پرش به محتوا

بررسی ادله قائلین به عدم امکان تفسیر قرآن (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'می فرماید' به 'می‌فرماید'
جز (جایگزینی متن - 'کرده اند' به 'کرده‌اند')
جز (جایگزینی متن - 'می فرماید' به 'می‌فرماید')
خط ۶۸: خط ۶۸:
1-مفهوم" رای"  ،  اعتقاد به چیزی  از روی سعی و تلاش  است .                                                                                                                       
1-مفهوم" رای"  ،  اعتقاد به چیزی  از روی سعی و تلاش  است .                                                                                                                       


ایشان می فرماید: مراد ا ز رای ، اعتقاد از روی سعی و تلاش  شخصی  بوده  و گاهی بر سخن و دیدگاهی که بر اساس هوای نفس و استحسان اظهار شده است نیز اطلاق می‌گردد اما در روایات ناهیه از تفسیر به رای  هیچگاه از اجتهاد و تلاش مطلق در جهت تفسیر و فهمیدن قرآن نهی نشده است تا مستلزم توقف فهم قرآن بر تفسیر اهلبیت ع باشد بعلاوه انکه برداشت مذکور- فهم ناپذیرقرآن برای عموم و اختصاص ان به اهلبیت ع  -منافات با سائر ایات  و روایات است که قرآن را برای عموم مردم فهم پذیر می داند .   
ایشان می‌فرماید: مراد ا ز رای ، اعتقاد از روی سعی و تلاش  شخصی  بوده  و گاهی بر سخن و دیدگاهی که بر اساس هوای نفس و استحسان اظهار شده است نیز اطلاق می‌گردد اما در روایات ناهیه از تفسیر به رای  هیچگاه از اجتهاد و تلاش مطلق در جهت تفسیر و فهمیدن قرآن نهی نشده است تا مستلزم توقف فهم قرآن بر تفسیر اهلبیت ع باشد بعلاوه انکه برداشت مذکور- فهم ناپذیرقرآن برای عموم و اختصاص ان به اهلبیت ع  -منافات با سائر ایات  و روایات است که قرآن را برای عموم مردم فهم پذیر می داند .   




خط ۹۰: خط ۹۰:




ایشان در توضیح بیشتر مطلب مذکور می فرماید:  
ایشان در توضیح بیشتر مطلب مذکور می‌فرماید:  
"توضیح اینکه ما انسانها به خاطر ارتباطى که با عالم طبیعت داریم ، و در عالم ماده پدید آمده و در آن زندگى مىکنیم و در آخر هم در آن مىمیریم ، ذهنمان مانوس با مادیات شده ، از هر معنایى ، مفهوم مادى آن را مىفهمیم ، و هر مفهومى را با مصداق جسمانیش منطبق مىسازیم ، مثلا وقتى از یک نفر مثل خود کلامى بشنویم ، کلامى که حکایت از حال امرى مىکند بعد از آنکه معناى کلام را فهمیدیم ، آن را بر مصداقى حمل و منطبق مىکنیم که معهود ذهن ما ، و نظام حاکم در آن است ، چون مىدانیم گوینده کلام غیر این مصداق را در نظر نگرفته ، چون او هم انسانى است مثل ما ، و خودش هم از چنین کلامى غیر آنچه ما فهمیدیم نمىفهمد ، و غیر آن را هم نمىفهماند ، و در نتیجه همین نظام ، نظامى است که حاکم در مصداق است ، و همین « نظام حاکم در مصداق » ، در مفهوم هم جارى است ، چه بسا مىشود که به مفهوم کلى استثنا مىزند ، و یا مفهوم یک حکم جزئى را تعمیم مىدهد ، یا به هر نحوى دیگر ، در مفهوم دخل و تصرف مىکند که ما این تصرفات را ، « تصرف قرائن عقلیه غیر لفظیه » مىنامیم
"توضیح اینکه ما انسانها به خاطر ارتباطى که با عالم طبیعت داریم ، و در عالم ماده پدید آمده و در آن زندگى مىکنیم و در آخر هم در آن مىمیریم ، ذهنمان مانوس با مادیات شده ، از هر معنایى ، مفهوم مادى آن را مىفهمیم ، و هر مفهومى را با مصداق جسمانیش منطبق مىسازیم ، مثلا وقتى از یک نفر مثل خود کلامى بشنویم ، کلامى که حکایت از حال امرى مىکند بعد از آنکه معناى کلام را فهمیدیم ، آن را بر مصداقى حمل و منطبق مىکنیم که معهود ذهن ما ، و نظام حاکم در آن است ، چون مىدانیم گوینده کلام غیر این مصداق را در نظر نگرفته ، چون او هم انسانى است مثل ما ، و خودش هم از چنین کلامى غیر آنچه ما فهمیدیم نمىفهمد ، و غیر آن را هم نمىفهماند ، و در نتیجه همین نظام ، نظامى است که حاکم در مصداق است ، و همین « نظام حاکم در مصداق » ، در مفهوم هم جارى است ، چه بسا مىشود که به مفهوم کلى استثنا مىزند ، و یا مفهوم یک حکم جزئى را تعمیم مىدهد ، یا به هر نحوى دیگر ، در مفهوم دخل و تصرف مىکند که ما این تصرفات را ، « تصرف قرائن عقلیه غیر لفظیه » مىنامیم




