۸۷٬۷۷۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'دانسته اند' به 'دانستهاند') |
جز (جایگزینی متن - 'می کند' به 'میکند') |
||
خط ۲۰: | خط ۲۰: | ||
==فاطمه بنت الحسین (ع)مادرسادات حسنی:== | ==فاطمه بنت الحسین (ع)مادرسادات حسنی:== | ||
مادر و مادر بزرگ سادات حسنی (عبدالله، حسن و ابراهیم فرزندان حسن مثنی و فرزندانشان )، فاطمه بزرگترین دختر امام حسین (ع ) <ref>الطبقات الکبری ، ج 3، ص 214؛ تاریخ الطبری، ج5، ص464؛ الکامل فی التاریخ، ج2، ص577.</ref> از ام اسحاق دختر طلحه بن عبیدالله تیمی است. <ref>الطبقات الکبری، ج8، ص473؛ مقاتلالطالبیین، ص:167-تاریخ دمشق، ج70، ص 15؛ الارشاد، ج ۲، ص ۴۹۱ ؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۲۹.</ref> ام اسحاق پس از شهادت امام حسن(ع) در سال 49 و یا 50 هجری به همسری امام حسین(ع) در آمد، به نظر میرسد تولد فاطمه در حدود سال 51 هجری بوده باشد.<ref>دانشنامه امام حسین(ع): ص351</ref> فاطمه را از نظر شمایل و سیما به جده اش حضرت فاطمه (س) شبیه بود.<ref>عمدة الطالب، ص184؛ اعیان الشیعه، ج5، ص43-44؛ ؛ الارشاد، ج 2، ص 25.</ref> . وی پیش از رخداد بزرگ کربلا با پسر عمویش حسن مثنی <ref>المعارف، ص 213؛ تاریخ دمشق، ج70، ص17؛ الطبقات الکبری ج 8، ص 473.</ref> ازدواج کرد و به همراه دیگر اعضاى خاندان امام حسین(ع)، در حادثه عاشورا حضور داشت. <ref>الشجره المبارکه، ص 18؛عمده الطالب، ص 93؛ تهذیب الانساب، ص 34.</ref> به نقل از امام باقر(ع)، سید الشهدا(ع) پیش از شهادتش ودایع و امانات و وصایای مکتوب خود را به دخترش فاطمه سپرد و او بعدا آنها را به امام سجاد(ع) تحویل داد. <ref>بصائر الدرجات، ص 182ـ183؛ الکافی، ج 1، ص 303.</ref> فاطمه پس از عاشورا در کاروان اسرا به کوفه و پس از آن به شام رفت و کشتار خاندان اهل بیت(ع) و وقایع غم بار دوران اسارت را با خطابههای خود در کوفه و شام خود آشکار و چهره کریه بنی امیه را به عنوان قاتلان اهل بیت (ع) برملا کرد و در پیام رسانی انقلاب عاشورا نقش مؤثری داشت. وی پس از بازگشت ازاین سفر در مدینه منوره به ادامه زندگی با شویش که از مرگ رسته بود ادامه داد از جمله فرزنداناین دو عبدالله، ابراهیم، حسن و زینب بودند. <ref>الفخری، المروزی الأزوارقانی ، الص:86</ref> | مادر و مادر بزرگ سادات حسنی (عبدالله، حسن و ابراهیم فرزندان حسن مثنی و فرزندانشان )، فاطمه بزرگترین دختر امام حسین (ع ) <ref>الطبقات الکبری ، ج 3، ص 214؛ تاریخ الطبری، ج5، ص464؛ الکامل فی التاریخ، ج2، ص577.</ref> از ام اسحاق دختر طلحه بن عبیدالله تیمی است. <ref>الطبقات الکبری، ج8، ص473؛ مقاتلالطالبیین، ص:167-تاریخ دمشق، ج70، ص 15؛ الارشاد، ج ۲، ص ۴۹۱ ؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۲۹.</ref> ام اسحاق پس از شهادت امام حسن(ع) در سال 49 و یا 50 هجری به همسری امام حسین(ع) در آمد، به نظر میرسد تولد فاطمه در حدود سال 51 هجری بوده باشد.<ref>دانشنامه امام حسین(ع): ص351</ref> فاطمه را از نظر شمایل و سیما به جده اش حضرت فاطمه (س) شبیه بود.<ref>عمدة الطالب، ص184؛ اعیان الشیعه، ج5، ص43-44؛ ؛ الارشاد، ج 2، ص 25.</ref> . وی پیش از رخداد بزرگ کربلا با پسر عمویش حسن مثنی <ref>المعارف، ص 213؛ تاریخ دمشق، ج70، ص17؛ الطبقات الکبری ج 8، ص 473.