودم و او با من بسيار مهربان بود به همين دليل به منصور پيام داد که من ميخواهم طي نامهاي به محمد و ابراهيم از آنها بخواهم تا تسليم شوند او در منصور موافقت کرد و در نامهاي که برايشان نوشت از آنها خواست که بيايند ولي به من گفت که به آنان بگو نزد من نيايند. موسي بااين بهانه از زندان خارج شد اما پس از مدتي که حاکم مدينه نتيجهاي ازاين زنداني نديد وي را به زندان بازگرداند. <ref>تاريخ الطبري، ج7، ص:544</ref> اما به گزارشي ديگر موسي به فرمان برادرش به شام براي دعوت به قيام فرار کرد.<ref>مقاتل الطالبيين، أبو الفرج الأصفهاني ، ص:335</ref> | ||
دربارهاينکه آيا موسي پيش از قيام از مدينه خارج شد يا به هنگام قيام در مدينه بود و يا به هنگام قيام در شام بود، گزارش ها مختلف است. | دربارهاينکه آيا موسي پيش از قيام از مدينه خارج شد يا به هنگام قيام در مدينه بود و يا به هنگام قيام در شام بود، گزارش ها مختلف است.<ref>مقاتل الطالبيين، أبو الفرج الأصفهاني ، ص:334 عمدة الطالب، ابن عنبة ، ص:102 ؛ تاريخ مدينة دمشق ؛ ج60 ؛ ص443</ref> | ||
بنابر گزارشي که در کافي نقل شده، موسي سومين نفر بود که با برادرش بيعت کرد و رفتار بي ادبانه و توهين آميز محمد با امام صادق و اسماعيل بن عبدالله جعفري را گزارش کرده است. | بنابر گزارشي که در کافي نقل شده، موسي سومين نفر بود که با برادرش بيعت کرد و رفتار بي ادبانه و توهين آميز محمد با امام صادق و اسماعيل بن عبدالله جعفري را گزارش کرده است. <ref>الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 362</ref> وي پس از شکست قيام برادرش محمد در مدينه و قتل وي نزد رهبر ديگر قيام يعني ابراهيم در بصره رفت و پس از شکست و شهادت او مدتي نزد پسر برادرش اشتر عبدالله بن محمد بن عبدالله در سند بود تااينکه او نيز به شهادت رسيد. پس ازاين او که از آوارگي و فراري بودن به تنگ آمده بود به مکه <ref>الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 365</ref> نزد مهدي عباسي وليعهد منصور آمد و خود را پس از امان گرفتن به او معرفي کرد گفت ، مهدي عباسي نيز پس ازاينکه راستي ادعايش توسط خاندان طالبي تاييد شد او را آزاد کرد.<ref>الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 365عمدة الطالب، ابن عنبة ، ص:102</ref> | ||
او سعايت حسن بن زيد را عامل اصلي خشم منصور بر حسنيان مي دانست و از خدا ميخواست انتقامشان را از وي بگيرد. | او سعايت حسن بن زيد را عامل اصلي خشم منصور بر حسنيان مي دانست و از خدا ميخواست انتقامشان را از وي بگيرد. <ref>الكامل في التاريخ، ابن الأثير ، ج5، ص:514</ref> | ||
بنا به گزارشي وي در بازگشت از شام به بصره رفت و با خيانت يکي از همراهانش توسط حاکم بصره محمد بن سليمان دستگير شد. حاکم دايي او بود ولي از بيم منصور او را نزد خليفه فرستاد. پس ازاينکه منصور دوباره به موسي دست يافت دستور داد تا بر او پانصد ضربه تازيانه زدند. بردباري موسي که بدون هيچ سخن و ناآرامي ضربههاي تازيانه را تحمل مي کرد، شگفتي منصور را برانگيخت و گفت به دزدان وجنايتکاران در تحمل شکنجه حق ميدهم ولياين جوان که تا به حال خورشيد بر او نتابيده چگونه صبرکرد؟ | بنا به گزارشي وي در بازگشت از شام به بصره رفت و با خيانت يکي از همراهانش توسط حاکم بصره محمد بن سليمان دستگير شد. حاکم دايي او بود ولي از بيم منصور او را نزد خليفه فرستاد. پس ازاينکه منصور دوباره به موسي دست يافت دستور داد تا بر او پانصد ضربه تازيانه زدند. بردباري موسي که بدون هيچ سخن و ناآرامي ضربههاي تازيانه را تحمل مي کرد، شگفتي منصور را برانگيخت و گفت به دزدان وجنايتکاران در تحمل شکنجه حق ميدهم ولياين جوان که تا به حال خورشيد بر او نتابيده چگونه صبرکرد؟ | ||
موسي گفتاي امير مومنان اگر اهل باطل بر باطلشان صبر ميکنند پس ما شايسته تريم که در حق بردبار باشيم. | موسي گفتاي امير مومنان اگر اهل باطل بر باطلشان صبر ميکنند پس ما شايسته تريم که در حق بردبار باشيم. | ||
ربيع حاجب منصور که سخنان موسي را شنيد به او گفت : من پيش ازاين تو را از نجيبان خاندانت ميدانستم اما بر خلاف آنچه ميدانستم ميبينم که در برابر دشمنت دوست داري که بيشتر شکنجه شوي و آزار بيني. موسي در پاسخ به او گفت : ما ازکساني هستيم که شدت روزگار بر صبوري و استحکام آنان ميافزايد. | ربيع حاجب منصور که سخنان موسي را شنيد به او گفت : من پيش ازاين تو را از نجيبان خاندانت ميدانستم اما بر خلاف آنچه ميدانستم ميبينم که در برابر دشمنت دوست داري که بيشتر شکنجه شوي و آزار بيني. موسي در پاسخ به او گفت : ما ازکساني هستيم که شدت روزگار بر صبوري و استحکام آنان ميافزايد.<ref>شرح الأخبار، القاضي نعمان ، ج3، ص:327؛ مقاتل الطالبيين، أبو الفرج الأصفهاني ، ص:336</ref> | ||
در حاليکه ابو الفرج احتمال داده که موسي تا دوره مهدي عباسي در زندان بود يااينکه پس دومين بار که بدست منصور افتاده بود فراري شد و ديگر او را نيافتند. با توجه به گزارش مورخاني چون طبري و ابن عساکر بايد گفت او پس از دومين شکنجه به فرمان منصور، يک روز پيش از قيام محمد به سوي هاشميه اعزام شد و در راه زندان هاشميه با کمک گروهي از ياران پسر برادرش محمد نفس زکيه به سرکردگي ابن خضير از چنگال ماموران رها شد و پس از همراهي با محمد و ابراهيم و عبدالله بن محمد (در سند) و تحمل آوارگي و دربدري در سفر حج مهدي عباسي از او امان گرفت و به زندگي طبيعي بازگشت و در بغداد ساکن شد. اين احتمال سوم با در نظر گرفتن گزارشهاي متعددي است که از ادامه زندگي موسي وجود دارد. | در حاليکه ابو الفرج احتمال داده که موسي تا دوره مهدي عباسي در زندان بود يااينکه پس دومين بار که بدست منصور افتاده بود فراري شد و ديگر او را نيافتند. با توجه به گزارش مورخاني چون طبري و ابن عساکر بايد گفت او پس از دومين شکنجه به فرمان منصور، يک روز پيش از قيام محمد به سوي هاشميه اعزام شد و در راه زندان هاشميه با کمک گروهي از ياران پسر برادرش محمد نفس زکيه به سرکردگي ابن خضير از چنگال ماموران رها شد <ref>تاريخ الطبري، ج7، ص:558تاريخ مدينة دمشق، ج60، ص: 444</ref> و پس از همراهي با محمد و ابراهيم و عبدالله بن محمد (در سند) و تحمل آوارگي و دربدري در سفر حج مهدي عباسي از او امان گرفت و به زندگي طبيعي بازگشت و در بغداد ساکن شد. اين احتمال سوم با در نظر گرفتن گزارشهاي متعددي است که از ادامه زندگي موسي وجود دارد. | ||
