۸۷٬۷۷۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'علیه السلام' به 'علیهالسلام') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
البته هر کنفرانسى خودش یک عنوان مستقل دارد، یکى تحت عنوان «تجربه دینى»، دیگرى تحت عنوان «محکهاى فلسفى در تجربه دینى»، دیگرى تحت عنوان «آزادى و جاودانى منِ بشرى» و یکى تحت عنوان «روح فرهنگ و تمدن اسلامى» و یکى تحت عنوان «اصل حرکت در اسلام» و یکى دیگر در موضوع «آیا دین ممکن است؟» که این تیتر را میگویند اقتباسى است که از کانت کرده است، و بالاخره یک کنفرانس تحت عنوان «تصور خدا و معنى نیایش». به هر حال همه اینها را این مرد تحت عنوان «احیاى فکر دینى» ایراد کرده است | البته هر کنفرانسى خودش یک عنوان مستقل دارد، یکى تحت عنوان «تجربه دینى»، دیگرى تحت عنوان «محکهاى فلسفى در تجربه دینى»، دیگرى تحت عنوان «آزادى و جاودانى منِ بشرى» و یکى تحت عنوان «روح فرهنگ و تمدن اسلامى» و یکى تحت عنوان «اصل حرکت در اسلام» و یکى دیگر در موضوع «آیا دین ممکن است؟» که این تیتر را میگویند اقتباسى است که از کانت کرده است، و بالاخره یک کنفرانس تحت عنوان «تصور خدا و معنى نیایش». به هر حال همه اینها را این مرد تحت عنوان «احیاى فکر دینى» ایراد کرده است | ||
من نمیخواهم ادعا کنم که تمام حرفهایى که او در این موضوع بسیار بزرگ گفته است | من نمیخواهم ادعا کنم که تمام حرفهایى که او در این موضوع بسیار بزرگ گفته است بیانتقاد است، و یا تمام حرفها همان است که این مرد آنها را ایراد کرده است، ولى از باب اینکه این موضوع را او عنوان کرده و در حدودى که یک نفر مفکّر میتواند در این موضوعات بحث کند بحث کرده است، بسیار بسیار شایسته تقدیر و تمجید و تبجیل است. | ||
من امروز باید قسمت بیشتر حرف خودم را در اطراف حرفهاى او قرار بدهم... ولى ابتدائاً میخواهم آن نقاط برجسته افکار او را به اطلاع شما برسانم: | من امروز باید قسمت بیشتر حرف خودم را در اطراف حرفهاى او قرار بدهم... ولى ابتدائاً میخواهم آن نقاط برجسته افکار او را به اطلاع شما برسانم: | ||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
او اروپا را از نزدیک دیده و شناخته و تجزیه و تحلیل کرده است. به علم جدید هم بسیار علاقهمند است و جوانان مسلمان را تشویق میکند که علوم جدید را بیاموزند. او کسى نیست که با علوم جدید مخالف باشد یا مسلمین را پرهیز بدهد که علوم جدید را نیاموزید. | او اروپا را از نزدیک دیده و شناخته و تجزیه و تحلیل کرده است. به علم جدید هم بسیار علاقهمند است و جوانان مسلمان را تشویق میکند که علوم جدید را بیاموزند. او کسى نیست که با علوم جدید مخالف باشد یا مسلمین را پرهیز بدهد که علوم جدید را نیاموزید. | ||
