پرش به محتوا

شیخ محمد جواد مغنیه، فقیهى نوگرا (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
<div class="references" style="margin: 0px 0px 10px 0px; max-height: 300px; overflow: auto; padding: 3px; font-size:95%; background: #FFA500; line-height:1.4em; padding-bottom: 7px;"><noinclude>
<div class="references" style="margin: 0px 0px 10px 0px; max-height: 300px; overflow: auto; padding: 3px; font-size:95%; background: #FFA500; line-height:1.4em; padding-bottom: 7px;"><noinclude>
[[پرونده:Ambox clock.svg|60px|بندانگشتی|راست]]
[[پرونده:Ambox clock.svg|60px|بندانگشتی|راست]]
خط ۴۰: خط ۳۹:


=آل مغنیه=
=آل مغنیه=
واژه «مغنیه» اگر به ضم میم و سکون غین و تشدید یاء خوانده شود، اسم فاعل به معناى بى نیازکننده خواهد بود. اما این احتمال نیز وجود دارد که میم آن مفتوح و همانند مهدیه و مرثیه، مصدر میمى باشد به معناى بى نیاز بودن. علت این نام گذارى شاید از آن رو بوده که جد اعلاى این خاندان در قرن ششم هجرى از شهرى در الجزایر که به همین نام است(مغنیه) به جبل عامل آمده است و مردم آن منطقه او را «مغنیه» نام نهاده اند.  
واژه «مغنیه» اگر به ضم میم و سکون غین و تشدید یاء خوانده شود، اسم فاعل به معناى بى نیازکننده خواهد بود. اما این احتمال نیز وجود دارد که میم آن مفتوح و همانند مهدیه و مرثیه، مصدر میمى باشد به معناى بى نیاز بودن. علت این نام گذارى شاید از آن رو بوده که جد اعلاى این خاندان در قرن ششم هجرى از شهرى در الجزایر که به همین نام است(مغنیه) به جبل عامل آمده است و مردم آن منطقه او را «مغنیه» نام نهاده‌اند. <br>
به هر حال «آل مغنیه» در بیروت مشهور است. از این بیت علم و فضل و ادب، بزرگان زیادى به عظمت و شرافت معروف اند. یکى از آنها علامه «شیخ عبد الکریم بن شیخ محمود بن شیخ محمد بن شیخ مهدى عاملى» است. وى بزرگوار و فاضل جلیل القدر بود. جد اعلایش مرحوم شیخ مهدى از علماى عصر خود و از معاصران شیخ عبد النبى کاظمى ساکن جبل عامل بود. فرزندش شیخ محمد از بزرگان و فرزندزاده او شیخ محمود نیز از علماى معروف آن منطقه به شمار مى‌رفت (رازى، 1352: 3/271).
به هر حال «آل مغنیه» در بیروت مشهور است. از این بیت علم و فضل و ادب، بزرگان زیادى به عظمت و شرافت معروف‌اند. یکى از آنها علامه «شیخ عبد الکریم بن شیخ محمود بن شیخ محمد بن شیخ مهدى عاملى» است. وى بزرگوار و فاضل جلیل القدر بود. جد اعلایش مرحوم شیخ مهدى از علماى عصر خود و از معاصران شیخ عبد‌النبى کاظمى ساکن جبل عامل بود. فرزندش شیخ محمد از بزرگان و فرزندزاده او شیخ محمود نیز از علماى معروف آن منطقه به شمار مى‌رفت.<ref>رازى، 1352: 3/271.</ref><br>


=پدر شیخ محمدجواد=
=پدر شیخ محمدجواد=
پدرش «شیخ محمود» از بزرگان لبنان بود. وى در سال 1289 ق. در نجف اشرف چشم به دنیا گشود و با والد خود به جبل عامل آمد و در همان جا پرورش یافت. وى پس از خواندن مقدمات علوم و فقه و اصول به نجف اشرف بازگشت و از محضر علماى نجف مانند آیة الله نائینى، آیة الله اصفهانى و آقا ضیاءالدین عراقى بهره برد. آن گاه بار دیگر به لبنان مراجعت نمود و در روستایى به نام «معره» اقامت گزید و مشغول تالیف و ارشاد مردم و أداى وظیفه دینى و وجدانى خویش گردید. شیخ محمود در نجف اشرف به تنظیم اشعار دینى و اسلامى مى‌پرداخت. در کتاب «تکملة امل الآمل» آمده است شیخ محمود مغنیه از اهل تحقیق در مطالب علمى و حقایق واقعى بود و کمتر کسى از معاصران عرب توانستند به مقام او در درک مطالب برسند (صدر: 396 و مغنیه: 17). سرانجام شیخ محمود پس از عمرى نه چندان طولانى در سن 44 سالگى دار فانى را وداع گفت و از خود فرزندانى بر جاى گذاشت که از آنها شیخ احمد مغنیه، شیخ عبدالکریم مغنیه و شیخ محمدجواد مغنیه، صاحب شرح حال جزء علماى عصر خود شدند. (رازى: 1352: 3/271)
پدرش «شیخ محمود» از بزرگان لبنان بود. وى در سال 1289 ق. در نجف اشرف چشم به دنیا گشود و با والد خود به جبل عامل آمد و در همان جا پرورش یافت. وى پس از خواندن مقدمات علوم و فقه و اصول به نجف اشرف بازگشت و از محضر علماى نجف مانند آیت‌الله نائینى، آیت‌الله اصفهانى و آقا ضیاءالدین عراقى بهره برد. آن گاه بار دیگر به لبنان مراجعت نمود و در روستایى به نام «معره» اقامت گزید و مشغول تالیف و ارشاد مردم و أداى وظیفه دینى و وجدانى خویش گردید. شیخ محمود در نجف اشرف به تنظیم اشعار دینى و اسلامى مى‌پرداخت. در کتاب «تکملة امل الآمل» آمده است شیخ محمود مغنیه از اهل تحقیق در مطالب علمى و حقایق واقعى بود و کمتر کسى از معاصران عرب توانستند به مقام او در درک مطالب برسند (صدر: 396 و مغنیه: 17). سرانجام شیخ محمود پس از عمرى نه چندان طولانى در سن 44 سالگى دار فانى را وداع گفت و از خود فرزندانى بر جاى گذاشت که از آنها شیخ احمد مغنیه، شیخ عبدالکریم مغنیه و شیخ محمدجواد مغنیه، صاحب شرح حال جزء علماى عصر خود شدند. (رازى: 1352: 3/271) <br>