</ref> ازدواج کرد و به همراه دیگر اعضاى خاندان امام حسین(ع)، در حادثه عاشورا حضور داشت. <ref>الشجره المبارکه، ص 18؛عمده الطالب، ص 93؛ تهذیب الانساب، ص 34.</ref> به نقل از امام باقر(ع)، سید الشهدا(ع) پیش از شهادتش ودایع و امانات و وصایای مکتوب خود را به دخترش فاطمه سپرد و او بعدا آنها را به امام سجاد(ع) تحویل داد. <ref>بصائر الدرجات، ص 182ـ183؛ الکافی، ج 1، ص 303.</ref> فاطمه پس از عاشورا در کاروان اسرا به کوفه و پس از آن به شام رفت و کشتار خاندان اهل بیت(ع) و وقایع غم بار دوران اسارت را با خطابههای خود در کوفه و شام خود آشکار و چهره کریه بنی امیه را به عنوان قاتلان اهل بیت (ع) برملا کرد و در پیام رسانی انقلاب عاشورا نقش مؤثری داشت. وی پس از بازگشت ازاین سفر در مدینه منوره به ادامه زندگی با شویش که از مرگ رسته بود ادامه داد از جمله فرزنداناین دو عبدالله، ابراهیم، حسن و زینب بودند. <ref>الفخری، المروزی الأزوارقانی ، الص:86</ref> | ||
پس از وفات حسن مثنی، فاطمه یک سال بر مزار او سوگواری کرد و پس از مدتی به رغم تعهدی که به شوهرش داده بود، به اصرار مادرش، با عبدالله بن عمرو بن عثمان، نواده خلیفه سوم ازدواج کرد. حاصلاین ازدواج، سه فرزند به نامهای محمد دیباج، قاسم و رقیه بود. شاید به همین دلیل بود که عبدالله بن حسن میگفت در آغاز از عبدالله بن عمرو بیزار بوده است. <ref>أنسابالأشراف، ج5، ص:؛606 کامل، ج5، ص:231؛ مقاتلالطالبیین،ص:183</ref> ابن صوفی دلیل مخالفت حسن مثنی با ازدواج فاطمه همسرش با عبدالله عمرو بن عثمان را دشمنی خانوادگی بیان | پس از وفات حسن مثنی، فاطمه یک سال بر مزار او سوگواری کرد و پس از مدتی به رغم تعهدی که به شوهرش داده بود، به اصرار مادرش، با عبدالله بن عمرو بن عثمان، نواده خلیفه سوم ازدواج کرد. حاصلاین ازدواج، سه فرزند به نامهای محمد دیباج، قاسم و رقیه بود. شاید به همین دلیل بود که عبدالله بن حسن میگفت در آغاز از عبدالله بن عمرو بیزار بوده است. <ref>أنسابالأشراف، ج5، ص:؛606 کامل، ج5، ص:231؛ مقاتلالطالبیین،ص:183</ref> ابن صوفی دلیل مخالفت حسن مثنی با ازدواج فاطمه همسرش با عبدالله عمرو بن عثمان را دشمنی خانوادگی بیان میکند و ضمن اشاره به اختلافی که در سبب این ازدواج پس از وفات حسن مثنی وجود دارد آن را مورد اجماع می داند و از فاطمه کلامی پر معنا را دراین مورد نقل میکند که گفته: (ما کنت بذیا و لا الحسن نبیا )من زنی سلیطه و پر جرات نبودم و حسن هم پیامبر نبود. <ref>المجدی، ابن الصوفی، ص:281</ref> | ||
در پی در گذشت عبداللّه بن عمرو بن عثمان،عبدالرحمان بن ضحاک فهری والی مدینه(حک: 101_104ه. ق. ) از فاطمه خواستگارى و حتی تهدید کرد که اگر تن به ازدواج با او ندهد، پسرش عبدالله بن حسن را به تهمت شرب خمر تازیانه خواهد زد. اما دختر امام حسین(ع) دست رد به سینه او زد و به او پاسخ منفی داد. پس از آن دختر امام حسین(ع) فاطمه برای شکایت از حاکم مدینه نزد یزید بن عبدالملک بن مروان(حک: 101_105ق) رفت که نتیجه آن منجر به عزل عبدالرحمن بن ضحاک از امارت مدینه شد. <ref>انساب الاشراف، ج2، ص 197_198؛ تاریخ طبری، ؛ ج7، ص 13.