با همه این حرفها که مردى است که تحصیلات عالیه خودش را در اروپا کرده و اروپا را شناخته است و به ارزش علم جدید فوقالعاده واقف و معترف است، در عین حال اولین چیزى که در گفتار این مرد جلب توجه میکند و آن را در اشعار خودش به صورت منظوم بیان کرده است این است که آن چیزى را که امروز «تمدن اروپایى» مینامند- یعنى مجموع شئون زندگى اروپایى، | با همه این حرفها که مردى است که تحصیلات عالیه خودش را در اروپا کرده و اروپا را شناخته است و به ارزش علم جدید فوقالعاده واقف و معترف است، در عین حال اولین چیزى که در گفتار این مرد جلب توجه میکند و آن را در اشعار خودش به صورت منظوم بیان کرده است این است که آن چیزى را که امروز «تمدن اروپایى» مینامند- یعنى مجموع شئون زندگى اروپایى، ایدهآلهایى که تمدن امروز اروپایى به بشر میدهد، راه و رسمى که به بشر میآموزد، اخلاق و عادات و بالاخره مسیرى که اروپاى امروز دارد- نه تنها یک چیز خوبى نمیداند بلکه یک امر بسیار بسیار خطرناکى، هم براى بشریت و هم براى خود مردم اروپا میداند؛ | ||
یعنى اقبال | یعنى اقبال اروپا رفته و اروپاشناخته، آینده تمدن اروپا را بسیار شوم و خطرناک میداند و این قسمتها را در کلمات خودش زیاد گنجانده است و من مایل هستم آن قسمتها را که از نوشتههاى خود اقبال یادداشت کردهام براى شما بخوانم تا ببینید این مرد چه نظرى راجع به تمدن امروز اروپا دارد و با اینکه به علم اروپایى خوشبین است، به تمدن اروپایى تا چه حدود بدبین است و تا چه اندازه مشرق زمینىها و مخصوصاً مسلمین را پرهیز میدهد که تحت تأثیر تمدن اروپا قرار نگیرند. | ||
از جمله در کلمات خودش چنین میگوید: | از جمله در کلمات خودش چنین میگوید: | ||
آنها که چشمشان از تقلید و بردگى کور شده است نمیتوانند حقایق | آنها که چشمشان از تقلید و بردگى کور شده است نمیتوانند حقایق بیپرده را درک کنند. این فرهنگ و تمدن نیممرده اروپایى چگونه میتواند کشورهاى ایران و عرب را حیات نوین بخشد هنگامى که خود به لب گور رسیده است | ||
همچنین میگوید: | همچنین میگوید: | ||
برجستهترین نمود تاریخ جدید، سرعت عظیمى است که جهان اسلام با آن سرعت از لحاظ روحى در حال حرکت به طرف | برجستهترین نمود تاریخ جدید، سرعت عظیمى است که جهان اسلام با آن سرعت از لحاظ روحى در حال حرکت به طرف مغربزمین است. | ||
میگوید برجستهترین نمود تاریخ جدید این کشورها این است که به سرعت به سوى | میگوید برجستهترین نمود تاریخ جدید این کشورها این است که به سرعت به سوى مغربزمین حرکت میکنند. بعد براى اینکه میان علم و تمدن مغربزمین تفکیک کند | ||
میگوید: | میگوید: | ||
خط ۶۷: | خط ۶۷: | ||
===1. تعبیرى روحانى از جهان.=== | ===1. تعبیرى روحانى از جهان.=== | ||
یعنى اولین چیزى که بشر به آن نیازمند است این است که جهان تفسیرى روحانى و معنوى بشود نه تفسیرى مادى. اولین چیزى که بشر را سرگردان کرده است و به موجب آن هیچ فکر و عقیدهاى به صورت ایمان واقعى در بشر به وجود نمیآید، ماتریالیسم و مادیگرى است، تفسیر جهان است به صورت مادى که جهان هرچه هست مادیات است، جهان کور و کر است، جهان | یعنى اولین چیزى که بشر به آن نیازمند است این است که جهان تفسیرى روحانى و معنوى بشود نه تفسیرى مادى. اولین چیزى که بشر را سرگردان کرده است و به موجب آن هیچ فکر و عقیدهاى به صورت ایمان واقعى در بشر به وجود نمیآید، ماتریالیسم و مادیگرى است، تفسیر جهان است به صورت مادى که جهان هرچه هست مادیات است، جهان کور و کر است، جهان بیشعور است، احمق و ابله است، جهان هدف سرش نمیشود، جهان حق و باطل نمیفهمد، جهان درست و نادرست نمیفهمد، در جهان حق و باطل با یک مقیاس سنجیده میشود، هیچ چیز در دنیا هدف ندارد و ما به عبث آفریده شدهایم. میگوید این فکر است که روح تمدن بشر را ضایع کرده و میکند. | ||
