۸۷٬۸۱۰
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'عبد المجید' به 'عبدالمجید') |
جز (جایگزینی متن - 'مىکند' به 'میکند') |
||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
4. خانه کعبه و ماه ذىالحجه وسیلهاى است براى قیام امر مسلمین: جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْىَ وَ الْقَلائِدَ ... | 4. خانه کعبه و ماه ذىالحجه وسیلهاى است براى قیام امر مسلمین: جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْىَ وَ الْقَلائِدَ ... | ||
در این آیه اثر اجتماعى حج و اعمال آن ذکر شده است، چنانکه در روایات نیز آمده است. کلمه «حرام» که تکرار شده، فلسفه و مناط را ذکر | در این آیه اثر اجتماعى حج و اعمال آن ذکر شده است، چنانکه در روایات نیز آمده است. کلمه «حرام» که تکرار شده، فلسفه و مناط را ذکر میکند، یعنى داشتن چنین مکان محترمى نگهدارنده مسلمین است. | ||
خط ۶۰: | خط ۶۰: | ||
در صافى از علل نقل | در صافى از علل نقل میکند: | ||
لَمْ یَکُنْ یَنْبَغى انْ یوضَعَ عَلى دورِ مَکَّةَ ابْوابٌ لِانَّ لِلْحُجّاجِ انْ یَنْزِلوا مَعَهُمْ فى دورِهِمْ فى ساحَةِ الدّارِ حَتّى یَقْضوا مَناسِکَهُمْ وَ انَّ اوَّلَ مَنْ جَعَلَ لِدورِ مَکَّةَ ابْواباً مُعاوِیَةُ. | لَمْ یَکُنْ یَنْبَغى انْ یوضَعَ عَلى دورِ مَکَّةَ ابْوابٌ لِانَّ لِلْحُجّاجِ انْ یَنْزِلوا مَعَهُمْ فى دورِهِمْ فى ساحَةِ الدّارِ حَتّى یَقْضوا مَناسِکَهُمْ وَ انَّ اوَّلَ مَنْ جَعَلَ لِدورِ مَکَّةَ ابْواباً مُعاوِیَةُ. | ||
خط ۸۰: | خط ۸۰: | ||
صافى از کافى و تهذیب نقل | صافى از کافى و تهذیب نقل میکند: | ||
فَیَنْبَغى لِلْعَبْدِ انْ لا یَدْخُلَ مَکَّةَ الّا وَ هُوَ طاهِرٌ قَدْ غَسَلَ عَرَقَهُ وَ الأَذى وَ تَطَهَّرَ. | فَیَنْبَغى لِلْعَبْدِ انْ لا یَدْخُلَ مَکَّةَ الّا وَ هُوَ طاهِرٌ قَدْ غَسَلَ عَرَقَهُ وَ الأَذى وَ تَطَهَّرَ. | ||
[پس شایسته است که بنده داخل مکه نشود مگر آنکه پاکیزه باشد، به طورى که عرق و آلودگیهاى خود را شسته و خود را پاکیزه نموده باشد.] | [پس شایسته است که بنده داخل مکه نشود مگر آنکه پاکیزه باشد، به طورى که عرق و آلودگیهاى خود را شسته و خود را پاکیزه نموده باشد.] | ||
این حدیث منظور آقاى بازرگان را تأیید | این حدیث منظور آقاى بازرگان را تأیید میکند که مىگفت مقدمتاً براى پاکیزه نگاه داشتن آن لازم است محیط حرم و همچنین خود اشخاص پاکیزه باشند. | ||
خط ۱۰۱: | خط ۱۰۱: | ||
بعد در آیه دارد: لیَشْهَدوا مَنافِعَ لَهُمْ. در صافى دارد که از حضرت صادق سؤال شد: | بعد در آیه دارد: لیَشْهَدوا مَنافِعَ لَهُمْ. در صافى دارد که از حضرت صادق سؤال شد: | ||
مَنافِعَ الدُّنْیا اوْ مَنافِعَ الآخِرَةِ؟ فَقالَ: الْکُلّ. | مَنافِعَ الدُّنْیا اوْ مَنافِعَ الآخِرَةِ؟ فَقالَ: الْکُلّ. | ||
صافى از عیون اخبار الرضا در همین موضوع، حدیث مفصل و جامعى نقل | صافى از عیون اخبار الرضا در همین موضوع، حدیث مفصل و جامعى نقل میکند. | ||
خط ۱۲۹: | خط ۱۲۹: | ||
ایضاً سوره بقره، آیه 142: سَیَقولُ السُّفَهاءُ مِنَ النّاسِ ما وَلّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتى کانوا عَلَیْها ... الى آخر آیات قبله.[بزودى مردمان نابخرد گویند: چه انگیزهاى آنان را از قبلهاى که داشتند رویگردان ساخت (از بیتالمقدس به کعبه متوجه ساخت)؟ بگو: | ایضاً سوره بقره، آیه 142: سَیَقولُ السُّفَهاءُ مِنَ النّاسِ ما وَلّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتى کانوا عَلَیْها ... الى آخر آیات قبله.[بزودى مردمان نابخرد گویند: چه انگیزهاى آنان را از قبلهاى که داشتند رویگردان ساخت (از بیتالمقدس به کعبه متوجه ساخت)؟ بگو: | ||
