confirmed
۳٬۹۰۲
ویرایش
Mohsenmadani (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۹۴۷: | خط ۹۴۷: | ||
در میان مسلمانان، شیعیان با در دست داشتن 35 درصد جمعیت (تخمین سال 1990) این آمار حتی تا 41 درصد هم افزایش می یابد، بزرگ ترین گروه مذهبی اسلامی لبنان هستند و اکثریت مطلقی را در نظام مذهبی این کشور به وجود آورده اند. شهر صور در محافظه جنوب و بعلبک در محافظه بقاع، از مهم ترین شهرهای شیعه نشین است. طرابلس دارای اکثریتی سنی و اقلیتی مسیحی، صیدا دارای اکثریت سنی ضعیف با اقلیت قومی مسیحی و بیروت دارای اکثریتی مارونی و سنی است. البته از سال 1982 با مهاجرت شیعیان به بیروت و اسکان آنها در جنوب این شهر، جمعیت شیعی پر رنگی در این شهر شکل گرفته است. | در میان مسلمانان، شیعیان با در دست داشتن 35 درصد جمعیت (تخمین سال 1990) این آمار حتی تا 41 درصد هم افزایش می یابد، بزرگ ترین گروه مذهبی اسلامی لبنان هستند و اکثریت مطلقی را در نظام مذهبی این کشور به وجود آورده اند. شهر صور در محافظه جنوب و بعلبک در محافظه بقاع، از مهم ترین شهرهای شیعه نشین است. طرابلس دارای اکثریتی سنی و اقلیتی مسیحی، صیدا دارای اکثریت سنی ضعیف با اقلیت قومی مسیحی و بیروت دارای اکثریتی مارونی و سنی است. البته از سال 1982 با مهاجرت شیعیان به بیروت و اسکان آنها در جنوب این شهر، جمعیت شیعی پر رنگی در این شهر شکل گرفته است. | ||
شاید خلاصهگویی درباره صحنه فرهنگی و اندیشه اسلامی که لبنان در نیم قرن اخیر به خود دیده، بسیار دشوار باشد، زیرا دگرگونیها شدید بوده و تا حد تناقض پیش رفته است، ولی تنها از باب اشاره، میتوان درباره این موضوع در دو محور اساسی سخن گفت. به نظر نگارنده میتوان در این دو محور بحث را مشخص نمود: محور شیعه و محور اهل سنّت. | |||
۱. صحنه فرهنگ و اندیشه اسلامی در میان شیعیان | |||
۱-۱شیعه در نیم قرن نخست قرن بیستم؛ آغاز جنبش فرهنگی | |||
شیعیان لبنان، در نیمه نخست قرن بیستم، با آغاز تحوّلی آشنا شدند، که از ابتدای این قرن شروع شده بود. با ضعیف شدن تدریجی حکومت عثمانی، فرصتی برای شیعیان پدید آمد تا برای حرکت بیش از پیش شیعیان در ساختن هویت خویش و برون رفت از تاریخ طولانی سرکوب اقدام کنند، تاریخی که در این منطقه با آن آشنا بودند. | |||
این حوادث با توسعه نفوذ غرب در جهان اسلام همزمان بود. مسلمانان بعد از حملههای ناپلئون، دگرگونیهای بزرگی را در منطقه مشاهده کردند. غالبا، این دگرگونیها از مصر یا شبه قاره هند شروع میشد وضعیت این مناطق هم مانند دیگر سرزمینهای مشرق اسلامی بود. لبنان شیعه، وارد مرحله گفتگوی فرزندان خود، درباره ضروریات تجدّد شد. در همین راستا، نشریه «عرفان» در صیدا منتشر گردید. «احمد عارف زین» مدیر نشریه عرفان بود. این نشریه به تریبونی بزرگ و فرهنگی در میان شیعیان تبدیل گردید و هم ردیف نشریه «منار» در مصر فعالیت میکرد. جامعه شیعیان لبنان در نیمه نخست قرن بیستم، مهمترین تحولات فکری خود را در صفحات این نشریه به چشم دیدند. | |||
شیعیان با گرایشهای گوناگون، در این دوره برای اثبات حضورشان در فضای اهل سنّت تلاش کردند. «سید محسن امین» و «سید عبدالحسین شرف الدین» و شخصیتهای دیگر، از باورهای شیعه دفاع و برای اثبات وجود شیعیان در میان محافل اهل سنّت اقدام کردند. کتابهای این دو شخصیت به ویژه کتابهای «المراجعات» و «اعیان الشیعه» در این زمینه شناخته شده است. نشریه «عرفان» نیز به عرضه تاریخ ژرف شیعه پرداخت، با این حال اختلافهایی درون شیعی در محورهای بسیار به وجود آمد که به اعتقاد من مهمترین اختلافها شامل موارد زیر بود: | |||
۱. اختلاف درباره تأسیس مدارس جدید. علما در این موضوع به دو دسته تقسیم شدند. در حالی که «سید محسن امین» از ساخت این مدارس، برای آگاه سازی نسلهای جدید دفاع میکرد، گروه دیگر این مساله را نمیپذیرفت. گفته میشود علامه شرف الدین جزو گروه دوم بود ولی دیری نپایید که از این نظر برگشت و خود مدرسهای جدید را در شهر صور تأسیس کرد که «مدرسه جعفریه» نام گرفت. | |||
این اختلاف بیانگر طبیعت قرآئت و بیداری فرهنگی است که رهبران بزرگ جامعه شیعیان در آن دوره داشتند و گویای تصویری است که این بزرگان از علوم جدید در ذهن داشتهاند و همچنین گویای نگاه بازی است که آنان نسبت به واقعیتهای نو پیدا کرده بودند. واقعیتهایی که میرفت تا تمامی منطقه را فتح کند. همچنین این اختلاف نشان داد که آنان گروههای مرجع علمی دیگر، را به رسمیت شناختند. این اختلاف نظر، تصویر کوچکی بود از آنچه امروز به ارتباط میان حوزه و دانشگاه و یا رابطه میان روشنفکر و فقیه تعبیر میکنیم. | |||
