confirmed
۳٬۹۰۲
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'عبد ' به 'عبد') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
'''ابوعلی رودباری'''، نامش احمد و پدر وی محمّد بن ابوالقاسم است. | '''ابوعلی رودباری'''، نامش احمد و پدر وی محمّد بن ابوالقاسم است. | ||
=زندگی نامه= | =زندگی نامه= | ||
وی اصالتاً اهل رودبار [[اصفهان]] بوده و در [[بغداد]] بزرگ شده است. نسب وی را به امرای ساسانی می رسانند.درباره زمان تولد او اطلاعاتی در دست نیست. او در [[مصر]] مقیم شد و در همان جا میان سالهای 320 تا 323 درگذشت. | وی اصالتاً اهل رودبار [[اصفهان]] بوده و در [[بغداد]] بزرگ شده است. نسب وی را به امرای ساسانی می رسانند.درباره زمان تولد او اطلاعاتی در دست نیست. او در [[مصر]] مقیم شد و در همان جا میان سالهای 320 تا 323 درگذشت<ref>دکتر مهدی دهباشی و دکتر علی اصغر میرباقری فرد (۱۳۹۴). تاریخ تصوف (جلد اول) سیر تطور عرفان اسلامی از آغاز تا قرن ششم هجری. سمت. صص. ۱۱۳</ref> | ||
=درباره ابوعلی= | =درباره ابوعلی= | ||
زین العابدین شیروانی ملقّب به مستعلیشاه در بستان السّیاحه ذکر میکند که: «... و دیگر رودبار اصفهان در کنار زنده رود … جایی خوش و هوایی دلکش و ابوعلی که یکی از مشایخ سلسله علیّه است از همین رودبار بوده. فقیر امسال به زیارت آن بزرگوار موفّق شده در آن قریه که مدفونست مشهور به ده بوعلی است.» | زین العابدین شیروانی ملقّب به مستعلیشاه در بستان السّیاحه ذکر میکند که: «... و دیگر رودبار اصفهان در کنار زنده رود … جایی خوش و هوایی دلکش و ابوعلی که یکی از مشایخ سلسله علیّه است از همین رودبار بوده. فقیر امسال به زیارت آن بزرگوار موفّق شده در آن قریه که مدفونست مشهور به ده بوعلی است.»<ref>زین العابدین شیروانی ملقّب به مستعلیشاه، بستان السّیاحه، چاپ دوم، نسخه سنگی، چاپ بمبئی، ص 299</ref> | ||
=اساتید= | =اساتید= | ||
استادان او در علمِ ادب ثعلب، در حدیث ابراهیم الجری، در [[فقه]] ابوالعبّاس بن سریج و در تصوف جنید بغدادی و ابوالعباس مسروق بودند. | استادان او در علمِ ادب ثعلب، در حدیث ابراهیم الجری، در [[فقه]] ابوالعبّاس بن سریج و در [[تصوف]] [[جنید بغدادی]] و [[ابوالعباس مسروق]] بودند. | ||
ابوعلی با بسیاری از مشایخ روزگار خود مانند [[جنید بغدادی]]، ابوحمزه بغدادی، ابوعبدالله جلاء، [[ابو الحسین نوری|ابوالحسین نوری]] و بنداز صیرفی، ابوالحسن سیوطی، ابوبکر بن ابی سعدان و ابوالقاسم رازی مصاحبت داشت. | ابوعلی با بسیاری از مشایخ روزگار خود مانند [[جنید بغدادی]]، ابوحمزه بغدادی، ابوعبدالله جلاء، [[ابو الحسین نوری|ابوالحسین نوری]] و بنداز صیرفی، ابوالحسن سیوطی، ابوبکر بن ابی سعدان و ابوالقاسم رازی مصاحبت داشت. | ||
در تذکرهها و کتب عرفانی، آنجا که شرح مختصری از زندگی ابوعلی رودباری آورده شده است، وی را جزء صاحبان ریاست و وزارت و دارای فنّ دبیری معرّفی نمودهاند. خواجه عبدالله انصاری در طبقات الصوفیه و به تبعیت از وی جامی در نفحات الانس وی را از طبقهٔ رابعه (چهارم) میدانند که منظور طبقات مصطلح اهل سیر است که عبارتند از: طبقه اوّل: اصحاب، طبقه دوم: تابعین، طبقه سوم: اتباع تابعین، طبقه چهارم: دیگران | در تذکرهها و کتب عرفانی، آنجا که شرح مختصری از زندگی ابوعلی رودباری آورده شده است، وی را جزء صاحبان ریاست و وزارت و دارای فنّ دبیری معرّفی نمودهاند. خواجه عبدالله انصاری در طبقات الصوفیه و به تبعیت از وی جامی در نفحات الانس وی را از طبقهٔ رابعه (چهارم) میدانند که منظور طبقات مصطلح اهل سیر است که عبارتند از: طبقه اوّل: اصحاب، طبقه دوم: تابعین، طبقه سوم: اتباع تابعین، طبقه چهارم: دیگران | ||
رودباری با بسیاری از مشایخ وقت صحبت داشته است؛ از جمله ابوالحسن نوری و ابوحمزه خراسانی و ابوحجره محمّد بن ابراهیم بغدادی و ابوبکر قطیفی و ابوعمرو دمشقی. تربیت کلّی و کمال معنوی وی توسّط جنید بغدادی صورت گرفت. ابوعلی رودباری و از طرف جنید به جانشینی وی انتخاب گردید. رودباری مدّتی در بغداد به هدایت و ارشاد عباد مشغول و آخر عمر به مصر عزیمت نمود و در آن سرزمین بین سنوات سیصد و بیست تا سیصد و بیست و سه درگذشت. مدت قطبیت وی حدود بیست و چهار سال بوده است. ابوعلی رودباری مرشد معنوی ابوعلی کاتب بود و وی را به عنوان جانشین و قطب بعد از خود انتخاب نمود. | رودباری با بسیاری از مشایخ وقت صحبت داشته است؛ از جمله ابوالحسن نوری و ابوحمزه خراسانی و ابوحجره محمّد بن ابراهیم بغدادی و ابوبکر قطیفی و ابوعمرو دمشقی. تربیت کلّی و کمال معنوی وی توسّط جنید بغدادی صورت گرفت. ابوعلی رودباری و از طرف جنید به جانشینی وی انتخاب گردید. رودباری مدّتی در بغداد به هدایت و ارشاد عباد مشغول و آخر عمر به مصر عزیمت نمود و در آن سرزمین بین سنوات سیصد و بیست تا سیصد و بیست و سه درگذشت. مدت قطبیت وی حدود بیست و چهار سال بوده است. ابوعلی رودباری مرشد معنوی ابوعلی کاتب بود و وی را به عنوان جانشین و قطب بعد از خود انتخاب نمود<ref>سلطانی گنابادی، حاج میرزا باقر، چاپ پنجم، انتشارات حقیقت، تهران: 1383، ص 116. با اندکی ویرایش</ref> | ||
