۱٬۷۴۱
ویرایش
Mollahashem (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Mollahashem (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷۰: | خط ۷۰: | ||
=ج ـ عصر اموى= | =ج ـ عصر اموى= | ||
پس از به قتل رسيدن على(عليهالسلام) در سال چهلم هجرى به وسيله [[خوارج]]، کوفيان با حسن بن على(عليهما السلام)بيعت مىکنند، در حالى که [[معاویة بن ابی سفیان|معاوية بن ابوسفيان]] در [[شام]]، مسند امارت را به خلافت تبديل مىنمايد. در واقع سال هاى 40 و 41 هجرى را مىتوان آغاز مقطعى ديگر از تاريخ اسلام، که کاملا مغاير با دوران قبل از آن است، برشمرد. اين دوره، پايان دوران خلافت و آغاز دوران ملوکيّت و سلطنت مآبى است.<ref>ر.ک.: حاتم قادرى، تحول مبانى مشروعيت خلافت از آغاز تا فروپاشى عباسيان، (انتشارات بنيان)، ص81و98.</ref> اين تفکيک ماهوى نه تنها منحصر به فِرَق شيعه و خوارج نيست، بلکه در کلام پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) نيز به وضوح مشاهده مىگردد. ايشان مىفرمايند: «خلافت پس از من سى سال است و بعد از آن سلطنت خواهد بود». <ref>مسعودى، همان، ج 2، ص 3.</ref> <br> | پس از به قتل رسيدن على(عليهالسلام) در سال چهلم هجرى به وسيله [[خوارج]]، کوفيان با [[امام حسن مجتبی|حسن بن على]](عليهما السلام)بيعت مىکنند، در حالى که [[معاویة بن ابی سفیان|معاوية بن ابوسفيان]] در [[شام]]، مسند امارت را به خلافت تبديل مىنمايد. در واقع سال هاى 40 و 41 هجرى را مىتوان آغاز مقطعى ديگر از تاريخ اسلام، که کاملا مغاير با دوران قبل از آن است، برشمرد. اين دوره، پايان دوران خلافت و آغاز دوران ملوکيّت و سلطنت مآبى است.<ref>ر.ک.: حاتم قادرى، تحول مبانى مشروعيت خلافت از آغاز تا فروپاشى عباسيان، (انتشارات بنيان)، ص81و98.</ref> اين تفکيک ماهوى نه تنها منحصر به فِرَق شيعه و خوارج نيست، بلکه در کلام پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) نيز به وضوح مشاهده مىگردد. ايشان مىفرمايند: «خلافت پس از من سى سال است و بعد از آن سلطنت خواهد بود». <ref>مسعودى، همان، ج 2، ص 3.</ref> <br> | ||
در برخى از روايات نيز اين سلطنت به دوران گزندگى توصيف شدهاست.<ref>راضى آل ياسين، صلح [[امام حسن مجتبی|امام حسن]] پرشكوهترين نرمش قهرمانانه تاريخ، ترجمه سيد على خامنهاى، (نشر آسيا)، ص 345.</ref> اين تباين ماهيت به حدّى بود که معاويه و غالب جانشينان وى و نيز خلفاى بنى عبّاس به صورت گسترده به استعمال عنوان «خليفةالله» تشويق مىشدند.<ref>ر.ک.: حاتم قادرى، همان، ص 64 ـ 73.</ref> <br> | در برخى از روايات نيز اين سلطنت به دوران گزندگى توصيف شدهاست.<ref>راضى آل ياسين، صلح [[امام حسن مجتبی|امام حسن]] پرشكوهترين نرمش قهرمانانه تاريخ، ترجمه سيد على خامنهاى، (نشر آسيا)، ص 345.</ref> اين تباين ماهيت به حدّى بود که معاويه و غالب جانشينان وى و نيز خلفاى بنى عبّاس به صورت گسترده به استعمال عنوان «خليفةالله» تشويق مىشدند.<ref>ر.ک.: حاتم قادرى، همان، ص 64 ـ 73.</ref> <br> | ||
