اجتهاد فقهى و تأثیر آن در تقریب مذاهب اسلامى (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۹: خط ۲۹:


=چکیده=
=چکیده=
[[قرآن]] و سنت پیامبر(صلى الله علیه وآله) دو منبع اساسى و مورد اتفاق همه مذاهب اسلامى براى نظریه‌پردازى در فروعات فقهى است با این حال فتاوا و آراى متفاوتى از سوى فقها مطرح شده و مى‌شود.<br>
[[قرآن]] و [[سنت|سنت پیامبر(صلى الله علیه وآله)]] دو منبع اساسى و مورد اتفاق همه [[مذاهب اسلامى]] براى نظریه‌پردازى در فروعات فقهى است با این حال فتاوا و آراى متفاوتى از سوى فقها مطرح شده و مى‌شود.<br>
ازآن‌جا که اجتهاد در هر زمان اقتضاى خود را دارد و مجتهدان هر عصر آراى متفاوتى را با برداشت از کتاب و سنت ارائه مى‌دهند، مؤلف متذکر این نکته مى‌شود که میان اندیشه بشر ووحى الهى باید تفاوت نهاد و اختلاف در آرا پدیده میمونى است که در اندیشه بشرى پذیرفته شده و حدیث نبوى «اختلاف امتی رحمة» آن را رحمت معرّفى مى‌کند.<br>
ازآن‌جا که اجتهاد در هر زمان اقتضاى خود را دارد و مجتهدان هر عصر آراى متفاوتى را با برداشت از کتاب و سنت ارائه مى‌دهند، مؤلف متذکر این نکته مى‌شود که میان اندیشه بشر و وحى الهى باید تفاوت نهاد و اختلاف در آرا پدیده میمونى است که در اندیشه بشرى پذیرفته شده و حدیث نبوى '''«اختلاف امتی رحمة»''' آن را رحمت معرّفى مى‌کند.<br>
نویسنده در نهایت به این نتیجه مى‌رسد که هر یک از مذاهب اسلامى باید در مقابل آراى مذاهب دیگر از خود انعطاف نشان دهد تا اجتهاد در فروع فقهى و اختلاف آرا؛ خود راهى براى تقریب بین مذاهب به شمار آید؛ نه این که هر مذهبى با اصرار بر حق بودن خود، زمینه تکفیر و تضییق مذاهب دیگر و در نتیجه تفرقه بین مذاهب را فراهم آورد.<br>
نویسنده در نهایت به این نتیجه مى‌رسد که هر یک از مذاهب اسلامى باید در مقابل آراى مذاهب دیگر از خود انعطاف نشان دهد تا اجتهاد در فروع فقهى و اختلاف آرا؛ خود راهى براى تقریب بین مذاهب به شمار آید؛ نه این که هر مذهبى با اصرار بر حق بودن خود، زمینه تکفیر و تضییق مذاهب دیگر و در نتیجه تفرقه بین مذاهب را فراهم آورد.<br>


خط ۴۰: خط ۴۰:
همگى از رسول الله ملتمس‌اند، براى رفع عطش از آب دریا یا از آب باران مى‌نوشند. <br>
همگى از رسول الله ملتمس‌اند، براى رفع عطش از آب دریا یا از آب باران مى‌نوشند. <br>
این اجتهاد شرعى و آن مدارس فقهى با برنامه‌ها و دیدگاه‌هاى متفاوت، براى ما ثروت فقهى رسا و بزرگى به میراث گذاشته‌اند که امت مسلمان مى‌تواند به آن افتخار نماید و علماى خود را گرامى بدارد. از این رو باید از آن، راهى براى نزدیکى به یک‌دیگر قرار دهیم چنان که در شکل‌گیرى خود، اصل همین مطلب بوده است و نه برخوردى که برخى از پیروان نادان مذاهب دنبال ترسیم آن‌اند تا اجتهاد فقهى را به منبع نیرویى براى امت و میدان افتخارى براى فرزندان خود تبدیل نمایند. دسترسى به چنین هدفى تنها با درک این حقیقت از سوى همه پیروان مذاهب و مکاتب فقهى ممکن است که اجتهاد فقهى دروازه‌اى از دروازه‌هاى وحدت اسلامى است و نه روزنه‌اى از روزنه‌هاى تفرقه و پراکندگى. <br>
این اجتهاد شرعى و آن مدارس فقهى با برنامه‌ها و دیدگاه‌هاى متفاوت، براى ما ثروت فقهى رسا و بزرگى به میراث گذاشته‌اند که امت مسلمان مى‌تواند به آن افتخار نماید و علماى خود را گرامى بدارد. از این رو باید از آن، راهى براى نزدیکى به یک‌دیگر قرار دهیم چنان که در شکل‌گیرى خود، اصل همین مطلب بوده است و نه برخوردى که برخى از پیروان نادان مذاهب دنبال ترسیم آن‌اند تا اجتهاد فقهى را به منبع نیرویى براى امت و میدان افتخارى براى فرزندان خود تبدیل نمایند. دسترسى به چنین هدفى تنها با درک این حقیقت از سوى همه پیروان مذاهب و مکاتب فقهى ممکن است که اجتهاد فقهى دروازه‌اى از دروازه‌هاى وحدت اسلامى است و نه روزنه‌اى از روزنه‌هاى تفرقه و پراکندگى. <br>
با توجه به داده‌هایى که اشاره کردم این موضوع را زیر عنوان «اجتهاد فقهى و تقریب مذاهب اسلامى » انتخاب نموده و آن را در چهار محور زیر بحث و بررسى می‌‌کنم:<br>
با توجه به داده‌هایى که اشاره کردم این موضوع را زیر عنوان '''«اجتهاد فقهى و تقریب مذاهب اسلامى»''' انتخاب نموده و آن را در چهار محور زیر بحث و بررسى می‌‌کنم:<br>
* الف ـ ماهیت اجتهاد فقهى و اهمیت آن؛
* الف ـ ماهیت اجتهاد فقهى و اهمیت آن؛
* ب ـ وحى الهى و اندیشه بشرى؛
* ب ـ وحى الهى و اندیشه بشرى؛
خط ۴۹: خط ۴۹:
==الف ـ ماهیت اجتهاد فقهى و اهمیت آن==
==الف ـ ماهیت اجتهاد فقهى و اهمیت آن==
علماى اصول مى‌گویند: اجتهاد به معناى تلاش و بررسى ممکن براى دسترسى به احکام شرعى است از راه استنباط از یک دلیل مفصل از ادله شرعى <ref>ابوزهره، 1377: 356؛ خلاف، 1408: 222 و زیدان، 1405: 401.</ref>
علماى اصول مى‌گویند: اجتهاد به معناى تلاش و بررسى ممکن براى دسترسى به احکام شرعى است از راه استنباط از یک دلیل مفصل از ادله شرعى <ref>ابوزهره، 1377: 356؛ خلاف، 1408: 222 و زیدان، 1405: 401.</ref>
چنان‌چه اجتهاد به معناى تلاش براى شناخت حکم خداوند متعال در یک امر طبق ضوابط و اصولى باشد که علماى امت آن را مشخص کرده‌اند، شایسته‌است که توشه هر مسلمان و دوست او در تعامل او با خداوند متعال، از راه اجراى واجبات و پرهیز از محرمات او باشد.  
چنان‌چه اجتهاد به معناى تلاش براى شناخت حکم خداوند متعال در یک امر طبق ضوابط و اصولى باشد که علماى امت آن را مشخص کرده‌اند، شایسته‌است که توشه هر مسلمان و دوست او در تعامل او با خداوند متعال، از راه اجراى واجبات و پرهیز از محرمات او باشد. <br>
ولى با توجه به اختلاف‌ها و توان‌هاى فکرى و روش‌هاى درک استنباطى که میان بشر وجود دارد و با در نظر گرفتن تفاوت‌هاى آنها در توجه به مشاغل دنیوى که مانع مى‌شود همگى این وظیفه را یکسان و به نحو احسن انجام دهند، یکى از رحمت‌هاى خدا به بندگان خود این بود که به آنها اجازه داد تا از کسانى که توان انجام چنین کارى دارند پیروى نمایند. خداوند متعال در قرآن کریم مى‌فرماید: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکرِ إِنْ کنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ <ref>نحل: 43</ref>؛ چنان‌چه نمى‌دانید از دانایان سؤال کنید». بدین ترتیب اجتهاد براى مردم یک واجب کفایى گردید، بدین معنا که اگر کسانى توان انجام این کار را به اندازه‌اى داشته باشد که نیاز مردم در بصیرت به احکام دین خود رفع گردد، در آن صورت مسؤلیت این واجب اجتهادى از دیگران برطرف خواهد شد. چنان چه اجتهاد براى هر زمان و مکانى براى شناختن شریعت خداوند متعال و پیروى از کتاب و سنت باشد که خداوند متعال آن دو را به عنوان دو منبع اساسى براى قانون‌گذارى قرار داده‌است، زمان ما از هر زمان دیگرى به چنین چیزى نیازمندتر خواهد بود و این نیاز مربوط به مسائل بزرگ و رویدادهاى تازهاى است که آیات قرآنى یا حدیث نبوى به آن اشاره‌اى نکرده‌است. این مسئله به برنامه‌اى جدید جهت استنباط احکام فقهى از قرآن سنت و حل و فصل مسائل مستحدثه نیاز خواهد داشت. <br>
ولى با توجه به اختلاف‌ها و توان‌هاى فکرى و روش‌هاى درک استنباطى که میان بشر وجود دارد و با در نظر گرفتن تفاوت‌هاى آنها در توجه به مشاغل دنیوى که مانع مى‌شود همگى این وظیفه را یکسان و به نحو احسن انجام دهند، یکى از رحمت‌هاى خدا به بندگان خود این بود که به آنها اجازه داد تا از کسانى که توان انجام چنین کارى دارند پیروى نمایند. خداوند متعال در قرآن کریم مى‌فرماید: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکرِ إِنْ کنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ <ref>نحل: 43</ref>؛ چنان‌چه نمى‌دانید از دانایان سؤال کنید». بدین ترتیب اجتهاد براى مردم یک واجب کفایى گردید، بدین معنا که اگر کسانى توان انجام این کار را به اندازه‌اى داشته باشد که نیاز مردم در بصیرت به احکام دین خود رفع گردد، در آن صورت مسؤلیت این واجب اجتهادى از دیگران برطرف خواهد شد. چنان چه اجتهاد براى هر زمان و مکانى براى شناختن شریعت خداوند متعال و پیروى از کتاب و سنت باشد که خداوند متعال آن دو را به عنوان دو منبع اساسى براى قانون‌گذارى قرار داده‌است، زمان ما از هر زمان دیگرى به چنین چیزى نیازمندتر خواهد بود و این نیاز مربوط به مسائل بزرگ و رویدادهاى تازهاى است که آیات قرآنى یا حدیث نبوى به آن اشاره‌اى نکرده‌است. این مسئله به برنامه‌اى جدید جهت استنباط احکام فقهى از قرآن سنت و حل و فصل مسائل مستحدثه نیاز خواهد داشت. <br>
با توجه به مسائل یاد شده، وجود گروهى از علما و مجتهدان در هر زمان لازم است، چون هر زمانى مسائل تازه خود را دارد که در گذشته وجود نداشته‌است و مسلمانان نیاز دارند تا حکم خداوند را نسبت به آن مسائل بدانند و راه دسترسى به چنین احکامى همان اجتهاد و استنباط آنها و به کارگیرى اندیشه‌است. از این رو اگر زمانى مجتهدانى نباشند که توجه و تلاش خود را معطوف احکام شریعت و جزئیات آن نمایند، در آن صورت همه مسلمانان در معصیت تقصیر در این مهم گرفتار خواهند شد و این معصیت تنها با حضور این گروه از علما در صحنه که داراى توان اجتهاد در استنباط احکام از منابع باشند، از دوش آنها برداشته خواهد شد. <br>
با توجه به مسائل یاد شده، وجود گروهى از علما و مجتهدان در هر زمان لازم است، چون هر زمانى مسائل تازه خود را دارد که در گذشته وجود نداشته‌است و مسلمانان نیاز دارند تا حکم خداوند را نسبت به آن مسائل بدانند و راه دسترسى به چنین احکامى همان اجتهاد و استنباط آنها و به کارگیرى اندیشه‌است. از این رو اگر زمانى مجتهدانى نباشند که توجه و تلاش خود را معطوف احکام شریعت و جزئیات آن نمایند، در آن صورت همه مسلمانان در معصیت تقصیر در این مهم گرفتار خواهند شد و این معصیت تنها با حضور این گروه از علما در صحنه که داراى توان اجتهاد در استنباط احکام از منابع باشند، از دوش آنها برداشته خواهد شد. <br>
خط ۶۰: خط ۶۰:
بدین ترتیب اهمیت اجتهاد در زندگى امت روشن مى‌شود و به عنوان یک حرکت همیشگى است که مسلمانان را به احکام شرعى مربوط به رویدادها و مسائل جدید در زندگیشان رهنمون مى‌باشد، به گونه‌اى که فقه اسلامى به انجماد نخواهد رسید و به رویدادهاى معاصر اکتفا نخواهد کرد بلکه نقش پیشتاز خود را در ارائه فرمول‌هاى فقهى شرعى براى نیازهاى زندگى مردم خود ایفا مى‌نماید. <br>
بدین ترتیب اهمیت اجتهاد در زندگى امت روشن مى‌شود و به عنوان یک حرکت همیشگى است که مسلمانان را به احکام شرعى مربوط به رویدادها و مسائل جدید در زندگیشان رهنمون مى‌باشد، به گونه‌اى که فقه اسلامى به انجماد نخواهد رسید و به رویدادهاى معاصر اکتفا نخواهد کرد بلکه نقش پیشتاز خود را در ارائه فرمول‌هاى فقهى شرعى براى نیازهاى زندگى مردم خود ایفا مى‌نماید. <br>


