پرش به محتوا

کعبه و نقش اجتماعی آن (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۸ فوریهٔ ۲۰۲۲
جز
جایگزینی متن - 'مى‏کند' به 'می‌کند'
جز (جایگزینی متن - 'عبد المجید' به 'عبدالمجید')
جز (جایگزینی متن - 'مى‏کند' به 'می‌کند')
خط ۲۶: خط ۲۶:
4. خانه کعبه و ماه ذى‏الحجه وسیله‏اى است براى قیام امر مسلمین: جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْىَ وَ الْقَلائِدَ ...  
4. خانه کعبه و ماه ذى‏الحجه وسیله‏اى است براى قیام امر مسلمین: جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْىَ وَ الْقَلائِدَ ...  


در این آیه اثر اجتماعى حج و اعمال آن ذکر شده است، چنانکه در روایات نیز آمده است. کلمه «حرام» که تکرار شده، فلسفه و مناط را ذکر مى‏کند، یعنى داشتن چنین مکان محترمى نگهدارنده مسلمین است.
در این آیه اثر اجتماعى حج و اعمال آن ذکر شده است، چنانکه در روایات نیز آمده است. کلمه «حرام» که تکرار شده، فلسفه و مناط را ذکر می‌کند، یعنى داشتن چنین مکان محترمى نگهدارنده مسلمین است.




خط ۶۰: خط ۶۰:




در صافى‏ از علل‏ نقل مى‏کند:
در صافى‏ از علل‏ نقل می‌کند:
لَمْ یَکُنْ یَنْبَغى انْ یوضَعَ عَلى دورِ مَکَّةَ ابْوابٌ لِانَّ لِلْحُجّاجِ انْ یَنْزِلوا مَعَهُمْ فى دورِهِمْ فى ساحَةِ الدّارِ حَتّى یَقْضوا مَناسِکَهُمْ وَ انَّ اوَّلَ مَنْ جَعَلَ لِدورِ مَکَّةَ ابْواباً مُعاوِیَةُ.
لَمْ یَکُنْ یَنْبَغى انْ یوضَعَ عَلى دورِ مَکَّةَ ابْوابٌ لِانَّ لِلْحُجّاجِ انْ یَنْزِلوا مَعَهُمْ فى دورِهِمْ فى ساحَةِ الدّارِ حَتّى یَقْضوا مَناسِکَهُمْ وَ انَّ اوَّلَ مَنْ جَعَلَ لِدورِ مَکَّةَ ابْواباً مُعاوِیَةُ.


خط ۸۰: خط ۸۰:




صافى‏ از کافى‏ و تهذیب‏ نقل مى‏کند:
صافى‏ از کافى‏ و تهذیب‏ نقل می‌کند:
فَیَنْبَغى لِلْعَبْدِ انْ لا یَدْخُلَ مَکَّةَ الّا وَ هُوَ طاهِرٌ قَدْ غَسَلَ عَرَقَهُ وَ الأَذى‏ وَ تَطَهَّرَ.
فَیَنْبَغى لِلْعَبْدِ انْ لا یَدْخُلَ مَکَّةَ الّا وَ هُوَ طاهِرٌ قَدْ غَسَلَ عَرَقَهُ وَ الأَذى‏ وَ تَطَهَّرَ.
[پس شایسته است که بنده داخل مکه نشود مگر آنکه پاکیزه باشد، به طورى که عرق و آلودگیهاى خود را شسته و خود را پاکیزه نموده باشد.]
[پس شایسته است که بنده داخل مکه نشود مگر آنکه پاکیزه باشد، به طورى که عرق و آلودگیهاى خود را شسته و خود را پاکیزه نموده باشد.]




این حدیث منظور آقاى بازرگان را تأیید مى‏کند که مى‏گفت مقدمتاً براى پاکیزه نگاه داشتن آن لازم است محیط حرم و همچنین خود اشخاص پاکیزه باشند.
این حدیث منظور آقاى بازرگان را تأیید می‌کند که مى‏گفت مقدمتاً براى پاکیزه نگاه داشتن آن لازم است محیط حرم و همچنین خود اشخاص پاکیزه باشند.




خط ۱۰۱: خط ۱۰۱:
بعد در آیه دارد: لیَشْهَدوا مَنافِعَ لَهُمْ. در صافى‏ دارد که از حضرت صادق سؤال شد:
بعد در آیه دارد: لیَشْهَدوا مَنافِعَ لَهُمْ. در صافى‏ دارد که از حضرت صادق سؤال شد:
مَنافِعَ الدُّنْیا اوْ مَنافِعَ الآخِرَةِ؟ فَقالَ: الْکُلّ.
مَنافِعَ الدُّنْیا اوْ مَنافِعَ الآخِرَةِ؟ فَقالَ: الْکُلّ.
صافى‏ از عیون اخبار الرضا در همین موضوع، حدیث مفصل و جامعى نقل مى‏کند.
صافى‏ از عیون اخبار الرضا در همین موضوع، حدیث مفصل و جامعى نقل می‌کند.




