۸۷٬۷۷۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' :' به ':') |
جز (جایگزینی متن - 'میکنیم' به 'میکنیم') |
||
خط ۱۲۴: | خط ۱۲۴: | ||
نقل است عبداللَّه بن حسن که در روزهای آخرزندگی در زندان از رنج زندان به جان آمده بود، به برادرزادهاش على گفت:« مىبینى که چه مىکشیم. آیا از درگاه خدا نمی خواهی که ما را از این بلا برهاند. » | نقل است عبداللَّه بن حسن که در روزهای آخرزندگی در زندان از رنج زندان به جان آمده بود، به برادرزادهاش على گفت:« مىبینى که چه مىکشیم. آیا از درگاه خدا نمی خواهی که ما را از این بلا برهاند. » | ||
على بن حسن دیر زمانى خاموش ماند و سپس گفت: ما را در بهشت مقامى است که جز با تحمل این مشقتها نمى توانیم آن مقام را دریابیم و منصور هم در جهنم عذابى به پیش دارد که فقط کیفر این مظالم است. او باید ما را شکنجه دهد تا آن را دریابد. اگر بر این آزارها بردبار بمانیم هر چه زودتر جان میسپاریم و از این اندوه و محنت رها مىشویم. انگار که رنجى نبردهایم. اکنون اگر میخواهید دعا کنید تا از رنج و محنت شما کاسته شود و در عذاب ابوجعفر نیز تخفیف یابد. » | على بن حسن دیر زمانى خاموش ماند و سپس گفت: ما را در بهشت مقامى است که جز با تحمل این مشقتها نمى توانیم آن مقام را دریابیم و منصور هم در جهنم عذابى به پیش دارد که فقط کیفر این مظالم است. او باید ما را شکنجه دهد تا آن را دریابد. اگر بر این آزارها بردبار بمانیم هر چه زودتر جان میسپاریم و از این اندوه و محنت رها مىشویم. انگار که رنجى نبردهایم. اکنون اگر میخواهید دعا کنید تا از رنج و محنت شما کاسته شود و در عذاب ابوجعفر نیز تخفیف یابد. » | ||
عبداللَّه بن الحسن گفت:« نه. بلکه صبر | عبداللَّه بن الحسن گفت:« نه. بلکه صبر میکنیم تا ما و منصور هر دو به آنچه در پیش داریم برسیم. » | ||
به روایتی اینان پس از سه روز از این گفتگو از دنیا رفتند. در روز سوم على بن الحسن که به نماز ایستاده بود، به سجده رفت و دیگر سر از سجده بر نداشت. عمویش عبداللَّه بن حسن گفت:« برادرزادهام خوابش برده. بیدارش کنید. وقتى نگاهش دارند دیدند از این دنیا رفته. » | به روایتی اینان پس از سه روز از این گفتگو از دنیا رفتند. در روز سوم على بن الحسن که به نماز ایستاده بود، به سجده رفت و دیگر سر از سجده بر نداشت. عمویش عبداللَّه بن حسن گفت:« برادرزادهام خوابش برده. بیدارش کنید. وقتى نگاهش دارند دیدند از این دنیا رفته. » | ||
عبداللَّه گفت:« خدا از تو راضى باشد اى برادرزادهى من. من میدانستم از این مرگ بیمناکى. » | عبداللَّه گفت:« خدا از تو راضى باشد اى برادرزادهى من. من میدانستم از این مرگ بیمناکى. » |