۸۷٬۵۶۷
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ابو ' به 'ابو') |
جز (جایگزینی متن - '[[حضرت محمد (ص)' به '[[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا)') |
||
(۲۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه اطلاعات شخصیت | |||
| عنوان = اَبوسُفیان | |||
| تصویر = ابوسفیان.jpg | |||
| نام = صَخر بن حَرب بن اُمَیـَّة بن عبدشمس بن عبدمَناف | |||
| نامهای دیگر = اَبوسُفیان، ابوحنظله | |||
| سال تولد = سال پیش از [[عام الفیل]] (۵۶۰ م) | |||
| تاریخ تولد = | |||
| محل تولد = [[مکه]] | |||
| سال درگذشت = ۳۱ هجری | |||
| تاریخ درگذشت = | |||
| محل درگذشت = | |||
| استادان = | |||
| شاگردان = | |||
| دین = [[اسلام]] | |||
| مذهب = [[اهل سنت و جماعت|اهل سنت]] | |||
| آثار = | |||
| فعالیتها = جزء دشمنان [[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا)|پیامبر (صلی الله علیه)]]؛ حامی خلافت [[عثمان]] | |||
| وبگاه = | |||
}} | |||
'''ابوسفیان''' در آغاز دعوت [[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا)|پیامبر (صلی الله علیه)]] جزء دشمنان ایشان بود و در جنگهای [[بدر]]، [[احد]] و [[خندق]]، علیه [[مسلمانان]] حضوری فعال داشت. پسر او [[معاویه]] نقش سیاسی مهمی در سده اول قمری ایفا کرد و سلسله [[امویان|خلافت اموی]] را بنیاد نهاد. | |||
== زندگینامه ابوسفیان == | |||
کنیه و نام و نسب او ابوسفیان ابوحنظله صخر بن حرب بن امیة بن عبدشمس اموی است<ref>المقتنی، ج۱، ص۲۷۷</ref>. مادرش صَفیه دختر حَزَن هلالیه عمه میمونه همسر پیامبر(صلی الله علیه) بوده است<ref>الاصابه، ج۳، ص۳۳۳</ref>. بنا بر سخن مشهور ۱۰ سال پیش از [[عام الفیل]] در [[مکه]] زاده شد<ref>الاصابه، ج۳، ص۳۳۳</ref>. بر این اساس تولد او را باید در حدود سال ۵۶۰.م دانست. | |||
</ | |||
== شخصیت سیاسی و اجتماعی ابوسفیان == | |||
بهرغم شهرت ابوسفیان در تاریخ صدر اسلام از زندگی او خاصه پیش از اسلام آگاهی دقیق و کاملی در دست نیست. از برخی اشارات مورخان چنین بر میآید که وی پیش از [[اسلام]] از بزرگان [[قریش]] بوده و پیشه بازرگانی داشته است<ref>فتوح البلدان، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش دخویه، لیدن: ۱۸۶۶ میلادی. ، ص۱۲۹</ref>. ابنحبیب او را از حکام قریش خوانده است<ref>المنمق فی اخبار القریش، بغدادی، محمد بن حبیب، تحقیق خورشید احمد فاروق، بیروت: عالم الکتب، ۱۹۸۵ میلادی. ، ص۳۶۸</ref>. | |||
به هنگام ظهور اسلام ابوسفیان به عنوان یکی از مخالفان پیامبر (صلی الله علیه) به شمار میآمد و جزء سرسختترین دشمنان او شد و با برخی از بزرگان [[مکه]] در چند فعالیت بر ضد دعوت اسلام شرکت جست، ولی در مقایسه با دیگر سران [[قریش|قریش]] مانند [[ابوجهل]] و [[ابولهب]]، ظاهرا عداوت کمتری نشان میداد و شدت مخالفت او کمتر بود<ref>جمل منانساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۱، ص۱۴۱</ref>. | |||
پس از مهاجرت پیامبر (صلی الله علیه) از مکه به [[مدینه]]، ابوسفیان احتمالا برای جبران مافات دوباره به فعالیت تجاری روی آورد. در دومین سال هجرت در راس کاروانی تجاری از [[شام]] بازمیگشت. پیامبر (صلی الله علیه) با سپاهیانی آهنگ حمله به آن کرد اما ابوسفیان از یکسو از [[قریش|قریشیان]] مکه یاری خواست و از سوی دیگر خود با زیرکی تغییر مسیر داده کاروان را به سلامت به مکه رساند. | |||
