پرش به محتوا

اجتهاد فقهى و تأثیر آن در تقریب مذاهب اسلامى (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۲۱: خط ۱۲۱:
دوم ـ اجتهاد در مسائل مستحدث که مصلحت مورد نیاز را جلب یا فساد آشکارى را دفع مى‌نماید: نظیر اجتهاد عمر بن خطاب و تنى چند از صحابه در منع تقسیم سرزمین عراق بین شرکت کنندگان در فتح آن. وى با اندیشه خود متوجه مى‌شود که تقسیم این سرزمین‌ها موجب حصر ثروت‌هاى فراوان نزد عده‌اى اندک و محروم شدن توده عظیم مردم و دولت مى‌گردد، بر مبناى این گفته خداوند متعال: «کىْ لا یکونَ دُولَةً بَینَ الأَْغْنِیاءِ مِنْکمْ <ref>حشر: 7</ref>؛ تا ثروت میان توانگران دست به دست نگردد». تابعان و کسانى که پس از آنها آمدند نیز همین روش را دنبال کردند و از اندیشه و نظر خود در مسائل تازه‌اى که در اثر پیشرفت زندگى پیش مى‌امد، بهره گرفتند تا این که مکاتب فقهى ظاهر گردید و مذاهب نیز که نشان‌دهنده ماهیت انعطاف احکام شرعى اسلامى بود ظهور کرد و از این راه ثروت قانون‌گذارى عظیمى را از خود بر جاى گذاشتند؛ به گونه‌اى که زندگى بسیارى از ملت‌ها در زمان‌ها و مکان‌هاى گوناگون را پوشش مى‌داد. این مسئله نشان‌دهنده دلیل قاطعى بر نرمش و استمرار جنبش اندیشه اسلامى نو آور بود که توانسته بود با رویدادها و با استمداد از درک دقیق کتاب خدا و سنت پیامبر(صلى الله علیه وآله) او همراهى نماید، بى‌آن‌که در این کار با پیچیدگى، جمود یا تنگنا روبه‌رو شود و این اندیشه همدوش فهم اسلامى منضبط بدون افراط و تفریط بوده‌است.<br>
دوم ـ اجتهاد در مسائل مستحدث که مصلحت مورد نیاز را جلب یا فساد آشکارى را دفع مى‌نماید: نظیر اجتهاد عمر بن خطاب و تنى چند از صحابه در منع تقسیم سرزمین عراق بین شرکت کنندگان در فتح آن. وى با اندیشه خود متوجه مى‌شود که تقسیم این سرزمین‌ها موجب حصر ثروت‌هاى فراوان نزد عده‌اى اندک و محروم شدن توده عظیم مردم و دولت مى‌گردد، بر مبناى این گفته خداوند متعال: «کىْ لا یکونَ دُولَةً بَینَ الأَْغْنِیاءِ مِنْکمْ <ref>حشر: 7</ref>؛ تا ثروت میان توانگران دست به دست نگردد». تابعان و کسانى که پس از آنها آمدند نیز همین روش را دنبال کردند و از اندیشه و نظر خود در مسائل تازه‌اى که در اثر پیشرفت زندگى پیش مى‌امد، بهره گرفتند تا این که مکاتب فقهى ظاهر گردید و مذاهب نیز که نشان‌دهنده ماهیت انعطاف احکام شرعى اسلامى بود ظهور کرد و از این راه ثروت قانون‌گذارى عظیمى را از خود بر جاى گذاشتند؛ به گونه‌اى که زندگى بسیارى از ملت‌ها در زمان‌ها و مکان‌هاى گوناگون را پوشش مى‌داد. این مسئله نشان‌دهنده دلیل قاطعى بر نرمش و استمرار جنبش اندیشه اسلامى نو آور بود که توانسته بود با رویدادها و با استمداد از درک دقیق کتاب خدا و سنت پیامبر(صلى الله علیه وآله) او همراهى نماید، بى‌آن‌که در این کار با پیچیدگى، جمود یا تنگنا روبه‌رو شود و این اندیشه همدوش فهم اسلامى منضبط بدون افراط و تفریط بوده‌است.<br>
با توجه به آن چه گفته شد مى‌توانیم حقایق زیر را اثبات نماییم:<br>
با توجه به آن چه گفته شد مى‌توانیم حقایق زیر را اثبات نماییم:<br>
1 ـ متون وحى الهى موجب تثبیت پایه‌هاى عقیده اسلامى ‌دایر بر ایمان به خداوند متعال، فرشتگان، کتاب‌هاى آسمانى، پیامبران خداوند، روز رستاخیز و قضا و قدر خوب و بد آن گردیده و عقل بشرى حق دخالت در ماهیت آن را ندارد مگر به مقدارى که آدمى بتواند عناصر آن را از راه ارائه دلیل و برهان علمى و منطقى به گونه‌اى اثبات کند که توسط آن ایمان به ارکان عقایدى امکان‌پذیر گردد. <br>
* 1 ـ متون وحى الهى موجب تثبیت پایه‌هاى عقیده اسلامى ‌دایر بر ایمان به خداوند متعال، فرشتگان، کتاب‌هاى آسمانى، پیامبران خداوند، روز رستاخیز و قضا و قدر خوب و بد آن گردیده و عقل بشرى حق دخالت در ماهیت آن را ندارد مگر به مقدارى که آدمى بتواند عناصر آن را از راه ارائه دلیل و برهان علمى و منطقى به گونه‌اى اثبات کند که توسط آن ایمان به ارکان عقایدى امکان‌پذیر گردد. <br>
2 ـ هر اندیشه بشرى که بر متون قرآن و سنت استوار نباشد، اندیشه اسلامى نخواهد بود؛ خواه اندیشه تصوف باشد و خواه قانون‌گذارى عملى. هنگامى که مى‌گوییم اندیشه اسلامى به معناى تکیه داشتن به اسلام است، در صورتى که اندیشه بشرى برخاسته از عقل مستقل و خاستگاه آن مفاهیم اسلامى ثابت نباشد، نمى‌توان آن را اندیشه اسلامى توصیف کرد. بنابراین اندیشه‌اى را که خاستگاه آن اسلام نیست نمى‌توان از نظر منطق یا عقل آن را اسلامى دانست.  
* 2 ـ هر اندیشه بشرى که بر متون قرآن و سنت استوار نباشد، اندیشه اسلامى نخواهد بود؛ خواه اندیشه تصوف باشد و خواه قانون‌گذارى عملى. هنگامى که مى‌گوییم اندیشه اسلامى به معناى تکیه داشتن به اسلام است، در صورتى که اندیشه بشرى برخاسته از عقل مستقل و خاستگاه آن مفاهیم اسلامى ثابت نباشد، نمى‌توان آن را اندیشه اسلامى توصیف کرد. بنابراین اندیشه‌اى را که خاستگاه آن اسلام نیست نمى‌توان از نظر منطق یا عقل آن را اسلامى دانست.  
3 ـ ما نمى‌توانیم اندیشه بشرى اسلامى را اندیشه خود اسلام بدانیم و نمى‌توانیم آن را نماینده اسلام و عقیده و شریعت اسلام به شمار آوریم بلکه چنین عقیده‌اى صورتى از صورت‌هاى فهم وحى الهى خواهد بود. <br>
* 3 ـ ما نمى‌توانیم اندیشه بشرى اسلامى را اندیشه خود اسلام بدانیم و نمى‌توانیم آن را نماینده اسلام و عقیده و شریعت اسلام به شمار آوریم بلکه چنین عقیده‌اى صورتى از صورت‌هاى فهم وحى الهى خواهد بود. <br>
بر این اساس مکاتب اندیشه اسلامى و اجتهادها و دیدگاه‌ها در فقه و شریعت متنوع گردید، تا جایى که امام شافعى در این باره مى‌گوید: «مذهب ما راجح و خطا در آن محتمل است ولى مذهب دیگران مرجوح است چون احتمال صواب در آن وجود دارد».<br>
* بر این اساس مکاتب اندیشه اسلامى و اجتهادها و دیدگاه‌ها در فقه و شریعت متنوع گردید، تا جایى که امام شافعى در این باره مى‌گوید: «مذهب ما راجح و خطا در آن محتمل است ولى مذهب دیگران مرجوح است چون احتمال صواب در آن وجود دارد».<br>
4 ـ جایز نیست که اسلام را یک اندیشه یا یک نظریه بدانیم، چون اندیشه و نظریه زاییده عقل انسان است در حالى که اسلام این گونه نیست؛ اسلام وحى مقدس است که از سوى خداوند متعال نازل گردیده و تفاوت میان وحى الهى و اندیشه بشرى بسیار است. <br>
* 4 ـ جایز نیست که اسلام را یک اندیشه یا یک نظریه بدانیم، چون اندیشه و نظریه زاییده عقل انسان است در حالى که اسلام این گونه نیست؛ اسلام وحى مقدس است که از سوى خداوند متعال نازل گردیده و تفاوت میان وحى الهى و اندیشه بشرى بسیار است. <br>
روى همین اصل مى‌گوییم:<br>
روى همین اصل مى‌گوییم:<br>
وحى الهى دین مقدسى است که ما نمى‌توانیم متون ونصوص آن را دستکارى کنیم یا به آن اعتراض داشته باشیم. در حالى که اندیشه بشرى وجهى از وجوه فهم این وحى توسط انسان است. <br> بنابراین، چیزهایى که موافق کتاب و سنت باشد از نظر شرعى پذیرفته مى‌شود و مسائلى که مخالف کتاب و سنت باشد از نظر شرعى مردود است. از آن‌جا که اجتهاد هم گونه‌اى از گونه‌هاى اندیشه بشرى منضبط به اصول شرع و دستورهاى آن است و از آن‌جا که وجهى از وجه‌هاى فهم وحى الهى است، صاحبان شأن و منزلت از علما و فقها و اندیشمندان باید اندیشه را راهى براى همکارى و نزدیکى قرار دهند، نه این که آن را به وسیله و ابزارى براى برخورد و دورى تبدیل کنند. از این رو آنها نباید به نظر و اندیشه‌اى اسلامى که به زیان نظر و اندیشه و اجتهاد اسلامى دیگرى است، متعصب باشند؛ در صورتى دو نظر اجتهادى وجهى از وجه‌هاى فهم اسلام یعنى «وحى» باشد و طرفین در درون دایره اجتهاد شرعى منضبط قرار داشته باشند. تا جایى که حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)در این باره مى‌گویند: «چنان چه مجتهد حکمى را صادر نماید و حکم او صحیح باشد دو اجر خواهد داشت و چنان چه در حکمى اجتهاد نماید که اشتباه باشد او براى این حکم خود یک اجر خواهد داشت» <ref>بخارى، 1407: 6/2676.</ref>
وحى الهى دین مقدسى است که ما نمى‌توانیم متون ونصوص آن را دستکارى کنیم یا به آن اعتراض داشته باشیم. در حالى که اندیشه بشرى وجهى از وجوه فهم این وحى توسط انسان است. <br> بنابراین، چیزهایى که موافق کتاب و سنت باشد از نظر شرعى پذیرفته مى‌شود و مسائلى که مخالف کتاب و سنت باشد از نظر شرعى مردود است. از آن‌جا که اجتهاد هم گونه‌اى از گونه‌هاى اندیشه بشرى منضبط به اصول شرع و دستورهاى آن است و از آن‌جا که وجهى از وجه‌هاى فهم وحى الهى است، صاحبان شأن و منزلت از علما و فقها و اندیشمندان باید اندیشه را راهى براى همکارى و نزدیکى قرار دهند، نه این که آن را به وسیله و ابزارى براى برخورد و دورى تبدیل کنند. از این رو آنها نباید به نظر و اندیشه‌اى اسلامى که به زیان نظر و اندیشه و اجتهاد اسلامى دیگرى است، متعصب باشند؛ در صورتى دو نظر اجتهادى وجهى از وجه‌هاى فهم اسلام یعنى «وحى» باشد و طرفین در درون دایره اجتهاد شرعى منضبط قرار داشته باشند. تا جایى که حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)در این باره مى‌گویند: «چنان چه مجتهد حکمى را صادر نماید و حکم او صحیح باشد دو اجر خواهد داشت و چنان چه در حکمى اجتهاد نماید که اشتباه باشد او براى این حکم خود یک اجر خواهد داشت» <ref>بخارى، 1407: 6/2676.</ref>
خط ۱۳۵: خط ۱۳۵:
اشتغال برخى از علما به فقه فرضى، باعث گسترش دایره اختلاف گردید. ولى مخالفت با دلیل و برهان محکوم بود. علما در آن زمان مخالف تقلید بودند، به دلیل توجه داشتند، تعصب را مردود مى‌دانستند و طرفدار حق بودند از هر طرفى که باشد.<br>ظ
اشتغال برخى از علما به فقه فرضى، باعث گسترش دایره اختلاف گردید. ولى مخالفت با دلیل و برهان محکوم بود. علما در آن زمان مخالف تقلید بودند، به دلیل توجه داشتند، تعصب را مردود مى‌دانستند و طرفدار حق بودند از هر طرفى که باشد.<br>ظ
اختلاف‌نظر صحابه و تابعان و پس از آنها علما و مجتهدان در بسیارى از مسائل فقهى، یک ضرورت علمى و یک مسئله طبیعى بود که فهم و ادراک متون و ادله شرعیه آن را اقتضا مى‌کرد، نه اختلاف ناشى از تقلید و تعصب. پیروان مذاهب براى هر یک دلیلى اظهار مى‌کردند و به صحیح بودن آن از نظر علمى متقاعد مى‌شدند و پس از آن مذهب خود را کنار نمى‌گذاشتند.