مشرق و مغرب از آنِ خداست (هرجا را که مصلحت بداند قبله مىسازد و) هرکه را خواهد به راه راست هدایت | مشرق و مغرب از آنِ خداست (هرجا را که مصلحت بداند قبله مىسازد و) هرکه را خواهد به راه راست هدایت میکند.] | ||
خط ۲۴۵: | خط ۲۴۵: | ||
از جمله این حدیث را نقل | از جمله این حدیث را نقل میکند: | ||
عَنْ أَبى عَبْدِ اللَّهِ قالَ: لَوْ انَّ النّاسَ تَرَکُوا الْحَجَّ لَکانَ عَلَى الْوالى انْ یُجْبِرَهُمْ عَلى ذلِکَ وَ عَلَى الْمُقامِ عِنْدَهُ وَ لَوْ تَرَکوا زِیارَةَ النَّبِىِّ لَکانَ عَلَى الْوالى انْ یُجْبِرَهُمْ عَلى ذلِکَ وَ عَلَى الْمُقامِ عِنْدَهُ فَانْ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ أَمْوالٌ انْفَقَ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْتِ مالِ الْمُسْلِمینَ. | عَنْ أَبى عَبْدِ اللَّهِ قالَ: لَوْ انَّ النّاسَ تَرَکُوا الْحَجَّ لَکانَ عَلَى الْوالى انْ یُجْبِرَهُمْ عَلى ذلِکَ وَ عَلَى الْمُقامِ عِنْدَهُ وَ لَوْ تَرَکوا زِیارَةَ النَّبِىِّ لَکانَ عَلَى الْوالى انْ یُجْبِرَهُمْ عَلى ذلِکَ وَ عَلَى الْمُقامِ عِنْدَهُ فَانْ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ أَمْوالٌ انْفَقَ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْتِ مالِ الْمُسْلِمینَ. | ||
خط ۲۹۷: | خط ۲۹۷: | ||
14. حج اولًا و بالذات واجب است و شرطش استطاعت نیست، به اصطلاح فقهى واجب کفایى است و مشروط به استطاعت افراد نیست و شاید بشود گفت واجب اجتماعى و حکومتى است و شرطش استطاعت افراد نیست. بلى، از نظر افراد واجب عینى است و شرطش استطاعت است. پس در حقیقت واجب کفایى یا اجتماعى و حکومتى است. اگر بعضى افراد به قدر کفایت مستطیع شدند بر آنها واجب عینى مىشود. | 14. حج اولًا و بالذات واجب است و شرطش استطاعت نیست، به اصطلاح فقهى واجب کفایى است و مشروط به استطاعت افراد نیست و شاید بشود گفت واجب اجتماعى و حکومتى است و شرطش استطاعت افراد نیست. بلى، از نظر افراد واجب عینى است و شرطش استطاعت است. پس در حقیقت واجب کفایى یا اجتماعى و حکومتى است. اگر بعضى افراد به قدر کفایت مستطیع شدند بر آنها واجب عینى مىشود. | ||
اگر عمل کردند فبها، اگر عمل نکردند حاکم آنها را اجبار | اگر عمل کردند فبها، اگر عمل نکردند حاکم آنها را اجبار میکند بر این عمل. از قبیل نماز و روزه نیست که از وظایف حاکم اجبار بر آنها نباشد. و اگر افراد مستطیعى پیدا نشدند، حاکم باید از بیتالمال بودجه این کار را تأمین کند. صاحب وسائل تعبیر خوبى داشت که در بند 7 گفته شد که تعبیر به واجب کفایى کرده بود. | ||
خط ۳۱۶: | خط ۳۱۶: | ||
همه با هم در یک صحرا وقوف کردن و یک نوع عمل کردن و با هم حرکت کردن، رمز حرکت در مسیر واحد و ثبات بر مبنا و اصل و مبدأ واحد است. جامعه باید اصول و مبادى ثابتى داشته باشد و در حدود آن اصول و مبادى حرکت کند. | همه با هم در یک صحرا وقوف کردن و یک نوع عمل کردن و با هم حرکت کردن، رمز حرکت در مسیر واحد و ثبات بر مبنا و اصل و مبدأ واحد است. جامعه باید اصول و مبادى ثابتى داشته باشد و در حدود آن اصول و مبادى حرکت کند. | ||
جامعه آنگاه در مسیر واحد حرکت | جامعه آنگاه در مسیر واحد حرکت میکند که هدف واحد داشته باشد و راه وصول به هدف را یک جور تشخیص داده باشد و بعلاوه عادت به نظم و انضباط و اطاعت از امر و فرمانده داشته باشد، و دیگر عدم سوء ظن و وجود حسن تفاهم میان افراد است. | ||
