۱٬۷۴۱
ویرایش
Mollahashem (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Mollahashem (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷۰: | خط ۷۰: | ||
=ج ـ عصر اموى= | =ج ـ عصر اموى= | ||
پس از به قتل رسيدن على(عليهالسلام) در سال چهلم هجرى به وسيله خوارج، کوفيان با حسن بن على(عليهما السلام)بيعت مىکنند، در حالى که معاوية بن ابوسفيان در شام، مسند امارت را به خلافت تبديل مىنمايد. در واقع سال هاى 40 و 41 هجرى را مىتوان آغاز مقطعى ديگر از تاريخ اسلام، که کاملا مغاير با دوران قبل از آن است، برشمرد. اين دوره، پايان دوران خلافت و آغاز دوران ملوکيّت و سلطنت مآبى است. اين تفکيک ماهوى نه تنها منحصر به فِرَق شيعه و خوارج نيست، بلکه در کلام پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) نيز به وضوح مشاهده مىگردد. ايشان مىفرمايند: «خلافت پس از من سى سال است و بعد از آن سلطنت خواهد بود».<br> | پس از به قتل رسيدن على(عليهالسلام) در سال چهلم هجرى به وسيله خوارج، کوفيان با حسن بن على(عليهما السلام)بيعت مىکنند، در حالى که معاوية بن ابوسفيان در شام، مسند امارت را به خلافت تبديل مىنمايد. در واقع سال هاى 40 و 41 هجرى را مىتوان آغاز مقطعى ديگر از تاريخ اسلام، که کاملا مغاير با دوران قبل از آن است، برشمرد. اين دوره، پايان دوران خلافت و آغاز دوران ملوکيّت و سلطنت مآبى است.<ref>ر.ک.: حاتم قادرى، تحول مبانى مشروعيت خلافت از آغاز تا فروپاشى عباسيان، (انتشارات بنيان)، ص81و98.</ref> اين تفکيک ماهوى نه تنها منحصر به فِرَق شيعه و خوارج نيست، بلکه در کلام پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) نيز به وضوح مشاهده مىگردد. ايشان مىفرمايند: «خلافت پس از من سى سال است و بعد از آن سلطنت خواهد بود». <ref>مسعودى، همان، ج 2، ص 3.</ref> <br> | ||
در برخى از روايات نيز اين سلطنت به دوران گزندگى توصيف شدهاست. اين تباين ماهيت به حدّى بود که معاويه و غالب جانشينان وى و نيز خلفاى بنى عبّاس به صورت گسترده به استعمال عنوان «خليفة الله» تشويق مىشدند. <br> | در برخى از روايات نيز اين سلطنت به دوران گزندگى توصيف شدهاست.<ref>راضى آل ياسين، صلح امام حسن پرشكوه ترين نرمش قهرمانانه تاريخ، ترجمه سيد على خامنه اى، (نشر آسيا)، ص 345.</ref> اين تباين ماهيت به حدّى بود که معاويه و غالب جانشينان وى و نيز خلفاى بنى عبّاس به صورت گسترده به استعمال عنوان «خليفة الله» تشويق مىشدند.<ref>ر.ک.: حاتم قادرى، همان، ص 64 ـ 73.</ref> <br> | ||
سال 41 هجرى به علّت عقد معاهده صلح ميان حسن بن على(عليهما السلام) و معاوية بن أبى سفيان عام الجماعة خوانده شد. از أدلّه مهم و عمده دست يازيدن حسن بن على(عليهما السلام)به صلح با معاوية بن ابى سفيان أوّلا، ادبار عمومى از تداوم منازعات خونين، آشفتگىها و ناامنىهاى چندين سالهاى است که پيش از کشته شدن خليفه سوم تا پس از قتل خليفه چهارم بر سرزمين هاى اسلامى سايه افکنده بود و آخرين و زشت ترين آنها قتل و غارت هاى وحشيانه سردار امير شام، بسر بن أبى أرطاة، است.