موسي تا زمان هارون عباسي در بغداد زندگي کرد . جايگاه موسي و وجهه او رقيبان را به توطئه ضدش وا ميداشت از جمله عبدالله بن مصعب زبيري که پس از سوگندي که موسي به او القا کرد بطور ناگهاني از دنيا رفت و رسوا شد. آنچنان که پس از دفن، بلافاصله جسد زبيري در حاليکه به شدت بوي تعفن ميداد از قبر بيرون زد واين مساله بار ديگر تکرار شد تاايکه در بار سوم تختههاي ساج را بر بالاي جسد گذاشته و سپس خاک را روي آن ريختند تااينکه دفن شد. نظيراين حادثه در مورد يحيي بن عبدالله محض نيز نقل شده که به احتمال خطاست و اين ماجرا درباره موسي بن عبدالله صحيح تر به نظر مي رسد. | موسي تا زمان هارون عباسي در بغداد زندگي کرد <ref>تاريخ بغداد ؛ ج13 ؛ ص27.</ref> جايگاه موسي و وجهه او رقيبان را به توطئه ضدش وا ميداشت از جمله عبدالله بن مصعب زبيري که پس از سوگندي که موسي به او القا کرد بطور ناگهاني از دنيا رفت و رسوا شد. آنچنان که پس از دفن، بلافاصله جسد زبيري در حاليکه به شدت بوي تعفن ميداد از قبر بيرون زد واين مساله بار ديگر تکرار شد تاايکه در بار سوم تختههاي ساج را بر بالاي جسد گذاشته و سپس خاک را روي آن ريختند تااينکه دفن شد.<ref>مروج الذهب، ج3، ص:341؛ شرح مقامات الحريري، ج1، ص: 293؛</ref> نظيراين حادثه در مورد يحيي بن عبدالله محض نيز نقل شده که به احتمال خطاست و اين ماجرا درباره موسي بن عبدالله صحيح تر به نظر مي رسد.<ref>تاريخ اليعقوبى، ج2، ص:408</ref> | ||
==3.1.1فرزندان موسي بن عبدالله== | ==3.1.1فرزندان موسي بن عبدالله== | ||
نسل بسياري از موسي بن عبدالله محض باقي ماند و او بيشترين نسل را در فرزندان عبدالله داشت. | نسل بسياري از موسي بن عبدالله محض باقي ماند و او بيشترين نسل را در فرزندان عبدالله داشت.<ref>الشجرة المباركة، الفخر الرازي 20</ref> | ||
موسى بن عبد اللّه دوازده فرزند داشت که نه تاي آن دختر بودند: زينب همسر محمد بن جعفر بن ابراهيم الجعفري؛ و فاطمة و ام كلثومکه همسر پسر برادر منصور شد و رقية که جايگاه والايي داشت همسر اسماعيل بن جعفر نواده جعفر بن ابيطالب، و خديجة و صفية و ام الحسن که مادرشان طليحه بود و مليكة همسر پسر عمويش، و سه پسر به نامهاي محمد که فرزندي از او نماند و ابراهيم، و عبد اللّه بودند . | موسى بن عبد اللّه دوازده فرزند داشت که نه تاي آن دختر بودند: زينب همسر محمد بن جعفر بن ابراهيم الجعفري؛ و فاطمة و ام كلثومکه همسر پسر برادر منصور شد و رقية که جايگاه والايي داشت همسر اسماعيل بن جعفر نواده جعفر بن ابيطالب، و خديجة و صفية و ام الحسن که مادرشان طليحه بود و مليكة همسر پسر عمويش، و سه پسر به نامهاي محمد که فرزندي از او نماند و ابراهيم، و عبد اللّه بودند . | ||
به نقلي پس از در گذشت امام رضا(ع) مامون از عبدالله دعوت کرد تا جانشين آن حضرت شود ولي او متواري شد و اين پيشنهاد را نپذيرفت | به نقلي پس از در گذشت امام رضا(ع) مامون از عبدالله دعوت کرد تا جانشين آن حضرت شود ولي او متواري شد و اين پيشنهاد را نپذيرفت |
ویرایش