۲. اختلاف درباره نمادهای آداب و رسوم دینی و مذهبی در مساله احیای شعائر حسینی: چه بسا این مساله، بزرگترین اختلاف فرهنگی- دینی بود که شیعیان در نیمه نخست، قرن بیستم مشاهده کردند. شیعیان به دو دسته تقسیم شده بودند: گروهی موافق اصلاح شعائر مذهبی بودند. رهبری این گروه را «سید محسن امین» به عهده داشت و کادر نویسندگان مجله «عرفان» و برخی مراجع نجف از ایشان حمایت میکردند. در مقابل «سید عبدالحسین شرف الدین» در صور و «شیخ عبدالحسین صادق» در شهر نبطیه بودند که از سوی جریانهای شناخته شده نجف حمایت میشدند. | |||
این اختلاف بیانگر پیدایش جریان نوگرای دینی در محافل شیعه بود. این جریان به نقد میراث دینی و قرار گرفتن شیعیان در جریان عمومی اصلاحگری دعوت میکرد؛ جریانی که منطقه را فراگرفته بود و اختصاصی به شیعیان نداشت. | |||
۱-۲ . امام موسی صدر و پروژه ایجاد گروه شیعیان | |||
هنوز دهه نخست نیمه دوم قرن بیستم به پایان نرسیده بود که دو رهبر شیعه از دنیا رفتند: سید محسن امین و سید عبدالحسین شرف الدین. همین مساله باعث شد وضعیت شیعیان وارد مرحله جدیدی شود. | |||
پروژههایی ابتدایی که این دو رهبر آغاز کرده بودند، شروع اندیشه ورزی جدّی برای ایجاد تحرّک در واقعیت زندگی شیعیان لبنان بود. با رحلت این دو رهبر، امام موسی صدر، نقش جانشین را بازی کرد و با تأسیس مجموعهای از موسسات که بیداری فرهنگی جدیدی را در میان شیعیان به وجود آورد، پروژه رهبران گذشته را کامل نمود. امام موسی صدر، حزب أمل (افواج المقاومه اللبنانیه) را به وجود آورد تا مرکز تجمعی برای جوانان شیعه باشد. جوانان شیعه در آن دوره میان حزبهای چپ و احزاب فلسطینی پراکنده بودند. ایشان موسسههای اجتماعی، تربیتی و دینی مانند مرکز پژوهشهای اسلامی در صور، جمعیت «بر و احسان» و ... را تاسیس کرد، تا اینکه در سال ۱۹۶۷ میلادی «مجلس اعلای شیعیان» را به وجود آورد. وظیفه نظارت بر اوقاف و محاکم قضایی مذهب جعفری به این مجلس سپرده شده بود، مسایل دینی شیعیان را مدیریت کرده، از منافع شیعیان لبنان دفاع مینمود. شخصیتهای زیادی در نجف و شهرهای دیگر، در تأسیس این مجلس، از امام موسی صدر پشتیبانی کردند. | |||
تسلّطی که امام موسی صدر که پیدا کرد و بدان متمایز گردید، مبتنی بر آگاهی بخشی فرهنگی ساده و روان به شیعیان بود. او باعث شد، شیعیان وجود دینی و فرهنگی خود را بیشتر احساس کنند، بدون این که از فضای متکثّری که لبنان از سالهای طولانی پیش میشناخت و از همزیستی اسلامی- مسیحی که امام صدر، از سالهای بسیار گذشته، شروع نموده بود، گسسته شوند. هدف این بود که شیعه در برابر امواج خونین جدیدی که در لبنان با آن مواجه میشوند، حمایت گردند. | |||
پروژه فرهنگی و فکری امام موسی صدر، بر مبانی دینی مشخصی استوار بود. امام موسی صدر برخلاف پسرعموی خود- شهید محمد باقر صدر- از جریانهای انقلابی مصر یا از حزب تحریر در سرزمین شام و همچنین از جریانهای انقلابی اسلامی در ایران و عراق متأثر نگردید. ایشان منادی برپاسازی نظام اسلامی در لبنان نبود همچنان که تأسیس احزاب دینی را به معنایی که امروز میشناسیم، جزو اولویتهای کاری خود قرار نداده بود. نگاه او به لبنان همانند نگاه سید محمد باقر صدر به عراق نبود و روش شهید محمدباقر صدر را در پشتیبانی از انقلاب اسلامی ایران در پی نگرفته بود؛ بلکه فعالیتهای فرهنگی او به شکل ساده بر اساس گسترش فرهنگ شیعی بود. هدف امام موسی صدر این بود که شیعیان هویّت خویش را احساس کنند، جایگاه خود را دوباره بازگردانده، منظومه شیعه را پدید آورند و بر خلاف انزوایی که بعد از سقوط حکومت عثمانی به آنان تحمیل شده بود، به قدرتی تأثیرگذار در صحنه تبدیل شوند. بله این هدف اساسی امام موسی صدر در پروژههای فرهنگی و سیاسی ایشان در دهه شصت و هفتاد سده گذشته بود. ایشان شبکهای شگفت آور از ارتباطات بین المللی و محلی را برقرار کرده بود. این حقیقت را در سخنرانیها و درسهای تفسیر ایشان مشاهده میکنیم. شاید وضعیت شیعیان لبنان، باعث شده بود، در ترسیم اولویتها با دغدغه شیعیان لبنان و عراق، متفاوت رفتار کند و شاید وضعیت شیعیان لبنان، این تفاوت را به او تحمیل کرده بود. | |||
بر اساس تقسیم بندی رایج در دسته بندی جنبشهای اسلامی، سید موسی صدر در خطوط اعتدالی شیعیان قرار داده میشود. ایشان در رویارویی با دشمنان داخلی از سلاح استفاده نکرد، برای تغییر واقعیتهای جامعه از روش انقلابی بهره نبرد و در تعامل با زندگی شیعیان لبنان، شخصیت رادیکال دینی نداشت. گفته میشود: ایشان از نظر فکری به برخی جریانهای ایرانی قرابت داشت که با خطّ حاکم و جریانی که تا امروز در ایران پیروز است، اندکی متفاوت اند. صاحب نظران معتقدند ارتباط امام موسی صدر با نشریه «مکتب اسلام» و جریانهایی مانند دکتر شریعتی و همفکرانش، از ارتباط ایشان با اندیشۀ امام خمینی بیشتر بود. به همین جهت برخی شخصیتهای انقلابی اسلامگرا که در دهه هشتاد میلادی به میدان آمدند، معتقد بودند امام موسی صدر با پروژه آنان هماهنگ نیست. این همان نقطه آغاز دگرگونیهای تند و اختلاف دیدگاهها در میان شیعیان بود. | |||
