پرش به محتوا

سادات حسنی آشنایی با سر سلسله‌های خاندان عبدالله بن حسن مثنی (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'کرده اند' به 'کرده‌اند'
جز (جایگزینی متن - 'ستوده اند' به 'ستوده‌اند')
جز (جایگزینی متن - 'کرده اند' به 'کرده‌اند')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۸۵: خط ۸۵:
نقل است که عاتکه یکی از همسران عبدالله محض و مادر عیسی و سلیمان و ادریس پس از شهادت عبدالله و در زمانی که منصور به حج رفته بود در حین طواف به منصور ‌رسید و به او گفت یتیمان عبدالله را دریاب که پدرشان در زندانت مرده و فرمان داده‌ای تا زمین هایشان را ضبط کنند. منصورفرمان داد تا زمین ها را به آنها بر گردانند. پس از‌اینکه زمین‌های عبدالله در اختیار خاندانش قرار گرفت بر سر‌اینکه‌این زمین ها فقط متعلق به فرزندان عاتکه است زیرا خلیفه به خواهش او زمین ها را به خواهش او بازگردانده یا مانند سایر اموال میان همه وارثان تقسیم شود، اختلاف شد. وارثان دیگر از جمله موسی اصرار داشتند که در آمد زمین ها بر اساس تقسیم عبدالله در اختیارشان قرار گیرد. آنان محروم شدن از‌این اموال را بهتر از تغییر شرایط عبدالله می دانستند. ‌این ماجرا پس از فرمان منصور نسبت به تایید تقسیم عبدالله پایان یافت.<ref>مقاتل الطالبیین،  أبوالفرج الأصفهانی ، ص:339</ref>   
نقل است که عاتکه یکی از همسران عبدالله محض و مادر عیسی و سلیمان و ادریس پس از شهادت عبدالله و در زمانی که منصور به حج رفته بود در حین طواف به منصور ‌رسید و به او گفت یتیمان عبدالله را دریاب که پدرشان در زندانت مرده و فرمان داده‌ای تا زمین هایشان را ضبط کنند. منصورفرمان داد تا زمین ها را به آنها بر گردانند. پس از‌اینکه زمین‌های عبدالله در اختیار خاندانش قرار گرفت بر سر‌اینکه‌این زمین ها فقط متعلق به فرزندان عاتکه است زیرا خلیفه به خواهش او زمین ها را به خواهش او بازگردانده یا مانند سایر اموال میان همه وارثان تقسیم شود، اختلاف شد. وارثان دیگر از جمله موسی اصرار داشتند که در آمد زمین ها بر اساس تقسیم عبدالله در اختیارشان قرار گیرد. آنان محروم شدن از‌این اموال را بهتر از تغییر شرایط عبدالله می دانستند. ‌این ماجرا پس از فرمان منصور نسبت به تایید تقسیم عبدالله پایان یافت.<ref>مقاتل الطالبیین،  أبوالفرج الأصفهانی ، ص:339</ref>   
2.جعفر بن الحسن مثنی
2.جعفر بن الحسن مثنی
جعفر پدر حسن بزرگترین پسران حسن مثنی بود و او را از جمله خطیبان سخنور بنی هاشم معرفی کرده اند که سخنان او نقل شده است. <ref>عمدة الطالب،  ابن عنبة ، ص:165‏</ref>  او با برادرش داود از یک مادر کنیز بودند.<ref>أنساب‏ الأشراف، ج‏3، ص:75</ref>  
جعفر پدر حسن بزرگترین پسران حسن مثنی بود و او را از جمله خطیبان سخنور بنی هاشم معرفی کرده‌اند که سخنان او نقل شده است. <ref>عمدة الطالب،  ابن عنبة ، ص:165‏</ref>  او با برادرش داود از یک مادر کنیز بودند.<ref>أنساب‏ الأشراف، ج‏3، ص:75</ref>  
ابوالفرج و به تبع او ابن اثیر به خطا جعفر بن حسن مثنی را نیز جز نجات یافتگان از زندان معرفی می‌کند <ref>مقاتل الطالبیین،  أبوالفرج الأصفهانی ، ص:174‏ ؛ ‏ الکامل، ج‏5، ص:527</ref> و ابن عنبه می‌افزاید که جعفر در مدینه در سن هفتاد سالگی از دنیا رفت. <ref>عمدة الطالب،  ابن عنبة ، ص:165</ref>  که منابع دیگر نیز گفته اند. <ref>المجدی،  ابن الصوفی ، ص:271</ref> ولی زنده ماندن جعفر تا زندان هاشمیه برخلاف شواهد و گزارش هایی است که از مرگ او به هنگام احتجاج با زید بن علی درباره موقوفات امام علی (ع) خبر می‌دهند ‎ ‎<refأنساب‏ الأشراف، ج‏3، ص:231‏<nowiki></ref></nowiki> و به نظر می‌رسد وی در‌این زمان در سن هفتادسالگی در مدینه از دنیا رفته باشد و پس از اوست که عبدالله محض به جای او از سادات حسنی در‌این مناقشات وکالت می‌کند.<ref>أنساب‏ الأشراف، ج‏3، ص:231</ref>  محمد و جعفرفرزندان سلیمان بن علی عباسی،حاکم بصره به هنگام قیام حسنیان،  نوه های جعفر از دخترش ام الحسن  بودند که با ابراهیم بن عبدالله محض درگیر شدند. <ref>أنساب‏ الأشراف،ج‏3،ص:132</ref>