</ref> | در پی در گذشت عبداللّه بن عمرو بن عثمان،عبدالرحمان بن ضحاک فهری والی مدینه(حک: 101_104ه. ق. ) از فاطمه خواستگارى و حتی تهدید کرد که اگر تن به ازدواج با او ندهد، پسرش عبدالله بن حسن را به تهمت شرب خمر تازیانه خواهد زد. اما دختر امام حسین(ع) دست رد به سینه او زد و به او پاسخ منفی داد. پس از آن دختر امام حسین(ع) فاطمه برای شکایت از حاکم مدینه نزد یزید بن عبدالملک بن مروان(حک: 101_105ق) رفت که نتیجه آن منجر به عزل عبدالرحمن بن ضحاک از امارت مدینه شد. <ref>انساب الاشراف، ج2، ص 197_198؛ تاریخ طبری، ؛ ج7، ص 13.</ref> | ||
گزارشی از ملاقات او با هشام بن عبدالملک (خلافت105ـ125 ) وجود دارد که در این ملاقات به تقاضای هشام ویژگیهای فرزندان هاشمی و امویش را وصف | گزارشی از ملاقات او با هشام بن عبدالملک (خلافت105ـ125 ) وجود دارد که در این ملاقات به تقاضای هشام ویژگیهای فرزندان هاشمی و امویش را وصف میکند او ابتدا فرزندان هاشمیش را اینگونه توصیف میکند: عبدالله آقای و شریف مطاع خاندان و حسن زبان و مدافع ما و ابراهیم شبیه ترین افراد به رسول خدا به خصوص در راه رفتن است ودرباره دو پسر امویش محمد می گوید محمد جمال و زیبایی ما که به او می بالیم و قاسم چونان چهره ما و شبیه ترین مردم به ابی العاص بن امیه از لحاظ ظاهر و خلق و خوی است.<ref>التذکرة الحمدونیة؛ ج4؛ ص31</ref> | ||
او از هر فرصتی برای تربیت فرزندانش بهره می برد چنانکه محمد از مادرش فاطمه بنت الحسین نقل میکند که مادرم ما فرزندانش را جمع کرد و گفت: پسرکانم به خدا قسم هیچ نابخردی با سفاهت خود چیزی را بدست نمی آورد و چیزی از لذت هایش را بدست نمی آورد مگراینکه جوانمردان نیز با جوانمردی خود به آن دست مییابند، پس با پرده پوشی الهی خود را بپوشانید.<ref>تاریخ بغداد، ج3، ص: 4 تاریخ مدینة دمشق، ج53، ص: 387 نثر الدر فی المحاضرات، آبى؛ ج4؛ ص46</ref> | او از هر فرصتی برای تربیت فرزندانش بهره می برد چنانکه محمد از مادرش فاطمه بنت الحسین نقل میکند که مادرم ما فرزندانش را جمع کرد و گفت: پسرکانم به خدا قسم هیچ نابخردی با سفاهت خود چیزی را بدست نمی آورد و چیزی از لذت هایش را بدست نمی آورد مگراینکه جوانمردان نیز با جوانمردی خود به آن دست مییابند، پس با پرده پوشی الهی خود را بپوشانید.<ref>تاریخ بغداد، ج3، ص: 4 تاریخ مدینة دمشق، ج53، ص: 387 نثر الدر فی المحاضرات، آبى؛ ج4؛ ص46</ref> | ||
سر انجام فاطمه در مدینه منوره در گذشت اما زمان دقیق درگذشت <ref>تدکره الخواص، ص280</ref>.وی دانسته نیست. ابن جوزی آن را درحدود سال 117 ه. ق. دانسته است. <ref>همان، ص 280</ref> [[ابن عساکر]] نیز به وفات او در خلافت هشام بن عبدالملک (حک:105_125. ه. ق. ) اشاره کرده است. <ref>تاریخ مدینه دمشق، ج 70، ص 17.</ref> برخی مدت عمر فاطمه را 90 سال دانستهاند <ref>کتاب الثقات، ج 5، ص 301</ref> که بعید به نظر میرسد زیرا با توجه به سن کم او در واقعه عاشورا و احتمال تولد او در حدود سال 51 هجری، میتوان حدس زد که وی در حدود 70 سال سن داشته است. | سر انجام فاطمه در مدینه منوره در گذشت اما زمان دقیق درگذشت <ref>تدکره الخواص، ص280</ref>.وی دانسته نیست. ابن جوزی آن را درحدود سال 117 ه. ق. دانسته است. <ref>همان، ص 280</ref> [[ابن عساکر]] نیز به وفات او در خلافت هشام بن عبدالملک (حک:105_125. ه. ق. ) اشاره کرده است. <ref>تاریخ مدینه دمشق، ج 70، ص 17.</ref> برخی مدت عمر فاطمه را 90 سال دانستهاند <ref>کتاب الثقات، ج 5، ص 301</ref> که بعید به نظر میرسد زیرا با توجه به سن کم او در واقعه عاشورا و احتمال تولد او در حدود سال 51 هجری، میتوان حدس زد که وی در حدود 70 سال سن داشته است. | ||