سال 41 هجرى به علّت عقد معاهده صلح ميان حسن بن على(عليهماالسلام) و معاوية بن أبى سفيان عام الجماعة خوانده شد.<ref>ذهبى، ص 25 و 27 و سيوطى، همان، ص 196.</ref> از أدلّه مهم و عمده دست يازيدن حسن بن على(عليهما السلام)به صلح با معاوية بن ابى سفيان أوّلا، ادبار عمومى از تداوم منازعات خونين، آشفتگىها و ناامنىهاى چندين سالهاى است که پيش از کشته شدن خليفه سوم تا پس از قتل خليفه چهارم بر سرزمينهاى اسلامى سايه افکنده بود و آخرين و زشتترين آنها قتل و غارتهاى وحشيانه سردار امير شام، بسر بن أبى أرطاة، است.<br> | سال 41 هجرى به علّت عقد معاهده صلح ميان حسن بن على(عليهماالسلام) و [[معاويه|معاوية بن أبى سفيان]] عام الجماعة خوانده شد.<ref>ذهبى، ص 25 و 27 و سيوطى، همان، ص 196.</ref> از أدلّه مهم و عمده دست يازيدن حسن بن على(عليهما السلام)به صلح با معاوية بن ابى سفيان أوّلا، ادبار عمومى از تداوم منازعات خونين، آشفتگىها و ناامنىهاى چندين سالهاى است که پيش از کشته شدن خليفه سوم تا پس از قتل خليفه چهارم بر سرزمينهاى اسلامى سايه افکنده بود و آخرين و زشتترين آنها قتل و غارتهاى وحشيانه سردار امير شام، بسر بن أبى أرطاة، است.<br> | ||
ثانياً، اين صلح پايانى بر خون ريزىهاى به ظاهر بىپايان و بى نتيجه ميان مسلمين با توجه به ويژگىهاى جامعه عراق، شام و حجاز آن روزگار بود. راست آمدن کار بر وى محال مىنمود و از طرفى حفظ جان و حيثيت اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله)، صحابه و تابعين علوى حائز اهميّت بود. ثالثاً، خليفه پنجم راشد و امام دوم شيعيان نسبت به حفظ کيان عالم اسلام به علّت وقوع شورشها و آشفتگىهاى داخلى نگران بود؛ شورشها و آشفتگىهايى که امپراتورى جوان و نوپاى اسلام را در معرض آسيب قرار داده بود و دشمنان داخلى و به ويژه خارجى آن از اين وضعيّت غافل نبودند. <ref>ر.ک.: مسعودى، همان، ص 3 و سيوطى، همان، ص 188.</ref> عرض اندام امپراطورى روم شرقى در دوران خلافت على(عليهالسلام) و اوان حکومت معاوية بن ابى سفيان، به عنوان نشانههايى از اين خطر بيرونى، نگرانىهاى مزبور را تأييد مىکند.<ref>ر.ک.: محمد بن جرير طبرى، همان، ص 2345 و ابن واضح يعقوبى، همان، ص 144 ـ 145.</ref> در دوران خلافت عبدالملک بن مروان نيز، که جهان اسلام دچار جنگ هاى داخلى گرديده بود، مجدّداً روم شرقى به صورت خطرى جدّى ظاهر شد. | ثانياً، اين صلح پايانى بر خون ريزىهاى به ظاهر بىپايان و بى نتيجه ميان مسلمين با توجه به ويژگىهاى جامعه عراق، شام و حجاز آن روزگار بود. راست آمدن کار بر وى محال مىنمود و از طرفى حفظ جان و حيثيت [[اهل بيت (ع)|اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله)]]، صحابه و تابعين علوى حائز اهميّت بود. ثالثاً، خليفه پنجم راشد و امام دوم شيعيان نسبت به حفظ کيان عالم اسلام به علّت وقوع شورشها و آشفتگىهاى داخلى نگران بود؛ شورشها و آشفتگىهايى که امپراتورى جوان و نوپاى اسلام را در معرض آسيب قرار داده بود و دشمنان داخلى و به ويژه خارجى آن از اين وضعيّت غافل نبودند. <ref>ر.ک.: مسعودى، همان، ص 3 و سيوطى، همان، ص 188.</ref> عرض اندام امپراطورى روم شرقى در دوران خلافت على(عليهالسلام) و اوان حکومت معاوية بن ابى سفيان، به عنوان نشانههايى از اين خطر بيرونى، نگرانىهاى مزبور را تأييد مىکند.<ref>ر.ک.: محمد بن جرير طبرى، همان، ص 2345 و ابن واضح يعقوبى، همان، ص 144 ـ 145.</ref> در دوران خلافت عبدالملک بن مروان نيز، که جهان اسلام دچار جنگ هاى داخلى گرديده بود، مجدّداً روم شرقى به صورت خطرى جدّى ظاهر شد. | ||
