۸۷٬۷۸۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'عبد ال' به 'عبدال') |
||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
آن حضرت دستور داد که تنها با یک شمشیر غلاف شده حرکت کرده و از برداشتن هر نوع سلاح دیگر خوددارى کنند. این بدان دلیل بود که بر همه اعراب و نیز قریش ثابت شود [[رسول خدا (ص)]] تنها قصد انجام عمره داشته و به هیچ روى سر جنگ ندارد. سعد بن عباده و عمر بن خطّاب از آن حضرت خواستند تا احتیاطاً سلاح بردارند تا اگر دشمن دست به اقدامى زد آماده باشند. عمر به پیامبر (ص) عرض کرد: در حالى که از [[ابوسفیان]] مى ترسیم، آیا صحیح است که آلات و ابزار جنگى با خود برنداریم؟ پیامبر (ص) فرمودند: مهم نیست و به هر حال من دوست نمى دارم که در حال تشرف براى عمره، با خود اسلحه حمل کنم. <ref>المغازى، ج ۲، ص ۵۷۳؛ إمتاع الاسماع، ج ۱، ص ۲۷۵</ref> | آن حضرت دستور داد که تنها با یک شمشیر غلاف شده حرکت کرده و از برداشتن هر نوع سلاح دیگر خوددارى کنند. این بدان دلیل بود که بر همه اعراب و نیز قریش ثابت شود [[رسول خدا (ص)]] تنها قصد انجام عمره داشته و به هیچ روى سر جنگ ندارد. سعد بن عباده و عمر بن خطّاب از آن حضرت خواستند تا احتیاطاً سلاح بردارند تا اگر دشمن دست به اقدامى زد آماده باشند. عمر به پیامبر (ص) عرض کرد: در حالى که از [[ابوسفیان]] مى ترسیم، آیا صحیح است که آلات و ابزار جنگى با خود برنداریم؟ پیامبر (ص) فرمودند: مهم نیست و به هر حال من دوست نمى دارم که در حال تشرف براى عمره، با خود اسلحه حمل کنم. <ref>المغازى، ج ۲، ص ۵۷۳؛ إمتاع الاسماع، ج ۱، ص ۲۷۵</ref> | ||
پیامبر (ص)، ابن امّ مکتوم (یا نمیلة بن | پیامبر (ص)، ابن امّ مکتوم (یا نمیلة بن عبداللّه لیثى) را در مدینه جانشین خود فرمود و روز دوشنبه اول [[ماه ذیقعده]] از مدینه بیرون آمدند. آن حضرت در خانه خود [[غسل]] فرمود، از در خانه بر قصواء ناقه خود سوار شدند و مسلمانان هم بیرون آمدند. هنگام ظهر در ذىالحلیفه نماز گزاردند، و دستور فرمودند تا شترها و گاوهاى قربانى را آوردند و بر آنها جل انداختند و سپس شخصا شانه برخى از آنها را خراش مختصرى دادند که مشخص باشد. | ||
=صلح حدیبیه در چه سالی بود= | =صلح حدیبیه در چه سالی بود= | ||
خط ۷۷: | خط ۷۷: | ||
تا سرحد مرگ بایستند و بجنگند: «بایعَهُم عَلَى الْمُوْت». | تا سرحد مرگ بایستند و بجنگند: «بایعَهُم عَلَى الْمُوْت». | ||
پس از بیعت که رودرروى شمارى از مشرکان نیز صورت گرفت و آنان را به صلح تشویق کرد، حویطب بن | پس از بیعت که رودرروى شمارى از مشرکان نیز صورت گرفت و آنان را به صلح تشویق کرد، حویطب بن عبدالعزّى، و سهیل بن عمرو، و مکرز بن حفص پیش قریش برگشتند و به آنها خبر دادند که چگونه شاهد سرعت یاران پیامبر براى بیعت با آن حضرت بودهاند و اینکه چگونه تسلیم نظر رسول خدا بودند. خردمندان قریش گفتند، هیچ چیزى بهتر از آن نیست که با [[محمد]] مصالحه کنیم که امسال را برگردد و سال آینده مراجعت کند و سه روز اقامت کند، و قربانی هایش را بکشد و باز گردد، و در سرزمین ما اقامت کند، بدون اینکه به شهر درآید. همگى بر این کار اتفاق کردند. <ref>طبقات الکبرى، ج ۲، ص ۹۹؛ زمانى که عمر این مسأله را شنید دستور داد تا آن درخت را قطع کنند؛ طبقات الکبرى، ج ۲، ص ۱۰۰؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۵، ص ۸۴؛ جابربن عبدالله در دورهاى که چشم خود را از دست داده بود گفت: اگر چشمم مىدید بهطور دقیق محل درخت را به شما نشان مى دادم، سبل الهدى، ج ۵، ص ۱۲۲</ref> | ||