دراویش سلسلهٔ نعمتاللهی، ابوعلی رودباری را قطب دوم سلسله نعمتاللهی بعد از غیبت کبرای [[امام دوازدهم]] میدانند. | دراویش سلسلهٔ نعمتاللهی، ابوعلی رودباری را قطب دوم سلسله نعمتاللهی بعد از غیبت کبرای [[امام دوازدهم]] میدانند. | ||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
علی بن عثمان جلّابی هجویری در کشف المحجوب در ذکر احوال ابوعلی رودباری چنین گفته است: | علی بن عثمان جلّابی هجویری در کشف المحجوب در ذکر احوال ابوعلی رودباری چنین گفته است: | ||
«و مِنهم: شیخ محمود و معدن جود ابوعلی احمد بن محمد بن القاسم الروّدباری رضی اللهّ عنه. از جوانمردان متصوّفه بود و سرهنگان ایشان و از ابنای ملوک بود. اندر فنون معاملات شأنی عظیم داشت؛ و وی را آیات و مناقب بسیار است و کلام لطیف اندر دقایق این طریقت از وی میآید که گفت: «المُریدُ لایُریدُ لِنَفْسِهِ إلاّ ما أرادَ اللهُّ لَهُ و المرادُ لایریدُ مِنَ الکَوْنَیْن شَیئاً غَیْره.» .» | «و مِنهم: شیخ محمود و معدن جود ابوعلی احمد بن محمد بن القاسم الروّدباری رضی اللهّ عنه. از جوانمردان متصوّفه بود و سرهنگان ایشان و از ابنای ملوک بود. اندر فنون معاملات شأنی عظیم داشت؛ و وی را آیات و مناقب بسیار است و کلام لطیف اندر دقایق این طریقت از وی میآید که گفت: «المُریدُ لایُریدُ لِنَفْسِهِ إلاّ ما أرادَ اللهُّ لَهُ و المرادُ لایریدُ مِنَ الکَوْنَیْن شَیئاً غَیْره.» .»<ref>علی بن عثمان جلّابی هجویری، کشف المحجوب، به کوشش: فریدون آسیابی عشقی زنجانی، ناشر، جا: تا، صص 99-98</ref> | ||
خواجه عبدالله انصاری در طبقات الصوفیه در شرح احوال ابوعلی رودباری چنین گفته است: | خواجه عبدالله انصاری در طبقات الصوفیه در شرح احوال ابوعلی رودباری چنین گفته است: | ||
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
و بوعلی رودباری گفته: والاهم قبل اعمالهم و عاداهم قبل اعمالهم ثم جازاهم باعمالهم. | و بوعلی رودباری گفته: والاهم قبل اعمالهم و عاداهم قبل اعمالهم ثم جازاهم باعمالهم. | ||
شیخ الاسلام گفت: که کلّ این علم همه اینست و خلق غافلاند ازین، خلق مشغول به پوستاند، مغزی باید یعنی حقیقتی؛ و هم وی گفته: حجب الخلق بالخلق و انفرد الحق بالحق بلاخلق… .» | شیخ الاسلام گفت: که کلّ این علم همه اینست و خلق غافلاند ازین، خلق مشغول به پوستاند، مغزی باید یعنی حقیقتی؛ و هم وی گفته: حجب الخلق بالخلق و انفرد الحق بالحق بلاخلق… .»<ref>خواجه عبدالله انصاری هروی، طبقات الصوفیه، مقابله و تصحیح: دکتر محمد سرور مولایی، ناشر؟ ، تهران: 1362، ص؟</ref> | ||
ابوالقاسم قشیری در رسالهٔ قشیریه در شرح زندگانی مشایخ اهل مصر گوید: | ابوالقاسم قشیری در رسالهٔ قشیریه در شرح زندگانی مشایخ اهل مصر گوید: | ||
خط ۶۰: | خط ۶۰: | ||
«کی رودباری گفت که: از غرورست کی تو زشت کنی و با تو نیکوئی کنند و انابت دست بداری و توبه و چنان دانی که با تو مسامحت همی کنند اندر خطاها که بر تو میرود و چنان دانی کی آن بسط حق است تو را. | «کی رودباری گفت که: از غرورست کی تو زشت کنی و با تو نیکوئی کنند و انابت دست بداری و توبه و چنان دانی که با تو مسامحت همی کنند اندر خطاها که بر تو میرود و چنان دانی کی آن بسط حق است تو را. | ||
وی گفت که استاد من اندر تصوفّ جُنَیْد بودست و اندر فقه ابوالعباّس سُرَیْج و اندر ادب ثَعلَب و اندر حدیت ابراهیم حربی.» | وی گفت که استاد من اندر تصوفّ جُنَیْد بودست و اندر فقه ابوالعباّس سُرَیْج و اندر ادب ثَعلَب و اندر حدیت ابراهیم حربی.»<ref>عبدالکریم بن هوازن قشیری، رساله قشیریه، شرح فارسی: شیخ الامام ابوعلی الحسن احمد العثمانی، ناشر، جا: تا، ص 38</ref>. عطّار در تذکرة الاولیا در ذکر احوال ابوعلی رودباری چنین آورده است: | ||
«آن رنج کشیدهٔ مجاهده آن گنج گزیدهٔ مشاهده آن بحر حلم و دوستداری شیخ علی رودباری رحمةالله علیه رحمة واسعة از کاملان اهل طریقت بود و از اهل فتوت و ظریفترین پیران و عالمترین ایشان به علم حقیقت و در معامله و ریاضت و کرامت و فراست بزرگوار بود و اهل بغداد جملهٔ حضرت او را خاضع بودند و جنید قایل به فضل او بود و به همه نوعی به صواب بود و درحقایق زبانی بلیغ داشت و در مصر مقیم بودی و صحبت جنید و نوری و ابن جلا یافته و او را کلماتی بلیغ و اشاراتی عالی است.» | «آن رنج کشیدهٔ مجاهده آن گنج گزیدهٔ مشاهده آن بحر حلم و دوستداری شیخ علی رودباری رحمةالله علیه رحمة واسعة از کاملان اهل طریقت بود و از اهل فتوت و ظریفترین پیران و عالمترین ایشان به علم حقیقت و در معامله و ریاضت و کرامت و فراست بزرگوار بود و اهل بغداد جملهٔ حضرت او را خاضع بودند و جنید قایل به فضل او بود و به همه نوعی به صواب بود و درحقایق زبانی بلیغ داشت و در مصر مقیم بودی و صحبت جنید و نوری و ابن جلا یافته و او را کلماتی بلیغ و اشاراتی عالی است.»<ref>شیخ فریدالدّین عطّار نیشابوری، تذکرةالأولیاء، ناشر؟ ، جا: تا، ص؟</ref> | ||
