۸۷٬۷۷۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ذو ال' به 'ذوال') |
جز (جایگزینی متن - 'عبد ال' به 'عبدال') |
||
خط ۲۲: | خط ۲۲: | ||
=چکیده= | =چکیده= | ||
[[امام حسن]] علیه السلام پنج دختر و یازده پسر داشتند؛ اما نسل ایشان از اولاد ذکور تنها از دو پسرشان یعنی زید و حسن مثنی است. نسل زید بن حسن علیه السلام، از پسرش حسن و نسل او هم از 7 پسر به نام های؛ قاسم، علی، اسماعیل، ابراهیم، زید، عبدالله و اسحاق است. در میان این پسران، قاسم اهمیت بیشتری دارد ؛ زیرا از دو پسرش یعنی | [[امام حسن]] علیه السلام پنج دختر و یازده پسر داشتند؛ اما نسل ایشان از اولاد ذکور تنها از دو پسرشان یعنی زید و حسن مثنی است. نسل زید بن حسن علیه السلام، از پسرش حسن و نسل او هم از 7 پسر به نام های؛ قاسم، علی، اسماعیل، ابراهیم، زید، عبدالله و اسحاق است. در میان این پسران، قاسم اهمیت بیشتری دارد ؛ زیرا از دو پسرش یعنی عبدالرحمن شجری و محمد بطحانی (بطحایی)، جمع کثیری از سادادت حسنی پدید آمده اند. | ||
نسل حسن مثنی از 5 پسر است؛ عبدالله محض،ابراهیم غمر، حسن مثلّث(مادر این سه، فاطمه دختر امام حسین علیه السلام است)، داود و جعفر. | نسل حسن مثنی از 5 پسر است؛ عبدالله محض،ابراهیم غمر، حسن مثلّث(مادر این سه، فاطمه دختر امام حسین علیه السلام است)، داود و جعفر. | ||
عبدالله محض پدر 6 پسر به این قرار است : موسی الجون، محمد نفس الزکیه، ابراهیم قتیل باخمری، یحیی صاحب الدیلم، سلیمان و ادریس. موسی الجون اعقاب بسیار دارد و نسلش از دو پسر به نام های عبدالله شیخ الصالح و ابراهیم است. | عبدالله محض پدر 6 پسر به این قرار است : موسی الجون، محمد نفس الزکیه، ابراهیم قتیل باخمری، یحیی صاحب الدیلم، سلیمان و ادریس. موسی الجون اعقاب بسیار دارد و نسلش از دو پسر به نام های عبدالله شیخ الصالح و ابراهیم است. | ||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
حسن مثنی همسری فاطمه دختر عمویش را برگزید. به روایت دیگر امام خود فاطمه (ع) را برای او برگزید چرا که به مادرش فاطمه زهرا سلام الله علیها شبیه تر بود. <ref>مقاتلالطالبیین، ص:167 ؛ عمدة الطالب، ص:90</ref> وی در واقعه کربلا به یاری سید الشهدا(ع) شتافت و در حالیکه به خاطر جراحت هایش نیمه جان بود، و پس از مدتی مداوا به مدینه بازگشت. <ref>تسمیة من قتل مع الحسین(ع)، ص:150؛ تذکرة الخواص،ص:229؛أعیان الشیعة، ج1، ص:613</ref> | حسن مثنی همسری فاطمه دختر عمویش را برگزید. به روایت دیگر امام خود فاطمه (ع) را برای او برگزید چرا که به مادرش فاطمه زهرا سلام الله علیها شبیه تر بود. <ref>مقاتلالطالبیین، ص:167 ؛ عمدة الطالب، ص:90</ref> وی در واقعه کربلا به یاری سید الشهدا(ع) شتافت و در حالیکه به خاطر جراحت هایش نیمه جان بود، و پس از مدتی مداوا به مدینه بازگشت. <ref>تسمیة من قتل مع الحسین(ع)، ص:150؛ تذکرة الخواص،ص:229؛أعیان الشیعة، ج1، ص:613</ref> | ||
او پس از شهادت امام حسین (ع) تولیت موقوفات امام علی (ع) را برعهده داشت. <ref>تاریخ دمشق، ج13، ص:65</ref> بنا به روایتی حسن در این مسئولیت با امام سجاد(ع) اختلاف پیدا کرد و آن حضرت به نفع او از نزاع کناره گیری کرد. <ref>مناهل الضرب، ص167، سراج الانساب، ص36</ref> | او پس از شهادت امام حسین (ع) تولیت موقوفات امام علی (ع) را برعهده داشت. <ref>تاریخ دمشق، ج13، ص:65</ref> بنا به روایتی حسن در این مسئولیت با امام سجاد(ع) اختلاف پیدا کرد و آن حضرت به نفع او از نزاع کناره گیری کرد. <ref>مناهل الضرب، ص167، سراج الانساب، ص36</ref> | ||
گفتنی است زمانی که | گفتنی است زمانی که عبدالرحمن ابن اشعث، عبدالملک بن مروان(حک:65_86ق) را از خلافت خلع و بر ضد او قیام کرد، به توصیه برخی فقها وی برای حسن مثنی به عنوان خلیفه از مردم عراق بیعت گرفت. حسن به رغم تردید و ترس از بیعت شکنی مردم، با اصرار برخی قیام کنندگان، بیعت به عنوان خلیفه را پذیرفت و برخی علما مانند شعبی، حسن بصری و ابن سیرین با او بیعت کردند. <ref>المصابیح، ص344</ref>. پس از کشته شدن ابن اشعث در سال 85 ق <ref>المصابیح، ص344.</ref> حسن مثنی نیز متواری شد. سر انجام حسن مثنی در حدود سال 90ه. ق در سن 53 سالگی مسموم شد و درگذشت. <ref>عمدة الطالب، ابن عنبة ، ص:92 ؛الأعلام، ج2، ص:187</ref> او برادر مادر خود محمد بن طلحه را وصی خود قرار داد. <ref>تاریخ مدینة دمشق، ج13، ص: 71</ref> | ||
حسن مثنی از پدرش امام حسن(ع)، عبدالله بن جعفر <ref>تاریخ مدینة دمشق، ج13، ص: 71</ref> و همسرش فاطمه بنت الحسین(ع) احادیثی نقل کرده است. <ref>الوافی بالوفیات، ج8، صص168_169.</ref> و افرادی چون حنان بن سدیر کوفی، سعید بن ابی سعید، عبدالله بن حفص بن عمر بن سعد، حسن بن محمد حنفیه و همچنین فرزندان خود حسن مثنی یعنی ابراهیم، عبدالله، حسن مثلث،<ref>تهذیب التهذیب، ج2، ص253</ref> زیاد بن سوقه <ref>المحاسن، ج2، ص362؛ بحار الأنوار، ج66، صص 148 و 149</ref> از او روایت نقل کردهاند.<ref>تاریخ دمشق، ابن عساکر ، ج13، ص:61</ref> | حسن مثنی از پدرش امام حسن(ع)، عبدالله بن جعفر <ref>تاریخ مدینة دمشق، ج13، ص: 71</ref> و همسرش فاطمه بنت الحسین(ع) احادیثی نقل کرده است. <ref>الوافی بالوفیات، ج8، صص168_169.</ref> و افرادی چون حنان بن سدیر کوفی، سعید بن ابی سعید، عبدالله بن حفص بن عمر بن سعد، حسن بن محمد حنفیه و همچنین فرزندان خود حسن مثنی یعنی ابراهیم، عبدالله، حسن مثلث،<ref>تهذیب التهذیب، ج2، ص253</ref> زیاد بن سوقه <ref>المحاسن، ج2، ص362؛ بحار الأنوار، ج66، صص 148 و 149</ref> از او روایت نقل کردهاند.<ref>تاریخ دمشق، ابن عساکر ، ج13، ص:61</ref> | ||
==فاطمه بنت الحسین (ع)مادرسادات حسنی:== | ==فاطمه بنت الحسین (ع)مادرسادات حسنی:== | ||
