۸۷٬۶۹۲
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ابی بکر' به 'ابیبکر') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
<div class="wikiInfo"> | <div class="wikiInfo"> | ||
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ | | {| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ | | ||
!نام | !نام | ||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
=پدر و نسب پدرى= | =پدر و نسب پدرى= | ||
پدر محمد بن | پدر محمد بن ابىبکر، شخصیّت معروف [[صدر اسلام]]، یعنى عبدالله بن ابى قحافة بن عمرو تیمى معروف به ابوبکر است که در سال سوم [[عام الفیل]] (50 سال پیش از هجرت پیامبر «ص») از بانویى به نام امّ الخیر سلمى بنت عمر بن عامر تیمى در [[مکه]] به دنیا آمد. <ref>العدد القویة (على بن یوسف حلّى)، ص 343</ref> | ||
ابوبکر از نخستین گروندگان به [[دین]] [[پیامبر (ص)]] پس از حضرت على(ع) و [[حضرت خدیجه کبرا(س)]] بود که هم زمان با زید بن حارثه و [[بلال حبشى]] در زمره یاران [[رسول خدا (ص)]] قرار گرفت. به گفته [[ابن خلدون،]] مردى مهربان و نرم خوى بود و مردان [[قریش]] با او الفت داشته و گروهى از اهالى مکه توسط او [[مسلمان]] شدند. <ref> تاریخ ابن خلدون، ج 1، ص 386</ref> | ابوبکر از نخستین گروندگان به [[دین]] [[پیامبر (ص)]] پس از حضرت على(ع) و [[حضرت خدیجه کبرا(س)]] بود که هم زمان با زید بن حارثه و [[بلال حبشى]] در زمره یاران [[رسول خدا (ص)]] قرار گرفت. به گفته [[ابن خلدون،]] مردى مهربان و نرم خوى بود و مردان [[قریش]] با او الفت داشته و گروهى از اهالى مکه توسط او [[مسلمان]] شدند. <ref> تاریخ ابن خلدون، ج 1، ص 386</ref> | ||
وى در هنگام [[هجرت]] پیامبر (ص) از مکّه به مدینه همراه آن حضرت بود و در پنهان گاه [[غار ثور]]، بر اثر تعقیب [[کفار]] قریش، وحشت زده گشت. پیامبر (ص) نیز او را تسلّى داد، تا از کید و کین دشمن در امان ماندند.امّا هنگامى که به روستاى قبا در حوالى مدینه رسیدند و رسول خدا (ص) براى پیوستن حضرت على (ع) و سایر | وى در هنگام [[هجرت]] پیامبر (ص) از مکّه به مدینه همراه آن حضرت بود و در پنهان گاه [[غار ثور]]، بر اثر تعقیب [[کفار]] قریش، وحشت زده گشت. پیامبر (ص) نیز او را تسلّى داد، تا از کید و کین دشمن در امان ماندند. امّا هنگامى که به روستاى قبا در حوالى مدینه رسیدند و رسول خدا (ص) براى پیوستن حضرت على (ع) و سایر خانوادهاش به وى در آن جا توقف کرده بود، ابوبکر تأمّل چندانى نکرد و از پیامبر (ص) جدا شد و به روستاى «سنح» در نزدیکى مدینه رفت. <ref> الکافى (کلینى)، ج 8، ص 338، حدیث 536</ref> | ||