و شرف الدّین ابراهیم روزبهان اوّل در تحفة اهل [[عرفان]] در ذکر مشایخ شام آورده است: | و شرف الدّین ابراهیم روزبهان اوّل در تحفة اهل [[عرفان]] در ذکر مشایخ شام آورده است: | ||
«و شیخ ابوعبداله رودباری بود، رحمةالله علیه، نامش احمدبن عطاء شیخ شام بود، در وقت خود؛ و در سنهٔ تسع و ستین و ثلثمائة از دنیا مفارقت فرمود به موضعی که آن را صور گویند.» | «و شیخ ابوعبداله رودباری بود، رحمةالله علیه، نامش احمدبن عطاء شیخ شام بود، در وقت خود؛ و در سنهٔ تسع و ستین و ثلثمائة از دنیا مفارقت فرمود به موضعی که آن را صور گویند.»<ref>شرف الدّین ابراهیم روزبهان ثانی، تحفة اهل عرفان، ناشر، جا: تا، ص 6</ref> | ||
جامی در نفحات الانس با بهره از مطالب مندرج در طبقات الصّوفیه، در شرح حال ابوعلی رودباری آورده است: | جامی در نفحات الانس با بهره از مطالب مندرج در طبقات الصّوفیه، در شرح حال ابوعلی رودباری آورده است: | ||
خط ۷۴: | خط ۷۳: | ||
روزی جنید در مسجد جامع سخن میگفت، گذر وی بر مجلس جنید افتاد و جنید با مردی سخن میگفت. با آن مرد گفت: «إسمَعْ یا هذا!» ابوعلی پنداشت که او را میگوید، بیستاد و گوش با وی داشت: کلام جنید در دل وی جای گرفت و اثر تمام کرد. هرچه در آن بود ترک کرد و بر طریقت قوم اقبال نمود. حافظ حدیث بوده و عالِم و فقیه و ادیب و امام و سیّد قوم، خال ابوعبداللهّ رودباری است. | روزی جنید در مسجد جامع سخن میگفت، گذر وی بر مجلس جنید افتاد و جنید با مردی سخن میگفت. با آن مرد گفت: «إسمَعْ یا هذا!» ابوعلی پنداشت که او را میگوید، بیستاد و گوش با وی داشت: کلام جنید در دل وی جای گرفت و اثر تمام کرد. هرچه در آن بود ترک کرد و بر طریقت قوم اقبال نمود. حافظ حدیث بوده و عالِم و فقیه و ادیب و امام و سیّد قوم، خال ابوعبداللهّ رودباری است. | ||
ابوعلی کاتب گوید: «ما رأیتُ أجمع لعلمِ الشرّیعةِ و الحقیقةِ من أبی علی الروّدباری، رحمه اللهّ تعالی.» هرگاه که ابوعلی کاتب، ابوعلی رودباری را نام بردی، گفتی که «سیِّدَنا» شاگردان وی را از آن رشک میآمد، گفتند: «این چیست که وی را سیّد خود میگویی؟» گفت: «آری، او از شریعت به طریقت شد، ما از حقیقت به شریعت میآییم.» ... ... ابوعلی رودباری در بغداد با جنید و نوری و ابوحمزه و مُسوحی و با آنان که در طبقهٔ ایشان بودند از مشایخ قدّس اللهّ اسرارهم صحبت داشته، و در شام با ابوعبداللهّ جلاّ. وی از بغداد است، امّا به مصر مقیم گشته و شیخ مصریان و صوفیان ایشان بوده و از شعرای صوفیان است.» | ابوعلی کاتب گوید: «ما رأیتُ أجمع لعلمِ الشرّیعةِ و الحقیقةِ من أبی علی الروّدباری، رحمه اللهّ تعالی.» هرگاه که ابوعلی کاتب، ابوعلی رودباری را نام بردی، گفتی که «سیِّدَنا» شاگردان وی را از آن رشک میآمد، گفتند: «این چیست که وی را سیّد خود میگویی؟» گفت: «آری، او از شریعت به طریقت شد، ما از حقیقت به شریعت میآییم.» ... ... ابوعلی رودباری در بغداد با جنید و نوری و ابوحمزه و مُسوحی و با آنان که در طبقهٔ ایشان بودند از مشایخ قدّس اللهّ اسرارهم صحبت داشته، و در شام با ابوعبداللهّ جلاّ. وی از بغداد است، امّا به مصر مقیم گشته و شیخ مصریان و صوفیان ایشان بوده و از شعرای صوفیان است.»<ref>شیخ عبدالرّحمن جامی، نفحات الانس من حضرات القدس، مقدمه، تصحیح و تعلیقات: دکتر محمود عابدی، چاپ چهارم، انتشارات اطّلاعات، تهران: 1382، ص ؟</ref> | ||
«خلیفهٔ جنید؛ اصلش از رودبار اصفهان. در شأن او جنید گفته: «ما رایت اجمع لعلم الشریعة و الطریقة و الحقیقة من ابیعلی الرودباری» در سال ۳۲۲ وفات نموده.» | «خلیفهٔ جنید؛ اصلش از رودبار اصفهان. در شأن او جنید گفته: «ما رایت اجمع لعلم الشریعة و الطریقة و الحقیقة من ابیعلی الرودباری» در سال ۳۲۲ وفات نموده.»<ref>ایزدگشسب گلپایگانی، اسدالله، شمس التّواریخ، چاپ اوّل، بی جا: 1345</ref>. | ||
=ذکر ابوعلی رودباری در منابع عرفانی= | =ذکر ابوعلی رودباری در منابع عرفانی= | ||
«از احمد بن علی وجیهی شنیدم که میگفت از ابوعلی رودباری شنیده که گفته است استادش در علم تصوّف جنید بوده است و در فقه ابوعباس بن سُرَیج و در نحو و لغت ثعلب و در حدیث ابراهیم حربی.» | «از احمد بن علی وجیهی شنیدم که میگفت از ابوعلی رودباری شنیده که گفته است استادش در علم تصوّف جنید بوده است و در فقه ابوعباس بن سُرَیج و در نحو و لغت ثعلب و در حدیث ابراهیم حربی.»<ref>ابونصر سرّاج، اللّمع فی التّصوّف، به کوشش: حسین رابطی، ناشر، جا: تا، ص 57</ref> | ||
