۸۸٬۰۰۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'داده اند' به 'دادهاند') |
جز (جایگزینی متن - 'در باره' به 'درباره') |
||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
اگر در بحث از نخستین بنیادها، مقصود یافتن نخستین آثار تألیف شده با موضوعی اصولی باشد، حتی نمونههای قابل تردید از چنین آثاری را جز در نیمه دوم سده ۲ق نمیتوان یافت؛ اما جای سخن نیست که میان مرحله ناپختگیِ روشهای نظری در فقهِ آغاز قرن ۲ق و مرحله تألیف آثار اصولی، باید منزلتی را تصور کرد که در آن عالمانی با بحث های پیگیر در محاضرات فقهی خود، راه را برای تدوینکنندگان اصول کوبیدهاند. اگر از تک نگاری ها و بحث های پراکنده در پارهای مسائل مورد منازعه، چون قیاس - که نمونههای آنها از میانه سده ۲ق گزارش شده است - بگذریم، نام دو تن از فقیهان اصحاب رأی به عنوان آغازگر جریان تدوین در زمینه اصول فقه در نیمه دوم آن سده به چشم میآید که نخستین آنها ابویوسف (د ۱۸۲ق/ ۷۹۸م) و دومین محمد بن حسن شیبانی است که کوشش آنان را باید الهام گرفته از محاضرات محفل [[ابوحنیفه]] تلقی کرد. ابوحنیفه، پیشوای اصحاب رأی، اگرچه خود تألیفی در اصول فقه نپرداخت، ولی بررسی و تحلیل فقه برجای مانده از وی، نشان میدهد که در جهت نظامدهی به ساختار فقه کوفه بر پایه اصولی نظری، تا حد زیادی توفیق یافته بوده است. | اگر در بحث از نخستین بنیادها، مقصود یافتن نخستین آثار تألیف شده با موضوعی اصولی باشد، حتی نمونههای قابل تردید از چنین آثاری را جز در نیمه دوم سده ۲ق نمیتوان یافت؛ اما جای سخن نیست که میان مرحله ناپختگیِ روشهای نظری در فقهِ آغاز قرن ۲ق و مرحله تألیف آثار اصولی، باید منزلتی را تصور کرد که در آن عالمانی با بحث های پیگیر در محاضرات فقهی خود، راه را برای تدوینکنندگان اصول کوبیدهاند. اگر از تک نگاری ها و بحث های پراکنده در پارهای مسائل مورد منازعه، چون قیاس - که نمونههای آنها از میانه سده ۲ق گزارش شده است - بگذریم، نام دو تن از فقیهان اصحاب رأی به عنوان آغازگر جریان تدوین در زمینه اصول فقه در نیمه دوم آن سده به چشم میآید که نخستین آنها ابویوسف (د ۱۸۲ق/ ۷۹۸م) و دومین محمد بن حسن شیبانی است که کوشش آنان را باید الهام گرفته از محاضرات محفل [[ابوحنیفه]] تلقی کرد. ابوحنیفه، پیشوای اصحاب رأی، اگرچه خود تألیفی در اصول فقه نپرداخت، ولی بررسی و تحلیل فقه برجای مانده از وی، نشان میدهد که در جهت نظامدهی به ساختار فقه کوفه بر پایه اصولی نظری، تا حد زیادی توفیق یافته بوده است. | ||
[[ابویوسف]] به عنوان نخستین قاضی القضات خلافت اسلامی که بر قاضیان سرزمین های گوناگون نظارت داشت، شاید ضرورت تدوین اصول نظری فقه و ایجاد وحدت رویهای نسبی میان قضات را - که پیشتر ابنمقفع بدان اشاره کرده بود - بیش از هر کس درمییافت. او که آموختههای خود از محفل ابوحنیفه را دستمایه داشت، با تألیف کتابی با عنوان ادب القاضی که نخستین کتاب اسلامی در این زمینه به شمار میآید، توانست تا حدودی مقررات و آیین قضا را تدوین نماید. بیتردید نمیتوان این نوشته را اثری در اصول فقه دانست، اما با توجه به زمانی که | [[ابویوسف]] به عنوان نخستین قاضی القضات خلافت اسلامی که بر قاضیان سرزمین های گوناگون نظارت داشت، شاید ضرورت تدوین اصول نظری فقه و ایجاد وحدت رویهای نسبی میان قضات را - که پیشتر ابنمقفع بدان اشاره کرده بود - بیش از هر کس درمییافت. او که آموختههای خود از محفل ابوحنیفه را دستمایه داشت، با تألیف کتابی با عنوان ادب القاضی که نخستین کتاب اسلامی در این زمینه به شمار میآید، توانست تا حدودی مقررات و آیین قضا را تدوین نماید. بیتردید نمیتوان این نوشته را اثری در اصول فقه دانست، اما با توجه به زمانی که درباره آن سخن میرود، این اثر را باید از نخستین گامها در تدوین علم اصول قلمداد کرد. شاید اینکه برخی پیشینیان اثری در «اصول فقه» را به ابویوسف نسبت دادهاند، <ref>خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۴، ص۲۴۵-۲۴۶. </ref><ref>موفق مکی، مناقب ابی حنیفه، ج۲، ص۲۴۵.</ref> اشارهای به همین تألیف او با در نظر گرفتن ارتباط آن با تدوین اصول فقه بوده باشد، اگرچه وجود اثری مستقل از وی با عنوان اصول الفقه نیز چندان دور از احتمال نمینماید. | ||