خط ۹۵: | خط ۹۵: | ||
حسن را زبان گویای اهل بیت خوانده اند. <ref>التذکرة الحمدونیة؛ ج4؛ ص31</ref> | حسن را زبان گویای اهل بیت خوانده اند. <ref>التذکرة الحمدونیة؛ ج4؛ ص31</ref> | ||
بلاذری او را دارای جلالت و بزرگی توصیف میکند. <ref>أنساب الأشراف، البلاذری ج3؛ص: 89</ref> | بلاذری او را دارای جلالت و بزرگی توصیف میکند. <ref>أنساب الأشراف، البلاذری ج3؛ص: 89</ref> | ||
بیشتر سادات حسنی ازجمله حسن مثلث به عقاید زیدیه گرایش داشتند، چنانکه ابوالفرج درباره او تصریح میکند . <ref>مقاتلالطالبیین، ص:171</ref> اما نکته خاصی که زائد بر موارد دیگر ذکر شده، روایتهایی است که انحراف اعتقاید حسن مثلث را بیان | بیشتر سادات حسنی ازجمله حسن مثلث به عقاید زیدیه گرایش داشتند، چنانکه ابوالفرج درباره او تصریح میکند . <ref>مقاتلالطالبیین، ص:171</ref> اما نکته خاصی که زائد بر موارد دیگر ذکر شده، روایتهایی است که انحراف اعتقاید حسن مثلث را بیان میکندامادر نقد این روایتها باید به ضعف سندی آنان اشاره کرد <ref>معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرجال، ج5، ص: 288</ref> و تنها چیزی که ازاین روایات به قرینه روایات دیگر قابل استفاده است، مشکل اعتقادیی است که حسن بن حسن مانند بسیاری از خاندانش داشت. | ||
براساس روایت دیگری حسن مثلث به شیعیان ائمه به دلیل توجهشان به امامان معصوم شکایت و گله داشته و آن را جفا در حق خود میدیده است. <ref>رجال الکشی، ص: 360ا</ref>و به همراه سایر افراد خاندانش مدتی پس از زندانی شدن عبدالله در مدینه به همراه او زندانی و سپس همه با هم به زندان هاشمیه منتقل شدند. در مدتی که عبدالله به تنهایی زندانی شده بود، حسن بسیار غمگین و آزرده بود به گونهای که قسم خورد تا وقتی که عبدالله در آن حالت قرار دارد نه بر خود روغنی بزند و نه سرمهای بکشد و نه لباس نرمی بپوشد و نه غذای گوارایی بخورد. <ref>مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص: 171</ref> او از غم برادر موهایش را رنگ نکرد و برادرش ابراهیم را به خاطر پرداختن به کارهای جاری زندگی سرزنش کرد و برای همدری با برادر لباسهای خشن میپوشید و با او نامه نگاری میکرد. هرگاه نامه او به تاخیر میافتاد عبدالله پیام میداد که من و فرزندانم اسیر و فراری هستیم ولی تو و فرزندانت در خانههای خودایمن نشستهاید اگر نمیتوانید مرا یاری دهید لااقل با نوشتن نامه مرا تسلی دهید وقتیاین پیامهای عبدالله به حسن میرسید گریه میکرد و میگفت: به فدای ابو محمد که او هنوز مردم را برای امامان جمع میکند. <ref>الکامل فی التاریخ، ابن الأثیر ، ج5، ص:523 ؛ مقاتلالطالبیین، ص:172 </ref>این روند ادامه داشت تا اینکه منصور به توصیه عبدالعزیز بن سعید که او را از شورش دیگر سادات حسنی برحذر داشته بود، همه خاندان حسنی را به زندان