خواجه عبدالله انصاری، ابوالعبّاس بن مسروق را یکی از اساتید رودباری ذکر میکند: «نام وی احمد بن مسروق الطوسی سکن به بغداد و مات بها، در سنة تسع و تسعین و مائتین و گفتند که در صفر سنه ثمان و تسعین» والله اعلم. جنید از وی حکایت کند، از استادان بوعلی رودباری است شاگرد حارث محاسبی و سری سقطی و محمّد بن منصور و محمّد بن الحسین البرجلانی، باایشان صحبت کرده، از قدیمان مشایخ قومست و أجلّهٔ ایشان.» | خواجه عبدالله انصاری، ابوالعبّاس بن مسروق را یکی از اساتید رودباری ذکر میکند: «نام وی احمد بن مسروق الطوسی سکن به بغداد و مات بها، در سنة تسع و تسعین و مائتین و گفتند که در صفر سنه ثمان و تسعین» والله اعلم. جنید از وی حکایت کند، از استادان بوعلی رودباری است شاگرد حارث محاسبی و سری سقطی و محمّد بن منصور و محمّد بن الحسین البرجلانی، باایشان صحبت کرده، از قدیمان مشایخ قومست و أجلّهٔ ایشان.»<ref>خواجه عبدالله انصاری هروی، طبقات الصوفیه، ناشر؟ ، جا: تا، ص؟</ref> و شیخ عبدالرّحمن جامی نیز به احتمال بسیار با استفاده از همین منبع در نفحات الانس در شرح حال ابوالعبّاس بن مسروق آورده: «از طبقهٔ ثانیه است. نام وی احمدبن محمّد بن مسروق است. از اهل طوس است به بغداد ساکن شد و هم آنجا از دنیا برفت، در سنهٔ تسع و تسعین و مأتین و گفتهاند در صفر سنهٔ ثمان و تسعین و مأتین و اللهّ تعالی اعلم. جنید از وی حکایت کند. از استادان ابوعلی رودباری است. شاگرد حارث محاسبی و سَریّ سَقَطی و محمّدبن منصور و محمّدبن الحسین البُرجلانی است. با ایشان صحبت داشته از قدمای مشایخ قوم است و أجلّهٔ ایشان.»<ref>شیخ عبدالرّحمن جامی، نفحات الانس من حضرات القدس، مقدمه، تصحیح و تعلیقات: دکتر محمود عابدی، چاپ چهارم، انتشارات اطّلاعات، تهران: 1382، ص 71</ref> | ||
همچنین جامی در نفحات الانس در شرح حال ابوحامد الأَسْوَد معروف به الزَّنجی (زنگی؟) آورده: «وی از استادان ابوعلی رودباری است.» | همچنین جامی در نفحات الانس در شرح حال ابوحامد الأَسْوَد معروف به الزَّنجی (زنگی؟) آورده: «وی از استادان ابوعلی رودباری است.» | ||
خواجه عبدالله انصاری در طبقات الصّوفیه در شرح حال ابوعلی کاتب مصری آورده است: «نام وی حسن بن احمد از مهینان مشایخ است صحبت کرده با بوبکر مصری و بوعلی رودباری یگانهٔ مشایخ وقت. … از اقران رودباری است و با یعقوب ری. شیخ الاسلام گفت کی هرگه بوعلی کاتب شیخ بوعلی رودباری را نام بردی گفتی که: سید ما. شاگردان وی ازان رشک میآمد، وی را گفتند: چیست این که وی را سیّد خود میگوئی؟ گفت: آری، وی از شریعت به حقیقت شد، ما از حقیقت به شریعت میآئیم. شیخ الاسلام گفت: مرد از پیشگاه به آستان نفرستند، تو ندانی که او که از آستان واپیشگاه فرستند کیست؟ پس سرد بُوَد، کی از ناز با نیاز فرستند، از نیاز با ناز آی، و از طهارت به نماز شو.» | خواجه عبدالله انصاری در طبقات الصّوفیه در شرح حال ابوعلی کاتب مصری آورده است: «نام وی حسن بن احمد از مهینان مشایخ است صحبت کرده با بوبکر مصری و بوعلی رودباری یگانهٔ مشایخ وقت. … از اقران رودباری است و با یعقوب ری. شیخ الاسلام گفت کی هرگه بوعلی کاتب شیخ بوعلی رودباری را نام بردی گفتی که: سید ما. شاگردان وی ازان رشک میآمد، وی را گفتند: چیست این که وی را سیّد خود میگوئی؟ گفت: آری، وی از شریعت به حقیقت شد، ما از حقیقت به شریعت میآئیم. شیخ الاسلام گفت: مرد از پیشگاه به آستان نفرستند، تو ندانی که او که از آستان واپیشگاه فرستند کیست؟ پس سرد بُوَد، کی از ناز با نیاز فرستند، از نیاز با ناز آی، و از طهارت به نماز شو.» | ||
خواجه عبدالله انصاری در طبقات الصّوفیه در ذکر ابوالحسن نوری آورده است: «مشایخ بغداد گفتهاند نوری را که: صاحب الوفاء، والجنید صاحب الحرمة، و رُوَیم صاحب الادب، و الرودباری صاحب الحفاظ، و الشبلی مستغرق فی وجده، و ابن عطا صاحب غیرة.» | خواجه عبدالله انصاری در طبقات الصّوفیه در ذکر ابوالحسن نوری آورده است: «مشایخ بغداد گفتهاند نوری را که: صاحب الوفاء، والجنید صاحب الحرمة، و رُوَیم صاحب الادب، و الرودباری صاحب الحفاظ، و الشبلی مستغرق فی وجده، و ابن عطا صاحب غیرة.» | ||
خواجه عبدالله انصاری در شرح حال علی بن بندار بن الحسین الصوفی صیرفی ذکر میکند: «ابوالحسین از أجلّهٔ مشایخست از متاخّران در نشاپور، از اقران نصرآبادی و بوعثمان مغربی و بوعبداللهّ خفیف و جز ایشان، علی امامست روزیمند از دیدار مشایخ…. … و به مصر با بوکر مصری و با بوبکر زقاق و بوعلی رودباری صحبت کرده و مشایخ جهان دیده و حدیث بسیار داشت و ثقه بود در حدیث پیغامبرصلی الله علیه وسلم.» | خواجه عبدالله انصاری در شرح حال علی بن بندار بن الحسین الصوفی صیرفی ذکر میکند: «ابوالحسین از أجلّهٔ مشایخست از متاخّران در نشاپور، از اقران نصرآبادی و بوعثمان مغربی و بوعبداللهّ خفیف و جز ایشان، علی امامست روزیمند از دیدار مشایخ…. … و به مصر با بوکر مصری و با بوبکر زقاق و بوعلی رودباری صحبت کرده و مشایخ جهان دیده و حدیث بسیار داشت و ثقه بود در حدیث پیغامبرصلی الله علیه وسلم.» جامی نیز در نفحات الانس بر اساس همین منبع در شرح حال علی بن بندار بن الحسین الصوفی صیرفی آورده: «از طبقهٔ خامسه است. کنیت او ابوالحسن است. از بزرگان متأخّرین مشایخ نشابور است. روزیمند بوده از دیدار مشایخ و مرزوق از صحبت ایشان. … در مصر با ابوبکر مصری و ابوبکر دقاّق و ابوعلی رودباری.» | ||