<br> | سال 41 هجرى به علّت عقد معاهده صلح ميان حسن بن على(عليهما السلام) و معاوية بن أبى سفيان عام الجماعة خوانده شد.<ref>ذهبى، ص 25 و 27 و سيوطى، همان، ص 196.</ref> از أدلّه مهم و عمده دست يازيدن حسن بن على(عليهما السلام)به صلح با معاوية بن ابى سفيان أوّلا، ادبار عمومى از تداوم منازعات خونين، آشفتگىها و ناامنىهاى چندين سالهاى است که پيش از کشته شدن خليفه سوم تا پس از قتل خليفه چهارم بر سرزمين هاى اسلامى سايه افکنده بود و آخرين و زشت ترين آنها قتل و غارت هاى وحشيانه سردار امير شام، بسر بن أبى أرطاة، است.<br> | ||
ثانياً، اين صلح پايانى بر خون ريزىهاى به ظاهر بى پايان و بى نتيجه ميان مسلمين با توجه به ويژگىهاى جامعه عراق، شام و حجاز آن روزگار بود. راست آمدن کار بر وى محال مىنمود و از طرفى حفظ جان و حيثيت اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله)، صحابه و تابعين علوى حائز اهميّت بود. ثالثاً، خليفه پنجم راشد و امام دوم شيعيان نسبت به حفظ کيان عالم اسلام به علّت وقوع شورشها و آشفتگىهاى داخلى نگران بود؛ شورشها و آشفتگىهايى که امپراتورى جوان و نوپاى اسلام را در معرض آسيب قرار داده بود و دشمنان داخلى و به ويژه خارجى آن از اين وضعيّت غافل نبودند. عرض اندام امپراطورى روم شرقى در دوران خلافت على(عليهالسلام) و اوان حکومت معاوية بن ابى سفيان، به عنوان نشانههايى از اين خطر بيرونى، نگرانىهاى مزبور را تأييد مىکند. در دوران خلافت عبدالملک بن مروان نيز، که جهان اسلام دچار جنگ هاى داخلى گرديده بود، مجدّداً روم شرقى به صورت خطرى جدّى ظاهر شد. | ثانياً، اين صلح پايانى بر خون ريزىهاى به ظاهر بى پايان و بى نتيجه ميان مسلمين با توجه به ويژگىهاى جامعه عراق، شام و حجاز آن روزگار بود. راست آمدن کار بر وى محال مىنمود و از طرفى حفظ جان و حيثيت اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله)، صحابه و تابعين علوى حائز اهميّت بود. ثالثاً، خليفه پنجم راشد و امام دوم شيعيان نسبت به حفظ کيان عالم اسلام به علّت وقوع شورشها و آشفتگىهاى داخلى نگران بود؛ شورشها و آشفتگىهايى که امپراتورى جوان و نوپاى اسلام را در معرض آسيب قرار داده بود و دشمنان داخلى و به ويژه خارجى آن از اين وضعيّت غافل نبودند. <ref>ر.ک.: مسعودى، همان، ص 3 و سيوطى، همان، ص 188.</ref> عرض اندام امپراطورى روم شرقى در دوران خلافت على(عليهالسلام) و اوان حکومت معاوية بن ابى سفيان، به عنوان نشانههايى از اين خطر بيرونى، نگرانىهاى مزبور را تأييد مىکند.<ref>ر.ک.: محمد بن جرير طبرى، همان، ص 2345 و ابن واضح يعقوبى، همان، ص 144 ـ 145.</ref> در دوران خلافت عبدالملک بن مروان نيز، که جهان اسلام دچار جنگ هاى داخلى گرديده بود، مجدّداً روم شرقى به صورت خطرى جدّى ظاهر شد. | ||