در قرآن مىفرماید: ثُمَّ افیضوا مِنْ حَیْثُ افاضَ النّاسُ. در این آیه اولًا تعبیر به فیضان دارد، چون حجاج در آن صحرا مثل دریا موج مىزنند. و بعد به قریش و اهل حُمْس مىگوید: شما موقف خود را جدا نکنید. (آنها به عرفات نمىرفتند و در مزدلفه که ظاهراً مرتفعتر هم هست توقف مىکردند.) | در قرآن مىفرماید: ثُمَّ افیضوا مِنْ حَیْثُ افاضَ النّاسُ. در این آیه اولًا تعبیر به فیضان دارد، چون حجاج در آن صحرا مثل دریا موج مىزنند. و بعد به قریش و اهل حُمْس مىگوید: شما موقف خود را جدا نکنید. (آنها به عرفات نمىرفتند و در مزدلفه که ظاهراً مرتفعتر هم هست توقف مىکردند.) | ||
خط ۴۳۹: | خط ۴۳۹: | ||
و اگر خداى سبحان مىخواست که حرمتکده و مشعرهاى بزرگ خود را در میان بوستانهاى پر جویبار و دشتهاى نرم و هموار، پر درخت با میوههاى در دسترس و بناهاى انبوه و روستاهاى بهم پیوسته و در میان گندمزارها با گندمهاى درشت و پرمغز و باغهاى سرسبز و زمینهاى حاصلخیز حلقهوار و زمینهاى پر آب و بوستانهاى خرم و راههاى آباد قرار دهد مىتوانست، اما مقدار پاداش به خاطر ضعف آزمون اندک مىشد. | و اگر خداى سبحان مىخواست که حرمتکده و مشعرهاى بزرگ خود را در میان بوستانهاى پر جویبار و دشتهاى نرم و هموار، پر درخت با میوههاى در دسترس و بناهاى انبوه و روستاهاى بهم پیوسته و در میان گندمزارها با گندمهاى درشت و پرمغز و باغهاى سرسبز و زمینهاى حاصلخیز حلقهوار و زمینهاى پر آب و بوستانهاى خرم و راههاى آباد قرار دهد مىتوانست، اما مقدار پاداش به خاطر ضعف آزمون اندک مىشد. | ||
و اگر پىهایى که آن خانه بر آن استوار است و سنگهایى که خانه بر آنها بالا رفته است از زمرد سبز و یاقوت سرخ و گوهرهاى رخشنده و تابان تشکیل مىیافت، بىشک از فشار و حمله شک در سینهها مىکاست و وسوسههاى سختکوشانه ابلیس را از دلها مىزدود و هرگونه تلاطم شک و تردید را از مردم برطرف مىساخت؛ولى خداوند بندگانش را به انواع سختیها مىآزماید و به انواع کوششها به بندگى فرا مىخواند و به انواع ناخوشایندیها امتحان | و اگر پىهایى که آن خانه بر آن استوار است و سنگهایى که خانه بر آنها بالا رفته است از زمرد سبز و یاقوت سرخ و گوهرهاى رخشنده و تابان تشکیل مىیافت، بىشک از فشار و حمله شک در سینهها مىکاست و وسوسههاى سختکوشانه ابلیس را از دلها مىزدود و هرگونه تلاطم شک و تردید را از مردم برطرف مىساخت؛ولى خداوند بندگانش را به انواع سختیها مىآزماید و به انواع کوششها به بندگى فرا مىخواند و به انواع ناخوشایندیها امتحان میکند تا تکبر را از دلشان بیرون کند و خوارى و فروتنى را در جانشان بنشاند و اینها را درهاى گشوده به روى فضلش و اسباب آسان براى دستیابى به عفوش قرار دهد.] | ||
31. در نمره 28 از على علیه السلام نقل کردیم: وَ الْحَجَّ تَقْوِیَةً لِلدّینِ. پس لااقل یکى از فلسفههاى حج تقویت اسلام است. اکنون به چند مطلب باید اشاره کنیم: | 31. در نمره 28 از على علیه السلام نقل کردیم: وَ الْحَجَّ تَقْوِیَةً لِلدّینِ. پس لااقل یکى از فلسفههاى حج تقویت اسلام است. اکنون به چند مطلب باید اشاره کنیم: | ||
خط ۴۸۵: | خط ۴۸۵: | ||