همچنین جامی در نفحات الانس در شرح حال ابوالقاسم رازی آورده: «نام وی جعفر بن احمد بن محمّد است. به نشابور نشستی و صحبت با ابن عطا و محمّدبن ابی الحواری و ابوعلی رودباری رحمهم اللهّ تعالی داشته است.» | همچنین جامی در نفحات الانس در شرح حال ابوالقاسم رازی آورده: «نام وی جعفر بن احمد بن محمّد است. به نشابور نشستی و صحبت با ابن عطا و محمّدبن ابی الحواری و ابوعلی رودباری رحمهم اللهّ تعالی داشته است.» | ||
خواجه عبدالله انصاری در شرح حال ابوالحسن سُیُوطی ذکر میکند: «شیخ بوعلی رودباری گوید: که کس نبود در حال عطف ور یاران خود، چون بوالحسن سیوطی.» | خواجه عبدالله انصاری در شرح حال ابوالحسن سُیُوطی ذکر میکند: «شیخ بوعلی رودباری گوید: که کس نبود در حال عطف ور یاران خود، چون بوالحسن سیوطی.» جامی نیز در نفحات الانس در شرح حال ابوالحسن سُیُوطی آورده: «شیخ ابوعلی رودباری گوید که هیچکس در عطف و مهربانی یاران چون ابوالحسن سُیُوطی نبود.» | ||
همچنین جامی در نفحات الانس در شرح حال ابوبکربن ابی سعدان آورده: «از طبقهٔ رابعه است. نام وی احمد بن محمّد بن ابیسعدان است. بغدادی است. از اصحاب جنید قُدسّ سرهّ از اقران رودباری. عالمتر مشایخ وقت بوده به علوم این طایفه.» | همچنین جامی در نفحات الانس در شرح حال ابوبکربن ابی سعدان آورده: «از طبقهٔ رابعه است. نام وی احمد بن محمّد بن ابیسعدان است. بغدادی است. از اصحاب جنید قُدسّ سرهّ از اقران رودباری. عالمتر مشایخ وقت بوده به علوم این طایفه.» | ||
همچنین جامی در نفحات الانس در شرح حال ابوبکر الدُقّی آورده است: «از اقران ابوعلی رودباری بود و غیر او.» | همچنین جامی در نفحات الانس در شرح حال ابوبکر الدُقّی آورده است: «از اقران ابوعلی رودباری بود و غیر او.» | ||
قشیری در رسالهٔ قشیریه در شرح حال ابوالقاسم نصرآبادی آورده است: «و از ایشان بود ابوالقاسم ابراهیم بن محمدّالنصر آبادی، پیر خراسان بود اندر وقت خویش. صحبت شبلی و ابوعلی رودباری و مرتعش کرده بود. | قشیری در رسالهٔ قشیریه در شرح حال ابوالقاسم نصرآبادی آورده است: «و از ایشان بود ابوالقاسم ابراهیم بن محمدّالنصر آبادی، پیر خراسان بود اندر وقت خویش. صحبت شبلی و ابوعلی رودباری و مرتعش کرده بود.»ع<ref>بدالکریم بن هوازن قشیری، رساله قشیریه، شرح فارسی: شیخ الامام ابوعلی الحسن احمد العثمانی، ناشر، جا: تا، ص 43</ref> جامی نیز در نفحات الانس در شرح حال ابوالقاسم نصرآبادی آورده است: «شبلی و واسطی را دیده بود، و با ابوعلی رودباری و مرتعش و ابوبکر طاهر ابهری، و غیر ایشان صحبت داشته.» | ||
=برخی از گفتههای ابوعلی رودباری= | =برخی از گفتههای ابوعلی رودباری= | ||
«شیخ[(منظور ابونصر سرّاج است)] گفت: دربارهٔ علی (ع) از احمد بن علی وجیهی شنیدم که گفت از ابوعلی رودباری شنیدم که جنید دربارهٔ علی (ع) گفته است: اگر او را جنگها به خود نمیداشتند ما از علم او بسیار بیشتر بهرهمند میشدیم.» | «شیخ[(منظور ابونصر سرّاج است)] گفت: دربارهٔ علی (ع) از احمد بن علی وجیهی شنیدم که گفت از ابوعلی رودباری شنیدم که جنید دربارهٔ علی (ع) گفته است: اگر او را جنگها به خود نمیداشتند ما از علم او بسیار بیشتر بهرهمند میشدیم.»<ref>ابونصر سرّاج، اللّمع فی التّصوّف، به کوشش: حسین رابطی، ناشر، جا: تا، ص 57</ref>. | ||
ابوعلی رودباری گفت: علم ما اشارت است اگر به عبارت بدل شود، پوشیده میگردد. | ابوعلی رودباری گفت: علم ما اشارت است اگر به عبارت بدل شود، پوشیده میگردد. | ||
ابوعلی رودباری گفت: یکی از گناهان کبیره آن است که خدا را در ذات خویش خیانت کنی و بپنداری که آنچه را که تو بدان رسیدهای هیچکس به جز تو درنیافته است و سپس ادعایت را صَول (حملهوری (سازی بر کسی که از خدا حیا میکند چه این کارَت برای فراتر از خودت گستاخی و برای فروتر از خودت نشانهٔ کم خِرَدی و برای همانند خود بیادبی است.» | ابوعلی رودباری گفت: یکی از گناهان کبیره آن است که خدا را در ذات خویش خیانت کنی و بپنداری که آنچه را که تو بدان رسیدهای هیچکس به جز تو درنیافته است و سپس ادعایت را صَول (حملهوری (سازی بر کسی که از خدا حیا میکند چه این کارَت برای فراتر از خودت گستاخی و برای فروتر از خودت نشانهٔ کم خِرَدی و برای همانند خود بیادبی است.»<ref>ضیاءالدّین ابونجیب سهروردی، آداب المریدین، ترجمه: عمر بن محمّد بن احمد شیرکان، به کوشش: سهراب زارع، ناشر، جا: تا، ص 26</ref>. | ||
«ابوعلی رودباری گفت: صولت بر آن کس که از تو بزرگتر است، زشت باشد؛ و با آن کس که مثلِ تو باشد، بدخویی است؛ و با آن کس که کمتر از تو است، عجز است.» | «ابوعلی رودباری گفت: صولت بر آن کس که از تو بزرگتر است، زشت باشد؛ و با آن کس که مثلِ تو باشد، بدخویی است؛ و با آن کس که کمتر از تو است، عجز است.»<ref>عزالدّین محمود کاشانی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، به کوشش: دکتر علیمحمّد صابری و روحالله محمّدی، ناشر، جا: تا، ص 109</ref> | ||