اگر چه صلح سال 41 هجرى آرامش نسبى اى را به جهان اسلام بازگردانيد، به دليل عدم التزام و تعهّد معاوية بن ابوسفيان به روح توافق صلح نمىتوانست مانعى براى ناهمسازگارى جوامع اسلامى به شمار رود. در اين برهه مجدّداً عوامل زمينه ساز نارضايتى عمومى در نيمه دوم خلافت عثمان، با وسعت و شدّت بيشترى احيا گرديد و حوادثى ناگوارتر به وقوع پيوست. مشاجره خليفه اول اموى و گروهى از هاشميان و انصار در سال 44 هجرى در مدينه، به روشنى تصوير ناهمسازگرىهاى عالم اسلام در آن عصر را ترسيم مىنمايد. <br> | اگر چه صلح سال 41 هجرى آرامش نسبى اى را به جهان اسلام بازگردانيد، به دليل عدم التزام و تعهّد معاوية بن ابوسفيان به روح توافق صلح نمىتوانست مانعى براى ناهمسازگارى جوامع اسلامى به شمار رود. در اين برهه مجدّداً عوامل زمينه ساز نارضايتى عمومى در نيمه دوم خلافت عثمان، با وسعت و شدّت بيشترى احيا گرديد و حوادثى ناگوارتر به وقوع پيوست. مشاجره خليفه اول اموى و گروهى از هاشميان و انصار در سال 44 هجرى در مدينه، به روشنى تصوير ناهمسازگرىهاى عالم اسلام در آن عصر را ترسيم مىنمايد. <br> | ||
خليفه اول اموى با بهره گيرى از اشتياق عمومى به استقرار امنيت، يأس فراگير از اصلاح انحرافات، تکيه بر جهل تودههايى که از حقايق آموزههاى اسلامى دور مانده بودند و نهايتاً به کارگيرى دو حربه ارعاب و تطيمع توانست پايههاى حکومت بنى اميه را مستحکم نمايد.<ref>مسعودى، همان، ص 35 ـ 39.</ref> <br> | خليفه اول اموى با بهره گيرى از اشتياق عمومى به استقرار امنيت، يأس فراگير از اصلاح انحرافات، تکيه بر جهل تودههايى که از حقايق آموزههاى اسلامى دور مانده بودند و نهايتاً به کارگيرى دو حربه ارعاب و تطيمع توانست پايههاى حکومت بنى اميه را مستحکم نمايد.<ref>مسعودى، همان، ص 35 ـ 39.</ref> <br> | ||
معاويه به دستيابى بر مسند جانشينى پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) و پيروزى سياسى بر رقباى علوى خود قانع نبود و بدين گونه او و غالب خلفاى بعدى (اعم از اموى و عباسى) سادگى روابط موجود در عصر خلفاى راشدين را بر هم زده، آن را به رابطه ارباب و رعيّت مبدّل نمودند.<ref>ابن واضح يعقوبى، همان، ص 166.</ref> معاويه هم چنين به منظور باورمند نمودن خصومت هاى شخصى خود و طايفهاش با بنىهاشم به حمايت از جاعلان حديث و آلودن محراب و منبر به سبّ علويان پرداخت.<ref>محمد بن جرير طبرى، همان، ج 7، ص 2748 ـ 2749 و مسعودى، همان، ص 18 و 30 و ابن واضح يعقوبى، همان، ص152 و 162.