در حقیقت، نگاه ارایه شده از طرف امام موسی صدر، بازتابهای زیادی داشت. مهمترین آن عبارت بود از: | |||
۱. عکس العمل جریانهای سنّتی یا جریانهایی که نسبتا نگاه کلاسیک داشتند مانند «شیخ محمد جواد مغنیه» و «سید هاشم معروف حسنی» و شخصیتهای دیگر. این گروه با روش فکری، فرهنگی و سیاسی امام موسی صدر رضایت موافق نبودند و روش دیگری را در تعامل با مسایل میپسندیدند که به رضایت از وضعیت موجود نزدیک بود البته با ایجاد تغییراتی اندک بر اساس مطالباتی محدود. | |||
۲. عکس العمل جریانهایی که به شکل کلی اسلامی و یا جریان چپ محسوب میشدند. مهمترین شخصیتهای این گروه، «سید محمد حسین فضل الله» و «سید محمد حسن امین» بودند این گروه در خطوط کلی پروژه جنبش، با امام موسی صدر اشتراک نظر داشتند، ولی معتقد بودند ایشان در بخشهای زیادی از پروژه فرهنگی و سیاسی شیعیان لبنان اشتباه کرده است. از جمله این که روش مردمی را برگزیده است و پیش از آن که برای مدیریت امور و در دست گرفتن وضعیت، به کادرسازی در میان شیعیان بپردازد، به شکل مستقیم با تودههای مردم ارتباط برقرار میکند. چه بسا امام موسی صدر احساس میکرد، حضورش ضامن جبران این نقص است ولی وقتی از صحنه پنهان شد، پروژه او هم ضعیف شد، در حالی که لازم بود ابتدا روش کادرسازی از میان شیعیان را پی میگرفت سپس در مرحله بعد، این کادرها را با هدف تغییر وضع فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در قاعده مردمی پراکنده میکرد. همچنین از جمله نقدهایی که نسبت به شیوه ایشان مطرح شده است، تأسیس مجلس اعلای اسلامی شیعیان بوده است. این گروه معتقد بود تأسیس مجالس فرقه ای، روحیه طائفه گری را در لبنان ریشه دار میکند و در کشوری که مملو از گروهها و مذاهب است، باید برای از بین بردن حالت طایفهگری و فرهنگ قومیتگرایی تلاش کنیم. در حالی که امام موسی صدر در نشست خبری مشهور خود در سال ۱۹۶۶ میلادی، وضعیت شیعیان را در لبنان ناهنجار توصیف کرده بود و دلایل تشکیل مجلسی برای رسیدگی به امور شیعیان را بیان نمود. | |||
با صرف نظر از چنین نقدهایی، پروژه سید موسی صدر، بر طرحهای دیگر فائق آمد و بر شیعیان لبنان تسلط یافت و با عقلانیتی که داشت، بر تمامی جریانها حاکم گردید. ولی پنهان شدن ناگهانی امام موسی صدر در پایان دهه هفتاد میلادی، خلاء دهشت آوری را در زندگی شیعیان لبنان پدید آورد. | |||
پنهان شدن امام موسی صدر، ضربه بزرگی به شیعیان بود. شیعیان به تازگی از وضعیت دشوار زندگی بیرون آمده بودند و وضعیت شیعیان به سمت آغاز رقابتی درونی در مراحل نخست خود پیش میرفت. رقابت در میان گروهی بود که تلاش داشت پروژه امام موسی صدر را سکولار نماید، این گرایش را آقای «نبیه بری» رهبری میکرد و گرایش دیگر که میخواست تا حدودی ساختار اسلامی پروژه امام صدر را حفظ کند. یکی از رهبران این گرایش، «شیخ شمس الدین» بود. در نهایت در درون خط امام موسی صدر، جبهه سکولار پیروز شد. البته این سکولاریزم الحادی و غیر دینی نبود. این تحول با پیروزی انقلاب اسلامی ایران همزمان شد و پروژهای بزرگ در منطقه، در عرصه تفکر شیعی به راه افتاد. | |||
۳-۱ پیدایش جریانهای اسلامی سیاسی شیعه | |||
روشنفکران شیعه، نبردی را که سید محمد باقر صدر با جریانهای کمونیستی در عراق شروع کرده بود، پسندیدند و دنبال کردند و از این نبرد فکری در رویارویی با دشمنانشان در جریانهای چپ و مارکسیستی بهره برداری کردند. مارکسیست ها، دانشگاهها و قشرهای مختلف لبنان را فتح کرده بودند. تا جایی که در آغاز دهه هشتاد، قوی ترین حزبهای لبنان، احزاب کمونیستی بودند. | |||
لبنانی ها، فعال ترین گروه میدانی پیرامون سید محمد باقر صدر بودند، با رانده شدن این گروه از نجف به لبنان در پایان دهه هفتاد و آغاز دهه هشتاد میلادی، برخی از این افراد با اندیشههایی که در محافل جنبش گرای پیرامون یا نزدیک به سید محمد باقر صدر رشد کرده بود، به لبنان برگشتند. تا آن زمان- آغاز دهه هشتاد- هنوز به شکل جدّی از فضای فکری ایران متأثّر نشده بودند یا به تغییر مرجعیت دینی خود از نجف به قم نمیاندیشدند. | |||
در این دوره که تقریبا از سال ۱۹۷۲ میلادی آغاز شد، جریانهایی در امتداد جریانهای فکری سیاسی شیعه در نجف، به عرصه آمد. «علامه محمد حسین فضل الله» فعالیتهای فکری خود را در بنت جبیل و شرق بیروت با تشکیل «خانواده برادری» و مجموعهای از فعالیتهای فکری گوناگون آغاز کرد. این جریان تا «اتحادیه دانشجویان مسلمان» که در جنوب بیروت مستقر بود، امتداد داشت. مجموعههای تازهای پیرامون این دانشجویان و علامه فضل الله حلقه زد که به تدریج شیوه تفکرشان از جنبشی که امام موسی صدر و شخصیتهای بعد از او به راهانداخته بودند، متفاوت شد. | |||
