۸۷٬۸۱۰
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'اینگونه' به 'اینگونه') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
جز (جایگزینی متن - 'دیدگاهها' به 'دیدگاهها') |
||
خط ۹۲: | خط ۹۲: | ||
نظر و تعقل در باب عقاید دینى به تعبیر اشعری «استدلال از شاهد به غایب» است، بدین معنى که انسان حکمى را که درباره امور معینى در جهان محسوس صادق میداند، به مورد مشابهى در قلمرو ناشناخته سریان دهد <ref>همو، 286</ref>. نمونه ای از استدلال که به نظر او رکن دین به شمار میآید، اثبات حدوث جهان و نیازمندی آن به صانع است <ref>همو، 292</ref>. اشعری ضمن اینکه با پذیرش اعتبار [[قیاس]]، برخى مفاهیم عقلى و لوازم منطقى آنها را تصدیق میکند و در برهانهای خویش به کار میگیرد <ref>برای نمونه نک: اشعری، اللمع، 17، 19؛ ابن فورک، 254- 255، 257-261</ref>، بر آن است که نشان دهد نتایج عقلى مانعى بر سر التزام به نصوص دینى نیستند. از این روست که وی حدودی برای احکام عقل قائل میشود و در مواردی که معتزله ناگزیر از [[تأویل]] بودهاند، نشان میدهد که در آنجا نمیتوان حکم غایب را به محک عقل سنجید و به شاهد استناد کرد. | نظر و تعقل در باب عقاید دینى به تعبیر اشعری «استدلال از شاهد به غایب» است، بدین معنى که انسان حکمى را که درباره امور معینى در جهان محسوس صادق میداند، به مورد مشابهى در قلمرو ناشناخته سریان دهد <ref>همو، 286</ref>. نمونه ای از استدلال که به نظر او رکن دین به شمار میآید، اثبات حدوث جهان و نیازمندی آن به صانع است <ref>همو، 292</ref>. اشعری ضمن اینکه با پذیرش اعتبار [[قیاس]]، برخى مفاهیم عقلى و لوازم منطقى آنها را تصدیق میکند و در برهانهای خویش به کار میگیرد <ref>برای نمونه نک: اشعری، اللمع، 17، 19؛ ابن فورک، 254- 255، 257-261</ref>، بر آن است که نشان دهد نتایج عقلى مانعى بر سر التزام به نصوص دینى نیستند. از این روست که وی حدودی برای احکام عقل قائل میشود و در مواردی که معتزله ناگزیر از [[تأویل]] بودهاند، نشان میدهد که در آنجا نمیتوان حکم غایب را به محک عقل سنجید و به شاهد استناد کرد. | ||
ابن فورک <ref>ص 287-291، 310- 315</ref> فصلى را به | ابن فورک <ref>ص 287-291، 310- 315</ref> فصلى را به دیدگاههای او درباره شرایط استدلال از شاهد به غایب اختصاص داده است که اساس روش وی و تمایز او را از معتزله نشان میدهد <ref>نیز نک: شهرستانى، همان، 182 به بعد</ref>. بدینگونه یکى از عمده ترین ویژگیهای اشعری این است که در عین اعتقاد به اصالت متون دینى، اعتبار عقل و قیاس را میپذیرد و میکوشد با تعریف حدود کارآیى آن، بر موافقت عقل با نقل صحه بگذارد و اقوال یک سویه اصحاب حدیث را به گونهای تعدیل کند. توجه اشعری به لوازم منطقى آراء کلامى در مواردی به تفاوت عقیده او با اصحاب حدیث انجامیده است. این ویژگى که انتقادهایى را از سوی ایشان متوجه او ساخت، چنانکه خواهیم دید، وی را اغلب در موضعى میان اصحاب حدیث و جریان عقل گرا قرار میدهد، موضعى که ابن خلدون <ref>3/1180</ref> از آن به «طریق وسط» تعبیر کرده است. | ||
==آراء و عقاید== | ==آراء و عقاید== | ||
خط ۱۴۳: | خط ۱۴۳: | ||