از الغدیر کارى در میان آنها ساخته نیست، ولى از اصل الشیعه و اصولها و از مختصر النافع ساخته است. از پخش صحیفه سجادیه و خلاف شیخ طوسى، تذکره علامه، تفسیر مجمع البیان و اخیراً تفسیر المیزان در میان آنها کار ساخته است،همچنین است جامع السعادات در اخلاق، اخلاق ناصرى (البته ترجمه عربى آن)، کتابهاى تاریخى تحقیقى، کتابهایى که مباحث اجتماعى اسلام در آنها نوشته شده اگر ترجمه شود و در دسترس گذاشته شود. | از الغدیر کارى در میان آنها ساخته نیست، ولى از اصل الشیعه و اصولها و از مختصر النافع ساخته است. از پخش صحیفه سجادیه و خلاف شیخ طوسى، تذکره علامه، تفسیر مجمع البیان و اخیراً تفسیر المیزان در میان آنها کار ساخته است،همچنین است جامع السعادات در اخلاق، اخلاق ناصرى (البته ترجمه عربى آن)، کتابهاى تاریخى تحقیقى، کتابهایى که مباحث اجتماعى اسلام در آنها نوشته شده اگر ترجمه شود و در دسترس گذاشته شود. | ||
ما این را باید بدانیم که در این عصر از هر عصر دیگر، مسلمانان بیشتر به اتحاد و رفع اختلاف احتیاج دارند. ما شیعیان این افتخار را داریم که على علیه السلام بزرگترین گذشتها و فداکاریها را در زمینه خلافت انجام داد، در نهایت خلوص نیت با رقباى خود همکارى و همگامى کرد، یعنى مصلحت اسلام را بالاترین مصلحتها دانست. | ما این را باید بدانیم که در این عصر از هر عصر دیگر، مسلمانان بیشتر به اتحاد و رفع اختلاف احتیاج دارند. ما شیعیان این افتخار را داریم که على علیه السلام بزرگترین گذشتها و فداکاریها را در زمینه خلافت انجام داد، در نهایت خلوص نیت با رقباى خود همکارى و همگامى کرد، یعنى مصلحت اسلام را بالاترین مصلحتها دانست. | ||
من خودم اثر اقدامات مثبت را در رفع سوءتفاهم دیدم. شیخ عطیه سالم، استاد دانشگاه اسلامى مدینه، از شیعه فقط دو کتاب خوانده بود: اصل الشیعه و مختصر النافع، و در مورد سجده بر مهر اعتراف مىکرد که شیعه کار خلافى | من خودم اثر اقدامات مثبت را در رفع سوءتفاهم دیدم. شیخ عطیه سالم، استاد دانشگاه اسلامى مدینه، از شیعه فقط دو کتاب خوانده بود: اصل الشیعه و مختصر النافع، و در مورد سجده بر مهر اعتراف مىکرد که شیعه کار خلافى نمیکند. | ||
==پیشنهاد شهید مطهری برای مسافران حج== | ==پیشنهاد شهید مطهری برای مسافران حج== | ||
خط ۵۲۱: | خط ۵۲۱: | ||
عمل حج از احرام شروع مىشود. احرام یعنى چه و براى چه است؟ | عمل حج از احرام شروع مىشود. احرام یعنى چه و براى چه است؟ | ||
در نهایه ابن اثیر، ماده حرم، حدیثى نقل | در نهایه ابن اثیر، ماده حرم، حدیثى نقل میکند به این مضمون: کُلُّ مُسْلِمٍ عَنْ مُسْلِمٍ مُحْرِمٌ. بعد مىگوید: | ||
یُقالُ انَّهُ لَمُحْرِمٌ عَنْکَ اىْ یُحْرُمُ أذاکَ عَلَیْه. وَ یُقالُ مُسْلِمٌ مُحْرِمٌ وَ هُوَ الَّذى لَمْ یُحِلَّ مِنْ نَفْسِهِ شَیْئاً یوقِعُ بِهِ، یُریدُ انَّ الْمُسْلِمَ مُعْتَصِمٌ بِالْاسْلامِ مُمْتَنِعٌ بِحُرْمَتِهِ مِمَّنْ ارادَهُ اوْ ارادَ مالَهُ. وَ مِنْهُ حَدیثُ عُمَرَ: الصِّیامُ احْرامٌ، لِاجْتِنابِ الصّائِمِ ما یَثْلِمُ صَوْمَهُ. وَ یُقالُ لِلصّائِمِ مُحْرِمٌ. وَ مِنْهُ قَوْلُ الرّاعى: | یُقالُ انَّهُ لَمُحْرِمٌ عَنْکَ اىْ یُحْرُمُ أذاکَ عَلَیْه. وَ یُقالُ مُسْلِمٌ مُحْرِمٌ وَ هُوَ الَّذى لَمْ یُحِلَّ مِنْ نَفْسِهِ شَیْئاً یوقِعُ بِهِ، یُریدُ انَّ الْمُسْلِمَ مُعْتَصِمٌ بِالْاسْلامِ مُمْتَنِعٌ بِحُرْمَتِهِ مِمَّنْ ارادَهُ اوْ ارادَ مالَهُ. وَ مِنْهُ حَدیثُ عُمَرَ: الصِّیامُ احْرامٌ، لِاجْتِنابِ الصّائِمِ ما یَثْلِمُ صَوْمَهُ. وَ یُقالُ لِلصّائِمِ مُحْرِمٌ. وَ مِنْهُ قَوْلُ الرّاعى: | ||
خط ۵۲۸: | خط ۵۲۸: | ||
