۱۶۰
ویرایش
Bageri1334 (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Bageri1334 (بحث | مشارکتها) (زببي) |
||
خط ۶۱: | خط ۶۱: | ||
==زندان و شهادت عبدالله== | ==زندان و شهادت عبدالله== | ||
پس از اينکه عبدالله از تحويل پسران خود خودداري کرد به فرمان منصور عباسي سه سال در دار الاماره مدينه و سپس در زندان هاشميه کوفه زنداني شد و به اختلاف درروز عيد قربان سال 145 و در سن 46 سالگي ،<ref>تاريخ بغداد ج9، ص440</ref> يا 72 سالگي يا 75 <ref>تاريخ دمشق ، ج27، ص تاريخ بغداد، ج9، ص: 440 تحفة الأزهار، ضامن بن شدقم ، ج1، ص:321عمدة الطالب، ابن عنبة ، ص:94</ref> يا 92 سالگي به شهادت رسيد <ref>أنساب الأشراف، البلاذري ، ج3، ص:89</ref> . کيفيت شهادتاين بزرگوار را مختلف نقل کرده انند: به نقلي پاهايش تورم کرده و عفوني شد واين عفونت با رسيدن به قلب وي را از پاي در آورد ولي گزارشهاي ديگر از خفه شدن، زير آوار سقف زندان ماندن و مسموم شدن، مردن زير شکنجه و به چهار ميخ کشيده شدن بر ديوار يا دق مرگ شدن پس از با خبر شدن از شهادت فرزندش محمد خبر داده اند.<ref>تحفة الأزهار، ضامن بن شدقم ، ج1، ص:321</ref> شايد گزارش تنوخي مکملاين روايت باشد که پس از کشته شدن محمد نفس زکيه، به فرمان منصور دوانقي سر بريده او را در مقابل پدرش عبدالله بن حسن در زندان گذاشتند.<ref>فرج بعد الشدة، تنوخى، ج3، ص: 365</ref> | پس از اينکه عبدالله از تحويل پسران خود خودداري کرد به فرمان منصور عباسي سه سال در دار الاماره مدينه و سپس در زندان هاشميه کوفه زنداني شد و به اختلاف درروز عيد قربان سال 145 و در سن 46 سالگي ،<ref>تاريخ بغداد ج9، ص440</ref> يا 72 سالگي يا 75 <ref>تاريخ دمشق ، ج27، ص تاريخ بغداد، ج9، ص: 440 تحفة الأزهار، ضامن بن شدقم ، ج1، ص:321عمدة الطالب، ابن عنبة ، ص:94</ref> يا 92 سالگي به شهادت رسيد <ref>أنساب الأشراف، البلاذري ، ج3، ص:89</ref> . کيفيت شهادتاين بزرگوار را مختلف نقل کرده انند: به نقلي پاهايش تورم کرده و عفوني شد واين عفونت با رسيدن به قلب وي را از پاي در آورد ولي گزارشهاي ديگر از خفه شدن، زير آوار سقف زندان ماندن و مسموم شدن، مردن زير شکنجه و به چهار ميخ کشيده شدن بر ديوار يا دق مرگ شدن پس از با خبر شدن از شهادت فرزندش محمد خبر داده اند.<ref>تحفة الأزهار، ضامن بن شدقم ، ج1، ص:321</ref> شايد گزارش تنوخي مکملاين روايت باشد که پس از کشته شدن محمد نفس زکيه، به فرمان منصور دوانقي سر بريده او را در مقابل پدرش عبدالله بن حسن در زندان گذاشتند.<ref>فرج بعد الشدة، تنوخى، ج3، ص: 365</ref> | ||
ابوالفرج اصفهاني از عبدالرحمن بن عمران نقل ميکندکه گويد من به همراه جمعي نزد ابو الازهر در هاشميه ميرفتيم و ميدانستيم که او با خليفه منصور مکاتبه دارد. روزي ما نزد وي بوديم و سه روزي ميشد که نامهاي از خليفه نزدش نيامده بود که ناگهان قاصد منصور به همراه نامهاي براي ابوالازهر زندانبان رسيد که پس از خواندش رنگش تغيير کرد و مضطرب شد و به سمت سياهچال زندان رفت. به هنگام بلند شدن زندانبان نامه ازاو افتاد و ما خوانديمش که در آن منصور براي او نوشته بود: در فرماني که به تو مورد مذله دادم شتاب نما.» شعباني که همراه من بود بعد از خواندن نامه گفت: ميداني مذله کيست؟ گفتم نه به خدا. گفت:به خداوند سوگند که عبدالله بن حسن است ببين زندانبان با او چه ميکند. زندانبان ساعتي رفت وبازگشت و گفت عبدالله بن حسن از دنيا رفت دوباره به داخل رفت و هنگاميکه بازگشت در فکر بود و اندوهگين. از ما پرسيد: درباره علي بن حسن چه باوري داريد؟ گفتيم به خدا قسم او بهترين انسان در آسمان ها و زمين است. زندانبان دست هايش را به هم زد و گفت از دنيا رفت. | ابوالفرج اصفهاني از عبدالرحمن بن عمران نقل ميکندکه گويد من به همراه جمعي نزد ابو الازهر در هاشميه ميرفتيم و ميدانستيم که او با خليفه منصور مکاتبه دارد. روزي ما نزد وي بوديم و سه روزي ميشد که نامهاي از خليفه نزدش نيامده بود که ناگهان قاصد منصور به همراه نامهاي براي ابوالازهر زندانبان رسيد که پس از خواندش رنگش تغيير کرد و مضطرب شد و به سمت سياهچال زندان رفت. به هنگام بلند شدن زندانبان نامه ازاو افتاد و ما خوانديمش که در آن منصور براي او نوشته بود: در فرماني که به تو مورد مذله دادم شتاب نما.» شعباني که همراه من بود بعد از خواندن نامه گفت: ميداني مذله کيست؟ گفتم نه به خدا. گفت:به خداوند سوگند که عبدالله بن حسن است ببين زندانبان با او چه ميکند. زندانبان ساعتي رفت وبازگشت و گفت عبدالله بن حسن از دنيا رفت دوباره به داخل رفت و هنگاميکه بازگشت در فکر بود و اندوهگين. از ما پرسيد: درباره علي بن حسن چه باوري داريد؟ گفتيم به خدا قسم او بهترين انسان در آسمان ها و زمين است. زندانبان دست هايش را به هم زد و گفت از دنيا رفت. <ref>مقاتلالطالبيين، ص:202</ref> | ||
==همسران عبدالله محض== | ==همسران عبدالله محض== | ||
در منابع مختلف از چهار بانو به عنوان همسران عبدالله محض يادشده است. هند دختر ابو عبيده از قبيله سرشناس بني اسد بن عبدالعزي قريش و دختر برادرش قريبه /قرشيه دختر رکيح و ام سلمه دختر محمد بن طلحه از قبيله بني تميم و عاتکه دختر عبدالملک بن حارث مخزومي. بيشتر فرزندان عبدالله از همسر محبوبش هند بود واز ام سلمه نواده طلحه بن عبيدالله فرزندي نداشت. | در منابع مختلف از چهار بانو به عنوان همسران عبدالله محض يادشده است. هند دختر ابو عبيده از قبيله سرشناس بني اسد بن عبدالعزي قريش و دختر برادرش قريبه /قرشيه دختر رکيح و ام سلمه دختر محمد بن طلحه از قبيله بني تميم و عاتکه دختر عبدالملک بن حارث مخزومي. بيشتر فرزندان عبدالله از همسر محبوبش هند بود واز ام سلمه نواده طلحه بن عبيدالله فرزندي نداشت. | ||
خط ۹۳: | خط ۹۳: | ||