خط ۱۲۹: خط ۱۲۹:
ایضاً سوره بقره، آیه 142: سَیَقولُ السُّفَهاءُ مِنَ النّاسِ ما وَلّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتى کانوا عَلَیْها ... الى آخر آیات قبله.[بزودى مردمان نابخرد گویند: چه انگیزه‏اى آنان را از قبله‏اى که داشتند رویگردان ساخت (از بیت‏المقدس به کعبه متوجه ساخت)؟ بگو:
ایضاً سوره بقره، آیه 142: سَیَقولُ السُّفَهاءُ مِنَ النّاسِ ما وَلّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتى کانوا عَلَیْها ... الى آخر آیات قبله.[بزودى مردمان نابخرد گویند: چه انگیزه‏اى آنان را از قبله‏اى که داشتند رویگردان ساخت (از بیت‏المقدس به کعبه متوجه ساخت)؟ بگو:


مشرق و مغرب از آنِ خداست (هرجا را که مصلحت بداند قبله مى‏سازد و) هرکه را خواهد به راه راست هدایت مى‏کند.]
مشرق و مغرب از آنِ خداست (هرجا را که مصلحت بداند قبله مى‏سازد و) هرکه را خواهد به راه راست هدایت می‌کند.]




خط ۲۴۵: خط ۲۴۵:




از جمله این حدیث را نقل مى‏کند:
از جمله این حدیث را نقل می‌کند:
عَنْ أَبى عَبْدِ اللَّهِ قالَ: لَوْ انَّ النّاسَ تَرَکُوا الْحَجَّ لَکانَ عَلَى الْوالى انْ یُجْبِرَهُمْ عَلى ذلِکَ وَ عَلَى الْمُقامِ عِنْدَهُ وَ لَوْ تَرَکوا زِیارَةَ النَّبِىِّ لَکانَ عَلَى الْوالى انْ یُجْبِرَهُمْ عَلى ذلِکَ وَ عَلَى الْمُقامِ عِنْدَهُ فَانْ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ أَمْوالٌ انْفَقَ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْتِ مالِ الْمُسْلِمینَ.
عَنْ أَبى عَبْدِ اللَّهِ قالَ: لَوْ انَّ النّاسَ تَرَکُوا الْحَجَّ لَکانَ عَلَى الْوالى انْ یُجْبِرَهُمْ عَلى ذلِکَ وَ عَلَى الْمُقامِ عِنْدَهُ وَ لَوْ تَرَکوا زِیارَةَ النَّبِىِّ لَکانَ عَلَى الْوالى انْ یُجْبِرَهُمْ عَلى ذلِکَ وَ عَلَى الْمُقامِ عِنْدَهُ فَانْ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ أَمْوالٌ انْفَقَ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْتِ مالِ الْمُسْلِمینَ.


خط ۲۹۷: خط ۲۹۷:
14. حج اولًا و بالذات واجب است و شرطش استطاعت نیست، به اصطلاح فقهى واجب کفایى است و مشروط به استطاعت افراد نیست و شاید بشود گفت واجب اجتماعى و حکومتى است و شرطش استطاعت افراد نیست. بلى، از نظر افراد واجب عینى است و شرطش استطاعت است. پس در حقیقت واجب کفایى یا اجتماعى و حکومتى است. اگر بعضى افراد به قدر کفایت مستطیع شدند بر آنها واجب عینى مى‏شود.
14. حج اولًا و بالذات واجب است و شرطش استطاعت نیست، به اصطلاح فقهى واجب کفایى است و مشروط به استطاعت افراد نیست و شاید بشود گفت واجب اجتماعى و حکومتى است و شرطش استطاعت افراد نیست. بلى، از نظر افراد واجب عینى است و شرطش استطاعت است. پس در حقیقت واجب کفایى یا اجتماعى و حکومتى است. اگر بعضى افراد به قدر کفایت مستطیع شدند بر آنها واجب عینى مى‏شود.


اگر عمل کردند فبها، اگر عمل نکردند حاکم آنها را اجبار مى‏کند بر این عمل. از قبیل نماز و روزه نیست که از وظایف حاکم اجبار بر آنها نباشد. و اگر افراد مستطیعى پیدا نشدند، حاکم باید از بیت‏المال بودجه این کار را تأمین کند. صاحب‏ وسائل‏ تعبیر خوبى داشت که در بند 7 گفته شد که تعبیر به واجب کفایى کرده بود.
اگر عمل کردند فبها، اگر عمل نکردند حاکم آنها را اجبار می‌کند بر این عمل. از قبیل نماز و روزه نیست که از وظایف حاکم اجبار بر آنها نباشد. و اگر افراد مستطیعى پیدا نشدند، حاکم باید از بیت‏المال بودجه این کار را تأمین کند. صاحب‏ وسائل‏ تعبیر خوبى داشت که در بند 7 گفته شد که تعبیر به واجب کفایى کرده بود.




خط ۳۱۶: خط ۳۱۶:
همه با هم در یک صحرا وقوف کردن و یک نوع عمل کردن و با هم حرکت کردن، رمز حرکت در مسیر واحد و ثبات بر مبنا و اصل و مبدأ واحد است. جامعه باید اصول و مبادى ثابتى داشته باشد و در حدود آن اصول و مبادى حرکت کند.
همه با هم در یک صحرا وقوف کردن و یک نوع عمل کردن و با هم حرکت کردن، رمز حرکت در مسیر واحد و ثبات بر مبنا و اصل و مبدأ واحد است. جامعه باید اصول و مبادى ثابتى داشته باشد و در حدود آن اصول و مبادى حرکت کند.