اولین چیزى که بشر به آن محتاج و نیازمند است تعبیرى روحانى از این جهان است. أَ فَحَسِبْتُمْ انَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً. بیهودگى در کار نیست، جهان را صاحبى باشد خدا نام. جهان به حق برپاست، جهان به عدالت برپاست، نیکى و بدى در آن گم نمیشود، جهان سمیع و بصیر است، لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ، آگاه و عاقل است. ولى تنها این (تعبیرى روحانى از جهان) کافى نیست. | اولین چیزى که بشر به آن محتاج و نیازمند است تعبیرى روحانى از این جهان است. أَ فَحَسِبْتُمْ انَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً. بیهودگى در کار نیست، جهان را صاحبى باشد خدا نام. جهان به حق برپاست، جهان به عدالت برپاست، نیکى و بدى در آن گم نمیشود، جهان سمیع و بصیر است، لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ، آگاه و عاقل است. ولى تنها این (تعبیرى روحانى از جهان) کافى نیست. | ||
خط ۹۸: | خط ۹۸: | ||
آنچه قرآن آورده هیئت بطلمیوس نیست که بگوییم نظریه دیگرى آمد و آن نظریه را نسخ کرد، نظریه طبیعیات مبتنى بر عناصر چهارگانه نیست که بگوییم علم امروز آمد و گفت آن عناصر چهارگانه شما همه مرکّبند و عنصر نیستند و عناصر بیش از این حرفهاست. | آنچه قرآن آورده هیئت بطلمیوس نیست که بگوییم نظریه دیگرى آمد و آن نظریه را نسخ کرد، نظریه طبیعیات مبتنى بر عناصر چهارگانه نیست که بگوییم علم امروز آمد و گفت آن عناصر چهارگانه شما همه مرکّبند و عنصر نیستند و عناصر بیش از این حرفهاست. | ||
خود اسلام زنده است با | خود اسلام زنده است با تکیهگاه و مبناى زنده، پس نقص کار در کجاست؟ | ||
نقص کار در تفکر مسلمین است. یعنى فکر مسلمین، طرز تلقى مسلمین از اسلام به صورت زندهاى نیست، به صورت مرده است. | نقص کار در تفکر مسلمین است. یعنى فکر مسلمین، طرز تلقى مسلمین از اسلام به صورت زندهاى نیست، به صورت مرده است. | ||
خط ۱۰۵: | خط ۱۰۵: | ||
یا نهالى که شما میخواهید از جایى در جاى دیگر بکارید، این نهال الآن زنده است، ولى اگر شما آن را وارونه بکارید یعنى ریشه این نهال را بیاورید بالا و سر آن را که باید در هوا باشد زیر خاک بکنید، این، هم هست و هم نیست. | یا نهالى که شما میخواهید از جایى در جاى دیگر بکارید، این نهال الآن زنده است، ولى اگر شما آن را وارونه بکارید یعنى ریشه این نهال را بیاورید بالا و سر آن را که باید در هوا باشد زیر خاک بکنید، این، هم هست و هم نیست. | ||
تعبیر لطیفى دارد | تعبیر لطیفى دارد امیرالمؤمنین على علیهالسلام، آینده اسلام و مسلمین را ذکر میفرماید: وَ لُبِسَ الْاسْلامُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلوباً یعنى مردم جامه اسلام را به تن میکنند ولى آنچنانکه پوستین را وارونه به تن کنند. | ||