[گویند «او مُحرم از توست» یعنى حرام است آزار دادن تو بر او. و گویند «مسلمان مُحرم» و او کسى است که چیزى از خود را حلال نکرده تا سبب هتک او شود. منظور این است که مسلمان با اسلام آوردن حفظ مىشود و به جهت حرمتى که پیدا | [گویند «او مُحرم از توست» یعنى حرام است آزار دادن تو بر او. و گویند «مسلمان مُحرم» و او کسى است که چیزى از خود را حلال نکرده تا سبب هتک او شود. منظور این است که مسلمان با اسلام آوردن حفظ مىشود و به جهت حرمتى که پیدا میکند از آزار دیگران و اینکه بخواهند مال او را ببرند در امان است.و از همین معنى است حدیث عمر: «روزه احرام است» زیرا روزهدار از چیزى که در روزهاش رخنه ایجاد کند اجتناب مىورزد. و به روزهدار مُحرم گویند. | ||
و از همین معنى است قول راعى: | و از همین معنى است قول راعى: | ||
عثمان بن عَفّان خلیفه را کشتند در حالى که چیزى را حلال نکرده بود که سبب هتک او شود، و دیگران را به یارى فراخواند ولى کسى را مثل او تنها و بىیاور ندیدم. | عثمان بن عَفّان خلیفه را کشتند در حالى که چیزى را حلال نکرده بود که سبب هتک او شود، و دیگران را به یارى فراخواند ولى کسى را مثل او تنها و بىیاور ندیدم. | ||
خط ۵۳۴: | خط ۵۳۴: | ||
... و احرام مصدر احرم الرجل یحرم احراماً است و آن وقتى است که حاجى صدا را به تلبیه براى حج یا عمره بلند کند و به اسباب و شروط آنها عمل کند مانند در آوردن لباس دوخته از تن و پرهیز از چیزهایى که شرع از آنها در حال احرام منع نموده مانند بوى خوش و ازدواج و صید و دیگر چیزها. و اصل احرام به معنى منع است. گویا محرم خود را از این چیزها باز مىدارد.] | ... و احرام مصدر احرم الرجل یحرم احراماً است و آن وقتى است که حاجى صدا را به تلبیه براى حج یا عمره بلند کند و به اسباب و شروط آنها عمل کند مانند در آوردن لباس دوخته از تن و پرهیز از چیزهایى که شرع از آنها در حال احرام منع نموده مانند بوى خوش و ازدواج و صید و دیگر چیزها. و اصل احرام به معنى منع است. گویا محرم خود را از این چیزها باز مىدارد.] | ||
در احرام چند نکته است: یکى اینکه انسان در مدت معینى یک سلسله کارهاى حلال را بر خود حرام | در احرام چند نکته است: یکى اینکه انسان در مدت معینى یک سلسله کارهاى حلال را بر خود حرام میکند؛ ازاینجهت مثل روزه است، تمرین تقواست. | ||
انسان چارهاى ندارد از اینکه در همه عمر در حال احرام بسر برد و محرم باشد. | انسان چارهاى ندارد از اینکه در همه عمر در حال احرام بسر برد و محرم باشد. | ||
تحمل بعضى محرومیتها براى رسیدن به سعادت لازم است. هر رژیم تربیتى را که شما در دنیا پیدا کنید بر اساس لاقیدى مطلق و بىباکى و بىارادگى نیست، بالاخره یک سلسله چیزها را تحریم | تحمل بعضى محرومیتها براى رسیدن به سعادت لازم است. هر رژیم تربیتى را که شما در دنیا پیدا کنید بر اساس لاقیدى مطلق و بىباکى و بىارادگى نیست، بالاخره یک سلسله چیزها را تحریم میکند. | ||
خط ۵۴۷: | خط ۵۴۷: | ||
گاهى اتفاق مىافتد که افرادى را در یک مجمع واحد دعوت مىکنند و مىخواهند همه را در یک لباس حاضر کنند، آقایان با فلان لباس و خانمها با فلان لباس. بیچاره براى شرکت در یک مجلس باید پانصد تومان خرج کند. | گاهى اتفاق مىافتد که افرادى را در یک مجمع واحد دعوت مىکنند و مىخواهند همه را در یک لباس حاضر کنند، آقایان با فلان لباس و خانمها با فلان لباس. بیچاره براى شرکت در یک مجلس باید پانصد تومان خرج کند. | ||