مادر و مادر بزرگ سادات حسنی (عبدالله، حسن و ابراهیم فرزندان حسن مثنی و فرزندانشان )، فاطمه بزرگترین دختر امام حسین (ع ) <ref>الطبقات الکبری ، ج 3، ص 214؛ تاریخ الطبری، ج5، ص464؛ الکامل فی التاریخ، ج2، ص577.</ref> از ام اسحاق دختر طلحه بن عبیدالله تیمی است. <ref>الطبقات الکبری، ج8، ص473؛ مقاتلالطالبیین، ص:167-تاریخ دمشق، ج70، ص 15؛ الارشاد، ج ۲، ص ۴۹۱ ؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۲۹.</ref> ام اسحاق پس از شهادت امام حسن(ع) در سال 49 و یا 50 هجری به همسری امام حسین(ع) در آمد، به نظر میرسد تولد فاطمه در حدود سال 51 هجری بوده باشد.<ref>دانشنامه امام حسین(ع): ص351</ref> فاطمه را از نظر شمایل و سیما به جده اش حضرت فاطمه (س) شبیه بود.<ref>عمدة الطالب، ص184؛ اعیان الشیعه، ج5، ص43-44؛ ؛ الارشاد، ج 2، ص 25.</ref> . وی پیش از رخداد بزرگ کربلا با پسر عمویش حسن مثنی <ref>المعارف، ص 213؛ تاریخ دمشق، ج70، ص17؛ الطبقات الکبری ج 8، ص 473.</ref> ازدواج کرد و به همراه دیگر اعضاى خاندان امام حسین(ع)، در حادثه عاشورا حضور داشت. <ref>الشجره المبارکه، ص 18؛عمده الطالب، ص 93؛ تهذیب الانساب، ص 34.</ref> به نقل از امام باقر(ع)، سید الشهدا(ع) پیش از شهادتش ودایع و امانات و وصایای مکتوب خود را به دخترش فاطمه سپرد و او بعدا آنها را به امام سجاد(ع) تحویل داد. <ref>بصائر الدرجات، ص 182ـ183؛ الکافی، ج 1، ص 303.</ref> فاطمه پس از عاشورا در کاروان اسرا به کوفه و پس از آن به شام رفت و کشتار خاندان اهل بیت(ع) و وقایع غم بار دوران اسارت را با خطابههای خود در کوفه و شام خود آشکار و چهره کریه بنی امیه را به عنوان قاتلان اهل بیت (ع) برملا کرد و در پیام رسانی انقلاب عاشورا نقش مؤثری داشت. وی پس از بازگشت ازاین سفر در مدینه منوره به ادامه زندگی با شویش که از مرگ رسته بود ادامه داد از جمله فرزنداناین دو عبدالله، ابراهیم، حسن و زینب بودند. <ref>الفخری، المروزی الأزوارقانی ، الص:86</ref> | مادر و مادر بزرگ سادات حسنی (عبدالله، حسن و ابراهیم فرزندان حسن مثنی و فرزندانشان )، فاطمه بزرگترین دختر امام حسین (ع ) <ref>الطبقات الکبری ، ج 3، ص 214؛ تاریخ الطبری، ج5، ص464؛ الکامل فی التاریخ، ج2، ص577.</ref> از ام اسحاق دختر طلحه بن عبیدالله تیمی است. <ref>الطبقات الکبری، ج8، ص473؛ مقاتلالطالبیین، ص:167-تاریخ دمشق، ج70، ص 15؛ الارشاد، ج ۲، ص ۴۹۱ ؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۲۹.</ref> ام اسحاق پس از شهادت امام حسن(ع) در سال 49 و یا 50 هجری به همسری امام حسین(ع) در آمد، به نظر میرسد تولد فاطمه در حدود سال 51 هجری بوده باشد.<ref>دانشنامه امام حسین(ع): ص351</ref> فاطمه را از نظر شمایل و سیما به جده اش حضرت فاطمه (س) شبیه بود.<ref>عمدة الطالب، ص184؛ اعیان الشیعه، ج5، ص43-44؛ ؛ الارشاد، ج 2، ص 25.</ref> . وی پیش از رخداد بزرگ کربلا با پسر عمویش حسن مثنی <ref>المعارف، ص 213؛ تاریخ دمشق، ج70، ص17؛ الطبقات الکبری ج 8، ص 473.</ref> ازدواج کرد و به همراه دیگر اعضاى خاندان امام حسین(ع)، در حادثه عاشورا حضور داشت. <ref>الشجره المبارکه، ص 18؛عمده الطالب، ص 93؛ تهذیب الانساب، ص 34.</ref> به نقل از امام باقر(ع)، سید الشهدا(ع) پیش از شهادتش ودایع و امانات و وصایای مکتوب خود را به دخترش فاطمه سپرد و او بعدا آنها را به امام سجاد(ع) تحویل داد. <ref>بصائر الدرجات، ص 182ـ183؛ الکافی، ج 1، ص 303.</ref> فاطمه پس از عاشورا در کاروان اسرا به کوفه و پس از آن به شام رفت و کشتار خاندان اهل بیت(ع) و وقایع غم بار دوران اسارت را با خطابههای خود در کوفه و شام خود آشکار و چهره کریه بنی امیه را به عنوان قاتلان اهل بیت (ع) برملا کرد و در پیام رسانی انقلاب عاشورا نقش مؤثری داشت. وی پس از بازگشت ازاین سفر در مدینه منوره به ادامه زندگی با شویش که از مرگ رسته بود ادامه داد از جمله فرزنداناین دو عبدالله، ابراهیم، حسن و زینب بودند. <ref>الفخری، المروزی الأزوارقانی ، الص:86</ref> | ||
پس از وفات حسن مثنی، فاطمه یک سال بر مزار او سوگواری کرد و پس از مدتی به رغم تعهدی که به شوهرش داده بود، به اصرار مادرش، با عبدالله بن عمرو بن عثمان، نواده خلیفه سوم ازدواج کرد. حاصلاین ازدواج، سه فرزند به نامهای محمد دیباج، قاسم و رقیه بود. شاید به همین دلیل بود که عبدالله بن حسن میگفت در آغاز از عبدالله بن عمرو بیزار بوده است. <ref>أنسابالأشراف، ج5، ص:؛606 کامل، ج5، ص:231؛ مقاتلالطالبیین،ص:183</ref> ابن صوفی دلیل مخالفت حسن مثنی با ازدواج فاطمه همسرش با عبدالله عمرو بن عثمان را دشمنی خانوادگی بیان می کند و ضمن اشاره به اختلافی که در سبب این ازدواج پس از وفات حسن مثنی وجود دارد آن را مورد اجماع می داند و از فاطمه کلامی پر معنا را دراین مورد نقل می کند که گفته : (ما کنت بذیا و لا الحسن نبیا )من زنی سلیطه و پر جرات نبودم و حسن هم پیامبر نبود. <ref>المجدی، ابن الصوفی، ص:281</ref> | پس از وفات حسن مثنی، فاطمه یک سال بر مزار او سوگواری کرد و پس از مدتی به رغم تعهدی که به شوهرش داده بود، به اصرار مادرش، با عبدالله بن عمرو بن عثمان، نواده خلیفه سوم ازدواج کرد. حاصلاین ازدواج، سه فرزند به نامهای محمد دیباج، قاسم و رقیه بود. شاید به همین دلیل بود که عبدالله بن حسن میگفت در آغاز از عبدالله بن عمرو بیزار بوده است. <ref>أنسابالأشراف، ج5، ص:؛606 کامل، ج5، ص:231؛ مقاتلالطالبیین،ص:183</ref> ابن صوفی دلیل مخالفت حسن مثنی با ازدواج فاطمه همسرش با عبدالله عمرو بن عثمان را دشمنی خانوادگی بیان می کند و ضمن اشاره به اختلافی که در سبب این ازدواج پس از وفات حسن مثنی وجود دارد آن را مورد اجماع می داند و از فاطمه کلامی پر معنا را دراین مورد نقل می کند که گفته : (ما کنت بذیا و لا الحسن نبیا )من زنی سلیطه و پر جرات نبودم و حسن هم پیامبر نبود. <ref>المجدی، ابن الصوفی، ص:281</ref> | ||