او مایل به درگیری با مسلمانان نبود. با اینکه کاروان از خطر رسته بود، [[ابوجهل]] از تهدیدِ پیامبر چنان در خشم شد که تصمیم گرفت به مکه باز نگردد تا با یثربیان پیکار کند<ref>مغازی رسوال الله، عروه بن زبیر، به کوشش محمد مصطفی اعظمی، ریاض: نشر دانش اسلامی، ۱۴۰۱ قمری/ ۱۹۸۱ میلادی. (صلی الله علیه)، ص۱۳۱-۱۳۷</ref>. با وقوع نبرد بدر که قریشیان شکست خوردند و شماری از [[مشرک|مشرکان]] و سران [[بنیامیه]] از جمله فرزند ابوسفیان حنظله کشته شدند <ref>السیرةالنبویه، ابنهشام، محمدبن عبدالملک، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، قم: انتشارات ایران، ۱۳۶۳ شمسی. النبویه ابن هشام، ج۲، ص۳۰۵-۳۰۶؛ المعارف، ص۳۴۴-۳۴۵</ref>. این شکست چنان بر آنان گران آمد که تصمیم گرفتند دوباره به پیکار با پیامبر (صلی الله علیه) و مسلمانان مدینه روند. | |||
چنانکه برخی از محققان بهدرستی گفتهاند نبرد بدر به رقابت یا دشمنی بنیامیه با [[بنیهاشم|بنیهاشم]] چهرهای خونین داد به خصوص که سران بنیامیه به دست [[علی بن ابی طالب|حضرت علی (علیه السلام)]] و [[حمزه]] کشته شده بودند و خاطره تلخ و گزنده آن برای قریش تا سالهای دور حتی در اندیشه نسلهای بعدی باقی ماند و در پارهای حوادث قرن اول هجری نقش داشت<ref>تاریخ قریش، مونس، حسین، جده: ۱۴۰۸ قمری / ۱۹۹۸ میلادی، ص۱۴۳</ref>. | |||
=== آتش زدن نخلهای مدینه === | |||
بعد از شکست بدر ابوسفیان خود در راس [[مشرکان|مشرکان]] قرار گرفت. او با ۲۰۰ سوار از قریش آهنگ مدینه کرد و پس از مذاکره با سلّام بن مِشکَم رئیس بنینضیر، کسانی را به مدینه فرستاد و آنان در جایی به نام ”عُرَیض“ نخلستانهایی را به آتش کشیدند و گریختند. پیامبر (صلی الله علیه) به تعقیب ابوسفیان پرداخت اما به او دست نیافت و بازگشت<ref>السیر و المغازی، ص۳۱۰-۳۱۲؛ المغاری، واقدی، محمد بن عمر، تحقیق مارسدن جونس، قم: نشر دانش اسلامی، ۱۴۰۵ قمری. ، ج۱، ص۱۸۱؛انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۱، ص۳۱۰</ref>. | |||
=== جنگ احد === | |||
در سال سوم هجری ابوسفیان در راس سپاهی بزرگ به قصد انتقام از مسلمانان به سوی مدینه حرکت کرد<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۱، ص۳۱۲</ref>. او در بسیج مکّیان برای نبرد احد نقش اصلی را ایفا کرد. در [[احد]] نزدیکی مدینه جنگ سختی روی داد و مسلمانان شکست خوردند و نخبگانی از آنان چون [[حمزه سیدالشهدا]] عموی پیامبر (صلی الله علیه) به [[شهادت]] رسیدند. | |||
=== جنگ بدر و خندق === | |||
پس از شکست مسلمانان در اُحد ابوسفیان بر فراز کوه بر آمد و ضمن ستایش بتان، پیامبر (صلی الله علیه) را به نبردی دوباره در [[بدر]] وعده داد<ref> السیر و المغازی، ص۳۳۳-۳۳۴؛ السیرةالنبویه، ابنهشام، محمدبن عبدالملک، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، قم: انتشارات ایران، ۱۳۶۳ شمسی. النبویه ابن هشام، ج۲، ص۳۰۵-۳۰۶؛انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۱، ص۳۲۷</ref>. سال بعد پیامبر به [[غزوه بدر|بدر]] آمد، اما ابوسفیان پیش از رسیدن به وعدهگاه قریشیان را متقاعد کرد که به مکه باز گردند<ref>السیرةالنبویه، ابنهشام، محمدبن عبدالملک، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، قم: انتشارات ایران، ۱۳۶۳ شمسی. النبویه ابن هشام، ج۳، ص۲۲۰-۲۲۱</ref>. سال دیگر ابوسفیان با یاری [[یهودیان]] مدینه پیکار [[غزوه خندق|خندق]] را بر ضد مسلمانان ترتیب داد<ref>السیرةالنبویه، ابنهشام، محمدبن عبدالملک، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، قم: انتشارات ایران، ۱۳۶۳ شمسی. النبویه ابن هشام، ج۲، ص۲۲۵-۲۲۶</ref> اما با تدبیر و هوشمندی پیامبر (صلی الله علیه) سپاه ابوسفیان و متحدانش ناکام برگشتند و مدینه رهایی یافت<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۱، ص۳۴۳-۳۴۵</ref>. | |||