عزالدین محمود کاشانی نیز در مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه همین گفته را نقل کرده است: «ابوعلی رودباری گفته است: «اَلصَّوْلَةُ عَلیٰ مَنْ هُوَ فَوْقَکَ قِحَةٌ وَعَلیٰ مَنْ هُوَ مِثْلُکَ سُوءُ اَدَبٍ وَ عَلیٰ مَنْ هُوَ دُونَکَ عَجزٌ».»<ref>عبدالکریم بن هوازن قشیری، رساله قشیریه، شرح فارسی: شیخ الامام ابوعلی الحسن احمد العثمانی، ناشر، جا: تا، ص 13</ref>. | |||
«ابوعلی رودباری را رحمه الله پرسیدند از توحید. گفت: استقامت دل است به اثبات مفارقت تعطیل و انکار تشبیه؛ و توحید اندر این یک کلمه است و آن آنست کی هرچه اندر وهم تو صورت بندد و به فکرت تو بگذرد دانی که حق سبحانه و تعالی خلاف آنست دلیل قول خدای «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیر.». | «ابوعلی رودباری را رحمه الله پرسیدند از توحید. گفت: استقامت دل است به اثبات مفارقت تعطیل و انکار تشبیه؛ و توحید اندر این یک کلمه است و آن آنست کی هرچه اندر وهم تو صورت بندد و به فکرت تو بگذرد دانی که حق سبحانه و تعالی خلاف آنست دلیل قول خدای «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیر.». | ||
ابوعلی رودباری گوید رَحِمَهُ الله: هرچه وهم گوید چنین است، عقل دلیل فرا نماید کی به خلاف آنست.» | ابوعلی رودباری گوید رَحِمَهُ الله: هرچه وهم گوید چنین است، عقل دلیل فرا نماید کی به خلاف آنست.» | ||
«نقلست که جوانی مدّتی بر او بود چون بازمیگشت گفت: شیخ چیزی بگوید. گفت: ای جوانمرد اجتماع این قوم به وعده بود و پراکندن ایشان به مشاورت نه. | «نقلست که جوانی مدّتی بر او بود چون بازمیگشت گفت: شیخ چیزی بگوید. گفت: ای جوانمرد اجتماع این قوم به وعده بود و پراکندن ایشان به مشاورت نه. | ||
و گفت: وقتی درویشی بر ما آمد و بمرد او را دفن کردیم پس خواستم که روی او را باز کنم و بر خاک نهم تا خدای تعالی بر غریبی او رحمت کند چشم باز کرد و گفت: مرا دلیل میکنی پس از آن که ما را عزیز کرده است. گفتم: یا سیّدی! پس از مرگ زندگانی؟ گفت: آری من زنده و محبّان خدا زنده باشند؛ تو را ای رودباری فردا یاری دهم. نقلست که گفت: یک چندگاهی من به بلاء وسواس مبتلا بودم در طهارت؛ روزی به دریا یازده بار فرو شدم و تا وقت فروشدنِ آفتاب آنجا ماندم که وضو درست نمییافتم در میانه؛ رنجیده دل گشتم، گفتم: خدایا العافیة. هاتفی آواز داد از دریا که العافیة فی العلم. (جامی در نفحات الانس آورده است: «شیخ ابوعبداللهّ رودباری بر کنار دریا وسوسهای داشت. طهارت میکرد. باد میآمد و دست و پای میترکید و خون میآمد. وی درماند، گفت: «الهی! العافیه» واز دادند که: «العافیة فی العلم.» یعنی الشرّیعه.» | و گفت: وقتی درویشی بر ما آمد و بمرد او را دفن کردیم پس خواستم که روی او را باز کنم و بر خاک نهم تا خدای تعالی بر غریبی او رحمت کند چشم باز کرد و گفت: مرا دلیل میکنی پس از آن که ما را عزیز کرده است. گفتم: یا سیّدی! پس از مرگ زندگانی؟ گفت: آری من زنده و محبّان خدا زنده باشند؛ تو را ای رودباری فردا یاری دهم. نقلست که گفت: یک چندگاهی من به بلاء وسواس مبتلا بودم در طهارت؛ روزی به دریا یازده بار فرو شدم و تا وقت فروشدنِ آفتاب آنجا ماندم که وضو درست نمییافتم در میانه؛ رنجیده دل گشتم، گفتم: خدایا العافیة. هاتفی آواز داد از دریا که العافیة فی العلم. (جامی در نفحات الانس آورده است: «شیخ ابوعبداللهّ رودباری بر کنار دریا وسوسهای داشت. طهارت میکرد. باد میآمد و دست و پای میترکید و خون میآمد. وی درماند، گفت: «الهی! العافیه» واز دادند که: «العافیة فی العلم.» یعنی الشرّیعه.»<ref>عبدالکریم بن هوازن قشیری، رساله قشیریه، شرح فارسی: شیخ الامام ابوعلی الحسن احمد العثمانی، ناشر، جا: تا، ص 183</ref>) | ||
ازو پرسیدند که [[صوفی]] کیست گفت: صوفی آنست که صوف پوشد بر صفا و بچشاند نفس را طعم جفا و بیندازد دنیا از پس قفا و سلوک کند به طریق مصطفی. | ازو پرسیدند که [[صوفی]] کیست گفت: صوفی آنست که صوف پوشد بر صفا و بچشاند نفس را طعم جفا و بیندازد دنیا از پس قفا و سلوک کند به طریق مصطفی. | ||
خط ۱۲۶: | خط ۱۲۸: | ||
و گفت: [[تصوف|تصوّف]] صفوت قربست بعد از کدورت بُعد. | و گفت: [[تصوف|تصوّف]] صفوت قربست بعد از کدورت بُعد. | ||
و گفت: تصوّف معتکف بودن است بر در دوست و سر بر آستانهٔ در نهادن و از آنجا ناگذشتن اگر صد بار برانندت. (شقیری در رسالهٔ قشیریه آورده است: «ابوعلی رودباری گوید تصوّف آنست که آستانهٔ دوست بالین کند و هر چند که برانند نرود.» | و گفت: تصوّف معتکف بودن است بر در دوست و سر بر آستانهٔ در نهادن و از آنجا ناگذشتن اگر صد بار برانندت. (شقیری در رسالهٔ قشیریه آورده است: «ابوعلی رودباری گوید تصوّف آنست که آستانهٔ دوست بالین کند و هر چند که برانند نرود.»<ref>عبدالکریم بن هوازن قشیری، رساله قشیریه، شرح فارسی: شیخ الامام ابوعلی الحسن احمد العثمانی، ناشر، جا: تا، ص 88</ref>) | ||