اولویت این جریان در بعد فرهنگ سازی دینی بود. آنها به دنبال ایجاد آگاهی سیاسی- دینی بودند و در این بیداری، اعتقاد به ساختن زندگی بر اساس مبانی دینی را ترویج میکردند. آنها به نقد میراث راکد و دینی اهتمام داشتند که شیعیان لبنان با آن زندگی میکردند. اضافه بر آن، به دنبال نظریه پردازی درباره شیوههای تبلیغ دینی و گسترش اندیشه دینی بوند. همچنین این مجموعه ها، با هدف ارایه باورهای دینی جایگزین، به مطالعهاندیشه مارکسیستی و اندیشههای جدید غرب میپرداختند. آنها با استفاده از روش گفتگو و با زبان تفاهم، تلاش داشتند اندیشهای دینی عرضه کنند که توانایی حضور در صحنه سیاسی، اجتماعی و فکری را داشته باشد. | |||
این بار، بیشتر ابعاد فکری بر فعالیت این مجموعهها حاکم بود، به گونهای که از دست آورد تجربه امام موسی صدر، پیشی میگرفت. در تجربه امام موسی صدر، تنها علامه محمد مهدی شمس الدین(۲۰۰۲ میلادی) و نوشته هایش بود که قدرتمندانهاندیشههای دکتر «صادق جلال عظم» را در کتاب «نقد اندیشه دینی» و ... تحلیل و نقد میکرد. کتابهای علامه شمس الدین مانند «المطارحات» و ... و مشارکت فکری او در صحنه، تبلور حضور قدرتمند عالمان دینی را در صحنۀ گفتگوهای فلسفی و فکری جدید نشان میداد. زبان ایشان با گفتارهای خطابهای و سخنرانیهای بسیج کننده تودهها متفاوت بود. | |||
اندیشههایی که پیرامون علامه شمس الدین شکل گرفت، تشابه بسیاری داشت به افکاری که در کنار علامه فضل الله شکل گرفته بود. با این تفاوت که زبان فکری شمس الدین نخبه گرایی و حضور رسمی بیشتری داشت، زیرا بعد از امام موسی صدر، جانشین ایشان در مجلس اعلای شیعیان لبنان شده بود. به همین جهت، اندیشههای علامه شمس الدین به شیوه تفکر امام موسی صدر، نزدیکتر شده بود. در حالی که علامه فضل الله به شیوه تفکر جریان اسلامی عراق تمایل داشت که در آن دوره در «حزب الدعوه اسلامی» نمودار میشد. به همین دلیل علامه فضل الله به شیوه تفکر انقلابی و به نظریه «اجرای شریعت» و برپایی حکومت اسلامی و حاکمیت فقه اسلامی نزدیکتر مینمود، در حالی که علامه شمس الدین -با این که بنا به گفته ها، در نجف به خانواده حکیم نزدیک بوده ولی- اعتقاد داشت برای بهبود وضعیت شیعیان در وطن خود، باید سیاستی مسالمت آمیز را انتخاب نمود، نه سیاست مطالبه گرانه. | |||
این شروع اختلاف فکری میان دو مکتب بود: مکتب فضل الله و مکتب شمس الدین. در سال ۱۹۸۲ میلادی، اسرائیل به لبنان حمله کرد. جنبشهای مقاومت با رنگی جدید به وجود آمد. مقاومت فلسطین که از طریق دریا از بیروت خارج شده بود، سقوط کرده بود و همراه آن زنجیرهای از جریانهای چپ مرتبط نیز از بین رفته بود. لبنان شیعی با جنبش مقاومت شیعه و منحصر به فرد وعدهای نو بست. جنبش امل و در سطح بعدی گروههای متدین پراکندهای که از منطقه بقاع لبنان شکل گرفته بود، مقاومت را رهبری میکردند. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران به تازگی پایگاهها و مقرهایی نظامی برای خود در بقاع ایجاد کرده بود. | |||
با آمدن نخستین گروههای سپاه پاسداران که تا اطراف شهر بعلبک رسیده بودند، حضور انقلاب اسلامی و اندیشه هایش در لبنان آغاز شده بود. پیروان انقلاب اسلامی در اندیشه و فعالیت عملی خود، روش جدیدی را دنبال میکردند که با اندیشه علامه شمس الدین و علامه فضل الله اختلاف اساسی داشت، البته به تفکرات علامه فضل الله نزدیکتر بود. | |||
این جریان که در آینده به تشکیلات «حزب الله» تبدیل شد، فرهنگی را گسترش میداد که در میان شیعیان لبنان کاملا شناخته شده نبود. همراه با این جریان، گرایشهای عرفانی و صوفیانه نیز پدیدار شد و مفاهیم ولایت فقیه و نظام سیاسی اسلام، آشکار گردید. عالمان و مجاهدان این خط، به پروژه حکومت یکپارچه اسلامی به رهبری ولی فقیه در ایران ایمان داشتند. کتابهای عرفانی و اخلاقی امام خمینی در سطح وسیعی در لبنان فراگیر شد. فرهنگ جدیدی در اندیشه جهادی بر اساس شهادت طلبی و مقدس دانستن مرگ در جنگ شرافت مندانه، بلکه عشق به شهادت تعمیق یافت. در محافل دینی، به تدریج کتابهای شهید مطهری و شهید محمد باقر صدر در کنار کتابهای دکتر شریعتی و علامه طباطبایی به شکل گستردهای رواج مییافت. شکل گیری اندیشۀ دینی در لبنان آغاز شده بود و این کتابها ساختار به هم پیوستهای از تفکر دینی را شکل میداد. در این دوره، موج جدید روشنگری دینی زندگی شیعیان لبنان را فراگرفته بود به گونهای که در تاریخ معاصر شیعیان لبنان، نمونه آن یافت نمیشد. مساجد مملو از فعالیتهای دینی و تدریس احکام شرعی و اخلاق و ... بود در حالی که پیشتر، آشنایی با احکام شرعی، معمولا به تعداد اندکی از پیران محدود میشد. عده زیادی به تحصیل در علوم دینی رو آوردند. حزب الله از همان دوره تا کنون، هزاران دوره فرهنگی با مراحل مختلف برگزار کرده که دست آوردهای بزرگی در این زمینه داشته است. تعداد بسیار زیادی از عالمان جوان و نوگرا، این خط فکری را یاری کردند. شخصیتهایی مانند شهید راغب حرب و شهید سید عباس موسوی و شیخ صبحی طفیلی و سید حسن نصرالله، شیخ عباس حرب، شیخ اسماعیل مونّس، شیخ نعیم قاسم، شیخ محمد یزبک، شیخ عبدالکریم عبید، شیخ عفیف نابلسی، شیخ حسین غبریس و ... | |||