=زادگاه و دوران کودکى=
=زادگاه و دوران کودکى=
وى در قریه «طیردبا» از توابع فرماندارى صور<ref>صور شهرى است در ساحل مدیترانه و یکى از شهرهاى فینیقیه قدیم که به سبب تجارت خود مشهور بود. این شهر در حمله اسکندر در سال 333ق مقاومتی سخت از خود نشان داد و امروز جزء کشور لبنان است. (فرهنگ فارسی معین:1039).</ref> لبنان در سال 1324 ق / 1904 م به دنیا آمد. پدرش نام مبارک «محمدجواد» را براى او برگزید (شیعه و زمامداران خودسر: 17). محمدجواد در سن چهارسالگى مادر مهربانش را که از سلاله فاطمه زهرا(س) بود از دست داد. وى که چهارساله بود پس از مرگ مادر همراه پدر به نجف رفت و در آن جا خط و حساب و زبان فارسى را آموخت. اما بعدها به خاطر استفاده نکردن از زبان فارسى آن را به فراموشى سپرد. پدر محمدجواد پس از چهار سال اقامت در نجف به دعوت مردم منطقه عباسیه به لبنان بازگشت (الاسلام مع الحیاة: ص279).
وى در قریه «طیردبا» از توابع فرماندارى صور<ref>صور شهرى است در ساحل مدیترانه و یکى از شهرهاى فینیقیه قدیم که به سبب تجارت خود مشهور بود. این شهر در حمله اسکندر در سال 333ق مقاومتی سخت از خود نشان داد و امروز جزء کشور لبنان است. (فرهنگ فارسی معین:1039).</ref> لبنان در سال 1324 ق / 1904 م به دنیا آمد. پدرش نام مبارک «محمدجواد» را براى او برگزید (شیعه و زمامداران خودسر: 17). محمدجواد در سن چهارسالگى مادر مهربانش را که از سلاله فاطمه زهرا(س) بود از دست داد. وى که چهارساله بود پس از مرگ مادر همراه پدر به نجف رفت و در آن جا خط و حساب و زبان فارسى را آموخت. اما بعدها به خاطر استفاده نکردن از زبان فارسى آن را به فراموشى سپرد. پدر محمدجواد پس از چهار سال اقامت در نجف به دعوت مردم منطقه عباسیه به لبنان بازگشت (الاسلام مع الحیاة: ص279). <br>
پدر محمدجواد با آن که از عالمان آن دیار بود از لحاظ مالى وضعیت خوبى نداشت. او شروع به ساختن منزلى براى خود کرد و با کمک اهالى عباسیه آن را تا پاى سقف تمام نمود اما براى تکمیل منزلش چاره اى ندید جز این که مبلغى را از زرگرى به نام اسماعیل صائغ قرض کند و در قبال آن منزلش را گرو بگذارد. پس از تکمیل، هنوز یک سال از اقامت او در آن خانه نگذشته بود که در سال 1344 دعوت حق را لبیک گفت و قبل از پرداخت اقساط خانه از دنیا رفت. غم هجران پدر محمدجواد دوازده ساله را بسیار غمناک نمود. پس از مدتى زرگر خانه را به جاى قرضش تصاحب کرد و باقیمانده اموال نیز بین برادر بزرگ تر و عموهایش تقسیم گردید و محمدجواد تحت تکفل برادر بزرگ تر خود درآمد و با برادر کوچکتر خود به نام احمد به منزل برادر به طیردبا رفتند (همان).
پدر محمدجواد با آن که از عالمان آن دیار بود از لحاظ مالى وضعیت خوبى نداشت. او شروع به ساختن منزلى براى خود کرد و با کمک اهالى عباسیه آن را تا پاى سقف تمام نمود اما براى تکمیل منزلش چاره اى ندید جز این که مبلغى را از زرگرى به نام اسماعیل صائغ قرض کند و در قبال آن منزلش را گرو بگذارد. پس از تکمیل، هنوز یک سال از اقامت او در آن خانه نگذشته بود که در سال 1344 دعوت حق را لبیک گفت و قبل از پرداخت اقساط خانه از دنیا رفت. غم هجران پدر محمدجواد دوازده ساله را بسیار غمناک نمود. پس از مدتى زرگر خانه را به جاى قرضش تصاحب کرد و باقیمانده اموال نیز بین برادر بزرگ تر و عموهایش تقسیم گردید و محمدجواد تحت تکفل برادر بزرگ تر خود درآمد و با برادر کوچکتر خود به نام احمد به منزل برادر به طیردبا رفتند <ref>همان.</ref><br>
تغییر مکان و از دست دادن والدین و شرایط پس از مرگ پدر، محمدجواد را سخت آزار مى‌داد. به تدریج شرایط دشوار زندگى به گونه اى شد که گاه سه روز چیزى براى خوردن پیدا نمى‌کرد. از این رو مجبور شد سراغ شغلى برود و بساط حلوا فروشى را به راه انداخت. (گلشن ابرار: 3 به نقل از: تجارب محمدجواد مغنیه: 25). معلوم نیست وى در این شغل تا چه اندازه موفق بوده، اما قراین نشان مى‌دهد که وضعیت مادى او بهتر نشد. محمدجواد از ثروت دنیا یک دست رختخواب داشت ولى هنگامى که به منزل برادر آمد و از آنجا جملگى به نجف کوچیدند، آن را هم از دست داد (الاسلام مع الحیاة: 279) از این پس، محمدجواد بر روى زمین مى‌خوابید و سرماى زمهریر زمستان پرستار صمیمى وى بود. وى در اثر سرماى زمستان، به مرض روماتیسم مبتلا شد و این عارضه حدود 28سال به طول انجامید (شیعه و زمامداران خودسر: 18).