انداخت. <ref>مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص: 171</ref> او به همراه سه فرزندش علی و عبدالله و عباس در زندان هاشمیه زندانی شد. <ref>المجدی، ابن الصوفی ؛ 254</ref> او در زندان بر جنازه برادرش عبدالله نماز خواند. | براساس روایت دیگری حسن مثلث به شیعیان ائمه به دلیل توجهشان به امامان معصوم شکایت و گله داشته و آن را جفا در حق خود میدیده است. <ref>رجال الکشی، ص: 360ا</ref>و به همراه سایر افراد خاندانش مدتی پس از زندانی شدن عبدالله در مدینه به همراه او زندانی و سپس همه با هم به زندان هاشمیه منتقل شدند. در مدتی که عبدالله به تنهایی زندانی شده بود، حسن بسیار غمگین و آزرده بود به گونهای که قسم خورد تا وقتی که عبدالله در آن حالت قرار دارد نه بر خود روغنی بزند و نه سرمهای بکشد و نه لباس نرمی بپوشد و نه غذای گوارایی بخورد. <ref>مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص: 171</ref> او از غم برادر موهایش را رنگ نکرد و برادرش ابراهیم را به خاطر پرداختن به کارهای جاری زندگی سرزنش کرد و برای همدری با برادر لباسهای خشن میپوشید و با او نامه نگاری میکرد. هرگاه نامه او به تاخیر میافتاد عبدالله پیام میداد که من و فرزندانم اسیر و فراری هستیم ولی تو و فرزندانت در خانههای خودایمن نشستهاید اگر نمیتوانید مرا یاری دهید لااقل با نوشتن نامه مرا تسلی دهید وقتیاین پیامهای عبدالله به حسن میرسید گریه میکرد و میگفت: به فدای ابو محمد که او هنوز مردم را برای امامان جمع میکند. <ref>الکامل فی التاریخ، ابن الأثیر ، ج5، ص:523 ؛ مقاتلالطالبیین، ص:172 </ref>این روند ادامه داشت تا اینکه منصور به توصیه عبدالعزیز بن سعید که او را از شورش دیگر سادات حسنی برحذر داشته بود، همه خاندان حسنی را به زندان انداخت. <ref>مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص: 171</ref> او به همراه سه فرزندش علی و عبدالله و عباس در زندان هاشمیه زندانی شد. <ref>المجدی، ابن الصوفی ؛ 254</ref> او در زندان بر جنازه برادرش عبدالله نماز خواند. | ||
به گزارش ابوالفرج و شیخ طوسی وفات حسن را قبل از وفات برادرش در 68 سالگی و در ماه ذی القعده سال 145 در زندان هاشمیه پیش از وفات برادرش عبدالله محض رخداد. <ref>رجال الطوسی، ص: 130؛ مقاتلالطالبیین، ص:172</ref> | به گزارش ابوالفرج و شیخ طوسی وفات حسن را قبل از وفات برادرش در 68 سالگی و در ماه ذی القعده سال 145 در زندان هاشمیه پیش از وفات برادرش عبدالله محض رخداد. <ref>رجال الطوسی، ص: 130؛ مقاتلالطالبیین، ص:172</ref> | ||
خط ۱۴۸: | خط ۱۴۸: | ||
داود مسئولیت اداره اوقاف امیرمومنان را از طرف برادرش عبدالله محض عهده دار بود و به همراه برادران و فرزندانش به زندان هاشمیه محبوس شد. اما پس از توسل و دعایی که مادرش با تعلیم امام صادق (ع) انجام داد ( و اکنون با نام اعمال ام داود مشهور است) به شکلی خاص و معجزه آسا از زندان آزاد شدند، براساس این روایت که سید بن طاوس که خود از نسل داود است نقل کرده، داود تا ماه رجب سال 146 یعنی اولین رجب پس از قیام محمد و ابراهیم در زندان منصور بود . نقل شده که داود در شصت سالگی در مدینه از دنیا رفت. ولی گزارش مسعودی دیگری از مرگ داود در زندان هاشمیه خبر میدهد که پس