جامعه آنگاه در مسیر واحد حرکت مى‏کند که هدف واحد داشته باشد و راه وصول به هدف را یک جور تشخیص داده باشد و بعلاوه عادت به نظم و انضباط و اطاعت از امر و فرمانده داشته باشد، و دیگر عدم سوء ظن و وجود حسن تفاهم میان افراد است.
جامعه آنگاه در مسیر واحد حرکت می‌کند که هدف واحد داشته باشد و راه وصول به هدف را یک جور تشخیص داده باشد و بعلاوه عادت به نظم و انضباط و اطاعت از امر و فرمانده داشته باشد، و دیگر عدم سوء ظن و وجود حسن تفاهم میان افراد است.


در قرآن مى‏فرماید: ثُمَّ افیضوا مِنْ حَیْثُ افاضَ النّاسُ. در این آیه اولًا تعبیر به فیضان دارد، چون حجاج در آن صحرا مثل دریا موج مى‏زنند. و بعد به قریش و اهل حُمْس مى‏گوید: شما موقف خود را جدا نکنید. (آنها به عرفات نمى‏رفتند و در مزدلفه که ظاهراً مرتفع‏تر هم هست توقف مى‏کردند.)
در قرآن مى‏فرماید: ثُمَّ افیضوا مِنْ حَیْثُ افاضَ النّاسُ. در این آیه اولًا تعبیر به فیضان دارد، چون حجاج در آن صحرا مثل دریا موج مى‏زنند. و بعد به قریش و اهل حُمْس مى‏گوید: شما موقف خود را جدا نکنید. (آنها به عرفات نمى‏رفتند و در مزدلفه که ظاهراً مرتفع‏تر هم هست توقف مى‏کردند.)
خط ۴۳۹: خط ۴۳۹:
و اگر خداى سبحان مى‏خواست که حرمتکده و مشعرهاى بزرگ خود را در میان بوستانهاى پر جویبار و دشتهاى نرم و هموار، پر درخت با میوه‏هاى در دسترس و بناهاى انبوه و روستاهاى بهم پیوسته و در میان گندمزارها با گندمهاى درشت و پرمغز و باغهاى سرسبز و زمینهاى حاصلخیز حلقه‏وار و زمینهاى پر آب و بوستانهاى خرم و راههاى آباد قرار دهد مى‏توانست، اما مقدار پاداش به خاطر ضعف آزمون اندک مى‏شد.
و اگر خداى سبحان مى‏خواست که حرمتکده و مشعرهاى بزرگ خود را در میان بوستانهاى پر جویبار و دشتهاى نرم و هموار، پر درخت با میوه‏هاى در دسترس و بناهاى انبوه و روستاهاى بهم پیوسته و در میان گندمزارها با گندمهاى درشت و پرمغز و باغهاى سرسبز و زمینهاى حاصلخیز حلقه‏وار و زمینهاى پر آب و بوستانهاى خرم و راههاى آباد قرار دهد مى‏توانست، اما مقدار پاداش به خاطر ضعف آزمون اندک مى‏شد.


و اگر پى‏‌هایى که آن خانه بر آن استوار است و سنگهایى که خانه بر آنها بالا رفته است از زمرد سبز و یاقوت سرخ و گوهرهاى رخشنده و تابان تشکیل مى‏یافت، بى‏شک از فشار و حمله شک در سینه‏ها مى‏کاست و وسوسه‏هاى سخت‏کوشانه ابلیس را از دلها مى‏زدود و هرگونه تلاطم شک و تردید را از مردم برطرف مى‏ساخت؛ولى خداوند بندگانش را به انواع سختیها مى‏آزماید و به انواع کوششها به بندگى فرا مى‏خواند و به انواع ناخوشایندیها امتحان مى‏کند تا تکبر را از دلشان بیرون کند و خوارى و فروتنى را در جانشان بنشاند و اینها را درهاى گشوده به روى فضلش و اسباب آسان براى دستیابى به عفوش قرار دهد.]
و اگر پى‏‌هایى که آن خانه بر آن استوار است و سنگهایى که خانه بر آنها بالا رفته است از زمرد سبز و یاقوت سرخ و گوهرهاى رخشنده و تابان تشکیل مى‏یافت، بى‏شک از فشار و حمله شک در سینه‏ها مى‏کاست و وسوسه‏هاى سخت‏کوشانه ابلیس را از دلها مى‏زدود و هرگونه تلاطم شک و تردید را از مردم برطرف مى‏ساخت؛ولى خداوند بندگانش را به انواع سختیها مى‏آزماید و به انواع کوششها به بندگى فرا مى‏خواند و به انواع ناخوشایندیها امتحان می‌کند تا تکبر را از دلشان بیرون کند و خوارى و فروتنى را در جانشان بنشاند و اینها را درهاى گشوده به روى فضلش و اسباب آسان براى دستیابى به عفوش قرار دهد.]