این تحوّل فکری بیانگر انتقال فرهنگ شیعی حاکم بر بیداری ایران، به کشور لبنان بود و نمایشگر پدیده بارزی بود که مواضع مختلفی درباره آن گرفته شد. عدهای با شور و اشتیاق از آن استقبال و برخی دیگر آن را به شدّت رد کردند. گروهی هم معتقد بودند: نقدهایی به این جریان وارد است ولی این تحوّل فوائد مثبت بسیاری دارد. مواضع یاد شده را میتوان به شکل زیر خلاصه نمود: | |||
الف) جریانهای سنّتی شیعه | |||
این گروه، بیشتر عالمان بزرگسال نسل گذشته و جزو فارغ التحصیلان نجف بودند. این دسته، شیوۀ جدید اندیشه دینی را به جهت مبنای عرفانی، سیاسی کردن فقه و تندروی در دینداری در زندگی روزمره، نمیپذیرفتند. از این وضعیت استقبال نکردند بلکه منتقد وضعیت جدید بودند، چنانکه پیشتر برخی از آنان، از روش امام موسی صدر نیز انتقاد کرده بودند. آنها معتقد بودند اندیشۀ نظام اسلامی و حکومت دینی، یا حرام است و یا در جامعهای مانند لبنان نامطلوب میباشد. شخصیتهایی مانند مرجع تقلید «شیخ محمد تقی فقیه»، «شیخ ابراهیم سلیمان» و «شیخ محمد حسن قبیسی» و ... معتقد بودند هر پروژهای که با نام اسلام فعالیت کند چه جمهوری اسلامی یا حزبی خاص و یا ... سرانجام با شکست خود، برای اسلام ننگ و عار به بار خواهد آورد و مواضعی خواهد گرفت که به هیچ عنوان بیانگر اسلام نیست. | |||
این گروه از عالمان دینی، در برخی محافل مردمی، نفوذ داشتند و اگر جنگ داخلی میان جنبش امل و حزب الله در سالهای ۱۹۸۸ و ۱۹۹۰ شعله ور نمیشد، تاثیرشان از بین میرفت. جریانهایی از جنبش امل، از پوشش دینی ارایه شده توسط عالمان سنّتی برای فراگیر کردن برخی از آنان استفاده کردند. اندیشههای این گروه رو به رشد بود. برخی به شکل صریح و با روشی خشن، در صحنه عمومی ولایت فقیه را نقد میکردند. مواضع فکری و سیاسی اعلام شده از سوی «سید علی امین» در این دوره در همین راستا بود. البته همین شخصیت اندکی پیش از این مواضع، عضوی از جریان حزب الله بود. | |||
طبیعی بود که این گروه با پروژههای جدید همکاری نکند، به ویژه این که معتقد بود این طرح فکری جدید باعث به حاشیه رانده شدن نجف و فرهنگ آن به نفع مکتب انقلابی قم خواهد شد. این مساله فقط برای این گروه ناآشنا نبود بلکه بسیاری از شکلهای فرهنگی پیشین شیعه به جهت وجود مجموعه نظریاتی در اندیشه شیعی، نسبت به این فرهنگ احساس غربت میکردند تا این که امام خمینی در صحنه آمد و این نظریات را نقد کرد. | |||
ب) جریانهای مرتبط با بیداری سیاسی ـ اسلامی | |||
جریانهایی در این فضا وجود داشت که از نظر فرهنگی کاملا با الگوی فرهنگ ایرانی تشابه نداشت. سه الگوی فکری در صحنه آشکار شد: الگوی جریان سید محمد حسین فضل الله، الگوی جریان شیخ محمد مهدی شمس الدین و الگوی جریان محمد حسن امین و سید هانی فحص. این جریانهای سه گانه مشترکات بسیاری داشتند ولی در مسایل زیادی نیز با هم متفاوت بودند. در این گزارش به اختصار به این مسایل اشاره میکنیم. باید بدانیم که این نامها، بیانگر سه خط فکری است هر چند هر کدام تشکیلات جداگانهای نداشتند، همچنانکه در میان هواداران نیز این خطوط نیز شخصیتهای مشترکی پیدا میشد. | |||
الگوی تشیع رسمی که در گرایش علامه شمس الدین و مجموعهای از قاضیان و کارکنان مجلس اعلای شیعیان و هوادارانشان نمایان میشد، در آغاز دهه هشتاد در پروژه مقاومت علیه اشغالگران اسرائیلی مشارکت داشت. علامه شمس الدین این حرکت را «مقاومت مردمی فراگیر» نامیده بود و از نظر مالی، بسیج معنوی و فکری از آن حمایت میکرد. ولی این جریان به سرعت با جریانهای دینی که ایران را منبع فکری و الهام گیری فرهنگی انتخاب کرده بودند، متفاوت شد. این تفاوت از سال ۱۹۸۳ روشن و آشکار گردید به گونهای که این جریان به جنبش امل نزدیکتر شده بود تا به حزب الله، زیرا هر یک از دو گروه، روش خاصّی از نظر فکری، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی داشتند. | |||
جریان و جنبشی که علامه فضل الله رهبری میکرد، به الگوی ایران بسیار نزدیک شد تا جایی که در پروژه سیاسی، تقریباً- اگر نگوییم کاملاً- مطابق روش ایران بود ولی برخی نکات اختلافی درباره برخی ابعاد فرهنگی و ابزارهای عملکرد سیاسی و دینی، به اضافه تعیین طبیعت ارتباط شیعیان لبنان و ایران، در دورههای مختلف نمودار میشد. برخی سخنرانیها و مقالات علامه فضل الله که در نشریه «المنطلق»[۱] در نیمه دوم دهه هشتاد، منتشر شده بود در برخی محافل، بحث و جدلهایی را برانگیخت. ولی این مباحث نسبتاً محدود بود یعنی در مقایسه با مباحثی کهاندیشههای علامه فضل الله در نیمه دهه ۹۰ برانگیخت، محدودتر بود. | |||
