۸۸٬۱۲۶
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'می فرمود' به 'میفرمود') |
جز (جایگزینی متن - 'درس ها' به 'درسها') |
||
خط ۱۰۶: | خط ۱۰۶: | ||
۵ ـ آیتالله حاج شیخ [[حسین نوری همدانی]] | ۵ ـ آیتالله حاج شیخ [[حسین نوری همدانی]] | ||
۶ ـ [[آیتالله محمد مؤمن قمی]] <ref>مجله ی نور علم؛ شماره ۱۷، ص ۹۸؛ سیمای اردکان، ص ۳؛ | ۶ ـ [[آیتالله محمد مؤمن قمی]] <ref>مجله ی نور علم؛ شماره ۱۷، ص ۹۸؛ سیمای اردکان، ص ۳؛ درسهایی از مکتب اسلام، سال دهم، شماره ی ۴، ص ۲۲۶٫</ref> | ||
به گمان برخی ناآگاهان، ایشان با سیاست و فلسفه مخالفت داشتند، اما با نگاهی گذرا به تربیت شدگان درس ایشان، بلندنظری آیتالله محقق دامادآشکار میگردد؛ زیرا، کسانی که زانوی تلمذ نزد ایشان زده اند، اکثراً از ارکان حرکت اسلامی ـ شیعی ایرانبودند که منجر به انقلابی با صلابت در سطح جهان شده است. | به گمان برخی ناآگاهان، ایشان با سیاست و فلسفه مخالفت داشتند، اما با نگاهی گذرا به تربیت شدگان درس ایشان، بلندنظری آیتالله محقق دامادآشکار میگردد؛ زیرا، کسانی که زانوی تلمذ نزد ایشان زده اند، اکثراً از ارکان حرکت اسلامی ـ شیعی ایرانبودند که منجر به انقلابی با صلابت در سطح جهان شده است. | ||
خط ۱۲۸: | خط ۱۲۸: | ||
=غروبی غم انگیز= | =غروبی غم انگیز= | ||
غروب نزدیک شد. این عارف عظیم الشأن که در روزهای آخر عمر از عارضه ی سکته ی قلبی رنج می برد، از اوایل ماه مبارک [[رمضان]] در بستر بیماری به سر می برد. وقتی شاگردان و یا خواص به عیادت وی میرفتند و ساعت معمول درس ایشان فرا می رسید، چون خود را محروم از این فیض عظیم می دید، به آرامی اشک می ریخت و این جملات پر ارزش را میفرمود: «من از مرگ نمی ترسم، ولی از این می ترسم که وجود عاطل و باطلی باشم و نتوانم انجام وظیفه ی شرعی کنم.». <ref>مجله ی نور علم؛ ش ۱۷؛ ص ۹۸؛ | غروب نزدیک شد. این عارف عظیم الشأن که در روزهای آخر عمر از عارضه ی سکته ی قلبی رنج می برد، از اوایل ماه مبارک [[رمضان]] در بستر بیماری به سر می برد. وقتی شاگردان و یا خواص به عیادت وی میرفتند و ساعت معمول درس ایشان فرا می رسید، چون خود را محروم از این فیض عظیم می دید، به آرامی اشک می ریخت و این جملات پر ارزش را میفرمود: «من از مرگ نمی ترسم، ولی از این می ترسم که وجود عاطل و باطلی باشم و نتوانم انجام وظیفه ی شرعی کنم.». <ref>مجله ی نور علم؛ ش ۱۷؛ ص ۹۸؛ درسهایی از مکتب اسلام، سال دهم، ش ۴، ص ۲۲۶٫</ref> | ||
به دنیا و ما فیها چشمی ندوخته بود تا بگویند: «چشم بر جهان فروبست» و آخرت و جهان برتر آن چنان درآمیخته با جوهره ی لحظه های مبارک زندگی دنیوی اش بود که هرگز نمی توان گفت: «به دیار باقی شتافت». شاید بتوان این گونه فریاد کرد که روحی بزرگ که بیش از نیم قرن در حصار کالبدی کوچک اسیر بود، از این خاک پرواز کرد تا در جوار اولیای حق منزل گزیند. | به دنیا و ما فیها چشمی ندوخته بود تا بگویند: «چشم بر جهان فروبست» و آخرت و جهان برتر آن چنان درآمیخته با جوهره ی لحظه های مبارک زندگی دنیوی اش بود که هرگز نمی توان گفت: «به دیار باقی شتافت». شاید بتوان این گونه فریاد کرد که روحی بزرگ که بیش از نیم قرن در حصار کالبدی کوچک اسیر بود، از این خاک پرواز کرد تا در جوار اولیای حق منزل گزیند. |