ربيع حاجب منصور که سخنان موسي را شنيد به او گفت : من پيش ازاين تو را از نجيبان خاندانت ميدانستم اما بر خلاف آنچه ميدانستم ميبينم که در برابر دشمنت دوست داري که بيشتر شکنجه شوي و آزار بيني. موسي در پاسخ به او گفت : ما ازکساني هستيم که شدت روزگار بر صبوري و استحکام آنان ميافزايد.<ref>شرح الأخبار، القاضي نعمان ، ج3، ص:327؛ مقاتل الطالبيين، أبو الفرج الأصفهاني ، ص:336</ref> | ربيع حاجب منصور که سخنان موسي را شنيد به او گفت : من پيش ازاين تو را از نجيبان خاندانت ميدانستم اما بر خلاف آنچه ميدانستم ميبينم که در برابر دشمنت دوست داري که بيشتر شکنجه شوي و آزار بيني. موسي در پاسخ به او گفت : ما ازکساني هستيم که شدت روزگار بر صبوري و استحکام آنان ميافزايد.<ref>شرح الأخبار، القاضي نعمان ، ج3، ص:327؛ مقاتل الطالبيين، أبو الفرج الأصفهاني ، ص:336</ref> | ||
در حاليکه ابو الفرج احتمال داده که موسي تا دوره مهدي عباسي در زندان بود يااينکه پس دومين بار که بدست منصور افتاده بود فراري شد و ديگر او را نيافتند. با توجه به گزارش مورخاني چون طبري و ابن عساکر بايد گفت او پس از دومين شکنجه به فرمان منصور، يک روز پيش از قيام محمد به سوي هاشميه اعزام شد و در راه زندان هاشميه با کمک گروهي از ياران پسر برادرش محمد نفس زکيه به سرکردگي ابن خضير از چنگال ماموران رها شد <ref>تاريخ الطبري، ج7، ص:558تاريخ مدينة دمشق، ج60، ص: 444</ref> و پس از همراهي با محمد و ابراهيم و عبدالله بن محمد (در سند) و تحمل آوارگي و دربدري در سفر حج مهدي عباسي از او امان گرفت و به زندگي طبيعي بازگشت و در بغداد ساکن شد. اين احتمال سوم با در نظر گرفتن گزارشهاي متعددي است که از ادامه زندگي موسي وجود دارد. | در حاليکه ابو الفرج احتمال داده که موسي تا دوره مهدي عباسي در زندان بود يااينکه پس دومين بار که بدست منصور افتاده بود فراري شد و ديگر او را نيافتند. با توجه به گزارش مورخاني چون طبري و ابن عساکر بايد گفت او پس از دومين شکنجه به فرمان منصور، يک روز پيش از قيام محمد به سوي هاشميه اعزام شد و در راه زندان هاشميه با کمک گروهي از ياران پسر برادرش محمد نفس زکيه به سرکردگي ابن خضير از چنگال ماموران رها شد <ref>تاريخ الطبري، ج7، ص:558تاريخ مدينة دمشق، ج60، ص: 444</ref> و پس از همراهي با محمد و ابراهيم و عبدالله بن محمد (در سند) و تحمل آوارگي و دربدري در سفر حج مهدي عباسي از او امان گرفت و به زندگي طبيعي بازگشت و در بغداد ساکن شد. اين احتمال سوم با در نظر گرفتن گزارشهاي متعددي است که از ادامه زندگي موسي وجود دارد. | ||
موسي تا زمان هارون عباسي در بغداد زندگي کرد <ref>تاريخ بغداد ؛ ج13 ؛ ص27.</ref> جايگاه موسي و وجهه او رقيبان را به توطئه ضدش وا ميداشت از جمله عبدالله بن مصعب زبيري که پس از سوگندي که موسي به او القا کرد بطور ناگهاني از دنيا رفت و رسوا شد. آنچنان که پس از دفن، بلافاصله جسد زبيري در حاليکه به شدت بوي تعفن ميداد از قبر بيرون زد واين مساله بار ديگر تکرار شد تاايکه در بار سوم تختههاي ساج را بر بالاي جسد گذاشته و سپس خاک را روي آن ريختند تااينکه دفن شد.<ref>مروج الذهب، ج3، ص:341؛ شرح مقامات الحريري، ج1، ص: 293؛</ref> نظيراين حادثه در مورد يحيي بن عبدالله محض نيز نقل شده که به احتمال خطاست و اين ماجرا درباره موسي بن عبدالله صحيح تر به نظر مي رسد.<ref>تاريخ اليعقوبى، ج2، ص:408</ref> | موسي تا زمان هارون عباسي در بغداد زندگي کرد <ref>تاريخ بغداد ؛ ج13 ؛ ص27.