اختلاف‌نظر صحابه و تابعان و پس از آنها علما و مجتهدان در بسیارى از مسائل فقهى، یک ضرورت علمى و یک مسئله طبیعى بود که فهم و ادراک متون و ادله شرعیه آن را اقتضا مى‌کرد، نه اختلاف ناشى از تقلید و تعصب. پیروان مذاهب براى هر یک دلیلى اظهار مى‌کردند و به صحیح بودن آن از نظر علمى متقاعد مى‌شدند و پس از آن مذهب خود را کنار نمى‌گذاشتند.
اختلاف میان صحابه و تابعان و پیشوایان مجتهد، موجب ستیز و دشمنى و جدایى میانشان نمى‌گردید. برخى از آنها یک‌دیگر را دعوت مى‌کردند و برخى پشت سر برخى دیگر نماز مى‌خواندند، اما مقلدان دشمن یک‌دیگر شدند و نسبت به یک‌دیگر کینه به دل گرفتند و نماز خواندن را پشت سر کسانى که در مذهب با آنها اختلاف داشتند رها کردند و به سرزنش و طعن اتباع مذاهب دیگر پرداختند. شیخ محمد رشید رضا در این باره مى‌گوید: «متعصبان به مذاهب نپذیرفتند که اختلاف رحمتى براى آنها است، و هر یک از آنها نسبت به لزوم تقلید از مذهب خود تعصب نشان داده و پیروان خود را از تقلید دیگران حتى به خاطر منافع شخصى خود تحریم کردند. برخى نیز یک‌دیگر را طعن کردند که در کتب تاریخ و غیر آن معروف است تا جایى که برخى از مسلمانان چنان چه به کشورى روند که مردم آن به مذهب دیگرى تعصب داشته باشند، نگاهشان به او همچون نگاه آنها به شترى است که دچار بیمارى جرب و پوستى است» (عیسى، 1389: 134). شوکانى مى‌گوید: برخى از زیدیه که مدعى علم بودند، مرد صالحى را به این خاطر تکفیر کردند که دست‌هاى خود را بر خلاف روش آنها براى دعا برداشته بود و یادآور مى‌شود که لقب سنى در یمن در زمان خود لقب نکوهش بود، چون آنها معتقد بودند سنى تنها به کسانى گفته مى‌شود که طرفدار معاویه و در ستیز با على است (الاشقر، 1412: 175ـ176).
اختلاف میان صحابه و تابعان و پیشوایان مجتهد، موجب ستیز و دشمنى و جدایى میانشان نمى‌گردید. برخى از آنها یک‌دیگر را دعوت مى‌کردند و برخى پشت سر برخى دیگر نماز مى‌خواندند، اما مقلدان دشمن یک‌دیگر شدند و نسبت به یک‌دیگر کینه به دل گرفتند و نماز خواندن را پشت سر کسانى که در مذهب با آنها اختلاف داشتند رها کردند و به سرزنش و طعن اتباع مذاهب دیگر پرداختند. شیخ محمد رشید رضا در این باره مى‌گوید: «متعصبان به مذاهب نپذیرفتند که اختلاف رحمتى براى آنها است، و هر یک از آنها نسبت به لزوم تقلید از مذهب خود تعصب نشان داده و پیروان خود را از تقلید دیگران حتى به خاطر منافع شخصى خود تحریم کردند. برخى نیز یک‌دیگر را طعن کردند که در کتب تاریخ و غیر آن معروف است تا جایى که برخى از مسلمانان چنان چه به کشورى روند که مردم آن به مذهب دیگرى تعصب داشته باشند، نگاهشان به او همچون نگاه آنها به شترى است که دچار بیمارى جرب و پوستى است».<ref>عیسى، 1389: 134.</ref> شوکانى مى‌گوید: برخى از زیدیه که مدعى علم بودند، مرد صالحى را به این خاطر تکفیر کردند که دست‌هاى خود را بر خلاف روش آنها براى دعا برداشته بود و یادآور مى‌شود که لقب سنى در یمن در زمان خود لقب نکوهش بود، چون آنها معتقد بودند سنى تنها به کسانى گفته مى‌شود که طرفدار معاویه و در ستیز با على است.<ref>الاشقر، 1412: 175ـ176.</ref><br>
اختلاف و کشمکش میان مقلدان پیروان مذاهب به درجه خطیرى رسید، به نحوى که با یک‌دیگر دشمن شدند و در توطئه و اذیت و آزار یک‌دیگر تلاش کردند و این مسئله موجب پیدایش فتنه‌هاى بسیارى گردید.  
اختلاف و کشمکش میان مقلدان پیروان مذاهب به درجه خطیرى رسید، به نحوى که با یک‌دیگر دشمن شدند و در توطئه و اذیت و آزار یک‌دیگر تلاش کردند و این مسئله موجب پیدایش فتنه‌هاى بسیارى گردید. <br>
تاریخ رویدادهاى متعددى را از این موارد براى ما بازگو مى‌کند از جمله حافظ بن کثیر یادآور مى‌شود در سال 595 ق که پادشاه افضل بن صلاح الدین درگذشت، عزیز مصر تصمیم گرفت حنبلى‌ها را از کشورش اخراج نماید و به بقیه برادران خود نامه نوشت تا آنها را از کشور بیرون برانند (ابن‌کثیر، 1966: 13/18).
تاریخ رویدادهاى متعددى را از این موارد براى ما بازگو مى‌کند از جمله حافظ بن کثیر یادآور مى‌شود در سال 595 ق که پادشاه افضل بن صلاح الدین درگذشت، عزیز مصر تصمیم گرفت حنبلى‌ها را از کشورش اخراج نماید و به بقیه برادران خود نامه نوشت تا آنها را از کشور بیرون برانند.<ref>ابن‌کثیر، 1966: 13/18.</ref><br>
نیز درباره وقوع فتنه‌اى بزرگ در بلاد خراسان مى‌نویسد وقتى فخر الدین رازى به سمت پادشاه غزنه عزیمت کرد، پادشاه وى را اکرام نمود و مدرسه‌اى براى وى در هرات بنا کرد، ولى اهالى آن سامان که پیرو مذهب ایشان نبودند به وى کینه ورزیدند و با او مناظره کردند و مناظره منتهى به ضرب و شتم او گردید و مردم تحریک شدند و سرانجام پادشاه دستور اخراج وى را از کشورش صادر کرد (همان: 19ـ21).
نیز درباره وقوع فتنه‌اى بزرگ در بلاد خراسان مى‌نویسد وقتى فخر الدین رازى به سمت پادشاه غزنه عزیمت کرد، پادشاه وى را اکرام نمود و مدرسه‌اى براى وى در هرات بنا کرد، ولى اهالى آن سامان که پیرو مذهب ایشان نبودند به وى کینه ورزیدند و با او مناظره کردند و مناظره منتهى به ضرب و شتم او گردید و مردم تحریک شدند و سرانجام پادشاه دستور اخراج وى را از کشورش صادر کرد <ref>همان: 19ـ21.</ref><br>
نیز از اختلاف شدید میان حنفى‌ها و شافعى‌ها حکایت مى‌کند تا جایى که این اختلاف گاهى به خرابى کشور منجر مى‌شد. یاقوت حموى شهر اصفهان و در پى یادآورى عظمت گذشته این شهر مى‌نویسد: «راجع به در این شهر و در بخش‌هاى آن در اثر زیادى فتنه‌ها و تعصب میان شافعى‌ها و حنفى‌ها و جنگهاى میان این دو حزب، خرابى گسترش یافت به طورى که هر فرقه‌اى محله فرقه دیگر را غارت مى‌کرد و آن را به آتش مى‌کشید و خراب مى‌کرد و نسبت به یک‌دیگر هیچ گونه احساس وجدان و تعهد نمى‌کردند. این مسئله در سایر قصبات و روستاهاى این شهر نیز وجود داشت» (حموى، بى‌تا: 1/273).
نیز از اختلاف شدید میان حنفى‌ها و شافعى‌ها حکایت مى‌کند تا جایى که این اختلاف گاهى به خرابى کشور منجر مى‌شد. یاقوت حموى شهر اصفهان و در پى یادآورى عظمت گذشته این شهر مى‌نویسد: «راجع به در این شهر و در بخش‌هاى آن در اثر زیادى فتنه‌ها و تعصب میان شافعى‌ها و حنفى‌ها و جنگهاى میان این دو حزب، خرابى گسترش یافت به طورى که هر فرقه‌اى محله فرقه دیگر را غارت مى‌کرد و آن را به آتش مى‌کشید و خراب مى‌کرد و نسبت به یک‌دیگر هیچ گونه احساس وجدان و تعهد نمى‌کردند. این مسئله در سایر قصبات و روستاهاى این شهر نیز وجود داشت» <ref>حموى، بى‌تا: 1/273.</ref><br>
کشمکش میان شیعیان و اهل تسنن نیز شهرت زیادى دارد و کتاب‌هاى تاریخ سرشار از این رویدادهاست. از جمله ابن اثیر در بیان رویدادهاى سال 443 ق مى‌گوید: «در این سال یک بار دیگر فتنه میان اهل تسنن و شیعیان شعله‌ور شد و شدت آن چندین برابر گذشته بود». وى سپس درباره چگونگى متحول شدن این اختلاف به جنگ و غارت به خاطر کشته شدن یک مرد‌ هاشمى از اهل تسنن مى‌گوید: خانواده این شخص جنازه او را حمل و مردم را به انتقام خون او تحریک کردند. آن‌گاه متوجه مشهد (حرم) شدند و اشیاى آن را غارت و بسیارى از قبور امامان را به آتش کشیدند. پس از آن شیعیان به منازل فقهاى حنفیان یورش برده و آنها را غارت کردند و ابوسعد سرخسى را که مدرس حنفى‌ها بود به قتل رساندند و خانه‌هاى فقیهان را به آتش کشیدند (ابى‌شامه، بى‌تا: 3/32).
