۸۷٬۸۱۰
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'میشود' به 'میشود') |
جز (جایگزینی متن - ' :' به ':') |
||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
==نگاهی به تاریخ مصر از فتح اسلامی تا پایان حکومت سفیانیان(21- 64ق)== | ==نگاهی به تاریخ مصر از فتح اسلامی تا پایان حکومت سفیانیان(21- 64ق)== | ||
از آنجا که این نوشتار بر این فرضیه استوار است که عرب شدن مصریها پس از اسلام رخ داده است، اشارهای به تاریخ مصر در دهههای اول هجری ضروری به نظر میرسد. اوضاع مصر پیش از فتح مسلمین به گونهای بود که شرایط را برای فتح آسان میکرد. شیوههایی که رومیها و بیزانسیها برای اداره مصر به کار میبردند، موجبات نارضایتی اهالی اصلی مصر، یعنی قبطیان، را فراهم آورده بود. حکام بیزانس هدفی جز جمعآوری اموال برای حکومت مرکزی نداشتند و توجهی به رفاه مردم و آبادانی بلاد نمیکردند <ref>(اجتهادی، 1363: 68) </ref> سیستم مالیاتی بیزانس در مصر، نظامی پیچیده و بسیار پر اشکال و از لحاظ ماهیت ظالمانه و از لحاظ روش نامنظم بود و تنها یک طبقه از این اوضاع بهره میبرد و آن طبقه اربابان مالک بود. <ref>(دنت، 1358 :108و109)</ref> از نظر مذهبی بیشتر مردم مصر بر مذهب یعقوبی بودند ولی امپراتور روم و کلیسای قسطنطنیه مذهب «ملکایی» را پذیرفتند. امپراتور هرقل سعی کرد با اعمال فشار، مذهب ملکایی را ترویج دهد و اسقف کیروس در مصر نیز قبل از فتح اسلامی بر قبطیان بسیار سخت میگرفت. <ref> (مونس، 1384 :61 و اشپولر، 1354: 50) </ref> حاکم مصر از طرف رومیان در آن زمان کسی بود که عربها او را «مقوقس» میگفتند. نارضایتی قبطیها از حاکمیت رومیان، زمینه پذیرش عربها را به عنوان مردمانی نجات دهنده از ستم دولت بیزانس فراهم کرده بود. فتح مصر را سال بیست و یکم و بیست و دوم و بیست و پنج هم آوردهاند. <ref> (طبری، 1408: 2/511 ؛ مقریزی، خطط1/288 و الکندی، 1407: 15) </ref> از مجموع گزارشها میتوان نتیجه گرفت که سال بیستم، سال فتح مصر است و این نظر به حقیقت نزدیکتر است. اعراب پس از محاصره باب الیون (مرکز تجمع سپاه روم) قلعه را تصرف کردند و لذا قبطیان پیشنهاد آشتی را پذیرفتند و عهدنامهای بین مقوقس و عمرو عاص امضا شد که شرایط آن در کتاب مورخان قبطی مانند حناالنقیوسی و مورخان فتوح اسلامی آمدهاست. <ref> (بتلر، 266:1932-265) </ref> امپراتور روم از عقد این قرارداد خشمگین شد ولی مقوقس به این مخالفت وقعی ننهاد و حتی او و قبطیان به یاری اعراب برخاستند. <ref> (ابن عبدالحکم، 1920: 72) </ref> یکی از مسائلی که در مورد اسکندریه و فتح آن، مورد مناقشه است، آتشسوزی کتابخانه این شهر توسط مسلمین است. اصل داستان ظاهراً از قرن هفتم هجری به بعد در برخی کتب میآید. اما پژوهشگری که روند فتوحات مسلمانان و پیمانها و قراردادهای آنها را پیگیری کند، متوجه میشود انجام چنین عملی از مسلمین، بعید است. <ref> (آزادی، 1384: 28 تا 25) </ref> عمروعاص پس از فتح کامل مصر، از طرف خلیفه وقت، عمربن خطاب، ولایتی تام و کامل و به عبارت دیگر ولایت عامه داشت. <ref> (شعیب، بی تا:407) </ref> از نظر اجتماعی، مردم مصر در جرگه «اهل ذمه» درآمدند و طبق قراردادهای خود با مسلمین«جزیه» و «خراج» میپرداختند و سایر احتیاجات مورد نیاز مسلمانان را تأمین میکردند. با این حال وضعیت آنها نسبت به دوران بیزانس بهتر شد و رفتهرفته آماده پذیرش فرهنگ و زبان جدید عربی - اسلامی میشدند. عثمان وقتی به خلافت رسید، عبدالله بن ابی سَرح را به خراج مصر و عمروعاص را بر لشکر آنها والی کرد و سپس عمرو را برکنار کرد و جمع هر دو را به ابن ابی سَرح داد. <ref> (دینوری، 1960 : 139 و ابن خلدون، 1368: 3/420) </ref> وی تا سال 35 والی مصر بود. مهمترین حادثه زمان حکومت او بر مصر قتل خلیفه سوم، عثمان، به وسیله شورشیان مسلمان، بویژه بوسیله مصریان بود. از بین کشندگان عثمان بیش از نیمی مصری بودند. <ref> (یعقوبی، 1366 :2/72) </ref> پس از خلافت امام علی(ع) قیس بن سعد بن عباده به حکومت مصر انتخاب شد. معاویه با طرح یک نقشه، با مکر و حیله موجب برکناری او از حکومت مصر شد <ref> (الکندی، 1470 : 24 و مقدسی، 1381 : 88 و طبری، 1362 : 6/2488 و بلاذری، 1394: 2/307 و ابن هلال ثقفی، 1371 : 78) </ref> به دنبال برکناری قیس بن سعد بن عباده، محمد بن ابوبکر برای حکومت مصر انتخاب شد. با قتل غمانگیز مالک اشتر که برای علی هم غمناک بود، علی(ع) طی نامهای محمدبنابوبکر را بر حکومت مصر ابقا کرد. و او را به پیکار با دشمن فراخواند و محمد هم در جواب نامه علی(ع) اعلام آمادگی کرد. <ref> (ابنهلال ثقفی، 1371 : 97) </ref> | از آنجا که این نوشتار بر این فرضیه استوار است که عرب شدن مصریها پس از اسلام رخ داده است، اشارهای به تاریخ مصر در دهههای اول هجری ضروری به نظر میرسد. اوضاع مصر پیش از فتح مسلمین به گونهای بود که شرایط را برای فتح آسان میکرد. شیوههایی که رومیها و بیزانسیها برای اداره مصر به کار میبردند، موجبات نارضایتی اهالی اصلی مصر، یعنی قبطیان، را فراهم آورده بود. حکام بیزانس هدفی جز جمعآوری اموال برای حکومت مرکزی نداشتند و توجهی به رفاه مردم و آبادانی بلاد نمیکردند <ref>(اجتهادی، 1363: 68) </ref> سیستم مالیاتی بیزانس در مصر، نظامی پیچیده و بسیار پر اشکال و از لحاظ ماهیت ظالمانه و از لحاظ روش نامنظم بود و تنها یک طبقه از این اوضاع بهره میبرد و آن طبقه اربابان مالک بود. <ref>(دنت، 1358:108و109)</ref> از نظر مذهبی بیشتر مردم مصر بر مذهب یعقوبی بودند ولی امپراتور روم و کلیسای قسطنطنیه مذهب «ملکایی» را پذیرفتند. امپراتور هرقل سعی کرد با اعمال فشار، مذهب ملکایی را ترویج دهد و اسقف کیروس در مصر نیز قبل از فتح اسلامی بر قبطیان بسیار سخت میگرفت. <ref> (مونس، 1384:61 و اشپولر، 1354: 50) </ref> حاکم مصر از طرف رومیان در آن زمان کسی بود که عربها او را «مقوقس» میگفتند. نارضایتی قبطیها از حاکمیت رومیان، زمینه پذیرش عربها را به عنوان مردمانی نجات دهنده از ستم دولت بیزانس فراهم کرده بود. فتح مصر را سال بیست و یکم و بیست و دوم و بیست و پنج هم آوردهاند. <ref> (طبری، 1408: 2/511 ؛ مقریزی، خطط1/288 و الکندی، 1407: 15) </ref> از مجموع گزارشها میتوان نتیجه گرفت که سال بیستم، سال فتح مصر است و این نظر به حقیقت نزدیکتر است. اعراب پس از محاصره باب الیون (مرکز تجمع سپاه روم) قلعه را تصرف کردند و لذا قبطیان پیشنهاد آشتی را پذیرفتند و عهدنامهای بین مقوقس و عمرو عاص امضا شد که شرایط آن در کتاب مورخان قبطی مانند حناالنقیوسی و مورخان فتوح اسلامی آمدهاست. <ref> (بتلر، 266:1932-265) </ref> امپراتور روم از عقد این قرارداد خشمگین شد ولی مقوقس به این مخالفت وقعی ننهاد و حتی او و قبطیان به یاری اعراب برخاستند. <ref> (ابن عبدالحکم، 1920: 72) </ref> یکی از مسائلی که در مورد اسکندریه و فتح آن، مورد مناقشه است، آتشسوزی کتابخانه این شهر توسط مسلمین است. اصل داستان ظاهراً از قرن هفتم هجری به بعد در برخی کتب میآید. اما پژوهشگری که روند فتوحات مسلمانان و پیمانها و قراردادهای آنها را پیگیری کند، متوجه میشود انجام چنین عملی از مسلمین، بعید است. <ref> (آزادی، 1384: 28 تا 25) </ref> عمروعاص پس از فتح کامل مصر، از طرف خلیفه وقت، عمربن خطاب، ولایتی تام و کامل و به عبارت دیگر ولایت عامه داشت. <ref> (شعیب، بی تا:407) </ref> از نظر اجتماعی، مردم مصر در جرگه «اهل ذمه» درآمدند و طبق قراردادهای خود با مسلمین«جزیه» و «خراج» میپرداختند و سایر احتیاجات مورد نیاز مسلمانان را تأمین میکردند. با این حال وضعیت آنها نسبت به دوران بیزانس بهتر شد و رفتهرفته آماده پذیرش فرهنگ و زبان جدید عربی - اسلامی میشدند. عثمان وقتی به خلافت رسید، عبدالله بن ابی سَرح را به خراج مصر و عمروعاص را بر لشکر آنها والی کرد و سپس عمرو را برکنار کرد و جمع هر دو را به ابن ابی سَرح داد. <ref> (دینوری، 1960: 139 و ابن خلدون، 1368: 3/420) </ref> وی تا سال 35 والی مصر بود. مهمترین حادثه زمان حکومت او بر مصر قتل خلیفه سوم، عثمان، به وسیله شورشیان مسلمان، بویژه بوسیله مصریان بود. از بین کشندگان عثمان بیش از نیمی مصری بودند. <ref> (یعقوبی، 1366:2/72) </ref> پس از خلافت امام علی(ع) قیس بن سعد بن عباده به حکومت مصر انتخاب شد. معاویه با طرح یک نقشه، با مکر و حیله موجب برکناری او از حکومت مصر شد <ref> (الکندی، 1470: 24 و مقدسی، 1381: 88 و طبری، 1362: 6/2488 و بلاذری، 1394: 2/307 و ابن هلال ثقفی، 1371: 78) </ref> به دنبال برکناری قیس بن سعد بن عباده، محمد بن ابوبکر برای حکومت مصر انتخاب شد. با قتل غمانگیز مالک اشتر که برای علی هم غمناک بود، علی(ع) طی نامهای محمدبنابوبکر را بر حکومت مصر ابقا کرد. و او را به پیکار با دشمن فراخواند و محمد هم در جواب نامه علی(ع) اعلام آمادگی کرد. <ref> (ابنهلال ثقفی، 1371: 97) </ref> | ||