</ref> جايگاه موسي و وجهه او رقيبان را به توطئه ضدش وا ميداشت از جمله عبدالله بن مصعب زبيري که پس از سوگندي که موسي به او القا کرد بطور ناگهاني از دنيا رفت و رسوا شد. آنچنان که پس از دفن، بلافاصله جسد زبيري در حاليکه به شدت بوي تعفن ميداد از قبر بيرون زد واين مساله بار ديگر تکرار شد تاايکه در بار سوم تختههاي ساج را بر بالاي جسد گذاشته و سپس خاک را روي آن ريختند تااينکه دفن شد.<ref>مروج الذهب، ج3، ص:341؛ شرح مقامات الحريري، ج1، ص: 293؛</ref> نظيراين حادثه در مورد يحيي بن عبدالله محض نيز نقل شده که به احتمال خطاست و اين ماجرا درباره موسي بن عبدالله صحيح تر به نظر مي رسد.<ref>تاريخ اليعقوبى، ج2، ص:408</ref> ع | ||
==3.1.1فرزندان موسي بن عبدالله== | ==3.1.1فرزندان موسي بن عبدالله== | ||
نسل بسياري از موسي بن عبدالله محض باقي ماند و او بيشترين نسل را در فرزندان عبدالله داشت.<ref>الشجرة المباركة، الفخر الرازي 20</ref> | نسل بسياري از موسي بن عبدالله محض باقي ماند و او بيشترين نسل را در فرزندان عبدالله داشت.<ref>الشجرة المباركة، الفخر الرازي 20</ref> | ||
خط ۱۱۱: | خط ۱۱۱: | ||
نسل جعفر از وي باقيماند و فرزندان بسيار در نقاط مختلف از او برجاي ماندند. <ref>جمهرة أنساب العرب، ص 44</ref> او يکي از راويان و شاگردان امام صادق و شخصيتهاي مولف شيعه و داراي تاليفاتي است که نجاشي رجالي معروف شيعه وثاقت او را گواهي داده است.<ref>رجال النجاشي ، ص:46</ref> او در واقعه فخ مانند امام کاظم (ع) از از معدود هاشمياني است که از شرکت و همراهي قيام عذرخواهي کرد. <ref>عمدة الطالب، ص:165؛ بحار الأنوار، ج48، ص:163</ref> نسل وي از پسرانش عبد اللّه و جعفر الغدار و محمد السيلق باقي ماند که به سيلقيون معروفند <ref>عمدة الطالب، ص:165</ref> اوداماد عمويش داود بن حسن بود. <ref>المجدي، ص:271</ref> | نسل جعفر از وي باقيماند و فرزندان بسيار در نقاط مختلف از او برجاي ماندند. <ref>جمهرة أنساب العرب، ص 44</ref> او يکي از راويان و شاگردان امام صادق و شخصيتهاي مولف شيعه و داراي تاليفاتي است که نجاشي رجالي معروف شيعه وثاقت او را گواهي داده است.<ref>رجال النجاشي ، ص:46</ref> او در واقعه فخ مانند امام کاظم (ع) از از معدود هاشمياني است که از شرکت و همراهي قيام عذرخواهي کرد. <ref>عمدة الطالب، ص:165؛ بحار الأنوار، ج48، ص:163</ref> نسل وي از پسرانش عبد اللّه و جعفر الغدار و محمد السيلق باقي ماند که به سيلقيون معروفند <ref>عمدة الطالب، ص:165</ref> اوداماد عمويش داود بن حسن بود. <ref>المجدي، ص:271</ref> | ||
==3. حسن بن حسن بن حسن بن علي عليه السلام(حسن مثلث)== | ==3. حسن بن حسن بن حسن بن علي عليه السلام(حسن مثلث)== | ||