</ref> <br> | معاويه به دستيابى بر مسند جانشينى پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) و پيروزى سياسى بر رقباى علوى خود قانع نبود و بدين گونه او و غالب خلفاى بعدى (اعم از اموى و عباسى) سادگى روابط موجود در عصر خلفاى راشدين را بر هم زده، آن را به رابطه ارباب و رعيّت مبدّل نمودند.<ref>ابن واضح يعقوبى، همان، ص 166.</ref> معاويه هم چنين به منظور باورمند نمودن خصومت هاى شخصى خود و طايفهاش با بنىهاشم به حمايت از جاعلان حديث و آلودن محراب و منبر به سبّ علويان پرداخت.<ref>محمد بن جرير طبرى، همان، ج 7، ص 2748 ـ 2749 و مسعودى، همان، ص 18 و 30 و ابن واضح يعقوبى، همان، ص152 و 162.</ref> <br> | ||
در تاريخ جوامع اسلامى برخلاف اظهار عشق و محبت به اهل بيت پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله)، که وجه بارز تسنّن همسازگراست، اظهار محبّت به خلفاى اموى، حتّى يزيد بن معاويه، شعار تسنّن ناهمسازگرا تلقّى مىشود.<ref>ر.ک.: ابن اثير، عزالدين ابى الحسن، الكامل فى التاريخ، بيروت، دار صادر، 1399 ق / 1979 م، ج 8، ص 273 و ج 9، ص 418.</ref> با توجه به اين که خلافت اموى زاييده تفکر تفرقه گرا و فتنه انگيز بود، بديهى است که نمىتوانست حامى و مجرى روح شريعت و ارزشهاى اصيل اسلام باشد. در اين دوره وقايعى چون واقعه کربلا، حرّه و سنگ سار کردن کعبه و آتش باران نمودن آن، صدماتى عميق و جبران ناپذير بر پيکره امّت اسلامى وارد نمود. مذاهب اسلامى در اين دوران، که با رويدادهاى سياسى اعلام وجود نموده بودند و در ابتدا بيشتر نشانههاى حزبى ـ سياسى داشتند تا فقهى يا کلامى، با شتاب روند قوام گيرى خود را تا قرن سوّم هجرى پيموده، متأثّر از شرايط زمان و مکان به گسترش و نشر عقايد خود پرداختند. <br> | در تاريخ جوامع اسلامى برخلاف اظهار عشق و محبت به اهل بيت پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله)، که وجه بارز تسنّن همسازگراست، اظهار محبّت به خلفاى اموى، حتّى يزيد بن معاويه، شعار تسنّن ناهمسازگرا تلقّى مىشود.<ref>ر.ک.: ابن اثير، عزالدين ابى الحسن، الكامل فى التاريخ، بيروت، دار صادر، 1399 ق / 1979 م، ج 8، ص 273 و ج 9، ص 418.</ref> با توجه به اين که خلافت اموى زاييده تفکر تفرقه گرا و فتنه انگيز بود، بديهى است که نمىتوانست حامى و مجرى روح شريعت و ارزشهاى اصيل اسلام باشد. در اين دوره وقايعى چون واقعه کربلا، حرّه و سنگ سار کردن کعبه و آتش باران نمودن آن، صدماتى عميق و جبران ناپذير بر پيکره امّت اسلامى وارد نمود. مذاهب اسلامى در اين دوران، که با رويدادهاى سياسى اعلام وجود نموده بودند و در ابتدا بيشتر نشانههاى حزبى ـ سياسى داشتند تا فقهى يا کلامى، با شتاب روند قوام گيرى خود را تا قرن سوّم هجرى پيموده، متأثّر از شرايط زمان و مکان به گسترش و نشر عقايد خود پرداختند. <br> | ||
