۸۷٬۷۷۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'عبد الحمید' به 'عبدالحمید') |
جز (جایگزینی متن - 'اسد ال' به 'اسدال') |
||
خط ۵۷: | خط ۵۷: | ||
عمر بن خطاب شخصیتی تندمزاج داشت <ref> ابن ابیالحدید، عبدالحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغة، ج۱، ص۱۸۳، محقق و مصحح:ابراهیم، محمد ابوالفضل، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق</ref>و حتی در دوران خلافتش کمتر کسی جرأت میکرد از او سؤالی بپرسد؛ به این سبب مردم هرگاه مشکلی برایشان پیش میآمد و ناچار بودند نظر عمر را بخواهند عثمان بن عفان یا عبدالرحمن بن عوف را واسطه میکردند و هرگاه موضوع بسیار دشواری بود، از عباس استمداد نموده او را نزد عمر میفرستادند. <ref> ابن طقطقی، محمد بن علی، تاریخ فخری، ص۱۰۶، ترجمه: گلپایگانی، محمد وحید، تهران، ترجمه و نشر کتاب، چاپ دوم، ۱۳۶۰ش</ref> | عمر بن خطاب شخصیتی تندمزاج داشت <ref> ابن ابیالحدید، عبدالحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغة، ج۱، ص۱۸۳، محقق و مصحح:ابراهیم، محمد ابوالفضل، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق</ref>و حتی در دوران خلافتش کمتر کسی جرأت میکرد از او سؤالی بپرسد؛ به این سبب مردم هرگاه مشکلی برایشان پیش میآمد و ناچار بودند نظر عمر را بخواهند عثمان بن عفان یا عبدالرحمن بن عوف را واسطه میکردند و هرگاه موضوع بسیار دشواری بود، از عباس استمداد نموده او را نزد عمر میفرستادند. <ref> ابن طقطقی، محمد بن علی، تاریخ فخری، ص۱۰۶، ترجمه: گلپایگانی، محمد وحید، تهران، ترجمه و نشر کتاب، چاپ دوم، ۱۳۶۰ش</ref> | ||
در [[صلح حدیبیّه|حُدیبیّه]] [[پیامبر]] (ص) از عمر خواستند که به [[مکه]] رفته و با مکیان گفتوگو کند؛ اما عمر در جواب پیامبر گفت: یا رسول الله! همانا قریش به شدت با من دشمن هستند و اگر به من دست یابد، مرا خواهند کشت. <ref> ابن اثیر جزری، علی بن محمد، | در [[صلح حدیبیّه|حُدیبیّه]] [[پیامبر]] (ص) از عمر خواستند که به [[مکه]] رفته و با مکیان گفتوگو کند؛ اما عمر در جواب پیامبر گفت: یا رسول الله! همانا قریش به شدت با من دشمن هستند و اگر به من دست یابد، مرا خواهند کشت. <ref> ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، ج۳، ص۶۵۱، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ق</ref> | ||
پیامبر بعد از شنیدن این سخنان از فرستادن او منصرف شده و عثمان را فرستاد. با این وجود، او با صلح حدیبیه نیز مخالف بود، مخالفتی که بعدها سبب پشیمانی خود او گردید: گفتوگو برای صلح تمام شده و تنها نگارش متن صلح باقی مانده بود. عمر بن خطاب بلند شد و پیش پیامبر (ص) آمد و گفت: مگر تو پیامبر خدا نیستی؟! پیامبر: آری؛ هستم! عمر: مگر ما مسلمان نیستیم؟! پیامبر: آری! عمر: مگر آنها مشرک نیستند؟! پیامبر: آری! عمر: پس چرا در کار دین خویش خوار و کوچک شویم؟! | پیامبر بعد از شنیدن این سخنان از فرستادن او منصرف شده و عثمان را فرستاد. با این وجود، او با صلح حدیبیه نیز مخالف بود، مخالفتی که بعدها سبب پشیمانی خود او گردید: گفتوگو برای صلح تمام شده و تنها نگارش متن صلح باقی مانده بود. عمر بن خطاب بلند شد و پیش پیامبر (ص) آمد و گفت: مگر تو پیامبر خدا نیستی؟! پیامبر: آری؛ هستم! عمر: مگر ما مسلمان نیستیم؟! پیامبر: آری! عمر: مگر آنها مشرک نیستند؟! پیامبر: آری! عمر: پس چرا در کار دین خویش خوار و کوچک شویم؟! | ||
پیامبر: من بنده و فرستاده خدایم و خلاف فرمان وی عمل نمیکنم، او نیز مرا وا نخواهد گذاشت. سپس همین گفتار را خطاب به ابوبکر گفت و او نیز در جواب گفت: ای عمر! مطیع وی باش؛ من شهادت میدهم که او پیامبر خدا است. <ref>مقریزی، تقیالدین، امتاع الاسماع، ج۱، ص۲۹۱، تحقیق:نمیسی، محمد عبدالحمید، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، ۱۴۲۰ق</ref> | پیامبر: من بنده و فرستاده خدایم و خلاف فرمان وی عمل نمیکنم، او نیز مرا وا نخواهد گذاشت. سپس همین گفتار را خطاب به ابوبکر گفت و او نیز در جواب گفت: ای عمر! مطیع وی باش؛ من شهادت میدهم که او پیامبر خدا است. <ref>مقریزی، تقیالدین، امتاع الاسماع، ج۱، ص۲۹۱، تحقیق:نمیسی، محمد عبدالحمید، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، ۱۴۲۰ق</ref> | ||
خط ۹۱: | خط ۹۱: | ||
=مخالفت عمر بن خطاب بااسلام= | =مخالفت عمر بن خطاب بااسلام= | ||
عمر در ابتدای ظهور اسلام، از مخالفان سرسخت [[مسلمانان]] بود و بر افرادی که از قبیلهاش به اسلام میگرویدند، با خشونت رفتار میکرد تا جایی که خواهر و دامادش، اسلام خود را از عمر مخفی نگه میداشتند. <ref> بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۲۸۶، تحقیق:زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷ق</ref> با این حال در حدود سال ششم بعثت <ref>مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۵، ص۸۸، بورسعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بیتا.</ref> و پس از اسلام آوردن نزدیک به شصت نفر، اسلام آورد. <ref>ابن اثیر جزری، علی بن | عمر در ابتدای ظهور اسلام، از مخالفان سرسخت [[مسلمانان]] بود و بر افرادی که از قبیلهاش به اسلام میگرویدند، با خشونت رفتار میکرد تا جایی که خواهر و دامادش، اسلام خود را از عمر مخفی نگه میداشتند. <ref> بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۲۸۶، تحقیق:زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷ق</ref> با این حال در حدود سال ششم بعثت <ref>مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۵، ص۸۸، بورسعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بیتا.</ref> و پس از اسلام آوردن نزدیک به شصت نفر، اسلام آورد. <ref>ابن اثیر جزری، علی بن محمد،اسدالغابة فی معرفة الصحابة، ج۳، ص۶۴۳، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ق</ref> او بعدها با ازدواج دخترش حفصه با پیامبر، با حضرتشان خویشاوندی پیدا کرد. | ||
=اسلام آوردن عمر بن خطاب= | =اسلام آوردن عمر بن خطاب= |