==ب ـ وحى الهى و اندیشه بشرى=
=ب ـ وحى الهى و اندیشه بشرى=
متلازم بودن وحى الهى با اندیشه بشرى در زمینه قانون‌گذارى اسلامى مجموعه‌اى از مسائل را براى ما مطرح مى‌نماید که باید به آن توجه نمود و به سؤال‌هایى که در این زمینه مطرح مى‌شود پاسخ داد.<br>
متلازم بودن وحى الهى با اندیشه بشرى در زمینه قانون‌گذارى اسلامى مجموعه‌اى از مسائل را براى ما مطرح مى‌نماید که باید به آن توجه نمود و به سؤال‌هایى که در این زمینه مطرح مى‌شود پاسخ داد.<br>
این مسائل و سؤال‌ها به قرار زیرند:<br>
این مسائل و سؤال‌ها به قرار زیرند:<br>
آیا اندیشه بشر (اجتهاد) مى‌تواند جایگاه وحى الهى را در قانون‌گذارى اسلامى داشته باشد یا این‌که جایگاه دیگرى دارد؟<br>
'''آیا اندیشه بشر (اجتهاد) مى‌تواند جایگاه وحى الهى را در قانون‌گذارى اسلامى داشته باشد یا این‌که جایگاه دیگرى دارد؟<br>'''
دقیق‌تر بگوییم آیا اندیشه بشر همان قدسیتو عصمتى را دارد که اسلام براى وحى الهى قائل است؟<br>
دقیق‌تر بگوییم آیا اندیشه بشر همان قدسیت و عصمتى را دارد که اسلام براى وحى الهى قائل است؟<br>
و چنان چه وحى الهى مقدس و معصوم آن را انکار یا رد کرد، اندیشه بشر در این ضوابط و مفاهیم چه جایگاهى خواهد داشت؟<br>
و چنان چه وحى الهى مقدس و معصوم آن را انکار یا رد کرد، اندیشه بشر در این ضوابط و مفاهیم چه جایگاهى خواهد داشت؟<br>
براى پاسخ به این سؤال‌ها و یافتن نظر اسلام دراین‌باره ابتدا باید مفهوم وحى الهى و اندیشه بشرى و دلیل‌هاى هر یک از آنها و زمینه‌هاى قانون‌گذارى را که هر یک از این دو طرف فراهم مى‌نماید مشخص نماییم. از این رو مى‌گوییم:<br>
براى پاسخ به این سؤال‌ها و یافتن نظر اسلام دراین‌باره ابتدا باید مفهوم وحى الهى و اندیشه بشرى و دلیل‌هاى هر یک از آنها و زمینه‌هاى قانون‌گذارى را که هر یک از این دو طرف فراهم مى‌نماید مشخص نماییم. از این رو مى‌گوییم:<br>
وحى عبارت است از اعلام خداوند متعال دایر بر اختیار یکى از بندگان خود به عنوان پیامبرى از جانب خود که همه علوم و معارف مربوط به خداوند و هستى و بشر را با روش محرمانه‌اى که براى بشر معمول نیست، به وى منتقل مى‌نماید <ref>البدرى، 1404: 50.</ref><br>
[[وحی|وحى]] عبارت است از اعلام خداوند متعال دایر بر اختیار یکى از بندگان خود به عنوان پیامبرى از جانب خود که همه علوم و معارف مربوط به خداوند و هستى و بشر را با روش محرمانه‌اى که براى بشر معمول نیست، به وى منتقل مى‌نماید <ref>البدرى، 1404: 50.</ref><br>
اما جایگاه وحى در قانون‌گذارى اسلامى آن است که ایمان به وحى ضرورت دین است و انکار یا رد آن جایز نیست. در انواع علم و معرفت و هدایتى که پیامبر از راه وحى دریافت مى‌نماید، شک و تردید جایز نیست، چون از جمله موادى است که خداوند به بندگان خود دستور داده است به آن ایمان آورند.  
اما جایگاه وحى در قانون‌گذارى اسلامى آن است که ایمان به وحى ضرورت دین است و انکار یا رد آن جایز نیست. در انواع علم و معرفت و هدایتى که پیامبر از راه وحى دریافت مى‌نماید، شک و تردید جایز نیست، چون از جمله موادى است که خداوند به بندگان خود دستور داده است به آن ایمان آورند. <br>
بنابراین، این قانون‌گذارى، قانون‌گذارى مقدسى است که از خطا و اشتباه مصونیت دارد و نادیده گرفتن یا انکار آن جایز نیست و فکر و اندیشه در آن راهى ندارد. از این رو این قاعده فقهى در این زمینه وجود دارد که: '''«لا مساغ للاجتهاد فى مورد النص»''' <ref>المجددى، 1407: 108، قاعده 260</ref> بدین معنا که دلیلى در مورد متن و در مسائل قطعى، دلیلى بر اجتهاد وجود ندارد <ref>شوکانى، 1412: 418</ref> و بر مسلمان‌ها واجب است که به طور قطعى و بدون تردید و ابراز نظر یا اجتهاد به هر آن چه از راه وحى به پیامبر رسیده است ایمان آورند. قرآن کریم در چندین آیه به این مطلب اشاره مى‌نماید از جمله: «وَ کذلِک أَوْحَینا إِلَیک قُرْآناً عَرَبِیا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها وَ تُنْذِرَ یوْمَ الْجَمْعِ لا رَیبَ فِیهِ فَرِیقٌ فِى الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِى السَّعِیرِ؛ و نیز یک قرآن به زبان عربى به تو وحى کرده‌ایم تا شهر مکه و اطراف آن را به وسیله آن به روز رستاخیز که شکى در آن نیست هشدار دهى که در آن یک گروه از آنها در بهشت و گروه دیگر در جهنم خواند بود».
بنابراین، این قانون‌گذارى، قانون‌گذارى مقدسى است که از خطا و اشتباه مصونیت دارد و نادیده گرفتن یا انکار آن جایز نیست و فکر و اندیشه در آن راهى ندارد. از این رو این قاعده فقهى در این زمینه وجود دارد که: '''«لا مساغ للاجتهاد فى مورد النص»''' <ref>المجددى، 1407: 108، قاعده 260</ref> بدین معنا که دلیلى در مورد متن و در مسائل قطعى، دلیلى بر اجتهاد وجود ندارد <ref>شوکانى، 1412: 418</ref> و بر مسلمان‌ها واجب است که به طور قطعى و بدون تردید و ابراز نظر یا اجتهاد به هر آن چه از راه وحى به پیامبر رسیده است ایمان آورند. قرآن کریم در چندین آیه به این مطلب اشاره مى‌نماید از جمله: «'''وَ کذلِک أَوْحَینا إِلَیک قُرْآناً عَرَبِیا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها وَ تُنْذِرَ یوْمَ الْجَمْعِ لا رَیبَ فِیهِ فَرِیقٌ فِى الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِى السَّعِیرِ'''؛ و نیز یک قرآن به زبان عربى به تو وحى کرده‌ایم تا شهر مکه و اطراف آن را به وسیله آن به روز رستاخیز که شکى در آن نیست هشدار دهى که در آن یک گروه از آنها در بهشت و گروه دیگر در جهنم خواند بود».
نیز این گفته خداوند متعال: «وَ کذلِک أَوْحَینا إِلَیک رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما کنْتَ تَدْرِى مَا الْکتابُ وَ لاَ الإِْیمانُ وَ لکنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِى بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّک لَتَهْدِى إِلى صِراط مُسْتَقِیم <ref>شورى: 52</ref>؛ و هم‌چنین روحى از امر ما به تو وحى کرده‌ایم تو پیش از این نه مى‌دانستى کتاب چیست و نه مى‌دانستى ایمان چیست. ولى ما آن را نورى قرار داده‌ایم که با آن بندگانى که مأمور مى‌داریم هدایت کنیم و تو مردم را به راه راست راهنمایى مى‌کنى». <br>
نیز این گفته خداوند متعال: «'''وَ کذلِک أَوْحَینا إِلَیک رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما کنْتَ تَدْرِى مَا الْکتابُ وَ لاَ الإِْیمانُ وَ لکنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِى بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّک لَتَهْدِى إِلى صِراط مُسْتَقِیم''' <ref>شورى: 52</ref>؛ و هم‌چنین روحى از امر ما به تو وحى کرده‌ایم تو پیش از این نه مى‌دانستى کتاب چیست و نه مى‌دانستى ایمان چیست. ولى ما آن را نورى قرار داده‌ایم که با آن بندگانى که مأمور مى‌داریم هدایت کنیم و تو مردم را به راه راست راهنمایى مى‌کنى». <br>
یا این گفته خداوند متعال: «وَ ما کانَ لِمُؤْمِن وَ لا مُؤْمِنَة إِذا قَضَى اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یکونَ لَهُمُ الْخِیرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ <ref>الاحزاب: 36</ref>؛ هیچ مرد و زن مؤمنى را چنان چه خداوند و پیامبر او آنها را به کارى فرمان دهند، اختیارى نیست». بنابراین وحى الزام آور به کتاب خدا و سنت پیامبر در میان دیگر منابع قانون‌گذارى اسلامى محدود مى‌شود.
یا این گفته خداوند متعال: «'''وَ ما کانَ لِمُؤْمِن وَ لا مُؤْمِنَة إِذا قَضَى اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یکونَ لَهُمُ الْخِیرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ''' <ref>الاحزاب: 36</ref>؛ هیچ مرد و زن مؤمنى را چنان چه خداوند و پیامبر او آنها را به کارى فرمان دهند، اختیارى نیست». بنابراین وحى الزام آور به کتاب خدا و سنت پیامبر در میان دیگر منابع قانون‌گذارى اسلامى محدود مى‌شود.
اما اندیشه بشر آن شرح‌ها و تفسیرهایى که در صدد است مسائلى از وحى الهى را بر مبناى ضوابط اجتهادى مشخص براى ما بیان کند و بسیارى از مکاتب و مذاهب فقهى گوناگون را براى ما به ارمغان آورد.<br>
اما اندیشه بشر آن شرح‌ها و تفسیرهایى که در صدد است مسائلى از وحى الهى را بر مبناى ضوابط اجتهادى مشخص براى ما بیان کند و بسیارى از مکاتب و مذاهب فقهى گوناگون را براى ما به ارمغان آورد.<br>
آنها همه دستاوردهاى اندیشه مسلمانان را از زمان بعثت پیامبر(صلى الله علیه وآله) تا به امروز در زمینه‌هاى معارف مربوط به خداوند متعال و هستى و انسان در بر دارند و اجتهادهاى عقل بشر، تفسیر آن معارف عمومى را در چارچوب اصول عقیده و شریعت و رفتار و اندیشه بشرى و وحى الهى نشان مى‌دهد، بى آن که خط فاصلى میان اصول ثابت اسلامى که کتاب و سنت است و اندیشه به دست آمده از آن و از تفسیرها و اجتهادهایى که مربوط به آن است، وجود داشته باشد. <br>
آنها همه دستاوردهاى اندیشه مسلمانان را از زمان بعثت پیامبر(صلى الله علیه وآله) تا به امروز در زمینه‌هاى معارف مربوط به خداوند متعال و هستى و انسان در بر دارند و اجتهادهاى عقل بشر، تفسیر آن معارف عمومى را در چارچوب اصول عقیده و شریعت و رفتار و اندیشه بشرى و وحى الهى نشان مى‌دهد، بى آن که خط فاصلى میان اصول ثابت اسلامى که کتاب و سنت است و اندیشه به دست آمده از آن و از تفسیرها و اجتهادهایى که مربوط به آن است، وجود داشته باشد. <br>
آرى باید خاستگاه اندیشه اسلامى که منظور ما است ضوابط اسلام باشد، با وجود این موضع‌هاى اجتهادى علما و اندیشمندان اسلام آن را تشکیل مى‌دهد. از این رو کسانى که به این بخش توجه دارند باید جدایى تعیین کننده موجود میان او و پایه‌هاى ثابتى را که برخاسته از وحى الهى یعنى کتاب و سنت است، درک نمایند. <br>
آرى باید خاستگاه اندیشه اسلامى که منظور ما است ضوابط اسلام باشد، با وجود این موضع‌هاى اجتهادى علما و اندیشمندان اسلام آن را تشکیل مى‌دهد. از این رو کسانى که به این بخش توجه دارند باید جدایى تعیین کننده موجود میان او و پایه‌هاى ثابتى را که برخاسته از وحى الهى یعنى کتاب و سنت است، درک نمایند. <br>