و گفت: تصوّف عطاء احرارست. | و گفت: تصوّف عطاء احرارست. | ||
و گفت: خوف و رجا دو بال مردند مانند مرغ چون هر دو بایستد مرغ بایستد و چون یکی بنقصان آید دیگر ناقص شود و چون هر دو نماند مرد در حدّ شرک بُوَد. (قشیری در رسالهٔ قشیریه آورده است: «ابوعلی رودباری راست گوید: خوف و رجاء دو بال مر غاند چون راست باشند مرغ راست پَرَد و نیکو و چون یکی بنقصان آید دیگر ناقص شود و چون هر دو بشوند مرغ اندر حدّ هلاک افتد.». | و گفت: خوف و رجا دو بال مردند مانند مرغ چون هر دو بایستد مرغ بایستد و چون یکی بنقصان آید دیگر ناقص شود و چون هر دو نماند مرد در حدّ شرک بُوَد. (قشیری در رسالهٔ قشیریه آورده است: «ابوعلی رودباری راست گوید: خوف و رجاء دو بال مر غاند چون راست باشند مرغ راست پَرَد و نیکو و چون یکی بنقصان آید دیگر ناقص شود و چون هر دو بشوند مرغ اندر حدّ هلاک افتد.».<ref>عزالدّین محمود کاشانی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، به کوشش: دکتر علیمحمّد صابری و روحالله محمّدی، ناشر، جا: تا، ص 173</ref>. | ||
همچنین عزالدین محمود کاشانی در مصباح الهدایه آورده است که: «ابوعلی رودباری گفته است: «اَلْخَوفُ وَالرَّجاءُ کَجَناحَیِ الطائِرِ اِذَا اسْتَویا اِستَویَ الطَّی رُ وَتَمَّ فی طَیَرانِهِ».»عزالدّین محمود کاشانی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، به کوشش: دکتر علیمحمّد صابری و روحالله محمّدی، ناشر، جا: تا، ص 179) | |||
و گفت: حقیقت خوف آن است که با خدای از غیر خدای نترسی. | و گفت: حقیقت خوف آن است که با خدای از غیر خدای نترسی. | ||
و گفت: محبّت آن بُوَد که خویش را جمله به محبوب خویش بخشی و تو را هیچ بازنماند از تو (عزالدین محمود کاشانی در مصباح الهدایه آورده است: «ابوعلی رودباری گفته است: «مالَمْ تَخْرُجْ مِنْ کُلیَّتِکَ لَمْ تْدخُلْ فی حَدِّالْمَحَبَّةِ.». | و گفت: محبّت آن بُوَد که خویش را جمله به محبوب خویش بخشی و تو را هیچ بازنماند از تو (عزالدین محمود کاشانی در مصباح الهدایه آورده است: «ابوعلی رودباری گفته است: «مالَمْ تَخْرُجْ مِنْ کُلیَّتِکَ لَمْ تْدخُلْ فی حَدِّالْمَحَبَّةِ.».»علی بن عثمان جلّابی هجویری، کشف المحجوب، به کوشش: فریدون آسیابی عشقی زنجانی، ناشر، جا: تا، ص 145) | ||
و گفت: توحید استقامت دل است با ثبات با مفارقت تعطیل و انکار. | و گفت: توحید استقامت دل است با ثبات با مفارقت تعطیل و انکار. | ||
خط ۱۴۲: | خط ۱۴۵: | ||
و گفت: جمع سرّ [[توحید]] است و تفرقه زبان توحید. | و گفت: جمع سرّ [[توحید]] است و تفرقه زبان توحید. | ||
و گفت: آنچه بر ظاهر میگرداند از نعمتها دلیل است بر آنچه در باطن میدارد از | و گفت: آنچه بر ظاهر میگرداند از نعمتها دلیل است بر آنچه در باطن میدارد از کرامتهای بینهایت. | ||
و گفت: چگونه اشیا بدو حاضر آیند و جمله به ذوات فانی میشوند از خویش؛ و چگونه اشیا ازو غایب شوند و جمله ازو و صفات او ظهور میگیرند سبحانه مر آن خدای را که نه او را چیزی حاضر تواند آمدن و نه ازو غایب تواند شدن. | و گفت: چگونه اشیا بدو حاضر آیند و جمله به ذوات فانی میشوند از خویش؛ و چگونه اشیا ازو غایب شوند و جمله ازو و صفات او ظهور میگیرند سبحانه مر آن خدای را که نه او را چیزی حاضر تواند آمدن و نه ازو غایب تواند شدن. | ||
خط ۱۵۰: | خط ۱۵۳: | ||
و گفت: ما درین کار به جایی رسیدهایم چون تیزی شمشیر اگر هیچ گونه بجنبیم به دوزخ درافتیم. | و گفت: ما درین کار به جایی رسیدهایم چون تیزی شمشیر اگر هیچ گونه بجنبیم به دوزخ درافتیم. | ||
و گفت: اگر دیدار او از ما زایل شود اسم عبودیه از ما ساقط گردد؛ یعنی زنده نمانیم. (هجویری در کشف المحجوب آورده است: «چنانکه ابوعلی رودباری گفت، رحمة اللهّ علیه: «لو زالتْ عَناّ رُؤْیَتُه ماعَبَدْناهُ» اگر دیدار وی از ما زایل شود اسم عبودیت از ما ساقط گردد؛ که ما شرب عبادت جز از دیدار وی نیابیم. | و گفت: اگر دیدار او از ما زایل شود اسم عبودیه از ما ساقط گردد؛ یعنی زنده نمانیم. (هجویری در کشف المحجوب آورده است: «چنانکه ابوعلی رودباری گفت، رحمة اللهّ علیه: «لو زالتْ عَناّ رُؤْیَتُه ماعَبَدْناهُ» اگر دیدار وی از ما زایل شود اسم عبودیت از ما ساقط گردد؛ که ما شرب عبادت جز از دیدار وی نیابیم.»عبدالکریم بن هوازن قشیری، رساله قشیریه، شرح فارسی: شیخ الامام ابوعلی الحسن احمد العثمانی، ناشر، جا: تا، ص 68) | ||
و گفت: کمترین نفسی که آن نفس از اضطرار بود آن را نهایتی نبوَد. | و گفت: کمترین نفسی که آن نفس از اضطرار بود آن را نهایتی نبوَد. | ||
خط ۱۶۶: | خط ۱۶۹: | ||
پرسیدند از حسد گفت: من درین مقام نبودهام جواب نتوانم داد و امّا گفتهاند الحاسد جاحد لانه لایرضی بقضاء الواحد. | پرسیدند از حسد گفت: من درین مقام نبودهام جواب نتوانم داد و امّا گفتهاند الحاسد جاحد لانه لایرضی بقضاء الواحد. | ||