پوستین در زمستان براى دفع سرماست. یک وقت پوستین را میاندازند دور، لخت و عور در مقابل سرما ظاهر میشوند. و یک وقت پوستین را میپوشند اما نه آن طور که باید بپوشند، بلکه قسمت پشمدار را بیرون میگذارند و قسمت پوست را میپوشند. در این صورت نه تنها گرما ندارد و بدن را گرم نمیکند، بلکه به یک صورت مضحک و وحشتناک و مسخرهاى هم در میآید. | پوستین در زمستان براى دفع سرماست. یک وقت پوستین را میاندازند دور، لخت و عور در مقابل سرما ظاهر میشوند. و یک وقت پوستین را میپوشند اما نه آن طور که باید بپوشند، بلکه قسمت پشمدار را بیرون میگذارند و قسمت پوست را میپوشند. در این صورت نه تنها گرما ندارد و بدن را گرم نمیکند، بلکه به یک صورت مضحک و وحشتناک و مسخرهاى هم در میآید. | ||
میفرماید: اسلام را مردم چنین خواهند کرد، هم دارند و هم ندارند. دارند ولى چون آن را وارونه کردهاند، آنچه باید رو باشد زیر است و آنچه باید در زیر قرار بگیرد در رو قرار گرفته است. نتیجه این است که اسلام هست اما اسلام | میفرماید: اسلام را مردم چنین خواهند کرد، هم دارند و هم ندارند. دارند ولى چون آن را وارونه کردهاند، آنچه باید رو باشد زیر است و آنچه باید در زیر قرار بگیرد در رو قرار گرفته است. نتیجه این است که اسلام هست اما اسلام بیخاصیت و بیاثر، اسلامى که دیگر نمیتواند حرارت بدهد، نمیتواند حرکت و جنبش بدهد، نمیتواند نیرو بدهد، نمیتواند بصیرت بدهد، بلکه مثل یک درخت پژمرده آفتزدهاى میشود که سرِ پا هست اما پژمرده و افسرده، برگ هم اگر دارد برگهاى پژمرده با حالت زار و نزار است. | ||
این از کجاست؟ بستگى دارد به طرز تلقى مسلمین از اسلام که چه جور اسلام را میگیرند و چگونه تلقى میکنند. آن را از سر میگیرند، از پا میگیرند، از ته میگیرند؟ آن را تجزیه میکنند، قسمتى از آن را میگیرند و قسمتى را نمیگیرند؟ قشرش را میگیرند و لُبّش را نمیگیرند یا میخواهند لبّش را بگیرند و قشرش را رها کنند؟ بالاخره به صورتى درمیآید که: لا یَموتُ فیها وَ لا یَحْیى | این از کجاست؟ بستگى دارد به طرز تلقى مسلمین از اسلام که چه جور اسلام را میگیرند و چگونه تلقى میکنند. آن را از سر میگیرند، از پا میگیرند، از ته میگیرند؟ آن را تجزیه میکنند، قسمتى از آن را میگیرند و قسمتى را نمیگیرند؟ قشرش را میگیرند و لُبّش را نمیگیرند یا میخواهند لبّش را بگیرند و قشرش را رها کنند؟ بالاخره به صورتى درمیآید که: لا یَموتُ فیها وَ لا یَحْیى نه مرده است و نه زنده. نه میشود گفت هست و نه میشود گفت نیست. | ||
این، نکته اساسى است و الّا تنها ما بنشینیم از تمدن و فرهنگ اروپایى انتقاد بکنیم، از فرهنگ اسلامى هم تمجید بکنیم و بعد هم خیال بکنیم که فرهنگ اسلامى و روح اسلام همان است که ما امروز داریم، پس مردم دنیا بیایند از ما پیروى کنند، کارى از پیش نمیرود. خوب، اگر مردم دنیا بیایند از ما پیروى کنند، مثل ما میشوند، یعنى به صورت نیمهمردهاى در میآیند. | این، نکته اساسى است و الّا تنها ما بنشینیم از تمدن و فرهنگ اروپایى انتقاد بکنیم، از فرهنگ اسلامى هم تمجید بکنیم و بعد هم خیال بکنیم که فرهنگ اسلامى و روح اسلام همان است که ما امروز داریم، پس مردم دنیا بیایند از ما پیروى کنند، کارى از پیش نمیرود. خوب، اگر مردم دنیا بیایند از ما پیروى کنند، مثل ما میشوند، یعنى به صورت نیمهمردهاى در میآیند. | ||
خط ۱۲۰: | خط ۱۲۰: | ||
