۸۷٬۸۱۰
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' :' به ':') |
جز (جایگزینی متن - ' .' به '.') |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
متن ذیل قسمتهائی از سخنرانی [[مرتضی مطهری|شهید مطهری]] است که در زمینه اوضاع فرهنگی زمان امام صادق علیه السلام در مقایسه با شرائط زمانی ائمه دیگر ایراد شده است . در این سخنرانی نقش امام صادق در تاسیس و گسترش علوم اسلامی و نیز پایه گذاری حوزه های شیعی و سنی که همچنان استمرار دارد توسط آن حضرت تبیین شده است . | متن ذیل قسمتهائی از سخنرانی [[مرتضی مطهری|شهید مطهری]] است که در زمینه اوضاع فرهنگی زمان امام صادق علیه السلام در مقایسه با شرائط زمانی ائمه دیگر ایراد شده است. در این سخنرانی نقش امام صادق در تاسیس و گسترش علوم اسلامی و نیز پایه گذاری حوزه های شیعی و سنی که همچنان استمرار دارد توسط آن حضرت تبیین شده است. | ||
==امام صادق علیه السلام پایه گذار علوم و حوزه های اسلامی(سنی و شیعی)== | ==امام صادق علیه السلام پایه گذار علوم و حوزه های اسلامی(سنی و شیعی)== | ||
خط ۱۸۳: | خط ۱۸۳: | ||
در عین حال امام صادق متعرض امر حکومت و خلافت نشد ولى همه میدانند که امام صادق با خلفا کنار هم نیامد، مبارزه مخفى مىکرد، نوعى جنگ سرد در میان بود، معایب و مثالب و مظالم خلفا، همه به وسیله امام صادق در دنیا پخش شد، | در عین حال امام صادق متعرض امر حکومت و خلافت نشد ولى همه میدانند که امام صادق با خلفا کنار هم نیامد، مبارزه مخفى مىکرد، نوعى جنگ سرد در میان بود، معایب و مثالب و مظالم خلفا، همه به وسیله امام صادق در دنیا پخش شد، | ||
و لهذا منصور تعبیر عجیبى درباره ایشان دارد . <ref>منصور با امام صادق به یک وضع عجیبى رفتار مىکرد و ریشهاش هم خود امام صادق بود. گاهى بر حضرت سخت مىگرفت و گاهى آسان. البته ظاهراً هیچ وقت حضرت را زندان نبرده باشد ولى خیلى اوقات، ایشان را تحت نظر قرار مىداد و یکدفعه ظاهراً دو سال حضرت را در کوفه تحت نظر قرار داد، یعنى منزلى را به امام اختصاص داده بودند و مأمورینى آنجا بودند که رفت و آمدهاى منزل امام را کنترل مىکردند. چندین بار خودش امام را احضار کرد و فحّاشى و هتّاکى نمود که مىکشمت، گردنت را مىزنم، تو علیه من تبلیغ مىکنى، مردم را بر من مىشورانى، چنین مىکنى، چنان مىکنى، و امام خیلى با نرمش جواب مىداد.</ref> مىگوید: «هذَا الشَّجى مُعْتَرِضٌ فِى الْحَلْقِ ...» جعفر بن محمد مثل یک استخوان است در گلوى من، نه مىتوانم بیرونش بیاورم و نه مىتوانم فرویش ببرم؛ نه مىتوانم یک مدرکى از او به دست آورم کلکش را بکنم و نه مىتوانم تحملش کنم، | و لهذا منصور تعبیر عجیبى درباره ایشان دارد. <ref>منصور با امام صادق به یک وضع عجیبى رفتار مىکرد و ریشهاش هم خود امام صادق بود. گاهى بر حضرت سخت مىگرفت و گاهى آسان. البته ظاهراً هیچ وقت حضرت را زندان نبرده باشد ولى خیلى اوقات، ایشان را تحت نظر قرار مىداد و یکدفعه ظاهراً دو سال حضرت را در کوفه تحت نظر قرار داد، یعنى منزلى را به امام اختصاص داده بودند و مأمورینى آنجا بودند که رفت و آمدهاى منزل امام را کنترل مىکردند. چندین بار خودش امام را احضار کرد و فحّاشى و هتّاکى نمود که مىکشمت، گردنت را مىزنم، تو علیه من تبلیغ مىکنى، مردم را بر من مىشورانى، چنین مىکنى، چنان مىکنى، و امام خیلى با نرمش جواب مىداد.</ref> مىگوید: «هذَا الشَّجى مُعْتَرِضٌ فِى الْحَلْقِ...» جعفر بن محمد مثل یک استخوان است در گلوى من، نه مىتوانم بیرونش بیاورم و نه مىتوانم فرویش ببرم؛ نه مىتوانم یک مدرکى از او به دست آورم کلکش را بکنم و نه مىتوانم تحملش کنم، | ||
چون واقعاً اطلاع دارم که این مکتب بىطرفى که او انتخاب کرده علیه ماست، زیرا کسانى که از این مکتب به وجود مىآیند همهشان علیه ما هستند، ولى مدرکى هم از او به دست نمىآورم. آرى، این تعبیر از منصور است: استخوانِ گیر کرده در گلو، نه مىتوانم بیرونش بیاورم و نه مىتوانم فرویش ببرم. | چون واقعاً اطلاع دارم که این مکتب بىطرفى که او انتخاب کرده علیه ماست، زیرا کسانى که از این مکتب به وجود مىآیند همهشان علیه ما هستند، ولى مدرکى هم از او به دست نمىآورم. آرى، این تعبیر از منصور است: استخوانِ گیر کرده در گلو، نه مىتوانم بیرونش بیاورم و نه مىتوانم فرویش ببرم. | ||
خط ۲۱۸: | خط ۲۱۸: | ||
«دیدى این چه کسى بود که روى این چوبهاى تابوت حملش کردند؟! آیا فهمیدى که چراغ محفل ما خاموش شد؟! این یک کوه بود که فرو ریخت ...» برخى آمدند به او عیب گرفتند که آیا یک سید، اولاد پیغمبر، یک عالم بزرگ اسلامى، یک مرد کافر را اینطور مدح میکند؟! | «دیدى این چه کسى بود که روى این چوبهاى تابوت حملش کردند؟! آیا فهمیدى که چراغ محفل ما خاموش شد؟! این یک کوه بود که فرو ریخت...» برخى آمدند به او عیب گرفتند که آیا یک سید، اولاد پیغمبر، یک عالم بزرگ اسلامى، یک مرد کافر را اینطور مدح میکند؟! | ||
گفت: بله، «انَّما رَثَیْتُ عِلْمَهُ» من علمش را مرثیه گفتم، مرد عالمى بود، من او را به خاطر علمش مرثیه گفتم. (در این زمان اگر کسى چنین کارى کند از شهر بیرونش مىکنند.) | گفت: بله، «انَّما رَثَیْتُ عِلْمَهُ» من علمش را مرثیه گفتم، مرد عالمى بود، من او را به خاطر علمش مرثیه گفتم. (در این زمان اگر کسى چنین کارى کند از شهر بیرونش مىکنند.) |