تغییر مکان و از دست دادن والدین و شرایط پس از مرگ پدر، محمدجواد را سخت آزار مى‌داد. به تدریج شرایط دشوار زندگى به گونه اى شد که گاه سه روز چیزى براى خوردن پیدا نمى‌کرد. از این رو مجبور شد سراغ شغلى برود و بساط حلوا فروشى را به راه انداخت.<ref>(گلشن ابرار: 3 به نقل از: تجارب محمدجواد مغنیه: 25).</ref> معلوم نیست وى در این شغل تا چه اندازه موفق بوده، اما قراین نشان مى‌دهد که وضعیت مادى او بهتر نشد. محمدجواد از ثروت دنیا یک دست رختخواب داشت ولى هنگامى که به منزل برادر آمد و از آنجا جملگى به نجف کوچیدند، آن را هم از دست داد <ref>الاسلام مع الحیاة: 279</ref> از این پس، محمدجواد بر روى زمین مى‌خوابید و سرماى زمهریر زمستان پرستار صمیمى وى بود. وى در اثر سرماى زمستان، به مرض روماتیسم مبتلا شد و این عارضه حدود 28سال به طول انجامید. <ref>شیعه و زمامداران خودسر: 18.</ref><br>


=دوران تحصیل استادان=
=دوران تحصیل استادان=
محمدجواد با آن همه مشکلات، اراده آهنین خود را از دست نداد و مراحل ابتدایى تحصیل خود را در همان لبنان آغاز کرد و کتاب «اجرومیه»<ref>کتابى کوچک در علم نحو است که محمدبن محمدبن آجروم(متوفاى 723ق) آن را تألیف کرده و تا کنون شرح هاى متعددى بر آن نگاشته شده است. این کتاب بیشتر در مدارس علمیه اهل سنت تدریس مى شود.</ref>  و مقدارى از کتاب «قطرالندى»<ref>کتابى معتبر در باره علم نحو است که عبدالله بن یوسف بن هشام(متوفاى 761ق) آن را تألیف کرده و جزء دروس مقدماتى حوزه هاى علمیه به شمار مى آید.</ref>  را خواند و تصمیم گرفت براى ادامه تحصیل به نجف اشرف ره سپار گردد و از معدن علم علوى بهره گیرد. اما این تصمیم مشکلاتى داشت: اول آن که بودجه مسافرت را از کجا تأمین کند. دوم مالیات هاى عقب افتاده زمین هاى پدرش که از وى مطالبه مى‌کردند او را از سفر رسمى محروم مى‌ساخت. با وجود این، محمد با اراده قوى و توسل به اهل بیت(علیهم السلام) بر مشکلات چیره شد. او به راننده اى برخورد کرد که حاضر شد وى را بدون گذر نامه وارد عراق نماید. این راننده نیکوکار از ارمنى هاى اسکندریه بود که در لبنان اقامت داشت. سال ها بعد وقتى که مغنیه خاطرات زندگى خود را مى‌نگاشت، در باره او مى‌نویسد: «از آن زمان حدود 33سال مى‌گذرد و من هنوز سپاسگزار او هستم و هیچ گاه او را فراموش نخواهم کرد، چون احساس مى‌کنم او نخستین انسانى بود که برادر انسانى خود را دوست داشت» (گلشن ابرار، ج3، مقاله شیخ محمدجواد مغنیه).
محمدجواد با آن همه مشکلات، اراده آهنین خود را از دست نداد و مراحل ابتدایى تحصیل خود را در همان لبنان آغاز کرد و کتاب «اجرومیه»<ref>کتابى کوچک در علم نحو است که محمدبن محمدبن آجروم(متوفاى 723ق) آن را تألیف کرده و تا کنون شرح هاى متعددى بر آن نگاشته شده است. این کتاب بیشتر در مدارس علمیه اهل سنت تدریس مى شود.</ref>  و مقدارى از کتاب «قطرالندى»<ref>کتابى معتبر در باره علم نحو است که عبدالله بن یوسف بن هشام(متوفاى 761ق) آن را تألیف کرده و جزء دروس مقدماتى حوزه هاى علمیه به شمار مى آید.</ref>  را خواند و تصمیم گرفت براى ادامه تحصیل به نجف اشرف ره سپار گردد و از معدن علم علوى بهره گیرد. اما این تصمیم مشکلاتى داشت: اول آن که بودجه مسافرت را از کجا تأمین کند. دوم مالیات هاى عقب افتاده زمین هاى پدرش که از وى مطالبه مى‌کردند او را از سفر رسمى محروم مى‌ساخت. با وجود این، محمد با اراده قوى و توسل به اهل بیت(علیهم‌السلام) بر مشکلات چیره شد. او به راننده اى برخورد کرد که حاضر شد وى را بدون گذر نامه وارد عراق نماید. این راننده نیکوکار از ارمنى هاى اسکندریه بود که در لبنان اقامت داشت. سال ها بعد وقتى که مغنیه خاطرات زندگى خود را مى‌نگاشت، در باره او مى‌نویسد: «از آن زمان حدود 33سال مى‌گذرد و من هنوز سپاسگزار او هستم و هیچ گاه او را فراموش نخواهم کرد، چون احساس مى‌کنم او نخستین انسانى بود که برادر انسانى خود را دوست داشت» <ref>گلشن ابرار، ج3، مقاله شیخ محمدجواد مغنیه.</ref><br>
محمدجواد پس از ورود به عراق، راهى نجف اشرف شد و در آن جا استقرار یافت. وى در حوزه علمیه نجف علوم مقدماتى را فرا گرفت و پس از تکمیل دروس مقدماتى از درس آیات عظام محمدحسین کربلایى، سیدحسین حمامى و آیة الله العظمى خوئى استفاده هاى فراوان برد (شیعه و زمامداران خودسر: 19). محمدجواد با همه سختى ها توانست یازده سال در نجف اشرف به تحصیل خود ادامه دهد تا این که در یکى از روزها خبر مرگ برادر بزرگش را براى وى آوردند. به همین خاطر مجبور شد نجف را به قصد موطن خود ترک کند. پس از مراسم تشییع و تدفین برادر، اهالى آن جا از شیخ محمدجواد که اکنون بهره اى از علم و تقوا داشت، خواستند که به جاى برادر خود امامت آن جا را قبول کند. محمدجواد نیز پاسخ مثبت به آنان داد و در کنار اقامه جماعت، به تدریس قرآن و معارف عمومى مبادرت ورزید.  