===حجت بودن اندیشه===
===حجت بودن اندیشه===
حجیت اندیشه بشرى و دلایلى که بر آن استوار است عبارت‌اند از:
حجیت اندیشه بشرى و دلایلى که بر آن استوار است عبارت‌اند از:
====1ـ1ـ اندیشیدن در قرآن کریم====
====اندیشیدن در قرآن کریم====
از آن جایى که اندیشه مهم‌ترین مظهر وجود انسان است و آن را خداوند متعال به منظور تمایز او از جهان حیوان آفریده‌است، او را جانشین خود در زمین قرار داد و امانت بزرگ را به او واگذار نمود تا مسئولیت خود را از راه اندیشه تحقق بخشد. خداوند متعال در این باره مى‌فرماید: «إِنّا عَرَضْنَا الأَْمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الأَْرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَینَ أَنْ یحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الإِْنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً <ref>احزاب: 72</ref>؛ ما امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها پیشنهاد کردیم. آنها از پذیرش آن سرباز زدند و انسان آن را بر دوش گرفت. انسان ستمکارى بود غرق در نادانى».<br>
از آن جایى که اندیشه مهم‌ترین مظهر وجود انسان است و آن را خداوند متعال به منظور تمایز او از جهان حیوان آفریده‌است، او را جانشین خود در زمین قرار داد و امانت بزرگ را به او واگذار نمود تا مسئولیت خود را از راه اندیشه تحقق بخشد. خداوند متعال در این باره مى‌فرماید: «إِنّا عَرَضْنَا الأَْمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الأَْرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَینَ أَنْ یحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الإِْنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً <ref>احزاب: 72</ref>؛ ما امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها پیشنهاد کردیم. آنها از پذیرش آن سرباز زدند و انسان آن را بر دوش گرفت. انسان ستمکارى بود غرق در نادانى».<br>
بنابراین اندیشیدن، فطرت خدا در آفرینش او است و اسلام که دین فطرت است اندیشیدن را رد نمى‌کند بلکه خواهان اعمال آن و عدم تعطیلى نیروى آن و فراهم کردن زمینه گسترده براى آن است. <br>
بنابراین اندیشیدن، فطرت خدا در آفرینش او است و اسلام که دین فطرت است اندیشیدن را رد نمى‌کند بلکه خواهان اعمال آن و عدم تعطیلى نیروى آن و فراهم کردن زمینه گسترده براى آن است. <br>
چیزى که این مسئله را تأیید مى‌کند این است که هیچ کتاب آسمانى یا غیر آسمانى همچون قرآن وجود ندارد که دعوت به اندیشیدن بنماید و از انسان خواسته باشد تا عقل خود را به کار گیرد و از نیروى اندیشه خود بهره‌بگیرد و او را به اعمال آن تشویق کرده باشد. بسیارى از آیات قرآنى خواهان تفکر عمیق در نشانه‌هاى این هستى و زندگى و انسان است <ref>عبدالحمید، بى‌تا: 1</ref>، از جمله این گفته خداوند: «إِنَّ فِى ذلِک لآَیات لِقَوْم یتَفَکرُونَ (رعد: 4)؛ در آن نشانه‌هایى است براى مردمى که بیندیشند» و این گفته خداوند: «وَ یتَفَکرُونَ فِى خَلْقِ السَّماواتِ وَ الأَْرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَک فَقِنا عَذابَ النّارِ (آل عمران: 191)؛ در آفرینش آسمان‌ها و زمین مى‌اندیشند و مى‌گویند پروردگارا این‌ها را باطل نیافریده‌اى. تو از هر گونه عیب و نقص پاک و منزهى ما را از گرفتار شدن به عذاب آتش دوزخ در امان دار».<br>
چیزى که این مسئله را تأیید مى‌کند این است که هیچ کتاب آسمانى یا غیر آسمانى همچون قرآن وجود ندارد که دعوت به اندیشیدن بنماید و از انسان خواسته باشد تا عقل خود را به کار گیرد و از نیروى اندیشه خود بهره‌بگیرد و او را به اعمال آن تشویق کرده باشد. بسیارى از آیات قرآنى خواهان تفکر عمیق در نشانه‌هاى این هستى و زندگى و انسان است <ref>عبدالحمید، بى‌تا: 1</ref>، از جمله این گفته خداوند: «'''إِنَّ فِى ذلِک لآَیات لِقَوْم یتَفَکرُونَ''' <ref>رعد: 4</ref>؛ در آن نشانه‌هایى است براى مردمى که بیندیشند» و این گفته خداوند: «'''وَ یتَفَکرُونَ فِى خَلْقِ السَّماواتِ وَ الأَْرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَک فَقِنا عَذابَ النّارِ''' <ref>آل عمران: 191</ref>؛ در آفرینش آسمان‌ها و زمین مى‌اندیشند و مى‌گویند پروردگارا این‌ها را باطل نیافریده‌اى. تو از هر گونه عیب و نقص پاک و منزهى ما را از گرفتار شدن به عذاب آتش دوزخ در امان دار».<br>
یا این گفته خداوند: «أَ فَلا ینْظُرُونَ إِلَى الإِْبِلِ کیفَ خُلِقَتْ … وَ إِلَى السَّماءِ کیفَ رُفِعَتْ … وَ إِلَى الْجِبالِ کیفَ نُصِبَتْ … وَ إِلَى الأَْرْضِ کیفَ سُطِحَتْ … فَذَکرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکرٌ (الغاشیه: 17ـ21)؛ آیا نمى‌بینند که شتر چگونه آفریده شد و آسمان‌ها چگونه بر افراشته شد و کوه‌ها چگونه نصب گردیده و زمین به چه سان هموار شده. آنها را بیاد بیاور چرا که تو یاد آورنده‌اى» و این گفته خداوند متعال: «أَ فَلا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوب أَقْفالُها» (محمد: 24). همه این آیه‌هاى قرآنى و بسیارى دیگر، دعوت صریح قرآن کریم از بشر است براى اندیشیدن و بررسى پدیده‌هاى هستى و تفکر در نشانه‌هاى این دین جهت رسیدن به هدفى که خداوند متعال با ارسال پیامبران و وارد آوردن شریعت‌ها بر آنان در نظر داشته‌است. در عین حال اقرار و تأکید بر صحت جنبش فکر بشر دارد تا زمانى که بیرون از ضوابط وحى و هدایت‌هاى او نباشد. <br>
یا این گفته خداوند: «'''أَ فَلا ینْظُرُونَ إِلَى الإِْبِلِ کیفَ خُلِقَتْ … وَ إِلَى السَّماءِ کیفَ رُفِعَتْ … وَ إِلَى الْجِبالِ کیفَ نُصِبَتْ … وَ إِلَى الأَْرْضِ کیفَ سُطِحَتْ … فَذَکرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکرٌ''' <ref>الغاشیه: 17ـ21</ref>؛ آیا نمى‌بینند که شتر چگونه آفریده شد و آسمان‌ها چگونه بر افراشته شد و کوه‌ها چگونه نصب گردیده و زمین به چه سان هموار شده. آنها را بیاد بیاور چرا که تو یاد آورنده‌اى» و این گفته خداوند متعال: «'''أَ فَلا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوب أَقْفالُها<'''» <ref>محمد: 24</ref>. همه این آیه‌هاى قرآنى و بسیارى دیگر، دعوت صریح قرآن کریم از بشر است براى اندیشیدن و بررسى پدیده‌هاى هستى و تفکر در نشانه‌هاى این دین جهت رسیدن به هدفى که خداوند متعال با ارسال پیامبران و وارد آوردن شریعت‌ها بر آنان در نظر داشته‌است. در عین حال اقرار و تأکید بر صحت جنبش فکر بشر دارد تا زمانى که بیرون از ضوابط وحى و هدایت‌هاى او نباشد. <br>


====2ـ1ـ اندیشیدن در سنت پیامبر(صلى الله علیه وآله)====
====اندیشیدن در سنت پیامبر(صلى الله علیه وآله)====
با نگاه به آن چه در سنت از رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) رسیده‌است، درمى‌یابیم که سمت و سوى قرآن در دعوت به اندیشیدن و تفکر، زندگى عملى است. طى آن اصحاب خود ـ رضوان الله علیهم ـ و سپس آنها مسلمانان را به به کارگیرى عقل و تفکر در امور زندگى تشویق نموده‌اند، بى‌آن که میان زمینه‌هاى قانون‌گذارى که محدود به وحى است و دیگر زمینه‌هایى که اندیشه بشر حق تصرف و حرکت در آن را دارد، آمیختگى ایجاد شود. <br>
با نگاه به آن چه در سنت از رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) رسیده‌است، درمى‌یابیم که سمت و سوى قرآن در دعوت به اندیشیدن و تفکر، زندگى عملى است. طى آن اصحاب خود ـ رضوان الله علیهم ـ و سپس آنها مسلمانان را به به کارگیرى عقل و تفکر در امور زندگى تشویق نموده‌اند، بى‌آن که میان زمینه‌هاى قانون‌گذارى که محدود به وحى است و دیگر زمینه‌هایى که اندیشه بشر حق تصرف و حرکت در آن را دارد، آمیختگى ایجاد شود. <br>
واضح‌ترین چیزى که در این زمینه وارد گردید این است که صحابه ـ رضوان الله علیهم ـ از رسول خدا پرسیدند که فرمان‌هاى او به آنها آیا جزء وحى است یا نظر شخصى اوست؟ پیامبر به آنها پاسخ داد که اینها اجتهاد و نظر و اندیشه او است در نتیجه آنها هم نظرهاى خود را به وى ارائه کردند و با او به اندیشیدن پرداختند. <br>
واضح‌ترین چیزى که در این زمینه وارد گردید این است که [[صحابه]] ـ رضوان الله علیهم ـ از رسول خدا پرسیدند که فرمان‌هاى او به آنها آیا جزء وحى است یا نظر شخصى اوست؟ پیامبر به آنها پاسخ داد که اینها اجتهاد و نظر و اندیشه او است در نتیجه آنها هم نظرهاى خود را به وى ارائه کردند و با او به اندیشیدن پرداختند. <br>
از جمله مسائلى که در این خصوص روى داد مشاوره حضرت با اصحاب خود اندکى پیش از نبرد بدر و پیاده شدن رأى حباب بن منذر بود که گفت: «یا رسول الله أرأیت هذا المنزل أ هو منزل انزلک الله، لیس لنا أن نتقدم ولا نتأخر عنه ام هو الرأی والحرب والمکیدة؟ قال بل هو الرأى والحرب والمکیدة؟ قال: یا رسول الله فأن هذا لیس بمنزل فانهض بالناس حتى نأتى ادنى ماء من القوم فننزله ثم نغور ما وراءه؛ اى رسول خدا این منزل را که دیده‌اید آیا منزلى است که خداوند تو را به آن فرود آورده و ما حق پیش رفتن و یا عقب رفتن از آن را نداریم یا این که این نظر و جنگ و مکر است؟ پیامبر پاسخ دادند این نظر و جنگ و کید است. سپس به پیامبر گفت این‌جا محل فرود آمدن نیست مردم را به حرکت در آور تا به نزدیک‌ترین مکانى که به آب نزدیک باشد برویم و پس از آن به ماوراى آن پیش مى‌رویم».<br>
از جمله مسائلى که در این خصوص روى داد مشاوره حضرت با اصحاب خود اندکى پیش از نبرد بدر و پیاده شدن رأى حباب بن منذر بود که گفت: «یا رسول الله أرأیت هذا المنزل أ هو منزل انزلک الله، لیس لنا أن نتقدم ولا نتأخر عنه ام هو الرأی والحرب والمکیدة؟ قال بل هو الرأى والحرب والمکیدة؟ قال: یا رسول الله فأن هذا لیس بمنزل فانهض بالناس حتى نأتى ادنى ماء من القوم فننزله ثم نغور ما وراءه؛ اى رسول خدا این منزل را که دیده‌اید آیا منزلى است که خداوند تو را به آن فرود آورده و ما حق پیش رفتن و یا عقب رفتن از آن را نداریم یا این که این نظر و جنگ و مکر است؟ پیامبر پاسخ دادند این نظر و جنگ و کید است. سپس به پیامبر گفت این‌جا محل فرود آمدن نیست مردم را به حرکت در آور تا به نزدیک‌ترین مکانى که به آب نزدیک باشد برویم و پس از آن به ماوراى آن پیش مى‌رویم».<br>
پیامبر(صلى الله علیه وآله) از این بحث خشنود شد و به او گفت: «تو به رأى اشاره داشتى».<ref>البوطى، بى‌تا:169.</ref><br>
پیامبر(صلى الله علیه وآله) از این بحث خشنود شد و به او گفت: «تو به رأى اشاره داشتى».<ref>البوطى، بى‌تا:169.</ref><br>
خط ۹۳: خط ۹۳:
این متون و نظایر آن از سنّت پیامبر(صلى الله علیه وآله) توجه حضرت به تفکر و اجتهاد و به کارگیرى رأى را نشان مى‌دهد با این شرط که در دایره وحى الهى باشد و از آن بیرون نرود و این مسئله نشان دهنده حجیت اندیشه بشر از نظر اسلامى ‌است. <br>
این متون و نظایر آن از سنّت پیامبر(صلى الله علیه وآله) توجه حضرت به تفکر و اجتهاد و به کارگیرى رأى را نشان مى‌دهد با این شرط که در دایره وحى الهى باشد و از آن بیرون نرود و این مسئله نشان دهنده حجیت اندیشه بشر از نظر اسلامى ‌است. <br>


====3ـ1ـ فقها و اندیشه بشرى====
====فقها و اندیشه بشرى====
علما و فقهاى امت از صحابه و تابعین و پیشوایان مجتهد، حقیقت اندیشه بشرى و جایگاه آن را درک کرده‌اند، به طورى که اجتهاد و تفکر و به کارگیرى نظر خود با رعایت شرع را اصلى از اصول شریعت قرار داده و براى آن از روش‌هاى زیادى همچون قیاس و استحسان و تحقیق مصالح و سد ذرائع و رفع ضرر و دیگر وجوه اجتهادى که با ضوابط وحى منافات ندارد، استفاده نموده‌اند. علماى اسلام در استفاده از اجتهاد و تفکر، تقریباً به مرز اجماع رسیده‌اند. امام شافعى مى‌گوید: خداوند متعال به بندگان خود عقل‌هایى داده‌است که با آن تفاوت‌ها را دریابند و آنها را به راه حق از نظر متن و دلالت هدایت نموده‌است <ref>الشافعى، بى‌تا: 501.</ref> ابن حزم در بحث خود درباره حجیت عقل و در پاسخ به کسانى که اعمال آن را باطل دانسته‌اند مى‌گوید: «ما نمى‌گوییم هر معتقد به مذهبى در اعتقاد خود بر حق است یا هر استدلالى براى هر مذهبى پذیرفتنى است. ولى معتقدیم بعضى استدلال‌ها چنان چه به‌گونه مطلق مرتب باشد منجر به مذهب صحیحى مى‌شود همان گونه که آن را بیان کرده‌ایم و حکم آن را گفته‌ایم... استدلال چنان چه بر خلاف روش استدلال صحیح باشد مى‌تواند به مذهب فاسدى منجر شود.» <ref>اندلسى، 1404: 1/17.</ref> اما ابن تیمیه کسانى را که بر دلایل عقلى به طور مطلق اشکال مى‌گیرند تخطئه مى‌کند، چون آنها گمان مى‌کنند که دلایل عقلى همان گفته‌هاى نو برخى از سخنوران و فلاسفه است <br>
علما و فقهاى امت از صحابه و تابعین و پیشوایان مجتهد، حقیقت اندیشه بشرى و جایگاه آن را درک کرده‌اند، به طورى که اجتهاد و تفکر و به کارگیرى نظر خود با رعایت شرع را اصلى از اصول شریعت قرار داده و براى آن از روش‌هاى زیادى همچون قیاس و استحسان و تحقیق مصالح و سد ذرائع و رفع ضرر و دیگر وجوه اجتهادى که با ضوابط وحى منافات ندارد، استفاده نموده‌اند. علماى اسلام در استفاده از اجتهاد و تفکر، تقریباً به مرز اجماع رسیده‌اند. امام شافعى مى‌گوید: خداوند متعال به بندگان خود عقل‌هایى داده‌است که با آن تفاوت‌ها را دریابند و آنها را به راه حق از نظر متن و دلالت هدایت نموده‌است <ref>الشافعى، بى‌تا: 501.</ref> ابن حزم در بحث خود درباره حجیت عقل و در پاسخ به کسانى که اعمال آن را باطل دانسته‌اند مى‌گوید: «ما نمى‌گوییم هر معتقد به مذهبى در اعتقاد خود بر حق است یا هر استدلالى براى هر مذهبى پذیرفتنى است. ولى معتقدیم بعضى استدلال‌ها چنان چه به‌گونه مطلق مرتب باشد منجر به مذهب صحیحى مى‌شود همان گونه که آن را بیان کرده‌ایم و حکم آن را گفته‌ایم... استدلال چنان چه بر خلاف روش استدلال صحیح باشد مى‌تواند به مذهب فاسدى منجر شود.» <ref>اندلسى، 1404: 1/17.</ref> اما ابن تیمیه کسانى را که بر دلایل عقلى به طور مطلق اشکال مى‌گیرند تخطئه مى‌کند، چون آنها گمان مى‌کنند که دلایل عقلى همان گفته‌هاى نو برخى از سخنوران و فلاسفه است <br>
<ref>عبدالحمید، بى‌تا: 13.</ref><br>
<ref>عبدالحمید، بى‌تا: 13.</ref><br>
بنابراین، این راهنمایى‌هاى فقیهان نشان‌دهنده وجود تفاوت میان اندیشه بشرى غیر پایبند به دستور کتاب و سنت و میان اندیشه بشرى پایبند به آن متون الهى و نبوى است. پس آن‌چه مطابق کتاب و سنت باشد، اجتهاد پذیرفته شده‌است و شک و تردیدى نسبت به آن وجود ندارد و آن چه بیرون از دستور کتاب و سنت باشد از نظر شرعى اجتهادى مردود است که نمى‌توان روى آن حساب کرد. لازم است در این زمینه بررسى کوتاهى در قانون‌گذارى اسلامى انجام دهیم تا از دستاوردهاى اندیشه اسلامى در این زمینه آگاهى یابیم.  
بنابراین، این راهنمایى‌هاى فقیهان نشان‌دهنده وجود تفاوت میان اندیشه بشرى غیر پایبند به دستور کتاب و سنت و میان اندیشه بشرى پایبند به آن متون الهى و نبوى است. پس آن‌چه مطابق کتاب و سنت باشد، اجتهاد پذیرفته شده‌است و شک و تردیدى نسبت به آن وجود ندارد و آن چه بیرون از دستور کتاب و سنت باشد از نظر شرعى اجتهادى مردود است که نمى‌توان روى آن حساب کرد. لازم است در این زمینه بررسى کوتاهى در قانون‌گذارى اسلامى انجام دهیم تا از دستاوردهاى اندیشه اسلامى در این زمینه آگاهى یابیم.  