ابویوسف در آثار برجای مانده خود بسیاری از مباحث اصولی، چون مباحث مربوط به قیاس، استحسان و نیز حجیت خبر واحد را به مناسبتهایی بررسی کرده، بر قانونمند بودن استدلالات فقهی تأکیدی ویژه دارد و در نقد فقه مخالفان، پریشانی استدلال و ناهمخوانی روشها را بر آنان خرده گرفته است. <ref>یعقوب ابویوسف، الرد علی سیر الاوزاعی، ج۱، ص۴۷- ۴۸.</ref><ref>یعقوب ابویوسف، الرد علی سیر الاوزاعی، ج۱، ص۵۰ -۵۱.</ref> وی در آثار شناخته شده خود، فقیهان اصحاب حدیث را به سبب ناآگاهی بر آنچه «اصول فقه» نام نهاده، نکوهش کرده است <ref>یعقوب ابویوسف، الرد علی سیر الاوزاعی، ج۱، ص۲۱.</ref> و بدینترتیب، توجه خود و عالمان مکتبش را اگر نه به اصول فقه به معنای مصطلح آن، بلکه به موضوعی به نام «اصول فقه» نمایانده که فقیه را در منتظم کردن استدلالات و یکنواخت ساختن روش به کار میآمده است. | ابویوسف در آثار برجای مانده خود بسیاری از مباحث اصولی، چون مباحث مربوط به قیاس، استحسان و نیز حجیت خبر واحد را به مناسبتهایی بررسی کرده، بر قانونمند بودن استدلالات فقهی تأکیدی ویژه دارد و در نقد فقه مخالفان، پریشانی استدلال و ناهمخوانی روشها را بر آنان خرده گرفته است. <ref>یعقوب ابویوسف، الرد علی سیر الاوزاعی، ج۱، ص۴۷- ۴۸.</ref><ref>یعقوب ابویوسف، الرد علی سیر الاوزاعی، ج۱، ص۵۰ -۵۱.</ref> وی در آثار شناخته شده خود، فقیهان اصحاب حدیث را به سبب ناآگاهی بر آنچه «اصول فقه» نام نهاده، نکوهش کرده است <ref>یعقوب ابویوسف، الرد علی سیر الاوزاعی، ج۱، ص۲۱.</ref> و بدینترتیب، توجه خود و عالمان مکتبش را اگر نه به اصول فقه به معنای مصطلح آن، بلکه به موضوعی به نام «اصول فقه» نمایانده که فقیه را در منتظم کردن استدلالات و یکنواخت ساختن روش به کار میآمده است. | ||
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
=معتزله و جریان تدوین اصول فقه= | =معتزله و جریان تدوین اصول فقه= | ||
متکلمان متقدم معتزله، در سدههای ۲ و ۳ق/ ۸ و ۹م در کنار آموزشهای کلامی، دانش فقه را از نظر دور نداشته، در بررسیهای خود شیوههای استدلال فقهی و مبانی اصولی فقه را نیز به بحث نهادهاند، اما در مقام تألیف و تدوین، با وجود رواج گسترده تألیف در موضوعات کلامی نزد ایشان، گرایشی به تألیف در اصول فقه در میان آنان دیده نشده است. به عنوان نخستین اظهار نظرهای متکلمانه | متکلمان متقدم معتزله، در سدههای ۲ و ۳ق/ ۸ و ۹م در کنار آموزشهای کلامی، دانش فقه را از نظر دور نداشته، در بررسیهای خود شیوههای استدلال فقهی و مبانی اصولی فقه را نیز به بحث نهادهاند، اما در مقام تألیف و تدوین، با وجود رواج گسترده تألیف در موضوعات کلامی نزد ایشان، گرایشی به تألیف در اصول فقه در میان آنان دیده نشده است. به عنوان نخستین اظهار نظرهای متکلمانه درباره مبانی استدلال فقهی باید به نقلی کوتاه، اما بسیار مهم از زبان [[واصل بن عطا]] اشاره کرد، بر این مبنا که فقیه باید در صورت نیافتن دلیلی از کتاب و «خبری که حجت باشد»، راه «عقل سلیم» را در پیش گیرد. <ref>قاضی عبدالجبار، فضل الاعتزال، ج۱، ص۲۳۴.</ref><ref>قاضی عبدالجبار، فضل الاعتزال، ج۱، ص۲۳۶.</ref> تفسیر عبارت عقل سلیم را باید در افکار ابراهیم نظام پیجویی کرد که در ترتیب ادله فقهی، در نبود دلیلی از کتاب و «خبرِ قاطعِ عذر»، بر آن بود که اشیاء در حکم اطلاق عقلیند، <ref>رازی، محمد بن قبه، نقض الاشهاد، ج۱، ص۱۲۰.</ref><ref>رازی، محمد بن قبه، نقض الاشهاد، ج۱، ص۱۲۲.</ref><ref>رازی، محمد بن قبه، نقض الاشهاد، ج۱، ص۱۲۵.</ref> اندیشهای که اساس شکلگیری اصل برائت در دورههای بعدی علم اصول بوده است. | ||
در گذاری تند بر آثار اصولی معتزله در اواخر سده ۲ و سراسر سده ۳ق، باید گفت که نوشتههای ایشان بیشتر آثاری جدلی در رد بر اصحاب رأی و اصحاب حدیث بوده، و صورت تأسیسی نداشتهاند. موضوع بحث در این آثار دو موضوع خاص اجتهاد الرأی و اجماع بوده که به قلم کسانی چون بشر بن معتمر، ثمامة بن اشرس و ابوموسی مردار نوشته شده است. <ref>ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۱۸۵.</ref><ref>ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۰۷.</ref><ref>ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغة، ج۱، ص۲۰.</ref><ref>ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغة، ج۱، ص۳۱.</ref> | در گذاری تند بر آثار اصولی معتزله در اواخر سده ۲ و سراسر سده ۳ق، باید گفت که نوشتههای ایشان بیشتر آثاری جدلی در رد بر اصحاب رأی و اصحاب حدیث بوده، و صورت تأسیسی نداشتهاند. موضوع بحث در این آثار دو موضوع خاص اجتهاد الرأی و اجماع بوده که به قلم کسانی چون بشر بن معتمر، ثمامة بن اشرس و ابوموسی مردار نوشته شده است. <ref>ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۱۸۵.</ref><ref>ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۰۷.</ref><ref>ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغة، ج۱، ص۲۰.</ref><ref>ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغة، ج۱، ص۳۱.</ref> | ||
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