اگر چه صلح سال 41 هجرى آرامش نسبى اى را به جهان اسلام بازگردانيد، به دليل عدم التزام و تعهّد معاوية بن ابوسفيان به روح توافق صلح نمىتوانست مانعى براى ناهمسازگارى جوامع اسلامى به شمار رود. در اين برهه مجدّداً عوامل زمينه ساز نارضايتى عمومى در نيمه دوم خلافت عثمان، با وسعت و شدّت بيشترى احيا گرديد و حوادثى ناگوارتر به وقوع پيوست. مشاجره خليفه اول اموى و گروهى از هاشميان و انصار در سال 44 هجرى در مدينه، به روشنى تصوير ناهمسازگرىهاى عالم اسلام در آن عصر را ترسيم مىنمايد. <br> | اگر چه صلح سال 41 هجرى آرامش نسبى اى را به جهان اسلام بازگردانيد، به دليل عدم التزام و تعهّد معاوية بن ابوسفيان به روح توافق صلح نمىتوانست مانعى براى ناهمسازگارى جوامع اسلامى به شمار رود. در اين برهه مجدّداً عوامل زمينه ساز نارضايتى عمومى در نيمه دوم خلافت عثمان، با وسعت و شدّت بيشترى احيا گرديد و حوادثى ناگوارتر به وقوع پيوست. مشاجره خليفه اول اموى و گروهى از هاشميان و انصار در سال 44 هجرى در مدينه، به روشنى تصوير ناهمسازگرىهاى عالم اسلام در آن عصر را ترسيم مىنمايد. <br> | ||
خليفه اول اموى با بهره گيرى از اشتياق عمومى به استقرار امنيت، يأس فراگير از اصلاح انحرافات، تکيه بر جهل تودههايى که از حقايق آموزههاى اسلامى دور مانده بودند و نهايتاً به کارگيرى دو حربه ارعاب و تطيمع توانست پايههاى حکومت بنى اميه را مستحکم نمايد. <br> | خليفه اول اموى با بهره گيرى از اشتياق عمومى به استقرار امنيت، يأس فراگير از اصلاح انحرافات، تکيه بر جهل تودههايى که از حقايق آموزههاى اسلامى دور مانده بودند و نهايتاً به کارگيرى دو حربه ارعاب و تطيمع توانست پايههاى حکومت بنى اميه را مستحکم نمايد.<ref>مسعودى، همان، ص 35 ـ 39.</ref> <br> | ||
معاويه به دستيابى بر مسند جانشينى پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) و پيروزى سياسى بر رقباى علوى خود قانع نبود و بدين گونه او و غالب خلفاى بعدى (اعم از اموى و عباسى) سادگى روابط موجود در عصر خلفاى راشدين را بر هم زده، آن را به رابطه ارباب و رعيّت مبدّل نمودند. معاويه هم چنين به منظور باورمند نمودن خصومت هاى شخصى خود و طايفهاش با بنىهاشم به حمايت از جاعلان حديث و آلودن محراب و منبر به سبّ علويان پرداخت. <br> | معاويه به دستيابى بر مسند جانشينى پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) و پيروزى سياسى بر رقباى علوى خود قانع نبود و بدين گونه او و غالب خلفاى بعدى (اعم از اموى و عباسى) سادگى روابط موجود در عصر خلفاى راشدين را بر هم زده، آن را به رابطه ارباب و رعيّت مبدّل نمودند.<ref>ابن واضح يعقوبى، همان، ص 166.</ref> معاويه هم چنين به منظور باورمند نمودن خصومت هاى شخصى خود و طايفهاش با بنىهاشم به حمايت از جاعلان حديث و آلودن محراب و منبر به سبّ علويان پرداخت.<ref>محمد بن جرير طبرى، همان، ج 7، ص 2748 ـ 2749 و مسعودى، همان، ص 18 و 30 و ابن واضح يعقوبى، همان، ص152 و 162.</ref> <br> | ||