کشمکش میان شیعیان و اهل تسنن نیز شهرت زیادى دارد و کتاب‌هاى تاریخ سرشار از این رویدادهاست. از جمله ابن اثیر در بیان رویدادهاى سال 443 ق مى‌گوید: «در این سال یک بار دیگر فتنه میان اهل تسنن و شیعیان شعله‌ور شد و شدت آن چندین برابر گذشته بود». وى سپس درباره چگونگى متحول شدن این اختلاف به جنگ و غارت به خاطر کشته شدن یک مرد‌ هاشمى از اهل تسنن مى‌گوید: خانواده این شخص جنازه او را حمل و مردم را به انتقام خون او تحریک کردند. آن‌گاه متوجه مشهد (حرم) شدند و اشیاى آن را غارت و بسیارى از قبور امامان را به آتش کشیدند. پس از آن شیعیان به منازل فقهاى حنفیان یورش برده و آنها را غارت کردند و ابوسعد سرخسى را که مدرس حنفى‌ها بود به قتل رساندند و خانه‌هاى فقیهان را به آتش کشیدند.<ref>ابى‌شامه، بى‌تا: 3/32.</ref><br>
 
تعصب مذهبى نفرت‌انگیز به ایجاد اختلاف و شکاف میان فرزندان امت اسلامى و متلاشى شدن وحدت و تقسیم شدن آن به امت‌هاى متخاصم در حال جنگ و جدال منجر گردید. دشمن در کمین نیز که دنبال این چند دستگى و هرج و مرج بود، این امت را به کنترل خود درآورد و به خوار و مقهور کردن آنان پرداخت. علت مستقیم در همه این مسائل نداشتن برنامه صحیح براى گفت‌وگو میان فرزندان امت واحده بوده است. گفت‌وگو میان فرقه‌ها و مذاهب اسلامى با بحث و تفاهم شایسته آغاز مى‌شد ولى سر انجام در معرض روش‌هاى تند و تیز قرار مى‌گرفت و روح سختگیرى نسبت به مخالفان بروز مى‌نمود و در متهم کردن تفکر و نیت‌هایشان از خود شتاب نشان مى‌دادند و یک‌دیگر را به شبهه و سوءظن متهم مى‌کردند. از این رو بسیارى در بخش بحث‌هاى فقهى امت اسلامى تصور کرده‌اند که حقیقت با تکیه بر تفسیر حرفى متون نمى‌تواند چند وجه داشته باشد و نمى‌توان حقیقت را از سیاق آن جدا کرد یا احکام را به علت‌ها و هدف‌هاى آن ربط نداد. <br>
تعصب مذهبى نفرت‌انگیز به ایجاد اختلاف و شکاف میان فرزندان امت اسلامى و متلاشى شدن وحدت و تقسیم شدن آن به امت‌هاى متخاصم در حال جنگ و جدال منجر گردید. دشمن در کمین نیز که دنبال این چند دستگى و هرج و مرج بود، این امت را به کنترل خود درآورد و به خوار و مقهور کردن آنان پرداخت. علت مستقیم در همه این مسائل نداشتن برنامه صحیح براى گفت‌وگو میان فرزندان امت واحده بوده است. گفت‌وگو میان فرقه‌ها و مذاهب اسلامى با بحث و تفاهم شایسته آغاز مى‌شد ولى سر انجام در معرض روش‌هاى تند و تیز قرار مى‌گرفت و روح سختگیرى نسبت به مخالفان بروز مى‌نمود و در متهم کردن تفکر و نیت‌هایشان از خود شتاب نشان مى‌دادند و یک‌دیگر را به شبهه و سوءظن متهم مى‌کردند. از این رو بسیارى در بخش بحث‌هاى فقهى امت اسلامى تصور کرده‌اند که حقیقت با تکیه بر تفسیر حرفى متون نمى‌تواند چند وجه داشته باشد و نمى‌توان حقیقت را از سیاق آن جدا کرد یا احکام را به علت‌ها و هدف‌هاى آن ربط نداد. <br>
تأمل آرام و دقت در تعامل با متون شرعى و جمع میان آن و دیگر متون، بى‌تردید نیاز به رسیدگى عقلى و اجتهاد در دسترسى به حق و صواب دارد و این به وضعى منجر خواهد شد که با کشمکش و جدایى کاملاً متفاوت خواهد بود، و سعه صدر اسلام توان تحمل اختلاف آرا و دیدگاه‌ها را خواهد داشت و این سینه با چنین اجتهادى حتى اگر صاحب آن به خطا و اشتباه برود و از صواب دور شود، تنگ نخواهد شد.<br>
تأمل آرام و دقت در تعامل با متون شرعى و جمع میان آن و دیگر متون، بى‌تردید نیاز به رسیدگى عقلى و اجتهاد در دسترسى به حق و صواب دارد و این به وضعى منجر خواهد شد که با کشمکش و جدایى کاملاً متفاوت خواهد بود، و سعه صدر اسلام توان تحمل اختلاف آرا و دیدگاه‌ها را خواهد داشت و این سینه با چنین اجتهادى حتى اگر صاحب آن به خطا و اشتباه برود و از صواب دور شود، تنگ نخواهد شد.<br>
از این رو طرف‌هاى گفت‌وگو از پیروان مذاهب اسلامى درباره مسائل اسلام و احکام آن باید درک کنند که وحدت «حقیقت»، تعدد دیدگاه‌ها و اختلاف‌نظرها در تفسیر آن را لغو نمى‌نماید. از این رو تاریخ، وجود اختلاف میان صحابه را در بسیارى از امور که متون قرآنى و احادیث نبوى درباره آن وارد گردیده بازگو کرده‌است. هم‌چنین تاریخ بروز اختلاف نظر میان تابعین و پیروان آنها و پس از آنها میان پیشوایان مجتهد از صاحبان مذاهب را در مورد بسیارى از مسائل فقهى بیان کرده است؛ بى آن که در این اختلاف نظر میان آنها درگیرى شود یا به هم پرخاش و توهین کنند. قاعده‌اى که میان آنها وجود داشت این بود که اختلاف در نظر نمى‌تواند اصل قضیه را ملغا نماید و اصلى که روى آن حرکت مى‌کردند نشان مى‌داد که مذهب ما از آن رو ارجحیت دارد که خطا در آن محتمل بوده و مذهب غیر از ما مرجوح است از آن جهت که صواب در آن محتمل است.<br>
از این رو طرف‌هاى گفت‌وگو از پیروان مذاهب اسلامى درباره مسائل اسلام و احکام آن باید درک کنند که وحدت '''«حقیقت»'''، تعدد دیدگاه‌ها و اختلاف‌نظرها در تفسیر آن را لغو نمى‌نماید. از این رو تاریخ، وجود اختلاف میان صحابه را در بسیارى از امور که متون قرآنى و احادیث نبوى درباره آن وارد گردیده بازگو کرده‌است. هم‌چنین تاریخ بروز اختلاف نظر میان تابعین و پیروان آنها و پس از آنها میان پیشوایان مجتهد از صاحبان مذاهب را در مورد بسیارى از مسائل فقهى بیان کرده است؛ بى آن که در این اختلاف نظر میان آنها درگیرى شود یا به هم پرخاش و توهین کنند. قاعده‌اى که میان آنها وجود داشت این بود که اختلاف در نظر نمى‌تواند اصل قضیه را ملغا نماید و اصلى که روى آن حرکت مى‌کردند نشان مى‌داد که مذهب ما از آن رو ارجحیت دارد که خطا در آن محتمل بوده و مذهب غیر از ما مرجوح است از آن جهت که صواب در آن محتمل است.<br>
در گفت‌وگو میان مذاهب و فرق اسلامى ضرورت دارد که میان مسائل مربوط به وحى (که نمى‌توان آن را نادیده گرفت و هیچ مسلمانى نمى‌تواند چیزى جز آن را انتخاب کند)، و مسائل اندیش‌هاى و اجتهادى و تفسیر متون و توضیح معانى و مقاصد آن و مسائل مربوط به امور دنیوى یا امور مربوط به عادت‌ها تفاوت نهاد تا گفت‌وگو کنندگان بتوانند درباره مسائلى که منافع و نیازهاى مردم را تأمین نماید تبادل نظر کنند؛ بى آن که با مشکلاتى نظیر خروج از اسلام مواجه شوند یا احکام آن را سبک شمرده و یا ارکان آن را ویران نمایند.<br>
در گفت‌وگو میان مذاهب و فرق اسلامى ضرورت دارد که میان مسائل مربوط به وحى (که نمى‌توان آن را نادیده گرفت و هیچ مسلمانى نمى‌تواند چیزى جز آن را انتخاب کند)، و مسائل اندیش‌هاى و اجتهادى و تفسیر متون و توضیح معانى و مقاصد آن و مسائل مربوط به امور دنیوى یا امور مربوط به عادت‌ها تفاوت نهاد تا گفت‌وگو کنندگان بتوانند درباره مسائلى که منافع و نیازهاى مردم را تأمین نماید تبادل نظر کنند؛ بى آن که با مشکلاتى نظیر خروج از اسلام مواجه شوند یا احکام آن را سبک شمرده و یا ارکان آن را ویران نمایند.<br>


خط ۱۵۰: خط ۱۵۱:
اجراى احکام اسلام در عصر ما نیاز به اجتهاد عقلى گسترده دارد، چون متون شرعى ـ قرآن و سنت پیامبرـ محدود و رویدادها و مسائل نو به تبع حرکت زمان و تحول، نامتناهى مى‌باشند و قانون‌گذارى به ناچار باید همراه حرکت زمان و تحول آن به پیش برود تا از این راه جاویدانى اسلام و صلاحیت و سازگارى شریعت آن براى هر زمان و مکانى تحقق یابد. به هنگام نبود نص، اجتهاد راهى است لازم براى دسترسى به حکم شرعى و این مسئله با نص ثابت شده است. این موضوع در حدیث معاذ بن جبل به هنگام واگذارى پست قضاوت یمن به ایشان از سوى پیامبر(صلى الله علیه وآله) مطرح شد. همان‌گونه که قبلاً اشاره کردیم پیامبر از او سؤال کرد اگر قضاوتى براى او پیش بیاید و مسائلى را براى وى مطرح گردد که احتمالاً راهى براى آن در قرآن یا سنت نباشد، چگونه با آن برخورد خواهد کرد. وى در پاسخ گفت اجتهاد مىورزم. پیامبر اجتهاد او را تحسین کرد و فرمود این مسلک یعنى اجتهاد در احکام، خدا و پیامبر او را راضى خواهد کرد و نیز اظهار داشتند خدا را شکر مى‌کنم که فرستاده پیامبرش را موفق نموده است <ref>ترمذى، بى تا: 3/66 و ابن ابى شیبه، 1409: 4/543</ref>. اخبار متواتر از پیامبر دایر بر اجتهاد رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) و اجتهادهاى اصحاب در تفسیر متون به هنگام بحث و بررسى و نبودن متن مربوط، این مطلب را تأیید مى‌کند. از ابن عمر نقل شده است وقتى پیامبر از جنگ احزاب باز مى‌گشت به ما گفت هیچ یک از شما نماز عصر را نخوانید مگر در بنى قریظه. وقت عصر در راه بودند که برخى گفتند نماز نمى‌خوانیم مگر این که به آن‌جا برسیم و برخى دیگر گفتند نماز مى‌خوانیم و چنین چیزى از ما خواسته نشده است. این مطلب وقتى براى پیغمبر(صلى الله علیه وآله) گفته شد، حضرت با هیچ یک از آنها برخورد نکرد<ref>صحیح بخارى، بى‌تا: 1/321؛ صحیح مسلم، بى‌تا: 3/139 و صحیح ابن حبان، بى‌تا: 4/321)</ref><br>
اجراى احکام اسلام در عصر ما نیاز به اجتهاد عقلى گسترده دارد، چون متون شرعى ـ قرآن و سنت پیامبرـ محدود و رویدادها و مسائل نو به تبع حرکت زمان و تحول، نامتناهى مى‌باشند و قانون‌گذارى به ناچار باید همراه حرکت زمان و تحول آن به پیش برود تا از این راه جاویدانى اسلام و صلاحیت و سازگارى شریعت آن براى هر زمان و مکانى تحقق یابد. به هنگام نبود نص، اجتهاد راهى است لازم براى دسترسى به حکم شرعى و این مسئله با نص ثابت شده است. این موضوع در حدیث معاذ بن جبل به هنگام واگذارى پست قضاوت یمن به ایشان از سوى پیامبر(صلى الله علیه وآله) مطرح شد. همان‌گونه که قبلاً اشاره کردیم پیامبر از او سؤال کرد اگر قضاوتى براى او پیش بیاید و مسائلى را براى وى مطرح گردد که احتمالاً راهى براى آن در قرآن یا سنت نباشد، چگونه با آن برخورد خواهد کرد. وى در پاسخ گفت اجتهاد مىورزم. پیامبر اجتهاد او را تحسین کرد و فرمود این مسلک یعنى اجتهاد در احکام، خدا و پیامبر او را راضى خواهد کرد و نیز اظهار داشتند خدا را شکر مى‌کنم که فرستاده پیامبرش را موفق نموده است <ref>ترمذى، بى تا: 3/66 و ابن ابى شیبه، 1409: 4/543</ref>. اخبار متواتر از پیامبر دایر بر اجتهاد رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) و اجتهادهاى اصحاب در تفسیر متون به هنگام بحث و بررسى و نبودن متن مربوط، این مطلب را تأیید مى‌کند. از ابن عمر نقل شده است وقتى پیامبر از جنگ احزاب باز مى‌گشت به ما گفت هیچ یک از شما نماز عصر را نخوانید مگر در بنى قریظه. وقت عصر در راه بودند که برخى گفتند نماز نمى‌خوانیم مگر این که به آن‌جا برسیم و برخى دیگر گفتند نماز مى‌خوانیم و چنین چیزى از ما خواسته نشده است. این مطلب وقتى براى پیغمبر(صلى الله علیه وآله) گفته شد، حضرت با هیچ یک از آنها برخورد نکرد<ref>صحیح بخارى، بى‌تا: 1/321؛ صحیح مسلم، بى‌تا: 3/139 و صحیح ابن حبان، بى‌تا: 4/321)</ref><br>