در پی در گذشت عبداللّه بن عمرو بن | در پی در گذشت عبداللّه بن عمرو بن عثمان،عبدالرحمان بن ضحاک فهری والی مدینه(حک: 101_104ه. ق. ) از فاطمه خواستگارى و حتی تهدید کرد که اگر تن به ازدواج با او ندهد، پسرش عبدالله بن حسن را به تهمت شرب خمر تازیانه خواهد زد. اما دختر امام حسین(ع) دست رد به سینه او زد و به او پاسخ منفی داد. پس از آن دختر امام حسین(ع) فاطمه برای شکایت از حاکم مدینه نزد یزید بن عبدالملک بن مروان(حک: 101_105ق) رفت که نتیجه آن منجر به عزل عبدالرحمن بن ضحاک از امارت مدینه شد. <ref>انساب الاشراف، ج2، ص 197_198؛ تاریخ طبری، ؛ ج7، ص 13.</ref> | ||
گزارشی از ملاقات او با هشام بن عبدالملک (خلافت105ـ125 ) وجود دارد که در این ملاقات به تقاضای هشام ویژگی های فرزندان هاشمی و امویش را وصف می کند او ابتدا فرزندان هاشمیش را اینگونه توصیف می کند: عبدالله آقای و شریف مطاع خاندان و حسن زبان و مدافع ما و ابراهیم شبیه ترین افراد به رسول خدا به خصوص در راه رفتن است ودرباره دو پسر امویش محمد می گوید محمد جمال و زیبایی ما که به او می بالیم و قاسم چونان چهره ما و شبیه ترین مردم به ابی العاص بن امیه از لحاظ ظاهر و خلق و خوی است.<ref>التذکرة الحمدونیة؛ ج4؛ ص31</ref> | گزارشی از ملاقات او با هشام بن عبدالملک (خلافت105ـ125 ) وجود دارد که در این ملاقات به تقاضای هشام ویژگی های فرزندان هاشمی و امویش را وصف می کند او ابتدا فرزندان هاشمیش را اینگونه توصیف می کند: عبدالله آقای و شریف مطاع خاندان و حسن زبان و مدافع ما و ابراهیم شبیه ترین افراد به رسول خدا به خصوص در راه رفتن است ودرباره دو پسر امویش محمد می گوید محمد جمال و زیبایی ما که به او می بالیم و قاسم چونان چهره ما و شبیه ترین مردم به ابی العاص بن امیه از لحاظ ظاهر و خلق و خوی است.<ref>التذکرة الحمدونیة؛ ج4؛ ص31</ref> | ||
او از هر فرصتی برای تربیت فرزندانش بهره می برد چنانکه محمد از مادرش فاطمه بنت الحسین نقل میکند که مادرم ما فرزندانش را جمع کرد و گفت : پسرکانم به خدا قسم هیچ نابخردی با سفاهت خود چیزی را بدست نمی آورد و چیزی از لذت هایش را بدست نمی آورد مگراینکه جوانمردان نیز با جوانمردی خود به آن دست مییابند، پس با پرده پوشی الهی خود را بپوشانید.<ref>تاریخ بغداد، ج3، ص: 4 تاریخ مدینة دمشق، ج53، ص: 387 نثر الدر فی المحاضرات، آبى؛ ج4؛ ص46</ref> | او از هر فرصتی برای تربیت فرزندانش بهره می برد چنانکه محمد از مادرش فاطمه بنت الحسین نقل میکند که مادرم ما فرزندانش را جمع کرد و گفت : پسرکانم به خدا قسم هیچ نابخردی با سفاهت خود چیزی را بدست نمی آورد و چیزی از لذت هایش را بدست نمی آورد مگراینکه جوانمردان نیز با جوانمردی خود به آن دست مییابند، پس با پرده پوشی الهی خود را بپوشانید.<ref>تاریخ بغداد، ج3، ص: 4 تاریخ مدینة دمشق، ج53، ص: 387 نثر الدر فی المحاضرات، آبى؛ ج4؛ ص46</ref> | ||
سر انجام فاطمه در مدینه منوره در گذشت اما زمان دقیق درگذشت <ref>تدکره الخواص، ص280</ref>.وی دانسته نیست. ابن جوزی آن را درحدود سال 117 ه. ق. دانسته است. <ref>همان، ص 280</ref> [[ابن عساکر]] نیز به وفات او در خلافت هشام بن | سر انجام فاطمه در مدینه منوره در گذشت اما زمان دقیق درگذشت <ref>تدکره الخواص، ص280</ref>.وی دانسته نیست. ابن جوزی آن را درحدود سال 117 ه. ق. دانسته است. <ref>همان، ص 280</ref> [[ابن عساکر]] نیز به وفات او در خلافت هشام بن عبدالملک (حک:105_125. ه. ق. ) اشاره کرده است. <ref>تاریخ مدینه دمشق، ج 70، ص 17.</ref> برخی مدت عمر فاطمه را 90 سال دانسته اند <ref>کتاب الثقات، ج 5، ص 301</ref> که بعید به نظر میرسد زیرا با توجه به سن کم او در واقعه عاشورا و احتمال تولد او در حدود سال 51 هجری، میتوان حدس زد که وی در حدود 70 سال سن داشته است. | ||
==1.عبدالله بن الحسن:== | ==1.عبدالله بن الحسن:== | ||
عبدالله بن الحسن المثنی با کنیه ابو محمد که پدرش زاده امام حسن مجتبی و مادرش فاطمه دختر امام حسین علیه السلام و نبوه دختری طلحه بن عبیدالله است. به خاطر انتساب از سوی پدر و مادر به رسول خدا لقب محض(=خالص) و کامل »<ref>تیسیر المطالب فی أمالی أبی طالب، ص: 660</ref> به او دادند و از او نقل شده که خود را به خاطراین نسب نزدیکترین مردم به رسول خدا میدانست. <ref>مقاتل الطالبیین،ص168</ref> عبدالله درسال هفتاد هجری در خانه حضرت فاطمه دختر پیامبراکرم در مسجد نبوی به دنیا آمد. <ref>المجدی، ابن الصوفی ، ص:222، تحفة الأزهار، ضامن بن شدقم ، ج1، ص:314</ref> اوشباهت زیادی به رسول خدا داشت. <ref>عمدة الطالب، ابن عنبة ، ص:93</ref> | عبدالله بن الحسن المثنی با کنیه ابو محمد که پدرش زاده امام حسن مجتبی و مادرش فاطمه دختر امام حسین علیه السلام و نبوه دختری طلحه بن عبیدالله است. به خاطر انتساب از سوی پدر و مادر به رسول خدا لقب محض(=خالص) و کامل »<ref>تیسیر المطالب فی أمالی أبی طالب، ص: 660</ref> به او دادند و از او نقل شده که خود را به خاطراین نسب نزدیکترین مردم به رسول خدا میدانست. <ref>مقاتل الطالبیین،ص168</ref> عبدالله درسال هفتاد هجری در خانه حضرت فاطمه دختر پیامبراکرم در مسجد نبوی به دنیا آمد. <ref>المجدی، ابن الصوفی ، ص:222، تحفة الأزهار، ضامن بن شدقم ، ج1، ص:314</ref> اوشباهت زیادی به رسول خدا داشت. <ref>عمدة الطالب، ابن عنبة ، ص:93</ref> | ||
خط ۶۶: | خط ۶۶: | ||
==فرزندان عبدالله محض== | ==فرزندان عبدالله محض== | ||
===1.1.محمد بن عبدالله محض: (93/100ـ145)=== | ===1.1.محمد بن عبدالله محض: (93/100ـ145)=== | ||