31. در نمره 28 از على علیه السلام نقل کردیم: وَ الْحَجَّ تَقْوِیَةً لِلدّینِ. پس لااقل یکى از فلسفه‏هاى حج تقویت اسلام است. اکنون به چند مطلب باید اشاره کنیم:
31. در نمره 28 از على علیه السلام نقل کردیم: وَ الْحَجَّ تَقْوِیَةً لِلدّینِ. پس لااقل یکى از فلسفه‏هاى حج تقویت اسلام است. اکنون به چند مطلب باید اشاره کنیم:
خط ۴۸۵: خط ۴۸۵:
از الغدیر کارى در میان آنها ساخته نیست، ولى از اصل الشیعه و اصولها و از مختصر النافع‏ ساخته است. از پخش‏ صحیفه سجادیه‏ و خلاف‏ شیخ طوسى، تذکره‏ علامه، تفسیر مجمع البیان‏ و اخیراً تفسیر المیزان‏ در میان آنها کار ساخته است،همچنین است‏ جامع السعادات‏ در اخلاق، اخلاق ناصرى‏ (البته ترجمه عربى آن)، کتابهاى تاریخى تحقیقى، کتابهایى که مباحث اجتماعى اسلام در آنها نوشته شده اگر ترجمه شود و در دسترس گذاشته شود.
از الغدیر کارى در میان آنها ساخته نیست، ولى از اصل الشیعه و اصولها و از مختصر النافع‏ ساخته است. از پخش‏ صحیفه سجادیه‏ و خلاف‏ شیخ طوسى، تذکره‏ علامه، تفسیر مجمع البیان‏ و اخیراً تفسیر المیزان‏ در میان آنها کار ساخته است،همچنین است‏ جامع السعادات‏ در اخلاق، اخلاق ناصرى‏ (البته ترجمه عربى آن)، کتابهاى تاریخى تحقیقى، کتابهایى که مباحث اجتماعى اسلام در آنها نوشته شده اگر ترجمه شود و در دسترس گذاشته شود.
ما این را باید بدانیم که در این عصر از هر عصر دیگر، مسلمانان بیشتر به اتحاد و رفع اختلاف احتیاج دارند. ما شیعیان این افتخار را داریم که على علیه السلام بزرگترین گذشتها و فداکاریها را در زمینه خلافت انجام داد، در نهایت خلوص نیت با رقباى خود همکارى و همگامى کرد، یعنى مصلحت اسلام را بالاترین مصلحتها دانست.
ما این را باید بدانیم که در این عصر از هر عصر دیگر، مسلمانان بیشتر به اتحاد و رفع اختلاف احتیاج دارند. ما شیعیان این افتخار را داریم که على علیه السلام بزرگترین گذشتها و فداکاریها را در زمینه خلافت انجام داد، در نهایت خلوص نیت با رقباى خود همکارى و همگامى کرد، یعنى مصلحت اسلام را بالاترین مصلحتها دانست.
من خودم اثر اقدامات مثبت را در رفع سوءتفاهم دیدم. شیخ عطیه سالم، استاد دانشگاه اسلامى مدینه، از شیعه فقط دو کتاب خوانده بود: اصل الشیعه‏ و مختصر النافع‏، و در مورد سجده بر مهر اعتراف مى‏کرد که شیعه کار خلافى نمى‏کند.
من خودم اثر اقدامات مثبت را در رفع سوءتفاهم دیدم. شیخ عطیه سالم، استاد دانشگاه اسلامى مدینه، از شیعه فقط دو کتاب خوانده بود: اصل الشیعه‏ و مختصر النافع‏، و در مورد سجده بر مهر اعتراف مى‏کرد که شیعه کار خلافى نمی‌کند.


==پیشنهاد شهید مطهری برای مسافران حج==  
==پیشنهاد شهید مطهری برای مسافران حج==  
خط ۵۲۱: خط ۵۲۱:


عمل حج از احرام شروع مى‏شود. احرام‏  یعنى چه و براى چه است؟
عمل حج از احرام شروع مى‏شود. احرام‏  یعنى چه و براى چه است؟
در نهایه‏ ابن اثیر، ماده حرم، حدیثى نقل مى‏کند به این مضمون: کُلُّ مُسْلِمٍ عَنْ مُسْلِمٍ مُحْرِمٌ. بعد مى‏گوید:
در نهایه‏ ابن اثیر، ماده حرم، حدیثى نقل می‌کند به این مضمون: کُلُّ مُسْلِمٍ عَنْ مُسْلِمٍ مُحْرِمٌ. بعد مى‏گوید:


یُقالُ انَّهُ لَمُحْرِمٌ عَنْکَ اىْ یُحْرُمُ أذاکَ عَلَیْه. وَ یُقالُ مُسْلِمٌ مُحْرِمٌ وَ هُوَ الَّذى لَمْ یُحِلَّ مِنْ نَفْسِهِ شَیْئاً یوقِعُ بِهِ، یُریدُ انَّ الْمُسْلِمَ مُعْتَصِمٌ بِالْاسْلامِ مُمْتَنِعٌ بِحُرْمَتِهِ مِمَّنْ ارادَهُ اوْ ارادَ مالَهُ. وَ مِنْهُ حَدیثُ عُمَرَ: الصِّیامُ احْرامٌ، لِاجْتِنابِ الصّائِمِ ما یَثْلِمُ صَوْمَهُ. وَ یُقالُ لِلصّائِمِ مُحْرِمٌ. وَ مِنْهُ قَوْلُ الرّاعى:
یُقالُ انَّهُ لَمُحْرِمٌ عَنْکَ اىْ یُحْرُمُ أذاکَ عَلَیْه. وَ یُقالُ مُسْلِمٌ مُحْرِمٌ وَ هُوَ الَّذى لَمْ یُحِلَّ مِنْ نَفْسِهِ شَیْئاً یوقِعُ بِهِ، یُریدُ انَّ الْمُسْلِمَ مُعْتَصِمٌ بِالْاسْلامِ مُمْتَنِعٌ بِحُرْمَتِهِ مِمَّنْ ارادَهُ اوْ ارادَ مالَهُ. وَ مِنْهُ حَدیثُ عُمَرَ: الصِّیامُ احْرامٌ، لِاجْتِنابِ الصّائِمِ ما یَثْلِمُ صَوْمَهُ. وَ یُقالُ لِلصّائِمِ مُحْرِمٌ. وَ مِنْهُ قَوْلُ الرّاعى:
خط ۵۲۸: خط ۵۲۸:




[گویند «او مُحرم از توست» یعنى حرام است آزار دادن تو بر او. و گویند «مسلمان مُحرم» و او کسى است که چیزى از خود را حلال نکرده تا سبب‏ هتک او شود. منظور این است که مسلمان با اسلام آوردن حفظ مى‏شود و به جهت حرمتى که پیدا مى‏کند از آزار دیگران و اینکه بخواهند مال او را ببرند در امان است.و از همین معنى است حدیث عمر: «روزه احرام است» زیرا روزه‏دار از چیزى که در روزه‏اش رخنه ایجاد کند اجتناب مى‏ورزد. و به روزه‏دار مُحرم گویند.
[گویند «او مُحرم از توست» یعنى حرام است آزار دادن تو بر او. و گویند «مسلمان مُحرم» و او کسى است که چیزى از خود را حلال نکرده تا سبب‏ هتک او شود. منظور این است که مسلمان با اسلام آوردن حفظ مى‏شود و به جهت حرمتى که پیدا می‌کند از آزار دیگران و اینکه بخواهند مال او را ببرند در امان است.و از همین معنى است حدیث عمر: «روزه احرام است» زیرا روزه‏دار از چیزى که در روزه‏اش رخنه ایجاد کند اجتناب مى‏ورزد. و به روزه‏دار مُحرم گویند.
و از همین معنى است قول راعى:
و از همین معنى است قول راعى:
عثمان بن عَفّان خلیفه را کشتند در حالى که چیزى را حلال نکرده بود که سبب هتک او شود، و دیگران را به یارى فراخواند ولى کسى را مثل او تنها و بى‏یاور ندیدم.
عثمان بن عَفّان خلیفه را کشتند در حالى که چیزى را حلال نکرده بود که سبب هتک او شود، و دیگران را به یارى فراخواند ولى کسى را مثل او تنها و بى‏یاور ندیدم.
خط ۵۳۴: خط ۵۳۴:


... و احرام مصدر احرم الرجل یحرم احراماً است و آن وقتى است که حاجى صدا را به تلبیه براى حج یا عمره بلند کند و به اسباب و شروط آنها عمل کند مانند در آوردن لباس دوخته از تن و پرهیز از چیزهایى که شرع از آنها در حال احرام منع نموده مانند بوى خوش و ازدواج و صید و دیگر چیزها. و اصل احرام به معنى منع است. گویا محرم خود را از این چیزها باز مى‏دارد.]
... و احرام مصدر احرم الرجل یحرم احراماً است و آن وقتى است که حاجى صدا را به تلبیه براى حج یا عمره بلند کند و به اسباب و شروط آنها عمل کند مانند در آوردن لباس دوخته از تن و پرهیز از چیزهایى که شرع از آنها در حال احرام منع نموده مانند بوى خوش و ازدواج و صید و دیگر چیزها. و اصل احرام به معنى منع است. گویا محرم خود را از این چیزها باز مى‏دارد.]
در احرام چند نکته است: یکى اینکه انسان در مدت معینى یک سلسله کارهاى حلال را بر خود حرام مى‏کند؛ ازاین‏جهت مثل روزه است، تمرین تقواست.
در احرام چند نکته است: یکى اینکه انسان در مدت معینى یک سلسله کارهاى حلال را بر خود حرام می‌کند؛ ازاین‏جهت مثل روزه است، تمرین تقواست.
انسان چاره‏اى ندارد از اینکه در همه عمر در حال احرام بسر برد و محرم باشد.
انسان چاره‏اى ندارد از اینکه در همه عمر در حال احرام بسر برد و محرم باشد.


تحمل بعضى محرومیتها براى رسیدن به سعادت لازم است. هر رژیم تربیتى را که شما در دنیا پیدا کنید بر اساس لاقیدى مطلق و بى‏باکى و بى‏ارادگى نیست، بالاخره یک سلسله چیزها را تحریم مى‏کند.
تحمل بعضى محرومیتها براى رسیدن به سعادت لازم است. هر رژیم تربیتى را که شما در دنیا پیدا کنید بر اساس لاقیدى مطلق و بى‏باکى و بى‏ارادگى نیست، بالاخره یک سلسله چیزها را تحریم می‌کند.




خط ۵۴۷: خط ۵۴۷:
گاهى اتفاق مى‏افتد که افرادى را در یک مجمع واحد دعوت مى‏کنند و مى‏خواهند همه را در یک لباس حاضر کنند، آقایان با فلان لباس و خانمها با فلان لباس. بیچاره براى شرکت در یک مجلس باید پانصد تومان خرج کند.  
گاهى اتفاق مى‏افتد که افرادى را در یک مجمع واحد دعوت مى‏کنند و مى‏خواهند همه را در یک لباس حاضر کنند، آقایان با فلان لباس و خانمها با فلان لباس. بیچاره براى شرکت در یک مجلس باید پانصد تومان خرج کند.  