محمدجواد پس از ورود به عراق، راهى نجف اشرف شد و در آن جا استقرار یافت. وى در حوزه علمیه نجف علوم مقدماتى را فرا گرفت و پس از تکمیل دروس مقدماتى از درس آیات عظام محمدحسین کربلایى، سیدحسین حمامى و آیت‌الله العظمى خوئى استفاده هاى فراوان برد (شیعه و زمامداران خودسر: 19). محمدجواد با همه سختى ها توانست یازده سال در نجف اشرف به تحصیل خود ادامه دهد تا این که در یکى از روزها خبر مرگ برادر بزرگش را براى وى آوردند. به همین خاطر مجبور شد نجف را به قصد موطن خود ترک کند. پس از مراسم تشییع و تدفین برادر، اهالى آن جا از شیخ محمدجواد که اکنون بهره اى از علم و تقوا داشت، خواستند که به جاى برادر خود امامت آن جا را قبول کند. محمدجواد نیز پاسخ مثبت به آنان داد و در کنار اقامه جماعت، به تدریس قرآن و معارف عمومى مبادرت ورزید.  
محیط زندگى آن جا به دلیل پایین بودن فرهنگ مردم، براى محمدجواد دردآور بود و از این موضوع نیز که هزینه اش توسط مردم تأمین مى‌شود، رنج مى‌کشید. از این رو پس از دو سال و نیم اقامت در آن جا، از مردم خداحافظى کرد و در سال 1358 ق به روستاى «طیرحرفا» رفت و در منطقه «وادى السروه» در جنوب روستا اسکان گرفت. آن جا بیشه زارى بود که از راه سنگلاخى مى‌گذشت و تپه اى در آنجا به ارتفاع صد متر قرار داشت که پر از درختان سر سبز بود و صدایى جز نواى دلنشین پرندگان به گوش نمى‌رسید. محمدجواد آن جا را بهترین مکان براى مطالعه و تحقیق دانست و قلم، کاغذ، کتاب و قورى چاى تنها همراهان وى بودند. وى در آن جا توانست کتاب هاى دانشمندان و فیلسوفانى چون نیچه، شوپنهاور، ولز، تولستوى، محمود عقاد، طه حسین و توفیق حکیم را مطالعه کند و کم کم به نوشتن روآورد. برخى از آثارى که در این مکان نوشت عبارت اند از: «کمیت و دعبل»، «الوضع الحاضر فى جبل عامل» و «تضحیه». شیخ محمدجواد حدود ده سال از عمر خود را در این منطقه به سر برد و در سال 1367 ق به بیروت عزیمت نمود (گلشن ابرار، ج3، مقاله شیخ محمدجواد مغنیه).
محیط زندگى آن جا به دلیل پایین بودن فرهنگ مردم، براى محمدجواد دردآور بود و از این موضوع نیز که هزینه اش توسط مردم تأمین مى‌شود، رنج مى‌کشید. از این رو پس از دو سال و نیم اقامت در آن جا، از مردم خداحافظى کرد و در سال 1358 ق به روستاى «طیرحرفا» رفت و در منطقه «وادى السروه» در جنوب روستا اسکان گرفت. آن جا بیشه زارى بود که از راه سنگلاخى مى‌گذشت و تپه اى در آنجا به ارتفاع صد متر قرار داشت که پر از درختان سر سبز بود و صدایى جز نواى دلنشین پرندگان به گوش نمى‌رسید. محمدجواد آن جا را بهترین مکان براى مطالعه و تحقیق دانست و قلم، کاغذ، کتاب و قورى چاى تنها همراهان وى بودند. وى در آن جا توانست کتاب هاى دانشمندان و فیلسوفانى چون نیچه، شوپنهاور، ولز، تولستوى، محمود عقاد، طه حسین و توفیق حکیم را مطالعه کند و کم کم به نوشتن روآورد. برخى از آثارى که در این مکان نوشت عبارت اند از: «کمیت و دعبل»، «الوضع الحاضر فى جبل عامل» و «تضحیه». شیخ محمدجواد حدود ده سال از عمر خود را در این منطقه به سر برد و در سال 1367 ق به بیروت عزیمت نمود.<ref>گلشن ابرار، ج3، مقاله شیخ محمدجواد مغنیه.</ref><br>
محمدجواد در مدت حیات علمى خود در بیروت و نجف اشرف، درس استادان متعددى را درک کرده است که از جمله مى‌توان به کسانى چون: «شیخ عبدالکریم مغنیه»(متوفاى 1354 ق، برادر بزرگ ترش)، «سیدمحمد سعید فضل الله»، «آیة الله سیدابوالقاسم خویى» (1371 ـ 1413 ق)، «شیخ محمدحسین کربلایى» و «سیدحسین حمامى»(متوفاى 1379ق) اشاره کرد.