وی محمّد بن | وی محمّد بن عبداللّه با کنیه«ابو عبداللّه» و لقب مهدی بود. مادر او هند دختر ابو عبیده اسدی بود. او را «صریح قریش» مىگفتند؛ زیرا علاوه بر پدران در میان مادران او تا قریش، کنیزى وجود نداشت و در نامه اش به منصور بهاین مطلب افتخار کرده است. <ref>مقاتل الطالبیین،207</ref> او را «نفس زکیه» و «مقتول احجار زیت» نیز نامیدهاند. لقب نفس زکیه برخی براساس روایتی از پیامبر درباره کشته شدن یکی از فرزندانش ؛ «نفس زکیه» در «احجار الزیت».؛ یا پس از مرگش .. <ref>ر. ک. یحیى بن حسین هارونى، الافاده فى تاریخ ائمّة الزیدیة، ص ١٠٧/ابن عنبه، عمدة الطالب فى انساب آل ابى طالب، ص ٩۶/عبدالحسین امینى، الغدیر فى الکتاب و السنّة و الأدب، ج ٣، ص ٢٧٢.</ref> یا پدرش <ref>انساب الاشراف، ج ٣، ص ٧۶</ref> یا بخاطر شدت زهد و عبادت به «نفس زکیه» گرفته است. <ref>مروج الذهب،ج3،ص293</ref> | ||
گفته شده که مادرش چهارسال بر او حامله بود؛ در حالیکه پدرمادرش این تظاهر به حاملگی را از ترس این می دانست که عبدالله محض بعد از هند با زنی دیگر ازدواج کند. <ref>مقاتل الطالبیین،207</ref> | گفته شده که مادرش چهارسال بر او حامله بود؛ در حالیکه پدرمادرش این تظاهر به حاملگی را از ترس این می دانست که عبدالله محض بعد از هند با زنی دیگر ازدواج کند. <ref>مقاتل الطالبیین،207</ref> | ||
به خاطر خال بزرگی که میان دو کتف خود داشت ابتدا در میان خانواده و سپس با توجه به نام او پدرش و نیز به خاطر علم و دانش و دیگر فضایلش نزد همگان از جمله بسیاری از بنی هاشم به مهدی اهل بیت شناخته می شد، لقبی که به نظر می رسد تنها با سکوت و کمر با تایید صریح او مواجه شده است.<ref>همان و ص212 ؛مناهل الضرب ص182</ref> | به خاطر خال بزرگی که میان دو کتف خود داشت ابتدا در میان خانواده و سپس با توجه به نام او پدرش و نیز به خاطر علم و دانش و دیگر فضایلش نزد همگان از جمله بسیاری از بنی هاشم به مهدی اهل بیت شناخته می شد، لقبی که به نظر می رسد تنها با سکوت و کمر با تایید صریح او مواجه شده است.<ref>همان و ص212 ؛مناهل الضرب ص182</ref> | ||
عبدالله محض از همان خردسالى، او را به همراه برادرش ابراهیم براى تعلیم نزد | عبدالله محض از همان خردسالى، او را به همراه برادرش ابراهیم براى تعلیم نزد عبداللّه بن طاووس برده شد تا علم حدیث بیاموزد. از خود محمّد روایت شده است که براى تحصیل علم، به خانه انصار مىرفت و گاهى پشت در منزل آنها مىخفت و برخى گمان مىکردند برده صاحبخانه است.<ref>همان 211</ref> | ||
او پس از قیام و دعوت به خود، در مدینه طی نامه ای به منصور عباسی، خلافتش را میراثی از امام علی (ع) و براساس قویتر بودن پیوندهای نسبی و سببی اش با رسول خدا(ص) دانست و منصور را به وفاداری با بیعتی خواند که پیش از سقوط بنی امیه با محمد انجام داده بود.<ref>أنساب لأشراف،ج3،ص:100؛مناهل الضرب ،ص182</ref> | او پس از قیام و دعوت به خود، در مدینه طی نامه ای به منصور عباسی، خلافتش را میراثی از امام علی (ع) و براساس قویتر بودن پیوندهای نسبی و سببی اش با رسول خدا(ص) دانست و منصور را به وفاداری با بیعتی خواند که پیش از سقوط بنی امیه با محمد انجام داده بود.<ref>أنساب لأشراف،ج3،ص:100؛مناهل الضرب ،ص182</ref> | ||
وی سرانجام در 25 رجب یا رمضان سال 145 پس از قیام و جنگی شجاعانه و جوانمردانه با لشکرمنصور عباسی،پس از اینکه هفتاد نفر را با دست خود به هلاکت رساند و شجاعتش به شجاعت حمزه سید الشهدا تشبیه می شد،در محلی به نام «احجار زیت» در مدینه کشته شد.<ref>الاعلام،6،ص220؛مقاتل 207</ref> | وی سرانجام در 25 رجب یا رمضان سال 145 پس از قیام و جنگی شجاعانه و جوانمردانه با لشکرمنصور عباسی،پس از اینکه هفتاد نفر را با دست خود به هلاکت رساند و شجاعتش به شجاعت حمزه سید الشهدا تشبیه می شد،در محلی به نام «احجار زیت» در مدینه کشته شد.<ref>الاعلام،6،ص220؛مقاتل 207</ref> | ||
خط ۷۹: | خط ۷۹: | ||
===3.1 موسی بن عبدالله محض=== | ===3.1 موسی بن عبدالله محض=== | ||
کنیه اش را ابوعبدالله و ابوحسن گفته اند. <ref>عمدة الطالب، ابن عنبة ، ص:102</ref> مادرش هند نام داشت که موسی را در شصت سالگی به دنیا آورد،موسی را به خاطر رنگ تیره پوستش جون لقب دادند. هند موسی را در کودکی میرقصاند و شعری بااین مضمون برایش میخواند: هرچند تو جون با موهای بلندی ]و کوچکی[ اما دور نیست که بزرگ شوی و برآنان آقایی کنی.عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:102 المجدی، ابن الصوفی، ص:232 مقاتل الطالبیین، أبو الفرج الأصفهانی، ص:334 | کنیه اش را ابوعبدالله و ابوحسن گفته اند. <ref>عمدة الطالب، ابن عنبة ، ص:102</ref> مادرش هند نام داشت که موسی را در شصت سالگی به دنیا آورد،موسی را به خاطر رنگ تیره پوستش جون لقب دادند. هند موسی را در کودکی میرقصاند و شعری بااین مضمون برایش میخواند: هرچند تو جون با موهای بلندی ]و کوچکی[ اما دور نیست که بزرگ شوی و برآنان آقایی کنی.عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:102 المجدی، ابن الصوفی، ص:232 مقاتل الطالبیین، أبو الفرج الأصفهانی، ص:334 | ||
احادیثی از موسی رسیده که غالبا از پدرش عبدالله نقل میکند<ref>رک. بحار الأنوار، المجلسی ج8 188</ref> و در ضمن روایت عبدالله محض آمده است. یحیی بن معین از ائمه جرح و تعدیل او را توثیق کرده است. <ref>تاریخ بغداد ؛ ج13 ؛ ص27</ref> افرادی چون | احادیثی از موسی رسیده که غالبا از پدرش عبدالله نقل میکند<ref>رک. بحار الأنوار، المجلسی ج8 188</ref> و در ضمن روایت عبدالله محض آمده است. یحیی بن معین از ائمه جرح و تعدیل او را توثیق کرده است. <ref>تاریخ بغداد ؛ ج13 ؛ ص27</ref> افرادی چون عبدالعزیز الدراوردی، و إبراهیم بن عبداللّه بن حاتم الهروی، و عیسى بن عبداللّه العلوی، و سلمة بن بشر، و ابنه عبداللّه بن موسى، و أبو صیفی الدمشقی، و مروان ابن محمّد الطاطری. از او روایت دارند. <ref>تاریخ مدینة دمشق ؛ ج60 ؛ ص443</ref> موسی گزارشهای بسیاری درباره برادرش نقل کرده و به عنوان یکی از کسانی که در باقیماندن خاطره برادرش نقش داشت شناخته میشود. <ref>تاریخ مدینة دمشق، ج60، ص: 445</ref> | ||