در آن فضاى پر ابهام، امويان در تلاش بودند تا با سوء استفاده از سردرگمى تودهها آنان را به مذاهب سياسى خود، که تحت | در آن فضاى پر ابهام، امويان در تلاش بودند تا با سوء استفاده از سردرگمى تودهها آنان را به مذاهب سياسى خود، که تحت عنوانهاى عثمانيه، سفيانيه، نواصب و... از آنها ياد مىشود<ref>مسعودى، همان، ج 1، ص 709 ـ 710 و ج 2، ص 596.</ref> و مهمترين شاخصه آنها عداوت با اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) است، درآورند. البته گر چه امويان در تحقّق اين هدف تا اندازهاى توفيق يافتند، امّا جمهور مردم به مذهب ايشان درنيامدند. رويدادهايى نظير شورش مدينه، که منجر به [[واقعه حرّه]] شد و نيز قيام [[عبدالله بن زبير]] که براى برههاى کوتاه نظام خلافت را دو پاره نمود، نمونههايى از اعتراض ها و قيام هاى موجود عليه سلطه امويان است.<ref>حسن ابراهيم حسن، تاريخ سياسى اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاينده، 3 جلد (چاپ چهارم: تهران، انتشارات جاويدان، 1360)، ج 1، ص 432.</ref> <br> | ||
حکومت اموى، سلطنتى برآمده از دل نظام قبيلگى عرب بود که بيش از آن که چارچوب اسلامى داشته باشد، از عروبت جاهلى تبعيّت مىنمود. از اين رو، در اين دوران شاهد قوّت يافتن منازعههاى قبيلهاى عربِ پيش از اسلام هستيم، به طورى که گويى فصل تازهاى از ايّام العرب در اين برهه زمانى آغاز مىگردد. اوج نقش آفرينى ستيزهاى قبيلگى در اين دوران، نبرد مرج راهط بود. حکم رانان اموى از کشاکش موجود در ميان قبايل براى حفظ اقتدار خود سود مىجستند و اين امر در واقع احياى | حکومت اموى، سلطنتى برآمده از دل نظام قبيلگى عرب بود که بيش از آن که چارچوب اسلامى داشته باشد، از عروبت جاهلى تبعيّت مىنمود. از اين رو، در اين دوران شاهد قوّت يافتن منازعههاى قبيلهاى عربِ پيش از اسلام هستيم، به طورى که گويى فصل تازهاى از ايّام العرب در اين برهه زمانى آغاز مىگردد. اوج نقش آفرينى ستيزهاى قبيلگى در اين دوران، نبرد مرج راهط بود. حکم رانان اموى از کشاکش موجود در ميان قبايل براى حفظ اقتدار خود سود مىجستند و اين امر در واقع احياى منحطترين نوع ناهمسازگرى جاهلى در جهان اسلام بود. خصيصه قوميّت گرايى، که برخاسته از ماهيّت غير دينى خلافت اموى بود، از ويژگىهاى بارز عصر اموى است که تاثيرات آن تا سدهها پس از پايان کار ايشان، به ويژه در عصر عباسى، در جهان اسلام باقى ماند. <br> | ||
مىتوان مناسبات ايرانيان آن عصر با حاکميت را به سه دسته تقسيم نمود: دستهاى که با ايمان کامل تعاليم اسلام را پذيرفته بودند؛ دستهاى که به منظور فرار از پرداخت جزيه و خراج و تحصيل اعتبار و آسايش، خود را مسلمان وانمود مىکردند؛ و دستهاى که عده آنها در عصر اموى بيشتر بود، به دين نياکان خود باقى مانده بودند.<ref>غلامحسين صديقى، جنبشهاى دينى ايرانى در قرنهاى دوم و سوم هجرى، (چاپ دوم: تهران، انتشاراتى پاژنگ، 1375)، ص 41.</ref> هر سه دسته مزبور کما بيش از امويان ناراضى بودند، زيرا دسته اول از عدم اجراى شرايع و تعاليم دين دلتنگ و ناخشنود بودند؛ دسته دوم بدان گونه که مايل بودند با آنها رفتار نمىشد؛ و دسته سوم پيوسته در انتظار فرصتى براى رهايى از حکومت غالبان بودند.<ref>همان، ص 41 ـ 42.