محمدجواد در مدت حیات علمى خود در بیروت و نجف اشرف، درس استادان متعددى را درک کرده است که از جمله مى‌توان به کسانى چون: «شیخ عبدالکریم مغنیه»(متوفاى 1354 ق، برادر بزرگ ترش)، «سیدمحمد سعید فضل الله»، «آیت‌الله سیدابوالقاسم خویى» (1371 ـ 1413 ق)، «شیخ محمدحسین کربلایى» و «سیدحسین حمامى»(متوفاى 1379ق) اشاره کرد.<br>
 
=مسئولیت دولتى=
=مسئولیت دولتى=
مهم ترین مسئولیت و فعالیت اجتماعى محمدجواد هنگامى بود که در سن 43سالگى در سال 1367 ق به بیروت عزیمت نمود و به عنوان قاضى دادگسترى شیعیان بیروت منصوب گشت. <ref>کشور لبنان داراى جمعیت هاى مختلفى از جمله شیعه، سنى و مسیحى است که هر کدام براى خود دادگاه جداگانه اى دارند و طبق قوانین خود حکم صادر مى کنند.</ref>  در سال 1368 ق مشاور عالى دادگاه هاى لبنان گردید و در سال 1370 ق ریاست کل دادگسترى شیعیان لبنان را پذیرفت (شیعه و زمامداران خودسر: 20). وى تا سال 1375 ق در این مقام
مهم ترین مسئولیت و فعالیت اجتماعى محمدجواد هنگامى بود که در سن 43سالگى در سال 1367 ق به بیروت عزیمت نمود و به عنوان قاضى دادگسترى شیعیان بیروت منصوب گشت. <ref>کشور لبنان داراى جمعیت هاى مختلفى از جمله شیعه، سنى و مسیحى است که هر کدام براى خود دادگاه جداگانه اى دارند و طبق قوانین خود حکم صادر مى کنند.</ref>  در سال 1368 ق مشاور عالى دادگاه هاى لبنان گردید و در سال 1370 ق ریاست کل دادگسترى شیعیان لبنان را پذیرفت (شیعه و زمامداران خودسر: 20). وى تا سال 1375 ق در این مقام باقى ماند و طى این مدت، خدمات زیادى انجام داد. اما بعد از این مدت تا سال 1378ق به عنوان مشاور عالى دادگسترى، اشتغال به خدمت داشت و از آن تاریخ به بعد به طور کلى از این گونه مسئولیت ها کناره گرفت و به تألیف و تحقیق روى آورد (گلشن ابرار، ج3، مقاله شیخ محمدجواد مغنیه). وى در مدت اشتغال در دادگسترى خدمات شایسته اى انجام داد که از جمله آنها مى‌توان به تعیین شرایط براى جذب قضات شیعه و تغییر ماده 240 قانون دادگسترى‌هاى لبنان اشاره کرد. <br>
باقى ماند و طى این مدت، خدمات زیادى انجام داد. اما بعد از این مدت تا سال 1378ق به عنوان مشاور عالى دادگسترى، اشتغال به خدمت داشت و از آن تاریخ به بعد به طور کلى از این گونه مسئولیت ها کناره گرفت و به تألیف و تحقیق روى آورد (گلشن ابرار، ج3، مقاله شیخ محمدجواد مغنیه). وى در مدت اشتغال در دادگسترى خدمات شایسته اى انجام داد که از جمله آنها
مى‌توان به تعیین شرایط براى جذب قضات شیعه و تغییر ماده 240 قانون دادگسترى هاى لبنان
اشاره کرد.  


=مسافرت‌ها=
=مسافرت‌ها=
در این زمان محمدجواد به عنوان دانشمندى برجسته در بین عالمان شیعه و اهل سنت شناخته شده بود. استاد محمدجواد صرف نظر از مسافرت هاى تحصیلى، به کشورهاى مختلفى سفر کرده است که غالباً جزئیات این سفرها بر ما پوشیده است. نخستین سفر او در سال 1379ق به کشور سوریه بود که در آن جا با «شیخ ابوزهره» دیدار نموده است. سپس در سال 1382ق به مصر سفر کرد و از آنجا در سال 1383ق به قصد زیارت خانه خدا و اعمال مناسک حج، راهى عربستان شد. در سال 1385ق سفرى به بحرین داشته و ظاهراً ملاقات هایى با علماى آن جا انجام داده است. وى هم چنین در سال 1390ق به ایران سفر کرد و پس از زیارت مرقد مطهر امام هشتم(علیه السلام) وارد قم شد و دو سال در این شهر اقامت داشت. وى درباره سفر به ایران مى‌نویسد: «در حوالى شهر قاهره در این اندیشه بودم که تا آخر عمر در مصر بمانم اما اوضاع جنگى مصر و اسرائیل مرا بر آن داشت که به وطن بازگردم. در بیروت نمى‌دانستم عمرى را که روز به روز کوتاه تر مى‌شود چگونه بگذرانم تا این که از طرف آیة الله شریعتمدارى براى تدریس در دارالتبلیغ(دفتر تبلیغات اسلامى ) دعوت شدم. با استخاره اى که گرفتم این آیه شریفه آمد: «وَ قالَ إِنِّى ذاهِبٌ إِلى رَبِّی سَیهْدِینِ». وقتى به قم آمدم و دارالتبلیغ را دیدم، آن چه مرا متحیر کرد حرکت علمى حوزه در زمینه دروس حوزوى سطح، خارج، تفسیر، نهج البلاغه و جلسات هفتگى بود که براى جوانان برقرار مى‌شد» (مقدمه فلسفة التوحید و الولایة: 6).
