پرش به محتوا

ابوموسی اشعری: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ابو ' به 'ابو'
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ابو ' به 'ابو')
خط ۳۸: خط ۳۸:
=نسب ابوموسی اشعری=
=نسب ابوموسی اشعری=


ابو موسی عبدالله بن قیس بن سلیم بن حضار بن حرب بن عامر بن عتر بن بکر بن عامر بن عذر بن وائل بن ناجیة بن حماهر بن الأشعر اشعری مشهور به عبدالله بن قیس اشعری وی از روات [[حدیث]] است. نام او را در شمار صحابه [[رسول الله]] می‌آورند.. در [[دمشق]]، [[بصره]]، [[عدن]]، [[کوفه]] زندگی می‌کرد. <ref>موسوعة الحدیث</ref>
ابوموسی عبدالله بن قیس بن سلیم بن حضار بن حرب بن عامر بن عتر بن بکر بن عامر بن عذر بن وائل بن ناجیة بن حماهر بن الأشعر اشعری مشهور به عبدالله بن قیس اشعری وی از روات [[حدیث]] است. نام او را در شمار صحابه [[رسول الله]] می‌آورند.. در [[دمشق]]، [[بصره]]، [[عدن]]، [[کوفه]] زندگی می‌کرد. <ref>موسوعة الحدیث</ref>


=معرفی ابوموسی اشعری=
=معرفی ابوموسی اشعری=


ابو موسی نامش عبدالله پسر قیس بن سلیم بن حضار، از مردم قریه رمع یکی از قرای یمن و [[اشعریان]] آن جا بود <ref>الحموی، شهاب الدین ابو عبدالله یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، بیروت، دار صادر، ط الثانیة، ۱۹۹۵م، ج۳، ص۶۸</ref>
ابوموسی نامش عبدالله پسر قیس بن سلیم بن حضار، از مردم قریه رمع یکی از قرای یمن و [[اشعریان]] آن جا بود <ref>الحموی، شهاب الدین ابوعبدالله یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، بیروت، دار صادر، ط الثانیة، ۱۹۹۵م، ج۳، ص۶۸</ref>
و در سال بیست و یکم قبل از هجرت در [[یمن]] متولد شد. <ref>ابن سعد کاتب واقدی، محمد، طبقات، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، انتشارات فرهنگ و اندیشه، ۱۳۷۴ش، پاورقی، ج۲، ص۳۳۰</ref>
و در سال بیست و یکم قبل از هجرت در [[یمن]] متولد شد. <ref>ابن سعد کاتب واقدی، محمد، طبقات، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، انتشارات فرهنگ و اندیشه، ۱۳۷۴ش، پاورقی، ج۲، ص۳۳۰</ref>
مادرش ظبیه دختر وهب از قبیله بنی عک بود که اسلام آورد و در [[مدینه]] درگذشت. <ref> ابن الاثیر الجزری، عز الدین ابو الحسن علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹/۱۹۸۹، ج۳، ص۲۶۳</ref>
مادرش ظبیه دختر وهب از قبیله بنی عک بود که اسلام آورد و در [[مدینه]] درگذشت. <ref> ابن الاثیر الجزری، عز الدین ابوالحسن علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹/۱۹۸۹، ج۳، ص۲۶۳</ref>


ابو موسی مردی کوتاه قامت، لاغر اندام و کوسه بود و چهار زن [[قریشی]] از جمله‌ام کلثوم دختر ابی الفضل بن عباس بن [[عبدالمطلب]] را در حباله خود داشت. <ref> البلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، ط الاولی، ۱۴۱۷/۱۹۹۶، ج۴، ص۲۶</ref>
ابوموسی مردی کوتاه قامت، لاغر اندام و کوسه بود و چهار زن [[قریشی]] از جمله‌ام کلثوم دختر ابی الفضل بن عباس بن [[عبدالمطلب]] را در حباله خود داشت. <ref> البلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، ط الاولی، ۱۴۱۷/۱۹۹۶، ج۴، ص۲۶</ref>
اولین فرزند ابوموسی در مدینه متولد شد. پیامبر (ص) او را ابراهیم نامید و با خرما کام او را برداشت. <ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۰/۱۹۹۰، ج۴، ص۸۰</ref>
اولین فرزند ابوموسی در مدینه متولد شد. پیامبر (ص) او را ابراهیم نامید و با خرما کام او را برداشت. <ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۰/۱۹۹۰، ج۴، ص۸۰</ref>