وى پس از رحلت رسول خدا (ص) بدون در نظر گرفتن وصیت رسمى پیامبر (ص) در جانشینى حضرت على (ع) از سوى عده معدودى از [[مهاجر]] و [[انصار]] در مکانى به نام «[[سقیفه بنى ساعده]]» به [[خلافت]] اسلامى برگزیده شد و على رغم مخالفت حضرت على (ع)، [[حضرت فاطمه (س)]] و برخى از اصحاب رسول خدا (ص)، از مردم [[بیعت]] گرفت. لذا دو سال و سه ماه و پنج روز خلافت [[مسلمین]] را بر عهده داشت و سرانجام در هفتم جمادى الآخر بیمار شد و پس از پانزده روز درد و رنج، در 22 جمادى الآخر، سال سیزدهم قمرى از دنیا رفت. | وى پس از رحلت رسول خدا (ص) بدون در نظر گرفتن وصیت رسمى پیامبر (ص) در جانشینى حضرت على (ع) از سوى عده معدودى از [[مهاجر]] و [[انصار]] در مکانى به نام «[[سقیفه بنى ساعده]]» به [[خلافت]] اسلامى برگزیده شد و على رغم مخالفت حضرت على (ع)، [[حضرت فاطمه (س)]] و برخى از اصحاب رسول خدا (ص)، از مردم [[بیعت]] گرفت. لذا دو سال و سه ماه و پنج روز خلافت [[مسلمین]] را بر عهده داشت و سرانجام در هفتم جمادى الآخر بیمار شد و پس از پانزده روز درد و رنج، در 22 جمادى الآخر، سال سیزدهم قمرى از دنیا رفت. | ||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
=شخصیت مادر ارجمند= | =شخصیت مادر ارجمند= | ||
مادر محمد بن | مادر محمد بن ابىبکر، بانویى شریف و عفیف به نام [[اسماء بنت عمیس]] بود. وى از زنان معروف، شجاع و ولایت مدار صدر اسلام بود که در شهر مکّه با جعفربن أبى طالب (ع) ازدواج کرد و با ظهور [[بعثت]] نبوى (ص) به همراه همسرش از پیش کسوتان مسلمانان و ایمان آورندگان به پیامبر (ص) قرار گرفت. | ||
آن گاه که مسلمانان تحت فشار فزاینده قریش قرار گرفتند، تعدادى از آنان به [[حبشه]] هجرت کردند تا در پناه نجاشى - پادشاه بى آزار حبشه - در امنیت و آسایش زندگى کرده و از حیثیت دینى خویش محافظت کنند. اسماء بنت عمیس نیز با همسر و فرزندانش در این هجرت بزرگ شرکت کرد. همسرش ([[جعفر بن ابى طالب«ع»]]) در آن دیار غریب، سخن گوى مسلمانان مهاجر بود و در کنار [[نجاشى]] و دولت مردان حبشه، از پیامبر اکرم (ص) و دین اسلام به نیکى دفاع نمود و زمینه اقامت هم کیشان خویش در آن سرزمین را فراهم کرد. | آن گاه که مسلمانان تحت فشار فزاینده قریش قرار گرفتند، تعدادى از آنان به [[حبشه]] هجرت کردند تا در پناه نجاشى - پادشاه بى آزار حبشه - در امنیت و آسایش زندگى کرده و از حیثیت دینى خویش محافظت کنند. اسماء بنت عمیس نیز با همسر و فرزندانش در این هجرت بزرگ شرکت کرد. همسرش ([[جعفر بن ابى طالب«ع»]]) در آن دیار غریب، سخن گوى مسلمانان مهاجر بود و در کنار [[نجاشى]] و دولت مردان حبشه، از پیامبر اکرم (ص) و دین اسلام به نیکى دفاع نمود و زمینه اقامت هم کیشان خویش در آن سرزمین را فراهم کرد. | ||
پس از هجرت پیامبر (ص) به مدینه و تشکیل حکومت اسلامى، بار دیگر مهاجران حبشه بار سفر بستند و مهاجرت دیگرى را آغاز کردند. این بار به سوى [[مدینه]] هجرت کرده و در کنار رسول خدا (ص) و سایر مسلمانان، زندگى عزّت بخش اسلامى را آغاز نمودند. | پس از هجرت پیامبر (ص) به مدینه و تشکیل حکومت اسلامى، بار دیگر مهاجران حبشه بار سفر بستند و مهاجرت دیگرى را آغاز کردند. این بار به سوى [[مدینه]] هجرت کرده و در کنار رسول خدا (ص) و سایر مسلمانان، زندگى عزّت بخش اسلامى را آغاز نمودند. | ||
