۸۷٬۷۷۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'می کرد' به 'میکرد') |
||
خط ۲۲: | خط ۲۲: | ||
پدرش به روش اسلاف گذشته [[رفاعیه]] به او اجازه داد. پس از مدتی از روش رفاعی فاصله گرفت و در سال (1732م) بغداد را به قصد زیارت جد خاندان الرفاعی ترک کرد. | پدرش به روش اسلاف گذشته [[رفاعیه]] به او اجازه داد. پس از مدتی از روش رفاعی فاصله گرفت و در سال (1732م) بغداد را به قصد زیارت جد خاندان الرفاعی ترک کرد. | ||
مدتی در آنجا اقامت گزید و با قطب زمان خود بهاءالدین رفاعی بیعت کرد و با الرفاعی و دیگر شیوخ طریقت آشنا شد. باعلمای ممتاز مجالست و از آنان علم می آموخت. پس از آن به حلب سفر کرد و طریقه رفاعی را در آنجا تبلیغ کرد. | مدتی در آنجا اقامت گزید و با قطب زمان خود بهاءالدین رفاعی بیعت کرد و با الرفاعی و دیگر شیوخ طریقت آشنا شد. باعلمای ممتاز مجالست و از آنان علم می آموخت. پس از آن به حلب سفر کرد و طریقه رفاعی را در آنجا تبلیغ کرد. | ||
او دست به تألیف کتب ارجمند و نامه های فاخری زد که که در آن اسرار شرع مطهّره و طریقه رفاعی را بیان کرده است. در حلب اقامت داشت تا اینکه در سال (1739 م) از آنجا به استانبول پایتخت خلافت اسلامی نقل مکان کرد و در آنجا اقامت گزید. پس با خلیفه سلطان احمد سوم نشست داشت. او را نصیحت و راهنمایی | او دست به تألیف کتب ارجمند و نامه های فاخری زد که که در آن اسرار شرع مطهّره و طریقه رفاعی را بیان کرده است. در حلب اقامت داشت تا اینکه در سال (1739 م) از آنجا به استانبول پایتخت خلافت اسلامی نقل مکان کرد و در آنجا اقامت گزید. پس با خلیفه سلطان احمد سوم نشست داشت. او را نصیحت و راهنمایی میکرد و از او خواست که در رسیدگی به مصالح مسلمانان تلاش کند. | ||
خلیفه حسن سریرة به شیخ زین الدین و فضیلت او پی برد و شیخ الشیوخ دار الخلافه شد. | خلیفه حسن سریرة به شیخ زین الدین و فضیلت او پی برد و شیخ الشیوخ دار الخلافه شد. | ||
او قاضی القضات دادگستری نظامی که بالاترین سطح تحصیلات را لازم داشت بر عهده گرفت و نشان دولت [[ترکیه]] نیز به او اعطا شد.که در آن زمان بالاترین مدال افتخار دولتی محسوب می شد. سپس به بغداد بازگشت و مدتی در آنجا ماند و پس از انزوا و عبادت عازم بلدرو شد. در آنجا به عبادت پرداخت تا اینکه درگذشت. با جایگاهی که نزد خلیفه و حکومت داشت مغرور نبود. | او قاضی القضات دادگستری نظامی که بالاترین سطح تحصیلات را لازم داشت بر عهده گرفت و نشان دولت [[ترکیه]] نیز به او اعطا شد.که در آن زمان بالاترین مدال افتخار دولتی محسوب می شد. سپس به بغداد بازگشت و مدتی در آنجا ماند و پس از انزوا و عبادت عازم بلدرو شد. در آنجا به عبادت پرداخت تا اینکه درگذشت. با جایگاهی که نزد خلیفه و حکومت داشت مغرور نبود. | ||
حاجت حاجت داران را به اندازه توانش برآورده | حاجت حاجت داران را به اندازه توانش برآورده میکرد و خانه اش چون کندوی عسل پر از زائران و حاجت طلبان حکومت و والیان بود. او سخاوتمندانه پول خرج میکرد تا مهمانان و بازدیدکنندگان خود را گرامی بدارد. هدایای مالی به کسانی می داد که از بین مسلمانان سزاوار آن باشند. پس نزد همه مسلمانان، مقربان، عزت و احترام داشت. | ||
او را پسر عمویش علی ابن خی رالله الصیادی الرفاعی در حلب به عنوان نماینده طریقه رفاعیه برگزید . | او را پسر عمویش علی ابن خی رالله الصیادی الرفاعی در حلب به عنوان نماینده طریقه رفاعیه برگزید . | ||
به توصیه پدرش هنگامی که به بغداد آمد [[طریقت]] را به دست قطب زمان خود، بهاءالدین صیادی الرفاعی گرفت. | به توصیه پدرش هنگامی که به بغداد آمد [[طریقت]] را به دست قطب زمان خود، بهاءالدین صیادی الرفاعی گرفت. |