===اندیشه اجتهادى در زندگى پیامبر(صلى الله علیه وآله)===
===اندیشه اجتهادى در زندگى پیامبر(صلى الله علیه وآله)===
قانون‌گذارى در این عصر بر پایه وحى الهى یعنى کتاب و سنت استوار بود ولى رسول‌الله(صلى الله علیه وآله) در برخى مسائل قانون‌گذارى اجتهادى مى‌نمود و این روش را به مسلمانان در کارهاى فکرى آموزش مى‌داد. از جمله اجتهادهاى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)، گرفتن فدیه اسیران بدر بود (الصنعانى، 1403: 5/211) و اجازه دادن ایشان به کسانى‌که از حضور در جنگ تبوک تخلف ورزیده بودند به باقى ماندن در مدینه به خاطر عذرهایى که آورده بودند (الشوکانى، بى‌تا: 2/413).
قانون‌گذارى در این عصر بر پایه وحى الهى یعنى کتاب و سنت استوار بود ولى رسول‌الله(صلى الله علیه وآله) در برخى مسائل قانون‌گذارى اجتهادى مى‌نمود و این روش را به مسلمانان در کارهاى فکرى آموزش مى‌داد. از جمله اجتهادهاى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)، گرفتن فدیه اسیران بدر بود (الصنعانى، 1403: 5/211) و اجازه دادن ایشان به کسانى‌که از حضور در جنگ تبوک تخلف ورزیده بودند به باقى ماندن در مدینه به خاطر عذرهایى که آورده بودند.<ref>الشوکانى، بى‌تا: 2/413.</ref><br>
علاوه بر آن پیامبر(صلى الله علیه وآله) به برخى از صحابه اجازه داد از اندیشه خود بهره بگیرند، همان گونه که این امر در گفت‌وگوى وى با معاذ بن جبل به هنگام اعزام وى به یمن به عنوان قاضى نمایان است <ref>(البیهقى، 1414).</ref><br>
علاوه بر آن پیامبر(صلى الله علیه وآله) به برخى از صحابه اجازه داد از اندیشه خود بهره بگیرند، همان گونه که این امر در گفت‌وگوى وى با معاذ بن جبل به هنگام اعزام وى به یمن به عنوان قاضى نمایان است <ref>(البیهقى، 1414).</ref><br>
با وجود این پیامبر سعى مى‌کرد تا صحابه خود را به اجتهاد و به کارگیرى اندیشه خود تشویق نماید، همان‌گونه که در داستان به جا آوردن نماز در بنى قریضه روى داد و بر آنها اختیار انتخاب وقت اقامه نماز عصر را داد و بر نتیجه کار دو گروه صحه گذاشت. چون هر کدامشان اندیشه خود را در فهم و ادراک نص به کار گرفت. <br>
با وجود این پیامبر سعى مى‌کرد تا صحابه خود را به اجتهاد و به کارگیرى اندیشه خود تشویق نماید، همان‌گونه که در داستان به جا آوردن نماز در بنى قریضه روى داد و بر آنها اختیار انتخاب وقت اقامه نماز عصر را داد و بر نتیجه کار دو گروه صحه گذاشت. چون هر کدامشان اندیشه خود را در فهم و ادراک نص به کار گرفت. <br>


===اندیشه اجتهادى پس از عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله)===
===اندیشه اجتهادى پس از عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله)===
در پى پیوستن رسول الله(صلى الله علیه وآله) به رفیق اعلى و منقطع شدن وحى، استفاده از رأى و اجتهاد بیش از گذشته نمایان گشت و این موضوع با تغییرات تمدنى و مسائل تازه‌اى که در زندگى امت روى مى‌داد، هماهنگ بود.<br>
در پى پیوستن رسول الله(صلى الله علیه وآله) به رفیق اعلى و منقطع شدن وحى، استفاده از رأى و اجتهاد بیش از گذشته نمایان گشت و این موضوع با تغییرات تمدنى و مسائل تازه‌اى که در زندگى امت روى مى‌داد، هماهنگ بود.<br>
خلفاى راشدین در مسائل مستحدث، در صورت پیدا نکردن نص مربوط به آن در کتاب و سنت، اجتهاد مىورزیدند و دیدگاه‌هاى خود را به بحث و مناقشه مى‌گذاشتند. اما سخن آنها در مورد نکوهش رأى، مربوط به رأى فاسد و اجتهاد درباره مسائلى بوده‌است که نص پیرامون آن وجود داشته یا رأیى بوده‌است که علماى ناآگاه به اصول شریعت و مقاصد عمومى‌آن را بیان مى‌کردند.<ref>ابن قیم، 1973: 1/54ـ66.</ref> اما آن نظر و رأیى که از اندیشه استنباط شده از کتاب و سنت باشد، از نظر آنها پذیرفته بود و آنها مى‌دانستند که شریعت براى تحقق منافع بندگان خدا و زدودن مفاسد از آنها آمده‌است. <br>
خلفاى راشدین در مسائل مستحدث، در صورت پیدا نکردن نص مربوط به آن در کتاب و سنت، اجتهاد می‌ورزیدند و دیدگاه‌هاى خود را به بحث و مناقشه مى‌گذاشتند. اما سخن آنها در مورد نکوهش رأى، مربوط به رأى فاسد و اجتهاد درباره مسائلى بوده‌است که نص پیرامون آن وجود داشته یا رأیى بوده‌است که علماى ناآگاه به اصول شریعت و مقاصد عمومى‌آن را بیان مى‌کردند.<ref>ابن قیم، 1973: 1/54ـ66.</ref> اما آن نظر و رأیى که از اندیشه استنباط شده از کتاب و سنت باشد، از نظر آنها پذیرفته بود و آنها مى‌دانستند که شریعت براى تحقق منافع بندگان خدا و زدودن مفاسد از آنها آمده‌است. <br>
جنبش اندیشه اسلامى در این عصر به دو سمت عمده حرکت مى‌کرد:<br>  
'''جنبش اندیشه اسلامى در این عصر به دو سمت عمده حرکت مى‌کرد:<br>'''
نخست ـ اجتهاد در چگونگى فهم متون شرعى: براى مثال قرآن کریم به «مؤلفة قلوبهم» یعنى مستضعفان، سهمى‌از زکات را طبق آیه زکات، زمانى که مسلمانان در حالت ضعف بوده و نیاز به تألیف و نزدیکى دل‌ها و دور کردن شر از آنها بوده‌اند قائل بود، ولى پس از آن‌که مسلمانان نیرومند شدند و دولت آنها در زمان عمر بن خطاب عظمت پیدا کرد، دیگر نیازى به اجراى آن حکم نبود از این رو عمر برداشت سهم «المؤلفة قلوبهم» را از زکات متوقف کرد. وى با این کار خود این حکم را از راه وحى قطع نکرد ولى او با اندیشه خود متوجه شد که شرط‌هاى اجراى این حکم دیگر فراهم نیست و شرایط جدید به وجود مستضعفان که همان «المؤلفة قلوبهم» باشند در جامعه اسلامى پایان داده‌است.<br>
* '''نخست ـ اجتهاد در چگونگى فهم متون شرعى:''' براى مثال قرآن کریم به «مؤلفة قلوبهم» یعنى مستضعفان، سهمى‌ از زکات را طبق آیه زکات، زمانى که مسلمانان در حالت ضعف بوده و نیاز به تألیف و نزدیکى دل‌ها و دور کردن شر از آنها بوده‌اند قائل بود، ولى پس از آن‌که مسلمانان نیرومند شدند و دولت آنها در زمان عمر بن خطاب عظمت پیدا کرد، دیگر نیازى به اجراى آن حکم نبود از این رو عمر برداشت سهم «المؤلفة قلوبهم» را از زکات متوقف کرد. وى با این کار خود این حکم را از راه وحى قطع نکرد ولى او با اندیشه خود متوجه شد که شرط‌هاى اجراى این حکم دیگر فراهم نیست و شرایط جدید به وجود مستضعفان که همان «المؤلفة قلوبهم» باشند در جامعه اسلامى پایان داده‌است.<br>
دوم ـ اجتهاد در مسائل مستحدث که مصلحت مورد نیاز را جلب یا فساد آشکارى را دفع مى‌نماید: نظیر اجتهاد عمر بن خطاب و تنى چند از صحابه در منع تقسیم سرزمین عراق بین شرکت کنندگان در فتح آن. وى با اندیشه خود متوجه مى‌شود که تقسیم این سرزمین‌ها موجب حصر ثروت‌هاى فراوان نزد عده‌اى اندک و محروم شدن توده عظیم مردم و دولت مى‌گردد، بر مبناى این گفته خداوند متعال: «کىْ لا یکونَ دُولَةً بَینَ الأَْغْنِیاءِ مِنْکمْ <ref>حشر: 7</ref>؛ تا ثروت میان توانگران دست به دست نگردد». تابعان و کسانى که پس از آنها آمدند نیز همین روش را دنبال کردند و از اندیشه و نظر خود در مسائل تازه‌اى که در اثر پیشرفت زندگى پیش مى‌امد، بهره گرفتند تا این که مکاتب فقهى ظاهر گردید و مذاهب نیز که نشان‌دهنده ماهیت انعطاف احکام شرعى اسلامى بود ظهور کرد و از این راه ثروت قانون‌گذارى عظیمى را از خود بر جاى گذاشتند؛ به گونه‌اى که زندگى بسیارى از ملت‌ها در زمان‌ها و مکان‌هاى گوناگون را پوشش مى‌داد. این مسئله نشان‌دهنده دلیل قاطعى بر نرمش و استمرار جنبش اندیشه اسلامى نو آور بود که توانسته بود با رویدادها و با استمداد از درک دقیق کتاب خدا و سنت پیامبر(صلى الله علیه وآله) او همراهى نماید، بى‌آن‌که در این کار با پیچیدگى، جمود یا تنگنا روبه‌رو شود و این اندیشه همدوش فهم اسلامى منضبط بدون افراط و تفریط بوده‌است.<br>
* '''دوم ـ اجتهاد در مسائل مستحدث که مصلحت مورد نیاز را جلب یا فساد آشکارى را دفع مى‌نماید:''' نظیر اجتهاد عمر بن خطاب و تنى چند از صحابه در منع تقسیم سرزمین عراق بین شرکت کنندگان در فتح آن. وى با اندیشه خود متوجه مى‌شود که تقسیم این سرزمین‌ها موجب حصر ثروت‌هاى فراوان نزد عده‌اى اندک و محروم شدن توده عظیم مردم و دولت مى‌گردد، بر مبناى این گفته خداوند متعال: «'''کىْ لا یکونَ دُولَةً بَینَ الأَْغْنِیاءِ مِنْکمْ''' <ref>حشر: 7</ref>؛ تا ثروت میان توانگران دست به دست نگردد». تابعان و کسانى که پس از آنها آمدند نیز همین روش را دنبال کردند و از اندیشه و نظر خود در مسائل تازه‌اى که در اثر پیشرفت زندگى پیش مى‌آمد، بهره‌گرفتند تا این که مکاتب فقهى ظاهر گردید و مذاهب نیز که نشان‌دهنده ماهیت انعطاف احکام شرعى اسلامى بود ظهور کرد و از این راه ثروت قانون‌گذارى عظیمى را از خود بر جاى گذاشتند؛ به گونه‌اى که زندگى بسیارى از ملت‌ها در زمان‌ها و مکان‌هاى گوناگون را پوشش مى‌داد. این مسئله نشان‌دهنده دلیل قاطعى بر نرمش و استمرار جنبش اندیشه اسلامى نو آور بود که توانسته بود با رویدادها و با استمداد از درک دقیق کتاب خدا و سنت پیامبر(صلى الله علیه وآله) او همراهى نماید، بى‌آن‌که در این کار با پیچیدگى، جمود یا تنگنا روبه‌رو شود و این اندیشه همدوش فهم اسلامى منضبط بدون افراط و تفریط بوده‌است.<br>
با توجه به آن چه گفته شد مى‌توانیم حقایق زیر را اثبات نماییم:<br>
'''با توجه به آن چه گفته شد مى‌توانیم حقایق زیر را اثبات نماییم:<br>'''
* 1 ـ متون وحى الهى موجب تثبیت پایه‌هاى عقیده اسلامى ‌دایر بر ایمان به خداوند متعال، فرشتگان، کتاب‌هاى آسمانى، پیامبران خداوند، روز رستاخیز و قضا و قدر خوب و بد آن گردیده و عقل بشرى حق دخالت در ماهیت آن را ندارد مگر به مقدارى که آدمى بتواند عناصر آن را از راه ارائه دلیل و برهان علمى و منطقى به گونه‌اى اثبات کند که توسط آن ایمان به ارکان عقایدى امکان‌پذیر گردد. <br>
* 1 ـ متون وحى الهى موجب تثبیت پایه‌هاى عقیده اسلامى ‌دایر بر ایمان به خداوند متعال، فرشتگان، کتاب‌هاى آسمانى، پیامبران خداوند، روز رستاخیز و قضا و قدر خوب و بد آن گردیده و عقل بشرى حق دخالت در ماهیت آن را ندارد مگر به مقدارى که آدمى بتواند عناصر آن را از راه ارائه دلیل و برهان علمى و منطقى به گونه‌اى اثبات کند که توسط آن ایمان به ارکان عقایدى امکان‌پذیر گردد. <br>
* 2 ـ هر اندیشه بشرى که بر متون قرآن و سنت استوار نباشد، اندیشه اسلامى نخواهد بود؛ خواه اندیشه تصوف باشد و خواه قانون‌گذارى عملى. هنگامى که مى‌گوییم اندیشه اسلامى به معناى تکیه داشتن به اسلام است، در صورتى که اندیشه بشرى برخاسته از عقل مستقل و خاستگاه آن مفاهیم اسلامى ثابت نباشد، نمى‌توان آن را اندیشه اسلامى توصیف کرد. بنابراین اندیشه‌اى را که خاستگاه آن اسلام نیست نمى‌توان از نظر منطق یا عقل آن را اسلامى دانست.  
* 2 ـ هر اندیشه بشرى که بر متون قرآن و سنت استوار نباشد، اندیشه اسلامى نخواهد بود؛ خواه اندیشه تصوف باشد و خواه قانون‌گذارى عملى. هنگامى که مى‌گوییم اندیشه اسلامى به معناى تکیه داشتن به اسلام است، در صورتى که اندیشه بشرى برخاسته از عقل مستقل و خاستگاه آن مفاهیم اسلامى ثابت نباشد، نمى‌توان آن را اندیشه اسلامى توصیف کرد. بنابراین اندیشه‌اى را که خاستگاه آن اسلام نیست نمى‌توان از نظر منطق یا عقل آن را اسلامى دانست.  
* 3 ـ ما نمى‌توانیم اندیشه بشرى اسلامى را اندیشه خود اسلام بدانیم و نمى‌توانیم آن را نماینده اسلام و عقیده و شریعت اسلام به شمار آوریم بلکه چنین عقیده‌اى صورتى از صورت‌هاى فهم وحى الهى خواهد بود. <br>
* 3 ـ ما نمى‌توانیم اندیشه بشرى اسلامى را اندیشه خود اسلام بدانیم و نمى‌توانیم آن را نماینده اسلام و عقیده و شریعت اسلام به شمار آوریم بلکه چنین عقیده‌اى صورتى از صورت‌هاى فهم وحى الهى خواهد بود. <br>
* بر این اساس مکاتب اندیشه اسلامى و اجتهادها و دیدگاه‌ها در فقه و شریعت متنوع گردید، تا جایى که امام شافعى در این باره مى‌گوید: «مذهب ما راجح و خطا در آن محتمل است ولى مذهب دیگران مرجوح است چون احتمال صواب در آن وجود دارد».<br>
* بر این اساس مکاتب اندیشه اسلامى و اجتهادها و دیدگاه‌ها در فقه و شریعت متنوع گردید، تا جایى که امام شافعى دراین‌باره مى‌گوید: «مذهب ما راجح و خطا در آن محتمل است ولى مذهب دیگران مرجوح است چون احتمال صواب در آن وجود دارد».<br>
* 4 ـ جایز نیست که اسلام را یک اندیشه یا یک نظریه بدانیم، چون اندیشه و نظریه زاییده عقل انسان است در حالى که اسلام این گونه نیست؛ اسلام وحى مقدس است که از سوى خداوند متعال نازل گردیده و تفاوت میان وحى الهى و اندیشه بشرى بسیار است. <br>
* 4 ـ جایز نیست که اسلام را یک اندیشه یا یک نظریه بدانیم، چون اندیشه و نظریه زاییده عقل انسان است در حالى که اسلام این گونه نیست؛ اسلام وحى مقدس است که از سوى خداوند متعال نازل گردیده و تفاوت میان وحى الهى و اندیشه بشرى بسیار است. <br>
روى همین اصل مى‌گوییم:<br>
روى همین اصل مى‌گوییم:<br>
وحى الهى دین مقدسى است که ما نمى‌توانیم متون ونصوص آن را دستکارى کنیم یا به آن اعتراض داشته باشیم. در حالى که اندیشه بشرى وجهى از وجوه فهم این وحى توسط انسان است. <br> بنابراین، چیزهایى که موافق کتاب و سنت باشد از نظر شرعى پذیرفته مى‌شود و مسائلى که مخالف کتاب و سنت باشد از نظر شرعى مردود است. از آن‌جا که اجتهاد هم گونه‌اى از گونه‌هاى اندیشه بشرى منضبط به اصول شرع و دستورهاى آن است و از آن‌جا که وجهى از وجه‌هاى فهم وحى الهى است، صاحبان شأن و منزلت از علما و فقها و اندیشمندان باید اندیشه را راهى براى همکارى و نزدیکى قرار دهند، نه این که آن را به وسیله و ابزارى براى برخورد و دورى تبدیل کنند. از این رو آنها نباید به نظر و اندیشه‌اى اسلامى که به زیان نظر و اندیشه و اجتهاد اسلامى دیگرى است، متعصب باشند؛ در صورتى دو نظر اجتهادى وجهى از وجه‌هاى فهم اسلام یعنى «وحى» باشد و طرفین در درون دایره اجتهاد شرعى منضبط قرار داشته باشند. تا جایى که حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)در این باره مى‌گویند: «چنان چه مجتهد حکمى را صادر نماید و حکم او صحیح باشد دو اجر خواهد داشت و چنان چه در حکمى اجتهاد نماید که اشتباه باشد او براى این حکم خود یک اجر خواهد داشت» <ref>بخارى، 1407: 6/2676.</ref>
وحى الهى دین مقدسى است که ما نمى‌توانیم متون ونصوص آن را دستکارى کنیم یا به آن اعتراض داشته باشیم. در حالى که اندیشه بشرى وجهى از وجوه فهم این وحى توسط انسان است. <br> بنابراین، چیزهایى که موافق کتاب و سنت باشد از نظر شرعى پذیرفته مى‌شود و مسائلى که مخالف کتاب و سنت باشد از نظر شرعى مردود است. از آن‌جا که اجتهاد هم گونه‌اى از گونه‌هاى اندیشه بشرى منضبط به اصول شرع و دستورهاى آن است و از آن‌جا که وجهى از وجه‌هاى فهم وحى الهى است، صاحبان شأن و منزلت از علما و فقها و اندیشمندان باید اندیشه را راهى براى همکارى و نزدیکى قرار دهند، نه این که آن را به وسیله و ابزارى براى برخورد و دورى تبدیل کنند. از این رو آنها نباید به نظر و اندیشه‌اى اسلامى که به زیان نظر و اندیشه و اجتهاد اسلامى دیگرى است، متعصب باشند؛ در صورتى دو نظر اجتهادى وجهى از وجه‌هاى فهم اسلام یعنى «وحى» باشد و طرفین در درون دایره اجتهاد شرعى منضبط قرار داشته باشند. تا جایى که حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)دراین‌باره مى‌گویند: «چنان چه مجتهد حکمى را صادر نماید و حکم او صحیح باشد دو اجر خواهد داشت و چنان چه در حکمى اجتهاد نماید که اشتباه باشد او براى این حکم خود یک اجر خواهد داشت» <ref>بخارى، 1407: 6/2676.</ref>