=مفاد صلحنامه= | =مفاد صلحنامه= | ||
پس از بحث هاى فراوان، قرار شد تا عهدنامه نوشته شود. [[امام على (ع)]] مأمور نوشتن صلحنامه شد. <ref>معمر مىگوید: از زهرى درباره کاتب معاهده حدیبیه سؤال کردم، خندید و گفت: على بن ابیطالب علیهما السلام؛ اما اگر از اینان( یعنى بنى امیه) سؤال کنى، خواهند گفت: عثمان؛ المصنف، | پس از بحث هاى فراوان، قرار شد تا عهدنامه نوشته شود. [[امام على (ع)]] مأمور نوشتن صلحنامه شد. <ref>معمر مىگوید: از زهرى درباره کاتب معاهده حدیبیه سؤال کردم، خندید و گفت: على بن ابیطالب علیهما السلام؛ اما اگر از اینان( یعنى بنى امیه) سؤال کنى، خواهند گفت: عثمان؛ المصنف، عبدالرزاق، ج ۵، ص ۳۴۳؛ چشم زهرى روشن که ببیند برخى کاتب را محمد بن مسلمه معرفى کردند؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۵، ص ۱۲۳</ref> رسول خدا(ص) در ابتدا فرمود تا چنین بنویسد: بسم الله الرحمن الرحیم؛ اما سهیل اعتراض کرد و گفت: ما «رحمن» را نمى شناسیم. پیش از آن در [[مکه]] نیز مشرکان نسبت به کلمه «رحمان» حساسیت داشته و اظهار مى کردند که او را نمىشناسند. پس از اصرار سهیل قرار شد تا به نوشتن «باسمک اللهم» که مورد توافق دو طرف بود اکتفا شود. | ||
جمله بعد این بود: این آن چیزى است که رسول الله و ... بر آن توافق کرده؛ سهیل به نوشتن «رسول الله» اعتراض کرد و گفت: تنها باید نام خود و پدرت باشد، چون ما تو را رسول خدا نمىدانیم. صداى اعتراض مسلمانان برخاست. اعتراض سهیل در قالب یک قرارداد مورد توافق دو طرف وارد بود و لذا رسول خدا (ص) مسلمانان را ساکت کرد و قرار شد تا «محمد بن عبدالله» نوشته شود. رسول خدا (ص) به امام فرمود تا عنوان «رسول الله» را از معاهده محو کند. [[امیرالمؤمنین]] عرض کردند دست او نمى تواند این عنوان را محو کند. حضرت فرمودند: محل آن را به من نشان دهد تا پاک کنم و امام چنین کرد. <ref> المغازى، ج ۲، ص ۶۱۰؛ بعدها در جنگ صفین، امیرمؤمنان على علیه السلام به استناد همین واقعه، اعتراض پیروان خویش را دایر بر چرایى حذف کلمه «امیرالمؤمنین» از پیمان صلح یکساله با معاویه، پاسخ دادند. نک: مجمع البیان، ج ۹، ص ۱۱۸؛ المصنف، ابن ابى شیبه، ج ۷، ص ۳۸۳؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۵، ص ۱۲۳</ref> | جمله بعد این بود: این آن چیزى است که رسول الله و ... بر آن توافق کرده؛ سهیل به نوشتن «رسول الله» اعتراض کرد و گفت: تنها باید نام خود و پدرت باشد، چون ما تو را رسول خدا نمىدانیم. صداى اعتراض مسلمانان برخاست. اعتراض سهیل در قالب یک قرارداد مورد توافق دو طرف وارد بود و لذا رسول خدا (ص) مسلمانان را ساکت کرد و قرار شد تا «محمد بن عبدالله» نوشته شود. رسول خدا (ص) به امام فرمود تا عنوان «رسول الله» را از معاهده محو کند. [[امیرالمؤمنین]] عرض کردند دست او نمى تواند این عنوان را محو کند. حضرت فرمودند: محل آن را به من نشان دهد تا پاک کنم و امام چنین کرد. <ref> المغازى، ج ۲، ص ۶۱۰؛ بعدها در جنگ صفین، امیرمؤمنان على علیه السلام به استناد همین واقعه، اعتراض پیروان خویش را دایر بر چرایى حذف کلمه «امیرالمؤمنین» از پیمان صلح یکساله با معاویه، پاسخ دادند. نک: مجمع البیان، ج ۹، ص ۱۱۸؛ المصنف، ابن ابى شیبه، ج ۷، ص ۳۸۳؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۵، ص ۱۲۳</ref> |