از میانه سده ۳ق، مذهب متقدمان معتزله در فقه و اصول، به تدریج به فراموشی سپرده میشد و در نیمه دوم آن سده، صاحبنظران معتزلی، در اصول فقه تا حد زیادی به مواضع اصولیان غیر متکلم گرایش یافته بودند. در مکتب بغداد، ابوالحسین خیاط را باید دارای موضعی میانی تلقی کرد که از سویی خود را سخت نسبت به مواضع اصولی جعفر بن مبشر پایبند نشان میداد و همچون پیشینیان، حجیت اخبار آحاد را به نقد میگرفت <ref>خیاط، عبدالرحیم، الانتصار، ج۱، ص۱۰۳.</ref><ref>بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، ص۸۰.</ref> <ref>بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، ص۱۰۸.</ref> و از دیگر سو، نسبت به دلیل اجماع، چنان با نظر موافق مینگریست که عدولکننده از آن را درخور تکفیر میشمرد. <ref>خیاط، عبدالرحیم، الانتصار، ج۱، ص۹۳.</ref><ref>ارموی، محمود، التحصیل من المحصول، ج۲، ص۷۵.</ref> | از میانه سده ۳ق، مذهب متقدمان معتزله در فقه و اصول، به تدریج به فراموشی سپرده میشد و در نیمه دوم آن سده، صاحبنظران معتزلی، در اصول فقه تا حد زیادی به مواضع اصولیان غیر متکلم گرایش یافته بودند. در مکتب بغداد، ابوالحسین خیاط را باید دارای موضعی میانی تلقی کرد که از سویی خود را سخت نسبت به مواضع اصولی جعفر بن مبشر پایبند نشان میداد و همچون پیشینیان، حجیت اخبار آحاد را به نقد میگرفت <ref>خیاط، عبدالرحیم، الانتصار، ج۱، ص۱۰۳.</ref><ref>بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، ص۸۰.</ref> <ref>بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، ص۱۰۸.</ref> و از دیگر سو، نسبت به دلیل اجماع، چنان با نظر موافق مینگریست که عدولکننده از آن را درخور تکفیر میشمرد. <ref>خیاط، عبدالرحیم، الانتصار، ج۱، ص۹۳.</ref><ref>ارموی، محمود، التحصیل من المحصول، ج۲، ص۷۵.</ref> | ||
در نسل بعدی بغدادیان، ابوالقاسم بلخی که باید او را در فقه، بر مذهب حنفی شمرد، <ref>قرشی، عبدالقادر، الجواهر المضیئة، ج۱، ص۲۷۱. </ref> حتی | در نسل بعدی بغدادیان، ابوالقاسم بلخی که باید او را در فقه، بر مذهب حنفی شمرد، <ref>قرشی، عبدالقادر، الجواهر المضیئة، ج۱، ص۲۷۱. </ref> حتی درباره حجیت خبر واحد موضع قدیم معتزله را وانهاد و نظریه خود را در قالب ردیهای بر استادش خیاط ارائه کرد.<ref>بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، ص۱۰۸.</ref><ref>فهرست المخطوطات، ج۱، ص۲۷۳.</ref> او ضوابط مورد نظر خود برای پذیرش اخبار را در اثری با عنوان قبول الاخبار و معرفة الرجال مدون ساخت. <ref>فهرست المخطوطات، ج۱، ص۲۷۳.</ref> همچنین باید از ابناخشید، دیگر متکلم بغدادی در این دوره یاد کرد که شافعیان او را هممذهب خود شمردهاند <ref>عبادی، محمد، طبقات الفقهاء الشافعیة، ج۱، ص۳۶.</ref> و انتظار میرود که در اثر خود، الاجماع <ref>ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۲۱.</ref> - که در دست نیست - به پذیرش اصل اجماع و محدود کردن دامنه آن به شیوه شافعی پرداخته باشد. | ||
در نیمه دوم سده ۳ق، مکتب اعتزالی بصره، به پیشوایی ابوعلی جبایی و فرزندش ابوهاشم نیز راهی همسان را در مواضع اصولی پیمود و اگرچه هنوز عنوان مذهب خاصی بر خود نگرفته بود، اما درباره مباحث اصول فقه، چون اخبار آحاد، اجماع و رأی که محل اختلاف قدمای معتزله با اصحاب دیگر مذاهب بود، با اصولیان شافعی و حنفی اختلافی در اساس پذیرش نداشت و الاجتهاد ابوهاشم جبایی <ref>عبادی، محمد، طبقات الفقهاء الشافعیة، ج۱، ص۲۲۲.</ref> نیز بر همین مبنا نوشته شد. | در نیمه دوم سده ۳ق، مکتب اعتزالی بصره، به پیشوایی ابوعلی جبایی و فرزندش ابوهاشم نیز راهی همسان را در مواضع اصولی پیمود و اگرچه هنوز عنوان مذهب خاصی بر خود نگرفته بود، اما درباره مباحث اصول فقه، چون اخبار آحاد، اجماع و رأی که محل اختلاف قدمای معتزله با اصحاب دیگر مذاهب بود، با اصولیان شافعی و حنفی اختلافی در اساس پذیرش نداشت و الاجتهاد ابوهاشم جبایی <ref>عبادی، محمد، طبقات الفقهاء الشافعیة، ج۱، ص۲۲۲.</ref> نیز بر همین مبنا نوشته شد. | ||
خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
داوود در برخورد با ظواهر کتاب و سنت، تکیه بر محدوده منصوص و پرهیز از قیاس و الحاق موارد نامنصوص را روش خود ساخته بود و به عنوان قاعدهای، در موارد غیر منصوص و مسکوتٌ عنه، اصل را بر عدم تشریع حکمی شرعی - اعم از حرمت یا وجوب - مینهاد و به حلیت یا عدم وجوب میگرایید، <ref>طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، ج۱، ص۶۰. </ref> شیوهای که با رجوع به «عقل» و اجرای اصل عدم تشریع در فقه متقدم معتزلی همخوانی داشت. | داوود در برخورد با ظواهر کتاب و سنت، تکیه بر محدوده منصوص و پرهیز از قیاس و الحاق موارد نامنصوص را روش خود ساخته بود و به عنوان قاعدهای، در موارد غیر منصوص و مسکوتٌ عنه، اصل را بر عدم تشریع حکمی شرعی - اعم از حرمت یا وجوب - مینهاد و به حلیت یا عدم وجوب میگرایید، <ref>طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، ج۱، ص۶۰. </ref> شیوهای که با رجوع به «عقل» و اجرای اصل عدم تشریع در فقه متقدم معتزلی همخوانی داشت. | ||