این خود دلیل روشنى بر این مطلب است که پیامبر(صلى الله علیه وآله) اجتهاد صحابه خود را پذیرفته و با هیچ یک از آنها به خاطر فهم و برداشتشان این مسئله برخورد ننموده است تا تصمیم و قانون‌گذارى، پاسخ‌گوى رویدادهاى غیر محدود و بى پایان باشد. <br>
این خود دلیل روشنى بر این مطلب است که پیامبر(صلى الله علیه وآله) اجتهاد صحابه خود را پذیرفته و با هیچ یک از آنها به خاطر فهم و برداشتشان این مسئله برخورد ننموده است تا تصمیم و قانون‌گذارى، پاسخ‌گوى رویدادهاى غیر محدود و بى پایان باشد. <br>
اسلام یک نظام زندگى است که احکام آن با علت‌ها مى‌چرخد و قانون‌گذارى‌هاى آن با مقاصد منضبطى همراه است که عقل‌هاى سالم آن را درک مى‌کنند و از آن جدا نیستند، و چنان‌چه جدا شوند، رحمت زایل، عدل ساقط و تکلیف ناممکن مى‌گردد. پایه و اساس شریعت بر حکم و منافع مردم در زندگى و معاد استوار است که همگى عدل و رحمت و حکمت است. بنابراین، هر مسئله‌اى از عدل به ستم، از رحمت به ضد آن، از مصلحت به فساد و از حکمت به عبث و بیهودگى منجر شود از شریعت نخواهد بود، هر چند در آن تأویل و تفسیر صورت گیرد. شریعت، عدل خداوند در میان بندگان، رحمت او در میان خلق، سایه او در زمین و حکمت دال بر او و بر صدق رسول او(صلى الله علیه وآله) با کامل‌ترین و صادق‌ترین دلالت‌ها است (ابن قیم، 1973: 3/3). به جز این، با هدایت شریعت در پیوند احکام به منافع مردم و بودن قرآن براى ذکر خدا و عمل کردن به آن، تعارض خواهد داشت. از این رو اسلامى ‌که باید به مردم ارائه دهیم، اسلام همراه با اندیشه عمیق و اجتهاد انعطاف‌پذیر جویاى علت‌ها و مقاصد است که در مرز واژه‌ها قرار نمى‌گیرد، مگر این که مسئله به عبادات که عقل انسانى توان فرو رفتن در علل و احکام آن ندارد ارتباط داشته باشد.<ref>ر.ک: قرضاوى، 1210: 114ـ172.</ref><br>
اسلام یک نظام زندگى است که احکام آن با علت‌ها مى‌چرخد و قانون‌گذارى‌هاى آن با مقاصد منضبطى همراه است که عقل‌هاى سالم آن را درک مى‌کنند و از آن جدا نیستند، و چنان‌چه جدا شوند، رحمت زایل، عدل ساقط و تکلیف ناممکن مى‌گردد. پایه و اساس شریعت بر حکم و منافع مردم در زندگى و معاد استوار است که همگى عدل و رحمت و حکمت است. بنابراین، هر مسئله‌اى از عدل به ستم، از رحمت به ضد آن، از مصلحت به فساد و از حکمت به عبث و بیهودگى منجر شود از شریعت نخواهد بود، هر چند در آن تأویل و تفسیر صورت گیرد. شریعت، عدل خداوند در میان بندگان، رحمت او در میان خلق، سایه او در زمین و حکمت دال بر او و بر صدق رسول او(صلى الله علیه وآله) با کامل‌ترین و صادق‌ترین دلالت‌ها است.<ref>ابن قیم، 1973: 3/3.</ref> به جز این، با هدایت شریعت در پیوند احکام به منافع مردم و بودن قرآن براى ذکر خدا و عمل کردن به آن، تعارض خواهد داشت. از این رو اسلامى ‌که باید به مردم ارائه دهیم، اسلام همراه با اندیشه عمیق و اجتهاد انعطاف‌پذیر جویاى علت‌ها و مقاصد است که در مرز واژه‌ها قرار نمى‌گیرد، مگر این که مسئله به عبادات که عقل انسانى توان فرو رفتن در علل و احکام آن ندارد ارتباط داشته باشد.<ref>ر.ک: قرضاوى، 1210: 114ـ172.</ref><br>
از این رو عقل انسانى مى‌تواند با احکام شرعى مربوط به علت‌ها و مقاصد تعامل نماید و آن را وسیله‌اى براى فهم و تفسیر متون شرعى براى دسترسى به مراد خداوند قرار گیرد. <br>
از این رو عقل انسانى مى‌تواند با احکام شرعى مربوط به علت‌ها و مقاصد تعامل نماید و آن را وسیله‌اى براى فهم و تفسیر متون شرعى براى دسترسى به مراد خداوند قرار گیرد. <br>
اسلام پیروان خود را در کشمکش با زندگى قرار نمى‌دهد، چون مسلمان واقعى کسى است که از مردم و دنیا اکراه نداشته و عمر خود را در یک نبرد موهوم با طبیعت و ناموس‌هاى آن تلف نمى‌کند و عقیده دارد که زندگى صنعت خداوند متعال است: «أَعْطى کلَّ شَىْء خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى؛ همه چیز را به خوبى آفرید سپس آن را هدایت نمود» و خداوند همه چیز را براى انسان آفرید سپس از او خواست آن را آباد کند: «وَ إِذْ قالَ رَبُّک لِلْمَلائِکةِ إِنِّى جاعِلٌ فِى الأَْرْضِ خَلِیفَةً <ref>بقره: 30</ref>؛ خداوند به فرشته‌ها گفت من در زمین جانشین قرار داده‌ام». نیز خدا فرموده‌است: «هُوَ أَنْشَأَکمْ مِنَ الأَْرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکمْ فِیها <ref>هود: 61</ref>؛ او شما را از زمین آفرید و از شما خواست تا آن را آباد کنید». جایز نیست که مسلمان ناکام، عقده‌دار و غمگین همراه با شک و ترس و بد گمانى به خود و به مردم و به زندگى اطراف خود باشد، بلکه باید طبق این گفته پیامبر(صلى الله علیه وآله)رفتار کند: «من کان هیناً لیناً سهلاً قریباً حرم الله علیه النار؛ (بیهقى، 1410: 6/271، المنذرى، 1417: 2/354 نیز گفته است حاکم آن را روایت کرد و گفت با شرط مسلم صحیح است: هناد، 1406: 2/596) کسى که آسان و نرم و هموار و نزدیک باشد خداوند آتش را بر او حرام مى‌کند». برداشت یک مسلمان از زندگى امروز مسئله مهمى‌است. درست نیست که مسلمان از مشکلات زندگى معاصر دورى کند و نباید در موضع انزوا و عزلت و گریزان از واقعیت و مشکلاتى که پیش مى‌اید قرار گیرد، بلکه باید با آن کنار بیاید و در برخورد با آن از روحیه‌اى انعطاف‌پذیر و عقلى رسا برخوردار باشد و نور معرفت و اشراق‌هاى گذشت تکیه کند. هم چنین باید در برخورد با طرح‌هایى که در کلیه زمینه‌هاى زندگى با آنها روبه‌رو مى‌شود، با گفت‌گوى علمى وارد شود. <br>
اسلام پیروان خود را در کشمکش با زندگى قرار نمى‌دهد، چون مسلمان واقعى کسى است که از مردم و دنیا اکراه نداشته و عمر خود را در یک نبرد موهوم با طبیعت و ناموس‌هاى آن تلف نمى‌کند و عقیده دارد که زندگى صنعت خداوند متعال است: «أَعْطى کلَّ شَىْء خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى؛ همه چیز را به خوبى آفرید سپس آن را هدایت نمود» و خداوند همه چیز را براى انسان آفرید سپس از او خواست آن را آباد کند: «وَ إِذْ قالَ رَبُّک لِلْمَلائِکةِ إِنِّى جاعِلٌ فِى الأَْرْضِ خَلِیفَةً <ref>بقره: 30</ref>؛ خداوند به فرشته‌ها گفت من در زمین جانشین قرار داده‌ام». نیز خدا فرموده‌است: «هُوَ أَنْشَأَکمْ مِنَ الأَْرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکمْ فِیها <ref>هود: 61</ref>؛ او شما را از زمین آفرید و از شما خواست تا آن را آباد کنید». جایز نیست که مسلمان ناکام، عقده‌دار و غمگین همراه با شک و ترس و بد گمانى به خود و به مردم و به زندگى اطراف خود باشد، بلکه باید طبق این گفته پیامبر(صلى الله علیه وآله)رفتار کند: «من کان هیناً لیناً سهلاً قریباً حرم الله علیه النار؛ (بیهقى، 1410: 6/271، المنذرى، 1417: 2/354 نیز گفته است حاکم آن را روایت کرد و گفت با شرط مسلم صحیح است: هناد، 1406: 2/596) کسى که آسان و نرم و هموار و نزدیک باشد خداوند آتش را بر او حرام مى‌کند». برداشت یک مسلمان از زندگى امروز مسئله مهمى‌است. درست نیست که مسلمان از مشکلات زندگى معاصر دورى کند و نباید در موضع انزوا و عزلت و گریزان از واقعیت و مشکلاتى که پیش مى‌اید قرار گیرد، بلکه باید با آن کنار بیاید و در برخورد با آن از روحیه‌اى انعطاف‌پذیر و عقلى رسا برخوردار باشد و نور معرفت و اشراق‌هاى گذشت تکیه کند. هم چنین باید در برخورد با طرح‌هایى که در کلیه زمینه‌هاى زندگى با آنها روبه‌رو مى‌شود، با گفت‌گوى علمى وارد شود. <br>
پیروان مذاهب و فرقه‌هاى اسلامى ‌امروزه با یک‌دیگر برخورد منفى دارند. چنین چیزى بى تردید یک موضع شکست‌پذیرى و گریز است که نه مشکلى را حل مى‌کند، نه مى‌تواند به نتیجه مطلوبى برسد و نه هدفى را تحقق مى‌بخشد. از این رو ما از هر مسلمان با هر مذهبى و با هر مکتب فقهى که باشد خالصانه دعوت مى‌کنیم که با طرف‌هاى دیگر گفت‌وگو و بحث داشته باشد تا سفر «گفت‌وگوى خودى» را انجام دهیم. اختلاف در رأى اصل را از بین نمى‌برد، و کسى که نمى‌تواند با خود گفت‌وگو داشته باشد با دیگران نیز نمى‌تواند گفت‌گو کند. قاعده گفت‌وگو لازم است چنین باشد: «مذهب ما راجح است چون احتمال خطا دارد و مذهب دیگران مرجوح است از آن رو که صواب در آن محتمل است». زنده باد همه امت اسلامى در پرتو قاعده طلایى اجتهاد اسلامى که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مضمون آن را بیان داشته‌اند: «اذا حکم الحاکم فاجتهد فاصاب کان له اجران و اذا اجتهد فاخطأ کان له اجر واحد؛ اگر قاضى حکمى‌را اجتهاد نماید و آن حکم درست باشد براى قاضى دو اجر خواهد بود و اگر در اجتهاد حکم خود اشتباه نماید براى او یک اجر خواهد بود». این مطلب از نیشابورى است. ابن صاعد نیز مى‌گوید: «اگر قاضى قضاوت نماید و در اجتهاد مصیب باشد دو پاداش خواهد داشت و اگر در قضاوت خود حکم اشتباهى را صادر کند یک پاداش دارد» <ref>دار قطنى، 1401: 324.</ref><br>