پس از آمدن لشکریان معاویه و عمروعاص، سپاهیان محمد او را رها کردند و او خود به تنهایی رو به بیابان نهاد تا به خرابهای رسید. سپس دستگیر شد و به قتل رسید. به گفتة یعقوبی، محمد، یمنیها (اعراب قحطانی) را از خود رنجانده بود و هم آنان بودند که عمروبن عاص را کمک کردند و محمد را تنها گذاشتند. <ref> (یعقوبی، 1366: 2/99) </ref> عمروبن عاص پس از غلبه بر محمد بن ابوبکر در صفر سال 38هجری دوباره والی مصر گردید و این بار از طرف معاویه بن ابیسفیان. به فاصله دو سال پس از این حادثه، خلافت جدیدی به نام «امویان» تشکیل شد که در مواردی آن را دوران خلفای اموی و گاهی آن را دوران «سلطنت بنی امیه» مینامند. بیشتر حوادث سیاسی – نظامی این دوران (41 -38 ق) در جهان اسلام و مصر تحت تاثیر درگیریها و کشمکشهای امام علی و معاویه بود، و در این میان والی جدید مصر، عمروعاص، در بسیاری از آنها دخالت مستقیم یا غیر مستقیم داشت. با شهادت علی(ع) در رمضان سال چهلم هجری شرایط تا حدود فراوانی به نفع معاویه تغییر کرد و دوران کوتاه و پرآشوب امام حسن(ع) نیز در نهایت منجر به پیروزی معاویه در عرصه سیاسی گشت. معاویه با عمرو قراربسته بود که فقط از خراج مصر، جیره سربازان را بدهد و مابقی را هر طور که خواست خرج کند، <ref> (الکندی، 1407 : 32 و مقریزی، بی تا: 1/300) </ref> چون مصر طعمه عمرو بود لذا او پس از دادن ارزاق سپاهیان وحقوق کارمندان و اصلاح برخی امور بلاد، مابقی را به خزانه شخصی خود میبرد <ref> (علی ابراهیم، 1357 :57) </ref> مورخان مصری، والیان مصر را پس از مرگ عمروبن عاص با ذکر سالهای حکمرانی به ترتیب: عتبه بن ابوسفیان (44 -43) عقبه بن عامرجهنی (47 -44) مسلمه بن مخلد انصاری (62 -47) سعید بن یزید (64 -62) عبدالرحمن بن حجدم (65 -64) و عبدالعزیزبن مروان که با روی کارآمدن وی عصر سفیانیان خاتمه یافته بود. در سال 47هجری و به دنبال برکناری عقبة بن عامر، مسلمة بن مخلد امارت مصر را به دست گرفت. از مجموع گزارشها استنباط می¬شود که حکومت مغرب در سال 50هجری به حوزه¬ نظارت مسلمة بن مخلد اضافه گردید. <ref> (الکندی، 1908 : 38 و 39) </ref> او اولین کسی بود که حکومت مصر و مغرب را با هم داشت. <ref> (ابن عبدالحکم، بی تا: 260) </ref> مسلمة بن مخلد انصاری، از سال 47 تا 62 که فوت کرد، والی مصر بوده است. او حتی پس از مرگ معاویه بر مقام خود باقی ماند و دو سال آخر امارت او با خلافت یزید مصادف بود. پس از مرگ مسلمة بن مخلد، سعیدبن یزید أزدی، که اهل فلسطین بود، از طرف یزید، به عنوان والی جدید مصر برگزیده شد و او در سال 62هجری به مصر آمد. مردم مصر او را دوست نمیداشتند و به او اعتراض میکردند و قوانینش را نمیپذیرفتند و به او تکبر میکردند. از این رو دولت او متزلزل بود اما وقتی که یزید بن ابوسفیان مُرد، و عبدالله بن زبیر دعوت خود را شروع کرد، مردم مصر با ابن زبیر بیعت کردند و فقط معدودی افراد مثل سعیدبن یزید، إبا نمودند. دوران امارت او نزدیک به دو سال بود. <ref> (مقریزی، خطط : 1/201 و ابن تغری بردی، 1413 : 1/206 و الفیل، 2007 : 54) </ref> | پس از آمدن لشکریان معاویه و عمروعاص، سپاهیان محمد او را رها کردند و او خود به تنهایی رو به بیابان نهاد تا به خرابهای رسید. سپس دستگیر شد و به قتل رسید. به گفتة یعقوبی، محمد، یمنیها (اعراب قحطانی) را از خود رنجانده بود و هم آنان بودند که عمروبن عاص را کمک کردند و محمد را تنها گذاشتند. <ref> (یعقوبی، 1366: 2/99) </ref> عمروبن عاص پس از غلبه بر محمد بن ابوبکر در صفر سال 38هجری دوباره والی مصر گردید و این بار از طرف معاویه بن ابیسفیان. به فاصله دو سال پس از این حادثه، خلافت جدیدی به نام «امویان» تشکیل شد که در مواردی آن را دوران خلفای اموی و گاهی آن را دوران «سلطنت بنی امیه» مینامند. بیشتر حوادث سیاسی – نظامی این دوران (41 -38 ق) در جهان اسلام و مصر تحت تاثیر درگیریها و کشمکشهای امام علی و معاویه بود، و در این میان والی جدید مصر، عمروعاص، در بسیاری از آنها دخالت مستقیم یا غیر مستقیم داشت. با شهادت علی(ع) در رمضان سال چهلم هجری شرایط تا حدود فراوانی به نفع معاویه تغییر کرد و دوران کوتاه و پرآشوب امام حسن(ع) نیز در نهایت منجر به پیروزی معاویه در عرصه سیاسی گشت. معاویه با عمرو قراربسته بود که فقط از خراج مصر، جیره سربازان را بدهد و مابقی را هر طور که خواست خرج کند، <ref> (الکندی، 1407: 32 و مقریزی، بی تا: 1/300) </ref> چون مصر طعمه عمرو بود لذا او پس از دادن ارزاق سپاهیان وحقوق کارمندان و اصلاح برخی امور بلاد، مابقی را به خزانه شخصی خود میبرد <ref> (علی ابراهیم، 1357:57) </ref> مورخان مصری، والیان مصر را پس از مرگ عمروبن عاص با ذکر سالهای حکمرانی به ترتیب: عتبه بن ابوسفیان (44 -43) عقبه بن عامرجهنی (47 -44) مسلمه بن مخلد انصاری (62 -47) سعید بن یزید (64 -62) عبدالرحمن بن حجدم (65 -64) و عبدالعزیزبن مروان که با روی کارآمدن وی عصر سفیانیان خاتمه یافته بود. در سال 47هجری و به دنبال برکناری عقبة بن عامر، مسلمة بن مخلد امارت مصر را به دست گرفت. از مجموع گزارشها استنباط می¬شود که حکومت مغرب در سال 50هجری به حوزه¬ نظارت مسلمة بن مخلد اضافه گردید. <ref> (الکندی، 1908: 38 و 39) </ref> او اولین کسی بود که حکومت مصر و مغرب را با هم داشت. <ref> (ابن عبدالحکم، بی تا: 260) </ref> مسلمة بن مخلد انصاری، از سال 47 تا 62 که فوت کرد، والی مصر بوده است. او حتی پس از مرگ معاویه بر مقام خود باقی ماند و دو سال آخر امارت او با خلافت یزید مصادف بود. پس از مرگ مسلمة بن مخلد، سعیدبن یزید أزدی، که اهل فلسطین بود، از طرف یزید، به عنوان والی جدید مصر برگزیده شد و او در سال 62هجری به مصر آمد. مردم مصر او را دوست نمیداشتند و به او اعتراض میکردند و قوانینش را نمیپذیرفتند و به او تکبر میکردند. از این رو دولت او متزلزل بود اما وقتی که یزید بن ابوسفیان مُرد، و عبدالله بن زبیر دعوت خود را شروع کرد، مردم مصر با ابن زبیر بیعت کردند و فقط معدودی افراد مثل سعیدبن یزید، إبا نمودند. دوران امارت او نزدیک به دو سال بود. <ref> (مقریزی، خطط: 1/201 و ابن تغری بردی، 1413: 1/206 و الفیل، 2007: 54) </ref> | ||