ابوالفرج و به تبع او ابن اثیر به خطا جعفر بن حسن مثنی را نیز جز نجات یافتگان از زندان معرفی می‌کند <ref>مقاتل الطالبیین،  أبوالفرج الأصفهانی ، ص:174‏ ؛ ‏ الکامل، ج‏5، ص:527</ref> و ابن عنبه می‌افزاید که جعفر در مدینه در سن هفتاد سالگی از دنیا رفت. <ref>عمدة الطالب،  ابن عنبة ، ص:165</ref>  که منابع دیگر نیز گفته اند. <ref>المجدی،  ابن الصوفی ، ص:271</ref> ولی زنده ماندن جعفر تا زندان هاشمیه برخلاف شواهد و گزارش هایی است که از مرگ او به هنگام احتجاج با زید بن علی درباره موقوفات امام علی (ع) خبر می‌دهند ‎ ‎<refأنساب‏ الأشراف، ج‏3، ص:231‏<nowiki></ref></nowiki> و به نظر می‌رسد وی در‌این زمان در سن هفتادسالگی در مدینه از دنیا رفته باشد و پس از اوست که عبدالله محض به جای او از سادات حسنی در‌این مناقشات وکالت می‌کند.<ref>أنساب‏ الأشراف، ج‏3، ص:231</ref>  محمد و جعفرفرزندان سلیمان بن علی عباسی،حاکم بصره به هنگام قیام حسنیان،  نوه های جعفر از دخترش ام الحسن  بودند که با ابراهیم بن عبدالله محض درگیر شدند. <ref>أنساب‏ الأشراف،ج‏3،ص:132</ref>


خط ۹۱: خط ۹۱:
نسل جعفر از وی باقیماند و فرزندان بسیار در نقاط مختلف از او برجای ماندند. <ref>جمهرة أنساب العرب،  ص 44</ref>  او یکی از راویان و شاگردان امام صادق و شخصیت‌های مولف شیعه و دارای تالیفاتی است که نجاشی رجالی معروف شیعه وثاقت او را گواهی داده است.<ref>رجال النجاشی ، ص:46‏</ref>  او در واقعه فخ مانند امام کاظم (ع) از از معدود هاشمیانی است که از شرکت و همراهی قیام عذرخواهی کرد. <ref>عمدة الطالب،  ص:165؛ بحار الأنوار،  ج‏48، ص:163</ref>  نسل وی از پسرانش عبداللّه و جعفر الغدار و محمد السیلق‏ باقی ماند که به سیلقیون معروفند <ref>عمدة الطالب،  ص:165</ref> اوداماد عمویش داود بن حسن بود. <ref>المجدی،  ص:271</ref>  
نسل جعفر از وی باقیماند و فرزندان بسیار در نقاط مختلف از او برجای ماندند. <ref>جمهرة أنساب العرب،  ص 44</ref>  او یکی از راویان و شاگردان امام صادق و شخصیت‌های مولف شیعه و دارای تالیفاتی است که نجاشی رجالی معروف شیعه وثاقت او را گواهی داده است.<ref>رجال النجاشی ، ص:46‏</ref>  او در واقعه فخ مانند امام کاظم (ع) از از معدود هاشمیانی است که از شرکت و همراهی قیام عذرخواهی کرد. <ref>عمدة الطالب،  ص:165؛ بحار الأنوار،  ج‏48، ص:163</ref>  نسل وی از پسرانش عبداللّه و جعفر الغدار و محمد السیلق‏ باقی ماند که به سیلقیون معروفند <ref>عمدة الطالب،  ص:165</ref> اوداماد عمویش داود بن حسن بود. <ref>المجدی،  ص:271</ref>  
==3. حسن بن حسن بن حسن بن علی علیه السلام(حسن مثلث)==
==3. حسن بن حسن بن حسن بن علی علیه السلام(حسن مثلث)==