خدا مردم را دعوت کرده با یک لباس رسمى به حضور بیایند، آن سادهترین و بىرنگوشکلترین آنها را انتخاب کرده است. آنچه بشر | خدا مردم را دعوت کرده با یک لباس رسمى به حضور بیایند، آن سادهترین و بىرنگوشکلترین آنها را انتخاب کرده است. آنچه بشر میکند دل پایینتر را به جاى دل بالاتر مىبرد و مملو از حسرت و آرزو و انتقام میکند، اما آنچه خدا میکند دل بالاتر را به جاى دل پایینتر مىبرد و در او ایجاد تواضع میکند. | ||
اسلام با این وسیله و شکل، یکرنگى و وحدت ایجاد | اسلام با این وسیله و شکل، یکرنگى و وحدت ایجاد میکند.یک مطلب و یک سؤال هست: آیا لباس در روحیه هم مؤثر است؟ البته مؤثر است. انسان لباسى پوشیده باشد که از لباس همه مردم بالاتر یا پایینتر باشد در روحش اثر دارد. بالا و پایین داشتن مجلس در روحیه مؤثر است،لهذا پیغمبر گرد مىنشست و دستور مىداد گرد بنشینند. مساوات در لباس، مساوات در روح ایجاد میکند به شرط آنکه به صورت الغاء تشریفات باشد مثل لباس احرام. لباس را اسلام خواسته واحد باشد براى توحید مسلمانان | ||
==سخن مشهور کاشف الغطاء== | ==سخن مشهور کاشف الغطاء== | ||
خط ۶۴۶: | خط ۶۴۶: | ||
چنانکه خداوند فرموده: «حق خدا بر مردم است بر آنان که توانایى رفتن دارند که خانه خدا را زیارت کنند»، حال اگر مردم حج را ترک کردند این خانه خدا نیست که با ترک کردن آنها کافر شده باشد بلکه آنان با ترک خانه خدا کافر شدهاند، زیرا خداوند آن خانه را براى شما به عنوان نشانهاى نصب کرده است.همچنین خداوند مرا به عنوان نشانهاى نصب کرده است آنجا که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: اى على، تو به منزله کعبه هستى که باید به زیارت آن رفت نه آنکه کعبه به زیارت کسى رود.] | چنانکه خداوند فرموده: «حق خدا بر مردم است بر آنان که توانایى رفتن دارند که خانه خدا را زیارت کنند»، حال اگر مردم حج را ترک کردند این خانه خدا نیست که با ترک کردن آنها کافر شده باشد بلکه آنان با ترک خانه خدا کافر شدهاند، زیرا خداوند آن خانه را براى شما به عنوان نشانهاى نصب کرده است.همچنین خداوند مرا به عنوان نشانهاى نصب کرده است آنجا که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: اى على، تو به منزله کعبه هستى که باید به زیارت آن رفت نه آنکه کعبه به زیارت کسى رود.] | ||
این خود تعبیرى است درباره کعبه که به منزله پرچم مقدسى است ولى از سنگ نه از پارچه، مثل یک پرچم احترام و تقدس دارد، مثل یک پرچم در میدان جنگ همه باید گرد او جمع شوند، مثل یک پرچم تا او برپاست لشکر ایستاده و مقاومت | این خود تعبیرى است درباره کعبه که به منزله پرچم مقدسى است ولى از سنگ نه از پارچه، مثل یک پرچم احترام و تقدس دارد، مثل یک پرچم در میدان جنگ همه باید گرد او جمع شوند، مثل یک پرچم تا او برپاست لشکر ایستاده و مقاومت میکند و اگر خوابید پشت سپاه و اردو مىشکند: لا یَزالُ الدّینُ قائِماً ما قامَتِ الْکَعْبَةُ. | ||
مبارزه با تفاخرات قومى و ملى و نژادى | مبارزه با تفاخرات قومى و ملى و نژادى | ||
خط ۶۷۳: | خط ۶۷۳: | ||
ایراد دیگر به قربانى این است که یادگار توحش است. در قدیم در ادیان وثنى و بتپرستى مذبحهایى بوده است و مردم براى رضاى بتها قربانى مىکردهاند و خیال مىکردهاند آن بتها از آن گوشتها استفاده مىکنند و ظاهراً گوشتهاى آن حیوانات را نمىخوردهاند و لااقل خون آنها را که براى خودشان خوراکى بوده به سر و صورت بتها مىمالیدهاند. | ایراد دیگر به قربانى این است که یادگار توحش است. در قدیم در ادیان وثنى و بتپرستى مذبحهایى بوده است و مردم براى رضاى بتها قربانى مىکردهاند و خیال مىکردهاند آن بتها از آن گوشتها استفاده مىکنند و ظاهراً گوشتهاى آن حیوانات را نمىخوردهاند و لااقل خون آنها را که براى خودشان خوراکى بوده به سر و صورت بتها مىمالیدهاند. | ||