حکومت اسلام در زمان بنی امیه، سلطنت مطلقه بود و خلافت یا موروثی بود و یا سرنوشتش با شمشیر مشخص میشد. <ref> (دورانت، 1363 : 120) </ref> والیان مصر موظف و مأمور به اجرای دقیق سیستم متمرکز قدرت بودند، و حفظ مقام و قدرت آنها در سایه رعایت این اصل مهم بوده است. مصر در دوره اموی برای این حکومت یک ایالت مهم محسوب میشد و ولایت مطمئنی برای دولت اموی بود و دلایل آن این بود که سابقه سیطره امویان بر آنجا نسبت به سایر سرزمینهای اسلامی بیشتر بود و مصر به عنوان مرکز نیروهای عرب در شرق دریای مدیترانه قرار گرفت و در همه عملیاتهای دریایی شرکت داشت. سپس پایگاه فتح مغرب و اندلس شد و برای مدت حدود 50 سال نیروهای جنگی در مغرب، در اطاعت مصر بودند. <ref> (حسن احمد محمود و مُنی، 1422: 58) </ref> عربها در بلادی که فتوح خود را تمام کردند، نظام اداری را که درآنجا بود به همان حال که یافته بودند باقی گذاشتند و کارمندانی را که از مقابل آنها نرفته بودند، برجای گذاشتند، عربها در آن زمان توانایی کتابت را در امور بیتالمال نداشتند و شاید هم به این کار رغبتی نداشتند <ref> (ترتون، 1994 :103) </ref> این وضعیت یعنی استفاده از ذمیان و زبان آنها در دفترها و دیوانها تا زمان عبدالملک پابرجا بود و حتی در مصر تا زمان ولیدبن عبدالمک، زبان دیوانها، هنوز یونانی باقی مانده بود. <ref> (الکندی،80:1407) </ref> ولی از زمان عبدالملک بود که نظام اداری مسلمین شکل گرفت وممیزات و ویژگیهای خود را بوجود آورد. در همه این دوران (20 تا 64هجری) هیچ شورش یا اعتراضی از قبطیان علیه مسلمانها گزارش نشده است و روابط بین آنها، روز به روز، بیشتر میشد و زمینه پیوند دو نژاد و فرهنگ با هم فراهم شد. | حکومت اسلام در زمان بنی امیه، سلطنت مطلقه بود و خلافت یا موروثی بود و یا سرنوشتش با شمشیر مشخص میشد. <ref> (دورانت، 1363: 120) </ref> والیان مصر موظف و مأمور به اجرای دقیق سیستم متمرکز قدرت بودند، و حفظ مقام و قدرت آنها در سایه رعایت این اصل مهم بوده است. مصر در دوره اموی برای این حکومت یک ایالت مهم محسوب میشد و ولایت مطمئنی برای دولت اموی بود و دلایل آن این بود که سابقه سیطره امویان بر آنجا نسبت به سایر سرزمینهای اسلامی بیشتر بود و مصر به عنوان مرکز نیروهای عرب در شرق دریای مدیترانه قرار گرفت و در همه عملیاتهای دریایی شرکت داشت. سپس پایگاه فتح مغرب و اندلس شد و برای مدت حدود 50 سال نیروهای جنگی در مغرب، در اطاعت مصر بودند. <ref> (حسن احمد محمود و مُنی، 1422: 58) </ref> عربها در بلادی که فتوح خود را تمام کردند، نظام اداری را که درآنجا بود به همان حال که یافته بودند باقی گذاشتند و کارمندانی را که از مقابل آنها نرفته بودند، برجای گذاشتند، عربها در آن زمان توانایی کتابت را در امور بیتالمال نداشتند و شاید هم به این کار رغبتی نداشتند <ref> (ترتون، 1994:103) </ref> این وضعیت یعنی استفاده از ذمیان و زبان آنها در دفترها و دیوانها تا زمان عبدالملک پابرجا بود و حتی در مصر تا زمان ولیدبن عبدالمک، زبان دیوانها، هنوز یونانی باقی مانده بود. <ref> (الکندی،80:1407) </ref> ولی از زمان عبدالملک بود که نظام اداری مسلمین شکل گرفت وممیزات و ویژگیهای خود را بوجود آورد. در همه این دوران (20 تا 64هجری) هیچ شورش یا اعتراضی از قبطیان علیه مسلمانها گزارش نشده است و روابط بین آنها، روز به روز، بیشتر میشد و زمینه پیوند دو نژاد و فرهنگ با هم فراهم شد. | ||
==انتشار زبان عربی در مصر و حرکت مصریان به سوی « عرب شدن»== | ==انتشار زبان عربی در مصر و حرکت مصریان به سوی « عرب شدن»== | ||
خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
===1- حضور اعراب قبل از فتح اسلامی در مصر=== | ===1- حضور اعراب قبل از فتح اسلامی در مصر=== | ||
در اینکه مصریان در طول تاریخ همسایه اعراب بودند و روابط زیادی بین آنها وجود داشته، شکی نیست. آمدن اعراب قبل از اسلام به مصر یکی از واقعیات تاریخ است. عربها از زمانهای بسیار دور در شبه جزیره عربستان بودهاند و به همه آنها لفظ عرب اطلاق شده است. گفته شده است، عرب به معنی ساکن بادیه است. سپس این لفظ بر همه ساکنان شبه جزیره عربی اطلاق گردید <ref>(القلقشندی، 1982: 11)</ref>. | در اینکه مصریان در طول تاریخ همسایه اعراب بودند و روابط زیادی بین آنها وجود داشته، شکی نیست. آمدن اعراب قبل از اسلام به مصر یکی از واقعیات تاریخ است. عربها از زمانهای بسیار دور در شبه جزیره عربستان بودهاند و به همه آنها لفظ عرب اطلاق شده است. گفته شده است، عرب به معنی ساکن بادیه است. سپس این لفظ بر همه ساکنان شبه جزیره عربی اطلاق گردید <ref>(القلقشندی، 1982: 11)</ref>. | ||
عربها از همان زمانهای دور به صورت موجها یا هجرتها خارج شدند و به میان دورود، شام و برخی هم به حدود بلاد نیل روی آوردند. راه اول آنان به مصر شبه جزیره سینا بود و راه دوم، از طریق دریای سرخ بوده است. در عصر اول امپراطوری مصر و دوران دوم فرعونها (3200 ق – م) عربهای غارتگر، صحرای شرقی مصر را برای اقامت خود برگزیدند و به صورت قبایل گوناگون در این سرزمین به زندگی پرداختند <ref>(الریطی، بی تا26: وخورشید البری، 1992: 7)</ref>. هرودوت هنگام دیدار از مصر در سال 446-445 ق – م میگوید که در قسمتهای شرقی مصر قبایل عرب وجود دارد و صحرای بین نیل و دریای سرخ را در دوران فرعونها «بلاد عرب» میگویند <ref>(جواد علی ، 1953 : 2/286)</ref>. سپاهیان داریوش هخامنشی که مصر را تصرف کردند، عرب بودند. ولی فرماندهان ایرانی بودند <ref>(هرودوت، 1384: 4/104)</ref>. به گزارش مورخان وقتی که فرمانده مسلمین، عمروعاص، به سوی مصر میآمد. قومی از عربهای لخمی در حدود مصر ساکن بودند و تعدادی از عربها به صورت یک گروه جنگجو در سپاه روم هنگام دفاع از دژ بابالیون حضور داشتند <ref>(ابن عبدالحکم، 1961 : 59)</ref>. عده دیگری از قبایل عرب از لخمیها و جذام در شهر «البهنسا» در سپاه روم بودند <ref>(الواقدی، بی تا: 53 و 54)</ref>. آخرین هجرتهای عربی به مصر قبل از ظهور اسلام، توسط برخی از بطون خزاعه بوده است <ref>(خورشید البری، 1992 : 39)</ref>. مسلمین پس از فتح دمیاط مشاهده کردند که حدود بیستهزار نفر از اعراب «منتصره غسانی» در تنیس در برابر مسلمین صفآرایی کردند، ولی شکست خورده، فرمانده آنها اسیر گردید و تنیس تصرف شد. <ref>( مقریزی، بی تا: 1/ 7)</ref> از گزارشهای مورخان پیداست که از زمانهای دور اعراب در مصر حضور داشتهاند به ویژه اعرابی که از زمان نزدیک به فتح اسلامی وارد مصر شده بودند. این موضوع حرکت عربشدن مصریان را تسریع کرد، زیرا این اعراب که بنا به برخی گزارشها لغت و زبان قبطی را میدانستند <ref>(ابن عبدالحکم، 1920 : 59)</ref> ، عامل مهمی در امتزاج مصریان با اعراب مسلمان بودند در نتیجه موجب ترویج زبان عربی در مصر شدند. اما نمیتوان پذیرفت که حضور آنها در مصر موجب «عرب شدن» قبطیها پیش از اسلام شده بود. | عربها از همان زمانهای دور به صورت موجها یا هجرتها خارج شدند و به میان دورود، شام و برخی هم به حدود بلاد نیل روی آوردند. راه اول آنان به مصر شبه جزیره سینا بود و راه دوم، از طریق دریای سرخ بوده است. در عصر اول امپراطوری مصر و دوران دوم فرعونها (3200 ق – م) عربهای غارتگر، صحرای شرقی مصر را برای اقامت خود برگزیدند و به صورت قبایل گوناگون در این سرزمین به زندگی پرداختند <ref>(الریطی، بی تا26: وخورشید البری، 1992: 7)</ref>. هرودوت هنگام دیدار از مصر در سال 446-445 ق – م میگوید که در قسمتهای شرقی مصر قبایل عرب وجود دارد و صحرای بین نیل و دریای سرخ را در دوران فرعونها «بلاد عرب» میگویند <ref>(جواد علی ، 1953: 2/286)</ref>. سپاهیان داریوش هخامنشی که مصر را تصرف کردند، عرب بودند. ولی فرماندهان ایرانی بودند <ref>(هرودوت، 1384: 4/104)</ref>. به گزارش مورخان وقتی که فرمانده مسلمین، عمروعاص، به سوی مصر میآمد. قومی از عربهای لخمی در حدود مصر ساکن بودند و تعدادی از عربها به صورت یک گروه جنگجو در سپاه روم هنگام دفاع از دژ بابالیون حضور داشتند <ref>(ابن عبدالحکم، 1961: 59)</ref>. عده دیگری از قبایل عرب از لخمیها و جذام در شهر «البهنسا» در سپاه روم بودند <ref>(الواقدی، بی تا: 53 و 54)</ref>. آخرین هجرتهای عربی به مصر قبل از ظهور اسلام، توسط برخی از بطون خزاعه بوده است <ref>(خورشید البری، 1992: 39)</ref>. مسلمین پس از فتح دمیاط مشاهده کردند که حدود بیستهزار نفر از اعراب «منتصره غسانی» در تنیس در برابر مسلمین صفآرایی کردند، ولی شکست خورده، فرمانده آنها اسیر گردید و تنیس تصرف شد. <ref>( مقریزی، بی تا: 1/ 7)</ref> از گزارشهای مورخان پیداست که از زمانهای دور اعراب در مصر حضور داشتهاند به ویژه اعرابی که از زمان نزدیک به فتح اسلامی وارد مصر شده بودند. این موضوع حرکت عربشدن مصریان را تسریع کرد، زیرا این اعراب که بنا به برخی گزارشها لغت و زبان قبطی را میدانستند <ref>(ابن عبدالحکم، 1920: 59)</ref> ، عامل مهمی در امتزاج مصریان با اعراب مسلمان بودند در نتیجه موجب ترویج زبان عربی در مصر شدند. اما نمیتوان پذیرفت که حضور آنها در مصر موجب «عرب شدن» قبطیها پیش از اسلام شده بود. | ||