با توجه به گزارش هایی که از موسی رسیده میتوان گفت وی در آغاز چندان با عقیده بنی هاشم و اهل بیت درباره خلافت آشنا نبوده چنانکه به گفته خود وقتی تردید مردی ثقفی را درباره نمازخواندن شیخین بر فاطمه زهرا (س)شنیده او را نزد پدرش سب کرده و کافر دانسته ولی عبدالله محض او را ازاینکار نهی کرده و رفتار مرد ثقفی را قابل توجیه دانسته زیرا رفتار شیخین با فاطمه بسیار بزرگ بوده و اضافه کرده که آنها برای قطعی کردن امر خلافت حتی پس از سه روز نتوانستند بر پیامبر خدا نیز نماز بگذارند و جنازه آن حضرت سه روز برزمین باقی بود. <ref>تقریب المعارف، الحلبی ، ص:251 بحار الأنوار، المجلسی ج30 386</ref> گویا موسی پس از این ماجرا، از پدرش پیروی کردن از حضرت فاطمه در برخورد با شیخین و تبری از آنها را گزارش کرده و خود نیز به آن معتقد شده است. <ref>بحار الأنوار، المجلسی ، ج30، ص:387</ref> | با توجه به گزارش هایی که از موسی رسیده میتوان گفت وی در آغاز چندان با عقیده بنی هاشم و اهل بیت درباره خلافت آشنا نبوده چنانکه به گفته خود وقتی تردید مردی ثقفی را درباره نمازخواندن شیخین بر فاطمه زهرا (س)شنیده او را نزد پدرش سب کرده و کافر دانسته ولی عبدالله محض او را ازاینکار نهی کرده و رفتار مرد ثقفی را قابل توجیه دانسته زیرا رفتار شیخین با فاطمه بسیار بزرگ بوده و اضافه کرده که آنها برای قطعی کردن امر خلافت حتی پس از سه روز نتوانستند بر پیامبر خدا نیز نماز بگذارند و جنازه آن حضرت سه روز برزمین باقی بود. <ref>تقریب المعارف، الحلبی ، ص:251 بحار الأنوار، المجلسی ج30 386</ref> گویا موسی پس از این ماجرا، از پدرش پیروی کردن از حضرت فاطمه در برخورد با شیخین و تبری از آنها را گزارش کرده و خود نیز به آن معتقد شده است. <ref>بحار الأنوار، المجلسی ، ج30، ص:387</ref> | ||
موسی در زمان آغاز قیام حسنیان سن و سال چندانی نداشت چنانکه او را یک کودک میخواندند در عین حال به خاطراینکه کوچکترین پسر عبدالله محض و عصای دست او بود به محافل مختلفی که پدرش در آن رفت و آمد داشت راه مییافت. از جمله این محافل جلسات متعددی است که عبدالله محض در تلاش برای جلب نظر امام صادق(ع) در آنها شرکت داشت و امام در آخرین جلسه پس از نا امید کردن عبدالله از همراهی با او، سرنوشت قیام محمد و کشته شدنش را دقیقا بیان کرده و از همراهی موسی با برادرش سخن گفته و در آخرموسی را توصیه به پناه بردن و عذرخواهی از عباسیان فرموده است. <ref>(ط - الإسلامیة)، ج1، ص: 358بحار الکافی الأنوار، المجلسی ، ج47، ص:279</ref> | موسی در زمان آغاز قیام حسنیان سن و سال چندانی نداشت چنانکه او را یک کودک میخواندند در عین حال به خاطراینکه کوچکترین پسر عبدالله محض و عصای دست او بود به محافل مختلفی که پدرش در آن رفت و آمد داشت راه مییافت. از جمله این محافل جلسات متعددی است که عبدالله محض در تلاش برای جلب نظر امام صادق(ع) در آنها شرکت داشت و امام در آخرین جلسه پس از نا امید کردن عبدالله از همراهی با او، سرنوشت قیام محمد و کشته شدنش را دقیقا بیان کرده و از همراهی موسی با برادرش سخن گفته و در آخرموسی را توصیه به پناه بردن و عذرخواهی از عباسیان فرموده است. <ref>(ط - الإسلامیة)، ج1، ص: 358بحار الکافی الأنوار، المجلسی ، ج47، ص:279</ref> | ||
خط ۹۴: | خط ۹۴: | ||
==3.1.1فرزندان موسی بن عبدالله== | ==3.1.1فرزندان موسی بن عبدالله== | ||
نسل بسیاری از موسی بن عبدالله محض باقی ماند و او بیشترین نسل را در فرزندان عبدالله داشت.<ref>الشجرة المبارکة، الفخرالرازی 20</ref> | نسل بسیاری از موسی بن عبدالله محض باقی ماند و او بیشترین نسل را در فرزندان عبدالله داشت.<ref>الشجرة المبارکة، الفخرالرازی 20</ref> | ||
موسى بن | موسى بن عبداللّه دوازده فرزند داشت که نه تای آن دختر بودند: زینب همسر محمد بن جعفر بن ابراهیم الجعفری؛ و فاطمة و ام کلثومکه همسر پسر برادر منصور شد و رقیة که جایگاه والایی داشت همسر اسماعیل بن جعفر نواده جعفر بن ابیطالب، و خدیجة و صفیة و ام الحسن که مادرشان طلیحه بود و ملیکة همسر پسر عمویش، و سه پسر به نامهای محمد که فرزندی از او نماند و ابراهیم، و عبداللّه بودند <ref>المجدی، ابن الصوفی ، ص:232.</ref> | ||
به نقلی پس از در گذشت امام رضا(ع) مامون از عبدالله دعوت کرد تا جانشین آن حضرت شود ولی او متواری شد و این پیشنهاد را نپذیرفت <ref>الفخری، المروزی الأزوارقانی المتن 87</ref> | به نقلی پس از در گذشت امام رضا(ع) مامون از عبدالله دعوت کرد تا جانشین آن حضرت شود ولی او متواری شد و این پیشنهاد را نپذیرفت <ref>الفخری، المروزی الأزوارقانی المتن 87</ref> | ||
ابراهیم جد بنی اخیضر است که تا قرن چهارم در یمامه حکومت داشتندو عبدالله نیز نسل بسیاری داشت.نسل وی امارت مدینه و مکه و یمن را برای دوره هایی در قرن سوم برعهده داشتند. <ref>جمهرة أنساب العرب، ابن حزم ، ص:47 عمدة الطالب، ابن عنبة ، ص:103 </ref> آخرین خاندانهای اشراف امیر در مکه و مدینه پیش از سلطه آل سعود نیز از خاندان اویند. <ref>الشجرة المبارکة، الفخرالرازی ، ص:21</ref> | ابراهیم جد بنی اخیضر است که تا قرن چهارم در یمامه حکومت داشتندو عبدالله نیز نسل بسیاری داشت.نسل وی امارت مدینه و مکه و یمن را برای دوره هایی در قرن سوم برعهده داشتند. <ref>جمهرة أنساب العرب، ابن حزم ، ص:47 عمدة الطالب، ابن عنبة ، ص:103 </ref> آخرین خاندانهای اشراف امیر در مکه و مدینه پیش از سلطه آل سعود نیز از خاندان اویند. <ref>الشجرة المبارکة، الفخرالرازی ، ص:21</ref> | ||