=ج ـ رابطه موجود میان پیروان مذاهب فقهى=
=ج ـ رابطه موجود میان پیروان مذاهب فقهى=
چنان چه اجتهاد یک وظیفه و یک حکم تکلیفى باشد، و مادامى که تنوع در آن نشانه صحت و موضوعیت باشد و نه نشانه بیمارى و خودخواهى، و تا زمانى که اجتهاد تأکیدکننده همکارى واقعى میان امت و دین براى بررسى مسائل تازه و رویدادها و امور مستحدث جهت هماهنگى با پیشرفت تمدن امت‌ها در هر زمان و مکانى باشد؛ روابط میان پیروان مذاهب فقهى اسلامى نیز باید چنین ویژگى توافقى داشته باشد تا حالتى از حالت‌هاى تلاقى اندیشه و قانون‌گذارى میان مسلمین با مکاتب و مذاهب گوناگون آنها تلقى گردد. از این رو ما چگونه مى‌توانیم روابط میان پیروان مذاهب را در گذشته و در حال حاضر ارزیابى کنیم؟ براى پاسخ به این سؤال مى‌گوییم:<br>
چنان چه اجتهاد یک وظیفه و یک حکم تکلیفى باشد، و مادامى که تنوع در آن نشانه صحت و موضوعیت باشد و نه نشانه بیمارى و خودخواهى، و تا زمانى که اجتهاد تأکیدکننده همکارى واقعى میان امت و دین براى بررسى مسائل تازه و رویدادها و امور مستحدث جهت هماهنگى با پیشرفت تمدن امت‌ها در هر زمان و مکانى باشد؛ روابط میان پیروان مذاهب فقهى اسلامى نیز باید چنین ویژگى توافقى داشته باشد تا حالتى از حالت‌هاى تلاقى اندیشه و قانون‌گذارى میان مسلمین با مکاتب و مذاهب گوناگون آنها تلقى گردد. از این رو ما چگونه مى‌توانیم روابط میان پیروان مذاهب را در گذشته و در حال حاضر ارزیابى کنیم؟ براى پاسخ به این سؤال مى‌گوییم:<br>
امت اسلامى قرآن کریم را نوشته شده و حفظ شده از رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) دریافت کرد و روایات نیز از سوى صحابه و تابعان در کلیه سرزمین‌ها گسترش یافت و علما به همه جا مسافرت کرده و سنت پیامبر را تدوین نمودند. سر انجام این تلاش‌ها به صورت مکاتب فقهى تبلور یافت و اصول و برنامه‌هاى آن مذاهب مشخص گردید و علما پیرامون برخى از اصول شرعى و مقدم شمردن برخى بر برخى دیگر، با هم اختلاف نظر پیدا کردند. <br>
امت اسلامى قرآن کریم را نوشته شده و حفظ شده از رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) دریافت کرد و روایات نیز از سوى صحابه و تابعان در کلیه سرزمین‌ها گسترش یافت و علما به همه جا مسافرت کرده و سنت پیامبر را تدوین نمودند. سر انجام این تلاش‌ها به صورت مکاتب فقهى تبلور یافت و اصول و برنامه‌هاى آن مذاهب مشخص گردید و علما پیرامون برخى از اصول شرعى و مقدم شمردن برخى بر برخى دیگر، با هم اختلاف نظر پیدا کردند. <br>
این اختلاف در برخى اصول منجر به اختلاف در فروع فقهى گردید و بحث میان علماى مذاهب فزونى یافت و مناظرات و مناقشاتى میان‌شان برگزار شد. همه این‌گونه مسائل موجب توجه خلفا به علوم و به ویژه به علم فقه و شرکت آنها در این علوم و نظارت بر این مناظرات و بحث‌ها گردید.  
این اختلاف در برخى اصول منجر به اختلاف در فروع فقهى گردید و بحث میان علماى مذاهب فزونى یافت و مناظرات و مناقشاتى میان‌شان برگزار شد. همه این‌گونه مسائل موجب توجه خلفا به علوم و به ویژه به علم فقه و شرکت آنها در این علوم و نظارت بر این مناظرات و بحث‌ها گردید. <br>
اشتغال برخى از علما به فقه فرضى، باعث گسترش دایره اختلاف گردید. ولى مخالفت با دلیل و برهان محکوم بود. علما در آن زمان مخالف تقلید بودند، به دلیل توجه داشتند، تعصب را مردود مى‌دانستند و طرفدار حق بودند از هر طرفى که باشد.<br>ظ
اشتغال برخى از علما به فقه فرضى، باعث گسترش دایره اختلاف گردید. ولى مخالفت با دلیل و برهان محکوم بود. علما در آن زمان مخالف تقلید بودند، به دلیل توجه داشتند، تعصب را مردود مى‌دانستند و طرفدار حق بودند از هر طرفى که باشد.<br>
اختلاف‌نظر صحابه و تابعان و پس از آنها علما و مجتهدان در بسیارى از مسائل فقهى، یک ضرورت علمى و یک مسئله طبیعى بود که فهم و ادراک متون و ادله شرعیه آن را اقتضا مى‌کرد، نه اختلاف ناشى از تقلید و تعصب. پیروان مذاهب براى هر یک دلیلى اظهار مى‌کردند و به صحیح بودن آن از نظر علمى متقاعد مى‌شدند و پس از آن مذهب خود را کنار نمى‌گذاشتند.
اختلاف‌نظر صحابه و تابعان و پس از آنها علما و مجتهدان در بسیارى از مسائل فقهى، یک ضرورت علمى و یک مسئله طبیعى بود که فهم و ادراک متون و ادله شرعیه آن را اقتضا مى‌کرد، نه اختلاف ناشى از تقلید و تعصب. پیروان مذاهب براى هر یک دلیلى اظهار مى‌کردند و به صحیح بودن آن از نظر علمى متقاعد مى‌شدند و پس از آن مذهب خود را کنار نمى‌گذاشتند.
اختلاف میان صحابه و تابعان و پیشوایان مجتهد، موجب ستیز و دشمنى و جدایى میانشان نمى‌گردید. برخى از آنها یک‌دیگر را دعوت مى‌کردند و برخى پشت سر برخى دیگر نماز مى‌خواندند، اما مقلدان دشمن یک‌دیگر شدند و نسبت به یک‌دیگر کینه به دل گرفتند و نماز خواندن را پشت سر کسانى که در مذهب با آنها اختلاف داشتند رها کردند و به سرزنش و طعن اتباع مذاهب دیگر پرداختند. شیخ محمد رشید رضا در این باره مى‌گوید: «متعصبان به مذاهب نپذیرفتند که اختلاف رحمتى براى آنها است، و هر یک از آنها نسبت به لزوم تقلید از مذهب خود تعصب نشان داده و پیروان خود را از تقلید دیگران حتى به خاطر منافع شخصى خود تحریم کردند. برخى نیز یک‌دیگر را طعن کردند که در کتب تاریخ و غیر آن معروف است تا جایى که برخى از مسلمانان چنان چه به کشورى روند که مردم آن به مذهب دیگرى تعصب داشته باشند، نگاهشان به او همچون نگاه آنها به شترى است که دچار بیمارى جرب و پوستى است».<ref>عیسى، 1389: 134.</ref> شوکانى مى‌گوید: برخى از زیدیه که مدعى علم بودند، مرد صالحى را به این خاطر تکفیر کردند که دست‌هاى خود را بر خلاف روش آنها براى دعا برداشته بود و یادآور مى‌شود که لقب سنى در یمن در زمان خود لقب نکوهش بود، چون آنها معتقد بودند سنى تنها به کسانى گفته مى‌شود که طرفدار معاویه و در ستیز با على است.<ref>الاشقر، 1412: 175ـ176.</ref><br>
اختلاف میان صحابه و تابعان و پیشوایان مجتهد، موجب ستیز و دشمنى و جدایى میانشان نمى‌گردید. برخى از آنها یک‌دیگر را دعوت مى‌کردند و برخى پشت سر برخى دیگر نماز مى‌خواندند، اما مقلدان دشمن یک‌دیگر شدند و نسبت به یک‌دیگر کینه به دل گرفتند و نماز خواندن را پشت سر کسانى که در مذهب با آنها اختلاف داشتند رها کردند و به سرزنش و طعن اتباع مذاهب دیگر پرداختند. شیخ محمد رشید رضا در این باره مى‌گوید: «متعصبان به مذاهب نپذیرفتند که اختلاف رحمتى براى آنها است، و هر یک از آنها نسبت به لزوم تقلید از مذهب خود تعصب نشان داده و پیروان خود را از تقلید دیگران حتى به خاطر منافع شخصى خود تحریم کردند. برخى نیز یک‌دیگر را طعن کردند که در کتب تاریخ و غیر آن معروف است تا جایى که برخى از مسلمانان چنان چه به کشورى روند که مردم آن به مذهب دیگرى تعصب داشته باشند، نگاهشان به او همچون نگاه آنها به شترى است که دچار بیمارى جرب و پوستى است».<ref>عیسى، 1389: 134.</ref> شوکانى مى‌گوید: برخى از زیدیه که مدعى علم بودند، مرد صالحى را به این خاطر تکفیر کردند که دست‌هاى خود را بر خلاف روش آنها براى دعا برداشته بود و یادآور مى‌شود که لقب سنى در یمن در زمان خود لقب نکوهش بود، چون آنها معتقد بودند سنى تنها به کسانى گفته مى‌شود که طرفدار [[معاویه]] و در ستیز با [[امام على(ع)|على]] است.<ref>الاشقر، 1412: 175ـ176.</ref><br>
اختلاف و کشمکش میان مقلدان پیروان مذاهب به درجه خطیرى رسید، به نحوى که با یک‌دیگر دشمن شدند و در توطئه و اذیت و آزار یک‌دیگر تلاش کردند و این مسئله موجب پیدایش فتنه‌هاى بسیارى گردید. <br>
اختلاف و کشمکش میان مقلدان پیروان مذاهب به درجه خطیرى رسید، به نحوى که با یک‌دیگر دشمن شدند و در توطئه و اذیت و آزار یک‌دیگر تلاش کردند و این مسئله موجب پیدایش فتنه‌هاى بسیارى گردید. <br>
تاریخ رویدادهاى متعددى را از این موارد براى ما بازگو مى‌کند از جمله حافظ بن کثیر یادآور مى‌شود در سال 595 ق که پادشاه افضل بن صلاح الدین درگذشت، عزیز مصر تصمیم گرفت حنبلى‌ها را از کشورش اخراج نماید و به بقیه برادران خود نامه نوشت تا آنها را از کشور بیرون برانند.<ref>ابن‌کثیر، 1966: 13/18.</ref><br>
تاریخ رویدادهاى متعددى را از این موارد براى ما بازگو مى‌کند از جمله حافظ بن کثیر یادآور مى‌شود در سال 595 ق که پادشاه افضل بن صلاح الدین درگذشت، عزیز مصر تصمیم گرفت حنبلى‌ها را از کشورش اخراج نماید و به بقیه برادران خود نامه نوشت تا آنها را از کشور بیرون برانند.<ref>ابن‌کثیر، 1966: 13/18.</ref><br>
خط ۱۳۶: خط ۱۳۶:
در گفت‌وگو میان مذاهب و فرق اسلامى ضرورت دارد که میان مسائل مربوط به وحى (که نمى‌توان آن را نادیده گرفت و هیچ مسلمانى نمى‌تواند چیزى جز آن را انتخاب کند)، و مسائل اندیش‌هاى و اجتهادى و تفسیر متون و توضیح معانى و مقاصد آن و مسائل مربوط به امور دنیوى یا امور مربوط به عادت‌ها تفاوت نهاد تا گفت‌وگو کنندگان بتوانند درباره مسائلى که منافع و نیازهاى مردم را تأمین نماید تبادل نظر کنند؛ بى آن که با مشکلاتى نظیر خروج از اسلام مواجه شوند یا احکام آن را سبک شمرده و یا ارکان آن را ویران نمایند.<br>
در گفت‌وگو میان مذاهب و فرق اسلامى ضرورت دارد که میان مسائل مربوط به وحى (که نمى‌توان آن را نادیده گرفت و هیچ مسلمانى نمى‌تواند چیزى جز آن را انتخاب کند)، و مسائل اندیش‌هاى و اجتهادى و تفسیر متون و توضیح معانى و مقاصد آن و مسائل مربوط به امور دنیوى یا امور مربوط به عادت‌ها تفاوت نهاد تا گفت‌وگو کنندگان بتوانند درباره مسائلى که منافع و نیازهاى مردم را تأمین نماید تبادل نظر کنند؛ بى آن که با مشکلاتى نظیر خروج از اسلام مواجه شوند یا احکام آن را سبک شمرده و یا ارکان آن را ویران نمایند.<br>