===2- مهاجرت قبایل عرب به مصر پس از فتح اسلامی=== | ===2- مهاجرت قبایل عرب به مصر پس از فتح اسلامی=== | ||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
====الف)تقویت موضع اعراب در مناطق فتح شده==== | ====الف)تقویت موضع اعراب در مناطق فتح شده==== | ||
برای ادامه فتح مصر و سرزمینهای غرب آن مثل بَرقَه وافریقیه و سرزمینهای جنوبی، نُوبه و سودان. یکی از سیاستهای امویان، تقویت موضع اعراب در مناطق فتح شده بود. چنانچه در زمان معاویه حاکم بصره حدود پنجاه هزار نفر اعراب بصره و کوفه را همراه خانواده هایشان به خراسان کوچانید و کوچ بعدی در زمان یزید انجام گرفت <ref>(خامسی پور، 1382 : 273)</ref>. در مصر هم معاویه نیروهای فراوانی را به عنوان « مرابط» فرستاد و آنان در اسکندریه مستقر شدند. غازیان و جنگجویان مسلمان همواره از مصر به مغرب اعزام میشدند . | برای ادامه فتح مصر و سرزمینهای غرب آن مثل بَرقَه وافریقیه و سرزمینهای جنوبی، نُوبه و سودان. یکی از سیاستهای امویان، تقویت موضع اعراب در مناطق فتح شده بود. چنانچه در زمان معاویه حاکم بصره حدود پنجاه هزار نفر اعراب بصره و کوفه را همراه خانواده هایشان به خراسان کوچانید و کوچ بعدی در زمان یزید انجام گرفت <ref>(خامسی پور، 1382: 273)</ref>. در مصر هم معاویه نیروهای فراوانی را به عنوان « مرابط» فرستاد و آنان در اسکندریه مستقر شدند. غازیان و جنگجویان مسلمان همواره از مصر به مغرب اعزام میشدند . | ||
====ب) تشکیل سپاه مرابط یا «مرابطه اسکندریه»==== | ====ب) تشکیل سپاه مرابط یا «مرابطه اسکندریه»==== | ||
بر طبق دیوان جند که عمر آن را پایهریزی کرد، سپاهیان مسلمان از بیت المال عطا دریافت میکردند. اما افراد و قبایلی که پس از فتح مصر برای ادامه فتوح به مصر میآمدند، معمولا در جرگه مرابطها قرار میگرفتند، نامشان در دفتر بیت المال مصر ثبت نمیشد و از درآمد صدقات و غنایم به آنان داده میشد <ref>(الکندی، 1908: 418)</ref>. هر ساله از مدینه و یا سایر سرزمینهای اسلامی مرابطهایی به مصر و به ویژه اسکندریه میآمدند. ولی در سال 44 هـ . ق در زمان امارت عتبه بن ابوسفیان و به تقاضای رئیس مرابطان اسکندریه، معاویه دههزار نفر از شام و پنجهزار نفر از مدینه، به اسکندریه فرستاد <ref>(الکندی، 1407 : 36 و ابن عبدالحکم، 1920 : 130 و 131)</ref>. به عقیده برخی محققان عامل مهمترویج زبان عربی و عرب شدن مردم اسکندریه ورود مرابطان به این شهر بوده است <ref>(خورشید البری، 1992: 61)</ref>. مرابطان در منازلی که از رومیان به جای مانده بود ساکن شدند. این منازل کرایهای نبوده و خرید و فروش هم نمیشد و به ارث هم نمیماند. فقط برای سکونت مرابطان بود <ref>(رمضان، 1994 : 12)</ref>. | بر طبق دیوان جند که عمر آن را پایهریزی کرد، سپاهیان مسلمان از بیت المال عطا دریافت میکردند. اما افراد و قبایلی که پس از فتح مصر برای ادامه فتوح به مصر میآمدند، معمولا در جرگه مرابطها قرار میگرفتند، نامشان در دفتر بیت المال مصر ثبت نمیشد و از درآمد صدقات و غنایم به آنان داده میشد <ref>(الکندی، 1908: 418)</ref>. هر ساله از مدینه و یا سایر سرزمینهای اسلامی مرابطهایی به مصر و به ویژه اسکندریه میآمدند. ولی در سال 44 هـ . ق در زمان امارت عتبه بن ابوسفیان و به تقاضای رئیس مرابطان اسکندریه، معاویه دههزار نفر از شام و پنجهزار نفر از مدینه، به اسکندریه فرستاد <ref>(الکندی، 1407: 36 و ابن عبدالحکم، 1920: 130 و 131)</ref>. به عقیده برخی محققان عامل مهمترویج زبان عربی و عرب شدن مردم اسکندریه ورود مرابطان به این شهر بوده است <ref>(خورشید البری، 1992: 61)</ref>. مرابطان در منازلی که از رومیان به جای مانده بود ساکن شدند. این منازل کرایهای نبوده و خرید و فروش هم نمیشد و به ارث هم نمیماند. فقط برای سکونت مرابطان بود <ref>(رمضان، 1994: 12)</ref>. | ||
====پ) تشویق حاکمان مسلمان برای مهاجرت قبایل عرب به مصر==== | ====پ) تشویق حاکمان مسلمان برای مهاجرت قبایل عرب به مصر==== | ||
برخی خلفا، مثل معاویه، برای ایجاد تعادل جمعیتی بین اعراب قحطانی (جنوبی) عدهای از قبایل شمالی و عدنانی را به مصر منتقل کردند. چنانچه عمربن خطاب دستور داد تا یکسوم قبیله قضاعه شام، برای جلوگیری از نزاع با دیگر قبایل عرب در شام، به منطقه «الصعید» مصر بروند <ref>(مقریزی، 1961 : 29)</ref>. گزارشی رسیده است که معاویه در سال 53 هـ . ق حدود 130 خانوار از ازدیها را به مصر مهاجرت داد. علت انتقال آنها، شورش علیه حاکم بصره بود و مسلمه بن مخلد حاکم مصر آنها را در «خطه الظاهر» فسطاط جای داد <ref>(مقریزی، بی تا : 1/298)</ref> | برخی خلفا، مثل معاویه، برای ایجاد تعادل جمعیتی بین اعراب قحطانی (جنوبی) عدهای از قبایل شمالی و عدنانی را به مصر منتقل کردند. چنانچه عمربن خطاب دستور داد تا یکسوم قبیله قضاعه شام، برای جلوگیری از نزاع با دیگر قبایل عرب در شام، به منطقه «الصعید» مصر بروند <ref>(مقریزی، 1961: 29)</ref>. گزارشی رسیده است که معاویه در سال 53 هـ . ق حدود 130 خانوار از ازدیها را به مصر مهاجرت داد. علت انتقال آنها، شورش علیه حاکم بصره بود و مسلمه بن مخلد حاکم مصر آنها را در «خطه الظاهر» فسطاط جای داد <ref>(مقریزی، بی تا: 1/298)</ref> | ||
====ت) هجرت برخی قبائل عربی جهت انتقامجویی==== | ====ت) هجرت برخی قبائل عربی جهت انتقامجویی==== | ||
هجرت برخی از قبایل عربی برای انضمام به اقوام خود در مصر بود. به عنوان نمونه، جمعی از قبیلهی بلّی، پس از اتمام فتح مصر، برای پیوستن به سایر افراد قبیله که هنگام فتح آمده بودند، راهی مصر شدند و در خطه آن قبیله در فسطاط مستقر شدند. <ref>(رمضان، 1994 :13)</ref> | هجرت برخی از قبایل عربی برای انضمام به اقوام خود در مصر بود. به عنوان نمونه، جمعی از قبیلهی بلّی، پس از اتمام فتح مصر، برای پیوستن به سایر افراد قبیله که هنگام فتح آمده بودند، راهی مصر شدند و در خطه آن قبیله در فسطاط مستقر شدند. <ref>(رمضان، 1994:13)</ref> | ||
====ث) هجرت برای دستیابی به معادن طلا در مصر==== | ====ث) هجرت برای دستیابی به معادن طلا در مصر==== | ||
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
====ج) حاصلخیزی سرزمین مصر==== | ====ج) حاصلخیزی سرزمین مصر==== | ||