در این زمان محمدجواد به عنوان دانشمندى برجسته در بین عالمان شیعه و اهل سنت شناخته شده بود. استاد محمدجواد صرف نظر از مسافرت هاى تحصیلى، به کشورهاى مختلفى سفر کرده است که غالباً جزئیات این سفرها بر ما پوشیده است. نخستین سفر او در سال 1379ق به کشور سوریه بود که در آن جا با «شیخ ابوزهره» دیدار نموده است. سپس در سال 1382ق به مصر سفر کرد و از آنجا در سال 1383ق به قصد زیارت خانه خدا و اعمال مناسک حج، راهى عربستان شد. در سال 1385ق سفرى به بحرین داشته و ظاهراً ملاقات هایى با علماى آن جا انجام داده است. وى هم چنین در سال 1390ق به ایران سفر کرد و پس از زیارت مرقد مطهر امام هشتم(علیه السلام) وارد قم شد و دو سال در این شهر اقامت داشت. وى درباره سفر به ایران مى‌نویسد: «در حوالى شهر قاهره در این اندیشه بودم که تا آخر عمر در مصر بمانم اما اوضاع جنگى مصر و اسرائیل مرا بر آن داشت که به وطن بازگردم. در بیروت نمى‌دانستم عمرى را که روز به روز کوتاه تر مى‌شود چگونه بگذرانم تا این که از طرف آیت‌الله شریعتمدارى براى تدریس در دارالتبلیغ(دفتر تبلیغات اسلامى ) دعوت شدم. با استخاره اى که گرفتم این آیه شریفه آمد: «وَ قالَ إِنِّى ذاهِبٌ إِلى رَبِّی سَیهْدِینِ». وقتى به قم آمدم و دارالتبلیغ را دیدم، آن چه مرا متحیر کرد حرکت علمى حوزه در زمینه دروس حوزوى سطح، خارج، تفسیر، نهج البلاغه و جلسات هفتگى بود که براى جوانان برقرار مى‌شد» (مقدمه فلسفة التوحید و الولایة: 6). <br>
استاد محمدجواد در مؤسسه دارالتبلیغ الاسلامى به تدریس تفسیر و کلام مشغول شد و پس از دو سال توقف در ایران، در سال 1392ق به بیروت بازگشت (رازى، 1352: 3/272).
استاد محمدجواد در مؤسسه دارالتبلیغ الاسلامى به تدریس تفسیر و کلام مشغول شد و پس از دو سال توقف در ایران، در سال 1392ق به بیروت بازگشت (رازى، 1352: 3/272).
نقش شیخ محمدجواد مغنیه در تقریب مذاهب اسلامى  
نقش شیخ محمدجواد مغنیه در تقریب مذاهب اسلامى <br>
مهم ترین نگرانى شیخ محمدجواد در بحران کنونى، وحدت ملى و وحدت اسلامى بود. وى تلاش گسترده اى براى وحدت اسلامى انجام داد و در هر فرصتى با عالمان دینى اهل سنت مذاکره مى‌کرد و راه هاى وحدت را بررسى مى‌نمود. در سال 1960م با شیخ محمد ابوزهره در دمشق دیدار نمود و در سال 1970م نیز دکتر مصطفى محمود به دیدار وى آمد (الوردانى، 1376: 144). وى هم چنین با «شیخ نمام» از شیوخ راحل الازهر و «شیخ شرباصى» دیدار نمود، و یک بار نیز در شهر قم میزبان «شیخ حصرى» بود (همان: 150). شیخ محمدجواد با هدف تقریب بین مذاهب اسلامى ، در سال 1382ق به مصر مسافرت و با امام مسجد الازهر گفت وگو کرد و از او خواست تا عکس و تصویر دانشگاه الازهر را در اختیار وى نهد. امام مسجد گفت: کعبه یکى است و الازهر نیز یکى است. مغنیه گفت: و خدا نیز یگانه است بنابراین ما سه اصل داریم، خدا، کعبه، الازهر، هم چنان که مسیحیان مى‌گویند. سپس استاد مغنیه به او گفت: آیا چیزى از شیعه مى‌دانى؟ وى گفت: آنان گمراه اند. مغنیه گفت: از کجا دانستى که آنان گمراه اند؟ وى گفت: این طور مى‌گویند. مغنیه به او گفت: من مى‌گویم تو گمراهى آیا مى‌توانى کلام مرا رد کنى؟ در این هنگام امام مسجد گفت پس باید فاتحه یک دیگر را بخوانیم (همان: 144).