لقب مثلث را به خاطر سه بار تکرار نام حسن در ياد کردن از او که همنام پدر و جدش بود نسب شناسان به وي داده اند و در زمان خود به اين نام مشهور نبود. با توجه بهاينکه او به هنگام وفات 68 ساله بود، تولد او را ميتوان در سال 77 هجري دانست که هفت سال از عبدالله محض کوچکتر بود. او انساني متعبد و فاضل و با ورع بود و درامر به معروف و نهي از منکر مذهب خاندانش را داشت معرفي کرده اند. | لقب مثلث را به خاطر سه بار تکرار نام حسن در ياد کردن از او که همنام پدر و جدش بود نسب شناسان به وي داده اند و در زمان خود به اين نام مشهور نبود. <ref>الشجرة المباركة، الفخر الرازي ، ص:36</ref> با توجه بهاينکه او به هنگام وفات 68 ساله بود، تولد او را ميتوان در سال 77 هجري دانست که هفت سال از عبدالله محض کوچکتر بود. او انساني متعبد و فاضل و با ورع بود و درامر به معروف و نهي از منکر مذهب خاندانش را داشت معرفي کرده اند. <ref>شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ؛ ج15 ؛ ص290</ref> او از تابعياني است که از جابر بن عبدالله انصاري روايت نقل کرده <ref>مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ؛ الخاتمةج7 ؛ ص246 ؛ رجال الطوسي ؛ ص130</ref> حسن از پدر و مادر بزرگوارش رواياتي را نقل کرده و همنيطور عدهاي از محدثان مانند عبيد بن وسيم جمال و عمر بن شبيب مسلمي و عمرو بن مرزوق. از او روايت دارند. <ref>تاريخ الإسلام، الذهبي ، ج9، ص:107 المنتظم، ابن الجوزي ، ج8، ص:90</ref> | ||
بلاذري او را داراي جلالت و بزرگي توصيف ميکند. | . | ||
حسن را زبان گوياي اهل بيت خوانده اند. <ref>التذكرة الحمدونية؛ ج4؛ ص31</ref> | |||
بلاذري او را داراي جلالت و بزرگي توصيف ميکند. <ref>أنساب الأشراف، البلاذري ج3؛ص : 89</ref> | |||
بيشتر سادات حسني ازجمله حسن مثلث به عقايد زيديه گرايش داشتند، چنانکه ابوالفرج درباره او تصريح ميکند . <ref>مقاتلالطالبيين، ص:171</ref> اما نکته خاصي که زائد بر موارد ديگر ذکر شده، روايت هايي است که انحراف اعتقايد حسن مثلث را بيان مي کندامادر نقد اين روايت ها بايد به ضعف سندي آنان اشاره کرد <ref>معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرجال، ج5، ص: 288</ref> و تنها چيزي که ازاين روايات به قرينه روايات ديگر قابل استفاده است، مشکل اعتقاديي است که حسن بن حسن مانند بسياري از خاندانش داشت. | بيشتر سادات حسني ازجمله حسن مثلث به عقايد زيديه گرايش داشتند، چنانکه ابوالفرج درباره او تصريح ميکند . <ref>مقاتلالطالبيين، ص:171</ref> اما نکته خاصي که زائد بر موارد ديگر ذکر شده، روايت هايي است که انحراف اعتقايد حسن مثلث را بيان مي کندامادر نقد اين روايت ها بايد به ضعف سندي آنان اشاره کرد <ref>معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرجال، ج5، ص: 288</ref> و تنها چيزي که ازاين روايات به قرينه روايات ديگر قابل استفاده است، مشکل اعتقاديي است که حسن بن حسن مانند بسياري از خاندانش داشت. | ||