از جمله ابوعبدالله شکر و پدرش ابوالبرکات الراشد بالله(متوفی 430 ق)، مجد المعالی و فلیته(متوفی 527 ه_) و فرزندانش از جمله هاشم (امارت527 ه- 549 ه) از چهرههای معروفاین امرایند.<ref>الشجرة المبارکة، الفخرالرازی ، ص:22 الفخری، المروزی الأزوارقانی ، الص:88 تاریخ أمراء المدینة المنورة ؛ ص244</ref> موسى بن | از جمله ابوعبدالله شکر و پدرش ابوالبرکات الراشد بالله(متوفی 430 ق)، مجد المعالی و فلیته(متوفی 527 ه_) و فرزندانش از جمله هاشم (امارت527 ه- 549 ه) از چهرههای معروفاین امرایند.<ref>الشجرة المبارکة، الفخرالرازی ، ص:22 الفخری، المروزی الأزوارقانی ، الص:88 تاریخ أمراء المدینة المنورة ؛ ص244</ref> موسى بن عبداللّه بن الجون موسی بن عبدالله نوه اوست که از راویان بزرگ مرتبه حدیث بود که در سال 256 از دنیا رفت و از زهاد بود و از نسل او هجده امیر حجاز و ینبع بوده اند. <ref>عمدة الطالب، ابن عنبة ، ص:114 الفخری، المروزی الأزوارقانی المتن 87</ref> | ||
==همسر موسی== | ==همسر موسی== | ||
أمّ سلمة بنت محمّد بن طلحة بن | أمّ سلمة بنت محمّد بن طلحة بن عبداللّه بن عبدالرحمن بن أبی بکر نواده خلیفه اول ابوبکر و مادر دو پسرش عبدالله رضا و ابراهیم بود. <ref>تاریخ بغداد ؛ ج13 ؛ ص27الشجرة المبارکة، الفخرالرازی ، ص:21</ref> گویا در مدتی که موسی در عراق بود برای همسر ام سلمه که از نوادگان ابوبکر بود نامه نوشت و او را به آمدن به عراق خواند و در شعری به شوخی تهدید کرد که اگر مرا در عراق که کشور بی وفایی و خیانت است تنها بگذاری بعید نیست که من هووی برایت بگیرم که در برابر پدرانت بایستد و فضل و برتری آنان را نپذیرد و با هویی که با هووهای دیگر خود نباشد و تنها به دنبال راضی کردن همسر و همدمش باشد. <ref>مقاتل الطالبیین، أبو الفرج الأصفهانی ، ص:337 تاریخ بغداد ؛ ج13 ؛ ص27</ref> در پاسخ بهاین شعر موسی ربیع بن سلیمان که آزاد شده محمد و ابراهیم برادران موسی بود در شعری به وی پاسخ دادایا دختر ابوبکر را با هوو فریب میدهی به جان خود سوگند که قصد گناهی بزرگ کردهای. موسی خواست تا هدایای که ربیع به ام سلمه داده بود باز پس داده شود ولی همسرش سوگند خورد تاموسی هدایای که از ربیع گرفته را به دو برابر قیمت جبران نکنداین کار را نپذیرد و موسی خواسته او را پذیرفت.<ref>مقاتل الطالبیین، أبو الفرج الأصفهانی ، ص:338 تاریخ مدینة دمشق، ج60، ص: 448 ربیع الأبرار و نصوص الأخیار، زمخشرى ؛ ج5 ؛ ص250</ref> | ||
به نقل مداینی، روزی ام سلمه از موسی خشمگین شد و به کنیزانش دستور داد او را نگهدارند و کتک بزنند ولی موسی از دستشان گریخت و ماجرا را برای برادر بزرگترش ابراهیم گفت. ابراهیم به او به خانه اش آمد و به او گفت باید تازیانه بگیری و الا با تو سخن نخواهم گفت. در همین حال ابراهیم بر در خانهایستاد و خطاب به کنیزان گفتای فاسق ها به خدا اگر یکی از شما مانع شد خود وارد خواهم شد و به موسی گفت برو و همسرت را با تازیانه بزن واو را به درد بیاور .<ref>نوادر المخطوطات، کتاب المردفات من قریش ج1، ص: 78</ref> | به نقل مداینی، روزی ام سلمه از موسی خشمگین شد و به کنیزانش دستور داد او را نگهدارند و کتک بزنند ولی موسی از دستشان گریخت و ماجرا را برای برادر بزرگترش ابراهیم گفت. ابراهیم به او به خانه اش آمد و به او گفت باید تازیانه بگیری و الا با تو سخن نخواهم گفت. در همین حال ابراهیم بر در خانهایستاد و خطاب به کنیزان گفتای فاسق ها به خدا اگر یکی از شما مانع شد خود وارد خواهم شد و به موسی گفت برو و همسرت را با تازیانه بزن واو را به درد بیاور .<ref>نوادر المخطوطات، کتاب المردفات من قریش ج1، ص: 78</ref> | ||
اختلاف خانوادگی در میان خاندان عبدالله محض | اختلاف خانوادگی در میان خاندان عبدالله محض | ||
خط ۱۰۸: | خط ۱۰۸: | ||
==.2.1.حسن بن جعفر بن الحسن== | ==.2.1.حسن بن جعفر بن الحسن== | ||
نسل جعفر از وی باقیماند و فرزندان بسیار در نقاط مختلف از او برجای ماندند. <ref>جمهرة أنساب العرب، ص 44</ref> او یکی از راویان و شاگردان امام صادق و شخصیتهای مولف شیعه و دارای تالیفاتی است که نجاشی رجالی معروف شیعه وثاقت او را گواهی داده است.<ref>رجال النجاشی ، ص:46</ref> او در واقعه فخ مانند امام کاظم (ع) از از معدود هاشمیانی است که از شرکت و همراهی قیام عذرخواهی کرد. <ref>عمدة الطالب، ص:165؛ بحار الأنوار، ج48، ص:163</ref> نسل وی از پسرانش | نسل جعفر از وی باقیماند و فرزندان بسیار در نقاط مختلف از او برجای ماندند. <ref>جمهرة أنساب العرب، ص 44</ref> او یکی از راویان و شاگردان امام صادق و شخصیتهای مولف شیعه و دارای تالیفاتی است که نجاشی رجالی معروف شیعه وثاقت او را گواهی داده است.<ref>رجال النجاشی ، ص:46</ref> او در واقعه فخ مانند امام کاظم (ع) از از معدود هاشمیانی است که از شرکت و همراهی قیام عذرخواهی کرد. <ref>عمدة الطالب، ص:165؛ بحار الأنوار، ج48، ص:163</ref> نسل وی از پسرانش عبداللّه و جعفر الغدار و محمد السیلق باقی ماند که به سیلقیون معروفند <ref>عمدة الطالب، ص:165</ref> اوداماد عمویش داود بن حسن بود. <ref>المجدی، ص:271</ref> | ||
==3. حسن بن حسن بن حسن بن علی علیه السلام(حسن مثلث)== | ==3. حسن بن حسن بن حسن بن علی علیه السلام(حسن مثلث)== | ||
