۲۱٬۸۹۸
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۴: | خط ۱۴: | ||
!نام | !نام | ||
| | |طه ابواللیل | ||
|- | |- | ||
|زاده | |زاده | ||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
|} | |} | ||
</div> | </div> | ||
نزله بنی مهدی در سال 1923 شمسی در آنجا فرزند دهیار روستا به دنیا آمد و به مراحل مختلف تحصیل پیوست. با خانم طهیا بشیر ازدواج کرد و او اهل بیت یکی از علمای ازهری بود و پدرش حاج احمد با اینکه اهل اخوان نبود و گاهی از آنها حمایت می کرد، عاشق اخوان بود و با عقاید آنها همدل بود. حتی شیوخ الازهر هم با دیدن یکی از برادران از ترس پلیس سیاسی و ظلم و ستم آنها به جز پدرش فرار می کردند، استاد طه از شجاعت او متحیر شد. شیخ احمد از طرفداران آنان باقی ماند تا این که گروه به مشروعیت خود بازگشت و حقوقش به آن اعاده شد، در این میان استاد طه خطبه سلام دختر شیخ احمد بشیر را ایراد کرد و ازدواج در اوت 1951م انجام شد. و خداوند در 8/10/1952م به آنها حضرت فاطمه الزهرا(س) و سپس حضرت محمد(ص) را در 20/9/1953م و سپس علاء در 4/3/[[1954] هنگامی که در زمان حادثه منشیه حامله بود، بر آنان رحمت فرمود. سپس یاسر در سال 1966 و سپس یومنا در سال 1973. | '''طه محمد ابواللیل''' نزله بنی مهدی در سال 1923 شمسی در آنجا فرزند دهیار روستا به دنیا آمد و به مراحل مختلف تحصیل پیوست. با خانم طهیا بشیر ازدواج کرد و او اهل بیت یکی از علمای ازهری بود و پدرش حاج احمد با اینکه اهل اخوان نبود و گاهی از آنها حمایت می کرد، عاشق اخوان بود و با عقاید آنها همدل بود. حتی شیوخ الازهر هم با دیدن یکی از برادران از ترس پلیس سیاسی و ظلم و ستم آنها به جز پدرش فرار می کردند، استاد طه از شجاعت او متحیر شد. شیخ احمد از طرفداران آنان باقی ماند تا این که گروه به مشروعیت خود بازگشت و حقوقش به آن اعاده شد، در این میان استاد طه خطبه سلام دختر شیخ احمد بشیر را ایراد کرد و ازدواج در اوت 1951م انجام شد. و خداوند در 8/10/1952م به آنها حضرت فاطمه الزهرا(س) و سپس حضرت محمد(ص) را در 20/9/1953م و سپس علاء در 4/3/[[1954] هنگامی که در زمان حادثه منشیه حامله بود، بر آنان رحمت فرمود. سپس یاسر در سال 1966 و سپس یومنا در سال 1973. | ||
= همکاری با اخوان = | = همکاری با اخوان = | ||
او از طریق دوستش پروفسور محمد احمد حسن با اخوان آشنا شد و در آنجا وضعیت خود را شرح می دهد و می گوید: من جوان مجردی بودم که تازه فارغ التحصیل شده بودم و او جز خواندن رمان جیب چیزی برای خود نمی یافت و هر وقت دوستم حسن را می دیدم سخنانی از او می شنیدم که در من جای می گرفت. روح و بدون تظاهر برخورد می کردند پس پیک به مدیرش می گفت برادر زهدی و مدیر به تخت می گفت برادر محمد و عشق و علاقه بر آنها غالب شد و حسن مرا به پینگ پنگ برد. سالن تا غروب آفتاب حرکت متوقف شد و همه به نماز شتافتند، شعار خدا هدف ماست، رسول الگوی ماست، قرآن قانون اساسی ماست، جهاد راه ماست و مرگ در راه خدا بالاترین آرزوی ماست. | او از طریق دوستش پروفسور محمد احمد حسن با اخوان آشنا شد و در آنجا وضعیت خود را شرح می دهد و می گوید: من جوان مجردی بودم که تازه فارغ التحصیل شده بودم و او جز خواندن رمان جیب چیزی برای خود نمی یافت و هر وقت دوستم حسن را می دیدم سخنانی از او می شنیدم که در من جای می گرفت. روح و بدون تظاهر برخورد می کردند پس پیک به مدیرش می گفت برادر زهدی و مدیر به تخت می گفت برادر محمد و عشق و علاقه بر آنها غالب شد و حسن مرا به پینگ پنگ برد. سالن تا غروب آفتاب حرکت متوقف شد و همه به نماز شتافتند، شعار خدا هدف ماست، رسول الگوی ماست، قرآن قانون اساسی ماست، جهاد راه ماست و مرگ در راه خدا بالاترین آرزوی ماست. |