خدا مردم را دعوت کرده با یک لباس رسمى به حضور بیایند، آن ساده‏ترین و بى‏رنگ‏وشکل‏ترین آنها را انتخاب کرده است. آنچه بشر مى‏کند دل پایین‏تر را به جاى دل بالاتر مى‏برد و مملو از حسرت و آرزو و انتقام مى‏کند، اما آنچه خدا مى‏کند دل بالاتر را به جاى دل پایین‏تر مى‏برد و در او ایجاد تواضع مى‏کند.
خدا مردم را دعوت کرده با یک لباس رسمى به حضور بیایند، آن ساده‏ترین و بى‏رنگ‏وشکل‏ترین آنها را انتخاب کرده است. آنچه بشر می‌کند دل پایین‏تر را به جاى دل بالاتر مى‏برد و مملو از حسرت و آرزو و انتقام می‌کند، اما آنچه خدا می‌کند دل بالاتر را به جاى دل پایین‏تر مى‏برد و در او ایجاد تواضع می‌کند.


اسلام با این وسیله و شکل، یکرنگى و وحدت ایجاد مى‏کند.یک مطلب و یک سؤال هست: آیا لباس در روحیه هم مؤثر است؟ البته مؤثر است. انسان لباسى پوشیده باشد که از لباس همه مردم بالاتر یا پایین‏تر باشد در روحش اثر دارد. بالا و پایین داشتن مجلس در روحیه مؤثر است،لهذا پیغمبر گرد مى‏نشست و دستور مى‏داد گرد بنشینند. مساوات در لباس، مساوات در روح ایجاد مى‏کند به شرط آنکه به صورت الغاء تشریفات باشد مثل لباس احرام. لباس را اسلام خواسته واحد باشد براى توحید مسلمانان
اسلام با این وسیله و شکل، یکرنگى و وحدت ایجاد می‌کند.یک مطلب و یک سؤال هست: آیا لباس در روحیه هم مؤثر است؟ البته مؤثر است. انسان لباسى پوشیده باشد که از لباس همه مردم بالاتر یا پایین‏تر باشد در روحش اثر دارد. بالا و پایین داشتن مجلس در روحیه مؤثر است،لهذا پیغمبر گرد مى‏نشست و دستور مى‏داد گرد بنشینند. مساوات در لباس، مساوات در روح ایجاد می‌کند به شرط آنکه به صورت الغاء تشریفات باشد مثل لباس احرام. لباس را اسلام خواسته واحد باشد براى توحید مسلمانان
==سخن مشهور کاشف الغطاء==
==سخن مشهور کاشف الغطاء==


خط ۶۴۶: خط ۶۴۶:


چنانکه خداوند فرموده: «حق خدا بر مردم است بر آنان که توانایى رفتن دارند که خانه خدا را زیارت کنند»، حال اگر مردم حج را ترک کردند این خانه خدا نیست که با ترک کردن آنها کافر شده باشد بلکه آنان با ترک خانه خدا کافر شده‏اند، زیرا خداوند آن خانه را براى شما به عنوان نشانه‏اى نصب کرده است.همچنین خداوند مرا به عنوان نشانه‏اى نصب کرده است آنجا که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: اى على، تو به منزله کعبه هستى که باید به زیارت آن رفت نه آنکه کعبه به زیارت کسى رود.]
چنانکه خداوند فرموده: «حق خدا بر مردم است بر آنان که توانایى رفتن دارند که خانه خدا را زیارت کنند»، حال اگر مردم حج را ترک کردند این خانه خدا نیست که با ترک کردن آنها کافر شده باشد بلکه آنان با ترک خانه خدا کافر شده‏اند، زیرا خداوند آن خانه را براى شما به عنوان نشانه‏اى نصب کرده است.همچنین خداوند مرا به عنوان نشانه‏اى نصب کرده است آنجا که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: اى على، تو به منزله کعبه هستى که باید به زیارت آن رفت نه آنکه کعبه به زیارت کسى رود.]
این خود تعبیرى است درباره کعبه که به منزله پرچم مقدسى است‏  ولى از سنگ نه از پارچه، مثل یک پرچم احترام و تقدس دارد، مثل یک پرچم در میدان جنگ همه باید گرد او جمع شوند، مثل یک پرچم تا او برپاست لشکر ایستاده و مقاومت مى‏کند و اگر خوابید پشت سپاه و اردو مى‏شکند: لا یَزالُ الدّینُ قائِماً ما قامَتِ الْکَعْبَةُ.
این خود تعبیرى است درباره کعبه که به منزله پرچم مقدسى است‏  ولى از سنگ نه از پارچه، مثل یک پرچم احترام و تقدس دارد، مثل یک پرچم در میدان جنگ همه باید گرد او جمع شوند، مثل یک پرچم تا او برپاست لشکر ایستاده و مقاومت می‌کند و اگر خوابید پشت سپاه و اردو مى‏شکند: لا یَزالُ الدّینُ قائِماً ما قامَتِ الْکَعْبَةُ.