درباره تلاوت و کتابت انسانها از قرآن که اثبات و نفى مخلوق بودن آن کم و بیش مانند اصل کتاب محل بحث بوده است، اشعری بر خلاف عموم اصحاب حدیث، به حادث بودن قرائت و کتابت قرآن تصریح میکند و سخن از خوانده و نوشته شدن کلام الهى را مجازی به شمار میآورد <ref>ابن فورک، 60، 179؛ قس: اشعری، الابانة، 32</ref>. وی این نظر را مردود میداند که قرآن چون نوشته شود، درمحل کتابت موجود میگردد، همچنانکه حتى از دید او حلول معانى حادث نیز در محل کتابت ممکن نیست. بر این مبنا این آیه را که «آن قرآن مجید است، در لوحى محفوظ» <ref>بروج / 85/21</ref>، باید صرفاً به مکتوب بودن در لوح تفسیر کرد <ref>ابن فورک، 61-62، 63</ref>. به اعتقاد او طرح موضوع تلاوت با تعبیری چون «به لفظ آوردن قرآن» از بنیاد نادرست است، زیرا اطلاق «لفظ» که موهم معنى حرکت و جسمیت است، در مورد کلام الهى روا نیست. بنابراین بحث از مخلوق بودن یا نبودن آن نیز جایى ندارد. ابن فورک میگوید که اشعری سخن برخى اصحاب حدیث را که هیچ یک از این دو حکم را نمیپذیرفته اند، چنین توجیه میکرد که تصریح به مخلوق بودن آنچه از کلام الهى به زبان آورده میشود، میتواند با سوء تعبیر همراه باشد، چون به هر روی فرق نهادن میان قرائت و آنچه قرائت میشود،دشوار است <ref>ابن فورک،60 -61؛اشعری، مقالات، 292</ref>. | درباره تلاوت و کتابت انسانها از قرآن که اثبات و نفى مخلوق بودن آن کم و بیش مانند اصل کتاب محل بحث بوده است، اشعری بر خلاف عموم اصحاب حدیث، به حادث بودن قرائت و کتابت قرآن تصریح میکند و سخن از خوانده و نوشته شدن کلام الهى را مجازی به شمار میآورد <ref>ابن فورک، 60، 179؛ قس: اشعری، الابانة، 32</ref>. وی این نظر را مردود میداند که قرآن چون نوشته شود، درمحل کتابت موجود میگردد، همچنانکه حتى از دید او حلول معانى حادث نیز در محل کتابت ممکن نیست. بر این مبنا این آیه را که «آن قرآن مجید است، در لوحى محفوظ» <ref>بروج / 85/21</ref>، باید صرفاً به مکتوب بودن در لوح تفسیر کرد <ref>ابن فورک، 61-62، 63</ref>. به اعتقاد او طرح موضوع تلاوت با تعبیری چون «به لفظ آوردن قرآن» از بنیاد نادرست است، زیرا اطلاق «لفظ» که موهم معنى حرکت و جسمیت است، در مورد کلام الهى روا نیست. بنابراین بحث از مخلوق بودن یا نبودن آن نیز جایى ندارد. ابن فورک میگوید که اشعری سخن برخى اصحاب حدیث را که هیچ یک از این دو حکم را نمیپذیرفته اند، چنین توجیه میکرد که تصریح به مخلوق بودن آنچه از کلام الهى به زبان آورده میشود، میتواند با سوء تعبیر همراه باشد، چون به هر روی فرق نهادن میان قرائت و آنچه قرائت میشود،دشوار است <ref>ابن فورک،60 -61؛اشعری، مقالات، 292</ref>. | ||
گزارشى که اشعری در مقالات الاسلامیین <ref>ص 584 - 585</ref> از آراء ابن کلاب در باب کلام الهى داده است، حدود تأثیر ابن کلاب را بر نظریه او نشان میدهد. میتوان گفت که اتفاق نظر اشعری با ابن کلاب در اینکه صفت فعل خداوند و آنچه موکول به مشیت اوست، نباید قائم به ذات الهى پنداشته شود، از مبانى تصور کلام نفسى، و دلیل فاصله گرفتن اشعری از اصحاب حدیث است، زیرا از یک سو ایشان نیز تصدیق داشته اند که کلام مُنزل خدا تابع مشیت اوست، و از سوی دیگر اشعری کوشیده است تا مفهوم صفت گونة کلام را که ازلى و قائم به ذات الهى است، حفظ و تبیین کند. اما | گزارشى که اشعری در مقالات الاسلامیین <ref>ص 584 - 585</ref> از آراء ابن کلاب در باب کلام الهى داده است، حدود تأثیر ابن کلاب را بر نظریه او نشان میدهد. میتوان گفت که اتفاق نظر اشعری با ابن کلاب در اینکه صفت فعل خداوند و آنچه موکول به مشیت اوست، نباید قائم به ذات الهى پنداشته شود، از مبانى تصور کلام نفسى، و دلیل فاصله گرفتن اشعری از اصحاب حدیث است، زیرا از یک سو ایشان نیز تصدیق داشته اند که کلام مُنزل خدا تابع مشیت اوست، و از سوی دیگر اشعری کوشیده است تا مفهوم صفت گونة کلام را که ازلى و قائم به ذات الهى است، حفظ و تبیین کند. اما دیدگاههای او - که تا حدودی همچون آراء ابن کلاب مورد انتقاد برخى اصحاب حدیث نیز بوده است <ref>نک: ابن جوزی، 6/332؛ ابن حزم، 3/13؛ ابن تیمیه، موافقة...