=خاندان ابوموسی اشعری=
=خاندان ابوموسی اشعری=


پسرش ابو بُرده قاضی حجاج بن یوسف در کوفه بوده و بلال پسر ابوبُرده نیز در بصره مقام قضا داشته است. <ref>ابن حبیب، ص۳۷۸؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۵۸۹</ref> مهم‌ترین فرد از خاندان او ابوالحسن اشعری [[متکلم]] مشهور است که گویا نسب او با ۸ واسطه به ابوموسی می‌رسد. <ref>سمعانی، ج۱، ص۲۶۷ـ۲۶۶</ref>
پسرش ابوبُرده قاضی حجاج بن یوسف در کوفه بوده و بلال پسر ابوبُرده نیز در بصره مقام قضا داشته است. <ref>ابن حبیب، ص۳۷۸؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۵۸۹</ref> مهم‌ترین فرد از خاندان او ابوالحسن اشعری [[متکلم]] مشهور است که گویا نسب او با ۸ واسطه به ابوموسی می‌رسد. <ref>سمعانی، ج۱، ص۲۶۷ـ۲۶۶</ref>


=جنگ صفین و ابوموسی اشعری=
=جنگ صفین و ابوموسی اشعری=
خط ۶۴: خط ۶۴:
2. متلاشی کردن و یا تضعیف نیروهای علی (ع)
2. متلاشی کردن و یا تضعیف نیروهای علی (ع)


هر دو نیرنگ او با کمک عوامل نفوذی که در سپاه امام داشت، نتیجه داد. نیرنگ نخست، <big>بالا بردن قرآن</big> بر نیزه ها و دعوت کردن امام (ع) به حکمیّت [[قرآن]] بود که جنگ را متوقّف کرد و نیرنگ دوم، حکمیّت بود که خیلی پیچیده تر اجرا شد به گونه ای که سرانجامْ بخشی از کارآمدترین نیروهای امام را رو در روی او قرار داد به همان دلیل که امام بعدها ناچار شد در [[واقعه نهروان]] با یاران خود بجنگد. در [[واقعه صِفّین]] نیز چاره ای جز پذیرش فشار آنان و تن دادن به حکمیّت نداشت. جمله معروف امام هنگام پذیرش حکمیّت که: <big>تا دیروز فرمانده بودم و امروز فرمانبر گشته و تا دیروز خود نهی کننده بودم و امروز نهی شده ام</big> <ref>ابو جعفر اسکافى، المعیار والموازنة، ترجمه دامغانى ، ناشر، نشر نى، ص154</ref> نشان دهنده این واقعیت تلخ است. بر این اساس اصل حکمیت برامام تحمیل شد. <ref>جعفرسبحانی فروغ ولایت، انتشارات صحیفه، ص 591</ref>
هر دو نیرنگ او با کمک عوامل نفوذی که در سپاه امام داشت، نتیجه داد. نیرنگ نخست، <big>بالا بردن قرآن</big> بر نیزه ها و دعوت کردن امام (ع) به حکمیّت [[قرآن]] بود که جنگ را متوقّف کرد و نیرنگ دوم، حکمیّت بود که خیلی پیچیده تر اجرا شد به گونه ای که سرانجامْ بخشی از کارآمدترین نیروهای امام را رو در روی او قرار داد به همان دلیل که امام بعدها ناچار شد در [[واقعه نهروان]] با یاران خود بجنگد. در [[واقعه صِفّین]] نیز چاره ای جز پذیرش فشار آنان و تن دادن به حکمیّت نداشت. جمله معروف امام هنگام پذیرش حکمیّت که: <big>تا دیروز فرمانده بودم و امروز فرمانبر گشته و تا دیروز خود نهی کننده بودم و امروز نهی شده ام</big> <ref>ابوجعفر اسکافى، المعیار والموازنة، ترجمه دامغانى ، ناشر، نشر نى، ص154</ref> نشان دهنده این واقعیت تلخ است. بر این اساس اصل حکمیت برامام تحمیل شد. <ref>جعفرسبحانی فروغ ولایت، انتشارات صحیفه، ص 591</ref>