</ref> <br> | مىتوان مناسبات ايرانيان آن عصر با حاکميت را به سه دسته تقسيم نمود: دستهاى که با ايمان کامل تعاليم اسلام را پذيرفته بودند؛ دستهاى که به منظور فرار از پرداخت جزيه و خراج و تحصيل اعتبار و آسايش، خود را مسلمان وانمود مىکردند؛ و دستهاى که عده آنها در عصر اموى بيشتر بود، به دين نياکان خود باقى مانده بودند.<ref>غلامحسين صديقى، جنبشهاى دينى ايرانى در قرنهاى دوم و سوم هجرى، (چاپ دوم: تهران، انتشاراتى پاژنگ، 1375)، ص 41.</ref> هر سه دسته مزبور کما بيش از امويان ناراضى بودند، زيرا دسته اول از عدم اجراى شرايع و تعاليم دين دلتنگ و ناخشنود بودند؛ دسته دوم بدان گونه که مايل بودند با آنها رفتار نمىشد؛ و دسته سوم پيوسته در انتظار فرصتى براى رهايى از حکومت غالبان بودند.<ref>همان، ص 41 ـ 42.</ref> <br> | ||
در اين دوران، بار تسلّط اعراب بر ايرانيان به تدريج سنگين تر گشت و مردم غير عرب مورد تحقير روز افزون واقع شدند. بيدادگرىهاى مضاعف مادّى و معنوى حکومت اموى نسبت به اتباع غير عرب منجر به پيدايش نهضتى موسوم به شعوبيه گرديد.<ref>شعوبيه نام و آرمان خود را در مرحله مساوات طلبى و پيش از مرحله افراط، وامدار قرآن كريم (حجرات/13) بود.</ref> اين جنبش که برخاسته از اختلاف هاى عقيدتى، نژادى و قومىبود، در حقيقت واکنش فراگير و ديرپاى ايرانيان و ديگر مسلمانان غير عرب در برابر برترى جويىهاى اعراب بر آنان بود و آثارى ژرف در باورهاى مذهبى، سبک هاى ادبى و امور اجتماعى و سياسى جامعه بر جاى نهاد.<ref>عبدالهادى حائرى، «ديباچه اى بر پيشينه تاريخى جنبش هاى پان اسلاميسم»، مجله دانشكده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه مشهد، ص 14 ـ 15 و سيد احمد موثقى، استراتژى وحدت در انديشه سياسى اسلام، 2 ج، (چاپ دوم: قم، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، 1375)، ج 1، ص 170.</ref> ماهيت، فرايند، عمق، عمر، عرصهها، تأثيرات و بازتابهاى نهضت | در اين دوران، بار تسلّط اعراب بر ايرانيان به تدريج سنگين تر گشت و مردم غير عرب مورد تحقير روز افزون واقع شدند. بيدادگرىهاى مضاعف مادّى و معنوى حکومت اموى نسبت به اتباع غير عرب منجر به پيدايش نهضتى موسوم به شعوبيه گرديد.<ref>شعوبيه نام و آرمان خود را در مرحله مساوات طلبى و پيش از مرحله افراط، وامدار قرآن كريم (حجرات/13) بود.</ref> اين جنبش که برخاسته از اختلاف هاى عقيدتى، نژادى و قومىبود، در حقيقت واکنش فراگير و ديرپاى ايرانيان و ديگر مسلمانان غير عرب در برابر برترى جويىهاى اعراب بر آنان بود و آثارى ژرف در باورهاى مذهبى، سبک هاى ادبى و امور اجتماعى و سياسى جامعه بر جاى نهاد.<ref>عبدالهادى حائرى، «ديباچه اى بر پيشينه تاريخى جنبش هاى پان اسلاميسم»، مجله دانشكده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه مشهد، ص 14 ـ 15 و سيد احمد موثقى، استراتژى وحدت در انديشه سياسى اسلام، 2 ج، (چاپ دوم: قم، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، 1375)، ج 1، ص 170.</ref> ماهيت، فرايند، عمق، عمر، عرصهها، تأثيرات و بازتابهاى نهضت [[شعوبيه]]، توجه بسيارى از انديشوران و پژوهش گران قديم و جديد را به خود جلب نمودهاست.<ref>مانند: ابوعثمان [[عمر بن الحجر الجاحظ]] (متوفاى 255 ق) در البيان والتبييّن، الرسائل، الحيوان و [[ابن عبد ربه]] الاندلسى (متوفاى 159 ق) در العقد الفريد.</ref><br> | ||