مهم ترین نگرانى شیخ محمدجواد در بحران کنونى، وحدت ملى و وحدت اسلامى بود. وى تلاش گسترده اى براى وحدت اسلامى انجام داد و در هر فرصتى با عالمان دینى اهل سنت مذاکره مى‌کرد و راه هاى وحدت را بررسى مى‌نمود. در سال 1960م با شیخ محمد ابوزهره در دمشق دیدار نمود و در سال 1970م نیز دکتر مصطفى محمود به دیدار وى آمد (الوردانى، 1376: 144). وى هم چنین با «شیخ نمام» از شیوخ راحل الازهر و «شیخ شرباصى» دیدار نمود، و یک بار نیز در شهر قم میزبان «شیخ حصرى» بود (همان: 150). شیخ محمدجواد با هدف تقریب بین مذاهب اسلامى ، در سال 1382ق به مصر مسافرت و با امام مسجد الازهر گفت وگو کرد و از او خواست تا عکس و تصویر دانشگاه الازهر را در اختیار وى نهد. امام مسجد گفت: کعبه یکى است و الازهر نیز یکى است. مغنیه گفت: و خدا نیز یگانه است بنابراین ما سه اصل داریم، خدا، کعبه، الازهر، هم چنان که مسیحیان مى‌گویند. سپس استاد مغنیه به او گفت: آیا چیزى از شیعه مى‌دانى؟ وى گفت: آنان گمراه اند. مغنیه گفت: از کجا دانستى که آنان گمراه اند؟ وى گفت: این طور مى‌گویند. مغنیه به او گفت: من مى‌گویم تو گمراهى آیا مى‌توانى کلام مرا رد کنى؟ در این هنگام امام مسجد گفت پس باید فاتحه یک دیگر را بخوانیم (همان: 144). <br>
شیخ محمدجواد در سال 1382ق با شیخ محمود شلتوت(متوفاى 1384ق) نیز دیدارى داشت و گفت وگوهایى میان آنان در مورد وحدت اسلامى و راه هاى آن انجام گرفت. شیخ محمود شلتوت از بانیان دارالتقریب بین المذاهب و از منادیان وحدت اسلامى به شمار مى‌رود. محبوبیت او در بین علماى شیعه به خاطر فتواى او مبنى بر جواز عمل به فقه شیعه است. روابط شیخ محمدجواد با شیخ محمود شلتوت به سال 1368ق برمى‌گردد که از آن زمان نامه هاى زیادى بین آن دو رد و بدل شد و این موضوع مى‌تواند نشانه نزدیکى افکار آنان در رابطه با وحدت اسلامى بوده باشد. اما دیدار حضورى وى با شیخ شلتوت در سال 1382ق وقتى که مغنیه به مصر رفت اتفاق افتاد. او در این باره چنین مى‌نویسد: «به خانه شلتوت رفتم. از من استقبال کرد و خوش آمد گفت. وقتى سخن از شیعه به میان آمد، او گفت شیعیان الازهر را تأسیس کردند و مدت کوتاهى علوم و مذهب تشیع در الازهر تدریس مى‌شد، تا این که بپادارندگان این مذهب از آن اعراض کردند و الازهر را از نور خیره کننده و فواید آن محروم کردند. من به او گفتم: علماى شیعه شما را محترم مى‌شمارند چون از خدمات شما نسبت به دین آگاه اند و جرئت شما را در بیان حق و عدل که از ملامت هیچ کس نمى‌هراسید، مى‌ستایند و به او گفتم: شیعیان خلافت بعد از پیغمبر را حق امام على(علیه السلام) مى‌دانند، ولى عقیده دارند که نباید به اختلافى دامن زد که موجب تفرقه و به ضرر اسلام باشد، همان طور که امام على(علیه السلام) این کار را کرد. او به حاضران در جلسه گفت: سنیان این حقیقت را نمى‌دانند» (گلشن ابرار، ج3، مقاله شیخ محمدجواد مغنیه).
شیخ محمدجواد در سال 1382ق با شیخ محمود شلتوت(متوفاى 1384ق) نیز دیدارى داشت و گفت وگوهایى میان آنان در مورد وحدت اسلامى و راه هاى آن انجام گرفت. شیخ محمود شلتوت از بانیان دارالتقریب بین المذاهب و از منادیان وحدت اسلامى به شمار مى‌رود. محبوبیت او در بین علماى شیعه به خاطر فتواى او مبنى بر جواز عمل به فقه شیعه است. روابط شیخ محمدجواد با شیخ محمود شلتوت به سال 1368ق برمى‌گردد که از آن زمان نامه هاى زیادى بین آن دو رد و بدل شد و این موضوع مى‌تواند نشانه نزدیکى افکار آنان در رابطه با وحدت اسلامى بوده باشد. اما دیدار حضورى وى با شیخ شلتوت در سال 1382ق وقتى که مغنیه به مصر رفت اتفاق افتاد. او در این باره چنین مى‌نویسد: «به خانه شلتوت رفتم. از من استقبال کرد و خوش آمد گفت. وقتى سخن از شیعه به میان آمد، او گفت شیعیان الازهر را تأسیس کردند و مدت کوتاهى علوم و مذهب تشیع در الازهر تدریس مى‌شد، تا این که بپادارندگان این مذهب از آن اعراض کردند و الازهر را از نور خیره کننده و فواید آن محروم کردند. من به او گفتم: علماى شیعه شما را محترم مى‌شمارند چون از خدمات شما نسبت به دین آگاه اند و جرئت شما را در بیان حق و عدل که از ملامت هیچ کس نمى‌هراسید، مى‌ستایند و به او گفتم: شیعیان خلافت بعد از پیغمبر را حق امام على(علیه السلام) مى‌دانند، ولى عقیده دارند که نباید به اختلافى دامن زد که موجب تفرقه و به ضرر اسلام باشد، همان طور که امام على(علیه السلام) این کار را کرد. او به حاضران در جلسه گفت: سنیان این حقیقت را نمى‌دانند» (گلشن ابرار، ج3، مقاله شیخ محمدجواد مغنیه).