مبارزه با تفاخرات قومى و ملى و نژادى
مبارزه با تفاخرات قومى و ملى و نژادى
خط ۶۷۳: خط ۶۷۳:
ایراد دیگر به قربانى این است که یادگار توحش است. در قدیم در ادیان وثنى و بت‏پرستى مذبحهایى بوده است و مردم براى رضاى بتها قربانى مى‏کرده‏اند و خیال مى‏کرده‏اند آن بتها از آن گوشتها استفاده مى‏کنند و ظاهراً گوشتهاى آن حیوانات را نمى‏خورده‏اند و لااقل خون آنها را که براى خودشان خوراکى بوده به سر و صورت بتها مى‏مالیده‏اند.
ایراد دیگر به قربانى این است که یادگار توحش است. در قدیم در ادیان وثنى و بت‏پرستى مذبحهایى بوده است و مردم براى رضاى بتها قربانى مى‏کرده‏اند و خیال مى‏کرده‏اند آن بتها از آن گوشتها استفاده مى‏کنند و ظاهراً گوشتهاى آن حیوانات را نمى‏خورده‏اند و لااقل خون آنها را که براى خودشان خوراکى بوده به سر و صورت بتها مى‏مالیده‏اند.
اما جواب: راجع به این قسمت که چه فایده‏اى بر ریختن خون مترتب مى‏شود، این در صورتى صحیح است که هدف از قربانى و کفّارات (که اختصاصاً در باب حج، همه از نوع گوسفند یا شتر کشتن است الّا نادراً) فقط ریختن خون باشد. دلیلى ندارد که صرف ریختن خون مقرّب باشد، زیرا عملى مقرّب است که رضاى خدا در آن باشد و رضاى خدا در این است که انسان به کمال فردى و اجتماعى خود برسد.
اما جواب: راجع به این قسمت که چه فایده‏اى بر ریختن خون مترتب مى‏شود، این در صورتى صحیح است که هدف از قربانى و کفّارات (که اختصاصاً در باب حج، همه از نوع گوسفند یا شتر کشتن است الّا نادراً) فقط ریختن خون باشد. دلیلى ندارد که صرف ریختن خون مقرّب باشد، زیرا عملى مقرّب است که رضاى خدا در آن باشد و رضاى خدا در این است که انسان به کمال فردى و اجتماعى خود برسد.
صرف ریختن خون نه به کمال فردى انسان کمک مى‏کند و نه به کمال اجتماعى او.
صرف ریختن خون نه به کمال فردى انسان کمک می‌کند و نه به کمال اجتماعى او.


ولى اگر هدف اصلى اطعام و انفاق باشد، همان‏طورى که در سایر کفّارات هست (و البته اطعام و انفاقى است دسته‏جمعى و به صورت خاص، یعنى به صورت اطعام‏ گوشت و اینکه هر انسانى یک حیوانى را بکشد و مصداق‏ اطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقیر واقع شود) آن ایراد وارد نیست.  
ولى اگر هدف اصلى اطعام و انفاق باشد، همان‏طورى که در سایر کفّارات هست (و البته اطعام و انفاقى است دسته‏جمعى و به صورت خاص، یعنى به صورت اطعام‏ گوشت و اینکه هر انسانى یک حیوانى را بکشد و مصداق‏ اطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقیر واقع شود) آن ایراد وارد نیست.  
خط ۶۸۷: خط ۶۸۷:
داستان عبد المطلب و عبد اللَّه ظاهراً از مجعولات تاریخ باشد که عبد المطلب نذر کرد که اگر خدا ده پسر به او بدهد یکى را قربانى کند الى آخره.
داستان عبد المطلب و عبد اللَّه ظاهراً از مجعولات تاریخ باشد که عبد المطلب نذر کرد که اگر خدا ده پسر به او بدهد یکى را قربانى کند الى آخره.


قرآن رسمهایى از بت‏پرستان درباره حیوانات نقل مى‏کند، آنجا که مى‏گوید:
قرآن رسمهایى از بت‏پرستان درباره حیوانات نقل می‌کند، آنجا که مى‏گوید:
ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحیرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصیلَةٍ وَ لا حامٍ.
ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحیرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصیلَةٍ وَ لا حامٍ.
رجوع شود به تفسیر المنار.
رجوع شود به تفسیر المنار.
اما از نظر دوم یعنى تعظیم و تکریم احجار و بیت و غیره، مى‏گویند طواف گرد یک خانه سنگى و استلام و تبرک به حجرالاسود بقایایى از شرک است که در اسلام باقى مانده است، اسلام هم نتوانست توحید خالص بیاورد و الّا مى‏بایست حج را به طور کلى منسوخ کند، حج به طور کلى از بقایاى شرک است که در اسلام باقى مانده است.
اما از نظر دوم یعنى تعظیم و تکریم احجار و بیت و غیره، مى‏گویند طواف گرد یک خانه سنگى و استلام و تبرک به حجرالاسود بقایایى از شرک است که در اسلام باقى مانده است، اسلام هم نتوانست توحید خالص بیاورد و الّا مى‏بایست حج را به طور کلى منسوخ کند، حج به طور کلى از بقایاى شرک است که در اسلام باقى مانده است.
اتفاقاً قضیه برعکس است. قرآن حج را یادگار ابراهیم و ابراهیم را پدر حج و دشمن بت‏پرستى مى‏داند: وَ اجْنُبْنى وَ بَنِىَّ انْ نَعْبُدَ الْاصْنامَ. ابراهیم نیز بت‏شکن بود: تَاللَّهِ‏ لَاکیدَنَّ اصْنامَکُمْ ... فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً الّا کَبیراً لَهُمْ ... قرآن مخصوصاً مراسم حج را به عنوان شعایر الهى یاد مى‏کند و این آیه: ذلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَانَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلوبِ‏ در خلال آیات حج وارد شده است.
اتفاقاً قضیه برعکس است. قرآن حج را یادگار ابراهیم و ابراهیم را پدر حج و دشمن بت‏پرستى مى‏داند: وَ اجْنُبْنى وَ بَنِىَّ انْ نَعْبُدَ الْاصْنامَ. ابراهیم نیز بت‏شکن بود: تَاللَّهِ‏ لَاکیدَنَّ اصْنامَکُمْ ... فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً الّا کَبیراً لَهُمْ ... قرآن مخصوصاً مراسم حج را به عنوان شعایر الهى یاد می‌کند و این آیه: ذلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَانَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلوبِ‏ در خلال آیات حج وارد شده است.
ما در ورقه‏هاى‏ عبادت‏ و ورقه‏هاى‏ توحید در عبادت‏ و ورقه‏هاى‏ اقسام توحید گفته‏ایم که فرق است میان تعظیم و پرستش.
ما در ورقه‏هاى‏ عبادت‏ و ورقه‏هاى‏ توحید در عبادت‏ و ورقه‏هاى‏ اقسام توحید گفته‏ایم که فرق است میان تعظیم و پرستش.