امّا دیرى نگذشت که جعفر بن ابى طالب (ع) به همراه زید بن حارثه و عبدالله بن رواحه، از سوى رسول خدا(ص) در رأس سپاهى عازم نبرد با رومیان شدند و پس از رویارویى با آنان در سرزمین [[شام]]، هر سه نفر به همراه تعداد زیادى از مسلمانان در آن جنگ که به [[جنگ موته]] معروف شد، به شهادت رسیدند. | امّا دیرى نگذشت که جعفر بن ابى طالب (ع) به همراه زید بن حارثه و عبدالله بن رواحه، از سوى رسول خدا(ص) در رأس سپاهى عازم نبرد با رومیان شدند و پس از رویارویى با آنان در سرزمین [[شام]]، هر سه نفر به همراه تعداد زیادى از مسلمانان در آن جنگ که به [[جنگ موته]] معروف شد، به شهادت رسیدند. | ||
پس از شهادت جعفر بن ابى طالب(ع) معروف به جعفر طیار، اسماء به عقد ابوبکر بن ابى قحافه درآمد و پس از مدتى، محمد بن | پس از شهادت جعفر بن ابى طالب(ع) معروف به جعفر طیار، اسماء به عقد ابوبکر بن ابى قحافه درآمد و پس از مدتى، محمد بن ابىبکر را به دنیا آورد. <ref>الطبقات الکبرى(محمدبن سعد)، ج 8، ص 282</ref> | ||
وى با این که همسر خلیفه اوّل بود، همیشه جانب [[اهل بیت (ع)]] را مىگرفت و از آنان حمایت مىکرد، محرم اسرار حضرت فاطمه (س) بود و در [[غسل]] و [[کفن]] کردن آن حضرت حضور داشت. | وى با این که همسر خلیفه اوّل بود، همیشه جانب [[اهل بیت (ع)]] را مىگرفت و از آنان حمایت مىکرد، محرم اسرار حضرت فاطمه (س) بود و در [[غسل]] و [[کفن]] کردن آن حضرت حضور داشت. | ||
پس از [[مرگ]] | پس از [[مرگ]] ابىبکر (سال سیزدهم قمرى) به عقد امیرمؤمنان على بن ابى طالب (ع) درآمد و فرزند خردسالش (محمد) را نیز به خانه [[امیرمؤمنان (ع)]] آورد و در مکتب تربیتى آن حضرت پرورشش داد. | ||
=استاندارى مصر= | =استاندارى مصر= | ||
حضرت على (ع) پس از خلافت، حاکمان و عاملان نالایق قبلى را بر کنار و افرادى شایسته به جاى آنان منصوب کرد. در همین راستا قیس بن سعد انصارى را در ماه صفر سال 36 قمرى به جاى [[عبدالله بن ابى سرح]]، به استاندارى مصر منصوب و او را به آن دیار اعزام کرد. | حضرت على (ع) پس از خلافت، حاکمان و عاملان نالایق قبلى را بر کنار و افرادى شایسته به جاى آنان منصوب کرد. در همین راستا قیس بن سعد انصارى را در ماه صفر سال 36 قمرى به جاى [[عبدالله بن ابى سرح]]، به استاندارى مصر منصوب و او را به آن دیار اعزام کرد. | ||
هنگامى که امام على (ع) سرگرم دفع غائله [[عایشه]] و اصحاب جمل بود، معاویة بن ابى سفیان (حاکم طاغى و خود خوانده شام) در صدد نفوذ در | هنگامى که امام على (ع) سرگرم دفع غائله [[عایشه]] و اصحاب جمل بود، معاویة بن ابى سفیان (حاکم طاغى و خود خوانده شام) در صدد نفوذ در سیاستهاى قیس بن سعد و جذب وى به سوى خود برآمد. لذا با ارسال نامههایى متعدد عملاً وى و سرزمین مصر را هدف تیرهاى شیطانى خویش قرار داد. قیس بن سعد با پاسخهاى قاطع و اعمال رفتارهاى متناسب با دیپلماسى آن زمان امید معاویه را به یأس تبدیل کرد، ولى تبادل نامههاى متعدد میان آن دو، شایعاتى مبنى بر روابط و توافقهاى پنهانى آن دو، علیه قیس منتشر و شخصیت وى را مورد پرسش قرار داد. | ||
