۸۷٬۸۸۶
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ابو ال' به 'ابوال') |
جز (جایگزینی متن - 'كلام' به 'کلام') |
||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
پس از وفات رسول خدا ما خاندان باور نمىكرديم كه امت در حق ما طمع كند، اما آنچه انتظار نمىرفت واقع شد؛ حق ما را غصب كردند و ما در رديف توده بازارى قرار گرفتيم، چشمهايى از ما گريست و ناراحتيها به وجود آمد . به خدا سوگند اگر بيم وقوع تفرقه ميان مسلمين و بازگشت كفر و تباهى دين نبود، رفتار ما با آنانطور ديگر بود. | پس از وفات رسول خدا ما خاندان باور نمىكرديم كه امت در حق ما طمع كند، اما آنچه انتظار نمىرفت واقع شد؛ حق ما را غصب كردند و ما در رديف توده بازارى قرار گرفتيم، چشمهايى از ما گريست و ناراحتيها به وجود آمد . به خدا سوگند اگر بيم وقوع تفرقه ميان مسلمين و بازگشت كفر و تباهى دين نبود، رفتار ما با آنانطور ديگر بود. | ||
در | در کلامي ديگر ان حضرت از قريش و حاميانشان در پيشگاه الهي اظهار تظلم و شكايت نموده و مي فرمايد : پروردگارا، من از تو براي مقابله با قبيله قريش و از کساني که مردم قريشي را ياري کردند، ياري مي جويم، زيرا آنان پيوند خويشاوندي را با من قطع کردند و درباره نزاع و خصومت براي گرفتن حقي که من بر آن از ديگران شايسته تر بودم اتفاق نمودند. و گفتند: | ||
آگاه باش، تو مي تواني (يا مي توانستي) حق را به دست بياروي و اگر کسي ديگر اين حق را به دست بياورد تو بايد از آن ممنوع گردي. يا با تحمل اندوه، شکيبايي پيشه کن و يا با تاسف در حسرت بمير! پس درباره وضع خويشان نگريستم. براي من نه ياري بود و نه دفاع کننده اي و نه ياوري. مگر دودمان خودم. پس آنان را از مرگ نگهداري کردم. پس چشمم را در حالي که خار در آن فرو رفته بود، روي هم گذاشتم و آب دهانم را در حال گرفتگي گلو از غصه فرو دادم. و صبر کردم در خوردن غضب، صبري که براي ذائقه تلخ تر از حنظل بود و براي قلب دردآورتر از لبه شمشير. | آگاه باش، تو مي تواني (يا مي توانستي) حق را به دست بياروي و اگر کسي ديگر اين حق را به دست بياورد تو بايد از آن ممنوع گردي. يا با تحمل اندوه، شکيبايي پيشه کن و يا با تاسف در حسرت بمير! پس درباره وضع خويشان نگريستم. براي من نه ياري بود و نه دفاع کننده اي و نه ياوري. مگر دودمان خودم. پس آنان را از مرگ نگهداري کردم. پس چشمم را در حالي که خار در آن فرو رفته بود، روي هم گذاشتم و آب دهانم را در حال گرفتگي گلو از غصه فرو دادم. و صبر کردم در خوردن غضب، صبري که براي ذائقه تلخ تر از حنظل بود و براي قلب دردآورتر از لبه شمشير. | ||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
اى كاش مرده بودم و چنين روزى را نمىديدم.». | اى كاش مرده بودم و چنين روزى را نمىديدم.». | ||
على خشمگين از ماجراها از طرف همسرى كه بىنهايت او را عزيز مىدارد اينچنين تهييج مىشود. اين چه قدرتى است كه على را از جا نمىكند؟! پس از استماع سخنان زهرا، با نرمى او را آرام مىكند كه: نه، من فرقى نكردهام، من همانم كه بودم، مصلحت چيز ديگر است. تا آنجا كه زهرا را قانع مىكند و از زبان زهرا مىشنود: «حَسْبِىَ اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيل». | على خشمگين از ماجراها از طرف همسرى كه بىنهايت او را عزيز مىدارد اينچنين تهييج مىشود. اين چه قدرتى است كه على را از جا نمىكند؟! پس از استماع سخنان زهرا، با نرمى او را آرام مىكند كه: نه، من فرقى نكردهام، من همانم كه بودم، مصلحت چيز ديگر است. تا آنجا كه زهرا را قانع مىكند و از زبان زهرا مىشنود: «حَسْبِىَ اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيل». | ||