=گفت‌وگوى دینى منضبط=
==گفت‌وگوى دینى منضبط==
چنان چه امروزه بخواهیم گفت‌وگو میان پیروان مذاهب و فرق اسلامى ‌در حرکت خود و رسیدن به هدف‌ها موفق شود، باید چند حقیقت زیر را در نظر بگیریم: <br>
چنان چه امروزه بخواهیم گفت‌وگو میان پیروان مذاهب و فرق اسلامى ‌در حرکت خود و رسیدن به هدف‌ها موفق شود، باید چند حقیقت زیر را در نظر بگیریم: <br>
اجراى احکام اسلام در عصر ما نیاز به اجتهاد عقلى گسترده دارد، چون متون شرعى ـ قرآن و سنت پیامبرـ محدود و رویدادها و مسائل نو به تبع حرکت زمان و تحول، نامتناهى مى‌باشند و قانون‌گذارى به ناچار باید همراه حرکت زمان و تحول آن به پیش برود تا از این راه جاویدانى اسلام و صلاحیت و سازگارى شریعت آن براى هر زمان و مکانى تحقق یابد. به هنگام نبود نص، اجتهاد راهى است لازم براى دسترسى به حکم شرعى و این مسئله با نص ثابت شده است. این موضوع در حدیث معاذ بن جبل به هنگام واگذارى پست قضاوت یمن به ایشان از سوى پیامبر(صلى الله علیه وآله) مطرح شد. همان‌گونه که قبلاً اشاره کردیم پیامبر از او سؤال کرد اگر قضاوتى براى او پیش بیاید و مسائلى را براى وى مطرح گردد که احتمالاً راهى براى آن در قرآن یا سنت نباشد، چگونه با آن برخورد خواهد کرد. وى در پاسخ گفت اجتهاد مىورزم. پیامبر اجتهاد او را تحسین کرد و فرمود این مسلک یعنى اجتهاد در احکام، خدا و پیامبر او را راضى خواهد کرد و نیز اظهار داشتند خدا را شکر مى‌کنم که فرستاده پیامبرش را موفق نموده است <ref>ترمذى، بى تا: 3/66 و ابن ابى شیبه، 1409: 4/543</ref>. اخبار متواتر از پیامبر دایر بر اجتهاد رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) و اجتهادهاى اصحاب در تفسیر متون به هنگام بحث و بررسى و نبودن متن مربوط، این مطلب را تأیید مى‌کند. از ابن عمر نقل شده است وقتى پیامبر از جنگ احزاب باز مى‌گشت به ما گفت هیچ یک از شما نماز عصر را نخوانید مگر در بنى قریظه. وقت عصر در راه بودند که برخى گفتند نماز نمى‌خوانیم مگر این که به آن‌جا برسیم و برخى دیگر گفتند نماز مى‌خوانیم و چنین چیزى از ما خواسته نشده است. این مطلب وقتى براى پیغمبر(صلى الله علیه وآله) گفته شد، حضرت با هیچ یک از آنها برخورد نکرد<ref>صحیح بخارى، بى‌تا: 1/321؛ صحیح مسلم، بى‌تا: 3/139 و صحیح ابن حبان، بى‌تا: 4/321)</ref><br>
اجراى احکام اسلام در عصر ما نیاز به اجتهاد عقلى گسترده دارد، چون متون شرعى ـ قرآن و سنت پیامبرـ محدود و رویدادها و مسائل نو به تبع حرکت زمان و تحول، نامتناهى مى‌باشند و قانون‌گذارى به ناچار باید همراه حرکت زمان و تحول آن به پیش برود تا از این راه جاویدانى اسلام و صلاحیت و سازگارى شریعت آن براى هر زمان و مکانى تحقق یابد. به هنگام نبود نص، اجتهاد راهى است لازم براى دسترسى به حکم شرعى و این مسئله با نص ثابت شده است. این موضوع در حدیث معاذ بن جبل به هنگام واگذارى پست قضاوت یمن به ایشان از سوى پیامبر(صلى الله علیه وآله) مطرح شد. همان‌گونه که قبلاً اشاره کردیم پیامبر از او سؤال کرد اگر قضاوتى براى او پیش بیاید و مسائلى را براى وى مطرح گردد که احتمالاً راهى براى آن در قرآن یا سنت نباشد، چگونه با آن برخورد خواهد کرد. وى در پاسخ گفت اجتهاد مىورزم. پیامبر اجتهاد او را تحسین کرد و فرمود این مسلک یعنى اجتهاد در احکام، خدا و پیامبر او را راضى خواهد کرد و نیز اظهار داشتند خدا را شکر مى‌کنم که فرستاده پیامبرش را موفق نموده است <ref>ترمذى، بى تا: 3/66 و ابن ابى شیبه، 1409: 4/543</ref>. اخبار متواتر از پیامبر دایر بر اجتهاد رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) و اجتهادهاى اصحاب در تفسیر متون به هنگام بحث و بررسى و نبودن متن مربوط، این مطلب را تأیید مى‌کند. از ابن عمر نقل شده است وقتى پیامبر از جنگ احزاب باز مى‌گشت به ما گفت هیچ یک از شما نماز عصر را نخوانید مگر در بنى قریظه. وقت عصر در راه بودند که برخى گفتند نماز نمى‌خوانیم مگر این که به آن‌جا برسیم و برخى دیگر گفتند نماز مى‌خوانیم و چنین چیزى از ما خواسته نشده است. این مطلب وقتى براى پیغمبر(صلى الله علیه وآله) گفته شد، حضرت با هیچ یک از آنها برخورد نکرد<ref>صحیح بخارى، بى‌تا: 1/321؛ صحیح مسلم، بى‌تا: 3/139 و صحیح ابن حبان، بى‌تا: 4/321)</ref><br>
خط ۱۴۲: خط ۱۴۲:
اسلام یک نظام زندگى است که احکام آن با علت‌ها مى‌چرخد و قانون‌گذارى‌هاى آن با مقاصد منضبطى همراه است که عقل‌هاى سالم آن را درک مى‌کنند و از آن جدا نیستند، و چنان‌چه جدا شوند، رحمت زایل، عدل ساقط و تکلیف ناممکن مى‌گردد. پایه و اساس شریعت بر حکم و منافع مردم در زندگى و معاد استوار است که همگى عدل و رحمت و حکمت است. بنابراین، هر مسئله‌اى از عدل به ستم، از رحمت به ضد آن، از مصلحت به فساد و از حکمت به عبث و بیهودگى منجر شود از شریعت نخواهد بود، هر چند در آن تأویل و تفسیر صورت گیرد. شریعت، عدل خداوند در میان بندگان، رحمت او در میان خلق، سایه او در زمین و حکمت دال بر او و بر صدق رسول او(صلى الله علیه وآله) با کامل‌ترین و صادق‌ترین دلالت‌ها است.<ref>ابن قیم، 1973: 3/3.</ref> به جز این، با هدایت شریعت در پیوند احکام به منافع مردم و بودن قرآن براى ذکر خدا و عمل کردن به آن، تعارض خواهد داشت. از این رو اسلامى ‌که باید به مردم ارائه دهیم، اسلام همراه با اندیشه عمیق و اجتهاد انعطاف‌پذیر جویاى علت‌ها و مقاصد است که در مرز واژه‌ها قرار نمى‌گیرد، مگر این که مسئله به عبادات که عقل انسانى توان فرو رفتن در علل و احکام آن ندارد ارتباط داشته باشد.<ref>ر.ک: قرضاوى، 1210: 114ـ172.</ref><br>
اسلام یک نظام زندگى است که احکام آن با علت‌ها مى‌چرخد و قانون‌گذارى‌هاى آن با مقاصد منضبطى همراه است که عقل‌هاى سالم آن را درک مى‌کنند و از آن جدا نیستند، و چنان‌چه جدا شوند، رحمت زایل، عدل ساقط و تکلیف ناممکن مى‌گردد. پایه و اساس شریعت بر حکم و منافع مردم در زندگى و معاد استوار است که همگى عدل و رحمت و حکمت است. بنابراین، هر مسئله‌اى از عدل به ستم، از رحمت به ضد آن، از مصلحت به فساد و از حکمت به عبث و بیهودگى منجر شود از شریعت نخواهد بود، هر چند در آن تأویل و تفسیر صورت گیرد. شریعت، عدل خداوند در میان بندگان، رحمت او در میان خلق، سایه او در زمین و حکمت دال بر او و بر صدق رسول او(صلى الله علیه وآله) با کامل‌ترین و صادق‌ترین دلالت‌ها است.<ref>ابن قیم، 1973: 3/3.</ref> به جز این، با هدایت شریعت در پیوند احکام به منافع مردم و بودن قرآن براى ذکر خدا و عمل کردن به آن، تعارض خواهد داشت. از این رو اسلامى ‌که باید به مردم ارائه دهیم، اسلام همراه با اندیشه عمیق و اجتهاد انعطاف‌پذیر جویاى علت‌ها و مقاصد است که در مرز واژه‌ها قرار نمى‌گیرد، مگر این که مسئله به عبادات که عقل انسانى توان فرو رفتن در علل و احکام آن ندارد ارتباط داشته باشد.<ref>ر.ک: قرضاوى، 1210: 114ـ172.</ref><br>
از این رو عقل انسانى مى‌تواند با احکام شرعى مربوط به علت‌ها و مقاصد تعامل نماید و آن را وسیله‌اى براى فهم و تفسیر متون شرعى براى دسترسى به مراد خداوند قرار گیرد. <br>
از این رو عقل انسانى مى‌تواند با احکام شرعى مربوط به علت‌ها و مقاصد تعامل نماید و آن را وسیله‌اى براى فهم و تفسیر متون شرعى براى دسترسى به مراد خداوند قرار گیرد. <br>
اسلام پیروان خود را در کشمکش با زندگى قرار نمى‌دهد، چون مسلمان واقعى کسى است که از مردم و دنیا اکراه نداشته و عمر خود را در یک نبرد موهوم با طبیعت و ناموس‌هاى آن تلف نمى‌کند و عقیده دارد که زندگى صنعت خداوند متعال است: «أَعْطى کلَّ شَىْء خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى؛ همه چیز را به خوبى آفرید سپس آن را هدایت نمود» و خداوند همه چیز را براى انسان آفرید سپس از او خواست آن را آباد کند: «وَ إِذْ قالَ رَبُّک لِلْمَلائِکةِ إِنِّى جاعِلٌ فِى الأَْرْضِ خَلِیفَةً <ref>بقره: 30</ref>؛ خداوند به فرشته‌ها گفت من در زمین جانشین قرار داده‌ام». نیز خدا فرموده‌است: «هُوَ أَنْشَأَکمْ مِنَ الأَْرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکمْ فِیها <ref>هود: 61</ref>؛ او شما را از زمین آفرید و از شما خواست تا آن را آباد کنید». جایز نیست که مسلمان ناکام، عقده‌دار و غمگین همراه با شک و ترس و بد گمانى به خود و به مردم و به زندگى اطراف خود باشد، بلکه باید طبق این گفته پیامبر(صلى الله علیه وآله)رفتار کند: «من کان هیناً لیناً سهلاً قریباً حرم الله علیه النار؛ (بیهقى، 1410: 6/271، المنذرى، 1417: 2/354 نیز گفته است حاکم آن را روایت کرد و گفت با شرط مسلم صحیح است: هناد، 1406: 2/596) کسى که آسان و نرم و هموار و نزدیک باشد خداوند آتش را بر او حرام مى‌کند». برداشت یک مسلمان از زندگى امروز مسئله مهمى‌است. درست نیست که مسلمان از مشکلات زندگى معاصر دورى کند و نباید در موضع انزوا و عزلت و گریزان از واقعیت و مشکلاتى که پیش مى‌اید قرار گیرد، بلکه باید با آن کنار بیاید و در برخورد با آن از روحیه‌اى انعطاف‌پذیر و عقلى رسا برخوردار باشد و نور معرفت و اشراق‌هاى گذشت تکیه کند. هم چنین باید در برخورد با طرح‌هایى که در کلیه زمینه‌هاى زندگى با آنها روبه‌رو مى‌شود، با گفت‌گوى علمى وارد شود. <br>
اسلام پیروان خود را در کشمکش با زندگى قرار نمى‌دهد، چون مسلمان واقعى کسى است که از مردم و دنیا اکراه نداشته و عمر خود را در یک نبرد موهوم با طبیعت و ناموس‌هاى آن تلف نمى‌کند و عقیده دارد که زندگى صنعت خداوند متعال است: «'''أَعْطى کلَّ شَىْء خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى'''؛ همه چیز را به خوبى آفرید سپس آن را هدایت نمود» و خداوند همه چیز را براى انسان آفرید سپس از او خواست آن را آباد کند: «'''وَ إِذْ قالَ رَبُّک لِلْمَلائِکةِ إِنِّى جاعِلٌ فِى الأَْرْضِ خَلِیفَةً''' <ref>بقره: 30</ref>؛ خداوند به فرشته‌ها گفت من در زمین جانشین قرار داده‌ام». نیز خدا فرموده‌است: «هُوَ أَنْشَأَکمْ مِنَ الأَْرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکمْ فِیها <ref>هود: 61</ref>؛ او شما را از زمین آفرید و از شما خواست تا آن را آباد کنید». جایز نیست که مسلمان ناکام، عقده‌دار و غمگین همراه با شک و ترس و بد گمانى به خود و به مردم و به زندگى اطراف خود باشد، بلکه باید طبق این گفته پیامبر(صلى الله علیه وآله)رفتار کند: «من کان هیناً لیناً سهلاً قریباً حرم الله علیه النار؛ <ref>بیهقى، 1410: 6/271، المنذرى، 1417: 2/354</ref> نیز گفته است حاکم آن را روایت کرد و گفت با شرط مسلم صحیح است: <ref>هناد، 1406: 2/596</ref> کسى که آسان و نرم و هموار و نزدیک باشد خداوند آتش را بر او حرام مى‌کند». برداشت یک مسلمان از زندگى امروز مسئله مهمى‌است. درست نیست که مسلمان از مشکلات زندگى معاصر دورى کند و نباید در موضع انزوا و عزلت و گریزان از واقعیت و مشکلاتى که پیش مى‌اید قرار گیرد، بلکه باید با آن کنار بیاید و در برخورد با آن از روحیه‌اى انعطاف‌پذیر و عقلى رسا برخوردار باشد و نور معرفت و اشراق‌هاى گذشت تکیه کند. هم چنین باید در برخورد با طرح‌هایى که در کلیه زمینه‌هاى زندگى با آنها روبه‌رو مى‌شود، با گفت‌گوى علمى وارد شود. <br>
پیروان مذاهب و فرقه‌هاى اسلامى ‌امروزه با یک‌دیگر برخورد منفى دارند. چنین چیزى بى تردید یک موضع شکست‌پذیرى و گریز است که نه مشکلى را حل مى‌کند، نه مى‌تواند به نتیجه مطلوبى برسد و نه هدفى را تحقق مى‌بخشد. از این رو ما از هر مسلمان با هر مذهبى و با هر مکتب فقهى که باشد خالصانه دعوت مى‌کنیم که با طرف‌هاى دیگر گفت‌وگو و بحث داشته باشد تا سفر «گفت‌وگوى خودى» را انجام دهیم. اختلاف در رأى اصل را از بین نمى‌برد، و کسى که نمى‌تواند با خود گفت‌وگو داشته باشد با دیگران نیز نمى‌تواند گفت‌گو کند. قاعده گفت‌وگو لازم است چنین باشد: «مذهب ما راجح است چون احتمال خطا دارد و مذهب دیگران مرجوح است از آن رو که صواب در آن محتمل است». زنده باد همه امت اسلامى در پرتو قاعده طلایى اجتهاد اسلامى که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مضمون آن را بیان داشته‌اند: «اذا حکم الحاکم فاجتهد فاصاب کان له اجران و اذا اجتهد فاخطأ کان له اجر واحد؛ اگر قاضى حکمى‌را اجتهاد نماید و آن حکم درست باشد براى قاضى دو اجر خواهد بود و اگر در اجتهاد حکم خود اشتباه نماید براى او یک اجر خواهد بود». این مطلب از نیشابورى است. ابن صاعد نیز مى‌گوید: «اگر قاضى قضاوت نماید و در اجتهاد مصیب باشد دو پاداش خواهد داشت و اگر در قضاوت خود حکم اشتباهى را صادر کند یک پاداش دارد» <ref>دار قطنى، 1401: 324.</ref><br>
پیروان مذاهب و فرقه‌هاى اسلامى ‌امروزه با یک‌دیگر برخورد منفى دارند. چنین چیزى بى تردید یک موضع شکست‌پذیرى و گریز است که نه مشکلى را حل مى‌کند، نه مى‌تواند به نتیجه مطلوبى برسد و نه هدفى را تحقق مى‌بخشد. از این رو ما از هر مسلمان با هر مذهبى و با هر مکتب فقهى که باشد خالصانه دعوت مى‌کنیم که با طرف‌هاى دیگر گفت‌وگو و بحث داشته باشد تا سفر «گفت‌وگوى خودى» را انجام دهیم. اختلاف در رأى اصل را از بین نمى‌برد، و کسى که نمى‌تواند با خود گفت‌وگو داشته باشد با دیگران نیز نمى‌تواند گفت‌گو کند. قاعده گفت‌وگو لازم است چنین باشد: «مذهب ما راجح است چون احتمال خطا دارد و مذهب دیگران مرجوح است از آن رو که صواب در آن محتمل است». زنده باد همه امت اسلامى در پرتو قاعده طلایى اجتهاد اسلامى که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مضمون آن را بیان داشته‌اند: «اذا حکم الحاکم فاجتهد فاصاب کان له اجران و اذا اجتهد فاخطأ کان له اجر واحد؛ اگر قاضى حکمى‌را اجتهاد نماید و آن حکم درست باشد براى قاضى دو اجر خواهد بود و اگر در اجتهاد حکم خود اشتباه نماید براى او یک اجر خواهد بود». این مطلب از نیشابورى است. ابن صاعد نیز مى‌گوید: «اگر قاضى قضاوت نماید و در اجتهاد مصیب باشد دو پاداش خواهد داشت و اگر در قضاوت خود حکم اشتباهى را صادر کند یک پاداش دارد» <ref>دار قطنى، 1401: 324.</ref><br>
علاج دقیق این مسائل فقهى در تلاش براى تصحیح اندیشه‌ها و تصحیح کجى‌هاى موجود در فهم اسلام نهفته است که با کنار گذاشتن تعارفات و آماده کردن دل‌ها براى پذیرش حق و زدودن تعصب مذهبى و کنار زدن غبار از روح قانون‌گذارى اسلامى و مقاصد عمومى آن تحقق مى‌یابد، چون گفت‌وگوى دینى امروزه صرف نظر از مذاهب یا گروهى که به آن پیوسته است، به رتبه‌بندى اولویت‌هاى شرعى در چارچوب تلاش اسلامى در جهت تحقق مصلحت عمومى نیاز دارد، تا هدف عمده از آن یعنى شناختن مشکلات امت اسلامى و بررسى آن با روشى انعطاف پذیر و ارائه راه حل‌هاى مناسب را دنبال کند.<br>
علاج دقیق این مسائل فقهى در تلاش براى تصحیح اندیشه‌ها و تصحیح کجى‌هاى موجود در فهم اسلام نهفته است که با کنار گذاشتن تعارفات و آماده کردن دل‌ها براى پذیرش حق و زدودن تعصب مذهبى و کنار زدن غبار از روح قانون‌گذارى اسلامى و مقاصد عمومى آن تحقق مى‌یابد، چون گفت‌وگوى دینى امروزه صرف نظر از مذاهب یا گروهى که به آن پیوسته است، به رتبه‌بندى اولویت‌هاى شرعى در چارچوب تلاش اسلامى در جهت تحقق مصلحت عمومى نیاز دارد، تا هدف عمده از آن یعنى شناختن مشکلات امت اسلامى و بررسى آن با روشى انعطاف پذیر و ارائه راه حل‌هاى مناسب را دنبال کند.<br>
خط ۱۵۲: خط ۱۵۲:


==1ـ خلاف و اختلاف==
==1ـ خلاف و اختلاف==
اختلاف در فرع‌ها یکى از نیازهاى بشر است و نمى‌توان آن را برطرف یا منع کرد و هیچ‌گونه خطرى براى امت و بر وحدت آن‌ها ندارد. مردم با وجود اتحاد در کلمه و وحدت در صفوف، خود با هم اختلاف نظر دارند ولى خطرى که از آن بیم مى‌رود در خلاف نهفته است نه در اختلاف و اختلاف و خلاف با هم تفاوت فاحش دارند. از این رو علما و فقهاى امت اسلامى براى دسترسى به حق و تحقق مقاصد شرعى توسط فهم کتاب که خداوند به آنها داده است، با هم اختلاف پیدا کردند و این اختلاف به ویژه در زمینه‌هاى احتمال و مسائل اجتهاد و استدلال بوده است. این اختلاف براى این نبوده است که مخالف یک‌دیگر باشند یا یک‌دیگر را تخطئه کنند. اختلاف ناشى از فهم بى‌آن که تعمدى در مخالفت باشد، هیچ‌گاه به نزاع و دو دستگى مسلمانان منجر نمى‌گردد.
اختلاف در فرع‌ها یکى از نیازهاى بشر است و نمى‌توان آن را برطرف یا منع کرد و هیچ‌گونه خطرى براى امت و بر وحدت آن‌ها ندارد. مردم با وجود اتحاد در کلمه و وحدت در صفوف، خود با هم اختلاف نظر دارند ولى خطرى که از آن بیم مى‌رود در خلاف نهفته است نه در اختلاف و اختلاف و خلاف با هم تفاوت فاحش دارند. از این رو علما و فقهاى امت اسلامى براى دسترسى به حق و تحقق مقاصد شرعى توسط فهم کتاب که خداوند به آنها داده است، با هم اختلاف پیدا کردند و این اختلاف به ویژه در زمینه‌هاى احتمال و مسائل اجتهاد و استدلال بوده است. این اختلاف براى این نبوده است که مخالف یک‌دیگر باشند یا یک‌دیگر را تخطئه کنند. اختلاف ناشى از فهم بى‌آن که تعمدى در مخالفت باشد، هیچ‌گاه به نزاع و دو دستگى مسلمانان منجر نمى‌گردد.<br>
چنان‌چه اصل واژه خلاف و اختلاف از فعل «خلف» باشد با دقت نظر مى‌توان تفاوت میان معناى آن دو را درک کرد، چون منظور از خلاف، مخالفت و عصیان و خوددارى از اجراى فرمان‌ها است. خداوند متعال دراین‌باره مى‌فرماید:<br>
چنان‌چه اصل واژه خلاف و اختلاف از فعل «خلف» باشد با دقت نظر مى‌توان تفاوت میان معناى آن دو را درک کرد، چون منظور از خلاف، مخالفت و عصیان و خوددارى از اجراى فرمان‌ها است. خداوند متعال دراین‌باره مى‌فرماید:<br>
«فَلْیحْذَرِ الَّذِینَ یخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یصِیبَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ <ref>نور: 63</ref>؛ بر حذر باشند کسانى که مخالفت مىورزند با فرمان خدا از گرفتارى به فتنه و یا این که به عذاب دردناکى دچار شوند». قرآن کریم نمى‌گوید «یختلفون فى امره» که در امر او اختلاف داشته باشند، چون منظور از اختلاف مغایرت و تفاوت در نظر است. یا این گفته خداوند: «وَ ما أَنْزَلْنا عَلَیک الْکتابَ إِلاّ لِتُبَینَ لَهُمُ الَّذِى اخْتَلَفُوا فِیهِ <ref>نحل: 64</ref>؛ ما قرآن را بر تو فرود نیاوردیم مگر این که اختلاف نظرشان را روشن کنى» و این گفته خداوند: «کانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکتابَ بِالْحَقِّ لِیحْکمَ بَینَ النّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ <ref>بقره: 213</ref>؛ مردم امتى یگانه بودند خداوند پیامبران را نوید آور و بیم رسان فرستاد و با آنان کتاب را به حق فرود آورد تا در میان مردم به آن چه اختلاف مى‌کردند داورى کند». از جمله این موارد، این کلام خداوند است که از زبان حضرت عیسى(علیه‌السلام) مى‌فرماید: «وَ لَمّا جاءَ عِیسى بِالْبَیناتِ قالَ قَدْ جِئْتُکمْ بِالْحِکمَةِ وَ لأُِبَینَ لَکمْ بَعْضَ الَّذِى تَخْتَلِفُونَ فِیهِ <ref>زخرف: 63</ref>، هنگامى که عیسى دلایل آشکار آورد گفت براى شما حکمت آورده‌ام تا براى شما برخى از آن چه را که درباره آن اختلاف مى‌کردید، روشن کنم». قرآن کریم در این آیات اختلاف را تفاوت در فهم و ادراک دانسته و آن را خلاف و مخالفت نشمرده است. <br>
«'''فَلْیحْذَرِ الَّذِینَ یخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یصِیبَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ''' <ref>نور: 63</ref>؛ بر حذر باشند کسانى که مخالفت مىورزند با فرمان خدا از گرفتارى به فتنه و یا این که به عذاب دردناکى دچار شوند». قرآن کریم نمى‌گوید «یختلفون فى امره» که در امر او اختلاف داشته باشند، چون منظور از اختلاف مغایرت و تفاوت در نظر است. یا این گفته خداوند: «'''وَ ما أَنْزَلْنا عَلَیک الْکتابَ إِلاّ لِتُبَینَ لَهُمُ الَّذِى اخْتَلَفُوا فِیهِ''' <ref>نحل: 64</ref>؛ ما قرآن را بر تو فرود نیاوردیم مگر این که اختلاف نظرشان را روشن کنى» و این گفته خداوند: «'''کانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکتابَ بِالْحَقِّ لِیحْکمَ بَینَ النّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ''' <ref>بقره: 213</ref>؛ مردم امتى یگانه بودند خداوند پیامبران را نوید آور و بیم رسان فرستاد و با آنان کتاب را به حق فرود آورد تا در میان مردم به آن چه اختلاف مى‌کردند داورى کند». از جمله این موارد، این کلام خداوند است که از زبان حضرت عیسى(علیه‌السلام) مى‌فرماید: «'''وَ لَمّا جاءَ عِیسى بِالْبَیناتِ قالَ قَدْ جِئْتُکمْ بِالْحِکمَةِ وَ لأُِبَینَ لَکمْ بَعْضَ الَّذِى تَخْتَلِفُونَ فِیهِ''' <ref>زخرف: 63</ref>، هنگامى که عیسى دلایل آشکار آورد گفت براى شما حکمت آورده‌ام تا براى شما برخى از آن چه را که درباره آن اختلاف مى‌کردید، روشن کنم». قرآن کریم در این آیات اختلاف را تفاوت در فهم و ادراک دانسته و آن را خلاف و مخالفت نشمرده است. <br>