ازاینکه جسد اسماعیل بن حسن که مدتی مرده بود در زندان رها شد تا متلاشی گشت، داود از هوش رفت و همانجا وفات کرد. اما این گزارش مسعودی با روایات زنده ماندن اسماعیل بن حسن و داود بن حسن ناسازگار است و قابل پذیرش نیست. | داود مسئولیت اداره اوقاف امیرمومنان را از طرف برادرش عبدالله محض عهده دار بود و به همراه برادران و فرزندانش به زندان هاشمیه محبوس شد. اما پس از توسل و دعایی که مادرش با تعلیم امام صادق (ع) انجام داد ( و اکنون با نام اعمال ام داود مشهور است) به شکلی خاص و معجزه آسا از زندان آزاد شدند، براساس این روایت که سید بن طاوس که خود از نسل داود است نقل کرده، داود تا ماه رجب سال 146 یعنی اولین رجب پس از قیام محمد و ابراهیم در زندان منصور بود . نقل شده که داود در شصت سالگی در مدینه از دنیا رفت. ولی گزارش مسعودی دیگری از مرگ داود در زندان هاشمیه خبر میدهد که پس ازاینکه جسد اسماعیل بن حسن که مدتی مرده بود در زندان رها شد تا متلاشی گشت، داود از هوش رفت و همانجا وفات کرد. اما این گزارش مسعودی با روایات زنده ماندن اسماعیل بن حسن و داود بن حسن ناسازگار است و قابل پذیرش نیست. | ||
هنگامیکه منصور عباسی عبدالله بن حسن و گروهی از خویشانش را در زندان هاشمیه به زندان انداخت و پسران عبدالله یعنی محمد و ابراهیم را کشبت. داود را نیز دستگیر کرد و او را به نیز با غل و زنجیر به عراق(زندان هاشمیه کوفه) برد. | هنگامیکه منصور عباسی عبدالله بن حسن و گروهی از خویشانش را در زندان هاشمیه به زندان انداخت و پسران عبدالله یعنی محمد و ابراهیم را کشبت. داود را نیز دستگیر کرد و او را به نیز با غل و زنجیر به عراق(زندان هاشمیه کوفه) برد. | ||
مادر داود نقل | مادر داود نقل میکند: پس از دستگیری داود مدتی از او خبر نداشتم و دائم به درگاه خدا برای نجاتش دعا و زاری می کردن و از برادران متدین و اهل عبادت خود می خواستم تا برای نجات او دعا کنند ولی اجابتی در دعای خود نمی دیدم. روزی به عیادت امام صادق(ع) که بیمار شده بود رفتم و از حال ایشان جویا شدمو برای سلامتی آن حضرت که، دعا کردم.آن حضرت نیز از داو احوال پرسی کرد و من که در کودکی به آن حضرت شیر داده بودم، گفتم:«آقای من داود کجاست؟! زمان زیادی است که از من جدا شده و در عراق زندانی است. ایشان فرمود: «چرا دعای استفتاح نمی خوانی که درهای آسمان با آن گشوده می شود و صاحبش همان لحظه اجابت را می یابد و خداوند پاداشی کمتر از بهشت برای صاحبش ندارد .؟»عرض کردم:«ای پسر راستگویان این دعا چگونه است؟»فرمود:«ای مادر داود ماه رجب نزدیک شده که ماهی است که دعا در آن قبول میشود .سه روز ایام البیض (13؛14 ؛15) را روزه بگیر و ردر پانزدهم به هنگام ظهر غسل کن و هشت رکعت نماز بخوان و در آن قنوت ها و رکوع و سجود ها را به نحو خوب و کامل ادا کن،سپس نماز ظهر را بخوان و بعد از آن دو رکعیت دیگر نماز بخوان و پس از این دو رکعت صدبار بگو«یا قاضی الحاجات»سپس هشت رکعت نماز بخوان و در هر رکعت بعد از حمد سه سوره توحید و یکبار سوره کوثر بخوان و سپس نماز عصر را بگزار و باید لباست به هنگام نماز لباس پاکیزه ای باشد و سعی کن با کسی دراین مدت سخن نگویی.پس از نماز عصردر حالیکه پاکیزه ترین لباس هایت را پوشیده ای در خانه ای پاکیزه بر حصیری پاک بنشین و تلاش کن تا با کسی هم سخن نشوی.