با وجود آنکه ابنندیم در الفهرست <ref>ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۷۱-۲۷۲.</ref> عناوین بیش از ۱۵۰ اثر از تألیفات داوود را آورده است، اما در حال حاضر نشانی از هیچیک از این آثار در دست نیست و تنها راه مطالعه | با وجود آنکه ابنندیم در الفهرست <ref>ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۷۱-۲۷۲.</ref> عناوین بیش از ۱۵۰ اثر از تألیفات داوود را آورده است، اما در حال حاضر نشانی از هیچیک از این آثار در دست نیست و تنها راه مطالعه درباره دیدگاههای اصولی داوود، تأمل در عناوین آثار او، و نیز نقد و تحلیل آراء گسترده ثبت شده از وی در آثار دیگران است. داوود با تألیف رسالههایی در اصول فقه، با عناوین خبر الواحد، الخبر الموجب للعلم، الاجماع و ابطال القیاس دیدگاههای خود را درباره ۳ دلیل سنت، اجماع و قیاس روشن ساخته، و در این باره به تأیید حجیت خبر واحد، نفی کامل قیاس و محدود کردن اجماع گراییده است. ویژگی تکیه بر ظواهر کتاب و سنت، نیاز به ریزبینی درباره مباحث الفاظ را افزایش داده، و داوود با تألیف دو اثر با عناوین الخصوص و العموم و المفسر و المجمل این نیاز را پاسخ گفته است. | ||
در پی داوود، فرزند و مروج فقه او، محمد با تألیف اثری جامع با عنوان الوصول الی معرفة الاصول، <ref>ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۷۲.</ref> نوشتههای اصولی پدر را سامان بخشیده، نخستین اثر مدون را در اصول فقه ظاهری پدید آورده است. در اشاره به نقش داوود در رونق دادن به بحثهای اصولی، باید گفت که در سده ۳ق، در محافل غیر ظاهری چندان عنایتی به تدوین آثار اصولی دیده نمیشد و تنها آثاری محدود در مکتب اصحاب رأی پدید آمده بود. اما موجِ ایجاد شده توسط ظاهریان، از نو نشاطی در محافل اصولی پدید آورد که حاصل آن نگاشته شدن کتاب الخصوص والعموم در مباحث الفاظ، به دنبال اثری با همیننام از داوود، توسط ابواسحاق مروزی، عالم شافعی بود <ref>ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۶۶.</ref> و در سده بعد، اثر این موج در تألیف آثار متعدد جدلی در مذاهب فقهی گوناگون دیده میشد. | در پی داوود، فرزند و مروج فقه او، محمد با تألیف اثری جامع با عنوان الوصول الی معرفة الاصول، <ref>ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۷۲.</ref> نوشتههای اصولی پدر را سامان بخشیده، نخستین اثر مدون را در اصول فقه ظاهری پدید آورده است. در اشاره به نقش داوود در رونق دادن به بحثهای اصولی، باید گفت که در سده ۳ق، در محافل غیر ظاهری چندان عنایتی به تدوین آثار اصولی دیده نمیشد و تنها آثاری محدود در مکتب اصحاب رأی پدید آمده بود. اما موجِ ایجاد شده توسط ظاهریان، از نو نشاطی در محافل اصولی پدید آورد که حاصل آن نگاشته شدن کتاب الخصوص والعموم در مباحث الفاظ، به دنبال اثری با همیننام از داوود، توسط ابواسحاق مروزی، عالم شافعی بود <ref>ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۶۶.</ref> و در سده بعد، اثر این موج در تألیف آثار متعدد جدلی در مذاهب فقهی گوناگون دیده میشد. | ||
خط ۷۰: | خط ۷۰: | ||
مذهب حنفیان را در سدههای نخستینِ اسلامی باید، نه یک مذهب صرفاً فقهی، بلکه مذهبی ارائه کننده دستگاهی کلامی - فقهی دانست؛ اما این نیز دانسته است که محافل حنفی در طول سدههای ۳ و ۴ق، گامهایی را برای تقریب مواضع اعتقادی خود با گروههای اصحاب حدیث و سپس اشاعره برداشته بودند. در سده ۴ق، با پدید آمدن موج تدوین آثاری در اصول فقه و به طور کلی پایهریزیِ دستگاههای اصولی، شرایط مساعد بود تا اندیشمندان حنفی، با ارائه نظریههایی معتدل در اصول، مذهب خود را به عنوان مذهبی قابل قبول در انظار پیروان دیگر مذاهب اهل سنت مطرح سازند. این نظریهها، اگرچه در بسیاری موارد، به عنوان شیوههایی اقتباس شده از فقه ابوحنیفه مطرح میشد و مضمون آن به پیشوای مذهب منتسب میگردید، اما بدون تردید ثمره اندیشه و تحلیل اصولیانی بود که فقه پیشوایشان تنها الهام بخش آنان بوده است. | مذهب حنفیان را در سدههای نخستینِ اسلامی باید، نه یک مذهب صرفاً فقهی، بلکه مذهبی ارائه کننده دستگاهی کلامی - فقهی دانست؛ اما این نیز دانسته است که محافل حنفی در طول سدههای ۳ و ۴ق، گامهایی را برای تقریب مواضع اعتقادی خود با گروههای اصحاب حدیث و سپس اشاعره برداشته بودند. در سده ۴ق، با پدید آمدن موج تدوین آثاری در اصول فقه و به طور کلی پایهریزیِ دستگاههای اصولی، شرایط مساعد بود تا اندیشمندان حنفی، با ارائه نظریههایی معتدل در اصول، مذهب خود را به عنوان مذهبی قابل قبول در انظار پیروان دیگر مذاهب اهل سنت مطرح سازند. این نظریهها، اگرچه در بسیاری موارد، به عنوان شیوههایی اقتباس شده از فقه ابوحنیفه مطرح میشد و مضمون آن به پیشوای مذهب منتسب میگردید، اما بدون تردید ثمره اندیشه و تحلیل اصولیانی بود که فقه پیشوایشان تنها الهام بخش آنان بوده است. | ||