براساس روايت ديگري حسن مثلث به شيعيان ائمه به دليل توجهشان به امامان معصوم شکايت و گله داشته و آن را جفا در حق خود ميديده است. <ref>رجال الكشي، ص: 360ا</ref>و به همراه ساير افراد خاندانش مدتي پس از زنداني شدن عبدالله در مدينه به همراه او زنداني و سپس همه با هم به زندان هاشميه منتقل شدند. در مدتي که عبدالله به تنهايي زنداني شده بود، حسن بسيار غمگين و آزرده بود به گونهاي که قسم خورد تا وقتي که عبدالله در آن حالت قرار دارد نه بر خود روغني بزند و نه سرمهاي بکشد و نه لباس نرمي بپوشد و نه غذاي گوارايي بخورد. <ref>مقاتل الطالبيين، أبو الفرج الأصفهاني، ص : 171</ref> او از غم برادر موهايش را رنگ نکرد و برادرش ابراهيم را به خاطر پرداختن به کارهاي جاري زندگي سرزنش کرد و براي همدري با برادر لباسهاي خشن ميپوشيد و با او نامه نگاري ميکرد. هرگاه نامه او به تاخير ميافتاد عبدالله پيام ميداد که من و فرزندانم اسير و فراري هستيم ولي تو و فرزندانت در خانههاي خودايمن نشستهايد اگر نمي توانيد مرا ياري دهيد لااقل با نوشتن نامه مرا تسلي دهيد وقتياين پيامهاي عبدالله به حسن ميرسيد گريه ميکرد و ميگفت : به فداي ابو محمد که او هنوز مردم را براي امامان جمع ميکند. <ref>الكامل في التاريخ، ابن الأثير ، ج5، ص:523 ؛ مقاتلالطالبيين، ص:172 </ref>اين روند ادامه داشت تا اينکه منصور به توصيه عبدالعزيز بن سعيد که او را از شورش ديگر سادات حسني برحذر داشته بود، همه خاندان حسني را به زندان انداخت. <ref>مقاتل الطالبيين، أبو الفرج الأصفهاني، ص : 171</ref> او به همراه سه فرزندش علي و عبدالله و عباس در زندان هاشميه زنداني شد. <ref>المجدي، ابن الصوفي ؛ 254</ref> او در زندان بر جنازه برادرش عبدالله نماز خواند. | براساس روايت ديگري حسن مثلث به شيعيان ائمه به دليل توجهشان به امامان معصوم شکايت و گله داشته و آن را جفا در حق خود ميديده است. <ref>رجال الكشي، ص: 360ا</ref>و به همراه ساير افراد خاندانش مدتي پس از زنداني شدن عبدالله در مدينه به همراه او زنداني و سپس همه با هم به زندان هاشميه منتقل شدند. در مدتي که عبدالله به تنهايي زنداني شده بود، حسن بسيار غمگين و آزرده بود به گونهاي که قسم خورد تا وقتي که عبدالله در آن حالت قرار دارد نه بر خود روغني بزند و نه سرمهاي بکشد و نه لباس نرمي بپوشد و نه غذاي گوارايي بخورد. <ref>مقاتل الطالبيين، أبو الفرج الأصفهاني، ص : 171</ref> او از غم برادر موهايش را رنگ نکرد و برادرش ابراهيم را به خاطر پرداختن به کارهاي جاري زندگي سرزنش کرد و براي همدري با برادر لباسهاي خشن ميپوشيد و با او نامه نگاري ميکرد. هرگاه نامه او به تاخير ميافتاد عبدالله پيام ميداد که من و فرزندانم اسير و فراري هستيم ولي تو و فرزندانت در خانههاي خودايمن نشستهايد اگر نمي توانيد مرا ياري دهيد لااقل با نوشتن نامه مرا تسلي دهيد وقتياين پيامهاي عبدالله به حسن ميرسيد گريه ميکرد و ميگفت : به فداي ابو محمد که او هنوز مردم را براي امامان جمع ميکند. <ref>الكامل في التاريخ، ابن الأثير ، ج5، ص:523 ؛ مقاتلالطالبيين، ص:172 </ref>اين روند ادامه داشت تا اينکه منصور به توصيه عبدالعزيز بن سعيد که او را از شورش ديگر سادات حسني برحذر داشته بود، همه خاندان حسني را به زندان انداخت. <ref>مقاتل الطالبيين، أبو الفرج الأصفهاني، ص : 171</ref> او به همراه سه فرزندش علي و عبدالله و عباس در زندان هاشميه زنداني شد. <ref>المجدي، ابن الصوفي ؛ 254</ref> او در زندان بر جنازه برادرش عبدالله نماز خواند. |
ویرایش