۸۷٬۶۵۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'فرا گرفت' به 'فراگرفت') |
||
خط ۹۸: | خط ۹۸: | ||
8. باریدن باران به دعای عباس در سال هفدهم هجری؛ | 8. باریدن باران به دعای عباس در سال هفدهم هجری؛ | ||
<br> | <br> | ||
در سال هفدهم هجری، خشکی و خشکسالی سرتاسر [[حجاز]] و جزیرةالعرب را | در سال هفدهم هجری، خشکی و خشکسالی سرتاسر [[حجاز]] و جزیرةالعرب را فراگرفت. مردم در قحطی شدید گرفتار شدند، نزد عمر رفتند. عمر در کارشان درماند و ندانست چه کند. کعب الأحبار گفت: [[بنیاسرائیل]] هرگاه به خشکی و بیبارانی مبتلا میشدند، به وسیله خویشان و بستگان پیامبرشان طلب باران میکردند. عمر گفت: ما هم چنین کنیم! عباس عموی پیامبر(صلی الله علیه و آله) و بزرگ بنیهاشم است. او را واسطه قرار داده و از خدا باران میخواهیم، عمر با جمعی به خانه عباس رفتند و از او تقاضا کردند با ما به مسجد بیا تا از خدا تقاضای باران کنیم. عمر بر منبر رفت و چنین دعا کرد: | ||
<br> | <br> | ||
اللَّهُمَّ إِنَّا قَدْ تَوَجَّهْنَا إِلَیکَ بِعَمِّ نَبِینَا وَ صِنْوِ أَبِیهِ فَاسْقِنَا الْغَیثَ وَلاَ تَجْعَلْنَا مِنَ الْقَانِطِین. خدایا! ما به تو روی آوردهایم به واسطه عموی پیامبرمان، ما را از باران سیراب کن و مأیوسمان مفرما!<ref>همان، ص22.</ref> | اللَّهُمَّ إِنَّا قَدْ تَوَجَّهْنَا إِلَیکَ بِعَمِّ نَبِینَا وَ صِنْوِ أَبِیهِ فَاسْقِنَا الْغَیثَ وَلاَ تَجْعَلْنَا مِنَ الْقَانِطِین. خدایا! ما به تو روی آوردهایم به واسطه عموی پیامبرمان، ما را از باران سیراب کن و مأیوسمان مفرما!<ref>همان، ص22.</ref> | ||
خط ۱۰۸: | خط ۱۰۸: | ||
اللَّهُمَّ إِنَّ عِنْدَکَ سَحَاباً وَ عِنْدَکَ مَاءً فَانْشُرِ السَّحَابَ ثُمَّ أَنْزِلِ الْمَاءَ مِنْهُ عَلَینَا...: خدایا! ابرها نزد تو و آب در اختیار تو است، پس ابرها را بفرست و آب رحمتت بر ما ببار و... .<ref>الطبقات الکبری، ج4، ص29.</ref> | اللَّهُمَّ إِنَّ عِنْدَکَ سَحَاباً وَ عِنْدَکَ مَاءً فَانْشُرِ السَّحَابَ ثُمَّ أَنْزِلِ الْمَاءَ مِنْهُ عَلَینَا...: خدایا! ابرها نزد تو و آب در اختیار تو است، پس ابرها را بفرست و آب رحمتت بر ما ببار و... .<ref>الطبقات الکبری، ج4، ص29.</ref> | ||
<br> | <br> | ||
پس از آنکه دعای عباس تمام شد، ابرها از اطراف به حرکت آمد و به هم پیوست و باران آغاز شد. آن قدر بارید که همهجا را | پس از آنکه دعای عباس تمام شد، ابرها از اطراف به حرکت آمد و به هم پیوست و باران آغاز شد. آن قدر بارید که همهجا را فراگرفت و تمام گودالها را پر کرد، مردم لباسها را بالا زده، در کوچه و بازار راه میرفتند. هرکه عباس را میدید دست و پایش را میبوسید.<ref>همان، ص30.</ref> | ||
<br> | <br> | ||
=وفات عباس و دفن در بقیع= | =وفات عباس و دفن در بقیع= |