در نگرشی به موضوعات مورد تنازع در مباحث ادله فقهی، باید یادآور شد که گستره مناقشات اصولی حنفیان با شافعیان که رقیبان اصلی ایشان در عالم اصول بودهاند، در مورد دو دلیل کتاب و سنت به مراتب محدودتر بوده است. از جمله مواردی که استواری اصولیان متقدم حنفی بر مواضع ضد شافعی در آن دیده میشود، مسأله پر سابقه تخصیص کتاب به خبر واحد است که | در نگرشی به موضوعات مورد تنازع در مباحث ادله فقهی، باید یادآور شد که گستره مناقشات اصولی حنفیان با شافعیان که رقیبان اصلی ایشان در عالم اصول بودهاند، در مورد دو دلیل کتاب و سنت به مراتب محدودتر بوده است. از جمله مواردی که استواری اصولیان متقدم حنفی بر مواضع ضد شافعی در آن دیده میشود، مسأله پر سابقه تخصیص کتاب به خبر واحد است که درباره آن ابوبکر رازی، ملقب به جصّاص بر عدم امکان تخصیص پای فشرده است، <ref>بخاری، عبدالعزیز علاءالدین، کشف الاسرار، ج۵، ص۹۴.</ref>اما به تدریج اقوال معتدلتری از سوی دیگر اصولیان حنفی در این باره ابراز شده است، <ref>بخاری، عبدالعزیز علاءالدین، کشف الاسرار، ج۳، ص۲۹۴.</ref> در مسأله تعارض خبر و قیاس که اصحاب حدیث، حنفیان را به ترک اخبار نکوهش میکردند، اصولیان حنفی عموماً موضعی به وفق اخبار گرفته بودند؛ در اینمیان، ابوالحسن کرخی (د ۳۴۰ق/ ۹۵۱م) بر تقدم خبر نسبت به قیاس به طور مطلق تکیه ورزیده است و برخی دیگر ترجیح خبر را به وجود صفاتی چون فقاهت در شخصیت راویان، منوط دانستهاند. <ref>بخاری، عبدالعزیز علاءالدین، کشف الاسرار، ج۲، ص۳۷۷- ۳۷۸.</ref> | ||
درباره اقوال صحابه، باید گفت که کرخی در موضعی نزدیکتر به شافعی، ضمن نفی وجوب تقلید از صحابیان، کاربرد اقوال ایشان در فقه را محدود به امور تعبدی دانسته است که قیاس و رأی بدان راه ندارد، ولی برخی دیگر از اصولیان حنفی، چون ابوسعید بردعی به طور کلی بر لازم الاتباع بودن اقوال صحابه تأکید نمودهاند. <ref>پزدوی، علی، اصول الفقه(در حاشیه کشف الاسرار)، ج۳، ص۲۱۷.</ref><ref>سرخسی، محمد، اصول، ج۲، ص۱۰۵.</ref> | |||
در آثار اصولی سدههای ۴ و ۵ق/ ۱۰ و ۱۱م، از مهمترین مباحث پرتداول بحث از اجماع و به ویژه اقسام خاصی از آن، چون نظریه اجماع سکوتی است. در این باره بیشتر اصولیان حنفی در کنار شافعیان، توسعه دادن مفهوم اجماع و حجت شمردن اجماع سکوتی را پذیرا بودهاند، اما کسانی چون ابوعبدالله بصری از حنفیان معتزلی، اساساً اجماع بودن آن را منکر شدهاند و گروهی چون ابوالحسن کرخی در کنار برخی شافعیان و معتزلیان، با اتخاذ موضعی میانه، اجماع سکوتی را بدون آنکه آن را مصداق حقیقی اجماع شمارند، به عنوان حجتی شرعی پذیرفتهاند. <ref>آمدی، علی، الاحکام، ج۱، ص۲۱۴. </ref> | در آثار اصولی سدههای ۴ و ۵ق/ ۱۰ و ۱۱م، از مهمترین مباحث پرتداول بحث از اجماع و به ویژه اقسام خاصی از آن، چون نظریه اجماع سکوتی است. در این باره بیشتر اصولیان حنفی در کنار شافعیان، توسعه دادن مفهوم اجماع و حجت شمردن اجماع سکوتی را پذیرا بودهاند، اما کسانی چون ابوعبدالله بصری از حنفیان معتزلی، اساساً اجماع بودن آن را منکر شدهاند و گروهی چون ابوالحسن کرخی در کنار برخی شافعیان و معتزلیان، با اتخاذ موضعی میانه، اجماع سکوتی را بدون آنکه آن را مصداق حقیقی اجماع شمارند، به عنوان حجتی شرعی پذیرفتهاند. <ref>آمدی، علی، الاحکام، ج۱، ص۲۱۴. </ref> | ||
خط ۷۸: | خط ۷۸: | ||
سرانجام، باید از مبحث استحسان یاد کرد که از اختلافات کهن میان حنفیان و شافعیان بوده است و با وجود گرایش به تقریب، وظیفه دفاع از آن به عنوان مشخصهای نمادین برای فقه حنفی، بر دوش تمامی اصولیان حنفی سنگینی میکرده است. در چنین شرایطی، تنها راه دفاع از مشروعیت استحسان به نحوی که برای غیرحنفیان ناپذیرفتنی نباشد، موشکافی در تعریف اصطلاح بود؛ بر همین پایه است که برخی اصولیان حنفی با تعریف کردن استحسان به هر گونه عدول از قیاس به لحاظ صارفی شرعی، شامل عدول به قیاسی دقیقتر یا عدول به دلیلی منصوص <ref>سرخسی، محمد، المبسوط، ج۱، ص۱۴۵.</ref><ref>پزدوی، علی، اصول الفقه(در حاشیه کشف الاسرار)، ج۴، ص۳.</ref> راه انکار را بر مخالفان بستند و در نهایت، محققانی از سدههای پسین را متقاعد ساختند که نزاع گذشتگان درباره استحسان، نزاعی لفظی بوده است. <ref>ابن حاجب، عثمان، منتهی الوصول، ج۱، ص۲۰۸.</ref><ref>شوکانی، محمد بن علی، ارشاد الفحول، ج۱، ص۲۴۱.</ref> باید افزود کهابوبکر رازی، در تبیین اجتهاد الرأیِ حنفی آن را از سه معنا خارج ندانسته است: نخست قیاس شرعی، دیگر اجتهاد در موضوعاتی چون تعیین وقت و قبله، و سوم «استدلال به اصول». <ref>شوکانی، محمد بن علی، ارشاد الفحول، ج۱، ص۲۵۰.</ref><ref>ابن حزم، علی بن احمد، الاحکام، ج۶، ص۱۹۵.