شیخ محمدجواد در راه استحکام تقریب مذاهب، نقش آگاهى عالمان دینى از مذاهب یک دیگر را نیز نادیده نمى‌گرفت و در این راه گام مؤثرى برداشت. وى معتقد بود بسیارى از عالمان اهل سنت از حقیقت تشیع خبرى ندارند و فقط از روى تعصبات و شایعاتى که مى‌شنوند با شیعه دشمنى مىورزند در حالى که هدف همه مذاهب یکى است و آن رسیدن به کمال و تقرب به سوى خداوند است. یکى از عادات شیخ محمدجواد این بود که از حریم شیعه در برابر این گونه اتهامات دفاع مى‌کرد و با این کار پایه هاى تقریب مذاهب را مستحکم مى‌نمود. وقتى وى ردى بر کتابى مى‌نگاشت معلوم مى‌شد که حقیقت چیز دیگرى است و شیعه به آن شبهات و خرافات اعتقادى ندارد. وى نخستین کسى بود که «رد کتاب «الخطوط العریضة»(تألیف محب الدین الخطیب) مطالبى نوشت. الخطوط العریضة نخستین کتابى بود که بر ضد شیعه در کشور مصر به چاپ رسید و شیخ محمدجواد به سبب نوشتن این ردیه، نامه هاى تهدیدآمیز فراوانى دریافت کرد (الوردانى، 1376: 145).
شیخ محمدجواد در راه استحکام تقریب مذاهب، نقش آگاهى عالمان دینى از مذاهب یک دیگر را نیز نادیده نمى‌گرفت و در این راه گام مؤثرى برداشت. وى معتقد بود بسیارى از عالمان اهل سنت از حقیقت تشیع خبرى ندارند و فقط از روى تعصبات و شایعاتى که مى‌شنوند با شیعه دشمنى مىورزند در حالى که هدف همه مذاهب یکى است و آن رسیدن به کمال و تقرب به سوى خداوند است. یکى از عادات شیخ محمدجواد این بود که از حریم شیعه در برابر این گونه اتهامات دفاع مى‌کرد و با این کار پایه هاى تقریب مذاهب را مستحکم مى‌نمود. وقتى وى ردى بر کتابى مى‌نگاشت معلوم مى‌شد که حقیقت چیز دیگرى است و شیعه به آن شبهات و خرافات اعتقادى ندارد. وى نخستین کسى بود که «رد کتاب «الخطوط العریضة»(تألیف محب الدین الخطیب) مطالبى نوشت. الخطوط العریضة نخستین کتابى بود که بر ضد شیعه در کشور مصر به چاپ رسید و شیخ محمدجواد به سبب نوشتن این ردیه، نامه هاى تهدیدآمیز فراوانى دریافت کرد (الوردانى، 1376: 145).
خط ۱۰۸: خط ۱۰۳:
15. یادگار خیمه هاى سوخته، ترجمه و نگارش علیرضا رجالى تهرانى، قم، دار الصادقین، 1379. 158صفحه. عنوان اصلى: مع بطلة کربلا.  
15. یادگار خیمه هاى سوخته، ترجمه و نگارش علیرضا رجالى تهرانى، قم، دار الصادقین، 1379. 158صفحه. عنوان اصلى: مع بطلة کربلا.  
وفات شیخ محمدجواد مغنیه
وفات شیخ محمدجواد مغنیه
سرانجام علامه استاد شیخ محمدجواد مغنیه پس از عمرى تلاش صادقانه در راه اعتلاى اسلام عزیز و تلاش بى وقفه براى نزدیکى بین مذاهب پنج گانه، ساعت 10 شب 19 محرم الحرام سال 1400 در سن 76سالگى به رحمت ایزدى پیوست. وى دو سال پیش از آن، مبتلا به بیمارى قلبى شده بود. هنگامى که پیکر پاک این عالم ربانى را به نجف اشرف انتقال دادند، بسیارى از عالمان دینى و اقشار مختلف مردم، در تشییع جنازه او شرکت کردند و بازار نجف به طور کلى بسته شد. پس از تشییع، آیة الله العظمى‌خوئى(رحمه الله) بر او نماز گزارد و در یکى از حجره هاى حرم مطهر علوى به خاک سپرده شد. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.  
سرانجام علامه استاد شیخ محمدجواد مغنیه پس از عمرى تلاش صادقانه در راه اعتلاى اسلام عزیز و تلاش بى وقفه براى نزدیکى بین مذاهب پنج گانه، ساعت 10 شب 19 محرم الحرام سال 1400 در سن 76سالگى به رحمت ایزدى پیوست. وى دو سال پیش از آن، مبتلا به بیمارى قلبى شده بود. هنگامى که پیکر پاک این عالم ربانى را به نجف اشرف انتقال دادند، بسیارى از عالمان دینى و اقشار مختلف مردم، در تشییع جنازه او شرکت کردند و بازار نجف به طور کلى بسته شد. پس از تشییع، آیت‌الله العظمى‌خوئى(رحمه الله) بر او نماز گزارد و در یکى از حجره هاى حرم مطهر علوى به خاک سپرده شد. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.  


=منابع و مآخذ=
=منابع و مآخذ=
خط ۱۱۵: خط ۱۱۰:
3ـ تورات، سفر دوم، اصحاح هفتم و سى و یکم.  
3ـ تورات، سفر دوم، اصحاح هفتم و سى و یکم.  
4ـ شریف رازى، محمد، گنجینه دانشمندان، تهران، چاپ اسلامیه، 1352.
4ـ شریف رازى، محمد، گنجینه دانشمندان، تهران، چاپ اسلامیه، 1352.
5ـ صدر، حسن، تکملة أمل الآمل، حسن صدر، قم، مکتبه آیة الله مرعشى.
5ـ صدر، حسن، تکملة أمل الآمل، حسن صدر، قم، مکتبه آیت‌الله مرعشى.
6ـ کسار، جوادعلى، محمدجواد مغنیه حیاته و منهجه فى التفسیر.
6ـ کسار، جوادعلى، محمدجواد مغنیه حیاته و منهجه فى التفسیر.
7ـ گلشن ابرار: خلاصه اى از زندگى اسوه هاى علم و عمل، قم، نشر معروف.  
7ـ گلشن ابرار: خلاصه اى از زندگى اسوه هاى علم و عمل، قم، نشر معروف.  
۱٬۷۴۱

ویرایش