حاصلخیزی مصر و جذابیتهای آب و هوایی مصر برای قبایل عرب، یکی از انگیزههای مهاجرت آنها بوده است. مثلا برخی از قبایل عرب چون شرایط آب و هوایی «الصعید» مصر را مناسب دیدند به این ناحیه مهاجرت کردند. زیرا احساس میکردند که شرایط جوی آنجا مانند شبه جزیره است <ref>(الریطی، بی تا: 65)</ref>. به هر حال آمدن قبایل زیاد به مصر در انتشار زبان عربی و عرب شدن مصریان بسیار مؤثر بوده است و چون اعراب و قبایل عرب با مردم مصری جوشش و اختلاط زیادی داشتند، موجب تحقق این امر شد. در مجموع بنا به یک تحقیق دانشگاهی در دانشگاه قاهره، مجموع قبایل و بطونی که به مصر آمدند: از عدنانیها 30 قبیله و 30 بطن، قحطانی 61 قبیله و 111 بطن و قبایل دیگر 3 قبیله به مصر آمد و در شهرهای آنجا پراکنده شدند <ref>(خورشید البری، 1992 : 72)</ref>. بدیهی است که اعراب یمنی (جنوبی) نقش مهمتری در مصر داشتهاند. روند ورود قبایل عرب به مصر پس از حکومت سفیانیان ادامه داشت تا اینکه در سال 109 هـ.ق اتفاق مهمی برای مصر روی داد و آن آمدن قبیله قیس بود که با اجازه هشام بن عبدالملک به مصر آمد و آنان حدود 3 هزار خانواده بودند که در شرق دلتای نیل مستقر شدند. مورخین میگویند اسلام در مصر منتشر نشد الا بعد از سال 100 هجری، زمانی که والی مصر، طایفه قیس را در شرق نیل مستقر کرد. <ref>(مقریزی، بی تا : 2/261)</ref> در قرن اول و دوم هجری در فسطاط قبرهایی پیدا میشود که افراد با قبیلههایشان معرفی شدهاند ولی از قرن سوم به بعد با نام شهرهایشان مشخص شدهاند و از قرن چهارم مورخان مصری مسیحی، آثار خود را با زبان عربی مینوشتند و حتی برخی از کتب یونانی و بیزانسی را به عربی برگرداندند <ref>(کاشف و دیگران، 1993: 103 و 106)</ref>. این گزارشها تأثیر مستقیم مهاجرت قبایل عرب به مصر و عرب شدن مصریان را به روشنی آشکار میکند. به نظر میرسد مهم ترین عامل انتشار زبان عربی و عرب شدن مصریان، مهاجرت قبایل و افراد عرب به مصر پس از اسلام بود و آنان بر خلاف بیزانسیها و یونانیها با مردم اختلاط پیدا کردند و ملت جدیدی به نام «مصر اسلامی» را به وجود آوردند . | حاصلخیزی مصر و جذابیتهای آب و هوایی مصر برای قبایل عرب، یکی از انگیزههای مهاجرت آنها بوده است. مثلا برخی از قبایل عرب چون شرایط آب و هوایی «الصعید» مصر را مناسب دیدند به این ناحیه مهاجرت کردند. زیرا احساس میکردند که شرایط جوی آنجا مانند شبه جزیره است <ref>(الریطی، بی تا: 65)</ref>. به هر حال آمدن قبایل زیاد به مصر در انتشار زبان عربی و عرب شدن مصریان بسیار مؤثر بوده است و چون اعراب و قبایل عرب با مردم مصری جوشش و اختلاط زیادی داشتند، موجب تحقق این امر شد. در مجموع بنا به یک تحقیق دانشگاهی در دانشگاه قاهره، مجموع قبایل و بطونی که به مصر آمدند: از عدنانیها 30 قبیله و 30 بطن، قحطانی 61 قبیله و 111 بطن و قبایل دیگر 3 قبیله به مصر آمد و در شهرهای آنجا پراکنده شدند <ref>(خورشید البری، 1992: 72)</ref>. بدیهی است که اعراب یمنی (جنوبی) نقش مهمتری در مصر داشتهاند. روند ورود قبایل عرب به مصر پس از حکومت سفیانیان ادامه داشت تا اینکه در سال 109 هـ.ق اتفاق مهمی برای مصر روی داد و آن آمدن قبیله قیس بود که با اجازه هشام بن عبدالملک به مصر آمد و آنان حدود 3 هزار خانواده بودند که در شرق دلتای نیل مستقر شدند. مورخین میگویند اسلام در مصر منتشر نشد الا بعد از سال 100 هجری، زمانی که والی مصر، طایفه قیس را در شرق نیل مستقر کرد. <ref>(مقریزی، بی تا: 2/261)</ref> در قرن اول و دوم هجری در فسطاط قبرهایی پیدا میشود که افراد با قبیلههایشان معرفی شدهاند ولی از قرن سوم به بعد با نام شهرهایشان مشخص شدهاند و از قرن چهارم مورخان مصری مسیحی، آثار خود را با زبان عربی مینوشتند و حتی برخی از کتب یونانی و بیزانسی را به عربی برگرداندند <ref>(کاشف و دیگران، 1993: 103 و 106)</ref>. این گزارشها تأثیر مستقیم مهاجرت قبایل عرب به مصر و عرب شدن مصریان را به روشنی آشکار میکند. به نظر میرسد مهم ترین عامل انتشار زبان عربی و عرب شدن مصریان، مهاجرت قبایل و افراد عرب به مصر پس از اسلام بود و آنان بر خلاف بیزانسیها و یونانیها با مردم اختلاط پیدا کردند و ملت جدیدی به نام «مصر اسلامی» را به وجود آوردند . | ||
===3- بیگانه بودن زبان یونانی برای عامه مردم قبطی در مقایسه با زبان عربی=== | ===3- بیگانه بودن زبان یونانی برای عامه مردم قبطی در مقایسه با زبان عربی=== | ||
زبان یونانی، زبان رسمی سوریه و مصر در دوران حکومت بیزانس بود. همچنان که زبان پارسی در بین النهرین رواج داشت، اما زبان کلیساها در سوریه آرامی و در مصر قبطی بود <ref>(سلامه کار، 1998 : 11)</ref>. در مصر متون دینی با زبان یونانی نوشته شده بود ولی با زبان قبطی تشریح میشد. زبان قبطی زبان مذهبی مردم مصر بود و همه قبطیان با آن تکلم میکردند <ref>(بولت، 1346: 38)</ref>. ولی یونانی را همه مردم نمیدانستند بیش تر کسانی که با حاکمان رومی در ارتباط بودند، آن را مورد استفاده قرار میدادند، زیرا زبان یونانی زبان سیاسی و اداری مصر بود. | زبان یونانی، زبان رسمی سوریه و مصر در دوران حکومت بیزانس بود. همچنان که زبان پارسی در بین النهرین رواج داشت، اما زبان کلیساها در سوریه آرامی و در مصر قبطی بود <ref>(سلامه کار، 1998: 11)</ref>. در مصر متون دینی با زبان یونانی نوشته شده بود ولی با زبان قبطی تشریح میشد. زبان قبطی زبان مذهبی مردم مصر بود و همه قبطیان با آن تکلم میکردند <ref>(بولت، 1346: 38)</ref>. ولی یونانی را همه مردم نمیدانستند بیش تر کسانی که با حاکمان رومی در ارتباط بودند، آن را مورد استفاده قرار میدادند، زیرا زبان یونانی زبان سیاسی و اداری مصر بود. | ||
فتح اسلامی موجب احیای برخی اصطلاحات و رونق زبان قبطی شد زیرا زبان یونانی از رسمیت افتاد و عربها نام سرزمینها را از زبان قبطی گرفتند <ref>(کاشف و دیگران، 1993 : 98)</ref>. از آنجا که زبان یونانی زبان فرهنگی و سیادت علمی بود. لذا از زبان قدیمی مصری، «دموتیک»، در این دوره خبری نبود. پس از فتح اسلامی، چون زبان عربی زبان حکام و امیران بود، تعداد زیادی از قبطیها آن را فراگرفتند و برای رسیدن به سطوح بالاتر در اجتماع و اشتغال در وظایف عمومی به آن مشغول شدند. از طرف دیگر زبان گفتار بین مسلمانان و قبطیها زبان عربی بود، پس این زبان در مصر رونق گرفت <ref>(زیاده، 1926 : 46 و 47)</ref>. با اینکه دیوانها تا پایان دوره سفیانیان در مصر به زبان یونانی بود، ولی کاتبان دیوانها معادل ارقام یونانی را برای فهم اعراب به زبان عربی مینوشتند. این خود میتوانست آغازی باشد برای آشنایی با زبان عربی. فتح عربی ضمن از رسمیت انداختن زبان یونانی، زبان قبطیان را هم گسترش داد. از سوی دیگر یونانیان در مصر همانند طبقه حاکمه میزیستند، ولی اعراب پس از مدتی برای معیشت و گذران امور به روستاها و حومههای شهرها رفتند و زبان عربی منتشر شد. ولی زبان یونانی با وجود حضور چند قرنی در مصر، رواج چندانی نداشت و با آمدن زبان عربی از بین رفت. یونانیها چون جزیرهای درون دنیای وسیع مصریها بودند. اما عربها در متن مصریها بودند و با آنان اختلاط عمیقی پیدا کردند و این دلیل مهم انتشار زبان عربی بود. <ref>(رمضان، 1994: 2/39)</ref> به عقیده یکی از محققین، مصریان پیش از فتح اسلامی از زبان یونانی امتناع میکردند و کلیسای یعقوبی، زبان یونانی را ممنوع کرده بود <ref>(امین مصطفی، 1410 : 17)</ref>. نویسنده دیگری گفته است: در ابتدای ورود عربها به مصر، تکلم بین آنها و قبطیها محدود بود و به حکم اضطرار صورت میگرفت اما پس از آنکه مصریان با فاتحان عرب مخلوط شدند، زبانشان را یادگرفتند و چون مصریان برای در دست داشتن دیوانها احساس خطر کردند برای تأمین مصالحشان زبان عربی را آموختند. البته انتشار دین اسلام تأثیر بزرگی در رواج زبان عربی در مصر داشت <ref>(امین مصطفی، 1410: 17)</ref>. | فتح اسلامی موجب احیای برخی اصطلاحات و رونق زبان قبطی شد زیرا زبان یونانی از رسمیت افتاد و عربها نام سرزمینها را از زبان قبطی گرفتند <ref>(کاشف و دیگران، 1993: 98)</ref>. از آنجا که زبان یونانی زبان فرهنگی و سیادت علمی بود. لذا از زبان قدیمی مصری، «دموتیک»، در این دوره خبری نبود. پس از فتح اسلامی، چون زبان عربی زبان حکام و امیران بود، تعداد زیادی از قبطیها آن را فراگرفتند و برای رسیدن به سطوح بالاتر در اجتماع و اشتغال در وظایف عمومی به آن مشغول شدند. از طرف دیگر زبان گفتار بین مسلمانان و قبطیها زبان عربی بود، پس این زبان در مصر رونق گرفت <ref>(زیاده، 1926: 46 و 47)</ref>. با اینکه دیوانها تا پایان دوره سفیانیان در مصر به زبان یونانی