ویژگی الگوی جریان سکولار مومن که «سید محمد حسن امین» نماینده آن بود، ضعف حضور منسجم در تودهها و جنبۀ نخبه گرایی آن بود. این جریان، تعداد زیادی از نخبگان چپ گرای شیعه را پیرامون خود جمع کرده بود و همراه با پروژههای انتقادی سکولار و لیبرال در جهان عرب به پیش میرفت. این جریان پشتیبان پروژه مقاومت و ایستادگی در منطقه بود. | |||
نقاط اشتراک و اختلاف این چهار مکتب را این گونه خلاصه میکنم: | |||
۱. چالش ارتباط با رژیم ها: | |||
شیخ مهدی شمس الدین معتقد بود جنبشهای اسلامی باید با رژیمهای عربی مصالحه کنند. او در موضوع کنارگذاشتن خشونت مسلّحانه علیه رژیمهای فاسد، نظریه پردازی کرده بود، در حالی که روح حاکم بر جنبشهای شیعۀ همسو با ایران، در دهه هشتاد، جهاد علیه این رژیمها با هدف سرنگونی آن و به دست گرفتن قدرت بود. به همین جهت ارتباط شمس الدین با رژیمهای عربی، در این چارچوب و به این معنا ارتباط ویژهای بود. میدانیم که جنبشها و جریانهای اسلامی شیعه، ابتدای دهه نود میلادی، غالباً روشی را که علامه شمس الدین نپذیرفته بود، کنار گذاشتند تا جایی که سید حسن نصرالله در پایان دهه نود، آشکارا جنبشهای اسلامی را به این موضوع دعوت کرد. این مساله، تحوّل بزرگی بود. گفته میشود: علّت این تغییر روش، به سیاستهای در پیش گرفته شده، از طرف آقای هاشمی رفسنجانی، در ابتدای ریاست جمهوری ایشان در ایران، بازگشت دارد. | |||
سید محمد حسن امین، در این زمینه، گرایش چپ داشت ولی برای به وجود آوردن انقلاب علیه رژیمها نظریه پردازی نکرده بود، ولی در این دوره، تمایل علامه فضل الله به رویارویی با رژیمهای سیاسی، نمودار شده بود. البته روش ایشان حساب شده و به دور از هرج و مرج گرایی بود. نقدهای علامه فضل الله در نشریه «المنطلق» و در مهمترین کتابش به نام «جنبش اسلامی، دغدغهها و مسایل»[۲] منتشر شد. او در این نوشتهها به شکل تفصیلی، وسایل و راهکارهای فعالیت را برای جنبشها تبیین کرده بود؛ برخلاف علامه شمس الدین که بدون هیچ قید و شرطی، این حرکتها را نفی میکرد. این نگاه ایشان در کتابش با نام «فقه خشونت مسلّحانه در اسلام»[۳] تبیین شده بود. | |||
۲. چالش مشروعیت نظام سیاسی: | |||
نکته پیش گفته، از مسالهای فکری و ریشهای نشأت میگیرد. این مساله عبارت است از مشروعیت رژیمهای سیاسی عربی. جریان انقلابی لبنان – که علامه فضل الله نیز با آنان همراه بود- معتقد بود: رژیمهای عربی به جهت این که اسلام را به عنوان روش حاکمیت نپذیرفتهاند، نامشروع اند، در حالی که علامه شمس الدین به نظریۀ «ولایت امّت بر خود» و به نوعی دمکراسی اسلامی معتقد بود. در نظریۀ ایشان حتی اگر اسلام حاکمیّت نداشته باشد و فقیه نیز مرجع حاکمیّت نباشد، مهم این است که حاکم ظالمانه بر تودهها حاکمیّت نکند. بر این اساس، مکتب انقلابی شیعه، بهاندیشه سید قطب نزدیک شده بود، در حالی که علامه شمس الدین اساساً، از دیدگاه سید قطب فاصله میگرفت. ولی مهمتر از همه، دیدگاه علامه امین بود زیرا، از علامه شمس الدین نیز فراتر رفته بود و اعتقاد داشت که سکولاریسم مؤمن، میتواند راه حلّی برای درمان مشکلات جوامع عرب باشد. آثار این دیدگاه را در برخی از نوشتههای علامه شمس الدین نیز میتوان مشاهده کرد. | |||
۳. چالش شکل نظام سیاسی: ولایت فقیه یا نظامی دیگر؟ | |||
در تلاقی با نکته قبل، جریان انقلابی به نظریه ولایت عامّه فقیه معتقد بود. پیروان این اندیشه معتقد بودند ولی فقیه در ایران بر امور شیعیان لبنان، حاکمیّت دارد ولی محمد حسن امین، منکر وجود هر گونه شکل خاصّی از نظام سیاسی در اسلام بود. ایشان در این باره گفته بود: گونههای نظام سیاسی، بشری است و ما در مقابل آن تسلیم خواهیم بود. اسلام خواسته است ارزشهای دینی بر زندگی انسان حاکم باشد. حاکمیّت ارزش ها، به هر صورتی که باشد با این شرط که به انسان احترام بگذارد و به انسان ایمان داشته باشد، در برابرش تسلیم و فرمانبردار خواهیم بود. در درجهای پایین تر، علامه شمس الدین اعتقاد داشت که اسلام نظریه ولایت امّت بر خود را مطرح کرده است و با طرح این نظریه، نوعی از دمکراسی اسلامی را ارایه کرده بود، و از دهه هشتاد، به شکل اجمالی و تفصیلی، نظریه ولایت فقیه را رد کرده بود. علامه شمس الدین اعتقاد داشت حالت مطلوب این است که امّت اسلامی، اسلام را روش زندگی خود قرار دهد. گویی علامه شمس الدین و سید امین با این روش، به طرح متفکّر سودانی «ابوالقاسم حاج حمد» در پروژه مشهورش به نام «اسلام گرایی جهانی دوم» نزدیک میشدند. حاج حمد در سال ۱۹۷۹ میلادی این پروژه را مطرح کرد و در ضمن این دیدگاه، به تأیید سکولاریسم در دولت و نفی سکولاریسم در جامعه معتقد شده بود. | |||