</ref> | سرانجام، باید از مبحث استحسان یاد کرد که از اختلافات کهن میان حنفیان و شافعیان بوده است و با وجود گرایش به تقریب، وظیفه دفاع از آن به عنوان مشخصهای نمادین برای فقه حنفی، بر دوش تمامی اصولیان حنفی سنگینی میکرده است. در چنین شرایطی، تنها راه دفاع از مشروعیت استحسان به نحوی که برای غیرحنفیان ناپذیرفتنی نباشد، موشکافی در تعریف اصطلاح بود؛ بر همین پایه است که برخی اصولیان حنفی با تعریف کردن استحسان به هر گونه عدول از قیاس به لحاظ صارفی شرعی، شامل عدول به قیاسی دقیقتر یا عدول به دلیلی منصوص <ref>سرخسی، محمد، المبسوط، ج۱، ص۱۴۵.</ref><ref>پزدوی، علی، اصول الفقه(در حاشیه کشف الاسرار)، ج۴، ص۳.</ref> راه انکار را بر مخالفان بستند و در نهایت، محققانی از سدههای پسین را متقاعد ساختند که نزاع گذشتگان درباره استحسان، نزاعی لفظی بوده است. <ref>ابن حاجب، عثمان، منتهی الوصول، ج۱، ص۲۰۸.</ref><ref>شوکانی، محمد بن علی، ارشاد الفحول، ج۱، ص۲۴۱.</ref> باید افزود کهابوبکر رازی، در تبیین اجتهاد الرأیِ حنفی آن را از سه معنا خارج ندانسته است: نخست قیاس شرعی، دیگر اجتهاد در موضوعاتی چون تعیین وقت و قبله، و سوم «استدلال به اصول». <ref>شوکانی، محمد بن علی، ارشاد الفحول، ج۱، ص۲۵۰.</ref><ref>ابن حزم، علی بن احمد، الاحکام، ج۶، ص۱۹۵.</ref> | ||
درباره موضوع استصحاب که در اصول سدههای ۴ و ۵ق، زمینه مساعدی برای گسترش یافته بود، گفتنی است که این اصل به طور سنتی در محافل حنفیان از جایگاهی برخوردار نبوده، و رویارویی اصولیان حنفی با آن، نه برخوردی خلاق، بلکه واکنشی با هدف تحریر مسأله و محدود کردن کاربرد بوده است. از جمله، از متکلمان حنفی ابومنصور ماتریدی (د ۳۳۳ق/ ۹۴۵م) با اتخاذ موضعی خاص میان اصولیان، عمل به استصحاب را تنها در صورت نیافتن دلیلی از کتاب و سنت، بر مکلف واجب میشمرد <ref>بخاری، عبدالعزیز علاءالدین، کشف الاسرار، ج۳، ص۳۷۷- ۳۷۸.</ref> و در جانب دیگر، اصولیانی حنفی، چون ابوزید دبوسی، بر آن بودند که استصحاب نمیتواند برای اثبات حکمی مورد استناد قرار گیرد و تنها برای «دفع حکم» صلاحیت دارد. <ref>بخاری، عبدالعزیز علاءالدین، کشف الاسرار، ج۳، ص۳۷۸.</ref> | |||
از تألیفات صاحبنظران برجسته حنفی در این دوره، میتوان مأخذ الشرائع از ابومنصور ماتریدی، <ref>حاجی خلیفه، کشف، ج۱، ص۱۵۷۳.</ref><ref>نسفی، ابوالمعین، تبصرة الادلة، ج۱، ص۳۵۹.</ref> الاصول ابوالحسن کرخی الاصول ابوعبدالله بصری (د ۳۶۹ق/ ۹۷۹م)، <ref>قاضی عبدالجبار، فضل الاعتزال، ج۱، ص۳۲۶.</ref> اصول الفقه ابوبکر رازی (د ۳۷۰ق) و تقویم الادله از ابوزید دبوسی (د۴۳۰ق/ ۱۰۳۹م) را نام برد. در نیمه دوم سده ۵ق نیز، اصول الفقه فخرالاسلام پزدوی به عنوان مختصری تعلیمی در اصول حنفی، و اصول سرخسی به عنوان اثری جامعِ نوشتههای پیشین، از جایگاهی مهم برخوردارند. | از تألیفات صاحبنظران برجسته حنفی در این دوره، میتوان مأخذ الشرائع از ابومنصور ماتریدی، <ref>حاجی خلیفه، کشف، ج۱، ص۱۵۷۳.</ref><ref>نسفی، ابوالمعین، تبصرة الادلة، ج۱، ص۳۵۹.</ref> الاصول ابوالحسن کرخی الاصول ابوعبدالله بصری (د ۳۶۹ق/ ۹۷۹م)، <ref>قاضی عبدالجبار، فضل الاعتزال، ج۱، ص۳۲۶.</ref> اصول الفقه ابوبکر رازی (د ۳۷۰ق) و تقویم الادله از ابوزید دبوسی (د۴۳۰ق/ ۱۰۳۹م) را نام برد. در نیمه دوم سده ۵ق نیز، اصول الفقه فخرالاسلام پزدوی به عنوان مختصری تعلیمی در اصول حنفی، و اصول سرخسی به عنوان اثری جامعِ نوشتههای پیشین، از جایگاهی مهم برخوردارند. | ||
خط ۸۹: | خط ۸۹: | ||
به عنوان نکتهای ویژه در بررسیهای مالکیان، باید به تقویت مبانی نظری قیاس اشاره کرد که گاه مالکیان صاحبحدیث را همموضع تندروان صاحب رأی نهاده است؛ چنانکه از مالکیان عراق، ابوالفرج قاضی و ابوبکر ابهری در نظریهای مشترک، قیاس را در مقام تعارض، بر خبر واحد اولی شمردهاند. <ref>ابن حزم، علی بن احمد،، الاحکام، ج۱، ص۳۸۵، بیروت، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۷م.</ref> در مقایسه باید به نظریهای بحثانگیز از ابوبکر باقلانی، متکلم و اصولی مالکی اشاره کرد که در تعریفی از قیاس، آن را عبارت از «حمل معلومی بر معلوم در اثبات حکمی بر هردو، بر پایه حکم یا صفتی جامع میان آن دو» دانسته، و این تعریف پس از او، مورد پذیرش بسیاری از اصولیان قرار گرفته است. <ref>شوکانی، محمد بن علی، ارشاد الفحول، ج۱، ص۱۹۸.</ref><ref>شیخ الاسلامی، اسعد، شرح حال آثار و آراء باقلانی، ج۱، ص۲۰۳-۲۰۶.</ref> | به عنوان نکتهای ویژه در بررسیهای مالکیان، باید به تقویت مبانی نظری قیاس اشاره کرد که گاه مالکیان صاحبحدیث را همموضع تندروان صاحب رأی نهاده است؛ چنانکه از مالکیان عراق، ابوالفرج قاضی و ابوبکر ابهری در نظریهای مشترک، قیاس را در مقام تعارض، بر خبر واحد اولی شمردهاند. <ref>ابن حزم، علی بن احمد،، الاحکام، ج۱، ص۳۸۵، بیروت، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۷م.</ref> در مقایسه باید به نظریهای بحثانگیز از ابوبکر باقلانی، متکلم و اصولی مالکی اشاره کرد که در تعریفی از قیاس، آن را عبارت از «حمل معلومی بر معلوم در اثبات حکمی بر هردو، بر پایه حکم یا صفتی جامع میان آن دو» دانسته، و این تعریف پس از او، مورد پذیرش بسیاری از اصولیان قرار گرفته است. <ref>شوکانی، محمد بن علی، ارشاد الفحول، ج۱، ص۱۹۸.</ref><ref>شیخ الاسلامی، اسعد، شرح حال آثار و آراء باقلانی، ج۱، ص۲۰۳-۲۰۶.</ref> | ||