ایشان در تبیین بیشتر نکته فوق می فرماید:  
ایشان در تبیین بیشتر نکته فوق می‌فرماید:  
...بیانات قرآنى بالنسبه به معارف الهیه همان جنبه اى را دارد ، که امثال با ممثلات دارند ، و این بیانات قرآنى در آیاتى متفرق شده ، و در قالبهاى مختلفى ریخته شده ، تا نکات دقیقى که ممکن است در هر یک از آن آیات نهفته باشد ، به وسیله آیات دیگر تبیین شود ، و به همین جهت بعضى از آیات قرآنى شاهد بعضى دیگر است ، و یکى مفسر دیگر است ، و اگر جز این بود امر معارف الهیه در حقایقش مختل مىماند ، و ممکن نبود که یک مفسر در تفسیر یک آیه گرفتار قول به غیر علم نشود.... از اینجا روشن مىشود که تفسیر به رأى به بیانى که کردیم خالى از قول بدون علم نیست ، هم چنان که در حدیث دیگرى که گذشت بجاى « من فسر القرآن برأیه » آمده بود:« من قال فى القرآن به غیر علم فلیتبوا مقعده من النار   
...بیانات قرآنى بالنسبه به معارف الهیه همان جنبه اى را دارد ، که امثال با ممثلات دارند ، و این بیانات قرآنى در آیاتى متفرق شده ، و در قالبهاى مختلفى ریخته شده ، تا نکات دقیقى که ممکن است در هر یک از آن آیات نهفته باشد ، به وسیله آیات دیگر تبیین شود ، و به همین جهت بعضى از آیات قرآنى شاهد بعضى دیگر است ، و یکى مفسر دیگر است ، و اگر جز این بود امر معارف الهیه در حقایقش مختل مىماند ، و ممکن نبود که یک مفسر در تفسیر یک آیه گرفتار قول به غیر علم نشود.... از اینجا روشن مىشود که تفسیر به رأى به بیانى که کردیم خالى از قول بدون علم نیست ، هم چنان که در حدیث دیگرى که گذشت بجاى « من فسر القرآن برأیه » آمده بود:« من قال فى القرآن به غیر علم فلیتبوا مقعده من النار   


خط ۲۰۵: خط ۲۰۵:


دیدگاه علامه طباطبائی در زمینه طائفه سوم :  
دیدگاه علامه طباطبائی در زمینه طائفه سوم :  
ایشان در جمع بین دو طائفه از روایات مذکور می فرماید:  
ایشان در جمع بین دو طائفه از روایات مذکور می‌فرماید:  
روایاتی که مانع ورود  عقل در معارف حوزه قرآن کریم می‌باشند مرادشان بکارگیری روش غیر صحیح در فهم قرآن است نظیر انکه در فهم قرآن به غیر قرآن رجوع کنیم  . در مقابل این طائفه از وایات ، روایاتی قرار دارد که ورود عقل را در حوزه قرآن  نه تنها مجاز دانسته بلکه مخالفت با انرا ناصواب می‌دانند . مفاد این روایات ان است که عقل می‌تواند به شیوه درست در فهم قرآن فعال باشد بدینگونه که در تفسیر ایات از ایات دیگر بهره گیرد و این همان شیوه ای است که ائمه ع به یارانشان اموزش می‌دادند .  
روایاتی که مانع ورود  عقل در معارف حوزه قرآن کریم می‌باشند مرادشان بکارگیری روش غیر صحیح در فهم قرآن است نظیر انکه در فهم قرآن به غیر قرآن رجوع کنیم  . در مقابل این طائفه از وایات ، روایاتی قرار دارد که ورود عقل را در حوزه قرآن  نه تنها مجاز دانسته بلکه مخالفت با انرا ناصواب می‌دانند . مفاد این روایات ان است که عقل می‌تواند به شیوه درست در فهم قرآن فعال باشد بدینگونه که در تفسیر ایات از ایات دیگر بهره گیرد و این همان شیوه ای است که ائمه ع به یارانشان اموزش می‌دادند .  


خط ۲۲۷: خط ۲۲۷:




ایشان در ادامه ، تالی فاسد مترتب بر تفسیر به رای را همان ضرب القرآن بالقرآن دانسته و می فرماید:  
ایشان در ادامه ، تالی فاسد مترتب بر تفسیر به رای را همان ضرب القرآن بالقرآن دانسته و می‌فرماید:  
و این همان است که در بعضى از روایات از آن به عبارت « ضرب بعضى قرآن به بعض دیگر » تعبیر شده ، مانند روایتی که در تفسیر عیاشى از امام صادق از پدر بزرگوارش ( ع ) نقل شده است  که فرمود: هیچ کس بعضى از قرآن را به بعضى دیگرش نمىزند مگر آنکه کافر مىشود .
و این همان است که در بعضى از روایات از آن به عبارت « ضرب بعضى قرآن به بعض دیگر » تعبیر شده ، مانند روایتی که در تفسیر عیاشى از امام صادق از پدر بزرگوارش ( ع ) نقل شده است  که فرمود: هیچ کس بعضى از قرآن را به بعضى دیگرش نمىزند مگر آنکه کافر مىشود .


خط ۲۳۵: خط ۲۳۵:


من  - صدوق - از ابن الولید معناى این حدیث  را پرسیدم ، او گفت: زدن بعضى از قرآن به بعضى دیگر این است که وقتى از تو تفسیر آیه اى را مىپرسند به تفسیرى که مربوط به آیه اى دیگر است پاسخش گویى .  
من  - صدوق - از ابن الولید معناى این حدیث  را پرسیدم ، او گفت: زدن بعضى از قرآن به بعضى دیگر این است که وقتى از تو تفسیر آیه اى را مىپرسند به تفسیرى که مربوط به آیه اى دیگر است پاسخش گویى .  
علامه طباطبائی پاسخ ابن الولید را مبهم دانسته و می فرماید:
علامه طباطبائی پاسخ ابن الولید را مبهم دانسته و می‌فرماید:
پاسخ ابن الولید به مرحوم صدوق کمى ابهام دارد چون ممکن است مقصودش همان  روشى است  که در بین اهل علم معمول است ، که در مناظرات خود یک آیه را به جنگ با آیه اى دیگر مىاندازند ، و با تمسک به یکى ، آن دیگرى را تاویل مىکنند ، و هم ممکن است مقصودش ان است  که ، کسى بخواهد معناى یک آیه را از آیات دیگر استفاده کند ، و خلاصه آیات دیگر را شاهد بر آیه مورد نظرش قرار دهد .
پاسخ ابن الولید به مرحوم صدوق کمى ابهام دارد چون ممکن است مقصودش همان  روشى است  که در بین اهل علم معمول است ، که در مناظرات خود یک آیه را به جنگ با آیه اى دیگر مىاندازند ، و با تمسک به یکى ، آن دیگرى را تاویل مىکنند ، و هم ممکن است مقصودش ان است  که ، کسى بخواهد معناى یک آیه را از آیات دیگر استفاده کند ، و خلاصه آیات دیگر را شاهد بر آیه مورد نظرش قرار دهد .
اگر منظور ابن الولید معناى اول باشد درست است ، و ضرب بعض قرآن به بعض دیگر است و اگر معناى دوم مقصود باشد ، سخن باطلى گفته و دو روایت نامبرده آن را دفع مىکنند .  
اگر منظور ابن الولید معناى اول باشد درست است ، و ضرب بعض قرآن به بعض دیگر است و اگر معناى دوم مقصود باشد ، سخن باطلى گفته و دو روایت نامبرده آن را دفع مىکنند .  
خط ۲۴۴: خط ۲۴۴:
ایشان روایتی را از الدرالمنثور نقل می کند که روزى رسول خدا ( ص ) با شدت خشم نزد مردمى حضور یافت  که به میل شخصی شان  قرآن را تفسیر مىکردند ، فرمود:« امتهاى قبل از شما هم بخاطر همین روشى که شما پیش گرفته‌اید گمراه شدند ، آنها هم در اثر زدن بعضى از کتاب را به بعضى دیگر ، هلاک شدند ، خداى تعالى کتاب را نازل نکرده که شما به خاطر بعضى از آن بعضى دیگر را تکذیب کنید ، بلکه نازل کرد تا بعضى مصدق بعض دیگر باشد پس هر چه از قرآن فهمیدید همان را بگوئید ، و هر چه را نفهمیدید علمش را به عالمش واگذارید   
ایشان روایتی را از الدرالمنثور نقل می کند که روزى رسول خدا ( ص ) با شدت خشم نزد مردمى حضور یافت  که به میل شخصی شان  قرآن را تفسیر مىکردند ، فرمود:« امتهاى قبل از شما هم بخاطر همین روشى که شما پیش گرفته‌اید گمراه شدند ، آنها هم در اثر زدن بعضى از کتاب را به بعضى دیگر ، هلاک شدند ، خداى تعالى کتاب را نازل نکرده که شما به خاطر بعضى از آن بعضى دیگر را تکذیب کنید ، بلکه نازل کرد تا بعضى مصدق بعض دیگر باشد پس هر چه از قرآن فهمیدید همان را بگوئید ، و هر چه را نفهمیدید علمش را به عالمش واگذارید   
   
   
علامه طباطبائی بعد از بیان اینگونه روایات می فرماید:در این روایات عبارت « ضرب القرآن بعضه ببعض » در مقابل « تصدیق بعض القرآن بعضا » قرار داده شده است از این امر معلوم مىشود منظور از « ضرب القرآن » این است که انسان  بین مقاماتى که معانى آیات دارند خلط کند و در ترتیبى که بین مقاصد هست اخلال وارد آورد ، مثلا محکم را متشابه و متشابه را محکم بداند ، و یا خطاهایى از این قبیل مرتکب شود .   
علامه طباطبائی بعد از بیان اینگونه روایات می‌فرماید:در این روایات عبارت « ضرب القرآن بعضه ببعض » در مقابل « تصدیق بعض القرآن بعضا » قرار داده شده است از این امر معلوم مىشود منظور از « ضرب القرآن » این است که انسان  بین مقاماتى که معانى آیات دارند خلط کند و در ترتیبى که بین مقاصد هست اخلال وارد آورد ، مثلا محکم را متشابه و متشابه را محکم بداند ، و یا خطاهایى از این قبیل مرتکب شود .   
   