لقب مثلث را به خاطر سه بار تکرار نام حسن در یاد کردن از او که همنام پدر و جدش بود نسب شناسان به وی داده اند و در زمان خود به ‌این نام مشهور نبود. <ref>الشجرة المبارکة،  الفخرالرازی ، ص:36</ref> با توجه به‌اینکه او به هنگام وفات 68 ساله بود، تولد او را می‌توان در سال 77 هجری دانست که هفت سال از عبدالله محض کوچکتر بود. او انسانی متعبد و فاضل و با ورع بود و درامر به معروف و نهی از منکر مذهب خاندانش را داشت معرفی کرده اند.  <ref>شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید ؛ ج‏15 ؛ ص290</ref> او از تابعیانی است که از جابر بن عبدالله انصاری روایت نقل کرده  <ref>مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ؛ الخاتمةج‏7 ؛ ص246‏ ؛ رجال الطوسی ؛ ص130</ref> حسن از پدر و مادر بزرگوارش روایاتی را نقل کرده و همنیطور عده‌ای از محدثان مانند عبید بن وسیم جمال و عمر بن شبیب مسلمی و عمرو بن مرزوق. از او روایت دارند.  <ref>تاریخ الإسلام،  الذهبی ، ج‏9، ص:107 المنتظم،  ابن الجوزی ، ج‏8، ص:90</ref>
لقب مثلث را به خاطر سه بار تکرار نام حسن در یاد کردن از او که همنام پدر و جدش بود نسب شناسان به وی داده اند و در زمان خود به ‌این نام مشهور نبود. <ref>الشجرة المبارکة،  الفخرالرازی ، ص:36</ref> با توجه به‌اینکه او به هنگام وفات 68 ساله بود، تولد او را می‌توان در سال 77 هجری دانست که هفت سال از عبدالله محض کوچکتر بود. او انسانی متعبد و فاضل و با ورع بود و درامر به معروف و نهی از منکر مذهب خاندانش را داشت معرفی کرده‌اند.  <ref>شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید ؛ ج‏15 ؛ ص290</ref> او از تابعیانی است که از جابر بن عبدالله انصاری روایت نقل کرده  <ref>مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ؛ الخاتمةج‏7 ؛ ص246‏ ؛ رجال الطوسی ؛ ص130</ref> حسن از پدر و مادر بزرگوارش روایاتی را نقل کرده و همنیطور عده‌ای از محدثان مانند عبید بن وسیم جمال و عمر بن شبیب مسلمی و عمرو بن مرزوق. از او روایت دارند.  <ref>تاریخ الإسلام،  الذهبی ، ج‏9، ص:107 المنتظم،  ابن الجوزی ، ج‏8، ص:90</ref>
.  
.  
حسن را زبان گویای اهل بیت خوانده اند. <ref>التذکرة الحمدونیة؛  ج‏4؛  ص31‏</ref>   
حسن را زبان گویای اهل بیت خوانده اند. <ref>التذکرة الحمدونیة؛  ج‏4؛  ص31‏</ref>   
خط ۱۳۵: خط ۱۳۵:
در برخی منابع نیز از ابوبکر بن حسن مثنی در این جمع یاد شده اما همانطور که ابوالفرج تصریح کرده از چنین شخصی در کتاب های انساب سخن نرفته است.  
در برخی منابع نیز از ابوبکر بن حسن مثنی در این جمع یاد شده اما همانطور که ابوالفرج تصریح کرده از چنین شخصی در کتاب های انساب سخن نرفته است.  
==4.ابراهیم بن حسن مثنی==
==4.ابراهیم بن حسن مثنی==
ابراهیم از بزرگان خاندان خود و شخصیت محترم و برجسته اى بود،  وی را به بزرگواری و شرافت ستوده‌اند  و او را عالمی از عالمان آل محمد و بزرگی از بزرگان هاشمی و سروری گرانقدر و بلند مرتبه و بزرگ جایگاه و دارای همه نیکی ها و فضیلت ها و صورت و سیرت نیکو و دودمان پا ک و بی ‏نظر با عفت و دین و فصاحت و بلاغت و مروت و شهامت و شجاعت وصف کرده اند. ابراهیم و از راویان مشهور علوی است و از طریق پدر حسن مثنی  از جدش امام علی(ع) از پیامبر(ص) حدیث نقل کرده است.  همچنین راوی او حدیث مادرش فاطمه بنت الحسین (ع) است.  ابن حجر عسقلانی حدیث ردّ شمس برای امام علی (ع) را از فضل بن مرزوق از ابراهیم غمر روایت کرده است.   
ابراهیم از بزرگان خاندان خود و شخصیت محترم و برجسته اى بود،  وی را به بزرگواری و شرافت ستوده‌اند  و او را عالمی از عالمان آل محمد و بزرگی از بزرگان هاشمی و سروری گرانقدر و بلند مرتبه و بزرگ جایگاه و دارای همه نیکی ها و فضیلت ها و صورت و سیرت نیکو و دودمان پا ک و بی ‏نظر با عفت و دین و فصاحت و بلاغت و مروت و شهامت و شجاعت وصف کرده‌اند. ابراهیم و از راویان مشهور علوی است و از طریق پدر حسن مثنی  از جدش امام علی(ع) از پیامبر(ص) حدیث نقل کرده است.  همچنین راوی او حدیث مادرش فاطمه بنت الحسین (ع) است.  ابن حجر عسقلانی حدیث ردّ شمس برای امام علی (ع) را از فضل بن مرزوق از ابراهیم غمر روایت کرده است.   
