۸۷٬۷۷۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'بوده اند' به 'بودهاند') |
جز (جایگزینی متن - 'می رسد' به 'میرسد') |
||
خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
وی محمّد بن عبداللّه با کنیه«ابو عبداللّه» و لقب مهدی بود. مادر او هند دختر ابو عبیده اسدی بود. او را «صریح قریش» مىگفتند؛ زیرا علاوه بر پدران در میان مادران او تا قریش، کنیزى وجود نداشت و در نامه اش به منصور بهاین مطلب افتخار کرده است. <ref>مقاتل الطالبیین،207</ref> او را «نفس زکیه» و «مقتول احجار زیت» نیز نامیدهاند. لقب نفس زکیه برخی براساس روایتی از پیامبر درباره کشته شدن یکی از فرزندانش ؛ «نفس زکیه» در «احجار الزیت».؛ یا پس از مرگش .. <ref>ر. ک. یحیى بن حسین هارونى، الافاده فى تاریخ ائمّة الزیدیة، ص ١٠٧/ابن عنبه، عمدة الطالب فى انساب آل ابى طالب، ص ٩۶/عبدالحسین امینى، الغدیر فى الکتاب و السنّة و الأدب، ج ٣، ص ٢٧٢.</ref> یا پدرش <ref>انساب الاشراف، ج ٣، ص ٧۶</ref> یا بخاطر شدت زهد و عبادت به «نفس زکیه» گرفته است. <ref>مروج الذهب،ج3،ص293</ref> | وی محمّد بن عبداللّه با کنیه«ابو عبداللّه» و لقب مهدی بود. مادر او هند دختر ابو عبیده اسدی بود. او را «صریح قریش» مىگفتند؛ زیرا علاوه بر پدران در میان مادران او تا قریش، کنیزى وجود نداشت و در نامه اش به منصور بهاین مطلب افتخار کرده است. <ref>مقاتل الطالبیین،207</ref> او را «نفس زکیه» و «مقتول احجار زیت» نیز نامیدهاند. لقب نفس زکیه برخی براساس روایتی از پیامبر درباره کشته شدن یکی از فرزندانش ؛ «نفس زکیه» در «احجار الزیت».؛ یا پس از مرگش .. <ref>ر. ک. یحیى بن حسین هارونى، الافاده فى تاریخ ائمّة الزیدیة، ص ١٠٧/ابن عنبه، عمدة الطالب فى انساب آل ابى طالب، ص ٩۶/عبدالحسین امینى، الغدیر فى الکتاب و السنّة و الأدب، ج ٣، ص ٢٧٢.</ref> یا پدرش <ref>انساب الاشراف، ج ٣، ص ٧۶</ref> یا بخاطر شدت زهد و عبادت به «نفس زکیه» گرفته است. <ref>مروج الذهب،ج3،ص293</ref> | ||
گفته شده که مادرش چهارسال بر او حامله بود؛ در حالیکه پدرمادرش این تظاهر به حاملگی را از ترس این می دانست که عبدالله محض بعد از هند با زنی دیگر ازدواج کند. <ref>مقاتل الطالبیین،207</ref> | گفته شده که مادرش چهارسال بر او حامله بود؛ در حالیکه پدرمادرش این تظاهر به حاملگی را از ترس این می دانست که عبدالله محض بعد از هند با زنی دیگر ازدواج کند. <ref>مقاتل الطالبیین،207</ref> | ||
به خاطر خال بزرگی که میان دو کتف خود داشت ابتدا در میان خانواده و سپس با توجه به نام او پدرش و نیز به خاطر علم و دانش و دیگر فضایلش نزد همگان از جمله بسیاری از بنی هاشم به مهدی اهل بیت شناخته می شد، لقبی که به نظر | به خاطر خال بزرگی که میان دو کتف خود داشت ابتدا در میان خانواده و سپس با توجه به نام او پدرش و نیز به خاطر علم و دانش و دیگر فضایلش نزد همگان از جمله بسیاری از بنی هاشم به مهدی اهل بیت شناخته می شد، لقبی که به نظر میرسد تنها با سکوت و کمر با تایید صریح او مواجه شده است.<ref>همان و ص212 ؛مناهل الضرب ص182</ref> | ||