امیرمؤمنان (ع) با این که به صداقت و وفادارى قیس، اعتماد کامل داشت، در عین حال براى حفظ شخصیت و منزلت وى از یک سو و اجابت | امیرمؤمنان (ع) با این که به صداقت و وفادارى قیس، اعتماد کامل داشت، در عین حال براى حفظ شخصیت و منزلت وى از یک سو و اجابت درخواستهاى یاران نزدیک خود مبنى بر عزل او از استاندارى مصر از سوى دیگر، به ناچار تصمیم گرفت به جاى قیس، محمد بن ابىبکر را به این مقام منصوب نماید. به همین خاطر او را که جوانى انقلابى، متعهد و مبارز بود به مصر اعزام کرد. <ref>بحارالانوار (علامه مجلسى)، ج 33، ص 533؛ أنساب الاشراف - ترجمة امیرالمؤمنین «ع» (بلاذرى)، ص294 و 310</ref> | ||
متن حکم امیرمؤمنان (ع) و | متن حکم امیرمؤمنان (ع) و توصیههاى او در أمر زمامدارى و کشوردارى به محمد بن ابىبکر، بدین قرار است: | ||
«هذا ما عهد عبداللّه على أمیرالمؤمنین؛ الى محمد بن | «هذا ما عهد عبداللّه على أمیرالمؤمنین؛ الى محمد بن ابىبکر حین ولاّه مصر. أمره بتقوى اللّه و طاعته فى خاص أمره و عامه، سره و علانیته، و خوف اللّه و مراقبته فى المغیب و المشهد و باللین للمسلم و الغلظة على الفاجر و انصاف المظلوم، و التّشدید على الظالم و العفو عن النّاس و الإحسان (الیهم) ما استطاع، فانّ اللّه یجزى المحسنین و یثیب المصلحین و أمره أن یلین حجابه و یفتح بابه ویواسى بین النّاس فى مجلسه و وجهه و نظره و أن یحکم بالعدل و یقیم القسط و لا یتّبع الهوى و لا یأخذه فى اللّه لومة لائم و کتب عبیداللّه بن أبى رافع.» <ref> انساب الاشراف، ترجمة امیرالمؤمنین، ص 298</ref> | ||
محمد بن | محمد بن ابىبکر، پس از دریافت حکم از [[عراق]] عازم مصر شد و بر قیس بن سعد انصارى وارد و حکم امیر مؤمنان (ع) را بر او عرضه نمود و حکومت سرزمین پهناور مصر و شمال [[آفریقا]] را بر عهده گرفت. | ||
شایان ذکر است که قیس بن سعد، شوهر عمه محمد بن | شایان ذکر است که قیس بن سعد، شوهر عمه محمد بن ابىبکر بود، زیرا فرسة بنت ابى قحافه، خواهر ابوبکر بن ابى قحافه، همسر قیس بود. بدین جهت میان قیس و محمد بن ابىبکر قرابت و نزدیکى وجود داشت. لذا محمد بن ابىبکر علاقمند بود که قیس بن سعد در کنارش بماند و با یارى و همفکرى وى در برابر توطئههاى معاویة بن ابى سفیان ایستادگى نماید، امّا قیس بن سعد از این که افرادى پشت سر او فرافکنى کرده و امیرمؤمنان (ع) را نسبت به وى بدگمان نمودند، آزرده خاطر شد و در مصر نماند و به مدینه منوره برگشت. پس از چند روز استراحت به سوى صفین رهسپار گردید تا در رکاب امیرمؤمنان (ع) بر ضد سپاهیان معاویة بن ابى سفیان بجنگد. <ref> الدرجات الرفیعة (سید على بن معصوم)، ص 340</ref> | ||
=شهادت جان سوز= | =شهادت جان سوز= | ||
فاصله شام تا مصر، بسیار کمتر از فاصله [[کوفه]] تا مصر است. بدین جهت نیروهاى شامى خیلى زودتر از نیروهاى کوفى وارد مصر شده و کار محمد بن | فاصله شام تا مصر، بسیار کمتر از فاصله [[کوفه]] تا مصر است. بدین جهت نیروهاى شامى خیلى زودتر از نیروهاى کوفى وارد مصر شده و کار محمد بن ابىبکر را سخت کردند. | ||