، 1/350-353، 367؛ شهرستانى، نهایة، 313</ref> - از جهاتى با آنچه به ابن کلاب نسبت داده میشود، متفاوت است، از جمله درباره منشأ صدور «تعبیر» یعنى کلام حادث الهى یا کتاب مُنزل؛ و نیز اینکه اشعری بر خلاف او که خطاب کردن به ناآفریدگان را محال میشمرد، وجوه ضروری سخن همچون امر ونهى و خبر را در مورد کلام نفسى خداوند نیز پذیرفته و نظر ابن کلاب را مستلزم حادث بودن کلام الهى دانسته است <ref>ابن فورک، 58، 66 -67، 197، 328؛ شهرستانى، همان، 303-304؛ نیز نک: ه د، ابن کلاب؛ ولفسن، 285 </ref>. | ||
===رؤیت خداوند=== | ===رؤیت خداوند=== | ||
خط ۱۹۱: | خط ۱۹۱: | ||
===ایمان=== | ===ایمان=== | ||
در مسالة ایمان دیدگاه اشعری در مجموع به نگرش اهل سنت و جماعت نزدیک است. آنان در میان دو موضع افراطى خوارج و مرجئه، ضمن آنکه برای عمل به احکام دین جایگاهى در مراتب ایمان قائل بودند، ارتکاب گناهان کبیره را دلیل بر زوال ایمان نمیشمردند. اما بررسى آراء اشعری نشان میدهد که وی در این زمینه دارای | در مسالة ایمان دیدگاه اشعری در مجموع به نگرش اهل سنت و جماعت نزدیک است. آنان در میان دو موضع افراطى خوارج و مرجئه، ضمن آنکه برای عمل به احکام دین جایگاهى در مراتب ایمان قائل بودند، ارتکاب گناهان کبیره را دلیل بر زوال ایمان نمیشمردند. اما بررسى آراء اشعری نشان میدهد که وی در این زمینه دارای دیدگاههای ویژه ای است که در مواردی با آنچه به اهل سنت و جماعت نسبت داده میشود، اختلاف دارد. | ||
اشعری ایمان را تصدیق به وحدانیت خداوند میداند. وی در این تعریف که ارزش عمل را از مفهوم ایمان خارج میسازد، به این مبنای خویش در تفسیر متون دینى استناد میکند که دلالتهای شرعى الفاظ از دلالتهای عرفى آنها جدا نیستند، بدین معنا که الفاظ وارد در کتاب الهى، هرچند کاربردهای اصطلاحى بیابند، معانى لغوی خود را حفظ میکنند. بنابراین آنچه در مفهوم ایمان معتبر است، چیزی بیش از معنى لغوی آن یعنى تصدیق نیست <ref> اللمع، 75؛ ابن فورک، 149-150، 153-156، 191</ref>. اما حقیقت ایمان امری قلبى است و اقرار زبانى اگر با انکار قلبى همراه باشد، ایمان نیست، هرچند حکم ظاهری و فقهى ایمان بر آن صدق کند. به همین گونه انکار زبانى اگر با انکار قلبى همراه نباشد، کفر حقیقى نیست <ref>نک: همو، 151</ref>. | اشعری ایمان را تصدیق به وحدانیت خداوند میداند. وی در این تعریف که ارزش عمل را از مفهوم ایمان خارج میسازد، به این مبنای خویش در تفسیر متون دینى استناد میکند که دلالتهای شرعى الفاظ از دلالتهای عرفى آنها جدا نیستند، بدین معنا که الفاظ وارد در کتاب الهى، هرچند کاربردهای اصطلاحى بیابند، معانى لغوی خود را حفظ میکنند. بنابراین آنچه در مفهوم ایمان معتبر است، چیزی بیش از معنى لغوی آن یعنى تصدیق نیست <ref> اللمع، 75؛ ابن فورک، 149-150، 153-156، 191</ref>. اما حقیقت ایمان امری قلبى است و اقرار زبانى اگر با انکار قلبى همراه باشد، ایمان نیست، هرچند حکم ظاهری و فقهى ایمان بر آن صدق کند. به همین گونه انکار زبانى اگر با انکار قلبى همراه نباشد، کفر حقیقى نیست <ref>نک: همو، 151</ref>. |