در تاريخ جوامع اسلامى برخلاف اظهار عشق و محبت به اهل بيت پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله)، که وجه بارز تسنّن همسازگراست، اظهار محبّت به خلفاى اموى، حتّى يزيد بن معاويه، شعار تسنّن ناهمسازگرا تلقّى مىشود. با توجه به اين که خلافت اموى زاييده تفکر تفرقه گرا و فتنه انگيز بود، بديهى است که نمىتوانست حامى و مجرى روح شريعت و ارزشهاى اصيل اسلام باشد. در اين دوره وقايعى چون واقعه کربلا، حرّه و سنگ سار کردن کعبه و آتش باران نمودن آن، صدماتى عميق و جبران ناپذير بر پيکره امّت اسلامى وارد نمود. مذاهب اسلامى در اين دوران، که با رويدادهاى سياسى اعلام وجود نموده بودند و در ابتدا بيشتر نشانههاى حزبى ـ سياسى داشتند تا فقهى يا کلامى، با شتاب روند قوام گيرى خود را تا قرن سوّم هجرى پيموده، متأثّر از شرايط زمان و مکان به گسترش و نشر عقايد خود پرداختند. <br> | در تاريخ جوامع اسلامى برخلاف اظهار عشق و محبت به اهل بيت پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله)، که وجه بارز تسنّن همسازگراست، اظهار محبّت به خلفاى اموى، حتّى يزيد بن معاويه، شعار تسنّن ناهمسازگرا تلقّى مىشود.<ref>ر.ک.: ابن اثير، عزالدين ابى الحسن، الكامل فى التاريخ، بيروت، دار صادر، 1399 ق / 1979 م، ج 8، ص 273 و ج 9، ص 418.</ref> با توجه به اين که خلافت اموى زاييده تفکر تفرقه گرا و فتنه انگيز بود، بديهى است که نمىتوانست حامى و مجرى روح شريعت و ارزشهاى اصيل اسلام باشد. در اين دوره وقايعى چون واقعه کربلا، حرّه و سنگ سار کردن کعبه و آتش باران نمودن آن، صدماتى عميق و جبران ناپذير بر پيکره امّت اسلامى وارد نمود. مذاهب اسلامى در اين دوران، که با رويدادهاى سياسى اعلام وجود نموده بودند و در ابتدا بيشتر نشانههاى حزبى ـ سياسى داشتند تا فقهى يا کلامى، با شتاب روند قوام گيرى خود را تا قرن سوّم هجرى پيموده، متأثّر از شرايط زمان و مکان به گسترش و نشر عقايد خود پرداختند. <br> | ||
در آن فضاى پر ابهام، امويان در تلاش بودند تا با سوء استفاده از سردرگمى تودهها آنان را به مذاهب سياسى خود، که تحت عنوان هاى عثمانيه، سفيانيه، نواصب و... از آنها ياد مىشود و مهم ترين شاخصه آنها عداوت با اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) است، درآورند. البته گر چه امويان در تحقّق اين هدف تا اندازهاى توفيق يافتند، امّا جمهور مردم به مذهب ايشان درنيامدند. رويدادهايى نظير شورش مدينه، که منجر به واقعه حرّه شد و نيز قيام عبدالله بن زبير که براى برههاى کوتاه نظام خلافت را دو پاره نمود، نمونههايى از اعتراض ها و قيام هاى موجود عليه سلطه امويان است. <br> | در آن فضاى پر ابهام، امويان در تلاش بودند تا با سوء استفاده از سردرگمى تودهها آنان را به مذاهب سياسى خود، که تحت عنوان هاى عثمانيه، سفيانيه، نواصب و... از آنها ياد مىشود<ref>مسعودى، همان، ج 1، ص 709 ـ 710 و ج 2، ص 596.</ref> و مهم ترين شاخصه آنها عداوت با اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) است، درآورند. البته گر چه امويان در تحقّق اين هدف تا اندازهاى توفيق يافتند، امّا جمهور مردم به مذهب ايشان درنيامدند. رويدادهايى نظير شورش مدينه، که منجر به واقعه حرّه شد و نيز قيام عبدالله بن زبير که براى برههاى کوتاه نظام خلافت را دو پاره نمود، نمونههايى از اعتراض ها و قيام هاى موجود عليه سلطه امويان است.<ref>حسن ابراهيم حسن، تاريخ سياسى اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاينده، 3 جلد (چاپ چهارم: تهران، انتشارات جاويدان، 1360)، ج 1، ص 432.</ref> <br> | ||