بود، ولی کاتبان دیوانها معادل ارقام یونانی را برای فهم اعراب به زبان عربی مینوشتند. این خود میتوانست آغازی باشد برای آشنایی با زبان عربی. فتح عربی ضمن از رسمیت انداختن زبان یونانی، زبان قبطیان را هم گسترش داد. از سوی دیگر یونانیان در مصر همانند طبقه حاکمه میزیستند، ولی اعراب پس از مدتی برای معیشت و گذران امور به روستاها و حومههای شهرها رفتند و زبان عربی منتشر شد. ولی زبان یونانی با وجود حضور چند قرنی در مصر، رواج چندانی نداشت و با آمدن زبان عربی از بین رفت. یونانیها چون جزیرهای درون دنیای وسیع مصریها بودند. اما عربها در متن مصریها بودند و با آنان اختلاط عمیقی پیدا کردند و این دلیل مهم انتشار زبان عربی بود. <ref>(رمضان، 1994: 2/39)</ref> به عقیده یکی از محققین، مصریان پیش از فتح اسلامی از زبان یونانی امتناع میکردند و کلیسای یعقوبی، زبان یونانی را ممنوع کرده بود <ref>(امین مصطفی، 1410: 17)</ref>. نویسنده دیگری گفته است: در ابتدای ورود عربها به مصر، تکلم بین آنها و قبطیها محدود بود و به حکم اضطرار صورت میگرفت اما پس از آنکه مصریان با فاتحان عرب مخلوط شدند، زبانشان را یادگرفتند و چون مصریان برای در دست داشتن دیوانها احساس خطر کردند برای تأمین مصالحشان زبان عربی را آموختند. البته انتشار دین اسلام تأثیر بزرگی در رواج زبان عربی در مصر داشت <ref>(امین مصطفی، 1410: 17)</ref>. | ||
===4- انتشار اسلام در مصر و گرویدن تعدادی از قبطیان به اسلام=== | ===4- انتشار اسلام در مصر و گرویدن تعدادی از قبطیان به اسلام=== | ||
در همان روزهای فتح اسلامی تعدادی از قبطیها به اسلام گرویدند. حنا النقیوسی مورخ قبطی مینویسد: که پس از ورود عربها به مصر قبل از اینکه فتح آن کامل شود، عده زیادی از مصریان مسلمان شدند <ref>(کاشف و دیگران، 1993 : 96)</ref>. بررسی متون فقهی اسلامی و کتب تاریخی ثابت میکند که عربها با اهالی تسامح داشتند و پذیرش اسلام را به آنها اجبار نمیکردند. بلکه فقط سیطره سیاسی را واجب میدانستند. گاهی گروش به اسلام در برخی مکانها، با سپاهیان اسلام اتصال نداشت، ولی رواج یافت <ref>(کاشف و دیگران، 1993: 99)</ref>. حتی شماری از اسیران مصری، پس از عقد قرارداد صلح، حاضر به بازگشت به دین قبلی خود نشدند، بلکه اسلام را پذیرفتند <ref>(طبری، 1408: 4/105 و 106)</ref>. انتشار اسلام در مصر موجب انتشار زبان عربی شد و به عنوان زبان کتابت و خطبهها درآمد. در دوره فتح اسلامی و سفیانیان آمار دقیقی نداریم که چه تعداد از مردم مصر مسلمان شدند و چه میزان از مردم به عربی سخن میگفتند. ولی در مصر تغییر مذهب طی حدود سه قرن به تدریج و آرام و بدون اجبار و یا صدور قوانین دولتی و از راه طبیعی منتشر شد و اختلاط عمیق عرب با قبطیها را به دنبال داشت <ref>(خورشید البری، 1992: 56)</ref>. روند گروش مردم مصر درصدر اسلام یک فرایند مستمر و دایمی بود. این گرایش به اسلام چنان بود که طی حدود بیست سال از فتح اسلامی در زمان عمروعاص، خراج این سرزمین از چهاردهمیلیون دینار به پنج میلیون دینار در دوره خلافت معاویه رسید <ref>(یعقوبی، 1347: 118)</ref>. و در زمان خلافت هشام بن عبدالملک (123- 103 هـ . ق) به کمی بیش از 000/723/2 دینار، کاهش یافت <ref>(ابن خردادبه، 1370: 64)</ref> . اما از قرن نهم میلادی (سوم هـ . ق) به بعد گرایش جمعی به اسلام در مصر و شمال آفریقا آغاز شد. (9 :Berett, 1973) در اینکه انتشار اسلام از مهمترین عوامل رواج زبان عربی در مصر است، شکی نیست ولی در برخی سرزمینها مانند ایران، اسلام رایج شد اما زبان مردم عربی نشد. چرا مردم مصر عرب شدند؟ پاسخ این سئوال را در علل دیگری که در این نوشتار بررسی میشود، بایست جستجو کرد. | در همان روزهای فتح اسلامی تعدادی از قبطیها به اسلام گرویدند. حنا النقیوسی مورخ قبطی مینویسد: که پس از ورود عربها به مصر قبل از اینکه فتح آن کامل شود، عده زیادی از مصریان مسلمان شدند <ref>(کاشف و دیگران، 1993: 96)</ref>. بررسی متون فقهی اسلامی و کتب تاریخی ثابت میکند که عربها با اهالی تسامح داشتند و پذیرش اسلام را به آنها اجبار نمیکردند. بلکه فقط سیطره سیاسی را واجب میدانستند. گاهی گروش به اسلام در برخی مکانها، با سپاهیان اسلام اتصال نداشت، ولی رواج یافت <ref>(کاشف و دیگران، 1993: 99)</ref>. حتی شماری از اسیران مصری، پس از عقد قرارداد صلح، حاضر به بازگشت به دین قبلی خود نشدند، بلکه اسلام را پذیرفتند <ref>(طبری، 1408: 4/105 و 106)</ref>. انتشار اسلام در مصر موجب انتشار زبان عربی شد و به عنوان زبان کتابت و خطبهها درآمد. در دوره فتح اسلامی و سفیانیان آمار دقیقی نداریم که چه تعداد از مردم مصر مسلمان شدند و چه میزان از مردم به عربی سخن میگفتند. ولی در مصر تغییر مذهب طی حدود سه قرن به تدریج و آرام و بدون اجبار و یا صدور قوانین دولتی و از راه طبیعی منتشر شد و اختلاط عمیق عرب با قبطیها را به دنبال داشت <ref>(خورشید البری، 1992: 56)</ref>. روند گروش مردم مصر درصدر اسلام یک فرایند مستمر و دایمی بود. این گرایش به اسلام چنان بود که طی حدود بیست سال از فتح اسلامی در زمان عمروعاص، خراج این سرزمین از چهاردهمیلیون دینار به پنج میلیون دینار در دوره خلافت معاویه رسید <ref>(یعقوبی، 1347: 118)</ref>. و در زمان خلافت هشام بن عبدالملک (123- 103 هـ . ق) به کمی بیش از 000/723/2 دینار، کاهش یافت <ref>(ابن خردادبه، 1370: 64)</ref> . اما از قرن نهم میلادی (سوم هـ . ق) به بعد گرایش جمعی به اسلام در مصر و شمال آفریقا آغاز شد. (9:Berett, 1973) در اینکه انتشار اسلام از مهمترین عوامل رواج زبان عربی در مصر است، شکی نیست ولی در برخی سرزمینها مانند ایران، اسلام رایج شد اما زبان مردم عربی نشد. چرا مردم مصر عرب شدند؟ پاسخ این سئوال را در علل دیگری که در این نوشتار بررسی میشود، بایست جستجو کرد. | ||
===5- تعریب دیوانها و طراز=== | ===5- تعریب دیوانها و طراز=== | ||
تغییر زبان دفترهای ادارههای «خراج» و «جند» و زبان طرازها به «تعریب دواوین» مشهور است. گرچه عدهای چون قلقشندی و جهشیاری در کتب خود تغییر زبان یونانی در دیوان مصر را زمان امارت عبدالعزیز بن مروان میدانند ولی مورخان مشهور مصری <ref>(الکندی، 1907: 80) و (مقریزی، بی تا: 1/98) و (ابن تغری، 1403 :1/210)</ref> عقیده دارند که تغییر دیوانها در زمان عبداللهبنعبدالملک، جانشین او، بوده است. شکی نیست که این موضوع تأثیر مهمی در انتشار زبان عربی در مصر داشت و موجب توجه قبطیان به فراگیری زبان تازی شد. چراکه آنان در پی حفظ مناصب خود بودند. در ضمن موجب انتقال فرهنگ مصری چه قبطی و چه یونانی به فرهنگ عربی شد زیرا بِطریقهای مسیحی شروع به تدوین کتب خود به زبان عربی کردند. سپس دولت اموی در زمان عمر بن عبدالعزیز شرط کار کردن در ادارات اسلامی را پذیرش اسلام قرار داد و لذا بسیاری از مسیحیان اخراج میشدند و این موضوع در گسترش زبان عربی و اسلام مؤثر بود <ref>(منی حسن احمد، 1990 : 54)</ref>. | تغییر زبان دفترهای ادارههای «خراج» و «جند» و زبان طرازها به «تعریب دواوین» مشهور است. گرچه عدهای چون قلقشندی و جهشیاری در کتب خود تغییر زبان یونانی در دیوان مصر را زمان امارت عبدالعزیز بن مروان میدانند ولی مورخان مشهور مصری <ref>(الکندی، 1907: 80) و (مقریزی، بی تا: 1/98) و (ابن تغری، 1403:1/210)</ref> عقیده دارند که تغییر دیوانها در زمان عبداللهبنعبدالملک، جانشین او، بوده است. شکی نیست که این موضوع تأثیر مهمی در انتشار زبان عربی در مصر داشت و موجب توجه قبطیان به فراگیری زبان تازی شد. چراکه آنان در پی حفظ مناصب خود بودند. در ضمن موجب انتقال فرهنگ مصری چه قبطی و چه یونانی به فرهنگ عربی شد زیرا بِطریقهای مسیحی شروع به تدوین کتب خود به زبان عربی کردند. سپس دولت اموی در زمان عمر بن عبدالعزیز شرط کار کردن در ادارات اسلامی را پذیرش اسلام قرار داد و لذا بسیاری از مسیحیان اخراج میشدند و این موضوع در گسترش زبان عربی و اسلام مؤثر بود <ref>(منی حسن احمد، 1990: 54)</ref>. | ||