عبدالله محض از همان خردسالى، او را به همراه برادرش ابراهیم براى تعلیم نزد عبداللّه بن طاووس برده شد تا علم حدیث بیاموزد. از خود محمّد روایت شده است که براى تحصیل علم، به خانه انصار مىرفت و گاهى پشت در منزل آنها مىخفت و برخى گمان مىکردند برده صاحبخانه است.<ref>همان 211</ref> | عبدالله محض از همان خردسالى، او را به همراه برادرش ابراهیم براى تعلیم نزد عبداللّه بن طاووس برده شد تا علم حدیث بیاموزد. از خود محمّد روایت شده است که براى تحصیل علم، به خانه انصار مىرفت و گاهى پشت در منزل آنها مىخفت و برخى گمان مىکردند برده صاحبخانه است.<ref>همان 211</ref> | ||
او پس از قیام و دعوت به خود، در مدینه طی نامه ای به منصور عباسی، خلافتش را میراثی از امام علی (ع) و براساس قویتر بودن پیوندهای نسبی و سببی اش با رسول خدا(ص) دانست و منصور را به وفاداری با بیعتی خواند که پیش از سقوط بنی امیه با محمد انجام داده بود.<ref>أنساب لأشراف،ج3،ص:100؛مناهل الضرب ،ص182</ref> | او پس از قیام و دعوت به خود، در مدینه طی نامه ای به منصور عباسی، خلافتش را میراثی از امام علی (ع) و براساس قویتر بودن پیوندهای نسبی و سببی اش با رسول خدا(ص) دانست و منصور را به وفاداری با بیعتی خواند که پیش از سقوط بنی امیه با محمد انجام داده بود.<ref>أنساب لأشراف،ج3،ص:100؛مناهل الضرب ،ص182</ref> | ||
خط ۷۲: | خط ۷۲: | ||
ربیع حاجب منصور که سخنان موسی را شنید به او گفت: من پیش ازاین تو را از نجیبان خاندانت میدانستم اما بر خلاف آنچه میدانستم میبینم که در برابر دشمنت دوست داری که بیشتر شکنجه شوی و آزار بینی. موسی در پاسخ به او گفت: ما ازکسانی هستیم که شدت روزگار بر صبوری و استحکام آنان میافزاید.<ref>شرح الأخبار، القاضی نعمان ، ج3، ص:327؛ مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی ، ص:336</ref> | ربیع حاجب منصور که سخنان موسی را شنید به او گفت: من پیش ازاین تو را از نجیبان خاندانت میدانستم اما بر خلاف آنچه میدانستم میبینم که در برابر دشمنت دوست داری که بیشتر شکنجه شوی و آزار بینی. موسی در پاسخ به او گفت: ما ازکسانی هستیم که شدت روزگار بر صبوری و استحکام آنان میافزاید.<ref>شرح الأخبار، القاضی نعمان ، ج3، ص:327؛ مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی ، ص:336</ref> | ||
در حالیکه ابوالفرج احتمال داده که موسی تا دوره مهدی عباسی در زندان بود یااینکه پس دومین بار که بدست منصور افتاده بود فراری شد و دیگر او را نیافتند. با توجه به گزارش مورخانی چون طبری و ابن عساکر باید گفت او پس از دومین شکنجه به فرمان منصور، یک روز پیش از قیام محمد به سوی هاشمیه اعزام شد و در راه زندان هاشمیه با کمک گروهی از یاران پسر برادرش محمد نفس زکیه به سرکردگی ابن خضیر از چنگال ماموران رها شد <ref>تاریخ الطبری، ج7، ص:558تاریخ مدینة دمشق، ج60، ص: 444</ref> و پس از همراهی با محمد و ابراهیم و عبدالله بن محمد (در سند) و تحمل آوارگی و دربدری در سفر حج مهدی عباسی از او امان گرفت و به زندگی طبیعی بازگشت و در بغداد ساکن شد. این احتمال سوم با در نظر گرفتن گزارشهای متعددی است که از ادامه زندگی موسی وجود دارد. | در حالیکه ابوالفرج احتمال داده که موسی تا دوره مهدی عباسی در زندان بود یااینکه پس دومین بار که بدست منصور افتاده بود فراری شد و دیگر او را