== ابوسفیان قبل از فتح مکه == | |||
ابوسفیان از بزرگان قریش در [[جاهلیت|دوران جاهلیت]] بود که به مانند بسیاری از ساکنان مکه به تجارت میپرداخت و کاروانهایی را به نقاط مختلف تجاری آن زمان به خصوص شام میبرد<ref>الاستیعاب، ج 4، ص 1677</ref>. | |||
بزرگ قریش در زمان جاهلیت سه نفر بودهاند؛ [[عتبه]]، [[ابوجهل]] و ابوسفیان. | |||
دو نفر اول در جنگ بدر کشته شدند و پس از این جنگ، ابوسفیان به تنهایی رهبری قریش را برعهده گرفت<ref>مقریزی، تقی الدین، إمتاع الأسماع، تحقیق، نمیسی، محمد عبدالحمید، ج 1، ص 137، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1420ق</ref>. و عموم دشمنیهایی که پس از بدر علیه مسلمانان شکل گرفت زیر نظر او بود. | |||
اما این بزرگ قریش، به جایی رسید که روزی [[ابوبکر]] به دلیل چیزی که درباره او شنیده بود، احضارش کرد و بر سرش فریاد میزد و ابوسفیان به نرمی برخورد میکرد! در همین کشاکش، ابوقحافه آمد و گفت پسرم بر سر چه کسی فریاد میزند؟ | |||
اما این بزرگ قریش، به جایی رسید که روزی [[ابوبکر]] | |||
گفتند: بر سر ابوسفیان! | گفتند: بر سر ابوسفیان! | ||
ابوقحافه به ابوبکر نزدیک شد و گفت: صدایت را بر ابوسفیانی بلند | ابوقحافه به ابوبکر نزدیک شد و گفت: صدایت را بر ابوسفیانی بلند میکنی که تا دیروز در دوران جاهلیت پیشوای قریش بوده است؟! | ||
ابوبکر و حضار خندیدند و ابوبکر گفت: | ابوبکر و حضار خندیدند و [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] گفت: | ||
پدر جان! خدا به وسیله اسلام | پدر جان! خدا به وسیله اسلام کسانی را برتری داده و کسان دیگری را پایین آورده است<ref>مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق، داغر، اسعد، ج 2، ص 299، قم، دار الهجرة، چاپ دوم، 1409ق</ref>. | ||
با اینکه کاروان تجاری ابوسفیان علت به وجود آمدن جنگ بدر بود، اما او رساندن کاروان تجاری را بر جنگ با مسلمانان ترجیح داده اما بعد از شکست [[مشرکان]] در این جنگ، مردم مکه را به جهت روحی، آماده جنگ با مسلمانان کرد <ref>امتاع الأسماع، ج 1، ص 123</ref> و گریه و عزاداری بر کشتهشدگان بدر را ممنوع دانست | با اینکه کاروان تجاری ابوسفیان علت به وجود آمدن جنگ بدر بود، اما او رساندن کاروان تجاری را بر جنگ با مسلمانان ترجیح داده اما بعد از شکست [[مشرکان]] در این جنگ، مردم مکه را به جهت روحی، آماده جنگ با مسلمانان کرد<ref>امتاع الأسماع، ج 1، ص 123</ref> و گریه و عزاداری بر کشتهشدگان بدر را ممنوع دانست<ref>قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، مصحح، موسوی جزائری، سید طیب، ج 1، ص 111، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق</ref>. | ||
دشمنیهای ابوسفیان؛ دشواریهای بسیاری را برای پیامبر( | دشمنیهای ابوسفیان؛ دشواریهای بسیاری را برای پیامبر (صلی الله علیه) و مسلمانان ایجاد کرد و بسیاری از آیات [[قرآن]] در نکوهش کردار او و پیروانش نازل شد<ref>واحدی علی بن احمد، اسباب نزول القرآن، تحقیق، کمال بسیونی زغلول، ص 129، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1411ق</ref>. | ||
در برخی [[روایات]] آمده است که پیامبر اسلام هفت مرتبه در مناطق مختلف، ابوسفیان را نفرین کرد | در برخی [[روایات]] آمده است که پیامبر اسلام هفت مرتبه در مناطق مختلف، ابوسفیان را نفرین کرد<ref>شیخ صدوق، الخصال، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 397، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1362ش؛ طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی أهل اللجاج، محقق، مصحح، خرسان، محمد باقر، ج 1، ص 274، مشهد، نشر مرتضی، چاپ اول، 1403ق</ref>. | ||