ابراهیم در خلافت سفّاح نخستین خلیفه عباسی (حک:132-136ه. ق) از احترام فوق‌العاده‌ای برخوردار بود. بنا به نقلی سفاح از عبدالله محض در مورد دو فرزندش محمد(نفس زکیه) و ابراهیم سؤال می‌ کرد و می‌خواست از جای آنها(مخفی گاه) آگاهی پیداکند. عبدالله این مطلب را به برادرش ابراهیم غَمر شکایت کرد. ابراهیم به او گفت: اگر سفاح باردیگر از تو در مورد آنها پرسید به او بگو: عموی آنها بهتر از حال برادرزاده هایش خبر دارد. عبدالله گفت: آیا سفاح به آن راضی خواهد شد؟ ابراهیم گفت: آری.  
ابراهیم در خلافت سفّاح نخستین خلیفه عباسی (حک:132-136ه. ق) از احترام فوق‌العاده‌ای برخوردار بود. بنا به نقلی سفاح از عبدالله محض در مورد دو فرزندش محمد(نفس زکیه) و ابراهیم سؤال می‌ کرد و می‌خواست از جای آنها(مخفی گاه) آگاهی پیداکند. عبدالله این مطلب را به برادرش ابراهیم غَمر شکایت کرد. ابراهیم به او گفت: اگر سفاح باردیگر از تو در مورد آنها پرسید به او بگو: عموی آنها بهتر از حال برادرزاده هایش خبر دارد. عبدالله گفت: آیا سفاح به آن راضی خواهد شد؟ ابراهیم گفت: آری.  
سفاح با ابراهیم غمر در نهان،  در مورد دو فرزند برادرش پرسید. ابراهیم به سفاح گفت: ای امیر مؤمنان با تو همچون کسی که با سلطان خود حرف می‌زند سخن بگویم یا مانند کسی که با پسر عمویش صحبت می‌کند با تو حرف بزنم؟ سفاح گفت: آنگونه سخن گو که شخص با پسر عمویش حرف می‌زند. ابراهیم گفت: ای امیر مؤمنان. آیا گمان می‌کنی که اگر خداوند مقدّر نموده باشد که از این امر برای آنها چیزی باشد،  آیا تو و همة اهل زمین می‌توانند آن را دفع کنند؟ سفاح جواب داد: نه به خدا! ابراهیم گفت: پس شما را چه می‌شود که نعمتی که به این شیخ(عبدالله) عنایت می‌کنی آن را برایش بی‌فایده می‌کنی؟ پس سفاح به فکر فرو رفت و گفت: به خدا بعد از این خبر آنها را از عبدالله نخواهم گرفت. به روایتی دیگر سفاح در پاسخ به وی گفت: «خدایت تو را برای خیر خواهی من جزای خیر دهد به خدا سوگند دل آسوده ام ‏کردی. ‌این پرس و جوی من از وسوسه‌های نفس اماره بود. به خدا سوگندی می‌خورد که هیچگاه از آن بر نگردم دیگر از آن ‏دو در برابر پدرشان یا بنده‌ای دیگر یاد نکنم »و تا زنده بود با آنان به نیکی رفتار می‌کرد. ‏.   
سفاح با ابراهیم غمر در نهان،  در مورد دو فرزند برادرش پرسید. ابراهیم به سفاح گفت: ای امیر مؤمنان با تو همچون کسی که با سلطان خود حرف می‌زند سخن بگویم یا مانند کسی که با پسر عمویش صحبت می‌کند با تو حرف بزنم؟ سفاح گفت: آنگونه سخن گو که شخص با پسر عمویش حرف می‌زند. ابراهیم گفت: ای امیر مؤمنان. آیا گمان می‌کنی که اگر خداوند مقدّر نموده باشد که از این امر برای آنها چیزی باشد،  آیا تو و همة اهل زمین می‌توانند آن را دفع کنند؟ سفاح جواب داد: نه به خدا! ابراهیم گفت: پس شما را چه می‌شود که نعمتی که به این شیخ(عبدالله) عنایت می‌کنی آن را برایش بی‌فایده می‌کنی؟ پس سفاح به فکر فرو رفت و گفت: به خدا بعد از این خبر آنها را از عبدالله نخواهم گرفت. به روایتی دیگر سفاح در پاسخ به وی گفت: «خدایت تو را برای خیر خواهی من جزای خیر دهد به خدا سوگند دل آسوده ام ‏کردی. ‌این پرس و جوی من از وسوسه‌های نفس اماره بود. به خدا سوگندی می‌خورد که هیچگاه از آن بر نگردم دیگر از آن ‏دو در برابر پدرشان یا بنده‌ای دیگر یاد نکنم »و تا زنده بود با آنان به نیکی رفتار می‌کرد. ‏.   