محمد بن | محمد بن ابىبکر بنابه فرمان حضرت على(ع) سپاهى به استعداد دو هزار رزمنده به فرماندهى کنانة بن بشر سکونى براى نبرد با سپاهیان شامى اعزام کرد و پس از آن، دو هزار نفر دیگر را نیز به یارى آنان گسیل داشت. [[عمرو بن عاص]] نیز معاویة بن حدیج سکونى را که هم طایفه کنانة بن بشر سکونى بود، در رأس سپاهى به نبرد مصریان اعزام کرد و از آن پس پشت سر هم گروههایى از شامیان را به یارى آنان مىفرستاد. | ||
دو سپاه در مصر با یک دیگر درگیر شده و بسیارى از طرفین، کشته و زخمى گردیدند و در این میان، کنانة بن بشر سکونى، فرمانده مبارز و دلاور مصرى به شهادت رسید و باقى مانده مصریان پراکنده گردیدند. | دو سپاه در مصر با یک دیگر درگیر شده و بسیارى از طرفین، کشته و زخمى گردیدند و در این میان، کنانة بن بشر سکونى، فرمانده مبارز و دلاور مصرى به شهادت رسید و باقى مانده مصریان پراکنده گردیدند. | ||
محمد بن | محمد بن ابىبکر که تمامى یاران و سربازان خود را به یارى کنانه فرستاده بود، در مرکز این ایالت، تنها مانده و با تعدادى اندک، نبرد بى امان خویش را ادامه داد و آن قدر جنگید تا یکّه و تنها شد و هیچ کس در کنار او باقى نماند. لذا براى گریز از دست دشمن جرّار، به بیرون شهر گریخت تا مبادا در دست آنان اسیر گردد. | ||
امّا معاویة بن حدیج که به شدت وى را تعقیب مىکرد. او را در خرابهاى یافت که از شدت زخم و تشنگى در حال جان دادن بود. با همان وضع وى را اسیر کرد و با غل و زنجیر به سوى فسطاط - مقر فرماندهى عمرو بن عاص - منتقل نمود. عبدالرحمان بن | امّا معاویة بن حدیج که به شدت وى را تعقیب مىکرد. او را در خرابهاى یافت که از شدت زخم و تشنگى در حال جان دادن بود. با همان وضع وى را اسیر کرد و با غل و زنجیر به سوى فسطاط - مقر فرماندهى عمرو بن عاص - منتقل نمود. عبدالرحمان بن ابىبکر که از مخالفان امیرمؤمنان (ع) و از هواداران [[عثمان]] مقتول بود، در سپاه عمرو بن عاص به سر مىبرد و چون از اسارت برادرش باخبر گردید، به نزد عمرو بن عاص رفت و از او تقاضا نمود که از وى درگذشته و او را به قتل نرسانند. | ||
عمرو بن عاص نیز پیامى به معاویة بن حدیج رسانید و از او خواست که محمد را سالم به فسطاط بیاورد، امّا معاویة بن حدیج سر باز زد و گفت: «قتلتم کنانة بن بشر و هو ابن عمى واخلّى عن محمد، هیهات هیهات؛ شما کنانة بن بشر را که پسر عمویم بود، در میدان نبرد کشتید امّا از من مىخواهید که محمّد را رها کنم. هرگز هرگز.» | عمرو بن عاص نیز پیامى به معاویة بن حدیج رسانید و از او خواست که محمد را سالم به فسطاط بیاورد، امّا معاویة بن حدیج سر باز زد و گفت: «قتلتم کنانة بن بشر و هو ابن عمى واخلّى عن محمد، هیهات هیهات؛ شما کنانة بن بشر را که پسر عمویم بود، در میدان نبرد کشتید امّا از من مىخواهید که محمّد را رها کنم. هرگز هرگز.» | ||