   
ایشان در پایان این بحث می فرماید: پس تکلم به رأى پیرامون قرآن ، و قول به غیر علم که در روایات گذشته بود ، و « ضرب بعض القرآن ببعض » که در این روایات آمد ، همه مىخواهند یک چیز را بفهمانند ، و آن این است که براى درک معناى قرآن از غیر قرآن استمداد نجویید .  
ایشان در پایان این بحث می‌فرماید: پس تکلم به رأى پیرامون قرآن ، و قول به غیر علم که در روایات گذشته بود ، و « ضرب بعض القرآن ببعض » که در این روایات آمد ، همه مىخواهند یک چیز را بفهمانند ، و آن این است که براى درک معناى قرآن از غیر قرآن استمداد نجویید .  
نتیجه: روایات ضرب القرآن بر اساس مباحثی که از علامه مطرح گردید منافاتی با ایات و روایات امر کننده به تدبر در قرآن نخواهد داشت  چون روایات مذکور– ضرب القرآن – بیانگر ان است که ورود درقرآن می بایست  با تدبر و تعمق همراه بوده و تنها کسانی شایستگی بهره گیری از قرآن را دارند که اشراف بر عام و خاص محکم و متشابه مطلق و مقید و...قرآنی داشته  باشند .  
نتیجه: روایات ضرب القرآن بر اساس مباحثی که از علامه مطرح گردید منافاتی با ایات و روایات امر کننده به تدبر در قرآن نخواهد داشت  چون روایات مذکور– ضرب القرآن – بیانگر ان است که ورود درقرآن می بایست  با تدبر و تعمق همراه بوده و تنها کسانی شایستگی بهره گیری از قرآن را دارند که اشراف بر عام و خاص محکم و متشابه مطلق و مقید و...قرآنی داشته  باشند .  
==2-دلیل عقلی قائلین  بر فهم ناپذیری قرآن : خطاپذیری عقل==
==2-دلیل عقلی قائلین  بر فهم ناپذیری قرآن : خطاپذیری عقل==
خط ۲۸۶: خط ۲۸۶:


ایشان در بخش دیگری از گفتارشان دیدگاه پیروان مذهب ماتریدیه  در نفی حجیت حکم عقل را  بدلیل امکان خطا در ان بیان می کند.  
ایشان در بخش دیگری از گفتارشان دیدگاه پیروان مذهب ماتریدیه  در نفی حجیت حکم عقل را  بدلیل امکان خطا در ان بیان می کند.  
ایشان  در نقد  مبنای مذکور می فرماید: تصور خطا در احکام قطعی عقل غیر معقول بوده از اینرو احکامی را که عقل بدان حکم می کند تا زمانی که با قوای دیگر نظیر قوه تخیل امیخته نشود خطا در انها راه نخواهد داشت.   
ایشان  در نقد  مبنای مذکور می‌فرماید: تصور خطا در احکام قطعی عقل غیر معقول بوده از اینرو احکامی را که عقل بدان حکم می کند تا زمانی که با قوای دیگر نظیر قوه تخیل امیخته نشود خطا در انها راه نخواهد داشت.   




خط ۳۳۱: خط ۳۳۱:




شهید مطهری در تبیین مکتب سوفیست ها - شکاکان  - می فرماید:
شهید مطهری در تبیین مکتب سوفیست ها - شکاکان  - می‌فرماید:
پیروان این مکتب گفتند ادراکات انسان از امور جهان بستگى کامل دارد با وضع خاص ذهن شخص ادراک کننده و آنچه هر کس از امور جهان مىفهمد آن چنان است که ذهن وى اقتضا کرده نه آنچنانکه آن شىء در واقع و نفس الامر هست ممکنست اشیاء در واقع چگونگى خاصى داشته باشند و ما بحسب اقتضاى خاص ذهن خود آنها را با کیفیت دیگرى ادراک کنیم .
پیروان این مکتب گفتند ادراکات انسان از امور جهان بستگى کامل دارد با وضع خاص ذهن شخص ادراک کننده و آنچه هر کس از امور جهان مىفهمد آن چنان است که ذهن وى اقتضا کرده نه آنچنانکه آن شىء در واقع و نفس الامر هست ممکنست اشیاء در واقع چگونگى خاصى داشته باشند و ما بحسب اقتضاى خاص ذهن خود آنها را با کیفیت دیگرى ادراک کنیم .