نهضت شعوبيه در مسير تاريخى خود داراى دو مرحله مساوات جويى و تفضيل طلبى است. در مرحله نخست، شعوبيه جنبشى عدالت طلب در چارچوب آرمان هاى اسلامى بود که علاوه بر مسلمانان ايرانى (موالى) ديگر موالى مانند نبطىها، ترک ها، روميان و... نيز در آن مشارکت داشتند و حتى مسلمانان عرب بيزار از رفتار دولت اموى نيز آن را همراهى کردهاند. در اين مرحله به شعوبيه «اهل تسويه» اطلاق مىشود.<br> | نهضت شعوبيه در مسير تاريخى خود داراى دو مرحله مساوات جويى و تفضيل طلبى است. در مرحله نخست، شعوبيه جنبشى عدالت طلب در چارچوب آرمان هاى اسلامى بود که علاوه بر مسلمانان ايرانى (موالى) ديگر موالى مانند نبطىها، ترک ها، روميان و... نيز در آن مشارکت داشتند و حتى مسلمانان عرب بيزار از رفتار دولت اموى نيز آن را همراهى کردهاند. در اين مرحله به شعوبيه «اهل تسويه» اطلاق مىشود.<br> | ||
اين نهضت در فرايند پيچيده خود وارد مرحله ديگرى شده و به تدريج مساوات طلبى به برترى جويى قومى استحاله مىيابد و ستيز با عنصر عروبت به حدّى قوت مىگيرد که از تنفر از آداب و عادات عرب آغاز گرديده، تا دشمنى با حکومت و زبان عربى پيش مىرود. در اين مرحله شعوبيّه را اهل تفضيل خواندهاند.<ref>ابوالفضل بنايى، نهضت هاى سياسى مذهبى در تاريخ ايران، (مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسى مشهد، 1376)، ص 74.</ref> | اين نهضت در فرايند پيچيده خود وارد مرحله ديگرى شده و به تدريج مساوات طلبى به برترى جويى قومى استحاله مىيابد و ستيز با عنصر عروبت به حدّى قوت مىگيرد که از تنفر از آداب و عادات عرب آغاز گرديده، تا دشمنى با حکومت و زبان عربى پيش مىرود. در اين مرحله شعوبيّه را اهل تفضيل خواندهاند.<ref>ابوالفضل بنايى، نهضت هاى سياسى مذهبى در تاريخ ايران، (مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسى مشهد، 1376)، ص 74.</ref> | ||
در ميزان تأثير و شعاع نفوذ نهضت مزبور در تاريخ اسلام مبالغههايى نظير نسبت دادن قتل خليفه دوم و نيز دخالت در شورش عليه خليفه سوم به آنان صورت گرفتهاست.م<ref>محمود افتخارزاده، بررسى انتقادى نهضتهاى ملى ـ تاريخى ايران(1) شعوبيه ناسيوناليسم ايرانى، (قم، دفتر نشر معارف اسلامى، 1376)، ص 114ـ120 و غلام رضا انصاف پور، روند | در ميزان تأثير و شعاع نفوذ نهضت مزبور در تاريخ اسلام مبالغههايى نظير نسبت دادن قتل خليفه دوم و نيز دخالت در شورش عليه خليفه سوم به آنان صورت گرفتهاست.م<ref>محمود افتخارزاده، بررسى انتقادى نهضتهاى ملى ـ تاريخى ايران(1) شعوبيه ناسيوناليسم ايرانى، (قم، دفتر نشر معارف اسلامى، 1376)، ص 114ـ120 و غلام رضا انصاف پور، روند نهضتهاى ملى و اسلامى در ايران از اسلام تا يورش مغول، (تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1359)، ص 52.</ref> قطع نظر از اين مبالغهها، که چندان قابل اعتماد نيست، نقش ويران گر شعوبيه در آلودن ميراث فرهنگى مکتوب و مهم تر از آن ميراث فرهنگى شفاهى مسلمانان به پيرايههاى ناهمسازگرا و نفرت زا قابل اغماض نيست.<br> | ||