محمد بن | محمد بن ابىبکر از شدّت تشنگى درخواست جرعهاى آب نمود، ولى معاویه بن حدیج با سنگ دلى و بى رحمى تمام، از آن امتناع نمود و در حالى که محمّد به شدت تشنه و بى رمق شده بود، به وى نزدیک و سرش را از بدن جدا کرد. آن گاه سرش را به فسطاط نزد عمرو بن عاص ارسال کرد تا او به شام نزد [[معاویه بن ابى سفیان]] بفرستد. سپس بدن مطهرش را در شکم حمارى گذاشت و وحشیانه، آن را آتش زد و برگ سیاه دیگرى در پرونده جنایت کارىهاى خویش و سپاهیان معاویه بن ابى سفیان افزود. | ||
امّا آن سپاهى که به یارى محمد بن | امّا آن سپاهى که به یارى محمد بن ابىبکر از کوفه عازم مصر شده بودند، هنوز بیش از پنچ فرسنگ از کوفه دور نشده بودند که از قتل ناجوانمردانه وى و اشغال مصر به دست سپاهیان معاویه با خبر شده و به ناچار به سوى کوفه برگشتند. | ||
<ref> تاریخ ابن خلدون، ج 1 ص 616</ref> | <ref> تاریخ ابن خلدون، ج 1 ص 616</ref> | ||
تاریخ [[شهادت]] جانگداز محمد بن | تاریخ [[شهادت]] جانگداز محمد بن ابىبکر بنا به گفته مورخان و سیره نویسان مصادف با نیمه جمادى الاولى سال 38 قمرى بود. <ref>وقایع الایام (شیخ عباس قمى)، ص 249؛ نقد الرجال (تفرشى)، ج 4 ص 97؛ التحریر الطاووسى (صاحب المعالم)، ص 498</ref> | ||
بنا به گفته [[شیخ عباس قمى (ره)]] هم اینک در مصر قبرى است که منصوب به محمد بن | بنا به گفته [[شیخ عباس قمى (ره)]] هم اینک در مصر قبرى است که منصوب به محمد بن ابىبکر است و در آن بدن مطهرش دفن گردیده و یا در آن جا به شهادت رسید این قبر شریف در آن جا مهجور است. <ref>وقایع الأیام، ص 250</ref> | ||
=اندوه مولا در شهادت یار فداکار= | =اندوه مولا در شهادت یار فداکار= | ||
امیرمؤمنان (ع) با شنیدن خبر شهادت محمد بن | امیرمؤمنان (ع) با شنیدن خبر شهادت محمد بن ابىبکر بسیار متأثر و اندوهگین شد و مردم کوفه را به خاطر کندى در کمک و یارى رسانى به وى سرزنش کرد. | ||
آن حضرت درباره شهادت محمد بن | آن حضرت درباره شهادت محمد بن ابىبکر در ضمن خطبهاى فرمود: «ألا إنّ محمد بن ابىبکر رحمه اللّه (قد) قتل، و تغلب ابن النابغة (یعنى عمرو بن العاص) على مصر. فعند اللّه نحتسب محمّداً، فقد کان ممّن ینتظر القضاء و یعمل للجزاء.» <ref> أنساب الاشراف - ترجمة امیرالمؤمنین «ع» -، ص 308</ref> | ||
در جاى دیگر فرمود: فقد کان (محمد) لى ربیباً و کان (من) ابنى اخى جعفر اخاً و کنت اعدّه ولداً <ref>همان، ص 309</ref> | در جاى دیگر فرمود: فقد کان (محمد) لى ربیباً و کان (من) ابنى اخى جعفر اخاً و کنت اعدّه ولداً <ref>همان، ص 309</ref> | ||
عبداللّه بن جعفر طیّار که برادر مادرى محمد بن | عبداللّه بن جعفر طیّار که برادر مادرى محمد بن ابىبکر بود، در این باره روایت کرد: «لمّا جاء على بن ابى طالب (ع) مصاب محمد بن ابىبکر، حیث قتله معاویة بن حدیج السکونى بمصر، جزع جزعاً شدیداً.» <ref>معجم رجال الحدیث (آیت اللّه خویى)، ج 51، ص 168</ref> | ||
هم چنین از حضرت على نقل گردید که آن حضرت فرمود: جزع و حزن ما بر محمد بن | هم چنین از حضرت على نقل گردید که آن حضرت فرمود: جزع و حزن ما بر محمد بن ابىبکر، به قدر شادى و سرور معاویه است و از زمانى که من وارد بر این جنگ (با معاویه) شدم براى هیچ کشتهاى به اندازه محمد بن ابىبکر ناراحت و محزون نشدم. <ref>وقایع الایام، ص 249</ref> | ||