او جنگهایی؛ مانند احد و خندق را به فرماندهی خود علیه مسلمانان به راه انداخت <ref> شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 1، ص 95، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق؛ مسعودی، | او جنگهایی؛ مانند احد و خندق را به فرماندهی خود علیه مسلمانان به راه انداخت<ref> شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 1، ص 95، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق؛ مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الإشراف، تصحیح، صاوی، عبدالله اسماعیل، ص 211، قاهره، دار الصاوی، بیتا</ref> و این دشمنی تا فتح مکه ادامه داشت تا هنگامی که شکست را قطعی دید اسلام آورد و مردم مکه را به تسلیم در مقابل سپاه اسلام ترغیب کرد و پیامبر (صلی الله علیه) نیز خانه او را محل امنی برای مکیان اعلام داشت<ref>قشیری نیشابوری، مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، محقق، عبدالباقی، محمد فؤاد، ج 3، ص 1405، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بیتا؛ أزدی، سلیمان بن الأشعث، سنن أبی داود، محقق، عبدالحمید، محمد محیی الدین، ج 3، ص 162، بیروت، المکتبة العصریة، بیتا</ref>. | ||
=ابوسفیان پس از فتح مکه= | == ابوسفیان پس از فتح مکه == | ||
ابوسفیان پس از فتح مکه، مسلمان شد و پیامبر برای اینکه قلب او را بیشتر به سمت اسلام متمایل کند - در قالب {{متن قرآن |الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُم |سوره = توبه |آیه = 60 }} ... و کسانی که دلشان به دست آورده میشود.... به او و هر یک از دو فرزندش، صد شتر و مقداری نقره داد<ref>صالحی دمشقی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج 5، ص 398، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1414ق</ref>. و به همین دلیل مورد اعتراض برخی [[صحابه]] قرار گرفت<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 2، ص 411، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق</ref>. | |||
بعد از آن بود که او در شمار سپاه اسلام درآمده و بر اساس برخی نقلها در جنگ با اهل [[طائف]] و [[جنگ یرموک]]، چشمان خود را از دست داد<ref>الاستیعاب، ج 4، ص 1680؛ الأعلام، ج 3، ص 201</ref>. | |||
برخی از مورّخان معتقدند که پیامبر (صلی الله علیه) او را والی نجران کرده که تا زمان رحلتشان، او بر نجران حکومت میکرد<ref>الاستیعاب، ج 2، ص 714</ref> البته این خبر مخالفانی هم دارد<ref>الإصابة، ج 3، ص 333</ref>. و به نظر میرسد اگر چنین چیزی واقعیت داشت، بازتاب بیشتری در منابع تاریخی از آن به چشم میخورد. | |||
== ایمان ابوسفیان == | |||
ابوسفیان پس از اسلام، مانند گذشته دیگر چهره برجستهای نبود؛ زیرا او که علناً تمام تلاشهایش را برای نابودی اسلام کرده بود، نمیتوانست بزرگ [[مسلمانان]] گردد و تنها رحمانیت اسلام بود که به او و امثال او اجازه حیات داده و حتی امکانات نسبتاً خوبی در اختیارشان قرار گرفت. | |||
با اینکه برخی نویسندگان [[اهل سنت]] او را از مسلمانان واقعی دانسته و در زمره صحابیان به شمار آوردند، <ref>ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم، محقق، عطا، محمد عبدالقادر، عطا، مصطفی عبدالقادر، ج 5، ص 27، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1412ق</ref> اما [[شیعیان]]<ref>ابن اعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج 2، ص 563، تحقیق، شیری، علی، بیروت، دار الاضواء، 1411ق</ref> و بسیاری از اندیشمندان اهل سنت<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبوالفضل، ج 10، ص 57، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق</ref>، اسلام او را ظاهری دانسته و او را در زمره [[منافقان]] قرار میدهند. | |||