از شما میپرسم خاصیت حیات چیست؟ اصلًا حیات یعنى چه؟ قرآن درباره مردم جاهلیت میگوید اینها امواتند. انَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى. وَ ما انْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِى الْقُبورِ. میگوید: این مردمى که میبینى، مردههایى هستند متحرک، مردههایى هستند که بجاى اینکه زیر خاک باشند دارند روى زمین راه میروند، مرده متحرّک هستند، به اینها زنده نمیشود گفت. ولى به مسلمین میگوید بیایید این تعلیمات را بپذیرید. خاصیت این تعلیمات این است که به شما جان و نیرو میدهد و حیات میبخشد. | از شما میپرسم خاصیت حیات چیست؟ اصلًا حیات یعنى چه؟ قرآن درباره مردم جاهلیت میگوید اینها امواتند. انَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى. وَ ما انْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِى الْقُبورِ. میگوید: این مردمى که میبینى، مردههایى هستند متحرک، مردههایى هستند که بجاى اینکه زیر خاک باشند دارند روى زمین راه میروند، مرده متحرّک هستند، به اینها زنده نمیشود گفت. ولى به مسلمین میگوید بیایید این تعلیمات را بپذیرید. خاصیت این تعلیمات این است که به شما جان و نیرو میدهد و حیات میبخشد. | ||
خاصیت حیات چیست؟ شما از هر عالم و فیلسوفى که حیات را تعریف | خاصیت حیات چیست؟ شما از هر عالم و فیلسوفى که حیات را تعریف میکند، بپرسید به چه چیز میشود گفت حیات و زندگى؟ اصلًا معنى حیات و زندگى چیست؟ البته کسى مدعى نمیشود که حقیقت و ماهیت حیات را تعریف کند ولى حیات را از روى آثارش میشناسند و این جور به شما خواهند گفت: حیات یعنى حقیقت مجهولالکنهى که دو خاصیت دارد، یکى آگاهى و دیگرى جنبش. | ||
انسان به هر نسبت که آگاهى بیشترى دارد حیات بیشترى دارد، به هر نسبت که تحرّک و جنبش بیشترى دارد حیات بیشترى دارد، و به هر نسبت که آگاهى کمترى دارد و | انسان به هر نسبت که آگاهى بیشترى دارد حیات بیشترى دارد، به هر نسبت که تحرّک و جنبش بیشترى دارد حیات بیشترى دارد، و به هر نسبت که آگاهى کمترى دارد و بیخبرتر است مردهتر است، به هر نسبت که ساکنتر است مردهتر است. به هر نسبت که بیخبرى را بیشتر میپسندد مردگى در مردگى دارد، و به هر نسبت که سکون را بیشتر میپسندد مردگى در مردگى دارد. | ||
حالا شما ببینید ما مردم مردهاى هستیم یا نه؟ در نظر ما سکون احترامش بیشتر است یا تحرّک؟ یعنى جامعه ما براى یک آدم جنبنده بیشتر احترام قائل است یا براى یک آدمى که با کمال سکون و وقار سر جاى خودش نشسته و تکان نمیخورد و میگوید: | حالا شما ببینید ما مردم مردهاى هستیم یا نه؟ در نظر ما سکون احترامش بیشتر است یا تحرّک؟ یعنى جامعه ما براى یک آدم جنبنده بیشتر احترام قائل است یا براى یک آدمى که با کمال سکون و وقار سر جاى خودش نشسته و تکان نمیخورد و میگوید: | ||
خط ۱۳۰: | خط ۱۳۰: | ||
که من از جاى خود نمیجنبم | که من از جاى خود نمیجنبم | ||
میبینید جامعه ما براى این شخص بیشتر احترام قائل است. این، علامت کمال مردگى یک اجتماع است که هر انسانى هر اندازه | میبینید جامعه ما براى این شخص بیشتر احترام قائل است. این، علامت کمال مردگى یک اجتماع است که هر انسانى هر اندازه بیخبرتر و ناآگاهتر باشد او را بیشتر میپسندد و با ذائقه او بیشتر جور در میآید. | ||
==پانویس== | ==پانویس== |