پیروان مذاهب و فرقه‌هاى اسلامى ‌امروزه با یک‌دیگر برخورد منفى دارند. چنین چیزى بى تردید یک موضع شکست‌پذیرى و گریز است که نه مشکلى را حل مى‌کند، نه مى‌تواند به نتیجه مطلوبى برسد و نه هدفى را تحقق مى‌بخشد. از این رو ما از هر مسلمان با هر مذهبى و با هر مکتب فقهى که باشد خالصانه دعوت مى‌کنیم که با طرف‌هاى دیگر گفت‌وگو و بحث داشته باشد تا سفر «گفت‌وگوى خودى» را انجام دهیم. اختلاف در رأى اصل را از بین نمى‌برد، و کسى که نمى‌تواند با خود گفت‌وگو داشته باشد با دیگران نیز نمى‌تواند گفت‌گو کند. قاعده گفت‌وگو لازم است چنین باشد: «مذهب ما راجح است چون احتمال خطا دارد و مذهب دیگران مرجوح است از آن رو که صواب در آن محتمل است». زنده باد همه امت اسلامى در پرتو قاعده طلایى اجتهاد اسلامى که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مضمون آن را بیان داشته‌اند: «اذا حکم الحاکم فاجتهد فاصاب کان له اجران و اذا اجتهد فاخطأ کان له اجر واحد؛ اگر قاضى حکمى‌را اجتهاد نماید و آن حکم درست باشد براى قاضى دو اجر خواهد بود و اگر در اجتهاد حکم خود اشتباه نماید براى او یک اجر خواهد بود». این مطلب از نیشابورى است. ابن صاعد نیز مى‌گوید: «اگر قاضى قضاوت نماید و در اجتهاد مصیب باشد دو پاداش خواهد داشت و اگر در قضاوت خود حکم اشتباهى را صادر کند یک پاداش دارد» <ref>دار قطنى، 1401: 324.</ref><br>
علاج دقیق این مسائل فقهى در تلاش براى تصحیح اندیشه‌ها و تصحیح کجى‌هاى موجود در فهم اسلام نهفته است که با کنار گذاشتن تعارفات و آماده کردن دل‌ها براى پذیرش حق و زدودن تعصب مذهبى و کنار زدن غبار از روح قانون‌گذارى اسلامى و مقاصد عمومى آن تحقق مى‌یابد، چون گفت‌وگوى دینى امروزه صرف نظر از مذاهب یا گروهى که به آن پیوسته است، به رتبه‌بندى اولویت‌هاى شرعى در چارچوب تلاش اسلامى در جهت تحقق مصلحت عمومى نیاز دارد، تا هدف عمده از آن یعنى شناختن مشکلات امت اسلامى و بررسى آن با روشى انعطاف پذیر و ارائه راه حل‌هاى مناسب را دنبال کند.<br>
علاج دقیق این مسائل فقهى در تلاش براى تصحیح اندیشه‌ها و تصحیح کجى‌هاى موجود در فهم اسلام نهفته است که با کنار گذاشتن تعارفات و آماده کردن دل‌ها براى پذیرش حق و زدودن تعصب مذهبى و کنار زدن غبار از روح قانون‌گذارى اسلامى و مقاصد عمومى آن تحقق مى‌یابد، چون گفت‌وگوى دینى امروزه صرف نظر از مذاهب یا گروهى که به آن پیوسته است، به رتبه‌بندى اولویت‌هاى شرعى در چارچوب تلاش اسلامى در جهت تحقق مصلحت عمومى نیاز دارد، تا هدف عمده از آن یعنى شناختن مشکلات امت اسلامى و بررسى آن با روشى انعطاف پذیر و ارائه راه حل‌هاى مناسب را دنبال کند.<br>
با توجه به این داده‌ها باید گفت‌وگو میان اتباع مذاهب و فرقه‌هاى اسلامى ، پیرامون مشکلات بزرگى باشد که امت اسلامى با آن روبه‌رو شده است. چنین گفت‌گویى باید عارى از کشمکش‌هاى فقهى مربوط به جزئیات و در چارچوب فن تخصصى و بر مبناى تدوین دیدگاه‌هاى علمى متعدد باشد و بر این قاعده‌استوار باشد که اختلاف در نظر اصل قضیه را منتفى نمى‌کند. از این رو ما با این شیوه وجود روابط شایسته میان کلیه مذاهب فقهى و گفت و شنود هدف‌دارى را تضمین مى‌کنیم که در جهت وحدت کلمه امت و حفظ ویژگى‌ها و استقلال هر مذهب بوده و با فراگیرى ساختار تمدن امت و منافع عمومى آن، تعارضى نداشته باشد.<br>
با توجه به این داده‌ها باید گفت‌وگو میان اتباع مذاهب و فرقه‌هاى اسلامى ، پیرامون مشکلات بزرگى باشد که امت اسلامى با آن روبه‌رو شده است. چنین گفت‌وگویى باید عارى از کشمکش‌هاى فقهى مربوط به جزئیات و در چارچوب فن تخصصى و بر مبناى تدوین دیدگاه‌هاى علمى متعدد باشد و بر این قاعده‌استوار باشد که اختلاف در نظر اصل قضیه را منتفى نمى‌کند. از این رو ما با این شیوه وجود روابط شایسته میان کلیه مذاهب فقهى و گفت و شنود هدف‌دارى را تضمین مى‌کنیم که در جهت وحدت کلمه امت و حفظ ویژگى‌ها و استقلال هر مذهب بوده و با فراگیرى ساختار تمدن امت و منافع عمومى آن، تعارضى نداشته باشد.<br>


=د ـ اجتهاد فقهى راهى براى تقریب و نه ابزارى براى برخورد=
=د ـ اجتهاد فقهى راهى براى تقریب و نه ابزارى براى برخورد=
خط ۱۶۴: خط ۱۶۵:
اختلاف در فرع‌ها یکى از نیازهاى بشر است و نمى‌توان آن را برطرف یا منع کرد و هیچ‌گونه خطرى براى امت و بر وحدت آن‌ها ندارد. مردم با وجود اتحاد در کلمه و وحدت در صفوف، خود با هم اختلاف نظر دارند ولى خطرى که از آن بیم مى‌رود در خلاف نهفته است نه در اختلاف و اختلاف و خلاف با هم تفاوت فاحش دارند. از این رو علما و فقهاى امت اسلامى براى دسترسى به حق و تحقق مقاصد شرعى توسط فهم کتاب که خداوند به آنها داده است، با هم اختلاف پیدا کردند و این اختلاف به ویژه در زمینه‌هاى احتمال و مسائل اجتهاد و استدلال بوده است. این اختلاف براى این نبوده است که مخالف یک‌دیگر باشند یا یک‌دیگر را تخطئه کنند. اختلاف ناشى از فهم بى‌آن که تعمدى در مخالفت باشد، هیچ‌گاه به نزاع و دو دستگى مسلمانان منجر نمى‌گردد.
اختلاف در فرع‌ها یکى از نیازهاى بشر است و نمى‌توان آن را برطرف یا منع کرد و هیچ‌گونه خطرى براى امت و بر وحدت آن‌ها ندارد. مردم با وجود اتحاد در کلمه و وحدت در صفوف، خود با هم اختلاف نظر دارند ولى خطرى که از آن بیم مى‌رود در خلاف نهفته است نه در اختلاف و اختلاف و خلاف با هم تفاوت فاحش دارند. از این رو علما و فقهاى امت اسلامى براى دسترسى به حق و تحقق مقاصد شرعى توسط فهم کتاب که خداوند به آنها داده است، با هم اختلاف پیدا کردند و این اختلاف به ویژه در زمینه‌هاى احتمال و مسائل اجتهاد و استدلال بوده است. این اختلاف براى این نبوده است که مخالف یک‌دیگر باشند یا یک‌دیگر را تخطئه کنند. اختلاف ناشى از فهم بى‌آن که تعمدى در مخالفت باشد، هیچ‌گاه به نزاع و دو دستگى مسلمانان منجر نمى‌گردد.
چنان‌چه اصل واژه خلاف و اختلاف از فعل «خلف» باشد با دقت نظر مى‌توان تفاوت میان معناى آن دو را درک کرد، چون منظور از خلاف، مخالفت و عصیان و خوددارى از اجراى فرمان‌ها است. خداوند متعال دراین‌باره مى‌فرماید:<br>
چنان‌چه اصل واژه خلاف و اختلاف از فعل «خلف» باشد با دقت نظر مى‌توان تفاوت میان معناى آن دو را درک کرد، چون منظور از خلاف، مخالفت و عصیان و خوددارى از اجراى فرمان‌ها است. خداوند متعال دراین‌باره مى‌فرماید:<br>
«فَلْیحْذَرِ الَّذِینَ یخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یصِیبَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ <ref>نور: 63</ref>؛ بر حذر باشند کسانى که مخالفت مىورزند با فرمان خدا از گرفتارى به فتنه و یا این که به عذاب دردناکى دچار شوند». قرآن کریم نمى‌گوید «یختلفون فى امره» که در امر او اختلاف داشته باشند، چون منظور از اختلاف مغایرت و تفاوت در نظر است. یا این گفته خداوند: «وَ ما أَنْزَلْنا عَلَیک الْکتابَ إِلاّ لِتُبَینَ لَهُمُ الَّذِى اخْتَلَفُوا فِیهِ (نحل: 64)؛ ما قرآن را بر تو فرود نیاوردیم مگر این که اختلاف نظرشان را روشن کنى» و این گفته خداوند: «کانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکتابَ بِالْحَقِّ لِیحْکمَ بَینَ النّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ (بقره: 213)؛ مردم امتى یگانه بودند خداوند پیامبران را نوید آور و بیم رسان فرستاد و با آنان کتاب را به حق فرود آورد تا در میان مردم به آن چه اختلاف مى‌کردند داورى کند». از جمله این موارد، این کلام خداوند است که از زبان حضرت عیسى(علیه‌السلام) مى‌فرماید: «وَ لَمّا جاءَ عِیسى بِالْبَیناتِ قالَ قَدْ جِئْتُکمْ بِالْحِکمَةِ وَ لأُِبَینَ لَکمْ بَعْضَ الَّذِى تَخْتَلِفُونَ فِیهِ (زخرف: 63)، هنگامى که عیسى دلایل آشکار آورد گفت براى شما حکمت آورده‌ام تا براى شما برخى از آن چه را که درباره آن اختلاف مى‌کردید، روشن کنم». قرآن کریم در این آیات اختلاف را تفاوت در فهم و ادراک دانسته و آن را خلاف و مخالفت نشمرده است.  
«فَلْیحْذَرِ الَّذِینَ یخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یصِیبَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ <ref>نور: 63</ref>؛ بر حذر باشند کسانى که مخالفت مىورزند با فرمان خدا از گرفتارى به فتنه و یا این که به عذاب دردناکى دچار شوند». قرآن کریم نمى‌گوید «یختلفون فى امره» که در امر او اختلاف داشته باشند، چون منظور از اختلاف مغایرت و تفاوت در نظر است. یا این گفته خداوند: «وَ ما أَنْزَلْنا عَلَیک الْکتابَ إِلاّ لِتُبَینَ لَهُمُ الَّذِى اخْتَلَفُوا فِیهِ <ref>نحل: 64</ref>؛ ما قرآن را بر تو فرود نیاوردیم مگر این که اختلاف نظرشان را روشن کنى» و این گفته خداوند: «کانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکتابَ بِالْحَقِّ لِیحْکمَ بَینَ النّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ <ref>بقره: 213</ref>؛ مردم امتى یگانه بودند خداوند پیامبران را نوید آور و بیم رسان فرستاد و با آنان کتاب را به حق فرود آورد تا در میان مردم به آن چه اختلاف مى‌کردند داورى کند». از جمله این موارد، این کلام خداوند است که از زبان حضرت عیسى(علیه‌السلام) مى‌فرماید: «وَ لَمّا جاءَ عِیسى بِالْبَیناتِ قالَ قَدْ جِئْتُکمْ بِالْحِکمَةِ وَ لأُِبَینَ لَکمْ بَعْضَ الَّذِى تَخْتَلِفُونَ فِیهِ <ref>زخرف: 63</ref>، هنگامى که عیسى دلایل آشکار آورد گفت براى شما حکمت آورده‌ام تا براى شما برخى از آن چه را که درباره آن اختلاف مى‌کردید، روشن کنم». قرآن کریم در این آیات اختلاف را تفاوت در فهم و ادراک دانسته و آن را خلاف و مخالفت نشمرده است. <br>
فقیهان امت وقتى در معرض اختلاف نظرها قرار گرفتند، آن را نعمتى از خداوند متعال بر بندگانش دانسته و آن را گونه‌اى از نگرش عقلى و پختگى اندیشه شمرده‌اند؛ مادامى که بر اساس دلیل استوار و داراى حجت باشد. امام شافعى مى‌گوید: خداوند والا مرتبه به بندگان خود عقل‌هایى عطا کرد که فرق‌ها را دریابند و آنها را به راه حق توسط متن و دلالت هدایت کرد. » ابن حزم نیز مى‌گوید: «چنان‌چه اختلاف میان صحابه صحیح باشد نمى‌توان گفت ابراز نظر بر کسانى که پس از آنها آمده‌اند جایز نیست و از اجتهادى که منجر به بروز اختلاف در آن مسئله گردد، منع کرد. چنان چه شخصى پس از آنها دلیلى بیاورد که به نتیجه‌اى منجر شود که دلیل برخى صحابه به آن منجر شده است، مانعى نخواهد داشت» (ابن حزم، 1405: 21).