نیافتند. با توجه به گزارش مورخانی چون طبری و ابن عساکر باید گفت او پس از دومین شکنجه به فرمان منصور، یک روز پیش از قیام محمد به سوی هاشمیه اعزام شد و در راه زندان هاشمیه با کمک گروهی از یاران پسر برادرش محمد نفس زکیه به سرکردگی ابن خضیر از چنگال ماموران رها شد <ref>تاریخ الطبری، ج7، ص:558تاریخ مدینة دمشق، ج60، ص: 444</ref> و پس از همراهی با محمد و ابراهیم و عبدالله بن محمد (در سند) و تحمل آوارگی و دربدری در سفر حج مهدی عباسی از او امان گرفت و به زندگی طبیعی بازگشت و در بغداد ساکن شد. این احتمال سوم با در نظر گرفتن گزارشهای متعددی است که از ادامه زندگی موسی وجود دارد. | ||
موسی تا زمان هارون عباسی در بغداد زندگی کرد <ref>تاریخ بغداد ؛ ج13 ؛ ص27.</ref> جایگاه موسی و وجهه او رقیبان را به توطئه ضدش وا میداشت از جمله عبدالله بن مصعب زبیری که پس از سوگندی که موسی به او القا کرد بطور ناگهانی از دنیا رفت و رسوا شد. آنچنان که پس از دفن، بلافاصله جسد زبیری در حالیکه به شدت بوی تعفن میداد از قبر بیرون زد واین مساله بار دیگر تکرار شد تاایکه در بار سوم تختههای ساج را بر بالای جسد گذاشته و سپس خاک را روی آن ریختند تااینکه دفن شد.<ref>مروج الذهب، ج3، ص:341؛ شرح مقامات الحریری، ج1، ص: 293؛</ref> نظیراین حادثه در مورد یحیی بن عبدالله محض نیز نقل شده که به احتمال خطاست و این ماجرا درباره موسی بن عبدالله صحیح تر به نظر | موسی تا زمان هارون عباسی در بغداد زندگی کرد <ref>تاریخ بغداد ؛ ج13 ؛ ص27.</ref> جایگاه موسی و وجهه او رقیبان را به توطئه ضدش وا میداشت از جمله عبدالله بن مصعب زبیری که پس از سوگندی که موسی به او القا کرد بطور ناگهانی از دنیا رفت و رسوا شد. آنچنان که پس از دفن، بلافاصله جسد زبیری در حالیکه به شدت بوی تعفن میداد از قبر بیرون زد واین مساله بار دیگر تکرار شد تاایکه در بار سوم تختههای ساج را بر بالای جسد گذاشته و سپس خاک را روی آن ریختند تااینکه دفن شد.<ref>مروج الذهب، ج3، ص:341؛ شرح مقامات الحریری، ج1، ص: 293؛</ref> نظیراین حادثه در مورد یحیی بن عبدالله محض نیز نقل شده که به احتمال خطاست و این ماجرا درباره موسی بن عبدالله صحیح تر به نظر میرسد.<ref>تاریخ الیعقوبى، ج2، ص:408</ref> ع | ||
==3.1.1فرزندان موسی بن عبدالله== | ==3.1.1فرزندان موسی بن عبدالله== | ||
نسل بسیاری از موسی بن عبدالله محض باقی ماند و او بیشترین نسل را در فرزندان عبدالله داشت.<ref>الشجرة المبارکة، الفخرالرازی 20</ref> | نسل بسیاری از موسی بن عبدالله محض باقی ماند و او بیشترین نسل را در فرزندان عبدالله داشت.<ref>الشجرة المبارکة، الفخرالرازی 20</ref> | ||
خط ۱۰۹: | خط ۱۰۹: | ||
على از پدرش اطاعت میکرد و بهسرکشى آنجا میرفت اما برای احتیاط در حلال و حرام آب آشامیدنى را از مدینه با خودش میبرد ولی آب از چشمهى مروان نمی نوشید.<ref>المجدی، ابن الصوفی ، ص:254 </ref> | على از پدرش اطاعت میکرد و بهسرکشى آنجا میرفت اما برای احتیاط در حلال و حرام آب آشامیدنى را از مدینه با خودش میبرد ولی آب از چشمهى مروان نمی نوشید.<ref>المجدی، ابن الصوفی ، ص:254 </ref> | ||