پس از امضای حکمیت در طول مدت و مهلت بررسی توسط دو داور، عمر و عاص با زیرکی خاص خود به ابو موسی قبولاند که علی (ع) چون کشندگان [[عثمان]] را پناه داده و جنگ به راه انداخته سزاوار حکومت نیست. ابو موسی نیز بر [[معاویه]] خرده گرفت و او را لایق حکومت ندانست آن گاه هر دو تصمیم گرفتند که هر کدام امیر خود را از خلافت عزل کنند و امر خلافت را به عهده خود [[مسلمین]] بگذارند تا هر کسی را که می خواهند به خلافت انتخاب کنند. قرار شد هر دو نفر این نظر را اعلام کنند روز موعود فرا رسید.  
پس از امضای حکمیت در طول مدت و مهلت بررسی توسط دو داور، عمر و عاص با زیرکی خاص خود به ابوموسی قبولاند که علی (ع) چون کشندگان [[عثمان]] را پناه داده و جنگ به راه انداخته سزاوار حکومت نیست. ابوموسی نیز بر [[معاویه]] خرده گرفت و او را لایق حکومت ندانست آن گاه هر دو تصمیم گرفتند که هر کدام امیر خود را از خلافت عزل کنند و امر خلافت را به عهده خود [[مسلمین]] بگذارند تا هر کسی را که می خواهند به خلافت انتخاب کنند. قرار شد هر دو نفر این نظر را اعلام کنند روز موعود فرا رسید.  


همه در دومةالجندل اجتماع کردند تا حکمین نظر خود را اظهار کنند. ابوموسی به عمر و عاص گفت بر منبر بالا رود و نظر توافق‌شده را اعلام کند. اما عمر و عاص زیرکانه ابوموسی را پیش انداخت و گفت: «تو صحابی پیامبر خدایی. من هرگز بر تو مقدم نخواهم شد!» [[ابن عباس]] که در مجلس حاضر بود به ابو موسی گفت: بگذار ابتدا عمر و عاص نظر خود را اعلام کند. او تو را فریب می دهد.  
همه در دومةالجندل اجتماع کردند تا حکمین نظر خود را اظهار کنند. ابوموسی به عمر و عاص گفت بر منبر بالا رود و نظر توافق‌شده را اعلام کند. اما عمر و عاص زیرکانه ابوموسی را پیش انداخت و گفت: «تو صحابی پیامبر خدایی. من هرگز بر تو مقدم نخواهم شد!» [[ابن عباس]] که در مجلس حاضر بود به ابوموسی گفت: بگذار ابتدا عمر و عاص نظر خود را اعلام کند. او تو را فریب می دهد.  


