پرش به محتوا

بابیه: تفاوت میان نسخه‌ها

۵ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۱ مهٔ ۲۰۲۲
جز
جایگزینی متن - 'علیه السلام' به '‌علیه‌السلام'
جز (جایگزینی متن - 'کتاب ها' به 'کتاب‌ها')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
جز (جایگزینی متن - 'علیه السلام' به '‌علیه‌السلام')
خط ۴۷: خط ۴۷:
<br>
<br>


متن توبه‏ نامه باب خطاب به ناصرالدین میرزای ولیعهد چنین مى ‏باشد: فداک روحى الحمد لله کما هو اهله و مستحقه که ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر کافه عباد خود شامل گردانیده. بحمد الله ثم حمد الله که مثل آن حضرت را ینبوع رأفت و رحمت خود فرمود که به ظهور عطوفتش عفو از بندگانش و تستر بر مجرمان، و ترحم بر یاغیان فرموده اشهد الله من عنده که این بنده ضعیف را قصدى نیست که خلاف رضاى خداوند عالم و اهل ولایت او باشد، اگر چه به نفسه وجودم گناه خالص است، ولى چون قلبم موقن به توحید خداوند جل ذکره و نبوت رسول او و ولایت اهل ولایت اوست و زبانم مقر بر تمام آن چه که از طرف خدا نازل شده است، به رحمت او امیدوارم و مطلقا خلاف رضاى حق را نخواستم و اگر کلماتى که خلاف رضاى او بوده از قلمم جارى شده،  هدفم عصیان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را، و این بنده را مطلق علمى نیست که منوط به ادعایى باشد استغفر الله ربى و اتوب الیه من ان ینسب الى امر، و بعضى مناجات و کلمات که از لسانم جارى شده دلیل بر هیچ امرى نیست و مدعى نیابت خاصه حضرت حجت علیه السلام را محض ادعاى مبطل است و این بنده را چنین ادعایى نبوده و نه ادعایى دیگر، مستدعى از الطاف حضرت شاهنشاهى و آن حضرت چنان است که این دعاگو را به الطاف عنایات و بسط رأفت و رحمت خود را سرافراز فرمائید و السلام.» ظاهرا این توبه‏ نامه در کتابخانه مجلس سابق شوراى ملى در میدان بهارستان تهران مضبوط است. پس از درگذشت [[محمد شاه قاجار]]، شورش هایى به حمایت از باب، پیاپى در [[مازندران]] و زنجان روى داد. <br>
متن توبه‏ نامه باب خطاب به ناصرالدین میرزای ولیعهد چنین مى ‏باشد: فداک روحى الحمد لله کما هو اهله و مستحقه که ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر کافه عباد خود شامل گردانیده. بحمد الله ثم حمد الله که مثل آن حضرت را ینبوع رأفت و رحمت خود فرمود که به ظهور عطوفتش عفو از بندگانش و تستر بر مجرمان، و ترحم بر یاغیان فرموده اشهد الله من عنده که این بنده ضعیف را قصدى نیست که خلاف رضاى خداوند عالم و اهل ولایت او باشد، اگر چه به نفسه وجودم گناه خالص است، ولى چون قلبم موقن به توحید خداوند جل ذکره و نبوت رسول او و ولایت اهل ولایت اوست و زبانم مقر بر تمام آن چه که از طرف خدا نازل شده است، به رحمت او امیدوارم و مطلقا خلاف رضاى حق را نخواستم و اگر کلماتى که خلاف رضاى او بوده از قلمم جارى شده،  هدفم عصیان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را، و این بنده را مطلق علمى نیست که منوط به ادعایى باشد استغفر الله ربى و اتوب الیه من ان ینسب الى امر، و بعضى مناجات و کلمات که از لسانم جارى شده دلیل بر هیچ امرى نیست و مدعى نیابت خاصه حضرت حجت ‌علیه‌السلام را محض ادعاى مبطل است و این بنده را چنین ادعایى نبوده و نه ادعایى دیگر، مستدعى از الطاف حضرت شاهنشاهى و آن حضرت چنان است که این دعاگو را به الطاف عنایات و بسط رأفت و رحمت خود را سرافراز فرمائید و السلام.» ظاهرا این توبه‏ نامه در کتابخانه مجلس سابق شوراى ملى در میدان بهارستان تهران مضبوط است. پس از درگذشت [[محمد شاه قاجار]]، شورش هایى به حمایت از باب، پیاپى در [[مازندران]] و زنجان روى داد. <br>
<br>
<br>
میرزا تقى خان [[امیر کبیر|امیر کبیر]] صدر اعظم [[ناصرالدین شاه|ناصرالدین شاه]] دستور داد که‏ باب را از قلعه چهریق به تبریز آوردند و به قتل رسانند. در 27 شعبان 1266 باب را  در آن شهر به دار آویخته و تیر باران کردند. اعتضاد السلطنه در کتاب «فتنه باب» مى ‏نویسد: از قضا در این واقعه گلوله به ریسمانى برخورد کرد که با آن  دست باب را بسته بودند. ریسمان پاره شد و باب رها شده و راه فرار را در پیش گرفت و خود را به حجره یکى از سربازان انداخت و این گریختن او از باطن شریعت بود، زیرا اگر سینه خود را گشاده مى ‏داشت و فریاد بر مى ‏آورد که اى سربازان و مردمان آیا کرامت من را ندیدید که از هزار گلوله یکى بر من نیامد. خداى خواست تا حق را از باطل معلوم کند و این شک و ریب از میان مردم رفع شود.<br>
میرزا تقى خان [[امیر کبیر|امیر کبیر]] صدر اعظم [[ناصرالدین شاه|ناصرالدین شاه]] دستور داد که‏ باب را از قلعه چهریق به تبریز آوردند و به قتل رسانند. در 27 شعبان 1266 باب را  در آن شهر به دار آویخته و تیر باران کردند. اعتضاد السلطنه در کتاب «فتنه باب» مى ‏نویسد: از قضا در این واقعه گلوله به ریسمانى برخورد کرد که با آن  دست باب را بسته بودند. ریسمان پاره شد و باب رها شده و راه فرار را در پیش گرفت و خود را به حجره یکى از سربازان انداخت و این گریختن او از باطن شریعت بود، زیرا اگر سینه خود را گشاده مى ‏داشت و فریاد بر مى ‏آورد که اى سربازان و مردمان آیا کرامت من را ندیدید که از هزار گلوله یکى بر من نیامد. خداى خواست تا حق را از باطل معلوم کند و این شک و ریب از میان مردم رفع شود.<br>
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۸۱۰

ویرایش