confirmed، مدیران
۳۷٬۲۱۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
=واژهشناسی فرات= | =واژهشناسی فرات= | ||
فرات به معنای آب بسیار گوارا است<ref>ابنجبیر، 1370، ص261)</ref>. ایرانیان هر آب شیرین و گوارا و زلال را فرات میگفتند<ref></ref | فرات به معنای آب بسیار گوارا است<ref>ابنجبیر، 1370، ص261)</ref>. ایرانیان هر آب شیرین و گوارا و زلال را فرات میگفتند<ref>مستوفی، 1362، ص209</ref>. [[امام علی]] از فرات با نام «نطفه به معنای آب صاف» یاد کردهاند<ref>(نهجالبلاغه، ص136</ref>. در [[تورات]] فرات را با نام «پرات» خواندهاند<ref>سفر پیدایش، برشیت، فصل دوم، ص14</ref>. در متون باستانی و در کتیبه بیستون، این رود با همان نام فرات در بند هفدهم کتیبه آمده است. فرات با فاء مضموم، معرب لفظی فارسی است به نام «پالاذ» یا به نگارش عربی «فالاذ روذ» یعنی رود پالاد. در نثر قدیم فارسی دال و ذال به جای هم به کار برده میشد<ref>یاقوت حموی، بیتا، ذیل فرات ص241</ref>. فرات به زبان سومری«Buranunu» و به زبان آکادی «Purattu» است<ref>بهمنش، 1374، ص3</ref>. به نوشته [[بلاذری]]، در زمان فتح اسلامی شهر ابله، شهری به نام فرات وجود داشته که مجاشعبنمسعود بر آنجا گمارده شد و به دستور عمربنخطاب نیز چندی حجاجبنعتیک ثقفی بر این شهر ولایت داشت<ref>بلاذری، 1367، ص537</ref>. [[ابنفقیه]] نیز از شهری به نام فراتالبصره (بهمن اردشیر خره) نام برده و بانی آن را اردشیربن بابک بنساسان یاد کرده است<ref>ابنفقیه، 1988، ص185؛ یاقوت حموی، بیتا، ذیل فرات، ص242.</ref>. | ||