=عکس | =عکس العملهاى متفاوت= | ||
پس از شهادت مظلومانه و سرافرازانه محمد بن | پس از شهادت مظلومانه و سرافرازانه محمد بن ابىبکر، جهان اسلام شاهد عکس العملهاى متفاوتى بود. از یک سو، معاویه و کاخ نشینان [[اموى]] در شام و اشغال گران مصر، اظهار شادمانى کرده و فتح مصر را جشن گرفتند. از سویى دیگر هواداران خلافت اسلامى، سایر [[مسلمانان]] غیرتمند، صحابه کبار پیامبر (ص) و وابستگان محمد بن ابىبکر ناراحت و غمگین شده و قاتلانش را نفرین کردند. از خواهر پدرىاش عایشه نقل شد که وى بسیار ناراحتى و بى تابى میکرد و بر قاتلش، معاویة بن حدیج نفرین مینمود. | ||
[[بلاذرى]] در این باره روایت کرد: «فلمّا بلغ ذلک عایشه(رض) جزعت علیه و قبضت عیاله و ولده الیها، و لم تأکل مذذاک شواءً حتى توفیت، و لم تعثر قطّ الاّ قالت: تعس معاویة بن حدیج.» <ref>أنساب الاشراف - ترجمة امیرالمؤمنین «ع» -، ص 308</ref> | [[بلاذرى]] در این باره روایت کرد: «فلمّا بلغ ذلک عایشه(رض) جزعت علیه و قبضت عیاله و ولده الیها، و لم تأکل مذذاک شواءً حتى توفیت، و لم تعثر قطّ الاّ قالت: تعس معاویة بن حدیج.» <ref>أنساب الاشراف - ترجمة امیرالمؤمنین «ع» -، ص 308</ref> | ||
هم چنین اسماء بنت عمیس، همسر امیرمؤمنان (ع) در شهادت فرزندش محمّد بسیار ناراحتى و بى تابى میکرد و حضرت على (ع) وى را تسلّى و دلدارى میداد. | هم چنین اسماء بنت عمیس، همسر امیرمؤمنان (ع) در شهادت فرزندش محمّد بسیار ناراحتى و بى تابى میکرد و حضرت على (ع) وى را تسلّى و دلدارى میداد. | ||
[[امام محمد باقر (ع)]] درباره [[ایمان]] و اعتقاد قوى محمد بن | [[امام محمد باقر (ع)]] درباره [[ایمان]] و اعتقاد قوى محمد بن ابىبکر و وفادارى او نسبت به امیرمؤمنان (ع) فرمود: «أن محمد بن ابىبکر بایع علیّاً علیه السّلام على البرائة من أبیه (ابوبکر بن ابى قحافة).» <ref>اختیار معرفة الرجال (شیخ طوسى)، ج 1، ص 282</ref> | ||
علماى شیعه، وى را از اصحاب و از حواریون امام على (ع) و ازاعضاى اصلى شرطة الخمیس (فداییان حضرت على «ع») دانستند و در فضل و فضایلش سخنان زیادى بیان کردند. | علماى شیعه، وى را از اصحاب و از حواریون امام على (ع) و ازاعضاى اصلى شرطة الخمیس (فداییان حضرت على «ع») دانستند و در فضل و فضایلش سخنان زیادى بیان کردند. | ||
مرحوم [[آیت اللّه خویى (ره)]] - به نقل از [[رجال]] شناسان [[شیعه]] - دربارهاش فرمود: محمد بن | مرحوم [[آیت اللّه خویى (ره)]] - به نقل از [[رجال]] شناسان [[شیعه]] - دربارهاش فرمود: محمد بن ابىبکر؛ عدّه الشیخ فى رجاله تارة فى اصحاب رسول اللّه (ص)، و اخرى فى اصحاب على (ع)، قائلاً: محمد بن ابىبکر بن أبى قحافة؛ وعّده البرقى من اصحاب امیرالمؤمنین (ع) الذین کانوا من شرطة الخمیس، وعدّه المفید من اصفیاءِ اصحاب على (ع) تارة،و من السابقین المقربین منه (ع) اخرى، و من الحواریین ثالثة. <ref> معجم رجال الحدیث، ج 51، ص 241</ref> | ||
=منبع= | =منبع= |