۸۷٬۷۷۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'ابی طالب' به 'ابیطالب') |
||
خط ۸۰: | خط ۸۰: | ||
2 ـ '''تفسیر قرآن''': | 2 ـ '''تفسیر قرآن''': | ||
از آموخته های دیگر میثم تمّار از علی بن | از آموخته های دیگر میثم تمّار از علی بن ابیطالب(ع)، علم قرآن و معارف کتاب الهی بود. روزی میثم با [[ابن عباس]] ـ که او نیز از شاگردان علی(ع) در [[تفسیر قرآن]] بود ـ در مدینه دیدار کرد و به او گفت: آنچه از تفسیر قرآن می خواهی بپرس. من تمام قرآن و تأویل آن را نزد علی(ع) فرا گرفته ام. ابن عباس، کاغذ و دواتی طلبید تا سخنان میثم را در تفسیر قرآن بنویسد. میثم در باره جزئیات شهادت خویش، طبق آنچه از امیر مؤمنان شنیده بود، با ابن عباس صحبت کرد و او را شگفت زده نمود. <ref>سفینة البحار، همان، ص 524</ref> | ||
3 ـ '''راوی حدیث''': | 3 ـ '''راوی حدیث''': | ||
خط ۱۰۴: | خط ۱۰۴: | ||
او را پیش ابن زیاد بردند. حرف هایی میان او و ابن زیاد ردّ و بدل شد. والی کوفه از او پرسید: پروردگارت در کجاست؟ میثم تمار جواب داد: در کمین ستمگران، که تو نیز یکی از آنانی. | او را پیش ابن زیاد بردند. حرف هایی میان او و ابن زیاد ردّ و بدل شد. والی کوفه از او پرسید: پروردگارت در کجاست؟ میثم تمار جواب داد: در کمین ستمگران، که تو نیز یکی از آنانی. | ||
گفت: باید از [[علی بن | گفت: باید از [[علی بن ابیطالب(ع)]] بیزاری بجویی و به او ناسزا بگویی، و گرنه دست ها و پاهایت را بریده، بر دار خواهم آویخت. | ||
میثم گفت: مولایم علی (ع)به من خبر داده که مرا به دار می آویزی و زبانم را می بُری. | میثم گفت: مولایم علی (ع)به من خبر داده که مرا به دار می آویزی و زبانم را می بُری. | ||
خط ۱۱۰: | خط ۱۱۰: | ||
ابن زیاد برای ابراز دشمنی خود، گفت: دست و پایت را می برم و رهایت می کنم تا دروغ مولایت آشکار شود. | ابن زیاد برای ابراز دشمنی خود، گفت: دست و پایت را می برم و رهایت می کنم تا دروغ مولایت آشکار شود. | ||
دستور داد او را به دار آویختند. میثم تمار بر فراز دار هم از فضایل علی بن | دستور داد او را به دار آویختند. میثم تمار بر فراز دار هم از فضایل علی بن ابیطالب(ع) می گفت و اعلام می کرد: ای مردم! هر کس دوست دارد حدیثی از سخنان علی(ع) را بشنود، پیش از آن که کشته شوم بیاید. من شما را از حوادث آینده تا پایان جهان خبر می دهم. مردم مشتاقانه برای شنیدن سخنانش گرد آمدند و او از فراز دار بر ایشان سخن گفت و فضایل خاندان پیامبر را به گوش مردم می رساند. | ||
سرانجام، دشمنان این سخنان را تاب نیاوردند، از این رو به دستور ابن زیاد، زبان او را بریدند و وی را با ضربت نیزه ها بر فراز دار به شهادت رساندند. | سرانجام، دشمنان این سخنان را تاب نیاوردند، از این رو به دستور ابن زیاد، زبان او را بریدند و وی را با ضربت نیزه ها بر فراز دار به شهادت رساندند. |