اما جواب: راجع به این قسمت که چه فایدهاى بر ریختن خون مترتب مىشود، این در صورتى صحیح است که هدف از قربانى و کفّارات (که اختصاصاً در باب حج، همه از نوع گوسفند یا شتر کشتن است الّا نادراً) فقط ریختن خون باشد. دلیلى ندارد که صرف ریختن خون مقرّب باشد، زیرا عملى مقرّب است که رضاى خدا در آن باشد و رضاى خدا در این است که انسان به کمال فردى و اجتماعى خود برسد. | اما جواب: راجع به این قسمت که چه فایدهاى بر ریختن خون مترتب مىشود، این در صورتى صحیح است که هدف از قربانى و کفّارات (که اختصاصاً در باب حج، همه از نوع گوسفند یا شتر کشتن است الّا نادراً) فقط ریختن خون باشد. دلیلى ندارد که صرف ریختن خون مقرّب باشد، زیرا عملى مقرّب است که رضاى خدا در آن باشد و رضاى خدا در این است که انسان به کمال فردى و اجتماعى خود برسد. | ||
صرف ریختن خون نه به کمال فردى انسان کمک | صرف ریختن خون نه به کمال فردى انسان کمک میکند و نه به کمال اجتماعى او. | ||
ولى اگر هدف اصلى اطعام و انفاق باشد، همانطورى که در سایر کفّارات هست (و البته اطعام و انفاقى است دستهجمعى و به صورت خاص، یعنى به صورت اطعام گوشت و اینکه هر انسانى یک حیوانى را بکشد و مصداق اطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقیر واقع شود) آن ایراد وارد نیست. | ولى اگر هدف اصلى اطعام و انفاق باشد، همانطورى که در سایر کفّارات هست (و البته اطعام و انفاقى است دستهجمعى و به صورت خاص، یعنى به صورت اطعام گوشت و اینکه هر انسانى یک حیوانى را بکشد و مصداق اطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقیر واقع شود) آن ایراد وارد نیست. | ||
خط ۶۸۷: | خط ۶۸۷: | ||
داستان عبد المطلب و عبد اللَّه ظاهراً از مجعولات تاریخ باشد که عبد المطلب نذر کرد که اگر خدا ده پسر به او بدهد یکى را قربانى کند الى آخره. | داستان عبد المطلب و عبد اللَّه ظاهراً از مجعولات تاریخ باشد که عبد المطلب نذر کرد که اگر خدا ده پسر به او بدهد یکى را قربانى کند الى آخره. | ||
قرآن رسمهایى از بتپرستان درباره حیوانات نقل | قرآن رسمهایى از بتپرستان درباره حیوانات نقل میکند، آنجا که مىگوید: | ||
ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحیرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصیلَةٍ وَ لا حامٍ. | ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحیرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصیلَةٍ وَ لا حامٍ. | ||
رجوع شود به تفسیر المنار. | رجوع شود به تفسیر المنار. | ||
اما از نظر دوم یعنى تعظیم و تکریم احجار و بیت و غیره، مىگویند طواف گرد یک خانه سنگى و استلام و تبرک به حجرالاسود بقایایى از شرک است که در اسلام باقى مانده است، اسلام هم نتوانست توحید خالص بیاورد و الّا مىبایست حج را به طور کلى منسوخ کند، حج به طور کلى از بقایاى شرک است که در اسلام باقى مانده است. | اما از نظر دوم یعنى تعظیم و تکریم احجار و بیت و غیره، مىگویند طواف گرد یک خانه سنگى و استلام و تبرک به حجرالاسود بقایایى از شرک است که در اسلام باقى مانده است، اسلام هم نتوانست توحید خالص بیاورد و الّا مىبایست حج را به طور کلى منسوخ کند، حج به طور کلى از بقایاى شرک است که در اسلام باقى مانده است. | ||