درباره حضور قلب او در نماز گفته شده: در حالیکه در راه مکه نماز میگذاشت. ناگهان یک افعى بهسوى سجادهاش پیش رفت و از لباسش بیرون آمد ولی او همچنان بهنماز ایستاده بود تا پس از چند دقیقه آن افعى از گریبانش سر در آورد و راه خود گرفت و رفت. على بن حسن در طى این مدت که افعى در پیراهنش مىلولید نه تنها نمازش را نبرید و اضطراب و هراس نشان نداد بلکه آثار اضطراب و پریشانی نیز در چهرهاش دیده نشد. <ref>الأمان من أخطار الأسفار و الأزمان، ص: 127</ref> | درباره حضور قلب او در نماز گفته شده: در حالیکه در راه مکه نماز میگذاشت. ناگهان یک افعى بهسوى سجادهاش پیش رفت و از لباسش بیرون آمد ولی او همچنان بهنماز ایستاده بود تا پس از چند دقیقه آن افعى از گریبانش سر در آورد و راه خود گرفت و رفت. على بن حسن در طى این مدت که افعى در پیراهنش مىلولید نه تنها نمازش را نبرید و اضطراب و هراس نشان نداد بلکه آثار اضطراب و پریشانی نیز در چهرهاش دیده نشد. <ref>الأمان من أخطار الأسفار و الأزمان، ص: 127</ref> | ||
علی در آغاز با سایر برادران و برادر زادگانش در مدینه دستگیر نشد. علت استثنا شدن علی از دستگیری مشخص نیست، ممکن است عباسیان با شناختی که نسبت به خلق و خوی او داشتند ابتدا از وی چشم پوشیدند یا به سبب گوشه نشینی و عبادتش یا هردلیل دیگر بر وی دست نیافته بودند که این احتمال دوم با توجه به نوع برخورد حاکم مدینه قویتر به نظر | علی در آغاز با سایر برادران و برادر زادگانش در مدینه دستگیر نشد. علت استثنا شدن علی از دستگیری مشخص نیست، ممکن است عباسیان با شناختی که نسبت به خلق و خوی او داشتند ابتدا از وی چشم پوشیدند یا به سبب گوشه نشینی و عبادتش یا هردلیل دیگر بر وی دست نیافته بودند که این احتمال دوم با توجه به نوع برخورد حاکم مدینه قویتر به نظر میرسد. | ||
عیسى بن عبداللَّه از پدرش روایت میکند:که ریاح بن مره، حاکم مدینه که در آن وقت، زندانبانی آنان را نیز در دار مروان عهده دار بود، پس از نماز صبح من و قدامة بن موسى را به حضور می طلبید و با ما ساعتى به گفتگو مینشست. یک روز که مثل همیشه صبحگاهان با هم نشسته بوده و صحبت می کردیم. مردى پشمینه پوش از در آمد و ریاح کارش را پرسید.آن مرد گفت:« میخواهم با خانوادهام در زندان بسر ببرم. مرا هم زندانى کنید.» او على بن الحسن بود. | عیسى بن عبداللَّه از پدرش روایت میکند:که ریاح بن مره، حاکم مدینه که در آن وقت، زندانبانی آنان را نیز در دار مروان عهده دار بود، پس از نماز صبح من و قدامة بن موسى را به حضور می طلبید و با ما ساعتى به گفتگو مینشست. یک روز که مثل همیشه صبحگاهان با هم نشسته بوده و صحبت می کردیم. مردى پشمینه پوش از در آمد و ریاح کارش را پرسید.آن مرد گفت:« میخواهم با خانوادهام در زندان بسر ببرم. مرا هم زندانى کنید.» او على بن الحسن بود. | ||
ریاح گفت:«مسلم است که امیرالمؤمنین منصور این تسلیم را دربارهى شما منظور خواهد داشت ( در تعذیب و شکنجه به)شما تخفیف خواهد داد. »و او را هم به زندان برد. <ref>الکامل فی التاریخ، ابن الأثیر ، ج5، ص:522</ref> | ریاح گفت:«مسلم است که امیرالمؤمنین منصور این تسلیم را دربارهى شما منظور خواهد داشت ( در تعذیب و شکنجه به)شما تخفیف خواهد داد. »و او را هم به زندان برد. <ref>الکامل فی التاریخ، ابن الأثیر ، ج5، ص:522</ref> |