پرش به محتوا

سادات حسنی آشنایی با سر سلسله‌های خاندان عبدالله بن حسن مثنی (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'میکنیم' به 'می‌کنیم'
جز (جایگزینی متن - ' :' به ':')
جز (جایگزینی متن - 'میکنیم' به 'می‌کنیم')
خط ۱۲۴: خط ۱۲۴:
‏ نقل است عبداللَّه بن حسن که در روزهای آخرزندگی در زندان از رنج زندان به جان آمده بود،  به برادرزاده‏اش على گفت:‏« مى‏بینى که چه مى‏کشیم. آیا از درگاه خدا نمی خواهی که ما را از این بلا برهاند. ‏»
‏ نقل است عبداللَّه بن حسن که در روزهای آخرزندگی در زندان از رنج زندان به جان آمده بود،  به برادرزاده‏اش على گفت:‏« مى‏بینى که چه مى‏کشیم. آیا از درگاه خدا نمی خواهی که ما را از این بلا برهاند. ‏»
على بن حسن دیر زمانى خاموش ماند و سپس گفت:‏ ما را در بهشت مقامى است که جز با تحمل این مشقت‌ها نمى توانیم آن مقام را دریابیم و منصور هم در ‏جهنم عذابى به پیش دارد که فقط کیفر این مظالم است. او باید ما را شکنجه دهد تا آن را دریابد. ‏اگر بر این آزارها بردبار بمانیم هر چه زودتر جان می‌سپاریم و از این اندوه و محنت رها مى‏شویم. انگار که ‏رنجى نبرده‏ایم. ‏اکنون اگر می‌خواهید دعا کنید تا از رنج و محنت شما کاسته شود و در عذاب ابوجعفر نیز تخفیف یابد. ‏»
على بن حسن دیر زمانى خاموش ماند و سپس گفت:‏ ما را در بهشت مقامى است که جز با تحمل این مشقت‌ها نمى توانیم آن مقام را دریابیم و منصور هم در ‏جهنم عذابى به پیش دارد که فقط کیفر این مظالم است. او باید ما را شکنجه دهد تا آن را دریابد. ‏اگر بر این آزارها بردبار بمانیم هر چه زودتر جان می‌سپاریم و از این اندوه و محنت رها مى‏شویم. انگار که ‏رنجى نبرده‏ایم. ‏اکنون اگر می‌خواهید دعا کنید تا از رنج و محنت شما کاسته شود و در عذاب ابوجعفر نیز تخفیف یابد. ‏»
عبداللَّه بن الحسن گفت:‏« نه. بلکه صبر میکنیم تا ما و منصور هر دو به آنچه در پیش داریم برسیم. ‏»
عبداللَّه بن الحسن گفت:‏« نه. بلکه صبر می‌کنیم تا ما و منصور هر دو به آنچه در پیش داریم برسیم. ‏»
به روایتی اینان پس از  سه روز  از این گفتگو از دنیا رفتند. در روز سوم على بن الحسن که  به نماز ایستاده بود، به سجده رفت و دیگر سر از سجده بر نداشت. ‏عمویش عبداللَّه بن حسن گفت:‏‏« برادرزاده‏ام خوابش برده. بیدارش کنید. ‏ وقتى نگاهش دارند دیدند از این دنیا رفته. ‏»
به روایتی اینان پس از  سه روز  از این گفتگو از دنیا رفتند. در روز سوم على بن الحسن که  به نماز ایستاده بود، به سجده رفت و دیگر سر از سجده بر نداشت. ‏عمویش عبداللَّه بن حسن گفت:‏‏« برادرزاده‏ام خوابش برده. بیدارش کنید. ‏ وقتى نگاهش دارند دیدند از این دنیا رفته. ‏»
عبداللَّه گفت:‏‏« خدا از تو راضى باشد اى برادرزاده‏ى من. من می‌دانستم از این مرگ بیمناکى. »
عبداللَّه گفت:‏‏« خدا از تو راضى باشد اى برادرزاده‏ى من. من می‌دانستم از این مرگ بیمناکى. »
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۷۷۵

ویرایش