خط ۱۴۱: خط ۱۴۱:
درباره درگذشت و شهادت ابراهیم و مکان آن سه دیدگاه مطرح است:1. زندان هاشمیه:  ؛2. میان راه کوفه.  3. کوفه  
درباره درگذشت و شهادت ابراهیم و مکان آن سه دیدگاه مطرح است:1. زندان هاشمیه:  ؛2. میان راه کوفه.  3. کوفه  
==خاندان ابراهیم==  
==خاندان ابراهیم==  
همسران ابراهیم جز رمیحه(ذبیحه) که از تیره بنی مخزوم قریش و آزاد بود،  بقیه کنیز بودند،  به نام های: عابده،  خریده،  عالیه(عافیه)،  مذهبه. ابراهیم غمر از خود یازده فرزند برجای گذاشت که نسلش فقط ازیکی از آنان به نام اسماعیل دیباج باقیماند.  برخی برای او هفت پسر و پنج دختر ثبت کرده اند. که عبارتند از:
همسران ابراهیم جز رمیحه(ذبیحه) که از تیره بنی مخزوم قریش و آزاد بود،  بقیه کنیز بودند،  به نام های: عابده،  خریده،  عالیه(عافیه)،  مذهبه. ابراهیم غمر از خود یازده فرزند برجای گذاشت که نسلش فقط ازیکی از آنان به نام اسماعیل دیباج باقیماند.  برخی برای او هفت پسر و پنج دختر ثبت کرده‌اند. که عبارتند از:
رقیه: نام مادر وی ربیحه یا ذبیحه دختر محمد بن عبدالله بن ابی‌امیه بن مغیرة از تیره بنی مخزوم قریش بودند.  ؛  همسر عموزاده اش ابراهیم بن عبدالله محض؛ خدیجه: مادر وی نیز همان ربیحه یا ذبیحه دختر محمد بن عبدالله بن ابی‌امیه بن مغیرة از تیره بنی مخزوم قریش بود.؛ حسنه؛ فاطمه؛  ام‌اسحاق.  یعقوب: از رمیحه دختر عبدالله بن ابی امیه مخزومی بود. که در کودکی درگذشت؛  محمداکبر؛  محمد دیباج اصغر: وی را از‌این رو به محمد دیباج می‌خواندند که فرد زیبایی بود.  ‏آنچنانکه دسته دسته به تماشاى محمد بن ابراهیم مى‏آمدند. مادر او أم ولد(کنیز) بود که به نام عالیه(عافیه) خوانده می‌شد.  مرقد محمد دیباج که به شیوه‌ای وحشیانه توسط منصور شهید شد در هاشمیه است.   
رقیه: نام مادر وی ربیحه یا ذبیحه دختر محمد بن عبدالله بن ابی‌امیه بن مغیرة از تیره بنی مخزوم قریش بودند.  ؛  همسر عموزاده اش ابراهیم بن عبدالله محض؛ خدیجه: مادر وی نیز همان ربیحه یا ذبیحه دختر محمد بن عبدالله بن ابی‌امیه بن مغیرة از تیره بنی مخزوم قریش بود.؛ حسنه؛ فاطمه؛  ام‌اسحاق.  یعقوب: از رمیحه دختر عبدالله بن ابی امیه مخزومی بود. که در کودکی درگذشت؛  محمداکبر؛  محمد دیباج اصغر: وی را از‌این رو به محمد دیباج می‌خواندند که فرد زیبایی بود.  ‏آنچنانکه دسته دسته به تماشاى محمد بن ابراهیم مى‏آمدند. مادر او أم ولد(کنیز) بود که به نام عالیه(عافیه) خوانده می‌شد.  مرقد محمد دیباج که به شیوه‌ای وحشیانه توسط منصور شهید شد در هاشمیه است.   
==5. داود بن حسن مثنی==
==5. داود بن حسن مثنی==
خط ۱۴۸: خط ۱۴۸:
داود مسئولیت اداره اوقاف امیرمومنان را از طرف برادرش عبدالله محض عهده دار بود و به همراه برادران و فرزندانش به زندان هاشمیه محبوس شد. اما پس از توسل و دعایی که مادرش با تعلیم امام صادق (ع) انجام داد ( و اکنون با نام اعمال ام داود مشهور است) به شکلی خاص و معجزه آسا از زندان آزاد شدند، براساس این روایت  که سید بن طاوس که خود از نسل داود است نقل کرده، داود تا ماه رجب سال 146 یعنی اولین رجب پس از قیام محمد و ابراهیم در زندان منصور بود .  نقل شده که داود در شصت سالگی در مدینه از دنیا رفت.  ولی گزارش مسعودی دیگری از مرگ داود در زندان هاشمیه خبر می‌دهد که پس از‌اینکه جسد اسماعیل بن حسن که مدتی مرده بود در زندان رها شد تا متلاشی گشت، داود از هوش رفت و همانجا وفات کرد.  اما این گزارش مسعودی با روایات زنده ماندن اسماعیل بن حسن و داود بن حسن ناسازگار است و قابل پذیرش نیست.