سپس رو به قبله کن و سوره حمد صدبار و توحید صدبار و آیه الکرسی را دهبار بخوان و سپس سوره های انعام و بنین اسرائیل و کهف و لقمان و یس و صافات و حم سجده را تا آخر حم عسق و حم دخان و فتح و واقعه و سوره ملک و قلم و سوره انشقاق را تا آخر قرآن بخوان و اگر نمیتوانی از روی قرآن بخوانی، هزار مرتبه سوره توحید بخوان و پس ازآن دعایی را بخوان و سربه سجده بگذار و.... ام داود میگوید:متن دستورالعملی که آن حضرت داده بود، نوشتم و صبرکردم تا ماه رجب رسید، پس از انجام دستور العملی که امام به من آموخته بود همان شب خوابیدم و در خواب پیامبراکرم و انبیاء الهی را و ملائکه را دیدم که میفرمود مژده بادتای ام داود که همهاین افرادی که میبینی برای حاجتت شفاعت کردهاند و به تو بشارت روا شدن نیازت را میدهند و خداوند تو را و فرزندت را حفظ میکند و او را به تو باز میگرداند. ام داود میگوید وقتی بیدار شدم، تنها به اندازه طی شدن مسافت میان مدینه و عراق برای یک سوار چابک انتظار کشیدم تااینکه داود بن حسن نزدم آمد و از حالش پرسیدم و او گفت: در زندان در تنگ ترین سلول ها و سنگین ترین غل و زنجیر ها بودم تا روز نیمه شعبان، هنگامیکه شب شد در خواب دیدم که گویا زمین برای من نگهداشته شده و تو را بر روی حصیری که بر آن نماز میخوانی دیدم که مردانی در کنارت هستند که سرهایشان در آسمان و پاهایشان بر زمین است و تسبیح خدا میگویند. یکی از آنان که صورتی نیکو و لباسی پاکیزه و بوی خوشی داشت و خیال کردم جدم رسول الله است به من گفت: مژدهای پسر پیرزن نیکوکار که خدا دعای مادرت را در حق تو اجابت کرد. هنگامیکه بیدار شدم قاصدان منصور عباسی در دل شب بردر زندان بودند که دستور او را مبنی بر آزاد کردن من و نیکی کردن به من ابلاغ کردند و ده هزار درهم نقره به من دادند و سوار شتری تندرو کردند تا به سرعت به مدینه برسم. | ||
ام داود میگوید نزد امام صادق رفتم و امام فرمود: منصور عباسی امیرمومنان علی را در خواب دید که به او فرمود: پسرم را آزاد کن و الا تو را در آتش میاندازم و دید انگار که زیر پایش آتش است. دراین حالت منصور نگران بیدار شد. ام داود میگوید به امام صادق گفتم:ای آقای من آیا این دعا را در غیر ماه رجب نیز میتوان خواند؟ فرمود:بله در روز عرفه و اگراین عرفه در روز جمعه بود، صاحبش ازاین دعا فارغ نمیشود مگراینکه خداوند او را بیامرزد و درهر ماه دیگر نیز اگر بخواهداین دعا را بخواند درایام البیض روزه بگیرد و همانگونه که گفتماین اعمال را انجام دهد. | ام داود میگوید نزد امام صادق رفتم و امام فرمود: منصور عباسی امیرمومنان علی را در خواب دید که به او فرمود: پسرم را آزاد کن و الا تو را در آتش میاندازم و دید انگار که زیر پایش آتش است. دراین حالت منصور نگران بیدار شد. ام داود میگوید به امام صادق گفتم:ای آقای من آیا این دعا را در غیر ماه رجب نیز میتوان خواند؟ فرمود:بله در روز عرفه و اگراین عرفه در روز جمعه بود، صاحبش ازاین دعا فارغ نمیشود مگراینکه خداوند او را بیامرزد و درهر ماه دیگر نیز اگر بخواهداین دعا را بخواند درایام البیض روزه بگیرد و همانگونه که گفتماین اعمال را انجام دهد. | ||
خاندان و نسل داود | خاندان و نسل داود |