اما ابوموسی قبول نکرد و بر منبر بالا رفت و در جمع مردم چنین گفت: ما پس از مشورت و بررسی به این نتیجه رسیدیم که علی و معاویه را از خلافت خلع کنیم و انتخاب خلافت را به عهده مسلمین بگذاریم، بنابراین من علی را از خلافت خلع می کنم، چنان که این انگشتر را از انگشت بیرون می آورم! عمر و عاص بلا فاصله پس از ابوموسی به منبر رفت و گفت: او علی را از خلافت خلع کرد، من نیز او را خلع می کنم و معاویه را به خلافت می گمارم، چنان که این انگشتر را در دست خود می‌نهم! ابوموسی که فریب خورده بود، فریاد زد: <big>لعنت خدا بر تو، تو مانند سگی هستی.</big> عمر و عاص در حالی که پیروزمندانه از منبر پائین می آمد به او گفت: <big>تو هم مانند الاغی هستی که بر او کتاب بار کرده باشند.</big> <ref>محمد جریر طبری، تاریخ طبری، قاهره، مطبعه الاستقامه بالقاهره، 1358ه-1939 م، ج 4، ص5 به بعد؛ رک: ابو حنیفه دینورى ، الأخبار الطوال ، قم ، ناشر رضى ، 1368 ش ، ص200</ref>
اما ابوموسی قبول نکرد و بر منبر بالا رفت و در جمع مردم چنین گفت: ما پس از مشورت و بررسی به این نتیجه رسیدیم که علی و معاویه را از خلافت خلع کنیم و انتخاب خلافت را به عهده مسلمین بگذاریم، بنابراین من علی را از خلافت خلع می کنم، چنان که این انگشتر را از انگشت بیرون می آورم! عمر و عاص بلا فاصله پس از ابوموسی به منبر رفت و گفت: او علی را از خلافت خلع کرد، من نیز او را خلع می کنم و معاویه را به خلافت می گمارم، چنان که این انگشتر را در دست خود می‌نهم! ابوموسی که فریب خورده بود، فریاد زد: <big>لعنت خدا بر تو، تو مانند سگی هستی.</big> عمر و عاص در حالی که پیروزمندانه از منبر پائین می آمد به او گفت: <big>تو هم مانند الاغی هستی که بر او کتاب بار کرده باشند.</big> <ref>محمد جریر طبری، تاریخ طبری، قاهره، مطبعه الاستقامه بالقاهره، 1358ه-1939 م، ج 4، ص5 به بعد؛ رک: ابوحنیفه دینورى ، الأخبار الطوال ، قم ، ناشر رضى ، 1368 ش ، ص200</ref>


==انتخاب ابوموسی اشعری==
==انتخاب ابوموسی اشعری==
خط ۷۶: خط ۷۶:
بر اساس گزارشهای متعدد تاریخی، امام علی(ع) موافق انتخاب ابوموسی نبود. چون امام با ساده لوحی وی آشنا بود.<ref>جعفر شهیدی، علی از زبان علی (ع)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378، چاپ نهم، ص 124</ref> لذا [[عبدالله بن عباس]] را پپشنهاد کرد: من ابن عباس را براى داورى بر مى گزینم. اما یاران امام گفتند کسى را انتخاب کنید که نسبت به تو و معاویه یکسان باشد. هر دو داور نمی تواند از یک قبیله باشند. اشعث گفت عمر و عاص و عبدالله بن عباس هر دو از قبیله مضر هستند و دو فرد مضرى نباید با هم به داورى بنشینند. اگر یکى مضرى باشد (مثلاً عمر و عاص) حتماً باید دومى [[یمنى]] (ابوموسى اشعرى) باشد.  
بر اساس گزارشهای متعدد تاریخی، امام علی(ع) موافق انتخاب ابوموسی نبود. چون امام با ساده لوحی وی آشنا بود.<ref>جعفر شهیدی، علی از زبان علی (ع)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378، چاپ نهم، ص 124</ref> لذا [[عبدالله بن عباس]] را پپشنهاد کرد: من ابن عباس را براى داورى بر مى گزینم. اما یاران امام گفتند کسى را انتخاب کنید که نسبت به تو و معاویه یکسان باشد. هر دو داور نمی تواند از یک قبیله باشند. اشعث گفت عمر و عاص و عبدالله بن عباس هر دو از قبیله مضر هستند و دو فرد مضرى نباید با هم به داورى بنشینند. اگر یکى مضرى باشد (مثلاً عمر و عاص) حتماً باید دومى [[یمنى]] (ابوموسى اشعرى) باشد.  


لذا [[اشعث]] گفت به خدا سوگند که هرگاه یکى از آن دو حکم یمنى باشد، براى ما بهتر است هر چند بر خلاف خواسته ى ما داورى کند. و هرگاه هر دو مضرى باشند براى ما ناخوشایند است، هر چند مطابق خواسته ى ما داورى نمایند. امام (ع)فرمود اکنون که بر ابوموسى اشعرى اصرار دارید، خود دانید؛ هر کارى مى خواهید بکنید. <ref>جعفرسبحانی، همان ص587 به بعد</ref> بر این اساس یاران امام پافشاری داشتند که یکی از حکمین یمنی باشد، لذا ابو موسی را انتخاب نمودند، از سوی دیگر یاران امام اصرار داشتند داور کسی باشد که با امام علی (ع) میانه خوبی نداشته باشد.
لذا [[اشعث]] گفت به خدا سوگند که هرگاه یکى از آن دو حکم یمنى باشد، براى ما بهتر است هر چند بر خلاف خواسته ى ما داورى کند. و هرگاه هر دو مضرى باشند براى ما ناخوشایند است، هر چند مطابق خواسته ى ما داورى نمایند. امام (ع)فرمود اکنون که بر ابوموسى اشعرى اصرار دارید، خود دانید؛ هر کارى مى خواهید بکنید. <ref>جعفرسبحانی، همان ص587 به بعد</ref> بر این اساس یاران امام پافشاری داشتند که یکی از حکمین یمنی باشد، لذا ابوموسی را انتخاب نمودند، از سوی دیگر یاران امام اصرار داشتند داور کسی باشد که با امام علی (ع) میانه خوبی نداشته باشد.