خط ۳۴۲: خط ۳۴۲:




شهید مطهری در زمینه تشابه دیدگاه نسبیون جدید اروپا با پیروان مکتب شکاکیت قبل از میلاد  در یونان  باستان می فرماید:
شهید مطهری در زمینه تشابه دیدگاه نسبیون جدید اروپا با پیروان مکتب شکاکیت قبل از میلاد  در یونان  باستان می‌فرماید:
تقریبا همان وضعى که در یونان باستان در قرن پنجم قبل از میلاد موجب شد که عده اى از دانشمندان آن سرزمین از علم به کلى سلب اعتماد کنند و راه سفسطه را پیش بگیرند در قرون جدیده در اروپا تجدید شد و چنان که میدانیم ایده آلیستهائى مانند برکلى و شوپنهاور در اروپا پیدا شدند که آراءشان نظیر آراء پروتاغوراس و گورگیاس  از سوفسطائیان یونان قدیم است و مسلکها و طریقه هائى در باب ارزش معلومات پدید آمد که نتیجه منتهى بمسلک شکاکان پیروهونى مىشود
تقریبا همان وضعى که در یونان باستان در قرن پنجم قبل از میلاد موجب شد که عده اى از دانشمندان آن سرزمین از علم به کلى سلب اعتماد کنند و راه سفسطه را پیش بگیرند در قرون جدیده در اروپا تجدید شد و چنان که میدانیم ایده آلیستهائى مانند برکلى و شوپنهاور در اروپا پیدا شدند که آراءشان نظیر آراء پروتاغوراس و گورگیاس  از سوفسطائیان یونان قدیم است و مسلکها و طریقه هائى در باب ارزش معلومات پدید آمد که نتیجه منتهى بمسلک شکاکان پیروهونى مىشود


خط ۳۵۵: خط ۳۵۵:
طبیعت همواره در تغییرات خود تکامل پیدا مىکند پس مفاهیم ذهنى نیز که در ماده مغز جایگزین هستند در تکامل هستند . در نتیجه امکان معرفت حقیقی نسبت به عالم خارج وجود ندارد .  -
طبیعت همواره در تغییرات خود تکامل پیدا مىکند پس مفاهیم ذهنى نیز که در ماده مغز جایگزین هستند در تکامل هستند . در نتیجه امکان معرفت حقیقی نسبت به عالم خارج وجود ندارد .  -


ایشا ن در پاسخ  به چنین استدلالی می فرماید:
ایشا ن در پاسخ  به چنین استدلالی می‌فرماید:
ادراکات ، خواص عمومى ماده و از آن جمله خاصیت تغییر را ندارند و با آنکه مغز با جمیع محتویات خود در طول عمر یکنفر چندین بار عوض مىشود ممکن است افکار شخص در تمام این مدت ثابت و پابرجا باقى بمانند و این خود دلیل است که افکار در ماده جایگزین نیستند .
ادراکات ، خواص عمومى ماده و از آن جمله خاصیت تغییر را ندارند و با آنکه مغز با جمیع محتویات خود در طول عمر یکنفر چندین بار عوض مىشود ممکن است افکار شخص در تمام این مدت ثابت و پابرجا باقى بمانند و این خود دلیل است که افکار در ماده جایگزین نیستند .
ایشان در ادامه می‌نویسد:
ایشان در ادامه می‌نویسد:
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۱۹۹

ویرایش