پرش به محتوا

سید محمد کاظم طباطبایی یزدی، وحدت گرای استعمار ستیز (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'می نویسد' به 'می‌نویسد'
جز (جایگزینی متن - 'می باشند' به 'می‌باشند')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
جز (جایگزینی متن - 'می نویسد' به 'می‌نویسد')
خط ۱۳۹: خط ۱۳۹:


عوامل کهنه کار استعمار، زیر نقاب تحویل این پول به علما و پخش آن در میان طلاب و مستحقین شهرهای مقدس عراق، موذیانه به دنبال پیشبرد اغراض سیاسی خویش بودند و در  
عوامل کهنه کار استعمار، زیر نقاب تحویل این پول به علما و پخش آن در میان طلاب و مستحقین شهرهای مقدس عراق، موذیانه به دنبال پیشبرد اغراض سیاسی خویش بودند و در  
این جاست که مراجع بیدار و تیزبین شیعه هم چون شیخ انصاری و صاحب عروه از همین مقدار دخالت دس های مشکوک در امور حوزه ها نیز نگران بوده و سخت از آن پرهیز می کردند. یکی از نویسندگان در مورد دست پنهان سیاست انگلیس، می نویسد:
این جاست که مراجع بیدار و تیزبین شیعه هم چون شیخ انصاری و صاحب عروه از همین مقدار دخالت دس های مشکوک در امور حوزه ها نیز نگران بوده و سخت از آن پرهیز می کردند. یکی از نویسندگان در مورد دست پنهان سیاست انگلیس، می‌نویسد:


«مرحوم حاجی محمد صالح کپه (بر وزن قبه) وکیل و پیشکار مرحوم شیخ الطائفه حاج شیخ مرتضی انصاری که خود نیز از نیکان و اخیار بود، برای پدرم حکایت کرده بود که: روزی قنسول انگلیس در بغداد به منزل شیخ انصاری در کاظمین آمد، سلام ملکه ویکتوریا را رسانیده و خواهش کرد که از او وجوه اوقاف هند را قبول بفرمایند. عادت شیخ بر این بود، هر وقت که می خواست تقاضایی را نپذیرد، به درون آستین راست خویش نگاه می کرد و جواب می داد. همین که شیخ به درون آستین نگاه کرد ما متوجه شدیم. پس از لحظه ای سر برآورد و فرمود: (تکلیفم چیست).»<ref>ساسانی، 1362ش، ص104ـ105 </ref>   
«مرحوم حاجی محمد صالح کپه (بر وزن قبه) وکیل و پیشکار مرحوم شیخ الطائفه حاج شیخ مرتضی انصاری که خود نیز از نیکان و اخیار بود، برای پدرم حکایت کرده بود که: روزی قنسول انگلیس در بغداد به منزل شیخ انصاری در کاظمین آمد، سلام ملکه ویکتوریا را رسانیده و خواهش کرد که از او وجوه اوقاف هند را قبول بفرمایند. عادت شیخ بر این بود، هر وقت که می خواست تقاضایی را نپذیرد، به درون آستین راست خویش نگاه می کرد و جواب می داد. همین که شیخ به درون آستین نگاه کرد ما متوجه شدیم. پس از لحظه ای سر برآورد و فرمود: (تکلیفم چیست).»<ref>ساسانی، 1362ش، ص104ـ105 </ref>   
Writers، confirmed، مدیران
۸۶٬۳۲۹

ویرایش