داود مسئولیت اداره اوقاف امیرمومنان را از طرف برادرش عبدالله محض عهده دار بود و به همراه برادران و فرزندانش به زندان هاشمیه محبوس شد. اما پس از توسل و دعایی که مادرش با تعلیم امام صادق (ع) انجام داد ( و اکنون با نام اعمال ام داود مشهور است) به شکلی خاص و معجزه آسا از زندان آزاد شدند، براساس این روایت  که سید بن طاوس که خود از نسل داود است نقل کرده، داود تا ماه رجب سال 146 یعنی اولین رجب پس از قیام محمد و ابراهیم در زندان منصور بود .  نقل شده که داود در شصت سالگی در مدینه از دنیا رفت.  ولی گزارش مسعودی دیگری از مرگ داود در زندان هاشمیه خبر می‌دهد که پس از‌اینکه جسد اسماعیل بن حسن که مدتی مرده بود در زندان رها شد تا متلاشی گشت، داود از هوش رفت و همانجا وفات کرد.  اما این گزارش مسعودی با روایات زنده ماندن اسماعیل بن حسن و داود بن حسن ناسازگار است و قابل پذیرش نیست.
هنگامیکه منصور عباسی عبدالله بن حسن و گروهی از خویشانش را در زندان هاشمیه به زندان انداخت و پسران عبدالله یعنی محمد و ابراهیم را کشبت. داود را نیز دستگیر کرد و او را به نیز با غل و زنجیر به عراق(زندان هاشمیه کوفه) برد.
هنگامیکه منصور عباسی عبدالله بن حسن و گروهی از خویشانش را در زندان هاشمیه به زندان انداخت و پسران عبدالله یعنی محمد و ابراهیم را کشبت. داود را نیز دستگیر کرد و او را به نیز با غل و زنجیر به عراق(زندان هاشمیه کوفه) برد.
مادر داود نقل می کند: پس از دستگیری داود مدتی از او خبر نداشتم و دائم به درگاه خدا برای نجاتش دعا و زاری می کردن و از برادران متدین و اهل عبادت  خود می خواستم تا برای نجات او دعا کنند ولی اجابتی در دعای خود نمی دیدم. روزی به عیادت امام صادق(ع) که بیمار شده بود رفتم و از حال ایشان جویا شدمو برای سلامتی آن حضرت که، دعا کردم.آن حضرت نیز از داو احوال پرسی کرد و من که در کودکی به آن حضرت  شیر داده بودم، گفتم:«آقای من داود کجاست؟‌! زمان زیادی است که از من جدا شده و در عراق زندانی است. ایشان فرمود: «چرا دعای استفتاح نمی خوانی  که درهای آسمان با آن گشوده می شود و صاحبش همان لحظه اجابت را می یابد و خداوند پاداشی کمتر از بهشت برای صاحبش ندارد .؟»عرض کردم:«ای پسر راستگویان این دعا چگونه است؟»فرمود:«ای مادر داود ماه رجب نزدیک شده که ماهی است که دعا در آن قبول می‌شود .سه روز ایام البیض (13؛14 ؛15) را روزه بگیر و ردر پانزدهم به هنگام ظهر غسل کن و هشت رکعت نماز بخوان و در آن قنوت ها و رکوع و سجود ها را به نحو خوب و کامل ادا کن،سپس نماز ظهر را بخوان و بعد از آن دو رکعیت دیگر نماز بخوان و پس از این دو رکعت صدبار بگو«یا قاضی الحاجات»سپس هشت رکعت نماز بخوان و در هر رکعت بعد از حمد سه سوره توحید و یکبار سوره کوثر بخوان و سپس نماز عصر را بگزار و باید لباست به هنگام نماز لباس پاکیزه ای باشد و سعی کن با کسی دراین مدت سخن نگویی.پس از نماز عصردر حالیکه پاکیزه ترین لباس هایت را پوشیده ای در خانه ای پاکیزه بر حصیری پاک بنشین و تلاش کن  تا با کسی هم سخن نشوی.سپس رو به قبله کن و سوره حمد صدبار و توحید صدبار و آیه الکرسی را دهبار بخوان و سپس سوره های انعام و بنین اسرائیل و کهف و لقمان و یس و صافات و حم سجده  را تا آخر حم عسق و حم دخان و فتح و واقعه و سوره ملک و قلم و سوره انشقاق را تا آخر قرآن بخوان و اگر نمی‌توانی از روی قرآن بخوانی، هزار مرتبه سوره توحید بخوان و پس ازآن دعایی را بخوان و سربه سجده بگذار و.... ام داود می‌گوید:متن دستورالعملی که آن حضرت داده بود، نوشتم و صبرکردم تا ماه رجب رسید، پس از انجام دستور العملی که امام به من آموخته بود همان شب خوابیدم و در خواب پیامبراکرم و انبیاء الهی را و ملائکه را دیدم که می‌فرمود مژده بادت‌ای ام داود که همه‌این افرادی که می‌بینی برای حاجتت شفاعت کرده اند و به تو بشارت روا شدن نیازت را می‌دهند و خداوند تو را و فرزندت را حفظ می‌کند و او را به تو باز می‌گرداند. ام داود می‌گوید وقتی بیدار شدم،  تنها به اندازه طی شدن مسافت میان مدینه و عراق برای یک سوار چابک انتظار کشیدم تا‌اینکه داود بن حسن نزدم آمد و از حالش پرسیدم و او گفت: در زندان در تنگ ترین سلول ها و سنگین ترین غل و زنجیر ها بودم تا روز نیمه شعبان،  هنگامیکه شب شد در خواب دیدم که گویا زمین برای من نگهداشته شده و تو را بر روی حصیری که بر آن نماز می‌خوانی دیدم که مردانی در کنارت هستند که سرهایشان در آسمان و پاهایشان بر زمین است و تسبیح خدا می‌گویند. یکی از آنان که صورتی نیکو و لباسی پاکیزه و بوی خوشی داشت و خیال کردم جدم رسول الله است به من گفت: مژده‌ای پسر پیرزن نیکوکار که خدا دعای مادرت را در حق تو اجابت کرد. هنگامیکه بیدار شدم قاصدان منصور عباسی در دل شب بردر زندان بودند که دستور او را مبنی بر آزاد کردن من و نیکی کردن به من ابلاغ کردند و ده هزار درهم نقره به من دادند و سوار شتری تندرو کردند تا به سرعت به مدینه برسم.  