حکومت اموى، سلطنتى برآمده از دل نظام قبيلگى عرب بود که بيش از آن که چارچوب اسلامى داشته باشد، از عروبت جاهلى تبعيّت مىنمود. از اين رو، در اين دوران شاهد قوّت يافتن منازعههاى قبيلهاى عربِ پيش از اسلام هستيم، به طورى که گويى فصل تازهاى از ايّام العرب در اين برهه زمانى آغاز مىگردد. اوج نقش آفرينى ستيزهاى قبيلگى در اين دوران، نبرد مرج راهط بود. حکم رانان اموى از کشاکش موجود در ميان قبايل براى حفظ اقتدار خود سود مىجستند و اين امر در واقع احياى منحط ترين نوع ناهمسازگرى جاهلى در جهان اسلام بود. خصيصه قوميّت گرايى، که برخاسته از ماهيّت غير دينى خلافت اموى بود، از ويژگىهاى بارز عصر اموى است که تاثيرات آن تا سدهها پس از پايان کار ايشان، به ويژه در عصر عباسى، در جهان اسلام باقى ماند. <br> | حکومت اموى، سلطنتى برآمده از دل نظام قبيلگى عرب بود که بيش از آن که چارچوب اسلامى داشته باشد، از عروبت جاهلى تبعيّت مىنمود. از اين رو، در اين دوران شاهد قوّت يافتن منازعههاى قبيلهاى عربِ پيش از اسلام هستيم، به طورى که گويى فصل تازهاى از ايّام العرب در اين برهه زمانى آغاز مىگردد. اوج نقش آفرينى ستيزهاى قبيلگى در اين دوران، نبرد مرج راهط بود. حکم رانان اموى از کشاکش موجود در ميان قبايل براى حفظ اقتدار خود سود مىجستند و اين امر در واقع احياى منحط ترين نوع ناهمسازگرى جاهلى در جهان اسلام بود. خصيصه قوميّت گرايى، که برخاسته از ماهيّت غير دينى خلافت اموى بود، از ويژگىهاى بارز عصر اموى است که تاثيرات آن تا سدهها پس از پايان کار ايشان، به ويژه در عصر عباسى، در جهان اسلام باقى ماند. <br> | ||
مىتوان مناسبات ايرانيان آن عصر با حاکميت را به سه دسته تقسيم نمود: دستهاى که با ايمان کامل تعاليم اسلام را پذيرفته بودند؛ دستهاى که به منظور فرار از پرداخت جزيه و خراج و تحصيل اعتبار و آسايش، خود را مسلمان وانمود مىکردند؛ و دستهاى که عده آنها در عصر اموى بيشتر بود، به دين نياکان خود باقى مانده بودند. هر سه دسته مزبور کما بيش از امويان ناراضى بودند، زيرا دسته اول از عدم اجراى شرايع و تعاليم دين دلتنگ و ناخشنود بودند؛ دسته دوم بدان گونه که مايل بودند با آنها رفتار نمىشد؛ و دسته سوم پيوسته در انتظار فرصتى براى رهايى از حکومت غالبان بودند. <br> | مىتوان مناسبات ايرانيان آن عصر با حاکميت را به سه دسته تقسيم نمود: دستهاى که با ايمان کامل تعاليم اسلام را پذيرفته بودند؛ دستهاى که به منظور فرار از پرداخت جزيه و خراج و تحصيل اعتبار و آسايش، خود را مسلمان وانمود مىکردند؛ و دستهاى که عده آنها در عصر اموى بيشتر بود، به دين نياکان خود باقى مانده بودند. هر سه دسته مزبور کما بيش از امويان ناراضى بودند، زيرا دسته اول از عدم اجراى شرايع و تعاليم دين دلتنگ و ناخشنود بودند؛ دسته دوم بدان گونه که مايل بودند با آنها رفتار نمىشد؛ و دسته سوم پيوسته در انتظار فرصتى براى رهايى از حکومت غالبان بودند. <br> |
ویرایش