===6- رسم ارتباع=== | ===6- رسم ارتباع=== | ||
ارتباع: بیرون رفتن اعراب مسلمان از فسطاط، در فصل بهار، به مدت حدود 3 ماه و برای چراندن دامها در مراتع اطراف شهرها و حومهها بود. به طوری که هر قبیله و طایفه به یک روستا و مرتعی میرفت و در آنجا بود که با قبطیها اختلاط پیدا میکردند. این رسم پس از ورود مسلمانها به فسطاط با خطبه معروف عمروعاص شروع شد، <ref>(ابن عبدالحکم، بی تا: 190)</ref> و تا پایان سفیانیان و حتی امویان همچنان پابرجا بوده است. موسم ارتباع از اواخر زمستان تا حدود اوایل تابستان ادامه داشت. اهداف آن یکی: چراندن چارپایان و تقویت آنها برای حفظ قدرت نظامی سپاه ، دوم استراحت و تعطیلی و آسایش برای سپاه، تا نفسی تازه کنند و افزون بر آن به دست آوردن خوراکی و صید بود. به توصیه عمرو مسلمانان در این مرحله همسرانشان را همراه نمیبردند و هر قبیله براساس قراردادی مکتوب حد و حدود قریه و محلی که میرفت، مشخص میکرد <ref>(رمضان، 1994 : 14)</ref>. میتوان ادعا نمود که ارتباع سنگ بنای عملیات تعریب مصر بوده است. زیرا موجب اختلاط قبایل عربی با مصریان میشد و فرصتی بود برای عربها که سرزمین جدید و مردمش را احساس کنند. در عین حال مجالی بود برای اینکه مصریان، آمدهگان جدید به این سرزمین را بشناسند. ارتباع قدیمیترین شکل اتصال بین عربهای مسلمان و مصریها بود. سپس بسیاری از قبایل محل ارتباع خود را به عنوان مکانی برای اقامت دائم برگزیدند <ref>(خورشید البری، 1992: 59)</ref>. | ارتباع: بیرون رفتن اعراب مسلمان از فسطاط، در فصل بهار، به مدت حدود 3 ماه و برای چراندن دامها در مراتع اطراف شهرها و حومهها بود. به طوری که هر قبیله و طایفه به یک روستا و مرتعی میرفت و در آنجا بود که با قبطیها اختلاط پیدا میکردند. این رسم پس از ورود مسلمانها به فسطاط با خطبه معروف عمروعاص شروع شد، <ref>(ابن عبدالحکم، بی تا: 190)</ref> و تا پایان سفیانیان و حتی امویان همچنان پابرجا بوده است. موسم ارتباع از اواخر زمستان تا حدود اوایل تابستان ادامه داشت. اهداف آن یکی: چراندن چارپایان و تقویت آنها برای حفظ قدرت نظامی سپاه ، دوم استراحت و تعطیلی و آسایش برای سپاه، تا نفسی تازه کنند و افزون بر آن به دست آوردن خوراکی و صید بود. به توصیه عمرو مسلمانان در این مرحله همسرانشان را همراه نمیبردند و هر قبیله براساس قراردادی مکتوب حد و حدود قریه و محلی که میرفت، مشخص میکرد <ref>(رمضان، 1994: 14)</ref>. میتوان ادعا نمود که ارتباع سنگ بنای عملیات تعریب مصر بوده است. زیرا موجب اختلاط قبایل عربی با مصریان میشد و فرصتی بود برای عربها که سرزمین جدید و مردمش را احساس کنند. در عین حال مجالی بود برای اینکه مصریان، آمدهگان جدید به این سرزمین را بشناسند. ارتباع قدیمیترین شکل اتصال بین عربهای مسلمان و مصریها بود. سپس بسیاری از قبایل محل ارتباع خود را به عنوان مکانی برای اقامت دائم برگزیدند <ref>(خورشید البری، 1992: 59)</ref>. | ||
===7- ضرب سکههای عربی=== | ===7- ضرب سکههای عربی=== | ||
در دوره سفیانیان معاویه دینارهایی که به صورت عربی با شمشیر حک شده بود، ضرب کرد. سپس عبداللهبنزبیر درهمهایی ضرب کرد که یک طرف آن عبارت «محمد رسولالله» و چند جمله دیگر نوشته شده بود: <ref>(مقریزی، 1408 : 109 و 110)</ref>. اولین بار عمربنخطاب به شکل ایرانی آن درهمهایی ضرب کرد و«لا اله الاالله» و«الحمدالله» و«الله اکبر» بر آن نقش شد. <ref>(الحسینی، 1969: 42)</ref> عثمان نیز چنین کرد. معاویه و ابن زبیر هم سکه ضرب کردند. اما سکههای اسلامی وزن مشخص و ثابتی نداشت تا اینکه عبدالملک بن مروان سکهها را اصلاح کرد و خط آنها را عربی کرد <ref>(کاشف، 1988 : 51)</ref>. این یک خطای تاریخی است که میگویند عبدالملک اولین سکههای معرب و اسلامی را ضرب کرد. او اول کسی بود که سکهها را منظم کرد و وزن یکسانی برای آنها قرار داد و آن را در همه بلاد اسلامی ترویج کرد. به هر حال ضرب سکههای عربی در صدر اسلام و رواج آن در مصر، میتواند راهی باشد برای انتشار زبان عربی. زیرا مصریان با کلمات و عبارات عربی آشنا میشدند و زبان عربی رسمیت بیشتری پیدا میکرد. | در دوره سفیانیان معاویه دینارهایی که به صورت عربی با شمشیر حک شده بود، ضرب کرد. سپس عبداللهبنزبیر درهمهایی ضرب کرد که یک طرف آن عبارت «محمد رسولالله» و چند جمله دیگر نوشته شده بود: <ref>(مقریزی، 1408: 109 و 110)</ref>. اولین بار عمربنخطاب به شکل ایرانی آن درهمهایی ضرب کرد و«لا اله الاالله» و«الحمدالله» و«الله اکبر» بر آن نقش شد. <ref>(الحسینی، 1969: 42)</ref> عثمان نیز چنین کرد. معاویه و ابن زبیر هم سکه ضرب کردند. اما سکههای اسلامی وزن مشخص و ثابتی نداشت تا اینکه عبدالملک بن مروان سکهها را اصلاح کرد و خط آنها را عربی کرد <ref>(کاشف، 1988: 51)</ref>. این یک خطای تاریخی است که میگویند عبدالملک اولین سکههای معرب و اسلامی را ضرب کرد. او اول کسی بود که سکهها را منظم کرد و وزن یکسانی برای آنها قرار داد و آن را در همه بلاد اسلامی ترویج کرد. به هر حال ضرب سکههای عربی در صدر اسلام و رواج آن در مصر، میتواند راهی باشد برای انتشار زبان عربی. زیرا مصریان با کلمات و عبارات عربی آشنا میشدند و زبان عربی رسمیت بیشتری پیدا میکرد. | ||
===8- اصالت و فصیح بودن زبان عربی=== | ===8- اصالت و فصیح بودن زبان عربی=== | ||
به عقیده بسیاری از دانشمندان و علمای زبانشناسی یکی از وسیعترین و بینیازترین زبان های جهان، زبان عربی است. آنچنان که گاه برای اَدای یک مفهوم چندین لغت موجود است. زبان عربی ابزار انتشار پیام والای خداوند است، اما تنها ارزش معنوی زبان عربی نیست که موجب برتری آن بر دیگر زبانها گردید، بلکه وسعت بینظیر لغات آن است. آنجا که زبان یونانی برای نمایاندن چندین چیز جز یک لغت ندارد، زبان عرب برای یک شیء دارای چندین لغت است و «وقتی که زبانی به عربی ترجمه شود، زیباتر میشود» <ref>(گرونبام، 1373: 37)</ref>. زبان عربی که قرآن به آن نازل شده بود، درصدراسلام درسراسر قلمرو اسلامی به سرعت رواج یافت و به صورت زبان رسمی بین عربها و مردمان سرزمینهای تابعه درآمد و خیلی زود نوشتن به زبان عربی درسراسر قلمرو اسلامی معمول گردید. | به عقیده بسیاری از دانشمندان و علمای زبانشناسی یکی از وسیعترین و بینیازترین زبان های جهان، زبان عربی است. آنچنان که گاه برای اَدای یک مفهوم چندین لغت موجود است. زبان عربی ابزار انتشار پیام والای خداوند است، اما تنها ارزش معنوی زبان عربی نیست که موجب برتری آن بر دیگر زبانها گردید، بلکه وسعت بینظیر لغات آن است. آنجا که زبان یونانی برای نمایاندن چندین چیز جز یک لغت ندارد، زبان عرب برای یک شیء دارای چندین لغت است و «وقتی که زبانی به عربی ترجمه شود، زیباتر میشود» <ref>(گرونبام، 1373: 37)</ref>. زبان عربی که قرآن به آن نازل شده بود، درصدراسلام درسراسر قلمرو اسلامی به سرعت رواج یافت و به صورت زبان رسمی بین عربها و مردمان سرزمینهای تابعه درآمد و خیلی زود نوشتن به زبان عربی درسراسر قلمرو اسلامی معمول گردید. | ||
