۲۱٬۸۹۸
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
و چون زمان رفتن من فرا رسید و عبدالناصر در حال زندانی کردن اخوان بود، گفتند: او را بیرون می آوریم و برمی گردیم تا دوباره پیداش کنیم، حالش بهتر شود! آنها من را به شش سال دیگر محکوم کردند و من متهم شدم که می خواستم یک سازمان مخفی اخوان را از داخل زندان سازماندهی کنم. | و چون زمان رفتن من فرا رسید و عبدالناصر در حال زندانی کردن اخوان بود، گفتند: او را بیرون می آوریم و برمی گردیم تا دوباره پیداش کنیم، حالش بهتر شود! آنها من را به شش سال دیگر محکوم کردند و من متهم شدم که می خواستم یک سازمان مخفی اخوان را از داخل زندان سازماندهی کنم. | ||
چه خوب که در سال 1955 میلادی با یکی از دخترها ازدواج کرد، اما خانواده او را مجبور کردند که نامزدی را قطع کند تا خدا با یک همسر خوب به او جبران کند. | چه خوب که در سال 1955 میلادی با یکی از دخترها ازدواج کرد، اما خانواده او را مجبور کردند که نامزدی را قطع کند تا خدا با یک همسر خوب به او جبران کند.<br> | ||
=زندگی پس از سختی = | |||
پس از خروج عادل فرید در سال 1971 میلادی، او گروه خود را ترک نکرد، بنابراین او در منطقه هلیوپولیس که از سال 1975 میلادی در آن زندگی می کرد، دوباره به اخوان المسلمین پیوست و تا زمانی که مسئولیت منطقه هلیوپولیس را به عهده گرفت، در خدمت برادرانش ماند. اما خستگی سالها بر او وارد شد که باعث شد از مسئولیت کناره گیری کند و از خانواده تحصیلی و کار ترکیبی در میان اخوان و فرزندانش همه در اخوان راضی شود. | |||
پس از رفتن او شروع به جستجوی همسرش کرد تا اینکه او را پیدا کرد و به مدت دو سال در کار خود با پیمانکاران عرب مستقر شد و وقتی الشریف به او پیشنهاد کار در کارخانه هایش را داد، پیمانکاران را رها کرد و در پلاستیک الشریف مشغول به کار شد. کارخانه ها تا اینکه در سال 1996 بازنشسته شد. | |||
وی در مورد ارتباط خود با راهنماها می گوید: با 4 نفر از راهنمایان سابق رحمه الله همراهی کردم و آنها حسن الهدیبی، عمر تلمیسانی پانزده ساله، حامد ابوالنصر و النصر هستند. حاج مصطفی مشهور هرگز و همه در زندان وحات بودیم. | |||
و درباره رابطه اش با استاد الهدیبی می گوید: ایشان رحمه الله دوراندیش بودند و هوش بسیار بالایی داشتند و اولین بار که در شورای فرماندهی انقلاب نشستیم به ما گفت. : مواظب این مرد زرد در مورد جمال عبدالناصر باشید و همانا بعد از آن معلوم شد که جمال عبدالناصر همین است. | |||
و یادم هست که مشاور حسن الهدیبی در داخل زندان برای ما پیام های معنوی میفرستاد، یک بار که در ماه مبارک رمضان بودیم، دعایی را برای ما فرستاد که بیشترین تأثیر را بر من گذاشت و من تا امروز دعا می کنم: «پروردگارا. من به خود بسیار ستم کردم و جز تو هیچ کس گناهان را نمی بخشد، پس مرا بیامرز. | |||
او همچنین حافظه بسیار قوی داشت که او را متمایز می کرد و در زندان توره به مدت 3 سال که در اواخر عمرش بود با ما در بازداشت بود و اغلب فراموش می کند که یک خبرنگار در زندان نزد او آمده و با او مصاحبه مطبوعاتی کرده است. و مدتها الهدیبی به او گفت: انشاءالله فردا ادامه می دهیم، خبرنگار چند روز غیبت داشت و بعد آمد و به او گفت: فلان را به من گفتی، الهدیبی کرد. یادم نمیآید تا زمانی که ضبط صوت را برای او چرخاند، بنابراین وقتی این مصاحبه را انجام داد، شوکه شد و شگفتزده ماند. | |||
وی می افزاید: تحصیلاتم را در دانشکده فنی به پایان رساندم و سال آخر را هنوز تمام نکرده بودم و جالب است که دو همکار سابق خود را پیدا کردم. یکی استادیار شد و دیگری استاد شد و نزد من درس می خواندند و بعد از فارغ التحصیلی در شرکت (پیمانکاران عربی) مشغول به کار شدم و خداوند ما را عزت داد و رزق و روزی و زن و فرزند به ما ارزانی داشت و رسیدم. مقام هایی که بسیاری از کسانی که پیش از من بودند به آن نرسیدند، همانا خداوند به هرکسی که در آن زمان از بازداشت بیرون آمد، نعمتی فوق العاده عنایت کرد. | |||
و چون از چگونگی ماه رمضان در زندان پرسید، فرمود: رمضان در زندان با معنویت و لذت خود بر ما بسته بود و ما را در زندان الوحات رها می کردند تا نماز شب را به جماعت بخوانیم و همه را باز می کردند. حجره ها را برای ما جمع می کنیم و در وسط جمع می شویم و نماز می خوانیم و از اولین بارهایی بود که در یک جزء کامل از قرآن در انجام آن ماندیم: | |||
قبل از آن روز، ما نمی دانستیم چگونه بخشی را انجام دهیم و از ساعت 7 صبح بین کار در تنور، آشپزخانه، کارگاه، نجاری و لوله کشی در زندان «کار» داشتیم و هر کدام از ما یک کار خاص و بیشتر کارهایی که من انجام دادم آهنگری، لوله کشی و نجاری به دلیل تحصیلاتم در رشته مهندسی مکانیک بود. | |||