 
اختلاف در فروع دین با حفظ اصول دین، به اختلاف در دل‌ها و چند دستگى در صف‌ها و راهى براى فساد منجر نخواهد شد. همه مجتهدان در پى دسترسى به مقصود قانون‌گذارند هر چند که روش آنها براى دسترسى به این مقصود گوناگون باشد. از این رو دوستى و مودت در مسائل اجتهادى نمایان است، چون همه مجتهدان جویاى قصد قانون‌گذارند و اختلاف روش براى رسیدن به هدف، تأثیرى در روابط آنها نداشته است. هر یک از آنها به دیگران احترام قائل بوده و همیشه این عبارت را بر زبان داشته‌اند که در برداشت‌ها با هم اختلاف‌نظر داریم ولى میان قلب‌هاى ما اختلافى نیست. از این رو مجتهدان و فقهاى گذشته امت اسلامى اخلاق نیک و دوستى شایسته با یک‌دیگر داشته‌اند. از حضرت على(علیه السلام)در مورد عثمان بن عفان روایت شده است: «اتقوا الله‌ایها الناس و ایاکم فی الغلو فی عثمان و قولکم حراق المصاحف، فو الله ما حرقها الا على ملأ منا اصحاب محمد صلى الله علیه و سلم» (قرطبى، 1372: 1/54)؛ اى مردم تقواى خدا را پیشه کنید و مبادا در عثمان غلو کنید و بگویید او مصحف‌ها را سوزاند. به خدا قسم آن مصحف‌ها را تنها با حضور ما اصحاب محمد(صلى الله علیه وآله) سوزاند» (الخلال، 1410: 2/426). نیز روایت شده است که على بر کشته شدن طلحه و زبیر غمگین شد و «قاتل فرزند صفیه را به آتش دوزخ بشارت داد و هنگامى‌که طلحه را کشته یافت» گفت: «عزیز على یا ابا محمد! إن اراک مجندلاً فی الأودیة وتحت نجوم السماء الى الله اشکو عجرى و بجرى؛ اى ابا محمد! گران است براى من که تو را از پا درآمده در دشت‌ها و زیر ستاره‌هاى آسمان ببینم، غم و اندوه خود را به خدا شکوه مى‌کنم» (المزى، 1400 / 1980: 13/420).
فقیهان امت وقتى در معرض اختلاف نظرها قرار گرفتند، آن را نعمتى از خداوند متعال بر بندگانش دانسته و آن را گونه‌اى از نگرش عقلى و پختگى اندیشه شمرده‌اند؛ مادامى که بر اساس دلیل استوار و داراى حجت باشد. امام شافعى مى‌گوید: خداوند والا مرتبه به بندگان خود عقل‌هایى عطا کرد که فرق‌ها را دریابند و آنها را به راه حق توسط متن و دلالت هدایت کرد. » ابن حزم نیز مى‌گوید: «چنان‌چه اختلاف میان صحابه صحیح باشد نمى‌توان گفت ابراز نظر بر کسانى که پس از آنها آمده‌اند جایز نیست و از اجتهادى که منجر به بروز اختلاف در آن مسئله گردد، منع کرد. چنان چه شخصى پس از آنها دلیلى بیاورد که به نتیجه‌اى منجر شود که دلیل برخى صحابه به آن منجر شده است، مانعى نخواهد داشت».<ref>ابن حزم، 1405: 21.</ref><br>
ابن عباس در مورد فرایض و در مسائل زیادى در مورد ارث جد با زید اختلاف‌نظر داشت. وى در این باره مى‌گوید: آیا زید از خدا نمى‌پرهیزد که نوه را به جاى پسر قرار مى‌دهد ولى پدر بزرگ را به جاى پدر قرار نمى‌دهد؟ در مورد عول ابن عباس مى‌گوید: دوست داشتم من و کسانى که در فریضه با من اختلاف نظر دارند گردهم بیاییم و دستان خود را روى رکن کعبه قرار دهیم پس از آن دعا کنیم که خدا لعنتش را بر دروغ‌گویان قرار دهد. (عبدالرزاق، بى‌تا: 10/255) با وجود این شعبى مى‌گوید: زید بن ثابت مى‌خواست سوار مرکب شود. عبدالله بن عباس به او نزدیک شد و رکاب مرکب را گرفت. زید به او گفت اى‌پسر عموى رسول الله این کار را نکن! ابن عباس جواب داد به ما دستور داده شده که این‌گونه با علماى خود رفتار کنیم. زید به او گفت دستت را به من نشان بده، آن را گرفت و بوسید و گفت پیامبر به ما دستور داده است که این‌گونه با اهل بیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) رفتار داشته باشیم (المناوى، 1356: 5/382).
اختلاف در فروع دین با حفظ اصول دین، به اختلاف در دل‌ها و چند دستگى در صف‌ها و راهى براى فساد منجر نخواهد شد. همه مجتهدان در پى دسترسى به مقصود قانون‌گذارند هر چند که روش آنها براى دسترسى به این مقصود گوناگون باشد. از این رو دوستى و مودت در مسائل اجتهادى نمایان است، چون همه مجتهدان جویاى قصد قانون‌گذارند و اختلاف روش براى رسیدن به هدف، تأثیرى در روابط آنها نداشته است. هر یک از آنها به دیگران احترام قائل بوده و همیشه این عبارت را بر زبان داشته‌اند که در برداشت‌ها با هم اختلاف‌نظر داریم ولى میان قلب‌هاى ما اختلافى نیست. از این رو مجتهدان و فقهاى گذشته امت اسلامى اخلاق نیک و دوستى شایسته با یک‌دیگر داشته‌اند. از حضرت على(علیه السلام)در مورد عثمان بن عفان روایت شده است: «اتقوا الله‌ایها الناس و ایاکم فی الغلو فی عثمان و قولکم حراق المصاحف، فو الله ما حرقها الا على ملأ منا اصحاب محمد صلى الله علیه و سلم» قرطبى، <ref>1372: 1/54</ref>؛ اى مردم تقواى خدا را پیشه کنید و مبادا در عثمان غلو کنید و بگویید او مصحف‌ها را سوزاند. به خدا قسم آن مصحف‌ها را تنها با حضور ما اصحاب محمد(صلى الله علیه وآله) سوزاند» <ref>الخلال، 1410: 2/426.</ref> نیز روایت شده است که على بر کشته شدن طلحه و زبیر غمگین شد و «قاتل فرزند صفیه را به آتش دوزخ بشارت داد و هنگامى‌که طلحه را کشته یافت» گفت: «عزیز على یا ابا محمد! إن اراک مجندلاً فی الأودیة وتحت نجوم السماء الى الله اشکو عجرى و بجرى؛ اى ابا محمد! گران است براى من که تو را از پا درآمده در دشت‌ها و زیر ستاره‌هاى آسمان ببینم، غم و اندوه خود را به خدا شکوه مى‌کنم» <ref>المزى، 1400 / 1980: 13/420.</ref>
احمد بن حنبل براى شافعى و پدر و مادر او دعا مى‌کرد. عبدالله فرزند او به وى گفت شافعى چگونه مردى بود؟ مى‌بینم که شما خیلى براى او دعا مى‌کنید. گفت اى فرزندم شافعى همچون خورشید براى دنیا و عاقبت مردم بود، تو به این دو چیز نگاه کن آیا جانشین و جاى‌گزین دارند؟ (الذهبى، 1413: 10/45).
ابن عباس در مورد فرایض و در مسائل زیادى در مورد ارث جد با زید اختلاف‌نظر داشت. وى در این باره مى‌گوید: آیا زید از خدا نمى‌پرهیزد که نوه را به جاى پسر قرار مى‌دهد ولى پدر بزرگ را به جاى پدر قرار نمى‌دهد؟ در مورد عول ابن عباس مى‌گوید: دوست داشتم من و کسانى که در فریضه با من اختلاف نظر دارند گردهم بیاییم و دستان خود را روى رکن کعبه قرار دهیم پس از آن دعا کنیم که خدا لعنتش را بر دروغ‌گویان قرار دهد. <ref>عبدالرزاق، بى‌تا: 10/255</ref> با وجود این شعبى مى‌گوید: زید بن ثابت مى‌خواست سوار مرکب شود. عبدالله بن عباس به او نزدیک شد و رکاب مرکب را گرفت. زید به او گفت اى‌پسر عموى رسول الله این کار را نکن! ابن عباس جواب داد به ما دستور داده شده که این‌گونه با علماى خود رفتار کنیم. زید به او گفت دستت را به من نشان بده، آن را گرفت و بوسید و گفت پیامبر به ما دستور داده است که این‌گونه با اهل بیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) رفتار داشته باشیم <ref>المناوى، 1356: 5/382.</ref><br>
در مورد تصویرهاى عالى آداب و اخلاق آنها با یک‌دیگر روایت شده است که شافعى نماز صبح را در مسجد ابوحنیفه به جاى آورد و به احترام ابو حنیفه قنوت را ترک کرد و بسم‌الله را آهسته گفت. ابوحنیفه و اصحاب او و شافعى هم پشت سر پیشوایان مالکى‌هاى اهل مدینه نماز مى‌گذاردند با آن که آنان بسم‌الله را نه بى صدا و نه با صدا در نماز نمى‌خواندند. ابو یوسف پشت سر رشید نماز خواند و وى خوددارى کرد. مالک به او فتوا داد که وضو نگیرد با این حال ابو یوسف پشت سر او نماز خواند و آن را اعاده نکرد. بنابر آن‌چه گفته شد و بر اساس برخوردهاى شایسته دیگرى که اهل علم و فضیلت و اجتهاد داشته‌اند روشن مى‌شود که آنها به خاطر مسائل شخصى یا هدف‌هاى دنیوى با هم اختلاف نمى‌ورزیدند، بلکه آن‌ها جویاى حقیقت بودند و براى دسترسى به حقیقت هر چند که نزد مخالفانشان بود تلاش مى‌کردند. بنابراین قصد آنها حق و هدفشان دسترسى به حکم شرعى بود.  