لقب مثلث را به خاطر سه بار تکرار نام حسن در یاد کردن از او که همنام پدر و جدش بود نسب شناسان به وی داده اند و در زمان خود به این نام مشهور نبود. <ref>الشجرة المبارکة، الفخرالرازی ، ص:36</ref> با توجه بهاینکه او به هنگام وفات 68 ساله بود، تولد او را میتوان در سال 77 هجری دانست که هفت سال از عبدالله محض کوچکتر بود. او انسانی متعبد و فاضل و با ورع بود و درامر به معروف و نهی از منکر مذهب خاندانش را داشت معرفی کرده اند. <ref>شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید ؛ ج15 ؛ ص290</ref> او از تابعیانی است که از جابر بن عبدالله انصاری روایت نقل کرده <ref>مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ؛ الخاتمةج7 ؛ ص246 ؛ رجال الطوسی ؛ ص130</ref> حسن از پدر و مادر بزرگوارش روایاتی را نقل کرده و همنیطور عدهای از محدثان مانند عبید بن وسیم جمال و عمر بن شبیب مسلمی و عمرو بن مرزوق. از او روایت دارند. <ref>تاریخ الإسلام، الذهبی ، ج9، ص:107 المنتظم، ابن الجوزی ، ج8، ص:90</ref> | لقب مثلث را به خاطر سه بار تکرار نام حسن در یاد کردن از او که همنام پدر و جدش بود نسب شناسان به وی داده اند و در زمان خود به این نام مشهور نبود. <ref>الشجرة المبارکة، الفخرالرازی ، ص:36</ref> با توجه بهاینکه او به هنگام وفات 68 ساله بود، تولد او را میتوان در سال 77 هجری دانست که هفت سال از عبدالله محض کوچکتر بود. او انسانی متعبد و فاضل و با ورع بود و درامر به معروف و نهی از منکر مذهب خاندانش را داشت معرفی کرده اند. <ref>شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید ؛ ج15 ؛ ص290</ref> او از تابعیانی است که از جابر بن عبدالله انصاری روایت نقل کرده <ref>مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ؛ الخاتمةج7 ؛ ص246 ؛ رجال الطوسی ؛ ص130</ref> حسن از پدر و مادر بزرگوارش روایاتی را نقل کرده و همنیطور عدهای از محدثان مانند عبید بن وسیم جمال و عمر بن شبیب مسلمی و عمرو بن مرزوق. از او روایت دارند. <ref>تاریخ الإسلام، الذهبی ، ج9، ص:107 المنتظم، ابن الجوزی ، ج8، ص:90</ref> | ||
خط ۱۲۴: | خط ۱۲۴: | ||
==3.1.علی بن الحسن مثلث== | ==3.1.علی بن الحسن مثلث== | ||
علی بن حسن بن حسن بن حسن بن علی (ع). ملقب به سجاد به معنای بسیار سجده کننده) و الاغر (درخشان پیشانی) و علی الخیر به خاطر فضیلت و تلاشش در عبادت و بندگی اش برای خدا . مشهور بود که در مدینه زوجی عابدتر از علی بن الحسن مثلث و همسرش زینب دختر عبدالله بن حسن نیست.<ref>تاریخ الإسلام، ج9 226</ref> و به خاطر عبادت به آنها زوج صالح میگفتند. <ref>مقاتلالطالبیین، ص:174</ref> وی را زین العابدین و ذوالثفنات نیز لقب داده اند.<ref>تحفة الأزهار ، ج1، ص:221</ref> وى برادرزاده و داماد | علی بن حسن بن حسن بن حسن بن علی (ع). ملقب به سجاد به معنای بسیار سجده کننده) و الاغر (درخشان پیشانی) و علی الخیر به خاطر فضیلت و تلاشش در عبادت و بندگی اش برای خدا . مشهور بود که در مدینه زوجی عابدتر از علی بن الحسن مثلث و همسرش زینب دختر عبدالله بن حسن نیست.<ref>تاریخ الإسلام، ج9 226</ref> و به خاطر عبادت به آنها زوج صالح میگفتند. <ref>مقاتلالطالبیین، ص:174</ref> وی را زین العابدین و ذوالثفنات نیز لقب داده اند.<ref>تحفة الأزهار ، ج1، ص:221</ref> وى برادرزاده و داماد عبداللَّه محض وکنیهاش ابوالحسن ومادرش ام عبداللَّه دختر عامر کلابى بود. | ||
به نقل ابوالفرج، سفاح به پدر علی (حسن مثلث چشمهاى)در «ذو خشب» کشیده بود و نام آن چشمه «چشمهى مروان» بود. حسن پسرش على را گاه و بیگاه برای سر کشى آن مزرعه میفرستاد. | به نقل ابوالفرج، سفاح به پدر علی (حسن مثلث چشمهاى)در «ذو خشب» کشیده بود و نام آن چشمه «چشمهى مروان» بود. حسن پسرش على را گاه و بیگاه برای سر کشى آن مزرعه میفرستاد. | ||
على از پدرش اطاعت میکرد و بهسرکشى آنجا میرفت اما برای احتیاط در حلال و حرام آب آشامیدنى را از مدینه با خودش میبرد ولی آب از چشمهى مروان نمی نوشید.<ref>المجدی، ابن الصوفی ، ص:254 </ref> | على از پدرش اطاعت میکرد و بهسرکشى آنجا میرفت اما برای احتیاط در حلال و حرام آب آشامیدنى را از مدینه با خودش میبرد ولی آب از چشمهى مروان نمی نوشید.<ref>المجدی، ابن الصوفی ، ص:254 </ref> | ||
درباره حضور قلب او در نماز گفته شده : در حالیکه در راه مکه نماز میگذاشت. ناگهان یک افعى بهسوى سجادهاش پیش رفت و از لباسش بیرون آمد ولی او همچنان بهنماز ایستاده بود تا پس از چند دقیقه آن افعى از گریبانش سر در آورد و راه خود گرفت و رفت. على بن حسن در طى این مدت که افعى در پیراهنش مىلولید نه تنها نمازش را نبرید و اضطراب و هراس نشان نداد بلکه آثار اضطراب و پریشانی نیز در چهرهاش دیده نشد. <ref>الأمان من أخطار الأسفار و الأزمان، ص: 127</ref> | درباره حضور قلب او در نماز گفته شده : در حالیکه در راه مکه نماز میگذاشت. ناگهان یک افعى بهسوى سجادهاش پیش رفت و از لباسش بیرون آمد ولی او همچنان بهنماز ایستاده بود تا پس از چند دقیقه آن افعى از گریبانش سر در آورد و راه خود گرفت و رفت. على بن حسن در طى این مدت که افعى در پیراهنش مىلولید نه تنها نمازش را نبرید و اضطراب و هراس نشان نداد بلکه آثار اضطراب و پریشانی نیز در چهرهاش دیده نشد. <ref>الأمان من أخطار الأسفار و الأزمان، ص: 127</ref> | ||
علی در آغاز با سایر برادران و برادر زادگانش در مدینه دستگیر نشد. علت استثنا شدن علی از دستگیری مشخص نیست، ممکن است عباسیان با شناختی که نسبت به خلق و خوی او داشتند ابتدا از وی چشم پوشیدند یا به سبب گوشه نشینی و عبادتش یا هردلیل دیگر بر وی دست نیافته بودند که این احتمال دوم با توجه به نوع برخورد حاکم مدینه قویتر به نظر می رسد. | علی در آغاز با سایر برادران و برادر زادگانش در مدینه دستگیر نشد. علت استثنا شدن علی از دستگیری مشخص نیست، ممکن است عباسیان با شناختی که نسبت به خلق و خوی او داشتند ابتدا از وی چشم پوشیدند یا به سبب گوشه نشینی و عبادتش یا هردلیل دیگر بر وی دست نیافته بودند که این احتمال دوم با توجه به نوع برخورد حاکم مدینه قویتر به نظر می رسد. | ||