اصل برائت در سده ۵ق، در قالبی اصولی شکل گرفته، و به خصوص در آثار شافعیان | اصل برائت در سده ۵ق، در قالبی اصولی شکل گرفته، و به خصوص در آثار شافعیان درباره آن نظریهپردازی شده است. ابواسحاق شیرازی در یک جا، «استصحاب برائت ذمّه» را بر پایه دلالت عقل واجب شمرده، <ref>شیرازی، ابراهیم، التبصرة، ص۵۲۹.</ref> و در موضعی دیگر اصل برائت را با تعبیر «استصحاب حال العقل»، ابزاری برای مجتهد به گاه نبود دلیلی شرعی شمرده است <ref>شیرازی، ابراهیم، اللمع، ص۱۱۶.</ref><ref>جوینی، عبدالملک، الورقات، ج۱، ص۵۰.</ref><ref>کلوذانی، محفوظ، التمهید، ج۴، ص۲۵۱-۲۵۲.</ref> در حالی که نفس استصحاب در سده ۵ق، به شدت در معرض نقد اصولیانی با مذاهب گوناگون بوده است. | ||
از آثار شاخص شافعیان در این دوره، میتوان نمونههایی چون البیان فی دلائل الاعلام علی اصول الاحکام و شرح رسالة الشافعی از ابوبکر صیرفی (د ۳۳۰ق/ ۹۴۲م)، <ref>ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۶۷.</ref> التبصره از ابواسحاق شیرازی (د ۴۷۶ق/ ۱۰۸۳م) و البرهان از امامالحرمین جوینی (د ۴۷۸ق) <ref>حاجی خلیفه، کشف، ج۱، ص۲۴۲.</ref> را برشمرد. <ref>حاجی خلیفه، کشف، ج۲، ص۱۳۵۷.</ref><ref>ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۶۸-۲۶۹.</ref> مالکیان که در همین دوره به صف اصولنویسان پیوسته بودند، نیز با تألیف آثاری چون اللمع فی اصول الفقه از ابوالفرج مالکی (د ۳۳۱ق)، اصول الفقه ابوبکر ابهری (د ۳۷۵ق/ ۹۸۵م) <ref>ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۵۳.</ref> و مقدمة فی اصول الفقه اثر ابوالحسن قصار (د ۳۹۸ق/ ۱۰۰۸م) سهم بسزایی در گسترش علم اصول ایفا نمودهاند. | از آثار شاخص شافعیان در این دوره، میتوان نمونههایی چون البیان فی دلائل الاعلام علی اصول الاحکام و شرح رسالة الشافعی از ابوبکر صیرفی (د ۳۳۰ق/ ۹۴۲م)، <ref>ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۶۷.</ref> التبصره از ابواسحاق شیرازی (د ۴۷۶ق/ ۱۰۸۳م) و البرهان از امامالحرمین جوینی (د ۴۷۸ق) <ref>حاجی خلیفه، کشف، ج۱، ص۲۴۲.</ref> را برشمرد. <ref>حاجی خلیفه، کشف، ج۲، ص۱۳۵۷.</ref><ref>ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۶۸-۲۶۹.</ref> مالکیان که در همین دوره به صف اصولنویسان پیوسته بودند، نیز با تألیف آثاری چون اللمع فی اصول الفقه از ابوالفرج مالکی (د ۳۳۱ق)، اصول الفقه ابوبکر ابهری (د ۳۷۵ق/ ۹۸۵م) <ref>ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۵۳.</ref> و مقدمة فی اصول الفقه اثر ابوالحسن قصار (د ۳۹۸ق/ ۱۰۰۸م) سهم بسزایی در گسترش علم اصول ایفا نمودهاند. | ||
خط ۱۰۱: | خط ۱۰۱: | ||
پس از کندوکاو مسائل اصولی از جوانب گوناگون در سدههای ۴ و ۵ ق از سوی اصولیان اهلسنت و آخرین آنان غزالی، در سدههای بعد تحول نسبتاً محدودی در آثار اصولی اهل سنت به چشم میآید وبسیاری از مباحث و آثار، تکرار، یا شرح و تفصیل مطالبی است که پیشینیان در نوشتههای خود مطرح کرده بودند. بدون وارد شدن در سخن از مفهوم یا محدوده انسداد باب اجتهاد در عالم فقه اهل سنت، اجمالاً باید یادآور شد که پرهیز نسبی فقیهان از اجتهاد، در این دوره طولانی، بسیاری از مباحث اصولی را، بحثهایی نظری به دور از کاربردی بالفعل ساخته بود. در این میان، تنها برخی از مجتهدان شاخص گاه با نگاه فنیِ اصولی و گاه با نگرشی سلفی، نظریههایی جدید و البته با نوآوری محدود در عرصه اصول فقه پدید آوردند. | پس از کندوکاو مسائل اصولی از جوانب گوناگون در سدههای ۴ و ۵ ق از سوی اصولیان اهلسنت و آخرین آنان غزالی، در سدههای بعد تحول نسبتاً محدودی در آثار اصولی اهل سنت به چشم میآید وبسیاری از مباحث و آثار، تکرار، یا شرح و تفصیل مطالبی است که پیشینیان در نوشتههای خود مطرح کرده بودند. بدون وارد شدن در سخن از مفهوم یا محدوده انسداد باب اجتهاد در عالم فقه اهل سنت، اجمالاً باید یادآور شد که پرهیز نسبی فقیهان از اجتهاد، در این دوره طولانی، بسیاری از مباحث اصولی را، بحثهایی نظری به دور از کاربردی بالفعل ساخته بود. در این میان، تنها برخی از مجتهدان شاخص گاه با نگاه فنیِ اصولی و گاه با نگرشی سلفی، نظریههایی جدید و البته با نوآوری محدود در عرصه اصول فقه پدید آوردند. | ||