در درجه بسیار پایین تر، علامه فضل الله که به الگوی ایران و اعتقاد به ولایت فقیه نزدیک بود، در پایان دهه هشتاد بحثی درباره تعدد ولی فقیه مطرح نمود و این که ممکن است به عنوان حکم اولی، هر منطقه اسلامی، دارای فقیهی باشد که ولایت آن منطقه را عهده دار باشد، هر چند ایشان اقرار داشت که عنوان ثانوی، در این مرحله، مقتضی وحدت ولایت است. ولی این نظریه بعد از سال۲۰۰۰ میلادی در منظومه فکری علامه فضل الله از بین رفت زیرا ایشان نظریه ولایت فقیه را منکر شد و ولایت فقیه را فقط در حالتی معتبر دانست که حفظ نظام، متوقف بر آن باشد. بنا بر دیدگاه ایشان مسلمانان میتوانند هر نظامی سیاسی دیگر را هر گاه که بخواهند بپذیرند به شرطی که با اسلام در تعارض نباشد. بنا به این دیدگاه، علامه فضل الله بار دیگر، بهاندیشه علامه شمس الدین بسیار نزدیک شد. | |||
۴. چالش جهاد و روشهایش: | |||
این چهار گرایش، به جهاد علیه اشغالگران، اتّفاق نظر داشتند. برخی شخصیتهای گرایش سنّتی که پیشتر دربارۀ آنان سخن گفتیم، با جهاد مخالفت کردند. برخی از آنان معتقد بودند بنا به قانون «یسعی بذمتهم أدناهم» پیمان صلحی که انور سادات با اسرائیل امضا کرده، تمامی مسلمانان به صلح ملتزم میکند به همین جهت جهاد علیه یهود، معنا ندارد. | |||
هر چند اکثریت قریب به اتفاق بر دیدگاه مقاومت، توافق نظر داشتند ولی در شناخت ابزارها و شیوههای جهاد، نظرات متفاوتی مطرح شد. هنگامی که جریان انقلابی، عملیات شهادت طلبانه را ضدّ اسرائیل و شخصیتهای غربی در لبنان انجام میداد، برخی به علامه فضل الله تحریم این نوع جهاد را منتسب کردند، هرچند از مباحث منتشر شده ایشان، امروز برداشت میشود که قائل به مشروعیت این نوع عملیات بودهاند. وقتی جریان انقلابی شیوه ربودن گروگانهای غربی و هواپیماهای مسافربری بیروت را در دهه هشتاد دنبال میکرد، علامه فضل الله و شمس الدین در پذیرش این روش، احتیاط کردند، چنانکه سخنانی این سو و آن سو درباره مشروعیت مقاومتی که موجب ضرر زدن به شهروندان شود، مطرح بود. همین مساله بعد از جنگ سال ۲۰۰۶ میلادی دوباره بازگشت و به وضوح مطرح شد. این مساله در مواضع سید علی امین و برخی شخصیتهای دینی کم حجم، طرح شده بود. | |||
۵. بحران رهبری و چالش ارتباط با خارج: | |||
اکثریت غالب جریان انقلابی، ارتباط با ایران را ارتباطی ایدئولوژیک و اعتقادی و تبعیت از ولی فقیه میدانستند. این جریان در تفکّر خود، بر اساس دیدگاههای فقهی رفتار میکردند، بر این ارتباط استدلال فقهی داشتند، به شدّت از آن دفاع میکردند. بلکه به تجربۀ عملی موفّق خود استدلال میکردند که این ارتباط بهترین شیوه پاسداری از منافع شیعیان لبنان است ولی از دهه هشتاد تا امروز، کسانی هستند که نسبت به طبیعت این ارتباط، پرسش دارند و درجهای از استقلال را از تصمیمهای ایران مطالبه میکنند. علامه فضل الله متّهم بود به این که با طرح نظریه تعدد ولایت در دهه هشتاد، زمینه را آماده نموده تا به عنوان ولی فقیه، رهبری شیعیان لبنان را به عهده بگیرد و اعلام مرجعیت ایشان در اواسط دهه نود، در این چارچوب میگنجد. ولی علامه فضل الله، همیشه این مساله را انکار نموده است. اما نکتهای که این نظریه را تأیید میکند این که هواداران گرایش علامه فضل الله، به پیروی کامل از ایران تمایل ندارند و افزایش لبنانی سازی خط انقلابی شیعه را مطالبه میکنند. برخی معتقدند یکی از عوامل تأثیرگذار بر این اختلاف، با انقلاب گرسنگان به رهبری شیخ «صبحی طفیلی» در اواخر دهه هفتاد بروز کرد. شیخ صبحی طفیلی جزو خطّی به حساب میآمد که معتقد به تعدیل ارتباط و بازگشت توازن روابط با ایران بود. | |||
در سطح وسیعتر علامه شمس الدین و علامه امین، هر دو خواهان ارتباط رقابتی متوازن و استراتژیک با ایران و سوریه در آن واحد بودند. بر اساس نظریۀ فقهی و سیاسی خود، بر مرجعیّت محلّی در تصمیمهای تعیین کننده شیعیان لبنان اصرار داشتند. | |||
۶. چالش فهم دین و مراجع معرفتی: | |||
فرهنگ دینی ایران، بر خطّ انقلابی، تأثیرات خود را گذاشته بود. این تأثیر در رشد گرایش به عرفان نمودار شد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی گرایش به روش عرفانی تقویت شد و کارکرد خود را در لبنان برجای گذاشت. تجلّی دیگر این تأثیر، روشی مذهبی بود که با شیوهای متفاوت با مسایل مذهبی برخورد میکرد؛ همچنین روش سیاسی در دفاع از نظریه ولایت فقیه. | |||
الف) در مساله نخست، فرهنگ عرفانی و اخلاقی، جامعه شیعیان لبنان را فراگرفته بود و اندیشهها و نظریات شخصیتهایی با حجم کم و متوسّط در دفاع از روش عرفانی- فلسفی و ترویج این روش آشکار میشد. این گرایش در لبنان ناآشنا بود، زیرا جریانهای صوفیۀ متنفذی در لبنان، مشابه صوفیان شمال آفریقا و کشورهای مغرب، وجود ندارد. عالمان شیعه، معمولا به تفکّر فقهی گرایش داشتند و به تبع فضای فکری حاکم بر حوزه نجف، کمتر درس فلسفه و عرفان در محافل علمی شان رواج مییافت. | |||