ابن ابى الحديد در ذيل | ابن ابى الحديد در ذيل کلام 211 امام علي اين داستان معروف را نقل مىكند: | ||
«روزى فاطمه سلام اللَّه عليها على عليه السلام را دعوت به قيام مىكرد. در همين حال فرياد مؤذن بلند شد كه «اشْهَدُ انَّ مُحَمَّداً رَسولُ اللَّه». على عليه السلام به زهرا فرمود: آيا دوست دارى اين فرياد خاموش شود؟ فرمود: نه. فرمود: | «روزى فاطمه سلام اللَّه عليها على عليه السلام را دعوت به قيام مىكرد. در همين حال فرياد مؤذن بلند شد كه «اشْهَدُ انَّ مُحَمَّداً رَسولُ اللَّه». على عليه السلام به زهرا فرمود: آيا دوست دارى اين فرياد خاموش شود؟ فرمود: نه. فرمود: | ||
سخن من جز اين نيست.». | سخن من جز اين نيست.». | ||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
اين گونه زمامدارى مانند آبى كثيف است كه با مشقت بياشامند و چونان لقمهء ناگوار است كه با خوردنش به غصّه و اندوه گرفتار آيند . كسى كه دست به چيدن ميوه نارس ببرد ، چونان كشاورزيست كه در غير زمين خود بكارد . | اين گونه زمامدارى مانند آبى كثيف است كه با مشقت بياشامند و چونان لقمهء ناگوار است كه با خوردنش به غصّه و اندوه گرفتار آيند . كسى كه دست به چيدن ميوه نارس ببرد ، چونان كشاورزيست كه در غير زمين خود بكارد . | ||
«ابن ميثم» شارح معروف نهج البلاغه در آغاز اين خطبه مىگويد: | «ابن ميثم» شارح معروف نهج البلاغه در آغاز اين خطبه مىگويد: | ||
سبب اين | سبب اين کلام «امير مؤمنان على» (ع) آن است كه چون در «سقيفه بنى ساعده» براى «ابو بكر»بيعت گرفته شد، «ابو سفيان» براى ايجاد فتنه و آشوب و درگيرى در ميان مسلمانان به سراغ «عبّاس» عموى پيامبر رفت و به او گفت: اين گروه، خلافت را از «بنى هاشم» بيرون بردند و در قبيله «بنى تيم» قرار دادند (ابو بكر از اين قبيله بود) و مسلّم است كه فردا اين مرد خشن كه از طايفه «بنى عدى» است (اشاره به عمر است) در ميان ما حكومت خواهد كرد. برخيز، نزد «على» (ع) برويم و با او به عنوان خلافت بيعت كنيم. | ||
تو عموى پيامبرى و سخن من هم در ميان قريش مقبول است اگر آنها با ما به مقابله برخيزند با آنها پيكار مىكنيم و آنان را در هم مىكوبيم. و به دنبال اين سخن هر دو نزد «امير مؤمنان على» (ع) آمدند. «ابو سفيان» عرض كرد: اى «ابوالحسن» از مسأله خلافت غافل مشو. كى ما پيرو قبيله بى سر و پاى «تيم» بوديم! (و مىخواست به اين ترتيب امام (ع) را تحريك براى قيام و درگيرى كند) اين در حالى بود كه حضرت مىدانست او به خاطر دين، اين سخنان را نمىگويد بلكه مىخواهد فساد بر پا كند به همين جهت خطبه بالا را ايراد فرمود. | تو عموى پيامبرى و سخن من هم در ميان قريش مقبول است اگر آنها با ما به مقابله برخيزند با آنها پيكار مىكنيم و آنان را در هم مىكوبيم. و به دنبال اين سخن هر دو نزد «امير مؤمنان على» (ع) آمدند. «ابو سفيان» عرض كرد: اى «ابوالحسن» از مسأله خلافت غافل مشو. كى ما پيرو قبيله بى سر و پاى «تيم» بوديم! (و مىخواست به اين ترتيب امام (ع) را تحريك براى قيام و درگيرى كند) اين در حالى بود كه حضرت مىدانست او به خاطر دين، اين سخنان را نمىگويد بلكه مىخواهد فساد بر پا كند به همين جهت خطبه بالا را ايراد فرمود. | ||
شهيد مطهري در شرح خطبه مذكور- پنجم- مي فرمايد : | شهيد مطهري در شرح خطبه مذكور- پنجم- مي فرمايد : |