در سده ۶ق/ ۱۲م، بیتردید باید المحصول فخرالدین رازی (د ۶۰۶ق/ ۱۲۰۹م)، متکلم و فقیه شافعی را از تألیفات مهم و اساسی در این زمینه دانست که تا قرنها مورد شرح و تدقیق عالمان اصول بوده است <ref>حاجی خلیفه، کشف، ج۲، ص۱۶۱۵-۱۶۱۶.</ref> در سده ۷ق/ ۱۳م، دو تألیف با استقبالی گسترده روبهرو شد؛ نخستین از این دو، الاحکام الاصول الاحکام سیفالدین آمدی (د ۶۳۱ق/ ۱۲۳۴م)، از متکلمان و فقیهان شافعی بود که به عنوان منبعی مهم در مطالعات تطبیقیِ اصولی شناخته شده است و دیگری متنی مختصر با عنوان مختصر المنتهی از جمالالدین ابنحاجب (د ۶۴۶ق/ ۱۲۴۸م)، ادیب و فقیه مالکی است که به عنوان متنی تعلیمی، چندین قرن در محافل اصولی رواج داشته، و شروح و حواشی بسیار بر آن نوشته شده است. افزون بر نقش آمدی و در پی او ابنحاجب در تدوین و تنظیم، این دو در برخی موضوعات اصولی ریزبینیها و نظریههایی جدید نیز داشتهاند که در جای جای آثارشان انعکاس یافتهاست. | در سده ۶ق/ ۱۲م، بیتردید باید المحصول فخرالدین رازی (د ۶۰۶ق/ ۱۲۰۹م)، متکلم و فقیه شافعی را از تألیفات مهم و اساسی در این زمینه دانست که تا قرنها مورد شرح و تدقیق عالمان اصول بوده است <ref>حاجی خلیفه، کشف، ج۲، ص۱۶۱۵-۱۶۱۶.</ref> در سده ۷ق/ ۱۳م، دو تألیف با استقبالی گسترده روبهرو شد؛ نخستین از این دو، الاحکام الاصول الاحکام سیفالدین آمدی (د ۶۳۱ق/ ۱۲۳۴م)، از متکلمان و فقیهان شافعی بود که به عنوان منبعی مهم در مطالعات تطبیقیِ اصولی شناخته شده است و دیگری متنی مختصر با عنوان مختصر المنتهی از جمالالدین ابنحاجب (د ۶۴۶ق/ ۱۲۴۸م)، ادیب و فقیه مالکی است که به عنوان متنی تعلیمی، چندین قرن در محافل اصولی رواج داشته، و شروح و حواشی بسیار بر آن نوشته شده است. افزون بر نقش آمدی و در پی او ابنحاجب در تدوین و تنظیم، این دو در برخی موضوعات اصولی ریزبینیها و نظریههایی جدید نیز داشتهاند که در جای جای آثارشان انعکاس یافتهاست. | ||
در سده ۸ق/ ۱۴م، باید از شکلگیری مکتب سلفی سخن آورد که آغازگر آن، ابنتیمیه (د ۷۲۸ق/ ۱۳۲۸م) بر مفتوح بودن باب اجتهاد تأکید میورزید و در کنار پافشاری بر پیروی از نصوص، قیاس را نیز در استنباط احکام شرعی ارزش مینهاد و به جای اجماع، عنصری با عنوان «اتفاق» را تقویت میکرد که در تعریف او، توافق میان مجتهدان در شریعت اسلامی بود. <ref>ابن تیمیه، احمد، نقد مراتب الاجماع، ج۱، ص۱۰-۱۱.</ref> ابنتیمیه خود در زمینه اصول به تألیفی جامع نپرداخته است و بازتاب تعالیم اصولی او، در کتاب اعلام الموقعین شاگردش ابنقیم جوزیه دیده میشود. | در سده ۸ق/ ۱۴م، باید از شکلگیری مکتب سلفی سخن آورد که آغازگر آن، ابنتیمیه (د ۷۲۸ق/ ۱۳۲۸م) بر مفتوح بودن باب اجتهاد تأکید میورزید و در کنار پافشاری بر پیروی از نصوص، قیاس را نیز در استنباط احکام شرعی ارزش مینهاد و به جای اجماع، عنصری با عنوان «اتفاق» را تقویت میکرد که در تعریف او، توافق میان مجتهدان در شریعت اسلامی بود. <ref>ابن تیمیه، احمد، نقد مراتب الاجماع، ج۱، ص۱۰-۱۱.</ref> ابنتیمیه خود در زمینه اصول به تألیفی جامع نپرداخته است و بازتاب تعالیم اصولی او، در کتاب اعلام الموقعین شاگردش ابنقیم جوزیه دیده میشود. درباره این اثر باید گفت که نه تنها در موضعگیریها و شیوه بحث، تفاوتی بنیادین میان ان با آثار متداول اصولی دیده میشود، بلکه این اثر، اساساً از بافتی نوین برخوردار است و سرفصلهای آن با آنچه در آثار اصولی معمول بوده، همخوانی ندارد. | ||
ابواسحاق شاطبی (د ۷۹۰ق/ ۱۳۸۸م) از صاحبنظران مالکی که به مفتوح دانستن باب اجتهاد شهرت یافته، نیز در کتاب مشهور الموافقات فی اصول الشریعه، شیوهای بدیع و ویژه در طرح مباحث پیش گرفته است. وی که با هدف دستیابی به ابزاری کاربردی برای اجتهاد به علم اصول مینگریسته، با نگرشی زیربنایی به مبانی کلامی مسأله تکلیف، به بازنگری اساسی در فلسفه تشریع پرداخته است و روشهایی را در کاربرد، پیشنهاد کرده، یا توسعه داده است که در رأس آن باید از گسترش کاربرد استصلاح یاد کرد. در واقع بخش اعظم این اثر، مباحثی نظری از گونه یاد شده است و تنها ثلثی از کتاب، با عنوان «کتاب الادله»، مباحث معمول در کتب اصولی را در بر دارد | ابواسحاق شاطبی (د ۷۹۰ق/ ۱۳۸۸م) از صاحبنظران مالکی که به مفتوح دانستن باب اجتهاد شهرت یافته، نیز در کتاب مشهور الموافقات فی اصول الشریعه، شیوهای بدیع و ویژه در طرح مباحث پیش گرفته است. وی که با هدف دستیابی به ابزاری کاربردی برای اجتهاد به علم اصول مینگریسته، با نگرشی زیربنایی به مبانی کلامی مسأله تکلیف، به بازنگری اساسی در فلسفه تشریع پرداخته است و روشهایی را در کاربرد، پیشنهاد کرده، یا توسعه داده است که در رأس آن باید از گسترش کاربرد استصلاح یاد کرد. در واقع بخش اعظم این اثر، مباحثی نظری از گونه یاد شده است و تنها ثلثی از کتاب، با عنوان «کتاب الادله»، مباحث معمول در کتب اصولی را در بر دارد | ||