این نفاق را میتوان از برخی گفتار و کردارش به دست آورد: | |||
* او همان است که گفته: «من به [[بهشت]] و [[جهنم]] اعتقادی ندارم<ref> الاستیعاب، ج 4، ص 1679</ref>!» | |||
* او بارها میلش را به نابودی اسلام ابراز داشت<ref>ابن الأثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 414، بیروت، دار صادر، دار بیروت، 1385ق</ref>. | |||
* او پس از وفات پیامبر اسلام و جریان [[سقیفه]] به امام علی (علیه السلام) پیشنهاد خلافت داد، اما به دلیل منافقانه بودن این پیشنهاد با واکنش شدید امام مواجه شد<ref>شیخ مفید، الفصول المختارة، محقق، مصحح، میر شریفی، علی، ص 248، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق</ref>. | |||
پیامبر خدا (صلی الله علیه) در زمان حیاتشان روزی ابوسفیان را دید که بر جلوی الاغی راه میرود که فرزندش معاویه بر روی آن سوار است و فرزندش [[یزید]] در پشت آن میآید، پیامبر (صلی الله علیه) فرمود: «خدا لعنت کند، آنکه در جلو میآید، آنکه سوار بر آن است و آنکه در پشت آن قرار دارد<ref>تاریخ الطبری، ج 10، ص 58</ref>». | |||
بعد از بهخلافترسیدن [[عثمان]]، ابوسفیان و افرادی از بنیامیه نزد او رفتند. ابوسفیان خطاب به امویان گفت: | |||
او | |||
ای بنیامیه؛ خلافت را مانند گوی، دست به دست بگردانید، به خدایی که ابوسفیان به او [[قسم]] میخورد من پیوسته امید داشتم خلافت به شما رسد و میان فرزندان شما موروثی گردد<ref>مروج الذهب، ج 2، ص 343؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق، زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج 5، ص 12، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق</ref>». | |||
علی (علیه السلام) پس از پیامبر (صلی الله علیه) در مورد ابوسفیان میگوید: «ما زلت عدوّا للإسلام و أهله»؛ بیوقفه در دشمنی با اسلام و مسلمانان هستی<ref>حمیری، أبوبکر عبدالرزاق بن همام، المصنف، محقق، اعظمی، حبیب الرحمن، ج 5، ص 450، هند، المجلس العلمی، چاپ دوم، 1403ق</ref> و همچنین معاویه را [[منافق]] فرزند منافق مینامد که اشاره به نفاق این پدر و پسر دارد<ref>نصر بن مزاحم، وقعة صفین، محقق، مصحح، هارون، عبدالسلام محمد، ص 314، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، 1404ق</ref>. | |||
[[زبیر]] نیز خطاب به ابوسفیان میگوید: «قاتله الله یأبی إلا نفاقا»؛ خداوند او را بکشد که رویکردی جز نفاق ندارد. | |||
[[زبیر]] | |||
در نهایت نتیجه میگیریم که ابوسفیان، [[ایمان]] واقعی در قلب خود نداشته و نمیتوان او را در صراط مستقیم و تابع حق و حقیقت بر شمرد. | در نهایت نتیجه میگیریم که ابوسفیان، [[ایمان]] واقعی در قلب خود نداشته و نمیتوان او را در صراط مستقیم و تابع حق و حقیقت بر شمرد. | ||
=مرگ ابوسفیان= | == مرگ ابوسفیان == | ||
در نهایت، ابوسفیان در اواخر حکومت [[عثمان]] درگذشت<ref>مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج 5، ص 108، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بیتا</ref>. | |||
در نهایت، ابوسفیان در اواخر حکومت عثمان درگذشت | البته در سال فوت او اختلافاتی وجود دارد و برخی از محققان سال ۳۱ هجری را ذکر کردهاند<ref>أسد الغابة، ج 2، ص 392</ref>. | ||
البته در سال فوت او اختلافاتی وجود دارد و برخی از محققان سال ۳۱ هجری را ذکر کردهاند | |||
=پانویس= | == پانویس == | ||
{{پانویس | {{پانویس}} | ||
[[رده: | [[رده:شخصیتها]] | ||
[[رده: | [[رده:شخصیتهای تاریخی]] | ||