لذا اینان با انتخاب [[مالک اشتر]] و عبدالله بن عباس مخالف بودند. [[جعفر شهیدی]] می نویسد : چرا یاران على(ع)چنین داورى را براى خود گزیدند؟ اشعث پسر [[قیس]] چرا در گزیدن ابوموسى سخت ایستاده بود؟ علت آنرا علاوه بر ناخشنودى اشعث از على(ع) باید در زنده شدن سنت و خوى قبیله اى یافت <ref>جعفر شهیدی، علی از زبان علی (ع)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378، چاپ نهم،ص 129</ref> و این در حالی است که ابو موسی نباید انتخاب می شد، زیرا ابو موسی از جمله کسانى بود که باور داشت عثمان به ناحق کشته شده است و چون عثمان به ناحق کشته شده است، کشندگان او باید قصاص شوند.  
لذا اینان با انتخاب [[مالک اشتر]] و عبدالله بن عباس مخالف بودند. [[جعفر شهیدی]] می نویسد : چرا یاران على(ع)چنین داورى را براى خود گزیدند؟ اشعث پسر [[قیس]] چرا در گزیدن ابوموسى سخت ایستاده بود؟ علت آنرا علاوه بر ناخشنودى اشعث از على(ع) باید در زنده شدن سنت و خوى قبیله اى یافت <ref>جعفر شهیدی، علی از زبان علی (ع)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378، چاپ نهم،ص 129</ref> و این در حالی است که ابوموسی نباید انتخاب می شد، زیرا ابوموسی از جمله کسانى بود که باور داشت عثمان به ناحق کشته شده است و چون عثمان به ناحق کشته شده است، کشندگان او باید قصاص شوند.  


این کشندگان هم اکنون گرداگرد على را فرا گرفته اند. على باید آنان را به معاویه بسپارد. <ref>جعفر شهیدی، علی از زبان علی (ع)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378، چاپ نهم، ص 128</ref> ، این امر ناشی از این است که یاران امام به خاطر قبیله گرایی، ناراحتی از امام و گچ فهمی ابو موسی را انتخاب نمودند و با این کار همان اشتباه را مرتکب شدند که در اصل تحمیل حکمیت بر امام مر تکب گردیدند. بیشتر یاران امام انسانهائی بودند که رشد و بلوغ سیاسی نداشتند، لذا در تشخیص حق و باطل دچار مشکل می شدند انتخاب ابو موسی یکی از این نمونه ها است.
این کشندگان هم اکنون گرداگرد على را فرا گرفته اند. على باید آنان را به معاویه بسپارد. <ref>جعفر شهیدی، علی از زبان علی (ع)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378، چاپ نهم، ص 128</ref> ، این امر ناشی از این است که یاران امام به خاطر قبیله گرایی، ناراحتی از امام و گچ فهمی ابوموسی را انتخاب نمودند و با این کار همان اشتباه را مرتکب شدند که در اصل تحمیل حکمیت بر امام مر تکب گردیدند. بیشتر یاران امام انسانهائی بودند که رشد و بلوغ سیاسی نداشتند، لذا در تشخیص حق و باطل دچار مشکل می شدند انتخاب ابوموسی یکی از این نمونه ها است.


=اوصاف و ویژگی‌های ابوموسی اشعری=
=اوصاف و ویژگی‌های ابوموسی اشعری=
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۸۱۰

ویرایش