هم چنين اقدامات اين قوم در زمينه جعل احاديث، دست بردن در منابع تاريخى و در نتيجه سلب اطمينان از بخش عظيمى از آثار تاريخى، ادبى و دينى به هيچ وجه قابل گذشت نيست.<ref>ابوالفضل بنايى، نهضتهاى سياسى مذهبى در تاريخ ايران، (مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسى مشهد، 1376)، ص 74.</ref> <br> | هم چنين اقدامات اين قوم در زمينه جعل احاديث، دست بردن در منابع تاريخى و در نتيجه سلب اطمينان از بخش عظيمى از آثار تاريخى، ادبى و دينى به هيچ وجه قابل گذشت نيست.<ref>ابوالفضل بنايى، نهضتهاى سياسى مذهبى در تاريخ ايران، (مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسى مشهد، 1376)، ص 74.</ref> <br> | ||
=د ـ خلافت عمر بن عبدالعزيز= | =د ـ خلافت [[عمر بن عبدالعزيز]]= | ||
دوران حکومت عمر بن عبدالعزيز در بين خلفاى اموى و حتى عبّاسى کاملا شگفت انگيز و استثنايى بود.<ref>ر.ک.: و.و بارتولد، خليفه و سلطان، ترجمه سيروس ايزدى، (چاپ دوم: تهران، اميركبير، 1377)، ص41.</ref> در اوج ناهمسازگرايىهاى قومى، قبيلهاى، مذهبى و طبقاتى، عمر بن عبدالعزيز در زمره بزرگ ترين رجال همسازگرا جاى مىگيرد. تفاوت ماهوى وى با اسلاف و أخلافش در توصيفى رسا اين چنين بيان شدهاست: «مثل عمر فى بنى اميّة مثل مؤمن آل فرعون».<ref>سيوطى، همان، ص 232.</ref> <br> | دوران حکومت عمر بن عبدالعزيز در بين خلفاى اموى و حتى عبّاسى کاملا شگفت انگيز و استثنايى بود.<ref>ر.ک.: و.و بارتولد، خليفه و سلطان، ترجمه سيروس ايزدى، (چاپ دوم: تهران، اميركبير، 1377)، ص41.</ref> در اوج ناهمسازگرايىهاى قومى، قبيلهاى، مذهبى و طبقاتى، عمر بن عبدالعزيز در زمره بزرگ ترين رجال همسازگرا جاى مىگيرد. تفاوت ماهوى وى با اسلاف و أخلافش در توصيفى رسا اين چنين بيان شدهاست: «مثل عمر فى بنى اميّة مثل مؤمن آل فرعون».<ref>سيوطى، همان، ص 232.</ref> <br> | ||
توصيفهاى مبالغه آميزى که در مورد دوران کوتاه حکم فرمايى عمر بن عبدالعزيز صورت گرفته، حاکى از دريغ و حسرت مسلمانانِ پس از وى نسبت به سلامت حاکميّت در اين دورهاست که با گذشت زمان بر ميزان آن نيز افزوده شدهاست. شايد مهم ترين دليل بذل توجّه مسلمين در اعصار مختلف به دوران خلافت عمر بن عبدالعزيز اين باشد که وى با آن که در زمره اصحاب و برخوردار از هاله تقدّس اکتسابى و عصمت موروثى نبود، توانست کما بيش نوعى از حکومت آرمانى اسلام را ارائه نمايد. <br> | توصيفهاى مبالغه آميزى که در مورد دوران کوتاه حکم فرمايى عمر بن عبدالعزيز صورت گرفته، حاکى از دريغ و حسرت مسلمانانِ پس از وى نسبت به سلامت حاکميّت در اين دورهاست که با گذشت زمان بر ميزان آن نيز افزوده شدهاست. شايد مهم ترين دليل بذل توجّه مسلمين در اعصار مختلف به دوران خلافت عمر بن عبدالعزيز اين باشد که وى با آن که در زمره اصحاب و برخوردار از هاله تقدّس اکتسابى و عصمت موروثى نبود، توانست کما بيش نوعى از حکومت آرمانى اسلام را ارائه نمايد. <br> |
ویرایش