فقیهان امت وقتى در معرض اختلاف نظرها قرار گرفتند، آن را نعمتى از خداوند متعال بر بندگانش دانسته و آن را گونه‌اى از نگرش عقلى و پختگى اندیشه شمرده‌اند؛ مادامى که بر اساس دلیل استوار و داراى حجت باشد. امام شافعى مى‌گوید: خداوند والا مرتبه به بندگان خود عقل‌هایى عطا کرد که فرق‌ها را دریابند و آنها را به راه حق توسط متن و دلالت هدایت کرد. » ابن حزم نیز مى‌گوید: «چنان‌چه اختلاف میان صحابه صحیح باشد نمى‌توان گفت ابراز نظر بر کسانى که پس از آنها آمده‌اند جایز نیست و از اجتهادى که منجر به بروز اختلاف در آن مسئله گردد، منع کرد. چنان چه شخصى پس از آنها دلیلى بیاورد که به نتیجه‌اى منجر شود که دلیل برخى صحابه به آن منجر شده است، مانعى نخواهد داشت».<ref>ابن حزم، 1405: 21.</ref><br>
فقیهان امت وقتى در معرض اختلاف نظرها قرار گرفتند، آن را نعمتى از خداوند متعال بر بندگانش دانسته و آن را گونه‌اى از نگرش عقلى و پختگى اندیشه شمرده‌اند؛ مادامى که بر اساس دلیل استوار و داراى حجت باشد. امام شافعى مى‌گوید: خداوند والا مرتبه به بندگان خود عقل‌هایى عطا کرد که فرق‌ها را دریابند و آنها را به راه حق توسط متن و دلالت هدایت کرد. » ابن حزم نیز مى‌گوید: «چنان‌چه اختلاف میان صحابه صحیح باشد نمى‌توان گفت ابراز نظر بر کسانى که پس از آنها آمده‌اند جایز نیست و از اجتهادى که منجر به بروز اختلاف در آن مسئله گردد، منع کرد. چنان چه شخصى پس از آنها دلیلى بیاورد که به نتیجه‌اى منجر شود که دلیل برخى صحابه به آن منجر شده است، مانعى نخواهد داشت».<ref>ابن حزم، 1405: 21.</ref><br>
خط ۱۶۵: خط ۱۶۵:
چیزى که در این جا مى‌توان گفت این است که اختلاف مذاهب در میان امت اسلامى فضیلت و توسعه‌اى در این شریعت با گذشت و آسان است. هر یک از پیامبران پیش از رسول الله(صلى الله علیه وآله)به یک شریعت و به یک حکم به پیامبرى مبعوث مى‌شد، تا جایى که به سبب تنگى شریعت آنها، در بسیارى از فرع‌ها و شاخه‌هایى که در شریعت ما تخییر وجود دارد، حق انتخاب نبود.<br>
چیزى که در این جا مى‌توان گفت این است که اختلاف مذاهب در میان امت اسلامى فضیلت و توسعه‌اى در این شریعت با گذشت و آسان است. هر یک از پیامبران پیش از رسول الله(صلى الله علیه وآله)به یک شریعت و به یک حکم به پیامبرى مبعوث مى‌شد، تا جایى که به سبب تنگى شریعت آنها، در بسیارى از فرع‌ها و شاخه‌هایى که در شریعت ما تخییر وجود دارد، حق انتخاب نبود.<br>


شریعت اسلامى داراى متون عمومى‌و دستورهاى کلى است و جزئیات و حکم بر فروع به اجتهادى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) در حدیث معروف معاذ مقرر نموده، واگذار شده است و آن یکى از اصول قانون‌گذارى است که حکم شرعى از آن استنباط مى‌شود. از این رو اجتهاد و تعدد آرایى که از آن ناشى مى‌شود، یکى از ضرورت‌هاى شریعت خاتم و مظهر رحمت براى بندگان خداست که ضرر و زیان در آن نیست. طبق روایتى پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى‌فرمود: «اختلاف امتی رحمة» <ref>النووى، 1392: 1/91</ref> نووى درباره این حدیث و مطالب مرتبط با آن مى‌گوید: از نظر خطابى اختلاف در دین سه گونه است: یکى از آنها در اثبات صانع و یگانگى او است که انکار آن کفر است؛ و بخش دوم در صفات و مشیت او است که انکار آن بدعت است؛ و مورد سوم مربوط به احکام فروع است که وجوه احتمالى دارد و خداوند متعال آن را رحمت و کرامتى براى علما قرار داده است. منظور از حدیث «اختلاف امتی رحمة» نیز همین است.<ref>همان: 92.</ref>
شریعت اسلامى داراى متون عمومى‌ و دستورهاى کلى است و جزئیات و حکم بر فروع به اجتهادى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) در حدیث معروف معاذ مقرر نموده، واگذار شده است و آن یکى از اصول قانون‌گذارى است که حکم شرعى از آن استنباط مى‌شود. از این رو اجتهاد و تعدد آرایى که از آن ناشى مى‌شود، یکى از ضرورت‌هاى شریعت خاتم و مظهر رحمت براى بندگان خداست که ضرر و زیان در آن نیست. طبق روایتى پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى‌فرمود: «اختلاف امتی رحمة» <ref>النووى، 1392: 1/91</ref> نووى درباره این حدیث و مطالب مرتبط با آن مى‌گوید: از نظر خطابى اختلاف در دین سه گونه است: یکى از آنها در اثبات صانع و یگانگى او است که انکار آن کفر است؛ و بخش دوم در صفات و مشیت او است که انکار آن بدعت است؛ و مورد سوم مربوط به احکام فروع است که وجوه احتمالى دارد و خداوند متعال آن را رحمت و کرامتى براى علما قرار داده است. منظور از حدیث «اختلاف امتی رحمة» نیز همین است.<ref>همان: 92.</ref>
ابن قدامه در مقدمه کتاب «المغنى» خود مى‌گوید: خداوند با رحمت و گذشت خود گذشتگان این امت را پیشوایان دانشمند قرار داد، به وسیله آنان پایه‌هاى اسلام را بنا نمود و مشکلات احکام را توسط آنان روشن کرد. توافق نظر آنها حجتى قاطع و اختلاف نظر آنها رحمتى گسترده بود» <ref>ابن قدامه، 1405: 1/17.</ref> ابن تیمیه نیز گفته است: مردى کتابى را در مورد اختلاف نوشت. احمد به او گفت نام این کتاب را اختلاف مگذار، و نام آن کتاب را سعة قرار بده» <ref>الحرانى، بى‌تا: 3/79.</ref><br>
ابن قدامه در مقدمه کتاب «المغنى» خود مى‌گوید: خداوند با رحمت و گذشت خود گذشتگان این امت را پیشوایان دانشمند قرار داد، به وسیله آنان پایه‌هاى اسلام را بنا نمود و مشکلات احکام را توسط آنان روشن کرد. توافق نظر آنها حجتى قاطع و اختلاف نظر آنها رحمتى گسترده بود» <ref>ابن قدامه، 1405: 1/17.</ref> ابن تیمیه نیز گفته است: مردى کتابى را در مورد اختلاف نوشت. احمد به او گفت نام این کتاب را اختلاف مگذار، و نام آن کتاب را سعة قرار بده» <ref>الحرانى، بى‌تا: 3/79.</ref><br>
به منظور تأکید بر این معنا فقیهان چند ضابطه، دستور و اصل را متذکر شده‌اند که حاکى از بهره‌گیرى از همه نظرها و عدم اکتفا به نظرهاى یک مکتب یا یک مذهب معین است. مهم‌ترین این دستورها و ضوابط عبارت‌اند از:<br>
به منظور تأکید بر این معنا فقیهان چند ضابطه، دستور و اصل را متذکر شده‌اند که حاکى از بهره‌گیرى از همه نظرها و عدم اکتفا به نظرهاى یک مکتب یا یک مذهب معین است. مهم‌ترین این دستورها و ضوابط عبارت‌اند از:<br>
خط ۱۹۶: خط ۱۹۶:
بى تردید مسئولیت بزرگ در این راستا بر دوش علما و مبلغان و دعوت کنندگان به تقریب است تا به مردم بگویند اجتهاد یک حکم شرعى است و اختلاف در دیدگاه‌ها با وجود دلایل متعدد و تفاوت‌هاى موجود در مفاهیم و مدارک، یک مسئله طبیعى است. البته این مسئله را علما و فقیهان درک مى‌کنند، چون آنها از یک سو وارثان پیامبران، پرچم‌داران دعوت به اسلام و سازندگان نسل‌ها هستند و از سوى دیگر به پایه‌ها و دستوراتى که تقریب به کار مى‌گیرد آگاهى بیشترى دارند. <br>
بى تردید مسئولیت بزرگ در این راستا بر دوش علما و مبلغان و دعوت کنندگان به تقریب است تا به مردم بگویند اجتهاد یک حکم شرعى است و اختلاف در دیدگاه‌ها با وجود دلایل متعدد و تفاوت‌هاى موجود در مفاهیم و مدارک، یک مسئله طبیعى است. البته این مسئله را علما و فقیهان درک مى‌کنند، چون آنها از یک سو وارثان پیامبران، پرچم‌داران دعوت به اسلام و سازندگان نسل‌ها هستند و از سوى دیگر به پایه‌ها و دستوراتى که تقریب به کار مى‌گیرد آگاهى بیشترى دارند. <br>


=<br>
=منابع و مآخذ=
منابع و مآخذ=
# قرآن کریم
# قرآن کریم
# ابن ابی شیبة، عبدالله بن محمد، مصنف، تحقیق کمال یوسف الحوت، الریاض، مکتبة الرشد، چاپ اول، 1409 ق.
# ابن ابی شیبة، عبدالله بن محمد، مصنف، تحقیق کمال یوسف الحوت، الریاض، مکتبة الرشد، چاپ اول، 1409 ق.
۱٬۷۳۸

ویرایش