پیامد آشنایی تازه با این فضای جدید، ظهور برخی جریانهای پنهان بود که چه بسا عرفان و فلسفه را نیز به دقّت نشناخته بودند. این جوّ عمومی باعث شد تمامی گروههای دیگر، با این فضا مخالفت کنند و یکصدا معتقد شوند: این نوع تفکّر، تفکّری ایرانی است، از حقیقت اسلام فاصله دارد و ایرانیان این تفکر را متأثّر از فرهنگ کهن خود به دین اسلام تحمیل کردهاند. ولی «حزب الله» که این روش را رد نمیکرد، از پایان دهه نود تا امروز، به شیوههای مختلف این جنبش عرفانی را رشد داده است: گاهی با ضربه زدن به الگوهای افراطی این جریان و از بین بردن گروههای شبه عرفانی و گاهی با به وجود آوردن مراکز فلسفی جایگزین که شأنیت آگاهی دادن به تودهها و پاسداری از عقلانیّت این خطّ را به عهده داشته است. یکی از این اقدام ها، تأسیس «پژوهشکده معارف فلسفی» در بیروت به ریاست شیخ «شفیق جرادی» بوده. این دو گام، نقش خوبی در گسترش فرهنگ اعتدال در این چارچوب و آرام نمودن فضای عمومی داشته است. | |||
ب) در سطح موضوع مذهبی، از اواسط دهه نود و در پی جنگ خشونت آمیزی که میان خطّ علامه فضل الله و خطّ آیت الله شیخ جواد تبریزی و پیروان این دو درگرفت، اندیشههای مذهبی گوناگون به لبنان راه پیدا کرد و بحث گستردهای درباره مسایلی از قبیل: شعائر حسینی، ولایت تکوینی، علم پیامبر و ائمه، هجوم به منزل حضرت زهرا، عصمت پیامبران و ائمه، لعن صحابه و همسران پیامبر و ...در گرفت. خطّ علامه فضل الله از ایجاد اصلاحات در منظومه اعتقادات مذهب شیعه و ساختار فقه امامیه دفاع میکرد و معتقد بود بسیاری از این باورها از ایران آمده است و شیعیان لبنان با این شکل از تندروی مذهبی آشنا نبودهاند. در مقابل علامه «سید جعفر مرتضی عاملی» نیز جنگ انتقادی خشونت آمیزی، را ضدّ علامه فضل الله را آغاز نمود. خطّ مذهبی معتقد بود که علامه فضل الله از اندیشههای اهل سنّت و سلفیّت متأثّر شده است. | |||
جریان رسمی شیعه و نزدیک به خطّ علامه شمس الدین و مجلس شیعیان، در این میدان جنگ، تفریح میکردند و گاهی هم جریانهای ضد علامه فضل الله را پشتیبانی میکردند. خطّ علامه امین در بحث مشارکت نمیکردند با این که کاملا یا غالبا با اندیشههای علامه فضل الله در این بستر همسو بودند. خطّ انقلابی، بی طرفی خود را اعلام کرده، اظهار نظر در چنین موضوعاتی را رد میکرد و از هوادرانش خواسته بود به هیچ وجه در این مجادلات مشارکت نکنند. ولی علامه فضل الله برخی جناحهای درون حزب الله را به کمک به مخالفانش جهت تصفیه حساب با او، متّهم کرد، در حالی که رهبران بزرگ خط انقلابی از جمله سید حسن نصرالله این مساله را منکر میشدند. همین مساله ارتباط حزب الله و خطّ علامه فضل الله را از نیمههای دهه نود ناآرام کرده بود تا بعد از جنگ سی و سه روزه اخیر لبنان، که به جهت مواضع قدرتمند علامه فضل الله در حمایت از روش مقاومت، ارتباط میان دو طرف به خوبی اصلاح گردید. | |||
ج) پرونده دیگری هم در اختلافات فکری و عملی میان این گروهها وجود داشت: مجلس شیعیان و جریان شیخ شمس الدین، به نفی ولایت فقیه و به دفاع از مرجعیّت نجف اعتقاد داشتند، به همین جهت همچنان تا امروز، برای تقلید، یکی از مراجع نجف را مطرح میکنند. این موضوع برای خطّ سکولار مؤمن چندان مهم نبود زیرا اساساً نسبت به مسایل مرتبط با مرجعیت دینی، چندان تحرّکی از خود نشان نمیداد، هر چند به نجف نزدیکتر از قم هستند. از طرفی خطّ سید فضل الله همواره از مرجعیّت نجف دفاع میکرده، به جز دورهای که آیت الله گلپایگانی را مطرح کردند. وقتی علامه فضل الله شخصاً برای مرجعیت اقدام نمود، وضعیت به سوی درون لبنان، دگرگون شد. | |||
خطّ انقلابی با تمامی این گرایشهای متفاوت بود و بر پیروی از مرجعیّت انقلابی قم تأکید داشت، زیرا معتقد بود: ترویج مراجع غیر انقلابی، سرانجام به تضعیف کامل خطّ انقلاب کمک خواهد کرد. درون حزب الله جریانهایی اختلاف برانگیز به وجود آمد. برخی پیروان حزب الله به وجوب وحدت مرجعیت و رهبری اعتقاد داشتند و به شدّت از این دیدگاه دفاع میکردند و گروه دیگر معتقد بودند که ولایت فقیه جزو مسایل اعتقادی بلکه جزو اصول دین است و مباحثی طولانی درباره این موضوع مطرح شد. | |||
به شکل خلاصه، این بارزترین عنصرهای صحنه فکری و فرهنگی در بین جریانهای فکری شیعه در لبنان بود. نکته باقیمانده و ضروری برای اشاره این است که شیعیان لبنان امروز، بیشتر از هر وقت دیگر به یکدیگر نزدیک شدهاند و بسیاری از این اختلاف ها، کم رنگ شده یا از سطح جامعه به درون تنزّل کرده است، زیرا هر گروه، جایگاه و حجم طبیعی خود را یافته است، چنانکه شخصیتهای هر جریان غالباً فهم سیاسی و اجتماعی بسیار بالایی یافتهاند. مسالهای که به پیوستگی شیعه در دوران کنونی کمک نموده است. و سپاس از آن خداوند است. | |||
نویسنده: حیدر حب الله | |||
مترجم: حمیدرضا غریب رضا | |||
ترجمه به سفارش پژوهشگاه بین الملل جامعه المصطفی العالمیه | |||
منبع: وبلاگ حمیدرضا غریب رضا | |||
خط ۹۵۴: | خط ۱٬۰۷۸: | ||
4- دروزیان | 4- دروزیان | ||
5- علویان | 5- علویان | ||
6- اسماعیلیه | 6- اسماعیلیه | ||
=تقسیمبندیهای سیاسی= | =تقسیمبندیهای سیاسی= | ||