در زمان معاویه کتابت عربی رواج داشت. چنانچه عبیدبن شریه دو کتاب تاریخی در آن زمان تصنیف کرد <ref>(حتی،1360 :1/302)</ref> و حتی به فاصله کمی از حکومت سفیانیان، در دوره مروان، کتابی پزشکی از یک کشیش اسکندرانی به عربی ترجمه شد <ref>(صفا، 1374 : 1/52)</ref>. بر اساس متون تاریخی درسهای ابنعباس در مسجدالنبی را شاگردان او به عربی مینوشتند <ref>(سردار، 1369 : 130 – 122)</ref>.زبانعربی در آن دوره دارای قوت و اصالت بود زیرا زبان قرآن بود و توانایی تبدیل به یک فرهنگ مکتوب را به خوبی داشت. ولی احتمالا زبان قبطی چنین توانایی را نداشته است. زیرا لهجه قبطی، زبان مذهبی و محاورهای بود و کتابتی با آن، در آن زمان نمیشده است و پس از اسلام رفتهرفته فراموش شد. از اسناد پاپیروسی که در مصر یافت شده است، مشخص میشود که هنگام خرید و فروش بین مسلمانان و قبطیها عقدهایی بسته میشد و آن را با دو زبان یونانی در یک نسخه و عربی در نسخه دیگر، همانند مینوشتند <ref>(رزوقی مرجان، 2003 : 200)</ref>. زبان قبطی کاربرد نوشتاری مهمی نداشته به همین جهت این عقدها را با یونانی مینوشتهاند. به عقیدهی یکی از محققین، «تاکنون حتی یک سند رسمی تماماً قبطی از دوران حکومت عربی به دست نیامده است.» فقط گاهی در پایان سند یا پشت آن، با جوهری که با رنگ و جوهر متن اصلی سند، که یونانی و عربی بود، عبارتی قبطی نوشته میشد <ref>(حلّاق، 1980: 63)</ref>. از سویی دیگر از اواخر روزگار امویان، مراسم کلیساهای مصری با متن قبطی ولی تشریح عربی آغاز شد <ref>(ساویریس، 1968: 1/148)</ref>. اگر زبان فارسی با ترکیب شدن با زبان عربی باقیماند، علتش این بود که دایره لغات و اصطلاحات آن توانایی ماندن داشت ولی زبان قبطی در برابر فصاحت و اصالت زبان عربی قدرت رقابت نداشت زیرا زبان اصلی قبطی در هنگام فتح اسلامی باقینمانده بود و تعداد زیادی لغت و الفاظ یونانی و سریانی به آن وارد شده بود <ref>(زیاده، 1926: 46)</ref>، و زبان آنها تلفیقی از لغات مصری قدیمی و یونانی بود <ref>(الدالی، 2010: 4)</ref>. و به همین جهت زبان عربی، رفتهرفته زبان مردم مصر شد. زبان عربی حامل بذربقا و نوزایی بود از این رو است که در میان زبان ملت هایی که بر آن چیره گردیده بود، از میان نرفت بلکه زبان غالب گشت. این زبان گنجایش پاسخ گویی به نیازمندیهای علمی، ادبی، هنری و سیاسی اداری را داشت. | در زمان معاویه کتابت عربی رواج داشت. چنانچه عبیدبن شریه دو کتاب تاریخی در آن زمان تصنیف کرد <ref>(حتی،1360:1/302)</ref> و حتی به فاصله کمی از حکومت سفیانیان، در دوره مروان، کتابی پزشکی از یک کشیش اسکندرانی به عربی ترجمه شد <ref>(صفا، 1374: 1/52)</ref>. بر اساس متون تاریخی درسهای ابنعباس در مسجدالنبی را شاگردان او به عربی مینوشتند <ref>(سردار، 1369: 130 – 122)</ref>.زبانعربی در آن دوره دارای قوت و اصالت بود زیرا زبان قرآن بود و توانایی تبدیل به یک فرهنگ مکتوب را به خوبی داشت. ولی احتمالا زبان قبطی چنین توانایی را نداشته است. زیرا لهجه قبطی، زبان مذهبی و محاورهای بود و کتابتی با آن، در آن زمان نمیشده است و پس از اسلام رفتهرفته فراموش شد. از اسناد پاپیروسی که در مصر یافت شده است، مشخص میشود که هنگام خرید و فروش بین مسلمانان و قبطیها عقدهایی بسته میشد و آن را با دو زبان یونانی در یک نسخه و عربی در نسخه دیگر، همانند مینوشتند <ref>(رزوقی مرجان، 2003: 200)</ref>. زبان قبطی کاربرد نوشتاری مهمی نداشته به همین جهت این عقدها را با یونانی مینوشتهاند. به عقیدهی یکی از محققین، «تاکنون حتی یک سند رسمی تماماً قبطی از دوران حکومت عربی به دست نیامده است.» فقط گاهی در پایان سند یا پشت آن، با جوهری که با رنگ و جوهر متن اصلی سند، که یونانی و عربی بود، عبارتی قبطی نوشته میشد <ref>(حلّاق، 1980: 63)</ref>. از سویی دیگر از اواخر روزگار امویان، مراسم کلیساهای مصری با متن قبطی ولی تشریح عربی آغاز شد <ref>(ساویریس، 1968: 1/148)</ref>. اگر زبان فارسی با ترکیب شدن با زبان عربی باقیماند، علتش این بود که دایره لغات و اصطلاحات آن توانایی ماندن داشت ولی زبان قبطی در برابر فصاحت و اصالت زبان عربی قدرت رقابت نداشت زیرا زبان اصلی قبطی در هنگام فتح اسلامی باقینمانده بود و تعداد زیادی لغت و الفاظ یونانی و سریانی به آن وارد شده بود <ref>(زیاده، 1926: 46)</ref>، و زبان آنها تلفیقی از لغات مصری قدیمی و یونانی بود <ref>(الدالی، 2010: 4)</ref>. و به همین جهت زبان عربی، رفتهرفته زبان مردم مصر شد. زبان عربی حامل بذربقا و نوزایی بود از این رو است که در میان زبان ملت هایی که بر آن چیره گردیده بود، از میان نرفت بلکه زبان غالب گشت. این زبان گنجایش پاسخ گویی به نیازمندیهای علمی، ادبی، هنری و سیاسی اداری را داشت. | ||
===9- نزدیک بودن زبان قبطی به عربی=== | ===9- نزدیک بودن زبان قبطی به عربی=== | ||
برخی از محققان معتقدند که قبطیان مصر، زبان عربی را سادهتر و راحتتر از یونانی یاد گرفتند. تعدادی از اصطلاحات خود را هم وارد زبان عربی کردند <ref>(کاشف و دیگران، 1993 : 98)</ref>. زیرا لغات و اصطلاحات زیادی به صورت مشترک وجود داشت و چنانکه اشاره شد، برخی از محققان اصل و ریشه هر دو زبان را یکی میدانند. | برخی از محققان معتقدند که قبطیان مصر، زبان عربی را سادهتر و راحتتر از یونانی یاد گرفتند. تعدادی از اصطلاحات خود را هم وارد زبان عربی کردند <ref>(کاشف و دیگران، 1993: 98)</ref>. زیرا لغات و اصطلاحات زیادی به صورت مشترک وجود داشت و چنانکه اشاره شد، برخی از محققان اصل و ریشه هر دو زبان را یکی میدانند. | ||
===10- جذابیت دین اسلام و الگو بودن پیامبر (ص) برای قبطیان=== | ===10- جذابیت دین اسلام و الگو بودن پیامبر (ص) برای قبطیان=== | ||
خط ۹۸: | خط ۹۸: | ||
- الحسینی، محمدباقر (1969) تطور النقود العربیه الاسلامیه، بغداد: دارالجاحظ، الطبعه الاولی. | - الحسینی، محمدباقر (1969) تطور النقود العربیه الاسلامیه، بغداد: دارالجاحظ، الطبعه الاولی. | ||
- الدالی، الدکتور عکاشه (2010) عروبه مصر القدیمه، قاهره: لاحمه القومی العربی. | - الدالی، الدکتور عکاشه (2010) عروبه مصر القدیمه، قاهره: لاحمه القومی العربی. | ||
- الفیل، محمد (2007) مختصرکتاب النجوم الزاهره، فی ملوک مصر و القاهره ابن تغری بردی، قاهره : الهیئه المصریه العامه للکتاب. | - الفیل، محمد (2007) مختصرکتاب النجوم الزاهره، فی ملوک مصر و القاهره ابن تغری بردی، قاهره: الهیئه المصریه العامه للکتاب. | ||
- القلقشندی، ابوالعباس احمدبن علی (1982) نهایه الارب فی معرفه انساب العرب ، قاهره: دارالکتاب. | - القلقشندی، ابوالعباس احمدبن علی (1982) نهایه الارب فی معرفه انساب العرب ، قاهره: دارالکتاب. | ||
- الکندی المصری، محمدبن یوسف (1407) تاریخ ولاه مصر، ویله کتاب تسمیه قضاتها، بیروت: موسسه الکتب الثاقیه، الطبعه الاولی. | - الکندی المصری، محمدبن یوسف (1407) تاریخ ولاه مصر، ویله کتاب تسمیه قضاتها، بیروت: موسسه الکتب الثاقیه، الطبعه الاولی. | ||
خط ۱۱۷: | خط ۱۱۷: | ||
- حلّاق، حسان علی (1980) تعریب النقود والدواوین فی العصر الاموی، بیروت: دارالکتاب اللبنانی، الطبعه الاولی. | - حلّاق، حسان علی (1980) تعریب النقود والدواوین فی العصر الاموی، بیروت: دارالکتاب اللبنانی، الطبعه الاولی. | ||
- خامسی پور، لیلا (1382) قبیله ازد و نقش آن در تاریخ ایران و اسلام، قم: کتابخانه تخصصی تاریخ ایران و اسلام. | - خامسی پور، لیلا (1382) قبیله ازد و نقش آن در تاریخ ایران و اسلام، قم: کتابخانه تخصصی تاریخ ایران و اسلام. | ||
- خورشید البری، عبدالله (1992) القبائل العربیه فی مصر فی القرون الثلاثه الاولی للهجره، قاهره : الهیئه المصریه العّامه للکتاب. | - خورشید البری، عبدالله (1992) القبائل العربیه فی مصر فی القرون الثلاثه الاولی للهجره، قاهره: الهیئه المصریه العّامه للکتاب. | ||
- دنت، دانیل (1358) مالیات سرانه و تاثیر آن در گرایش به اسلام، ترجمه محمدعلی موحد، تهران: خوارزمی، چ3. | - دنت، دانیل (1358) مالیات سرانه و تاثیر آن در گرایش به اسلام، ترجمه محمدعلی موحد، تهران: خوارزمی، چ3. | ||
- دورانت، ویل ( 1368 ) تاریخ تمدن (عصر ایمان ) ترجمه ابوالقاسم طاهری و ابوالقاسم پاینده ، تهران: آموزش انقلاب اسلامی، چ 2. | - دورانت، ویل ( 1368 ) تاریخ تمدن (عصر ایمان ) ترجمه ابوالقاسم طاهری و ابوالقاسم پاینده ، تهران: آموزش انقلاب اسلامی، چ 2. |