اسلام تعظیم و تواضع را جایز مى‏داند و پرستش را منع مى‏کند. فرق میان پرستش و تعظیم این است که پرستش نوعى تقدیس و تنزیه و تسبیح و تحمید است، و گفتیم تسبیح و تحمید و تنزیه از جمیع نقایص و همچنین تکبیر مختص خداست، زیرا کاملِ منزه از همه نقایص خداست و آن که سپاس مطلق به اوست و اکبر و اعظم مطلق خداست. سجود و رکوع از لحاظ هیئت جسمانى عبادت نیست، از آن لحاظ عبادت است که حالتى است که اختصاص داده شده براى تسبیح و تکبیر.لهذا در سجود مى‏گوییم: «سُبْحانَ رَبِّىَ الأَعْلى‏ وَ بِحَمْدِه» و در رکوع مى‏گوییم: «سُبْحانَ رَبِّىَ الْعَظیمِ وَ بِحَمْدِه»، در موقع رفع رأس مى‏گوییم: «اللَّهُ اکْبَر» و در حال قیام مى‏گوییم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین» و یا «سُبْحانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا الهَ الَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ اکْبَر».
اسلام تعظیم و تواضع را جایز مى‏داند و پرستش را منع می‌کند. فرق میان پرستش و تعظیم این است که پرستش نوعى تقدیس و تنزیه و تسبیح و تحمید است، و گفتیم تسبیح و تحمید و تنزیه از جمیع نقایص و همچنین تکبیر مختص خداست، زیرا کاملِ منزه از همه نقایص خداست و آن که سپاس مطلق به اوست و اکبر و اعظم مطلق خداست. سجود و رکوع از لحاظ هیئت جسمانى عبادت نیست، از آن لحاظ عبادت است که حالتى است که اختصاص داده شده براى تسبیح و تکبیر.لهذا در سجود مى‏گوییم: «سُبْحانَ رَبِّىَ الأَعْلى‏ وَ بِحَمْدِه» و در رکوع مى‏گوییم: «سُبْحانَ رَبِّىَ الْعَظیمِ وَ بِحَمْدِه»، در موقع رفع رأس مى‏گوییم: «اللَّهُ اکْبَر» و در حال قیام مى‏گوییم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین» و یا «سُبْحانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا الهَ الَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ اکْبَر».
تقدیس منحصراً باید براى خدا باشد و یا به خاطر امر خدا. اگر چیزى را به خاطر یک شعار و عنوان یک شعار تقدیس کردیم (نه تسبیح که براى غیر خدا جایز نیست) مثل احترامى که به پرچم و علامتهاى ملى مى‏گزارند، در واقع احترام به او نیست، احترام به آن فکر و عقیده‏اى است که این پرچم نماینده اوست. این است که جنبه شعاریت پیدا مى‏کند.
تقدیس منحصراً باید براى خدا باشد و یا به خاطر امر خدا. اگر چیزى را به خاطر یک شعار و عنوان یک شعار تقدیس کردیم (نه تسبیح که براى غیر خدا جایز نیست) مثل احترامى که به پرچم و علامتهاى ملى مى‏گزارند، در واقع احترام به او نیست، احترام به آن فکر و عقیده‏اى است که این پرچم نماینده اوست. این است که جنبه شعاریت پیدا می‌کند.
پس در اینجا دو مطلب گفته شد: یکى اینکه ملاک پرستش، تسبیح و تکبیر و تحمید است که جز درباره کمال مطلق جایز نیست و امکان ندارد خدا اجازه بدهد غیر او تسبیح و تکبیر و تحمید شود. اما سجود و رکوع از لحاظ هیئت جسمانى عبادت نیست و هیچ عملى عبادت ذاتى نیست.
پس در اینجا دو مطلب گفته شد: یکى اینکه ملاک پرستش، تسبیح و تکبیر و تحمید است که جز درباره کمال مطلق جایز نیست و امکان ندارد خدا اجازه بدهد غیر او تسبیح و تکبیر و تحمید شود. اما سجود و رکوع از لحاظ هیئت جسمانى عبادت نیست و هیچ عملى عبادت ذاتى نیست.


Writers، confirmed، مدیران
۸۶٬۲۴۴

ویرایش