مادر داود نقل می کند: پس از دستگیری داود مدتی از او خبر نداشتم و دائم به درگاه خدا برای نجاتش دعا و زاری می کردن و از برادران متدین و اهل عبادت  خود می خواستم تا برای نجات او دعا کنند ولی اجابتی در دعای خود نمی دیدم. روزی به عیادت امام صادق(ع) که بیمار شده بود رفتم و از حال ایشان جویا شدمو برای سلامتی آن حضرت که، دعا کردم.آن حضرت نیز از داو احوال پرسی کرد و من که در کودکی به آن حضرت  شیر داده بودم، گفتم:«آقای من داود کجاست؟‌! زمان زیادی است که از من جدا شده و در عراق زندانی است. ایشان فرمود: «چرا دعای استفتاح نمی خوانی  که درهای آسمان با آن گشوده می شود و صاحبش همان لحظه اجابت را می یابد و خداوند پاداشی کمتر از بهشت برای صاحبش ندارد .؟»عرض کردم:«ای پسر راستگویان این دعا چگونه است؟»فرمود:«ای مادر داود ماه رجب نزدیک شده که ماهی است که دعا در آن قبول می‌شود .سه روز ایام البیض (13؛14 ؛15) را روزه بگیر و ردر پانزدهم به هنگام ظهر غسل کن و هشت رکعت نماز بخوان و در آن قنوت ها و رکوع و سجود ها را به نحو خوب و کامل ادا کن،سپس نماز ظهر را بخوان و بعد از آن دو رکعیت دیگر نماز بخوان و پس از این دو رکعت صدبار بگو«یا قاضی الحاجات»سپس هشت رکعت نماز بخوان و در هر رکعت بعد از حمد سه سوره توحید و یکبار سوره کوثر بخوان و سپس نماز عصر را بگزار و باید لباست به هنگام نماز لباس پاکیزه ای باشد و سعی کن با کسی دراین مدت سخن نگویی.پس از نماز عصردر حالیکه پاکیزه ترین لباس هایت را پوشیده ای در خانه ای پاکیزه بر حصیری پاک بنشین و تلاش کن  تا با کسی هم سخن نشوی.سپس رو به قبله کن و سوره حمد صدبار و توحید صدبار و آیه الکرسی را دهبار بخوان و سپس سوره های انعام و بنین اسرائیل و کهف و لقمان و یس و صافات و حم سجده  را تا آخر حم عسق و حم دخان و فتح و واقعه و سوره ملک و قلم و سوره انشقاق را تا آخر قرآن بخوان و اگر نمی‌توانی از روی قرآن بخوانی، هزار مرتبه سوره توحید بخوان و پس ازآن دعایی را بخوان و سربه سجده بگذار و.... ام داود می‌گوید:متن دستورالعملی که آن حضرت داده بود، نوشتم و صبرکردم تا ماه رجب رسید، پس از انجام دستور العملی که امام به من آموخته بود همان شب خوابیدم و در خواب پیامبراکرم و انبیاء الهی را و ملائکه را دیدم که می‌فرمود مژده بادت‌ای ام داود که همه‌این افرادی که می‌بینی برای حاجتت شفاعت کرده‌اند و به تو بشارت روا شدن نیازت را می‌دهند و خداوند تو را و فرزندت را حفظ می‌کند و او را به تو باز می‌گرداند. ام داود می‌گوید وقتی بیدار شدم،  تنها به اندازه طی شدن مسافت میان مدینه و عراق برای یک سوار چابک انتظار کشیدم تا‌اینکه داود بن حسن نزدم آمد و از حالش پرسیدم و او گفت: در زندان در تنگ ترین سلول ها و سنگین ترین غل و زنجیر ها بودم تا روز نیمه شعبان،  هنگامیکه شب شد در خواب دیدم که گویا زمین برای من نگهداشته شده و تو را بر روی حصیری که بر آن نماز می‌خوانی دیدم که مردانی در کنارت هستند که سرهایشان در آسمان و پاهایشان بر زمین است و تسبیح خدا می‌گویند. یکی از آنان که صورتی نیکو و لباسی پاکیزه و بوی خوشی داشت و خیال کردم جدم رسول الله است به من گفت: مژده‌ای پسر پیرزن نیکوکار که خدا دعای مادرت را در حق تو اجابت کرد. هنگامیکه بیدار شدم قاصدان منصور عباسی در دل شب بردر زندان بودند که دستور او را مبنی بر آزاد کردن من و نیکی کردن به من ابلاغ کردند و ده هزار درهم نقره به من دادند و سوار شتری تندرو کردند تا به سرعت به مدینه برسم.  
