پرش به محتوا

سلیمان بن عبدالملک: تفاوت میان نسخه‌ها

۳٬۷۷۶ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۵ ژانویهٔ ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷۴: خط ۷۴:


سپاهیان خلیفه مدت ها این شهر را در محاصره داشتند؛ اما موفق به فتح آن نشدند. عواملی چند؛ از جمله: تجهیزات دفاعی رومیان، طوفان و شکسته شدن تعدادی از کشتی های مسلمانان، قطع راه های ارتباطی مسلمانان توسط رومیان، سرمای شدید، <ref>همان، ص 3925</ref> حمله بلغارها و کم شدن آذوقه، <ref>مسعودی، التنبیه و الاشراف، پیشین، ص 149</ref> طولانی شدن محاصره، و نهایتا مرگ سلیمان و دستور عمر بن عبدالعزیز به بازگشت، <ref>همان</ref> سبب عدم موفقیت مسلمانان در محاصره این شهر شد. <ref>طقوش، پیشین، ص 140</ref> مسلمه بعد از 30 ماه که در آن منطقه ماند، سرانجام با دادن تلفات بسیار مجبور به بازگشت شد. <ref>مقدسی، مطهر بن طاهر؛ البدء و التاریخ، ترجمه محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، آگه، 1374، چاپ اول، ج 2، ص 927</ref>
سپاهیان خلیفه مدت ها این شهر را در محاصره داشتند؛ اما موفق به فتح آن نشدند. عواملی چند؛ از جمله: تجهیزات دفاعی رومیان، طوفان و شکسته شدن تعدادی از کشتی های مسلمانان، قطع راه های ارتباطی مسلمانان توسط رومیان، سرمای شدید، <ref>همان، ص 3925</ref> حمله بلغارها و کم شدن آذوقه، <ref>مسعودی، التنبیه و الاشراف، پیشین، ص 149</ref> طولانی شدن محاصره، و نهایتا مرگ سلیمان و دستور عمر بن عبدالعزیز به بازگشت، <ref>همان</ref> سبب عدم موفقیت مسلمانان در محاصره این شهر شد. <ref>طقوش، پیشین، ص 140</ref> مسلمه بعد از 30 ماه که در آن منطقه ماند، سرانجام با دادن تلفات بسیار مجبور به بازگشت شد. <ref>مقدسی، مطهر بن طاهر؛ البدء و التاریخ، ترجمه محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، آگه، 1374، چاپ اول، ج 2، ص 927</ref>
=درگذشت سلیمان=
سلیمان بن عبدالملک در دهم صفر سال 99هجری، پس از دو سال و هشت ماه خلافت <ref>طبری، پیشین، ج9، ص 3943 و دینوری، ابو حنیفه؛ پیشین، ص 371</ref> در «دابق» از مناطق «قنسرین» درگذشت. <ref>طبری، پیشین، ج9، ص 3943</ref> او در این زمان به منظور کمک به برادرش در این منطقه اردو زده بود. [25]نقل شده «او قبل از مرگش لباسی سبز رنگ پوشید و دستار سبز بر سر گذاشت، به آینه نگاه کرد، به خود بالید و گفت: من پادشاهی جوان مرد هستم. بعد از آن یک [[جمعه]] بر او نگذشت که درگذشت. کنیزکی زیبا داشت او را بدان لباس و غرور دید و خیره گردید. پرسید: چه نگاه می کنی و چه می بینی؟ کنیز گفت: [انت نعم المتاع لو کنت تبقی / غیر ان لا بقاء للانسان -  لیس فیما علمته فیک عیب / کان فی الناس غیر انک فان]. یعنی: تو متاع (موجود) نیکی هستی؛ اگر جاوید می ماندی (ای کاش زنده می ماندی)؛ ولی انسان برای بقاء آفریده نشده است. در تو عیب و نقصی مانند عیوب مردم، نیست، جز این که تو نابود خواهی شد. <ref>مسعودی، ( التنبیه و الشراف) پیشین، ص 298</ref>
وی قبل از مرگش با توجه به خوبی هایی که از «عمر بن عبد العزیز» دیده بود،  او را به عنوان جانشین خویش برگزید. در منابع آمده است. «وقتی بیماری او سخت شد، نامه ای نوشت و آن را مهر کرد و بست. کسی نمی دانست در آن نامه چه نوشته شده است. به رجاء بن حیوة گفت: برادران و عموزادگان و همه افراد خانواده من و بزرگان لشکرهای [[شام]] را پیش خود جمع کن و آنان را وادار کن با کسی که نامش را در این نامه نوشته ام، [[بیعت]] کنند و هر کس از بیعت خودداری کرد گردنش را بزن. <ref>دینوری، ابو حنیفه؛ پیشین، ص 272- 273 و یعقوبی، پیشین، ج2، ص 259</ref>
او به این دستور عمل کرد وقتی در [[مسجد]] جمع شدند فرمان سلیمان را به ایشان ابلاغ کرد، گفتند به ما بگو آن شخص کیست؟ تا با آگهی و بصیرت با او بیعت کنیم، گفت: به خدا [[سوگند]] نمی دانم، کیست و به من دستور داده است، هر کس خودداری کند، او را بکشم. رجاء بن حیوه گوید، پیش سلیمان رفتم و اصرار کردم و گفتم ای امیرمؤمنان این فرمان را به نام چه کسی نوشته ای و ما را به بیعت با چه کسی دستور داده ای؟ گفت دو برادرم یزید و هشام هنوز به آن پایه نرسیده اند که بر کار مردم گماشته شوند، خلافت را برای مرد نیکوکار؛ «عمر بن عبد العزیز» قرار دادم و چون او درگذشت حکومت به ایشان خواهد رسید. رجاء بن حیوه بیرون آمد و این موضوع را به اطلاع یزید و هشام رساند آن ها راضی و تسلیم شدند و بیعت کردند و پس از ایشان همه بیعت کردند. <ref>دینوری، ابو حنیفه؛ پیشین، ص 272- 273</ref>


=پانویس=
=پانویس=
confirmed، مدیران
۳۷٬۴۴۸

ویرایش