احمد بن حنبل براى شافعى و پدر و مادر او دعا مى‌کرد. عبدالله فرزند او به وى گفت شافعى چگونه مردى بود؟ مى‌بینم که شما خیلى براى او دعا مى‌کنید. گفت اى فرزندم شافعى همچون خورشید براى دنیا و عاقبت مردم بود، تو به این دو چیز نگاه کن آیا جانشین و جاى‌گزین دارند؟ <ref>الذهبى، 1413: 10/45.</ref><br>
در مورد تصویرهاى عالى آداب و اخلاق آنها با یک‌دیگر روایت شده است که شافعى نماز صبح را در مسجد ابوحنیفه به جاى آورد و به احترام ابو حنیفه قنوت را ترک کرد و بسم‌الله را آهسته گفت. ابوحنیفه و اصحاب او و شافعى هم پشت سر پیشوایان مالکى‌هاى اهل مدینه نماز مى‌گذاردند با آن که آنان بسم‌الله را نه بى صدا و نه با صدا در نماز نمى‌خواندند. ابو یوسف پشت سر رشید نماز خواند و وى خوددارى کرد. مالک به او فتوا داد که وضو نگیرد با این حال ابو یوسف پشت سر او نماز خواند و آن را اعاده نکرد. بنابر آن‌چه گفته شد و بر اساس برخوردهاى شایسته دیگرى که اهل علم و فضیلت و اجتهاد داشته‌اند روشن مى‌شود که آنها به خاطر مسائل شخصى یا هدف‌هاى دنیوى با هم اختلاف نمى‌ورزیدند، بلکه آن‌ها جویاى حقیقت بودند و براى دسترسى به حقیقت هر چند که نزد مخالفانشان بود تلاش مى‌کردند. بنابراین قصد آنها حق و هدفشان دسترسى به حکم شرعى بود. <br>


2ـ رحمت و گشایش بودن تعدد آراى فقهى
==2ـ رحمت و گشایش بودن تعدد آراى فقهى==
چیزى که در این جا مى‌توان گفت این است که اختلاف مذاهب در میان امت اسلامى فضیلت و توسعه‌اى در این شریعت با گذشت و آسان است. هر یک از پیامبران پیش از رسول الله(صلى الله علیه وآله)به یک شریعت و به یک حکم به پیامبرى مبعوث مى‌شد، تا جایى که به سبب تنگى شریعت آنها، در بسیارى از فرع‌ها و شاخه‌هایى که در شریعت ما تخییر وجود دارد، حق انتخاب نبود.<br>
چیزى که در این جا مى‌توان گفت این است که اختلاف مذاهب در میان امت اسلامى فضیلت و توسعه‌اى در این شریعت با گذشت و آسان است. هر یک از پیامبران پیش از رسول الله(صلى الله علیه وآله)به یک شریعت و به یک حکم به پیامبرى مبعوث مى‌شد، تا جایى که به سبب تنگى شریعت آنها، در بسیارى از فرع‌ها و شاخه‌هایى که در شریعت ما تخییر وجود دارد، حق انتخاب نبود.<br>


خط ۱۷۸: خط ۱۸۰:
به منظور تأکید بر این معنا فقیهان چند ضابطه، دستور و اصل را متذکر شده‌اند که حاکى از بهره‌گیرى از همه نظرها و عدم اکتفا به نظرهاى یک مکتب یا یک مذهب معین است. مهم‌ترین این دستورها و ضوابط عبارت‌اند از:<br>
به منظور تأکید بر این معنا فقیهان چند ضابطه، دستور و اصل را متذکر شده‌اند که حاکى از بهره‌گیرى از همه نظرها و عدم اکتفا به نظرهاى یک مکتب یا یک مذهب معین است. مهم‌ترین این دستورها و ضوابط عبارت‌اند از:<br>


1. جلوگیرى نکردن پیشوا از انتشار دانش مخالف خود: پیشواى مسلمان حق ندارد مردم را از انتشار علمى که مخالف نظر او و یا مذهب او باشد منع کند، بلکه وظیفه دارد هر مسلمانى را براى انتخاب روش خود آزاد بگذارد. ابن عباس و ابن عمر بر خلاف نظر عمر در حج تمتع فتوا دادند و حنیفه و تنى چند از صحابه نیز دسته جمعى بر خلاف نظر عثمان در کامل بودن نماز در عرفه نظر دادند.<br>
'''1. جلوگیرى نکردن پیشوا از انتشار دانش مخالف خود:''' پیشواى مسلمان حق ندارد مردم را از انتشار علمى که مخالف نظر او و یا مذهب او باشد منع کند، بلکه وظیفه دارد هر مسلمانى را براى انتخاب روش خود آزاد بگذارد. ابن عباس و ابن عمر بر خلاف نظر عمر در حج تمتع فتوا دادند و حنیفه و تنى چند از صحابه نیز دسته جمعى بر خلاف نظر عثمان در کامل بودن نماز در عرفه نظر دادند.<br>


2. متهم نکردن نیت‌ها: هر چند مخالف از نظر شما مخالف حق باشد، شما نباید نیت او را متهم کنید. مسلمانى که به قرآن و سنت ایمان دارد فرض بر این است که از اجماع امت بیرون نمى‌رود و فرض بر این است که نسبت به پیامبر اخلاص و دوستى و براى رسیدن به حق تمایل دارد. شما بر همین پایه و اساس با او مناظره کنید و نسبت به ایشان نظر خوبى داشته باشید.<br>
'''2. متهم نکردن نیت‌ها:''' هر چند مخالف از نظر شما مخالف حق باشد، شما نباید نیت او را متهم کنید. مسلمانى که به قرآن و سنت ایمان دارد فرض بر این است که از اجماع امت بیرون نمى‌رود و فرض بر این است که نسبت به پیامبر اخلاص و دوستى و براى رسیدن به حق تمایل دارد. شما بر همین پایه و اساس با او مناظره کنید و نسبت به ایشان نظر خوبى داشته باشید.<br>
3. حق و فضیلت بودن پذیرش حق از مخالف: شخص مؤمن هنگامى که حق بر او روشن شد باید به آن اذعان نماید و جایز نیست که حق را رد کند، چون رد حق مى‌تواند به کفر منجر شود. همان‌گونه پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) فرموده‌است: «لاتماروا فی القرآن فان المراء فیه کفر <ref>هیثمى، 1407: 1/157</ref>؛ در قرآن جدال نکنید که جدال کردن در قرآن کفر است». ممارات در این‌جا به معنى جدال و دفع دلالت آن به باطل است، چون چنین چیزى تکذیب خدا و رد حکم او است نه تکذیب مخالف. <br>
'''3. حق و فضیلت بودن پذیرش حق از مخالف:''' شخص مؤمن هنگامى که حق بر او روشن شد باید به آن اذعان نماید و جایز نیست که حق را رد کند، چون رد حق مى‌تواند به کفر منجر شود. همان‌گونه پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) فرموده‌است: «لاتماروا فی القرآن فان المراء فیه کفر <ref>هیثمى، 1407: 1/157</ref>؛ در قرآن جدال نکنید که جدال کردن در قرآن کفر است». ممارات در این‌جا به معنى جدال و دفع دلالت آن به باطل است، چون چنین چیزى تکذیب خدا و رد حکم او است نه تکذیب مخالف. <br>
4. فاسق یا بدعت‌گذار ندانستن مخالف در رأى: جایز نیست که مخالف را به چیزهاى منفى متهم یا علیه او بدگویى کرد یا او را فاسق دانست. چنان‌چه کسى دست به چنین کارى بزند، بدعت‌گذار و مخالف اجماع صحابه و راهنمایى‌هاى سلف صالح خواهد بود. ابن تیمیه مى‌گوید: صحابه همگى بر این امر متفق‌اند که در مسائل اختلافى هر گروهى نظر اجتهادى گروه دیگر را بپذیرند؛ نظیر مسائل عبادات و نکاح و ارث و هبه و سیاست و غیره. عمر در نخستین سال در مسئله مشترک به عدم تشریک نظر داد و در سال دوم در رویدادى نظیر رویداد نخست به تشریک نظر داد. هنگامى که از او در این باره سؤال شد پاسخ داد: آن پاسخ قضاوت آن روز بود و این قضاوت امروز ما است.<ref>البهوتى، 1402: 1/312.</ref><br>
'''4. فاسق یا بدعت‌گذار ندانستن مخالف در رأى:''' جایز نیست که مخالف را به چیزهاى منفى متهم یا علیه او بدگویى کرد یا او را فاسق دانست. چنان‌چه کسى دست به چنین کارى بزند، بدعت‌گذار و مخالف اجماع صحابه و راهنمایى‌هاى سلف صالح خواهد بود. ابن تیمیه مى‌گوید: صحابه همگى بر این امر متفق‌اند که در مسائل اختلافى هر گروهى نظر اجتهادى گروه دیگر را بپذیرند؛ نظیر مسائل عبادات و نکاح و ارث و هبه و سیاست و غیره. عمر در نخستین سال در مسئله مشترک به عدم تشریک نظر داد و در سال دوم در رویدادى نظیر رویداد نخست به تشریک نظر داد. هنگامى که از او در این باره سؤال شد پاسخ داد: آن پاسخ قضاوت آن روز بود و این قضاوت امروز ما است.<ref>البهوتى، 1402: 1/312.</ref><br>
ذهبى در ترجمه احوال امام محمد بن نصر مروزى مى‌گوید: چنان‌چه ما علیه هر پیشوایى قیام کنیم که در اجتهاد خود در مسائل جزئى اشتباه قابل گذشتى دارد و او را بدعت‌گذار دانسته و تبعیدش بنماییم، در آن صورت براى ما نه ابن نصیر سالم خواهد ماند و نه ابن منده و نه کسانى که از آنها بزرگ‌ترند. خداوند راهنماى مردم به حق و ارحم الراحمین است و ما از هوى و درشتى به او پناه مى‌بریم <ref>سیر أعلام النبلاء: 14/640.</ref>
ذهبى در ترجمه احوال امام محمد بن نصر مروزى مى‌گوید: چنان‌چه ما علیه هر پیشوایى قیام کنیم که در اجتهاد خود در مسائل جزئى اشتباه قابل گذشتى دارد و او را بدعت‌گذار دانسته و تبعیدش بنماییم، در آن صورت براى ما نه ابن نصیر سالم خواهد ماند و نه ابن منده و نه کسانى که از آنها بزرگ‌ترند. خداوند راهنماى مردم به حق و ارحم الراحمین است و ما از هوى و درشتى به او پناه مى‌بریم <ref>سیر أعلام النبلاء: 14/640.</ref>
5. وادار نکردن مردم به پذیرش نظر اجتهادى: براى یک مجتهد یا پیشواى عام جایز نیست که مردم را به پذیرفتن نظر و اجتهاد خود وادار نماید. هم‌چنین براى یک مذهب یا مکتب فقهى جایز نیست که مردم را به اجتهاد وادار نمایند، چون کسى که دست به چنین کارى بزند گشایش را تنگ مى‌کند و سعى خواهد کرد که اسلام را در یک سمت و سو و یک فهم قرار دهد. قرار دادن اسلام در دایره‌اى تنگ که تنها گنجایش یک مذهب، یک اندیشه یا یک مکتب خاص را داشته باشد جنایت به اسلام است. از این رو علماى دست اندر کار امر به معروف و نهى از منکر گفته‌اند این گونه مسائل اجتهادى قابل انکار نیست و هیچ کس حق ندارد مردم را به پایبندى به آن وادار نماید، ولى مى‌تواند با حجت‌ها و براهین علمى، درباره آن سخن بگوید و کسانى که صحت یکى از دو گفته براى آنها مشخص شود مى‌توانند از آن تبعیت کنند و بر کسانى که گفته دیگر را تقلید نمایند اشکالى وارد نخواهد بود.<br>
'''5. وادار نکردن مردم به پذیرش نظر اجتهادى:''' براى یک مجتهد یا پیشواى عام جایز نیست که مردم را به پذیرفتن نظر و اجتهاد خود وادار نماید. هم‌چنین براى یک مذهب یا مکتب فقهى جایز نیست که مردم را به اجتهاد وادار نمایند، چون کسى که دست به چنین کارى بزند گشایش را تنگ مى‌کند و سعى خواهد کرد که اسلام را در یک سمت و سو و یک فهم قرار دهد. قرار دادن اسلام در دایره‌اى تنگ که تنها گنجایش یک مذهب، یک اندیشه یا یک مکتب خاص را داشته باشد جنایت به اسلام است. از این رو علماى دست اندر کار امر به معروف و نهى از منکر گفته‌اند این گونه مسائل اجتهادى قابل انکار نیست و هیچ کس حق ندارد مردم را به پایبندى به آن وادار نماید، ولى مى‌تواند با حجت‌ها و براهین علمى، درباره آن سخن بگوید و کسانى که صحت یکى از دو گفته براى آنها مشخص شود مى‌توانند از آن تبعیت کنند و بر کسانى که گفته دیگر را تقلید نمایند اشکالى وارد نخواهد بود.<br>


از بسیارى از مجتهدان گذشته نقل شده است آنان مسائل مورد اختلاف که با اجتهاد به دست آمده بود، انکار نمى‌کردند. از امام احمد بن حنبل روایت است که فقیه نمى‌تواند مردم را به پیروى‌از یک مذهب وادار نماید یا این که بر آنها سخت‌گیرى کند (ابن تیمیه، 1413: 4/567). نووى نیز گفته است: مفتى یا قاضى حق ندارد به کسى که با او مخالفت مى‌نماید و سخن او مخالف نص، اجماع یا قیاس روشن نیست، اعتراض کند <ref>النووى، 2/24.</ref><br>