ام داود می‌گوید نزد امام صادق رفتم و امام فرمود: منصور عباسی امیرمومنان علی را در خواب دید که به او فرمود: پسرم را آزاد کن و الا تو را در آتش می‌اندازم و دید انگار که زیر پایش آتش است. در‌این حالت منصور نگران بیدار شد. ام داود می‌گوید به امام صادق گفتم:ای آقای من آیا ‌این دعا را در غیر ماه رجب نیز می‌توان خواند؟ فرمود:بله در روز عرفه و اگر‌این عرفه در روز جمعه بود،  صاحبش از‌این دعا فارغ نمی‌شود مگر‌اینکه خداوند او را بیامرزد و درهر ماه دیگر نیز اگر بخواهد‌این دعا را بخواند در‌ایام البیض روزه بگیرد و همانگونه که گفتم‌این اعمال را انجام دهد.   
ام داود می‌گوید نزد امام صادق رفتم و امام فرمود: منصور عباسی امیرمومنان علی را در خواب دید که به او فرمود: پسرم را آزاد کن و الا تو را در آتش می‌اندازم و دید انگار که زیر پایش آتش است. در‌این حالت منصور نگران بیدار شد. ام داود می‌گوید به امام صادق گفتم:ای آقای من آیا ‌این دعا را در غیر ماه رجب نیز می‌توان خواند؟ فرمود:بله در روز عرفه و اگر‌این عرفه در روز جمعه بود،  صاحبش از‌این دعا فارغ نمی‌شود مگر‌اینکه خداوند او را بیامرزد و درهر ماه دیگر نیز اگر بخواهد‌این دعا را بخواند در‌ایام البیض روزه بگیرد و همانگونه که گفتم‌این اعمال را انجام دهد.   
خاندان و نسل داود
خاندان و نسل داود
داود با ام کلثوم دختر امام زین‌العابدین ازدواج کرد و از او دو دختر به نام‌های ملیکه(که همسر پسرعمویش حسن بن جعفر شد) و حماده(که همسر مردی اموی شد) و دو پسر به نام‌های سلیمان و عبدالله عفیف داشت که نسلش از آنها باقی ماند و د رمناطق مختلفی چون حجاز و بخصوص شهر مدینه و هند،  نوبه و نصیبین منتشر شد.   
داود با ام کلثوم دختر امام زین‌العابدین ازدواج کرد و از او دو دختر به نام‌های ملیکه(که همسر پسرعمویش حسن بن جعفر شد) و حماده(که همسر مردی اموی شد) و دو پسر به نام‌های سلیمان و عبدالله عفیف داشت که نسلش از آنها باقی ماند و د رمناطق مختلفی چون حجاز و بخصوص شهر مدینه و هند،  نوبه و نصیبین منتشر شد.   
نسل داود بن حسن از‌این دو پسر باقیماند که مادرشان ام کلثوم دختر امام زین‌العابدین بود و از دوده آنان نقیبان و بزرگان بسیاری فراهم آمدند.  سلیمان آنچنان جایگاهی داشت که او را از نیکترین دانشمندان عترت معرفی کرده اند.   
نسل داود بن حسن از‌این دو پسر باقیماند که مادرشان ام کلثوم دختر امام زین‌العابدین بود و از دوده آنان نقیبان و بزرگان بسیاری فراهم آمدند.  سلیمان آنچنان جایگاهی داشت که او را از نیکترین دانشمندان عترت معرفی کرده‌اند.   
محمد ازرق(که به دانش و تقوا مشهور بود) و علی بن محمدیه (که در زندان مهدی عباسی از دنیا رفت از فرزندان عبدالله بن داودند مادرشان از دختران محمد حنفیه بود . آل جماس و آل سرواط از خاندان هایی هستند که به وی نسب می‌برند.   
محمد ازرق(که به دانش و تقوا مشهور بود) و علی بن محمدیه (که در زندان مهدی عباسی از دنیا رفت از فرزندان عبدالله بن داودند مادرشان از دختران محمد حنفیه بود . آل جماس و آل سرواط از خاندان هایی هستند که به وی نسب می‌برند.   
در میان فرزندان سلیمان محمد مشهور به بربری بود و در قیام ابوالسرایا بر مدینه برای مدت کوتاهی مسلط شد و در جوانی از دنیا رفت.   
در میان فرزندان سلیمان محمد مشهور به بربری بود و در قیام ابوالسرایا بر مدینه برای مدت کوتاهی مسلط شد و در جوانی از دنیا رفت.   
Writers، confirmed، مدیران
۸۶٬۱۷۵

ویرایش