اتفاقاً قضیه برعکس است. قرآن حج را یادگار ابراهیم و ابراهیم را پدر حج و دشمن بتپرستى مىداند: وَ اجْنُبْنى وَ بَنِىَّ انْ نَعْبُدَ الْاصْنامَ. ابراهیم نیز بتشکن بود: تَاللَّهِ لَاکیدَنَّ اصْنامَکُمْ ... فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً الّا کَبیراً لَهُمْ ... قرآن مخصوصاً مراسم حج را به عنوان شعایر الهى یاد | اتفاقاً قضیه برعکس است. قرآن حج را یادگار ابراهیم و ابراهیم را پدر حج و دشمن بتپرستى مىداند: وَ اجْنُبْنى وَ بَنِىَّ انْ نَعْبُدَ الْاصْنامَ. ابراهیم نیز بتشکن بود: تَاللَّهِ لَاکیدَنَّ اصْنامَکُمْ ... فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً الّا کَبیراً لَهُمْ ... قرآن مخصوصاً مراسم حج را به عنوان شعایر الهى یاد میکند و این آیه: ذلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَانَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلوبِ در خلال آیات حج وارد شده است. | ||
ما در ورقههاى عبادت و ورقههاى توحید در عبادت و ورقههاى اقسام توحید گفتهایم که فرق است میان تعظیم و پرستش. | ما در ورقههاى عبادت و ورقههاى توحید در عبادت و ورقههاى اقسام توحید گفتهایم که فرق است میان تعظیم و پرستش. | ||
اسلام تعظیم و تواضع را جایز مىداند و پرستش را منع | اسلام تعظیم و تواضع را جایز مىداند و پرستش را منع میکند. فرق میان پرستش و تعظیم این است که پرستش نوعى تقدیس و تنزیه و تسبیح و تحمید است، و گفتیم تسبیح و تحمید و تنزیه از جمیع نقایص و همچنین تکبیر مختص خداست، زیرا کاملِ منزه از همه نقایص خداست و آن که سپاس مطلق به اوست و اکبر و اعظم مطلق خداست. سجود و رکوع از لحاظ هیئت جسمانى عبادت نیست، از آن لحاظ عبادت است که حالتى است که اختصاص داده شده براى تسبیح و تکبیر.لهذا در سجود مىگوییم: «سُبْحانَ رَبِّىَ الأَعْلى وَ بِحَمْدِه» و در رکوع مىگوییم: «سُبْحانَ رَبِّىَ الْعَظیمِ وَ بِحَمْدِه»، در موقع رفع رأس مىگوییم: «اللَّهُ اکْبَر» و در حال قیام مىگوییم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین» و یا «سُبْحانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا الهَ الَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ اکْبَر». | ||
تقدیس منحصراً باید براى خدا باشد و یا به خاطر امر خدا. اگر چیزى را به خاطر یک شعار و عنوان یک شعار تقدیس کردیم (نه تسبیح که براى غیر خدا جایز نیست) مثل احترامى که به پرچم و علامتهاى ملى مىگزارند، در واقع احترام به او نیست، احترام به آن فکر و عقیدهاى است که این پرچم نماینده اوست. این است که جنبه شعاریت پیدا | تقدیس منحصراً باید براى خدا باشد و یا به خاطر امر خدا. اگر چیزى را به خاطر یک شعار و عنوان یک شعار تقدیس کردیم (نه تسبیح که براى غیر خدا جایز نیست) مثل احترامى که به پرچم و علامتهاى ملى مىگزارند، در واقع احترام به او نیست، احترام به آن فکر و عقیدهاى است که این پرچم نماینده اوست. این است که جنبه شعاریت پیدا میکند. | ||
پس در اینجا دو مطلب گفته شد: یکى اینکه ملاک پرستش، تسبیح و تکبیر و تحمید است که جز درباره کمال مطلق جایز نیست و امکان ندارد خدا اجازه بدهد غیر او تسبیح و تکبیر و تحمید شود. اما سجود و رکوع از لحاظ هیئت جسمانى عبادت نیست و هیچ عملى عبادت ذاتى نیست. | پس در اینجا دو مطلب گفته شد: یکى اینکه ملاک پرستش، تسبیح و تکبیر و تحمید است که جز درباره کمال مطلق جایز نیست و امکان ندارد خدا اجازه بدهد غیر او تسبیح و تکبیر و تحمید شود. اما سجود و رکوع از لحاظ هیئت جسمانى عبادت نیست و هیچ عملى عبادت ذاتى نیست. | ||