از بسیارى از مجتهدان گذشته نقل شده است آنان مسائل مورد اختلاف که با اجتهاد به دست آمده بود، انکار نمى‌کردند. از امام احمد بن حنبل روایت است که فقیه نمى‌تواند مردم را به پیروى‌از یک مذهب وادار نماید یا این که بر آنها سخت‌گیرى کند. <ref>ابن تیمیه، 1413: 4/567.</ref> نووى نیز گفته است: مفتى یا قاضى حق ندارد به کسى که با او مخالفت مى‌نماید و سخن او مخالف نص، اجماع یا قیاس روشن نیست، اعتراض کند <ref>النووى، 2/24.</ref><br>


از قاسم بن محمد درباره آهسته خواندن حمد و سوره در پشت سر پیشنماز سؤال شد. او در پاسخ گفت: اگر بخوانید شما اصحاب رسول الله(صلى الله علیه وآله) را براى خود در این کار الگو و اسوه قرار داده‌اید. وقتى همین مطلب از عبدالله بن عمرو سؤال شد گفت: با رسول الله(صلى الله علیه وآله)بیرون آمدیم و برخى از ما روزه دار و برخى دیگر روزه‌خوار بودیم، نه روزه‌خوار به روزه دار اشکال مى‌گرفت و نه روزه دار از روزه خوار عیب جویى مى‌کرد (روایت بزار و به اسناد حسن). از ابوموسى نیز نقل شده است که با پیامبر(صلى الله علیه وآله)بودیم برخى از ما روزه‌دار بودند و برخى دیگر روزه نبودند، نه روزه دار روزه خوار را عیب جویى کرد و نه روزه خوار روزه‌دار را <ref>الهیثمى: 3/159.</ref><br>
از قاسم بن محمد درباره آهسته خواندن حمد و سوره در پشت سر پیشنماز سؤال شد. او در پاسخ گفت: اگر بخوانید شما اصحاب رسول الله(صلى الله علیه وآله) را براى خود در این کار الگو و اسوه قرار داده‌اید. وقتى همین مطلب از [[عبدالله بن عمرو]] سؤال شد گفت: با رسول الله(صلى الله علیه وآله)بیرون آمدیم و برخى از ما روزه دار و برخى دیگر روزه‌خوار بودیم، نه روزه‌خوار به روزه دار اشکال مى‌گرفت و نه روزه دار از روزه خوار عیب جویى مى‌کرد (روایت بزار و به اسناد حسن). از ابوموسى نیز نقل شده است که با پیامبر(صلى الله علیه وآله)بودیم برخى از ما روزه‌دار بودند و برخى دیگر روزه نبودند، نه روزه دار روزه خوار را عیب جویى کرد و نه روزه خوار روزه‌دار را <ref>الهیثمى: 3/159.</ref><br>
چنان چه بخواهیم استراتژى تقریب میان مذاهب اسلامى را از راه اجتهاد بر پایه داده‌ها و اندیشه‌هایى که در این تحقیق به آن اشاره کردیم مشخص کنیم، این مسئله به یک مکانیزم علمى از سوى علما و مبلغان امت از هر مذهبى که باشند، نیاز خواهد داشت:<br>
چنان چه بخواهیم استراتژى تقریب میان مذاهب اسلامى را از راه اجتهاد بر پایه داده‌ها و اندیشه‌هایى که در این تحقیق به آن اشاره کردیم مشخص کنیم، این مسئله به یک مکانیزم علمى از سوى علما و مبلغان امت از هر مذهبى که باشند، نیاز خواهد داشت:<br>
1. مسلمانان از نظر مفهومى و جایگاه، به تفاوت میان وحى الهى و اندیشه بشرى به عنوان دو منبع اساسى قانون‌گذارى اسلامى توجه کنند، چون وحى الهى دین مقدس است که نمى‌توان به متون آن خدشه وارد کرد یا اعتراض نمود. در حالى که اندیشه بشرى از وجه‌هاى فهم وحى از سوى انسان است. بنابراین آن چه موافق کتاب و سنت است از نظر شرعى قابل قبول است و آن‌چه مخالف کتاب و سنت باشد از نظر شرعى پذیرفتنى نیست.<br>
1. مسلمانان از نظر مفهومى و جایگاه، به تفاوت میان وحى الهى و اندیشه بشرى به عنوان دو منبع اساسى قانون‌گذارى اسلامى توجه کنند، چون وحى الهى دین مقدس است که نمى‌توان به متون آن خدشه وارد کرد یا اعتراض نمود. در حالى که اندیشه بشرى از وجه‌هاى فهم وحى از سوى انسان است. بنابراین آن چه موافق کتاب و سنت است از نظر شرعى قابل قبول است و آن‌چه مخالف کتاب و سنت باشد از نظر شرعى پذیرفتنى نیست.<br>
خط ۱۹۹: خط ۲۰۱:
گفت‌وگو همان منطق سالم در انتقال اندیشه به دیگران و رساندن اطلاعات به آنها است. شنیدن گفته‌هاى طرف دیگر و آگاهى یافتن از دیدگاه‌هاى آنان و پیروى از بهترین و نزدیک‌ترین نظریه‌ها به دلیل و برهان و توهین نکردن به مخالفان، همان چیزى است که قرآن کریم ما را به آن دعوت کرده است:<br>
گفت‌وگو همان منطق سالم در انتقال اندیشه به دیگران و رساندن اطلاعات به آنها است. شنیدن گفته‌هاى طرف دیگر و آگاهى یافتن از دیدگاه‌هاى آنان و پیروى از بهترین و نزدیک‌ترین نظریه‌ها به دلیل و برهان و توهین نکردن به مخالفان، همان چیزى است که قرآن کریم ما را به آن دعوت کرده است:<br>
«قُلْ لا تُسْئَلُونَ عَمّا أَجْرَمْنا وَ لا نُسْئَلُ عَمّا تَعْمَلُونَ ؛ بگو که شما نسبت به جرمى که ما مرتکب شده‌ایم بازخواست نخواهید شد، ما نیز نسبت به کارهایى که شما انجام بدهید بازخواست نمى‌شویم».<br>
«قُلْ لا تُسْئَلُونَ عَمّا أَجْرَمْنا وَ لا نُسْئَلُ عَمّا تَعْمَلُونَ ؛ بگو که شما نسبت به جرمى که ما مرتکب شده‌ایم بازخواست نخواهید شد، ما نیز نسبت به کارهایى که شما انجام بدهید بازخواست نمى‌شویم».<br>
قرآن کریم احساسات طرف دیگر را مراعات کرده و نگفته است «و لا نسأل عما تجرمون؛ نسبت به جرم‌هایى که شما انجام مى‌دهید ما مورد سؤال قرار نمى‌گیریم»، هر چند با سیاق جمله مناسب است؛ بلکه گفته است: «و لا نسأل عما تعلمون؛ نسبت به کارى که شما انجام مى‌دهید مورد پرسش قرار نمى‌گیریم» و این احترام به طرف دیگر است. گفت‌وگوى مطرح در این آیه خطاب به غیر مسلمین است، حال اگر گفت‌وگو میان دو طرف مسلمان و با دلایلى باشد که همگى براى دسترسى به حکم شرعى به آن ایمان دارند، وضع چگونه خواهد بود؟
قرآن کریم احساسات طرف دیگر را مراعات کرده و نگفته است «و لا نسأل عما تجرمون؛ نسبت به جرم‌هایى که شما انجام مى‌دهید ما مورد سؤال قرار نمى‌گیریم»، هر چند با سیاق جمله مناسب است؛ بلکه گفته است: «و لا نسأل عما تعلمون؛ نسبت به کارى که شما انجام مى‌دهید مورد پرسش قرار نمى‌گیریم» و این احترام به طرف دیگر است. گفت‌وگوى مطرح در این آیه خطاب به غیر مسلمین است، حال اگر گفت‌وگو میان دو طرف مسلمان و با دلایلى باشد که همگى براى دسترسى به حکم شرعى به آن ایمان دارند، وضع چگونه خواهد بود؟<br>
4. جامعه‌هاى اسلامى بپذیرند که تعدد نظرها و اختلاف در احکام فقهى، گشایش و رحمت براى امت است نه این که دریچه‌اى براى شکنجه و انتقام گیرى از آنها باشد. بنابراین، اختلاف در مذاهب فضیلتى براى امت است در شریعت سمحه و سهله. پیامبران پیش از رسول الله(صلى الله علیه وآله) هر یک به شریعت و حکم خاص مبعوث مى‌شدند، تا جایى که به سبب تنگى شریعتشان در بسیارى از فرع‌ها که در شریعت ما تخییر و انتخاب وجود دارد، در آن شریعت‌ها اختیار وجود نداشته است.  
4. جامعه‌هاى اسلامى بپذیرند که تعدد نظرها و اختلاف در احکام فقهى، گشایش و رحمت براى امت است نه این که دریچه‌اى براى شکنجه و انتقام گیرى از آنها باشد. بنابراین، اختلاف در مذاهب فضیلتى براى امت است در شریعت سمحه و سهله. پیامبران پیش از رسول الله(صلى الله علیه وآله) هر یک به شریعت و حکم خاص مبعوث مى‌شدند، تا جایى که به سبب تنگى شریعتشان در بسیارى از فرع‌ها که در شریعت ما تخییر و انتخاب وجود دارد، در آن شریعت‌ها اختیار وجود نداشته است. <br>
شریعت اسلامى داراى متون عام و دستورهاى کلى است و جزئیات و حکم فروع به اجتهادى واگذار شده که پیامبر روى آن صحه گذاشته است. پیامبر اکرم در حدیث مشهور معاذ، اجتهاد را یکى از اصول شریعت دانسته است که توسط آن حکم شرعى استنباط مى‌شود. از این رو اجتهاد و تعدد آرایى که از آن ناشى مى‌گردد، یکى از ضرورت‌هاى شریعت خاتم و مظهرى از رحمت به بندگان است که هیچ ضرر و زیانى ندارد. تا جایى که پیامبر اکرم فرموده‌است: «اختلاف امتی رحمة (شرح النووى: 11/91)؛ اختلاف نظر در امت من رحمت است».<br>
شریعت اسلامى داراى متون عام و دستورهاى کلى است و جزئیات و حکم فروع به اجتهادى واگذار شده که پیامبر روى آن صحه گذاشته است. پیامبر اکرم در حدیث مشهور معاذ، اجتهاد را یکى از اصول شریعت دانسته است که توسط آن حکم شرعى استنباط مى‌شود. از این رو اجتهاد و تعدد آرایى که از آن ناشى مى‌گردد، یکى از ضرورت‌هاى شریعت خاتم و مظهرى از رحمت به بندگان است که هیچ ضرر و زیانى ندارد. تا جایى که پیامبر اکرم فرموده‌است: «اختلاف امتی رحمة <ref>شرح النووى: 11/91</ref>؛ اختلاف نظر در امت من رحمت است».<br>
5. دین ما به خاطر بیم از توهین به اعتقادات از اسائه ادب منع نموده است. خداوند متعال مى‌فرماید: «وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ فَیسُبُّوا اللّهَ عَدْواً بِغَیرِ عِلْم (انعام: 108)؛ به آنان که غیر خدا را مى‌خوانند دشنام مدهید تا مبادا آنها نیز از روى دشمنى و نادانى خدا را دشنام دهند». بنابراین وضع میان خود مسلمانان به چه سان خواهد بود؟ بى تردید پیروان مذاهب در چنین صورتى کنترل خود را از دست خواهند داد و فضاهایى بر خلاف توافق و تقریب ایجاد خواهد شد و براى تحقق هدف ما زیانبار خواهد بود.  
5. دین ما به خاطر بیم از توهین به اعتقادات از اسائه ادب منع نموده است. خداوند متعال مى‌فرماید: «وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ فَیسُبُّوا اللّهَ عَدْواً بِغَیرِ عِلْم (انعام: 108)؛ به آنان که غیر خدا را مى‌خوانند دشنام مدهید تا مبادا آنها نیز از روى دشمنى و نادانى خدا را دشنام دهند». بنابراین وضع میان خود مسلمانان به چه سان خواهد بود؟ بى تردید پیروان مذاهب در چنین صورتى کنترل خود را از دست خواهند داد و فضاهایى بر خلاف توافق و تقریب ایجاد خواهد شد و براى تحقق هدف ما زیانبار خواهد بود. <br>
بى تردید مسئولیت بزرگ در این راستا بر دوش علما و مبلغان و دعوت کنندگان به تقریب است تا به مردم بگویند اجتهاد یک حکم شرعى است و اختلاف در دیدگاه‌ها با وجود دلایل متعدد و تفاوت‌هاى موجود در مفاهیم و مدارک، یک مسئله طبیعى است. البته این مسئله را علما و فقیهان درک مى‌کنند، چون آنها از یک سو وارثان پیامبران، پرچم‌داران دعوت به اسلام و سازندگان نسل‌ها هستند و از سوى دیگر به پایه‌ها و دستوراتى که تقریب به کار مى‌گیرد آگاهى بیشترى دارند.  
بى تردید مسئولیت بزرگ در این راستا بر دوش علما و مبلغان و دعوت کنندگان به تقریب است تا به مردم بگویند اجتهاد یک حکم شرعى است و اختلاف در دیدگاه‌ها با وجود دلایل متعدد و تفاوت‌هاى موجود در مفاهیم و مدارک، یک مسئله طبیعى است. البته این مسئله را علما و فقیهان درک مى‌کنند، چون آنها از یک سو وارثان پیامبران، پرچم‌داران دعوت به اسلام و سازندگان نسل‌ها هستند و از سوى دیگر به پایه‌ها و دستوراتى که تقریب به کار مى‌گیرد آگاهى بیشترى دارند. <br>


=<br>
=<br>
۱٬۷۳۸

ویرایش