عیسى بن | عیسى بن عبداللَّه از پدرش روایت میکند:که ریاح بن مره، حاکم مدینه که در آن وقت، زندانبانی آنان را نیز در دار مروان عهده دار بود، پس از نماز صبح من و قدامة بن موسى را به حضور می طلبید و با ما ساعتى به گفتگو مینشست. یک روز که مثل همیشه صبحگاهان با هم نشسته بوده و صحبت می کردیم. مردى پشمینه پوش از در آمد و ریاح کارش را پرسید.آن مرد گفت:« میخواهم با خانوادهام در زندان بسر ببرم. مرا هم زندانى کنید.» او على بن الحسن بود. | ||
ریاح گفت:«مسلم است که امیر المؤمنین منصور این تسلیم را دربارهى شما منظور خواهد داشت ( در تعذیب و شکنجه به)شما تخفیف خواهد داد. »و او را هم به زندان برد. <ref>الکامل فی التاریخ، ابن الأثیر ، ج5، ص:522</ref> | ریاح گفت:«مسلم است که امیر المؤمنین منصور این تسلیم را دربارهى شما منظور خواهد داشت ( در تعذیب و شکنجه به)شما تخفیف خواهد داد. »و او را هم به زندان برد. <ref>الکامل فی التاریخ، ابن الأثیر ، ج5، ص:522</ref> | ||
وقتى میخواستند سادات بنى الحسن را زنجیر کنند تا آنان را به حضور منصور ببرند. على بن الحسن به نماز ایستاده بود. در میان غل و زنجیرهائى که آماده شده بود، زنجیرى بسیار سنگین و دردناک بود. که هیچکس طاقت فشارش را نداشت. همه از این زنجیر شانه تهی کرده و فرارمی کردند. در این وقت على بن الحسن نمازش را به پایان رسانید. بیدرنگ پاهایش دراز کرد و گفت: از این زنجیر چقدر بی تابی میکنید. بعد پاهایش را دراز کرد و گفت بهاینها ببند. | وقتى میخواستند سادات بنى الحسن را زنجیر کنند تا آنان را به حضور منصور ببرند. على بن الحسن به نماز ایستاده بود. در میان غل و زنجیرهائى که آماده شده بود، زنجیرى بسیار سنگین و دردناک بود. که هیچکس طاقت فشارش را نداشت. همه از این زنجیر شانه تهی کرده و فرارمی کردند. در این وقت على بن الحسن نمازش را به پایان رسانید. بیدرنگ پاهایش دراز کرد و گفت: از این زنجیر چقدر بی تابی میکنید. بعد پاهایش را دراز کرد و گفت بهاینها ببند. | ||
هنگامى که | هنگامى که عبداللَّه بن حسن و سادات این خاندان را به فرمان منصور عباسی از مدینه به کوفه میبردند زینب همسر على بن الحسن، گریه میکرد و میگفت:«و اعبرتا من الحدید و العباد و المحامل المعراه» (وای از آهن و غل و زنجیر و محملهای برهنه ) | ||
در آن روز که آل حسن بن على را به زندان هاشمیه تحویل می دادند على بن الحسن بر در زندان سر بآسمان برداشت و گفت: | در آن روز که آل حسن بن على را به زندان هاشمیه تحویل می دادند على بن الحسن بر در زندان سر بآسمان برداشت و گفت: | ||
- پروردگارا اگر گناهان ما این زندان را براى ما ایجاب کرده بر ما سخت بگیر، آنچنان بر ما سخت بگیر که رضاى تو از ما تأمین شود. | - پروردگارا اگر گناهان ما این زندان را براى ما ایجاب کرده بر ما سخت بگیر، آنچنان بر ما سخت بگیر که رضاى تو از ما تأمین شود. | ||
خط ۱۴۱: | خط ۱۴۱: | ||
- چرا زنجیر از گردنت در نمىآورى پسرک من! على در جواب گفت: | - چرا زنجیر از گردنت در نمىآورى پسرک من! على در جواب گفت: | ||
- نه، به خدا این زنجیر را از خود دور نمىسازم تا روزى که در پیشگاه عدل الهى از منصور بپرسم به چه گناه مرا باین زنجیر بسته است. | - نه، به خدا این زنجیر را از خود دور نمىسازم تا روزى که در پیشگاه عدل الهى از منصور بپرسم به چه گناه مرا باین زنجیر بسته است. | ||
نقل است | نقل است عبداللَّه بن حسن که در روزهای آخرزندگی در زندان از رنج زندان به جان آمده بود، به برادرزادهاش على گفت:« مىبینى که چه مىکشیم. آیا از درگاه خدا نمی خواهی که ما را از این بلا برهاند. » | ||
على بن حسن دیر زمانى خاموش ماند و سپس گفت: ما را در بهشت مقامى است که جز با تحمل این مشقتها نمى توانیم آن مقام را دریابیم و منصور هم در جهنم عذابى به پیش دارد که فقط کیفر این مظالم است. او باید ما را شکنجه دهد تا آن را دریابد. اگر بر این آزارها بردبار بمانیم هر چه زودتر جان میسپاریم و از این اندوه و محنت رها مىشویم. انگار که رنجى نبردهایم. اکنون اگر میخواهید دعا کنید تا از رنج و محنت شما کاسته شود و در عذاب ابو جعفر نیز تخفیف یابد. » | على بن حسن دیر زمانى خاموش ماند و سپس گفت: ما را در بهشت مقامى است که جز با تحمل این مشقتها نمى توانیم آن مقام را دریابیم و منصور هم در جهنم عذابى به پیش دارد که فقط کیفر این مظالم است. او باید ما را شکنجه دهد تا آن را دریابد. اگر بر این آزارها بردبار بمانیم هر چه زودتر جان میسپاریم و از این اندوه و محنت رها مىشویم. انگار که رنجى نبردهایم. اکنون اگر میخواهید دعا کنید تا از رنج و محنت شما کاسته شود و در عذاب ابو جعفر نیز تخفیف یابد. » | ||
عبداللَّه بن الحسن گفت:« نه. بلکه صبر میکنیم تا ما و منصور هر دو به آنچه در پیش داریم برسیم. » | |||
به روایتی اینان پس از سه روز از این گفتگو از دنیا رفتند. در روز سوم على بن الحسن که به نماز ایستاده بود، به سجده رفت و دیگر سر از سجده بر نداشت. عمویش | به روایتی اینان پس از سه روز از این گفتگو از دنیا رفتند. در روز سوم على بن الحسن که به نماز ایستاده بود، به سجده رفت و دیگر سر از سجده بر نداشت. عمویش عبداللَّه بن حسن گفت:« برادرزادهام خوابش برده. بیدارش کنید. وقتى نگاهش دارند دیدند از این دنیا رفته. » | ||
عبداللَّه گفت:« خدا از تو راضى باشد اى برادرزادهى من. من میدانستم از این مرگ بیمناکى. » | |||
على بن الحسن در روز بیست و سوم ماه محرم سال صد و چهل و شش در زندان منصور در حال سجده جان سپرد <ref>تحفة الأزهار، ضامن بن شدقم ، ج1، ص:221</ref> او به وقت مرگ چهل و پنج سالش بود. <ref>مقاتل الطالبیین، أبو الفرج الأصفهانی ، ص:174</ref> | على بن الحسن در روز بیست و سوم ماه محرم سال صد و چهل و شش در زندان منصور در حال سجده جان سپرد <ref>تحفة الأزهار، ضامن بن شدقم ، ج1، ص:221</ref> او به وقت مرگ چهل و پنج سالش بود. <ref>مقاتل الطالبیین، أبو الفرج الأصفهانی ، ص:174</ref> | ||
==فرزندان علی بن حسن:== | ==فرزندان علی بن حسن:== |