و گفت: آفت از سه بیماری زاید؛ اوّل بیماری طبیعت، دوم بیماری ملازمت عادت، سیم بیماری فساد صحبت. گفتند: ای شیخ! بیماری طبیعت چیست؟ گفت: حرام خوردن. گفتند: ملازمت عادت چیست؟ گفت: به حرام نگریستن و غیبت شنیدن. گفتند: فساد صحبت چیست؟ گفت: به هر چه پدید آید در نفس متابعت آن کنی. (قشیری در رسالهٔ قشیریه آورده است: «ابوعلی رودباری گوید: آفت از سه چیز درآید، بیماری طبیعت و ملازمت عادت و فساد صحبت. گفتم: بیماری طبیعت چیست؟ گفت: حرام خوردن. گفتم: ملازمت عادت چیست؟ گفت: به حرام نگریستن و شنیدن. گفتم: فساد صحبت چیست؟ گفت: آنچه هرچه اندر نفس فرا دیدار آید از شهوات متابعت وی کنی.» | و گفت: آفت از سه بیماری زاید؛ اوّل بیماری طبیعت، دوم بیماری ملازمت عادت، سیم بیماری فساد صحبت. گفتند: ای شیخ! بیماری طبیعت چیست؟ گفت: حرام خوردن. گفتند: ملازمت عادت چیست؟ گفت: به حرام نگریستن و غیبت شنیدن. گفتند: فساد صحبت چیست؟ گفت: به هر چه پدید آید در نفس متابعت آن کنی. (قشیری در رسالهٔ قشیریه آورده است: «ابوعلی رودباری گوید: آفت از سه چیز درآید، بیماری طبیعت و ملازمت عادت و فساد صحبت. گفتم: بیماری طبیعت چیست؟ گفت: حرام خوردن. گفتم: ملازمت عادت چیست؟ گفت: به حرام نگریستن و شنیدن. گفتم: فساد صحبت چیست؟ گفت: آنچه هرچه اندر نفس فرا دیدار آید از شهوات متابعت وی کنی.») | ||
و گفت: بنده، خالی نیست از چهار نفس؛ یا نعمتی که آن موجب شکر بُوَد، یا منّتی که موجب ذکر بُوَد، یا مِحنتی که موجب صبر بُوَد، یا ذلّتی که موجب استغفار بود. | و گفت: بنده، خالی نیست از چهار نفس؛ یا نعمتی که آن موجب شکر بُوَد، یا منّتی که موجب ذکر بُوَد، یا مِحنتی که موجب صبر بُوَد، یا ذلّتی که موجب استغفار بود. | ||
خط ۱۸۰: | خط ۱۸۳: | ||
و گفت: مرید آن بُوَد که هیچ نخواهد خود را جز آن که حقتعالی او را خواسته باشد و مرد آن بُوَد که هیچ نخواهد از کونین به جز از حقتعالی. | و گفت: مرید آن بُوَد که هیچ نخواهد خود را جز آن که حقتعالی او را خواسته باشد و مرد آن بُوَد که هیچ نخواهد از کونین به جز از حقتعالی. | ||
و گفت: ننگترین زندانها همنشینی با نااهلست.» | و گفت: ننگترین زندانها همنشینی با نااهلست.» | ||
«محمد بن زبرقان گوید، که بوعلی رودباری گفت که: الطرف طهارة الضمایر، و الحیا خوف السّرایر؛ و حسین بن احمد الفارسی گوید که بوعلی رودباری گفت: علامة اعراض اللهّ عن العبدان یشغله بما لاینفعه. بوجعفر گوید، محمّد بن احمد للنجار که بوعلی رودباری گفت: «ما لم تخرج من کلیتک لم تدخل فی حد المحبة» و بوالحسین گوید به شیراز که از علی بن احمد الحنظلی که از بوعلی رودباری شنیدم این ابیات که وی گفته است: سامرت صفو صبابتی اشجانها خوف الهوی و غلبها نیرانها» | «محمد بن زبرقان گوید، که بوعلی رودباری گفت که: الطرف طهارة الضمایر، و الحیا خوف السّرایر؛ و حسین بن احمد الفارسی گوید که بوعلی رودباری گفت: علامة اعراض اللهّ عن العبدان یشغله بما لاینفعه. بوجعفر گوید، محمّد بن احمد للنجار که بوعلی رودباری گفت: «ما لم تخرج من کلیتک لم تدخل فی حد المحبة» و بوالحسین گوید به شیراز که از علی بن احمد الحنظلی که از بوعلی رودباری شنیدم این ابیات که وی گفته است: سامرت صفو صبابتی اشجانها خوف الهوی و غلبها نیرانها» | ||
«بوعلی رودباری ‐رحمة اللهّ علیه ‐ گوید: فرود آمدن است بر در دوست و از آنجا ناجنبیدن، اگر چه برانند. | «بوعلی رودباری ‐رحمة اللهّ علیه ‐ گوید: فرود آمدن است بر در دوست و از آنجا ناجنبیدن، اگر چه برانند. | ||
خط ۱۹۶: | خط ۱۹۹: | ||
۴‐ و فکرتی در حقایق نفس و رضای حق تعالی، و حیا ثمرهٔ آن است. | ۴‐ و فکرتی در حقایق نفس و رضای حق تعالی، و حیا ثمرهٔ آن است. | ||
و این جمله شرفی عظیم دارد. مرد صاحب نظر باید که پیوسته در آینهٔ فکرت مینگرد و جمال حقایق میبیند.» | و این جمله شرفی عظیم دارد. مرد صاحب نظر باید که پیوسته در آینهٔ فکرت مینگرد و جمال حقایق میبیند.» | ||
درگذشت ابوعلی رودباری از زبان عطار نیشابوری | درگذشت ابوعلی رودباری از زبان عطار نیشابوری | ||
«و چون وقت وفاتش رسید خواهرش گوید سر بر کنار من داشت؛ چشم باز کرد و گفت: درهای آسمانها گشاده است و بهشت آراسته و بر ما جلوه میکنند که یا باعلی ما تو را به جایی رسانیدیم که هرگز در خاطر تو نگذشته است و حوران نثارها میکنند و اشتیاق مینمایند و این دل ما میگوید: بحقّک لاأنظر لِغیرک. عمری دراز در انتظار کاری به سر بردیم برگ آن نیست که بازگردیم بر شوقی» | «و چون وقت وفاتش رسید خواهرش گوید سر بر کنار من داشت؛ چشم باز کرد و گفت: درهای آسمانها گشاده است و بهشت آراسته و بر ما جلوه میکنند که یا باعلی ما تو را به جایی رسانیدیم که هرگز در خاطر تو نگذشته است و حوران نثارها میکنند و اشتیاق مینمایند و این دل ما میگوید: بحقّک لاأنظر لِغیرک. عمری دراز در انتظار کاری به سر بردیم برگ آن نیست که بازگردیم بر شوقی» | ||
=پانویس= | =پانویس= |